سیره فاطمی‏ -2

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان امسال ما زندگی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را قسمت‌هایی‏اش را نقل کردیم جلساتی هم می‏خواهم راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) صحبت می‏کنیم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفتیم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم گفتیم.
فاطمه (سلام الله علیها)، مادر پدر
 از حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم می‏خواهیم بگوییم اما حضرت کنیه‏اش (ام ابیها) است ما همینطور که در فارسی یک اسم داریم یک فامیل عربها یک اسم دارند یک کینه مثلاً اسم علی است کنیه ابوالحسن امام رضا اسمش رضا است کنیه‏اش یا ابالحسن علی بن موسی الرضا اباالحسن، ابامحمّد مثلاً کنیه‏ی اسم پیغمبر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است کنیه‏اش اباالقاسم. بنابراین کنیه‏ی و افراد هم به احترام با کنیه‏شان صدای‏شان می‏زنند مثلاً اگر کسی خواسته باشد احترام من را بگیرد با لقب صحبت می‏کند بنابراین کنیه فاطمه الزهراام ابیها است، حالا این خودش یک درس استام یعنی مادر ابیها بابا یعنی مادر پدرش به زهرا می‏گویند مادر پدرش این چیه قصّه این پدرش یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اسلام آنقدر همّ و غمّ جبهه و جنگ و غصّه داشته که فاطمه‏الزهرا (سلام الله علیها) می‏آمد تصلّی می‏داده است دلداری می‏داده بابایش را یعنی عین مادری که بچه‏اش را دلداری می‏دهد این دختر کوچولو پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را دلداری داده است در سن کودکی و لذا می‏گویندام ابیها این مادر پدرش است دختر می‏تواند به جایی برسد که یک رهبر انقلاب جهانی یک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اولوالعزم را دلداری بدهد، کنیه‏اشام ابیها معنایام ابیها یعنی مادر پدرش، دلیل این که می‏گویند مادر پدر چون زهرا با اینکه دختر است کار مادری می‏کرده است دلداری می‏داده و عظمت زهرا همین بس که یک دختر کوچولو 8، 9 ساله بیاید رهبر یک انقلاب را چی، دلداری بدهد این یک.
عشق حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پیامبر
دو، جوان بود، هیجده ساله بود، بچه داشت، شوهر داشت وقتی بابایش از دنیا می‏رود خیلی غصه خورد تنگ گوش بابایش، بابایش یک چیزی گفت زد به گریه بعداً یک چیز دیگر گفت زد به خنده، گفتند چی بود گریه کردی، چی بود خنده کردی گفت گریه‏ام این بود که به من گفت من دارم می‏روم، دیدم بابایم از دستم می‏رود گریه کردم. بعد گفت فاطمه جان اول کسی که به من ملحق می‏شود تو هستی خنده کردم، چقدر باید آدم معرفتش بالا باشد که شوهر جوانی و چند تا بچه را امّا ملحق شدن به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) برایش به قدری شیرین باشد که بخندد به کدام دختر جوان خبر مرگ بدهند دختر جوان می‏خنده. خنده به خاطر این است که معرفت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) عشق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) علاقه‏ی به پدر علاقه و اُنس به پدر به قدری بالا بود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) شناسی‏اش به قدری بالا بود که شوهر و جوانی و عروسی و بچه کوچولو و همه را ندید اما ملحق به پدر برایش شیرین. روی کره‏ی زمین کدام کس است که پدرش را بکنند توی قبر به دختر جوانش هم بگویند تو هم هفته‏ی دیگر می‏روی بخنده جیغ می‏زند می‏ترسد هرچه هم بابایش را دوست داشته باشد می‏خواهد با شوهرش باشد هرچه هم بابایش را دوست داشته باشد نمی‏خواهد برود توی قبر بابایش می‏خواهد توی خانه پهلوی بچه‏هایش باشد. اما این خنده فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) نشان دهنده‏ی این است که چقدر معرفت بالا است آخه ببینید گاهی وقتها آدم می‏گوید طلا نمی‏خواهم یا طلایش را می‏فروشد برود مکه بعضی‏ها هم هستند که عوض مکه طلا می‏خرند یکی طلا را فدای مکه می‏کند مکه را فدای طلا می‏کند با این که شوهری مثل علی بن ابیطالب (علیه السلام) بچه‏هایی مثل امام حسن و امام حسین (علیها السلام) امّا عشق به پدر خیلی بالا است قابل تأمل است این، دختر معرفتش این قدر بالا باشد معرفت چیز مهمی است زینب کبری‏ وقتی اسیر شد در کربلا بردنش توی کوفه و شام بهش گفتند در چیچیه فرمود هرچه هست زیباست «ما رأیت الّا جمیلا» هرچه می‏بینم جمیل و زیباست یعنی چه؟ یعنی امام حسین (علیه‏السلام) را کشتند زیبا بود یعنی اسارت زیباست؟ می‏دانی چی می‏خواهد بگوید؟
تلخ و شیرین زندگی زیباست
مثل یک پدری که معرفتش بالا است مثل بچه‏ای که معرفتش پایین است بچه که کوچولو است معرفتش پایین است حلوا و شکلات و شیرینی پهلویش زیباست فلفل و ترشی پهلوش زیبا نیست امّا پدر بچه وقتی نگاه به سفره می‏کند هم مرّبا پهلوش زیبا است هم ترشی پهلویش زیباست بچه ترشی پهلوش بده فلفل برایش بده حلوا براش خوبه اما پدر بچه مادر بچه هم ترشی پهلوش زیباست یعنی یک سفره‏ای که می‏بیند هم مربا است هم ترشی است هر دو پهلوش زیباست انسان وقتی شناختش بالا رفت تلخی‏ها هم پهلویش شیرین است بچه کوچولو که آب داغ توی حمام سرش می‏ریزی جیغ می‏زند کف صابون جیغ می‏زند آب داغ جیغ می‏زند مشت و مال کیسه‏ی مادرش که توی حمام دارد غیزش می‏کند جیغ می‏زند اما رشدش که بالا رفت همان آب داغ و همان کف صابون و همان مشت و مال توی حمام برایش زیبا است معرفت که رفت بالا تلخی‏ها شیرین می‏شود تمام کسانی که توی تلخی‏ها جیغ می‏زنند پیداست اینها معرفتشان، پایین است امام حسین روی دوش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود گفت راضی هستم در کربلا زیر سُم اسب هم گفت راضی‏ام روی دوش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و زیر سم اسب پهلوی امام حسین (علیه السلام) هر دو شیرین است چون می‏گوید هر دو را خدا دوست دارد افرادی هستند معرفتشان خیلی بالا است همه تلخی‏ها هم شیرین می‏بیند مردن شهید شدن دست از خانه و شوهر و بچه و آخه دختر 18 ساله خیلی جوان است از همه دل کندن می‏گوید اگر ملحق به تو می‏شوم پهلویم شیرین است.
3-پس اولین کمال زهرا بگذار بنویسم که
 موضوع بحث: سیره‏ی فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) مادر پدرام ابیها
2-معرفتی که از همه چیز دل کندن و به پدر ملحق شدن معرفت خیلی بالا است.
3-اولین گروه مهاجر وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هجرت کرد یک چند تا خانم هم چند تا دختر هم هجرت کردند یک پنج نفری بودند ظاهراً که این هم فاطمه جزء اینها بود. شب عروسی پیراهن عروسی‏اش را داد به فقیر فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) بریز و بپاشش هم یعنی صدقاتش هم زیاد بود من دیشب چند تا نمونه از صدقاتش را برایتان بگویم.
وصیّت نامه مالی حضرت زهرا (س)
وصیتنامه نوشت فرمود:
1- دقت کنید من تا دیشب هم خودم بلد نبودم اینهایی که می‏خواهم بگویم دیشب یاد گرفتم. وقتی می‏خواست وصیّت کند آخه ما هِی می‏گوییم وصیّت کرد، شب خاکم کن، شب دفنم کن، خوب اینها درست اما وصیتی که مقداری که جنس توی خانه است اینها را بخشی‏اش را بدهید به زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، آخه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) زنهایی داشت که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بود، زنهای بیوه بودند کدام دختر حاضر است با این که 5 تا بچه کوچولو دارد وقف بخشی از مالش را به زنهای پیر یا به زنهای بیوه بدهد. فرمود بالاخره اینها زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، زن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بودند، حالا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سایه‏اش بالای سرشان نیست یک مقداری بدهید به زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که بعضی این از زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خیلی دل خوشی هم از زهرا نداشتند و گاهی هم زهرا را اذیت می‏کردند. فرمود بهشان بدهید این یک.
2- معرفت را ببین، ما اگر از کربلا و مشهد و مکه بیاییم، هر چی هست به بچه‏های خودمان می‏دهیم اصلاً یادمان می‏رود که فلان پیرزن فلان 2-فرمود و ابوذر یار بابایم بود در ربذه از دنیا رفت ابوذر یک دختر دارد بخشی از اینها را هم بدهید به دختر ابوذر این خیلی قشنگ است‏ها یکی یعنی یک دختر عزیزی که فراموش شده هیچ کس در تاریخ فکر و یاد دختر ابوذر نیست، خود ابوذر را می‏شناسند، اما ابوذر در ربذه از دنیا رفت، یک دختر بچه بالا سرش است بخشی‏اش را بدهید به دختر ابوذر فکر بلند است.
3- بخشی را هم بدهید به فقرای است جامعه، متولّی این حرکت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اگر علی بن ابیطالب شهید شد امام حسن، اگر امام حسن شهید شد امام حسین و نسل امام حسین، شب عروسی پیراهن عروس برای عروس خیلی ارزش دارد. دارند فاطمه را می‏برند خانه‏ی شوهرش. فقیری می‏آید و می‏گوید من لباس ندارم به زنها می‏گوید دور من را بگیرید او لباس زیبایی که مال عروسی است درمی‏آورد، می‏دهد لباس دیگر می‏پوشد کدام عروس در تاریخ توی راه خانه‏ی شوهر لباس عروسی‏اش را به فقیر می‏دهد. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفت دخترم چطور لباس عروسی ‏است را دادی. گفت چون یک آیه داریم توی قرآن که می‏گوید «لن تنالوا البّر حتی تنقتوا حما بحتون» اگر می‏خواهید رشد کنید هر چه را دوست دارید بدهید اگر یک لباسی را رنگش را نمی‏پسندید تنگ است، گشاد است، زشت است، از مد افتاده اگر اینها را به فقیر دادی که هنر نیست آبگوشتی که مسموم است، می‏ترسد بخورد مریض شود می‏دهد به فقیر این، اگر می‏خواهید رشد کنید آنی که دوست دارید بدهید و من دیدم که شب عروسی پیراهن عروس برای عروس زیباست، سوره‏ی هل اَتی که مال اهل بیت است یکی از اعضای اهل بیت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) بود سوره‏ی هل اتی را شنیدید من یکبار دیگر بگویم امام حسن و امام حسین (علیها السلام) کوچولو بودند مریض شدند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) عزیز و مردم آمدند عیادت، این خودش یک درس است که بزرگ‌ها بروند دیدن کوچولوها یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بزرگ می‏رود عیادت بچه.
نذر عبادی، به جای نذر مالی
2- مردم پیشنهاد کردند که یا علی اگر می‏خواهی بچه‏هایت خوب شوند نذر کن برای بچه‏هایت امیرالمؤمنین هم پسندید این خودش یک درس است که اگر مردم یک پیشنهاد حقی کردند از مردم حرف حق را بپذیر نذر چیه روزه است گاهی وقتها زنها نذر پولی می‏کنند و حالی که شوهرشان پول ندارد می‏گوید یالّا من نذر کردم بده بابا من چه خاکی بر سرم کنم تو نذر کردی لازم نیست همه‏ی نذرها پولی باشد نذر معنوی روزه بگیریم سه روز امام حسن و امام حسین کوچولو خوب شدند 3 روز روزه گرفتند غذا توی خانه نبود به هر حال گندمی جویی آبی خمیری نانی دم افطار نماز خوانده رفتند افطار کنند دیدند یک کسی در می‏زند کیه؟ «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً» مسکین، مسکین کیه مسکین همان مسکن است مسکن یعنی خانه مسکین کمی است از بی‏پولی می‏رود توی خانه‏اش می‏نشیند مثلاً می‏گوید برویم بیرون می‏گوید بیایم بیرون چه کنم پول که ندارم سینما بروم پول که ندارم بستنی بخورم برویم مهمانی آخه من که نمی‏توانم بدهم بروم باید بدهم پس نمی‏روم بخورم تا خجالت پس دادنش را نداشته، اینها را می‏گویند مسکین بعضی به خاطر بی‏پولی می‏رود توی مسکن فقیری که می‏رود توی مسکن مسکین و مسکن ریشه‏اش یکی است یعنی خانه‏نشین.
رسیدگی به محرومان در کنار عبادت خدا
در را زدند کیه؟ مسکین غذا ندارم همان غذای افطارش را دادند به مسکین آب خوردند فردا باز روزه گرفتند چون سه روز باید روزه می‏گرفتند شب دوم «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً» شب دوم را زدند یتیم با غذا دادند آب، شب سوم سید: مرده سه شب اینها غذا نخوردند دیگر پوست به بدن داشت می‏چسبید رنگهای زرد از حال رفته بودند آیه نازل شد «یطعمون»، «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً»، «یطعمون» یعنی کارشان اطعام است آخه یک وقت آدم توی عمرش یک بار کار خیر می‏کند هنر نیست هنر این است که آدم کار خیر را هر روز بکند ما در ادبیات عرب می‏گوییم فعل مضارع مال استمرار است یعنی همیشه اینها کارشان بود «یطعمون الطعام» نمی‏گوید «یرسلون الطعام» طعام را می‏فرستیدند دم در خانه‏ی فقرا اگر برنج و روغن را بفرستی در خانه‏ی فقرا این خاصیّت را ندارد اگر غذا را پختی دهان فقیر گذاشتی ارزش دارد و لذا قرآن می‏گوید: «و باالوالدین احساناً»، «بالوالدین» یعنی احسان به والدین را به دست خودت انجام بده این «بای» بای‏الصاق می‏گویند یعنی با دست خودت من اگر یک ذره برنج دهن مادرم بگذارم عمل کردم به این آیه امّا اگر 10 گونی برنج در خانه‏ی مادرم بفرستم این «باالوالدین احساناً» نیست این «الی الوالدین احساناً» است فرق است بین «وبالوالدین احساناً» یا «الی الوالدین» الی یعنی به سوی او بفرست (ب) یعنی این که «حبه» سه تا معنا دارد «علی حبه» یعنی «علی حبه‏اللّه» می‏شود معنی کرد یعنی روی عشق خدا این کار را کردند «علی حبه» یعنی «علی حب الطعام» با اینکه غذا را دوست داشتند گرسنه‏شان بود این کار را کردند این «حبه» ضمیر «حبه» سه معنا قابل تحمل است یعنی اینکه خدا را دوست داشتند از خود گذشتند فقرا را دوست داشتند از خود گذشتند یعنی یا با اینکه غذا را دوست داشتند و میل به غذا داشتند لب افطار بود از میل به غذا گذشتند مسکین هم که معنا کردم و یتیم هم که می‏دانید اسیر هم که می‏دانید برده سه شب… بعد گفت آقا ما هم اگر سه شب با آب افطار کنیم سه شب نانمان را بدهیم به فقیر آیه نازل می‏شود برایمان، می‏گوییم نه اِ چطور اون آره ما نه می‏گویم.
خدمت، بدون منّت و توقّع
برای اینکه پشت سر این آیه می‏گوید: «انما» یعنی فقط «انّما» یعنی فقط «انّما نطعمکم» فقط اطعام می‏کنیم شما را «لوجه اللّه» ما غرضمان خدا است غرضمان نیست که آیه در شأن آن نازل شود ما الآن که این را می‏بینیم دهنمان پر از آب می‏شود مثلاً می‏بینیم یک آخوندهای کارش گرفته است می‏گوییم ما هم برویم آخوند شویم یک کسی کارش گرفته می‏گوید ما هم این مغازه را باز کنیم این کار را بکنیم اگر دیدی شیرینی‏اش را رفتی بخاطر شیرینی رفته‏ای ارزش این است که کار را برای خودش قبول کنیم نه به خاطر لذتهایش درس خوب است حالا چه وکیل بشوم چه وکیل نشوم مفید بشوم چه نشوم اصلاً مدرک به من بدهند محصل خوب محصّلی است که بگوید «بسم اللّه الرّحمن الّرحیم» دانشگاه مدرک نمی‏دهد دبیرستان دیپلم نمی‏دهد می‏خواهد بدهد می‏خواهد ندهد خود علم برای ما ارزش است بخاطر علم رفتی ارزش است اما اگر به دنبال مدرک رفتی که پشت مدرک هم پست و مقام و پول بود اون برای خودت است برای علم نیست ارزشها اگر چراغ قرمز بود و پلیس نبود و ایستادی آدم با ادبی هستی اما اگر لب چراغ قرمز پلیس جریمه‏ات می‏کند و ایستادی از ترس است چون از ترس است ارزش نیست پادگانی ارزش دارد که سرباز افسر را دوستش داشته باشد ادب است اما اگر راز ترس همچین کرد ارزش ندارد باید کارها بر اساس عشق باشد نه براساس ترس و پول و این‏ها، این‏ها ارزش نیست «انّما نطعمکم لوجه اللّه» فقط اطعام می‏کنیم برای خدا «لا نرید» نه به زبان نمی‏آوریم «لانرید منکم» اراده نداریم از شما مسکین‏ها و یتیم‏ها و اسیرها «لانرید منکم جزاءاً» ما از شما جزاء نمی‏خواهیم «ولا شکوراً» ما از شما تشکر نمی‏خواهیم نه از شما پول می‏خواهیم که بعداً جبران کنید نه می‏خواهیم جایی نقل کنید تشکر، آخه گاهی وقت‏ها آدم تشکر می‏کنیم یعنی یک کاری را می‏کند ولی می‏گوید اسم من باشد اگر اسم من نباشد ناراحت است می‏گوید من این پنکه را به مسجد می‏دهم به شرطی که بنویسید بانی پنکه محسن قرائتی این سطل زباله را به شهرداری می‏دهم به شرطی که بنویسید بانی سطل زباله محسن قرائتی نه می‏گوید من هیچی نمی‏خواهم اسم هم نمی‏خواهم نه به زبان نمی‏آورم «لانرید» عضو غیر «لانسئلکم» است در قرآن 2 تا آیه داریم یکی می‏گوید «ما اسئلکم علیه اجراً» یعنی به زبان سؤال نمی‏کنم. این «لانرید» بالاتر است نه به زبان نمی‏گویم توی دلم هم اراده نمی‏کنم آخه گاهی وقتها آدم به زبان نمی‏آورد اما توی دلش می‏خواهد توی دلش می‏خواهد تعریفش را بکنند ولی نمی‏گوید آقا ببخشید یک خورده از من تعریف کن (خنده حضار) نمی‏گوید به زبان اما توی دلش می‏خواهد تعریف کند دو تا آیه داریم توی قرآن انبیاء و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آن توی قرآن می‏گویند: «ما اسئلکم» ما سؤال نمی‏کنیم از شما به شما نمی‏گوییم پول بدهید مزد تبلیغمان اما اهل بیت ما می‏گویند به زبان نمی‏آوریم هیچی توی دلمان هم «لانرید منکم» خیلی فازش مهم است‏ها ادبیات عرب این ارزشش به همین است، ببینید این ارزشش به همین است که کلماتش یک خورده جابه‏جا بشود یکوقت «باالوالدین» می‏گوییم یک معنا دارد آن یکی چی بود «الی الوالدین» یک معنای دیگر دارد یعنی یک خورده کم و زیاد می‏شود مثل رادیو کوچک‏ها هستند که یک طرفش را تکانش می‏دهی اردو می‏خواند یک خورده تکان می‏دهی عربی می‏خواهی یعنی یک ذره موجش برود ادبیات عرب جوری است که با یک «واو» با یک «غاء» با یک کلمه با یک الف و لام فوری معنایش زمین تا آسمان فرق می‏کند یعنی وقتی می‏گویند «جِنازه» یک معنا دارد وقتی می‏گویند «جَنازه» یک معنای دیگر دارد جَ، جِ «جِنازه» به صفحه‏ی زیر می‏گویند تابوت زیر چون زیر است می‏گویند «جَ»، «جَنازه» به آن مرده توش می‏گویند «جَ» چون مرده بالاست این را می‏گویند «جَ» چون تابوت زیر است می‏گویند «جِ»، «جِ» زیر است حال آن زیری است «جَ» آن بالا است می‏گویند «جِنازه» یک چیز است «جَنازه» ادبیات عرب این طوری است که یک ذره پس و پیش بشود معنایش فرق می‏کند خیلی معنایش فرق می‏کند آیه‏ی 100 سوره‏ی بقره را علامه طباطبایی می‏فرماید 1 میلیون و 200 هزار رقم معنا دارد به همین خاطر امیرالمؤمنین فرمود قرآن دریایی است که عمقش کشف نشده حیف ما که جامعه را هی می‏بریم به سمت چیزهای الک دولک هنوز مزه‏ی قرآن را جامعه‏ی ما نچشیده خواص ما هم هنوز بعضی‏هایشان مزه‏ی قرآن را نچشیده‏اند فکر می‏کنیم قرآن همین است که می‏گوییم «بک یااللّه» همین که استخاره می‏کنیم همین که می‏گوییم به قرآن قسم همین که روی کیف عروس می‏گذاریم همین که بالای سه مسافر می‏گذاریم همین که «ان یکاد»ش را به بچه آویزان می‏کنیم عقرب نگزدش همین (آیهالکرسی) را به شاخ گلو می‏بندیم شیرین زیاد شود همین قرآن را یک کتاب ساده می‏دانیم قرآن سیمای علم خداست خدای بی‏نهایت عملش بی‏نهایت است قرآن تجلّی‏گاه خداست «لانرید ما اسئلکم» این چیه، این چیه این می‏گوید به زبان نمی‏گوییم این می‏گوید به دل نمی‏گوییم «انما نطعمکم لوجه اللّه»، «لانرید منکم جزاءاً و لاشکوراً»، «لانرید» خیلی مهم است خوب یکی از اینهایی که نانشان را دادند امیرالمؤمنین بود یکی هم حضرت زهرا یک خاطره بگویم یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
گذشت از زیورآلات و توجّه به محرومان
در جنگ خیبر ظاهراً خبیر بود که غنایم جنگی است مسلمانها افتاد بالاخره مسلمانها که پیروز می‏شوند یک چیزهایی بدست می‏آورند توی جبهه است دیگر بزن بزن است یکی یکی را کشت اسبش مال اون می‏شود شمشیرش مال اون می‏شود اینها را می‏گویند غنایم جنگی در غنایم جنگی تقسیم کردند یک مقدار چیزی هم به حضرت علی افتاد حضرت علی آنی که بدست آورد خانه را به فاطمه زهرا فاطمه زهرا هم بالاخره دختر جوانی و رفت دو تا النگوی نقره گرفت یک گردنبند نقره گرفت یک پرده‏ی قشنگ هم گرفت آویزان کرد چون شوهرش هم مسافرت بود پدرش هم نبود گفت وقتی شوهرم می‏آید فاطمه را با یک گردنبند ببینید با یک پرده ببینید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمد تو دید زهرا (سلام الله علیها) گردنبند و… هیچی نگفت چون حلال است دیگر غنایم جنگی مال مسلمان‏هاست. حضرت علی (علیه السلام) هم توی جبهه بوده اون هم به اندازه‏ی همه مسلمانها سهم دارد خوب سهم را داده به خانمش چیزی نگفت اصحاب هم لب در منتظر بودند نمی‏دانستند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفت توی خانه‏ی فاطمه زهرا زود می‏آید بیرون وایسند تا با هم بروند مسجد تو راه مسجد… بالاخره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) یک مدتی ماند و بعد آمد ولی هیچ نگفت فاطمه (سلام الله علیها) فهمید که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خیلی خوشش نیامد گفت به خاطر رضای بابایم گردنبند را باز کرد دستبند هم باز کرد پرده را هم باز کرد داد به حسن و حسین گفت زود بروید بدهید به مسجد یکمرتبه دیدند کوچولوها دویدند توی مسجد گفتند مادرمان گفته است که شما مثل اینکه خوشت نیامد از اینکه دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) زینت داشته باشد مال شما تقسیم کن میان فقرا، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: «فداها ابوها» بابایش قربان این دختر برود بابایش قربان این دختر برود بابایش قربان این دختر برود سه مرتبه فرمود «فداها ابوها» جایش آنجا بود این نقره را قطعه قطعه کرد مسلمانهایی که از مکه هجرت می‏کردند می‏آمدند مدینه چیزی نداشتند چون یا فقیر بودند یا اگر هم چیزی داشتند مشریکن مکه نمی‏گذاشتند جنس‏ها… می‏گفتند خودتان می‏خواهید بروید بروید اموالتان باید توی مکه باشد شما توی مکه تجارت کرده‏اید پولدار شده‏اید حالا می‏خواهید پولها را ببرید مدینه نمی‏گذاریم می‏خواهید بروید بروید اما اموالتان ولذا هر کس می‏آمد مدینه فقیر بود کنار مسجد هم یک سکو بود تقریباً نصف این سالن یک سوم این سالن الان هم هست آن صفجه می‏گویند «صفّه» همه آنجا می‏نشستند بعد نماز که می‏خواندند یکی می‏گفت آقا تو ناهار بیا خانه‏ی ما اون می‏گفت تو برویم خانه ما تو برویم یک چیزی امروز هست بورسی است که می‏گوید من خرجت را می‏دهم برو دانشگاه وقتی مهندس شدی عوض چهار سالی که درس خواندی خرجت را دادم چقدر 8 سال برای من کار بکن این را می‏گویند بورسی است یعنی در دانشجویی من خرج تو را می‏دهم وقتی مهندس شدی تو برای من کار بکن این بورسی، بورسیه می‏گویند دیگه این را آنجا بود می‏گفتند آقا ما ده تا میش می‏دهیم به تو تو برو چوپانی کن زاد و ولدش مال تو میش اصلی‏اش را به خودم برگردان این یک همچین قراردادی را می‏گذاشتند و لذا اینهایی که از مکه آمدند دست خالی بودند یا مهمان می‏شدند یا بورسیه می‏شدند یا می‏گفتند چوپانی‏اش از تو بچه‏اش از تو، حضرت آمد دید که یکی از اینها لباسش خیلی کوچک است واقعاً لباسی که همه‏ی بدنشان را بپوشد ندارد پرده را داد به آن گفت این پرده را مثلاً دور خودت بگیر اون دستبند هم نقره را قطعه قطعه کرد به هر یک از اینها یک قطعه نقره داد به این چند تا که بودند و سه مرتبه فرمود «فداها ابوها» بعد فرمود دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نمی‏خواهم طلا و نقره داشته باشد البته طلا و نقره حرام نیست‏ها به مقدار معقولش طبیعی است اما دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است در شرایطی که ما جوانهایمان مردم می‏آیند به عشق دین ما شهید می‏شوند عده‏ای هجرت می‏کنند گرسنه کنار مسجد هستند توی این شرایط دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نباید داشته باشد حالا یک وقت شرایط عادی است خوب در شرایط عادی حسابش جدا است ولی در این شرایط دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نباید داشته باشد این نقش فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)، فاطمه فرمود سه چیز را دوست دارم:
1-قرآن 2-بابایم را 3-کمک به فقراء، این سه چیز را دوست دارم قرآن برنامه‏ی زندگی است 3 چیز را دوست دارم یکی قرآن قرآن برنامه‏ی زندگی است یکی پدرم الگوی زندگی است یکی فقراء کمک به فقراء که شریک کردن دیگران در زندگی من سه چیز را دوست دارم قرآن را دوست دارم یعنی برنامه‏ی زندگی پدرم را دوست دارم یعنی الگوی زندگی کمک فقراء را دوست دارم یعنی شریک کردن دیگران در زندگی در سختترین شرایط پنج تا بچه تربیت کرد و در جنگ خندق فاطمه الزهرا حضور داشت آنجا یک مسجدی هم به فاطمه زهرا هست در احد با دو آمد خودش را به پدر رساند این مقدار که در این 10، 10 دقیقه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) آشنا شدیم.
خدایا! با داشتن این الگوهایی که عرض کردم روی کره‏ی زمین ندارید عروسی را که تو راه عروسی پیراهنش را بدهد به فقیر روی کره‏ی زمین نداریم کسی را که عشق به پدرش جوری باشد که شوهرش و بچه‏هایش را رها کند و ملحق شود به بابایش و اولین کسی که بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از دنیا می‏رود… یعنی همه چیز را نمی‏خواهم تو را نمی‏خواهم نداریم کسی را که اینقدر نسبت به بابایش دخترها وقتی عروس می‏شوند یادشان می‏رود پدر و مادر و پسرها وقتی داماد می‏شوند پدر و مادر را فراموش می‏کنند می‏گوید من همه را تو را می‏خواهم این مهم است نداریم در تاریخ کسی که سه شب با آب افطار کند و بعد هم بگویم «لوجه اللّه» فقط برای خدا از شما اراده‏ی تشکر هم نداریم ما یک همچین الگوهایی داریم حیف نیست توی خانه‏ها به جای فاطمه و زهرا اسم دیگر را روی دخترت بگذاری حیف نیست که افتخار نکنیم که دخترمان فاطمه باشد، دخترمان زهرا باشد حیف نیست که دخترهای دبیرستانی ما یک کتاب راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطالعه نکرده باشند، اینها تازه یک ذره‏ای بود که گفتم جلسه‏ی بعد هم راجع به زهرا می‏خواهم صحبت کنم.
خدایا به حق آبروی زهرا دخترهای ما را الگویشان را زهرا (سلام الله علیها) پسرهای ما را الگویشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار بده (آمین).
معرفت ما را نسبت به این عزیزمان بیشتر بفرما (آمین).
نکته‏ی نویی که توی جلسه گفتیم این بود که چطور زینب کبری (سلام الله علیها) گفت هرچه می‏بینم زیبا می‏بینم با این مثل حل شد مثل پدر و مادری که ترشی پهلویش زیباست هم شیرینی ولی بچه که معرفتش کم است فقط شیرینی برایش زیباست گاهی با یک مثل یک معنای بزرگی برای انسان حل می‏شود.
«والسلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته»

Comments (0)
Add Comment