الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بینندگان عزیز بحث را شب نیمه رمضان گوش میدهند، شب تولد امام حسن مجتبی (علیه السلام) گرچه ما در آینده به زندگی ایشان، سیرهای که بحث میکنیم امسال ماه رمضان بحثش را میشنوید، سیره امیرالمؤمنین و زهرا (سلام اللّه علیها) به سیره امام حسن (علیه السلام) هم خواهیم رسید ولی چون این بحث در شب تولد پخش میشود چند جمله راجع به آقا بگویم و بحث را ادامه بدهیم. امام حسن مقامش از امام حسین (علیه السلام) بالاتر است به چه دلیل، به دلیل اینکه شب عاشورا که امام حسین (علیه السلام) داشت با دنیا خداحافظی میکرد و زینب (سلام اللّه علیها) منقلب شد و غش کرد و بعد به هوش آمد برادرش امام حسین (علیه السلام) گفت خواهرم چرا این رقمی شدی گفت آخه داشتی این رقمی میگفتی. گفت حالا خداحافظی کنم. مگر طوریه بعد امام حسین (علیه السلام) چند جمله گفت شب عاشورا فرمود:
جدم از من بهتر بود رفت، مادرم بهتر بود رفت پدرم بهتر بود رفت و برادرم حسن بن علی بهتر از من بود رفت اینکه امام حسین (علیه السلام) میگوید برادرم از من بهتر بود رفت، این مقام امام حسن (علیه السلام) را نشان میدهد. و خیلی هم امام حسین احترام برادرش را داشت. در یک ماجرائی فقیری آمد پول بگیرد از امام حسن (علیه السلام) صد درهم بهش داد، رفت پهلوی امام حسین (علیه السلام) گفت داداشم چقدر بهت داد گفت برادرتان صد درهم… 99 درهم داد گفت من باید حریم برادر بزرگ را حفظ کنم اگر او صد درهم، من همان را نمیدهم که مثل هم باشیم یک قدم باید عقبتر باشم، سرباز اموالش را در راه خدا بخشید، کوچولو بود، پیغمبر که میرفت سجده امام حسن (علیه السلام) شاید بچه یکی، دو ساله بود میرفت روی کمر پیامبر بازی میکرد، پیامبر سجده را طولش میداد بعد آرام بچه را برمیداشت کنار میگذاشت، حتی میگفت: میخواست بازی بچهها بهم نخورد، طول میدادم. هفت ساله بود دیگه حرفها را از پیامبر خوب گوش میداد و میآمد منزل برای مادرش نقل میکرد. یه بار علی بن ابیطالب (علیه السلام) آمد پشت درب ببیند حسن چه جوری سخنرانی میکند، امام حسن (علیه السلام) لکنت زبان پیدا کرد و گفت نمیدونم امروز چرا حرف میخواهم بزنم زبانم میگیرد فکر میکنم پشت دیوار یه کسی ایستاده که این زبان من گرفته. خیلی در عبادت و صدقه دادن اصرار داشت، وقت وضو میلرزید، در نماز صورتش زرد میشد. میگفت: میخواهم بروم پهلوی (؟!) پروردگار هستی و حق است کسی که میخواهد با خدا، بی نهایت کوچک با بی نهایت بزرگ صحبت کند حق است که رنگش بپرد 25 بار پیاده به مکه رفت. البته اسب و شترش را هم میبرد. میگفت اسب و شتر را میبرم که نگویند کنس است نمیخواهد پول خرج کند، اما به عشق خدا پیاده میشوم و میخواهم خانه محبوب را با پای پیاده بروم. در عمرش کسی کلمه ناروا از او نشنید، در زمان خودش عابدترین و زاهدترین مردم بود و سعه صدر و حسن خلق داشت. مسائل قیامت خیلی او را به گریه وامیداشت، اسم صراط و قبر و معاد را میبرد گریه میکرد. شب تولد او که نیمه رمضان بود پدرش که شوهر حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) است جبهه بود. در وقتی که حضرت علی (علیه السلام) جبهه بود این عزیز متولد شد. خداوند انشاءاللّه معرفت و زیارت ایشان را نصیب ما بفرماید. با معرفت برای همه آرزومندان، برای اینکه یک هدیهای به قبرستان بقیع بفرستیم، صلواتی بفرستید ثوابش هدیه روح امام حسن مجتبی (علیه السلام) (صلوات حضار). موضوع بحثی که سلسله وار میگفتیم، سیره علوی بود که آشنا بشویم با سیره علوی.
نام علی نشانه برتری در علم و عمل
اما نام علی علی است چند رقم بیان داریم که علی، علی شد یعنی نام که میگوید که: «سمّی علیّا لعلوّ، علی من بارزه» اسمش را علی گذاشتند چون با هرکس مبارزه میکرد غلبه پیدا میکرد. «علوّ» برتری یا چون: «اعلی الناس علماً» چون از همه مردم از نظر علم برتری پیدا میکرد. یا چون: «یتبع فی جمیع امره مرضات اللّه» چون در همه کارهایش رضایت خدا را در نظر داشت نامش را مرتضی گذاشند، یعنی این اسامی است که ما باید توجه داشته باشیم به نامگذاری؛ مسئله نام عنایت داشته باشیم که نامهای اسلامی معنا دارد، خیلی از اسمها معنا ندارد، مثلاً نام فلان گل مثلاً روی بچهاش میگذارد بد نیست اما این گل چیه چه رشدی دارد، قشنگ هست اما قشنگی اش از خودش نیست، افتخارمان این است که در هر چیزی امتیاز داریم بر همه کشورها و بر همه دنیا. قانون اساسی ما خدا رحمت کند مرحوم دکتر بهشتی را قانونهای دنیا را قانونهای اساسی کشورهای مترقی را گرفت، گفت: باید مطالعه کنیم، قانون جمهوری اسلامی همه خوبیهای قانونهای دنیا را داشته باشد، چند تا کمال داشته باشد که هیچ کشوری آن را نداشته باشد ما باید قانونمان برترین قانون باشد، اصرار داشت بر این مسئله. در همین نامگذاری، بعضیها اسم بچه شان را میگذارند که بد هم نیست، اسم یک گل است، یک گل که کمالش از خودش نیست الان تاریخ ما هجری است، هجری یک عملی است که انسان انتخاب میکند اما تاریخ دیگران میلادی است، مادرش زاییده زاییدن که دست خود آدم نیست که یا سه شنبه یا چهارشنبه بزاید. زاییده شدن در اختیار انسان نیست، کمال انتخابی نیست، اما هجرت یک ارزش انتخابی است، مثل اینکه من بخواهم بگویم امام حسن (علیه السلام) کمال دارد موهایش مشکی بود افزون بوده اگر بگویم میگوید: خوب خدا او را فزونی خلق کرده، آقای قرائتی: تلویزیون را خاموش کن حوصلهات میرسد. خدا به یه کسی یه چیزی داده از خودش که نیست باید بگویم امام حسن (علیه السلام) پول داشت در راه خدا داد، اسب داشت پیاده رفت، یعنی کمالاتی که انسان خودش انتخاب میکند ارزش است و الّا یه کمالی، این گل قشنگ است، گل قشنگ که شما اسمش را روی بچهات میگذاری نمیگویم بد است، بد نیست، اما ارزش انتخابی نیست، یک ارزش الهی است. علی، برتری در جبههها، علی، برتری علمی، مرتضی، در میان رضایتها، رضای خدا را در نظر گرفتن خودش هم برای ما یک عبرتی است برای ما، بالاخره، ما باید یک عملی را انجام بدهیم، سه راه هم بیشتر نداری، یک غذایی بخوری لباست را باید یه جوری بدوزی، موها را یه جوری واداری، ازدواجت، انتخاب شغلت، بالاخره یک راهی را باید برویم، راههایی که میرویم سه راه بیشتر نداریم موضوع بحث:
مرتضی، در پی جلب رضای خدا
موضوع بحثمان (سیره علوی) است نام علی (علیه السلام)، (علّوه) در جبههها، در علم، مرتضی میگویند برای اینکه هدف رضای خداست داریم درباره (علی مرتضی) راجع به اسم صحبت کنیم. ما راههایی که میرویم سه راه بیشتر نداریم، راهها، یا میل خودمان، چه راهی میروی راهی که دوست دارم. خلاص. میل دیگران، حالا میل را (رضا) کنیم که به باقی کلمات بخورد، رضای خودم، رضای دیگران، رضای خداوند.
– رضای خداوند. اگر شما گفتی اصلاً کار به هیچ کس ندارم، هیچ کس را قبول ندارم، خودم، خودم، خودم، هر جوری دوست دارم اینکه آدم دنبال میل خودش برود درست نیست، هر انسانی هزارها بار پشیمان شده، چه کسی است بگوید من در عمرم پشیمان نشدهام، هر پشیمانی دلیل بر این است که آنچه خودمان دوست داریم و تشخیص میدهیم درست نیست به تعداد پشیمانیها ما استدلال داریم که ما به میل خودمان، خیلی جاها پشیمان میشویم. دیگران هم مثل خود ما پشیمان میشوند. او رضای خداست، علاوه بر اینکه خود من فانی هستم چند سال عمر دارم دیگران هم اونی که مهم است رضای خداست که باقی است. قرآن یک آیه دارد میگوید: «صبغه اللّه» «صبغه» با (صاد) و (غین) یعنی رنگآمیزی «صبغه اللّه» یعنی رنگآمیزی خدا، کیست که رنگآمیزیاش از خدا بهتر باشد، رنگ شاه باشد، رنگ رئیسجمهور باشد، وکیل و وزیر باشد، سفیر باشد، رنگ هر کس میپرد، رنگ خدا میماند. شما در روز چند تا سلام میکنی در عمرت یک میلیون سلام میکنی، چند تا برای پول است و چند تا برای زور و چند تا، هیچ رنگی ندارد، یک مسلمانی هیچ کاری هم به او نداشتهام و هیچ امید و طمعی به عنوان یک انسان سلام کردهام این سلام برای رضای خداست و میماند، بقیه میپرد، «ما عندکم ینفد و ما عند اللّه باق» هرچه رنگ خداست میماند، مرتضی کارهایش رضای الهی بود.
علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، اوّلین مسلمان
امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اولین مرد مسلمان بود، البته بعضی میگویند اول مؤمن دیگران بودند ولی علامه امینی صد دلیل و سند آورده که اول مسلمان علی بن ابیطالب (علیه السلام) بود، ولی اسامی بزرگان را که میبرند همه را میگویند: «رضی اللّه عنه» یعنی خدا از سر تقصیراتشان بگذرد اما اسم علی را که میبرند میگویند: «کرّم اللّه وجهه» یعنی خداوند صورتش را گرامی داشت، چون تنها صورتی که به بت نگاه نکرد «علی» بود. دیگران بت پرست بودند توبه کرده و مسلمان شدند، اما علی از روز اول و ده سالگی مسلمان شد. میگوید: «صلیّت مع رسول اللّه ثلاث سنین قبل ان یصلّی معه احد» سه سال با پیامبر تنهایی نماز جماعت میخواندیم، نماز جماعت دو نفره.
«ما اشرک باللّه طرفه عین» به اندازه یک چشم بهم زدن به سمت غیر خدا نرفت. «و لم یسجد لصنم قطّ» لحظهای رو به بت کرنش نکرد. جملهای دارد امیرالمؤمنین (علیه السلام)، میگوید: دوست دارم شناخت پیدا کنم، دوست ندارم بچه باشم بمیرم خدا ببردم بهشت، چون انسان ممکن است بچگیاش بمیرد و گناهی ندارد خدا این را ببرد بهشت اما بهشت بچهها معرفت توش نیست دوست دارم بزرگ بشوم شناخت داشته باشم.
عبادت، براساس معرفت
«ما یسّنی لومتّ طفلاً و ادخلت الجنّه» خوشم نمیآید بچه باشم و بمیرم، این برای من عزت نیست که بروم بهشت، بهشت را نمیخواهم آنچه بالاتر از بهشت است معرفت است که میخواهم. آخه بعضیها بابا را برای پولهایش میخواهند، میگوئیم بابا خوب است، رفتی خونه بعضی بچهها، به بعضی بچه میگی بچه جون بابا را دوست داری، چرا؟ میگوید: من را برده پارک و بستنی خرید و آلاسکا و کفش و کلاه خرید. بابا را برای کفش و کلاه میخواهد. وقتی معرفت بالا شد بابا را میخواهد برای بابایی ولو خرجم با خود باشد هیچ نیازی هم به او نداشته باشم خودش ارزش است، معرفت که بالا رفت اینطور میشود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: من بهشت را نمیخواهم، من خدا را میخواهم. و در جملهای هم دارد که: خدایا من نه از ترس جهنم نماز میخوانم و نه به عشق بهشت «وجدتک اهلاً للعباده» اصلاً لیاقت داری که من بنده تو باشم بخاطر لیاقتت. گاهی میگوئیم برو بالا بنشین پرتقالهایش بزرگ است، گاهی برو بالا دوربین تلویزیون هست، گاهی بالا بوعلی سینا نشسته پهلوی او بنشین، فرق میکند بالا برای پرتقال یا تلویزیون یا بوعلی سینا است. بوعلی سینا مقامی دارد که ارزش دارد که آدم در کنارش بنشیند و افتخار است. «کفی بی فخراً ان اکون لک عبداً» اصلاً من کیف میکنم که نماز میخوانم. خیلی بر من منّت گذاشتی. و لذا داریم بعد از نماز سجده شکر کنید که خدای را شکر که در خانه ات را هم دادی تا با تو حرف زدم، دیگران که با تو حرف نزنند تو در مسجد با خدا و او که در خیابان است با چه کسی حرف میزند؟ من گفتم «ایاک نعبد» فقط بنده تو، مخلص توام، اون در خیابان گفت: مخلص تو و چاکر و جیرجیرکتم بالاخره من که به خدا گفتم مخلصتم، اون در خیابان به چه کسی میگوید، من به تو میگویم قربان تو او به کی میگوید؟ خدایا شکر که بر من منت گذاشتی که با تو حرف میزنم. «کفی بی فخرا ان اکون لک عبداً» افتخار میکنم که با تو حرف زدم. خوب صلواتی بفرستید (صلوات حضار) مکه نشسته بودیم یه کسی آمد گفت که: «انت شیعی» تو شیعه هستی گفتم: بله، بیا میدانی شیعه یعنی چه؟ شیعه یعنی ما بعد از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) ما خطمان را از اهل بیت (علیهم السلام) گرفتهایم، با سنّیها هم درگیر نیستیم ما در ایران، 8، 9 میلیون با کم و زیاد سنّی داریم، برادریم، با هیچ سنّی در دنیا اختلاف نداریم، برادریم، اما این تحقیر میکنی چرا؟ من افتخار میکنم شیعه هستم به خاطر اینکه شیعه فقهش را از اهل بیت میگیرد و قرآن درباره اهل بیت (علیهم السلام) سه آیه داریم.
برتری مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بر دیگر مذاهب
1-قرآن راجع به اهل بیت میگوید: «یطهرکم تطهیرا» من فقهم و دینم را از اهل بیتی میگیرم که خدا در قرآن میفرماید «یطهرکم تطهیرا»
2-آن اهل بیت قرن اول بودند، علمای شما (مسنّها) که دینتان را از آنها میگیرید چه «ابوحنیفه» چه «شافعی»، «حنفی» و «حنبلی»، ائمه اربعه شما که مالکی و شافعی، احملی درست است که بزرگوارند ولی همه متولد قرن دوماند و من اهل بیت قرن اول بودند ما یک قرن از شما جلوتریم و قرآن بگوییم که میفرماید: «والسابقون السابقون اولئک المقربون»؛ اینکه سابقه جلوتر، ما یک قرن جلوتریم.
3-تمام اهل بیت (علیهم السلام) شهید شدند و چهار تا علمای شما، مالکی، شافعی، حنبلی و حنفی هیچ کدام شهید نشدند. و قرآن میفرماید: «فضّل اللّه المجاهدین علی القاعدین» اونیکه در راه خدا شهید شده ارزشش بیش از آنی است که شهید نشده، پس من شیعه هستم و افتخار میکنم، چرا همچنین کردی امم.
به هر حال ما سندمان قوی است، ما باید افتخار کنیم، هر چه داریم افتخار داریم اصلاً ما باید خیلی افتخار کنیم هیچ نداریم جز اینکه روی کره زمین منحصر به فرد است. همین مرجعیّت و تقلید برای ما امتیاز است.
من یک بار دیگر هم گفتم که تمام دنیا به کارشناس مراجعه میکنند به پزشک و مهندس و کارشناس، تخصص یه چیزی است که پذیرفته، عقل است، منتهی ما در تقلید علاوه به اینکه به مجتهد، متخصص، یعنی مرجع تقلید دین شناس مراجعه میکنیم، دو شرط هم اضافه داریم که این امتیاز ماست بر همه دنیا. میگوئیم: متخصص ما باید حتماً عادل و هوی و هوس نداشته باشد. هرچه عقلاً میگویند ما از همه عاقلتریم دو تا هم امتیاز بر همه آنها داریم. تقلید میکنی؟ بله افتخار میکنم، تو چه میکنی؟ مگر زلفت را به آرایشگاهی و لباست را به خیاط ندادی و در حال مریضی به دکتر، و ماشینت را به مکانیک و کفشت را به کفاش؟ پس تو هم از مخت و زلفت تا کفشهایت به کارشناس میدهی، پس همه مردم به کارشناس مراجعه میکنند منتهی زنده باد ما که کارشناسمان حتما باید عادل و هوی و هوس، پس ما امتیاز داریم و بر همه عقلا عاقلتریم. ما هرچه داریم افتخار کنیم، کلهتان را صاف بگیرید و راه بروید.زمان شاه توی ماشین نشسته بودیم یکی میخواست از ما حالگیری کند، گفت: آقای قرائتی تشریف دارد موسیقی را روشن کن، ببخشید گفت: شیخ نشسته موسیقی را روشن کن. اون راننده هم روشن کرد، من داشتم فکر میکردم چه کنم پیاده شوم یا بلند شده خاموش کنم، لبخند یا داد بزنم، الان با این برخوردم چی باشد، دید فکر میکنم گفت: آشیخ خوشت میآید. گفتم ببین کار به حلال و حرامی نداریم، اصلاً من یک آدم تحصیل کردهای هستم توی این مغز علم است، و این خواننده یک رقاصی است و من اجازه نمیدهم مغزم در اختیار یک رقاصی باشد گرچه حلال باشد، مگر هر حلالی را من باید انجام بدهم، حالا این آهنگ حلال یا حرام، «بسم اللّه الرحمن الرحیم» فرض کن آهنگ حلال، تو حیفی، ما را خدا برای آهنگ نساخته. خسته شدی پاشو برو دور بگرد، شما حساب کن کتابهایی که، ضربه هایی که موسیقی روی اعصاب میگذارد، شما خیلی کتاب در این زمینه نوشته شده، من میگویم حلال هم باشد من گوش نمیدهم، خیلی چیزها حلال است، جدول روزنامه هم حلال است اما به مغزم فشار بیاورم خیابان دو حرفی، قدیمی در تهران – ری – چه مشکلی حل شد مخ ما باید این باشد که یا مشکل فرد را یا جامعه را حل کنیم چیزی که نه مشکل فرد و نه جامعه در آن است علمش هم بی خاصیت است.
علم مفید، ارزش دارد، نه هر علمی
و یک حدیث دیدم که: پیامبر ما (صلی اللّه علیه و آله و سلم) هر روز میگفت: خدایا پناه میبرم به تو از اطلاعات بیخاصیت. عربیاش را بخوانم «اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع» پناه میبرم به تو از علمی که نفعی ندارد. حالا شما بفهمی که حسینه جماران چند تا موزائیک دارد و بوعلی سینا چند کیلو است و مسجدالنبی چند پایه و مسجدالحرام چند پایه دارد. شماره شناسنامه حضرت امام خمینی (ره) چیه حالا مثلاً این را بدانی یا ندانی چی میشود؟ بسیاری از علمها اطلاعاتی است که نه مشکل فرد و نه جامعه را حل میکند، ما هرچه میخوانیم باید حساب کنیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: بعضیها اطلاعاتشان کشک کشک است. مینشینند میگویند: اصحاب کهف چند تا بود «سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم» سه تا بودند چهارمی سگشان بود «سیقولون سبعه، ثامنهم کلبهم» یک عده میگویند هفت تا بودند و هشتمی هم سگشان. «یقولون خمسه سادسهم» بابا ول کن، حالا یا 6 یا 7 تا بودند میخواهی چه کنی؟ هدف را گم نکن که یک اقلیتی دیدند در یک اکثریت از بین میروند. گفتند: اگر ما در جامعه فاسد باشیم آب میشویم اینها در ما اثر خواهند گذاشت، ما با هم برویم در یک غاری زندگی، و ایدئولوژی و فکرمان را حفظ کنیم، فکر مکتب ولو در غار شرف دارد بر زندگی فاسد شهر که ما هضم شدیم. این مال افراد، مسلمانهایی که در اتریشاند. در فرانسه و آمریکا، تمام اقلیتهایی که در یک جامعهای هستند که فکر دیگر دارند و اینها در اقلیت. اگر اقلیتی به حق بودند نباید در جامعه تحت تأثیر قرار بگیرند، حتی اگر زندگی را بر خود تنگ میگیرند، بگیرند اما فکرشان را حفظ کنند. اصحاب کهف این را میخواهد بگوید، که گروه کمی در یک منطقه زیادی دینشان را حفظ کردند، تو هدف اصحاب کهف را ول کردی و رفتی سراغ اینکه چند نفرند. مثل اینکه آقای قرائتی شما چند تا بچه داری؟ 8، 2، یا یکی بابا این حدیث آدرسش کجاست؟ این آیه؟ چه کتابی مطالعه کنم؟ ما هدف را گم میکنیم و متأسفانه خواص هم گم کردهاند. یک جلسهای تابستان امسال داشتم اسمشان را نمیبرم ولی همه دانه درشتهای کشور بود نه سیاسی، علمی، حدود 37 تا بودند، خوب برنامه هایی بود، یک برنامه هم ما داشتیم 80 تا نامه به ما دادند ما بین دو تا دو ساعتی که برنامه داشتیم نامهها را خواندم دیدم اکثراً روی یک مسائلی، آمدم گفتم من از شماها توقع نداشتم، آقا واقعاً اگر راجع به یک نفر مسئله داری، سند داری بنویس برو بگو «بسمه تعالی» فلانی در فلان تاریخ به این دلیل و این نوار، فتوکپی و شاهد فلان خلاف را کرده، شما نشستهاید حوزه و دانشگاه دست شماست فکر کن برای نسل نو چه کنی؟ نشسته راجع به اینکه مسئلهای که راجع به زن فلانی میگویند: درست است یا باطل، پسر فلان آقازاده میگویند خورد حق است یا باطل است، من نمیدانم اگر شما سند داری کمک قوه قضائیه کن بگو الو من هر یک سند دارم. گاهی شده که یک کسی صحبت که هست قوه قضائیه دنبال سند میگردد. و بینی و بین اللّه شما سند داری کمک کن الو بنده یک سند دارم درباره جرم ایشان، اگر سند دارید کمک کنید مشکل را حل کنید مجرمی که خربزه خورد پای لرزش بنشیند و گم شود. اگر هم سند ندارید شما 300، 400 مغز متفکر جمع شدهاند. حوزه و دانشگاه در اختیار ماست ببینم برای نسل آینده چکار کنیم، پسر فلانی شنیدهام چهار ماشین دارد یا سه، گاهی خواص ما هم به جای اینکه حساب کنند چیه؟ البته گاهی هم برنامه این است که ما را برقصانند. مثل اینکه شما مطالعه میکنید، بچه مزاحم است انگشترت را در میآوری یا نداری آن اطاق سر این را به انگشتر گرم کن که خودت مطالعه کنی. گاهی وقتها در اوج اینکه اسرائیل میخواست کشور مستقل شود، زمان شاه، مسابقات اسرائیل راه میانداخت که همه افکار سمت توپ اسرائیل برود. تا اون تثبیت کند خودش راه همان زمان که آیهاللّه سعیدی و غفاری را در زندان کشتند همان زمان شاه یک موجی راه میانداخت که افکار متوجه اون موج بشود، گاهی میرقصانند ما را منتهی خوشا به حال کسی که بفهمد ما کاشانیها میگوئیم پی نخود سیاه میفرستند، یعنی گاهی جامعه را پی نخود سیاه میفرستند، همه کشور متوجه یک مسأله میشود و حال آنکه مسئله مهمتر هست اینها گاهی هم طراحی شده است. گاهی برای اینکه رنگ یک چیزی را کم کنند یک مسابقاتی را راه میاندازند، یا تاسوعا یا عاشورا، اینطرف و آنطرف، به خاطر اینکه ذره ذره. حالا البته بچههای ما به قدری امام حسین دوستند که حتی روز عاشورا هم روز مسابقه باشد همان ورزشگاه حسین، حسین را میگویند نشان دادند که بچههای ما با این چیزها گول نمیخورند. اما در عین حال آن طراحهای اصلی بیکار نشستهاند. چه کنیم؟ رضای خودم ابداً، رضای دیگران هم نه رضای خدا. گاهی افراد یه کارهایی میکنند من درآوردی امیرالمؤمنین (علیه السلام) میرفت توی صحرا نماز عید با شکوه میخواند. یک عده آمدند گفتند آقا یک مشت پیرزن و پیرمرد هستند اجازه بدهید یک پیش نماز هم توی اون مسجد نماز بخواند. فرمود چون پیامبر این کار را نکرده «الا تخف رجلاً یصلی بضعقه من الناس فی العیدین» شما اجازه میدهید یک پیش نماز هم بیاید در آن مسجد برای اونهایی که حال نداریم، فرمود: «لا اخالف سنه» چون پیامبر این کار را نکرده من هم نکردم. یعنی چه؟ بیائید با هم دسته جمعی اذان بدهید اذان دسته جمعی کدام آیه گفتند؟ کدام حدیث، نیمه شعبان درب خانهها را جاروب کنیم البته تمیز کردن خانه همیشه خوب است اما این کدام آیه و حدیث گفته (!!؟؟) مسابقه گذاشتند نمیدونم برایتان گفتم یا نگفتم میترسم تکراری باشد حالا اگر تکراری بود نیم دقیقه است. مسابقه گذاشتند بنده را هم برای جایزه بردند در سالن، گفتند کار فرهنگی قرآنی کردیم نفر هفتم که جایزه میدادیم گفتم این فرهنگ قرآنی چی بوده، گفتیم یکی از آیههای قرآن که 11 قاف دارد بشمارید از اول تابستان تا آخر این مردم وادار شدهاند به قاف شماری، آخه واقعاً قرآن نازل شد که ما قاف بشماریم گفتم عجب خریتی (!!؟) عجب حماقتی. ما گاهی میخواهیم کارشناسی کنیم، ایجاد مسابقه. آقا مادر حضرت موسی (علیه السلام) اسمش چی بوده به من چه چی بوده؟ بسیاری از سؤالهایی که به اسم سؤال دینی مطرح میشود علما هم بلد نیستند، سؤالاتی که میکنند که بنده علما که نیستم که چهل سال است طلبه پر کاری بودهام من رفوزه میشوم. به چه دلیل این نسل نو را آموزش و پرورش و امت را وادار میکنی توی این سنگلاخها کی گفته این حرفها را، اجمالاً گاهی کارها به نظر خودشان ابتکار است و طرح است ولی غلط است گفتند اجازه بده یک نماز رسمی باشکوه بخوانیم توی کوچه و پس کوچهها هم یک آخوند باشد فرمود نه نماز یکی باید باشد، یعنی هر کار رسمی باید سنت باشد.
برنامههای امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم این بود که «لمّا کان لفرغ من الجهاد» همینکه از جهاد فارغ میشد «یتفرق لتعلیم الناس» آموزش و پرورشی میشده یعنی هم رزمنده بود هم آموزش و پرورشی، آموزش میداد مردم را، مردم دعوایشان میشد قضاوت میکرد، وقتی از آموزش و قضاوت و جنگ فارغ میشد بیل دست میگرفت «فی حائط یعمل فیه بیده» با دست خودش کشاوری میکرد. در اینکه کشاورزی میکرد «و هو مع ذلک ذاکر اللّه» لبهایش میجنبید ذکر خدا میگفت. یعنی چه؟ هم رزمنده، کشاور و هم قاضی. هم استاد بود. الان خیلی راحت تعطیل بله حالا تابستان هوا داغ است. خرم آباد که هوایش داغ نیست دماوند و ملایر که هوایش خنک است. ما یه جا میگوئیم بندرعباس داغ است خوزستان هم داغ است پس دماوند هم تعطیل باشد پس همدان هم، راحت میگذریم من این را گفتهام تکرار کنم سلمانی آمد روی لب حضرت را اصلاح کند گفت: این لب را نگه دار من قیچی کنم فرمود: من اگر لبم را نگه دارم یک سبحان اللّه عقب میافتم. یعنی حضرت علی (علیه السلام) از ثانیههای عمرش استفاده میکرد ما به راحتی عمرمان هدر میرود.
استفاده از عمر و فرصت های جوانی
سیره علوی استفاده از عمر و طبیعت. صد هزار هسته خرما بود گفت بگوئید صد هزار درخت خرما، ما باید همه بالقوهها را بالفعل کنیم از هسته خرما یک درخت تولید کنیم، استفاده از دقیقههای عمر، پرکردن ایام فراغت، و باید هم طراحی کنیم که ایام فراغت را با چی پر کنیم، بسیاری از بودجه هایی که صرف ایام فراغت میشود پرکردن مصنوعی است، طبیعی نیست خداوند خوب ایام فراغت را پر کرده به عروس داماد میگوید زود ازدواج کنید ایام فراغتتان پر میشود عوض اینکه توی پارکها تاب بخورید با عروس حرف بزنی، یک بچه هم میدهد میگوید با همین ایام فراغت را پر کن. مسئله تغذیه مدیرش توی، آموزش و بهداشت، تمام وقت یک مادر را میگیرد بعد هم نگاه میکند یک بچه، دختر خوب شد، فراغتش تبدیل شد به یک عنصر مفیدی در جامعه این طراحیهای خدا درست است و طراحیهای ما با اردو و کامپیوتر و تواشیح و شعر و مشاعره و جدول و روزنامه، این پر کردن ایام فراغت ما بعد از 20 سال پوک، پوک است. اما آن چیزی که اسلام گفته ازدواج آسان تربیت نسل خوب این ایام فراغتی است که بعد از 20 سال یه چیزی توش در میآید باید برگردیم به اسلام و سیره اهل بیت (علیهم السلام).
ضمن اینکه ما شب تولد را تبریک میگوئیم.
خدایا! به آبروی امام حسن مجتبی (علیه السلام) همه مشکلات جامعه و افراد ما را حل بفرما.
عیدی تولد امام حسن را حل همه مشکلات ما قرار بده.
بینندگان که بحث را میبینند نیمی از رمضان گذشت خدایا ما را آماده دریافت تمام برکات شبهای قدر بفرما.
قلب آقا امام زمان (علیه السلام) را از ما راضی بفرما.
رهبر و دولت و ملت و امت و نسل و ناموس و مرز و انقلاب، هرچه به ما دادهای برای ما حفظ بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته»