الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ماه رمضان امسال سیره پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) را میخواهیم داشته باشیم راجع به پیامبر قسمتهاییاش را گفتیم نه همه ابعاد زندگی فقط قسمتهایی، گوشه هایی از زندگی پیامبر را ولی خواسته باشیم مفصل صحبت کنیم شاید یکسال طول بکشد میخواهیم وارد سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشویم، چه جوری زندگی میکرد، منتهی هر چه بیشتر بگوئیم هم خود بنده بیشتر خجالت میکشم هم بعضی دیگه باید خجالت بکشند و من شک داشتم بگویم یا نگویم. گفتم حالا ما بگوئیم اسلام این است حالا ما فاصله مان با اسلام چقدر است؟ که به هر حال ما نمیتوانیم حق را نگوئیم اگر یه کسی لباسش تمیز نیست نباید بگوئیم از نظافت صحبت نکند، بگوئیم نظافت این است منتهی حالا لباس من لک دارد. حق را بگوئیم.
پس موضوع بحث: سیره علوی…امیرالمؤمنین چه جوری بود؟
دوری امام علی (علیه السلام) از تملّق
یکی از مسائلی که حضرت علی (علیه السلام) داشت از تملق خیلی بدش میآمد برخلاف ما که میرویم قبل از آنکه این شهر نیازش چیست میبینم چند تا پیش پرده برای ما نوشتهاند پارچههای خیر مقدم را مینویسیم و بعضی از سازمانها من یه جایی رفتم فاتحه آدمهایی که نشسته بودند فاتحه میخواندند بعد دیدم پردههایی که زدهاند چند نفرند همه هم آرم یک سازمان بود یعنی آن سازمان قبل آنکه بگوید کی مرده فاتحه بخوانید نوشته روی منم که این فاتحه را گرفتهام. خیلی خوشمان میآید از تملق. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: مؤمن آن است که وقتی تعریفش را میکنی غصه بخورد؛ «اذا زکی احدهم خافوا» وقتی تزکیه میشود میگویند فلانی چقدر آدم خوبی است میترسد. «انی کرهت استماع الثناء» من بدم میآید که کسی تعریفم را بکند. این یک بلای شایعی است در جامعه ما، القابی که میدهند، همه هم به هم تملق میگوئیم، خلاصه این یک مسئله مهمی است. به خصوص که اگر طرف نا اهل باشد که خیلی هم خطرناک است داریم؛ «اذا مدح الفاجر اهتز عرشالله» اگر یک آدم فاجری را تعریف کردی عرش خدا به لرزه در میآید. (مادر یک بنده خدایی مرده بود دفتر یک آقا یک آیه الله العظمایی نوشت که خبر فوت مادرش یه آیهالله العظمی رسید ایشان به شدت ناراحت شد. میخواستند تسلیت بگویند وقتی آوردند آقا امضا کند آقا گفت: من به شدت ناراحت نشدم دروغ است رفتند نوشتند خبر فوت مادر شما به آقا رسید ناراحت شد کلمه شدت را نیاوردند، رفتند امضاء کند گفت: راستش را میخواهید ناراحت هم نشدم به هر حال پیر مردی بوده (مادر بوده؟!) در سن نود سالگی من ناراحت نشدم دروغ است، چه بنویسم؟ حالا ننویسید مگر لازم است تسلیت بگوئید. آخه ایشان جزو علاقهمندان و مرید شما بوده، گفت باشد). یه کسی سهم امامی را آورده بود خدمت امام خمینی (ره) ضمناً یک تقاضایی هم داشت امام فرمود من این تقاضای شما را گوش نمیدهم تو فکر میکنی منت گذاشتی بر من؟ ما بر شما منت میگذاریم که سهم امام شما را میگیریم و به فقرا میرسانیم. شما بر ما منتی ندارید. اول من فکر کردم این از امام خمینی (ره) است حضرت امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، بعد دیدم حدیث از امام معصوم (علیه السلام) است. که امام جواد (علیه السلام) فرمود: اگر یه وقتی سهم امام میدهید منت نگذارید سر کسی؛ حالا تملق گاهی قوی از ضعیف میخواهد و گاهی ضعیف هم از قوی تملق میخواهد؛ عدهای از تجار تهران رفتند پهلوی یکی از مراجع گفتند: اگر شما اجازه میدهید نصف سهم امام را به خود ما که فبها. گفت: نه سهم امام مال امام زمان (علیه السلام) است. اینطور نیست که، ممکن است یه آقایی اجازه بدهد که نصفش را خودت بده اما اینکه شما شرط کنید که ما به شرطی سهم امام میدهیم که نصفش را بدهم به شما، بنده یه همچنین شرطی را قبول ندارم میخواهید بدهید یا پا شوید بروید. اجمالاً تملق، باج دادن، تواضع نامورد خیلی بد است، و خیلی الان کشور ما تملق زیاد شده.
دوری از مکر و حیله با مردم
مسئله دوم: بعضیها را میگویند فلان تیز و زرنگ است، سیاستمدار؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «لولا ان المکر و الخدیعه فی النار لکنت امکر الناس» اگر نبود که خدعه و کلک جایش در آتش است من از همه کلکم بیشتر بود. بلدم کلک بزنم اما جای کلک. (ما فکر میکنیم تیزبازی کنیم، یه کسی بود اداره ثبت شماره شناسنامه رئیس بانک را دیده گرفته بود و به مناسبت روز تولد رئیس بانک تبریک گفته بود الو روز تولد شما را تبریک میگویم او هو گیج شده بود که شناسنامهاش را باز کرده بود دیده بود راست میگوید امروز روز تولدش هست که خودش خبر نداشته، تبریک گفته برای اینکه میخواهد از بانک وام بگیرد. بعضیها هستند عمرشان را صرف چی میکنند، کلی پول خرج میکرد تا شماره تلفن خانه و پلاک ماشین و پلاک خانه یکی باشد چه آدمهایی روی کره زمین نفس میکشند پول سنگین خرج میکرد که مثلاً دلش میخواهد،چقدر پولهای ما این رقمی میشود پول میدهم که شش گل یکی باشد، همین بشقاب با این قیمت اگر یکی گلش سرخ و یکی سبز باشد قبول نمیکنیم، شهر را زیرورو میکنیم که گلهایش، آن بنده خدا هم که پلو میخورد توجه ندارد که گل آن سبز یا سرخ است حال که سبز است نگاه کند آن شش تا هم سبز است آقا ببخشید بشقابها را نشان بدهید ببینیم گلها مثل هم است الکی پول میدهیم پولهای الکی چیزی که نه خود و نه مهمان توجه دارد توی دنیای خیال آنقدر ولخرجی میشود یه سری کارها را روی حساب، توی دنیای همه همینطور است؛ من حدود سی سال پیش فکر کردم که چه آخوندی بشوم چون چند رقم داریم از دفتر عقد و ازدواج و واعظ و مدرس و ملا و فقیه و مفسر، گفتم بشویم آخوند اطفال پزشک اطفال داریم ما هم بشویم آخوند اطفال، الگو هم نداشتم مثلاً مثل چی خودمان میشویم الگو، یه مشت بچه جمع کردیم و تخته سیاه و شروع کردیم قصه گفتن، توی کوچه هم که راه میرفتم بچهها عقب من میآمدند، معلم بچهها و اولین آخوند تخته سیاه ما بودیم. یکی به من رسید و صحنه را دید و گفت آقای قرائتی تو خیلی سیاستمداری گفتم کجای کار من به سیاست میخورد، گفت: این بچهها چهل سال دیگر که تاجر بشوند سهم امامشان را به تو خواهند داد. من دیدم واقعاً بعضیها مرض مالیخولیایی دارند از تدبیر و برنامه ریزی گذشته، دیوانه شدهاند بعضیها تدبیر میکنند طرحهای دراز مدت دارند بعضی خلند و عقلشان را از دست دادهاند. مالیخولیایی گرفتهاند بعضیها اینها زرنگی نیست فکر میکنیم فلانی رفت دانشگاه زرنگ شد، آنقدر آدم داریم رفت دانشگاه تحصیلات عالیه دارد هزار و یک مشکل دارد، فلانی رفت تهران وضعش خوب شد و فلانی رفیق فلانی، فامیل، از فلانی دختر گرفت و داماد فلان. بله بعضی اینطور میشود ولی این قانون نیست. دو نفر اگر آمدند تهران خوب شدند هزار نفر آمدند گرسنگی خوردند. دو نفر رفتند نجف ملا شدند هزار نفر هم رفتند هیچی نشدند (؟!!) امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: این برنامه هایی که شما میگوئید. یک پدر پیری داشتم مرد حکیمی بود حرفهای پختهای میزد خداوند همه اموات را رحمت کند. گفتند: فلانی رفت تهران پولدار شد. گفت: نه آقا تهران کسی را پولدار نمیکند، خیلیها هم رفتند تهران گرسنگی خوردند، بعد از چند سال برگشتند. فلانی کاشان تاجر بود ورشکست شد باقی آورد، توی ماشین نشست رو به تهران، از کاشان تا تهران جاده قدیم ساعتها گریه کرده آن گریههایی که کرد چرا آبرویش کاشان ریخته، توی هر روستایی میرفت با آن همه گریه، زمین روستا هم رشد میکرد نگوئید تهران وضعش را خوب کرد، گریهها وضعش را خوب کرد. گاهی وقتها ما فکر میکنیم این از زرنگی ماست. یه طلبهای بی پول شده بود خیلی این ور و آن ور زد پول گیرش نیامد رفت توی حرم برای ما بفرست. همینطور که داشت حرفهایش را میزد که تمام شد، یه کسی آمد گفت سلام احوال شما من از ایران میآمدم نجف پدر شما را توی بازار دیدم گفت اگر پسر مرا دیدی این صد تومانی را بده، یک صد تومانی داد. صد تومانی را گرفته و جیب خود گذاشتم و گفتم یا علی این صد تومانی مال آقام هست این مال تو نیست گفتم از خودت بده این را گفتیم بعد آمدیم خانه دیدم پول نیست دویدیم توی حرم و جای کفشداری و خیلی حالمان گرفته شد. نداشتیم آنقدر ناراحت نبودیم آخه آدم بچه نداشته باشد اما بچه داشته باشد و روی دستش بمیرد داغش را میبیند میگفت داغ صد تومانی، که صد تومانی قدیم هم خیلی بود یکی، دو روز با حال دمغ این قصه را به استاد گفتیم که آقا ما امروز، دو سه شب پیش یه همچنین حادثهای برای ما رخ داد، گفت: خیلی کار بدی کردی شما برو در حرم و توبه کن توبه فارسی توبه عربی «استغفرالله ربی و اتوب الیه» توبه فارسی حرف گاف توش است (؟!!) نمیتوانم توی تلویزیون بگویم برو توبه فارسی کن، چرا؟ غلطی کردهای و نسبت به حضرت علی (علیه السلام) جسارت، درست است مال خود است ولی هزار و یک شرط میخواهد. اول پدرت را باید توی بازار ببیند آقایت توی بازار باشد و آن لحظه این آقا یادش باشد، و بهم برخورد کنند و آقات صد تومان داشته باشد و آنقدر تاب بخورد تا همین دقیقهای که میآیی حرم، توی همین دقیقه بیاید حرم، هزار و یک شرط توش است. درست دسته پول مال آقات است ولی بهم پنگوندن اینها، ارتباطات اینها هزار و یک فرمول باید به هم ربط پیدا کند تا این صد تومان به تو برسد همه را فراموش کردی گفتی از آقام است. برو توبه فارسی کن، میگفت رفتیم و چون استاد است گفتیم یا علی معذرت میخواهیم صیغه توبه فارسی را هم خواندیم تا میگفت توبه فارسی کردم یک مرد عربی آمد گفت آقا من سه شب پیش اینجا پول را پیدا کردم اگر شما نشانهاش را کسی دارد بگوید من بهش بدهم میگفت نشانهاش را داده و گرفتم و گفتم یا علی از تو، از تو است خداحافظ. ما تا حالمان گرفته نشود تمکین نمیکنیم یعنی حتماً باید سرمان به سنگ بخورد. بعد مثلاً احساس کنیم، فکر نکنیم مثلاً حالا که مسابقات المپیاد نفر اول شدیم یا وزنه بردار یا دو تا گل زدیم فکر نکنیم از خودمان است هزار و یک مسئله شرط باید به هم جور شود و خدا را فراموش نکنیم.
توکّل بر خدا، نه مردم
حدیث داریم: هر کس این کلمه را بگوید مشرک است. اگر فلانی نبود (من فلج میشدم) مثلاً بگوید اگر باران نبود من فلج بودم اگر قالی بافی نبود، اگر دامداری و کشاورزی و فلانی رئیس جمهور نبود اگر پسرعمهام مدیر کل کجا نبود. هر کسی این کلمه را بگوید اگر فلان چیز یا فلان کس نبود من فلج بودم امام (علیه السلام) میفرماید: این شرک است. باید بگوید: خدا کار مرا درست کرد منتهی از طریق فلانی، هیچ کسی به چیزهایی کسی، حدیث داریم: ایمان کسی کامل نمیشود مگر کسی که به آنچه در دست خداست ایمانش بیشتر باشد به آنچه در دست خودش میباشد. میگوئیم خوب من که وضعم جور است بنده الان میآیم پشت تلویزیون میگویم مطالعه و خواب که کردهام و خیلی صاف و قبراقم. همین الان نگاه به حرف میکنم یادم میرود چی بگویم و میخوانم نمیفهمم. گاهی شاعر هم چه فکر میکند شعر نمیآید میخوابد از خواب میپرد شعر میآید. گاهی وقت انسان اسم خودش را هم فراموش میکند. گاهی وقت یک طرحهایی به ذهنش میآید فی البداهه. اختراعشان را از خودشان ندانند الهامی است خدا به ذهنشان انداخت مکتشفین خدا به ذهنشان انداخت، هر کس هر چی دارد احساس کند از اوست: «الولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس» اگر نبود که کلک و تیز بازیها زشت است من خیلی تیز بودم. آخه میآمدند به امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگفتند: معاویه سیاستمدار است و تو سیاست نداری. (روزهای اولی که رفتم توی تلویزیون یکی آمد به من نصیحت کرد تند، تند حرف میزنی و هی میگوئید، امام صادق (علیه السلام) فرمود، قرآن داریم، حدیث داریم اینطوری حرفت طی میکشد شما بگو یک حدیث را باز کنی عبارتها را گرانی است البته آن زمان هم ارزان بود مال بیست و دو، سه سال پیش است، الان گوشت کیلوئی چند هزار تومان باید یک آیه و حدیث بخواند نمیشود یک حدیث را هی آب توش کرد. بازی با الفبا، گفت: علمت طی میکشد گفتم هر وقت طی کشید میگوئیم: بسم الله الرحمن الرحیم مردم عزیز ایران ما این همه سال است توی تلویزیون دیگه حرف نداریم بزنیم راست را میخواهی بلد نیستم طلبی که نداریم ما که از تلویزیون پول نمیگیریم که، بنده توی این بیست و چند سال از تلویزیون پول نگرفتهام، یک سفر عمرهای البته ما را مهمان کردند تلویزیون برای اینکه دروع نگوئیم یک سفر مکه ما را بردند، عمره ولی به هر حال، حالا تمام شد طلبی نداریم ما که از شما و شما از ما، نه نان میخواهیم نه رأی نه نام، نه هیچی، خداحافظ، یه آقا دیگه بیاید، از لطف خدا تمام نشده و نخواهد شد چون وصل به قرآنم و هر وقت قرآن حرفهایش تمام شد حرفهای من هم تمام میشود بله ممکن است یک مثل و حدیثی را تکرار کنم اما تکرار کردن، تکرار لازمه تربیت است باید یک سری، خود اذان و نماز تکرار است من یک بخش دارم که چرا توی سوره الرحمن 32 بار گفته «فبای الاء ربکما تکذبان» 16 فایده برای تکرار نوشتهام بعضی چیزها باید تکرار شود، شلاق چند تا که زدی طرف آدم میشود شلاق کافی نیست، زندگی ما با تکرار گردش خون توی قلب است اگر یک بار خون در قلب بگردد که، اصلاً تکرار نفس ما زندهایم، مگر کشورهای دیگر سالگرد پیروزیشان را هر سال جشن نمیگیرند این تکرار است، گردش خون تکراری، گل بو کردن تکراری، با یک بار بو کردن گل که انسان آن را دور نمیاندازد، اصلاً فلسفه تکرار، جاهایی که باید تکرار شود، بحث تکرار یک بحث مهمی است یه وقت خواهم داشت، ممکن است یه چیزی را تکرار کنم ولی فرق میکند بین تکرار یا اینکه ندارم بگویم از بی چیزی تکرار میکنم.)
– برخورد با توقعات برادر: امیرالمؤمنین، عقیل یک روز آمد گفت که: «والله لتجعلنی واسود فی المدینه سواء» تو مرا در مدینه با یک برده سیاه یه جوری میدانی، من عقیلم، عقیل برادر حضرت علیام، برادر رهبرم و برده سیاه تو هر دو را یه جور میدهی؟
فقال (علیه السلام): «اجلس اما کان هینها احد لیتکلم غیرک» بنشین، کسی غیر از تو نبود حرف بزند، اول یه خورده تحقیرش کرد چون یه کسی که میگوید: من، پهلوی این، من و این، این یه خورده به خاطر اینکه بادش خالی شود فرمود: «و مافضلک علیه الا بسابقه او تقوی» اگر سابقه دینی است بیشتر باتقوایت بیشتر ارزش داری وگرنه از نظر بیتالمال تو و یک برده سیاه یک جوری
سخت گیری امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیت المال
یکبار دیگه عقیل، این عقیل سه، چهار بار آمد پول اضافه بگیرد، این یکبار بود و یکبارش را هم همه نشنیدهاید آهن را داغ کرد، قصه آهن توی بورس است همه میدانند،
یکبار دیگر عقیل آمد گفت: آقا یه چیز اضافه به ما بده گفت: خیلی خوب جمعه بیا عقیل جمعه آمد و رفتند نماز جمعه حضرت وقتی خطبه هایش تمام شد گفت که: «ماتقول من کان فی هؤلاء اجمعین» نظر تو چیست که در جمعیت نماز گذاران جمعه خیانت کنیم فرمود: خیلی بد آدمی است کسی که خیانت کند به این مردم مسلمان نماز گذار، فرمود: «فأنت تأمرنی ان آخون هولاء و اعطیک»: تو که میگویی سهم اضافه بده یعنی خیانت کنم به این مردم. از این معلوم میشود که همه آموزشها همه سرکلاس نیست، گاهی آموزشها را باید بر دارد، گاهی هم توی نماز جمعه.
– یکبار دیگر یکی آمد از حضرت علی (علیه السلام) یه چیز اضافهای بگیرد این دیگه مال عقیل نیست یکی دیگر بود. گفت: برویم پشت بام حضرت علی (علیه السلام) ایشان را برداشت رفت پشت بام گفت اینجا کجاست گفت بازار است. گفت آن دکان است برو قفلش را بکش یه خورده چیزی توش هست برادر بیاور بیرون، گفت: آقا قفلش را بکشم دزدی نیست. فرمود: دزدی از یک نفر است میگویی اشکال دارد تو که میگویی بیتالمال را بدهم به تو دزدی از کل جامعه است. دزدی از یک نفر زشت ولی از همه جامعه زشت نیست؟ ببینید این شیوه آموزش را آخوندها، روحانیون عزیز، فرهنگیان عزیز، اساتید دانشگاه عزیز، گاهی وقتها آموزش سر کلاس نیست، باید رفت تاب خورد. به امام (علیه السلام) گفت: پاشو قیام کن انقلاب و کودتا کن، رژیم طاغوت است، چیه، چیه، چیه، شما حزب اللهیها، یاران تو، ما همه، تا خون در رگ ماست، سرباز توئیم، رهبر ما یالا، خیلی دارد بی روغن سرخ میکند، خیلی خوب باشه برویم گشتی بزنیم امام ایشان را برداشت دنبال گشت زدن رسید به یک جایی گفت آقا برو بزها را بشمار بیا، گله بزی، میش چیزی بود، رفت شمرد و گفت 17 تا حضرت فرمود اگر من به اندازه این میش آدم راستگو و مرید باوفا داشتم قیام میکردم، یعنی کلتون حرف میزنید. واقعیات شما 17 تا هم نیستید، اگر امام صاف میگفت 17 تا یادش میرفت این را بردش یه خورده تابش داد برو میشها، بزها را بشمار بعد این لفت، این مقدار چیزها توی ذهنها میماند.
– شیوه تعلیم و تربیت این است که گاهی انسان چیزهایی را با تشبیح با تمثیل، با اردو، با حرکتهای این رقمی
– یک برخوردی هم با امام حسین (علیه السلام) داشت که خیلی، صبحی کلافه شدم من این را صبحی یاد گرفتم امروز صبح هم منقلب شدم یک مدتی هم شک داشتم که بگویم یا نه (خیلی خطرناک است گفتن این، خیلی حدیث خطرناکی است ولی حالا من میگویم چون استخاره کردم بگویم خوب آمد خیلی حدیث خطرناکی است) یعنی آبروی خیلیها ریخته میشود. ولی در عین حال آبروی اسلام باشد گر چه آبروی هزار تا مثل من ریخته بشود یعنی هزار تا مثل ما نابود بشویم اما اسلام برود بالا. یک روز امام حسین (علیه السلام) مهمان داشت نان نداشت نسیه نانی قرض کرد گفت و به قنبر گفت توی بیت المال عسل نداریم؟ گفت: یک مشک عسل از یمن آمده، گفت: بالاخره این مشک عسل از مسلمانهاست و من هم از آنها هستم شما مثلاً یک فنجانی، یک مقداری، عسلهایی که سهم ماست ما امروز از مهمان پذیرایی کنیم، قنبر هم یک مقدار عسل از سر خیک، مشک برداشت، امام حسین (علیه السلام) مهمانی کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: عسل را بیاورید تقسیم کنیم قنبر مشک را که آورد دید سر خالی است علت را پرسید، حالا ببین حضرت چقدر حواسش جمع است الان کشتی آهن توی دریا گم میشود کامپیوتر هم نشان نمیدهد، سر مشک خالی است فرمود چرا؟ گفت: قصه این است فرزند عزیز شما امام حسین مهماندار شد نمیدانست چکار کند نان هم نسیه کرد یه خورده عسل بهش دادیم بخوانم از روی آن بخوانم امام حسین (علیه السلام) را حاضر کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) شلاق کشید روی امام حسین (علیه السلام) تا شلاق کشید امام حسین گفت: به حق جعفر داداشت، تو را به حق (عمی الجعفر) جعفر طیار برادر حضرت علی (علیه السلام) بود بنیانگذار اسلام در آفریقا همان نماز جعفر هم که میگویند امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی جعفر را دوست داشت اگر کسی به امیرالمؤمنین میگفت: به حق داداشت. گفت تو را به حق عمو، شلاق را نگه داشت. فرمود بحق عمی الجعفر، بعد فرمود که: «ماحملک عن اخذت منه قبل القسمه» چی وادارت کرد که قبل از تقسیم عسل به مسلمانها تو گرفتی، فرمود: مهماندار شدم و در ثانی یه خورده سهم ما که میشود که. من بیش از سهمم که برنداشتم «ان لنا فیه حقا» بالاخره ما یک حقی داریم. و در ثانی شما حق مرا بده من برمی گردانم شما طلبت شما سهم مرا الان بده من سهم را مال او برمیگردانم به مقدار فنجان و ظرفی که گرفتهام، فرمود: «فداک ابوک» هم شلاق بلند میکند هم میگوید: پدرت قربانت برود. علی قربانت برود، فقط حرفم این است که حق داری سهم تو هم از عسل میشود منتهی صحبتم این است که چرا زودتر از دیگران بردی. «وان کان لک فیه من حق و لیس لک ان تنتفع بحقک قیل ینفع المسلمون بحقهم» من اشکالم این است که چرا قبل از مسلمانها خارج از نوبت گرفتن، اما، حسین جون اگر نبود که دیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبهایت را میبوسد، به لبهایت شلاق میزدم «لااله الاالله» بعد: «ثم دفع الی قنبر در هماً» یک درهم به قنبر داد «وقال اشتر به خیر عسلا» برو بهترین عسل را توی بازار بخر بریز سر ظرف پرشود. «اشتر به خیر عسل تقدر علیه» بهترین عسلی که میتوانی برو بخر، عقیل میگفت: «کانی انظر الی یدی علی» عقیل میگوید من انگار یادم هست که علی در مشک را گرفته بود «و هی علی فم الظرف و یقلب اقنبر العسل فیه» و قنبر عسلی که از بازار خریده بود سر ظرف برمی گرداند که مشک پرشود، «ثم نشده» سپس در مشک را بست «وجعل یبکی» زار زار علی گریه میکرد و میگفت: «اللهم اغفرلحسین نانه لایعلم» حسین را ببخش که او توجه نداشته. این اگر این است خدا بیامرزد خوبهای ما را بدها که دیگر هیچی خدا خوب، خوبهای ما را بیامرزد. استانی که از گرسنگی میمیرند پولش خرج موسیقی و کنسرت و، شکم گرسنه است داریم تنبک میزنیم، خود تنبک زنها گرسنه است، خود فوتبالیست پول ندارد داماد شود، و خود والیبالیست و هنرمند، خیلی از هنرمندهای ما بودجه برای تنبک دارند ولی دخترش جهازیه ندارد و برای پسرش را که میخواهد داماد کند اطاق ندارد، هزار و یک مشکل واقعی داریم خودمان را به دلنگ، دولنگ خوش کردیم یکی از خیاناتی که به هنر شد کلمه این بود که یک مشت جوان تحصیل کرده عمر جوانی، شکمها گرسنه، اشتغال و مسکن و ازدواج نیست هیچ مشکلات واقعی حل نشده و ما دلمان را به لامپها سبز و سرخ در استخر، باباجون یک مقداری من نمیدانم چی، اگر دین است ما فاصله مان از دین زیاد است، البته آدمهای با تقوا هم زیاد داریم، آدمهایی هم که مواظب هستند کم نداریم، آدمهای مخلص خیلی داریم آدمهایی که کار میکنند پول نمیگیرند و کار میکنند به کسی نمیگویند و اسمشان ثبت نیست، اینقدر از اولیای خدای گمنام هست کم میخورند من این حدیث را خواندم برای آن قشری که، دین ما این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) «فجعل یبکی و یقول، اللهم اغفرلحسین و انه لایعلم» از این چی میفهمیم، به همین خاطر امیرالمؤمنین بعد از هزار و چهارصد سال مانده و در آینده روز به روز جلوهاش، هر چه دنیا به سمت ظلم بیشتر میرود، قدر علی، و هر چه تشنگی بیشتر بشود قدر آب خنک بیشتر میشود علی روز به روز زنده میشود (ولی ما باهمه زنده باد، مرده بادهایمان یک سال، چهار سال، 8 سال، 10 سال، 20 سال، مصرفیم ما همه پودر شدیم چون واقعیت ما کم رنگ است، هر چه به عمق کار برسیم واقعیت بیشتر میشود و باید مواظب بود) برادرها و خواهرها هی نگاه نکنید فلانی، و فلانی چه کار کرده، کار به فلانی نداشته باشید؛ «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» پیامبر فرمود: من قرآن و علی و قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را در بین شما گذاشتم. این رفتار علی است که میفرماید حتی اگر عسل حق حسین است زودتر از دیگران نباید بردارد. خوب آقایان حزب اللهی حضرت عباسی خودتان را مقایسه کنید عیب کار ما هم این است که تا یه چیزی توی تلویزیون گفتم مردم میگویند بله فلان فرماندار و شهردار و وزیر و وکیل و سفیر، هیچ وقت نمیگوید من بد هستم خود شما را میگویم بینی و بین الله اگر تو ادارهای که هستی آشپز گوشت را تقسیم کند بگویند امروز آشپز مریض شده خودتان بروید سر دیگ بردارید حضرت عباسی همه گوشتها را برای خودتان بر میدارید، و نفر آخر غیر آب زردچوبه و سیب زمینی و گوجه چیزی برایش نمیماند یا نه؟ ما در تقسیم یک اشکنه عادل نیستیم همه مان با هم خرابیم الا برای اینکه آدمهای خوبی هم هستند آخه عیب ما این است که تا میگوئیم دزدی، بله پدر فلان کامیون را دزدید، بله تو هم تخم مرغ را دزدیدی، اگر میگوئیم تجاوز به حریم هوایی یا صدام نیافتید که آمد اینجا را بمباران کرد شما هم که سیگار میکشی، بابا این آقا نشسته میخواهد نفس بکشد تو هوای او را آلوده و تجاوز به حریم… سیگاری هم که توی اتوبوس و آن هم یک نوع تجاوز به حریم هوائی میکند، ما وقتی میگوئیم عادل نیستیم با علی فاصله داریم، باید فاصلهها را روز به روز کم کنیم یاد او نباشیم که دو میلیون و صد میلیون و یک میلیارد خورد، شما هم هم، یه یک کسی اسمش (محرم) بود میگفت من ماه محرم از عشق حسین دیوانه میشوم و به شعر میگفت که: محرم در ماه محرم از عشق حسین دیوانه میشود شعرش این بود. دیوانه شود (محرم) در ماه محرم (رفیقش گفت:) در ماه صفر هم ده ماه دگر هم. تو همیشه دیوانهای، حالا اگر بحث این باشد که ما فاصله داریم آن بزرگ هم بنده هم هم و او هم هم، زمان شاه سخنرانی میکردیم مسجد شاه اصفهان خیلی شلوغ بود شبهای قدر سی، چهل هزار نفر مسجد و اطراف پر، من دیدم آنجا نمیشود تخته سیاه گذاشت یک حدیث داریم «لیس منی» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این از ما نیست از ما نیست کسی که کلک بزند، کلاهبرداری کند و حدیثهای اینچنینی از ما نیست کسی که گناه بکند گفتم الان اگر امام زمان (علیه السلام) بیاید چه کسانی را از مسجد بیرون میکند پاشو، قم تو کلاهبرداری کردی، پاشو برو بیرون زکات نمیدهی، چه کسانی «لیس منی، لیس منی»، «کذب من زعم انه منا» اینها را گفتم فردا دیدم اصفهانیها یک طنزی برای ما درست کردهاند اصفهانیها خوش چیزند، مبتکرند، تو خیلی کارها از جمله این. گفتند: دیشب فهمیدی چی شد؟ قرائتی آمد یک بحث شروع کند که اگر امام زمان (علیه السلام) بیاید دست چه کسانی را گرفته و از مسجد بیرون میکند، کلاهبردار و خمس ندادهها، بیرون رفتند و خلاصه گوش میدادیم دیدیم صدا قطع شد فکر کردیم برق قطع شده بعد فهمیدیم امام زمان (علیه السلام) دست خود قرائتی را هم گرفته از مسجد بیرون کرده (خنده حضار) حالا. با توجه به این خط که امیرالمؤمنین داده فاصله ما زیاد است آقایان بیت المال را توپ توش نبندید فردا یا امروز دیر یا زود همه ما میمیریم حالا این اشتباهی که کردید زود جبران کنید. امیرالمؤمنین سریع جبران کرد آقا جون، حالا ماشین بیتالمال را استفاده شخصی کردی سریع یک ماشین شخصی داری یک سال عوض او، بگو خدایا من ساعتها از ماشین دولت استفاده شخصی کردهام حالا از ماشین شخصیام کار دولتی میکنم یه جوری جابجا کنیم مثل حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: با این پول عسل بخر بریز سر مشک تا آن ملاقهای که از عسل برداشته شده جایش پر شود تا یادتان هست که چه کردهاید جبران کنید ماه رمضان هم وقت این کار است چقدر تا حالا پول در مالت هست خمس سادات و حق فقرا را ندادهای و اینور و آنور کم و زیاد کردهای تا یادت هست جبران کن اینها حق است قبل از آنکه بمیریم خودمان را پاک کنیم.
خدایا! تورا به حق محمد و آل محمد ما را با علی و رفتارش آشنا و توفیق پیروی از این راه را مرحمت بفرما.
(البته نمونههای جاندار و زنده دارم که چه افراد اولیاء خدا داریم که چقدر درباره بیت المال احتیاط میکنند.
خدایا! آنها را هم به سلامت بدار، و اینهایی که تقوایشان میلغزد و کم میآورند، یعنی پشت بام میخواند بروند ولی نردبانشان دو پلهای است و دینشان به اندازه بارشان نیست به آنها هم تقوای و ایمان بیشتری مرحمت بفرما.)
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»