سیره امام علی(ع) -1

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ماه رمضان امسال سیره پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) را می‏خواهیم داشته باشیم راجع به پیامبر قسمتهایی‏اش را گفتیم نه همه ابعاد زندگی فقط قسمتهایی، گوشه هایی از زندگی پیامبر را ولی خواسته باشیم مفصل صحبت کنیم شاید یکسال طول بکشد می‏خواهیم وارد سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشویم، چه جوری زندگی می‏کرد، منتهی هر چه بیشتر بگوئیم هم خود بنده بیشتر خجالت می‏کشم هم بعضی دیگه باید خجالت بکشند و من شک داشتم بگویم یا نگویم. گفتم حالا ما بگوئیم اسلام این است حالا ما فاصله مان با اسلام چقدر است؟ که به هر حال ما نمی‏توانیم حق را نگوئیم اگر یه کسی لباسش تمیز نیست نباید بگوئیم از نظافت صحبت نکند، بگوئیم نظافت این است منتهی حالا لباس من لک دارد. حق را بگوئیم.
پس موضوع بحث: سیره علوی…امیرالمؤمنین چه جوری بود؟
دوری امام علی (علیه السلام) از تملّق
یکی از مسائلی که حضرت علی (علیه السلام) داشت از تملق خیلی بدش می‏آمد برخلاف ما که می‏رویم قبل از آنکه این شهر نیازش چیست می‏بینم چند تا پیش پرده برای ما نوشته‏اند پارچه‏های خیر مقدم را می‏نویسیم و بعضی از سازمان‏ها من یه جایی رفتم فاتحه آدم‏هایی که نشسته بودند فاتحه می‏خواندند بعد دیدم پرده‏هایی که زده‏اند چند نفرند همه هم آرم یک سازمان بود یعنی آن سازمان قبل آنکه بگوید کی مرده فاتحه بخوانید نوشته روی منم که این فاتحه را گرفته‏ام. خیلی خوشمان می‏آید از تملق. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید: مؤمن آن است که وقتی تعریفش را می‏کنی غصه بخورد؛ «اذا زکی احدهم خافوا» وقتی تزکیه می‏شود می‏گویند فلانی چقدر آدم خوبی است می‏ترسد. «انی کرهت استماع الثناء» من بدم می‏آید که کسی تعریفم را بکند. این یک بلای شایعی است در جامعه ما، القابی که می‏دهند، همه هم به هم تملق می‏گوئیم، خلاصه این یک مسئله مهمی است. به خصوص که اگر طرف نا اهل باشد که خیلی هم خطرناک است داریم؛ «اذا مدح الفاجر اهتز عرش‏الله» اگر یک آدم فاجری را تعریف کردی عرش خدا به لرزه در می‏آید. (مادر یک بنده خدایی مرده بود دفتر یک آقا یک آیه الله العظمایی نوشت که خبر فوت مادرش یه آیهالله العظمی رسید ایشان به شدت ناراحت شد. می‏خواستند تسلیت بگویند وقتی آوردند آقا امضا کند آقا گفت: من به شدت ناراحت نشدم دروغ است رفتند نوشتند خبر فوت مادر شما به آقا رسید ناراحت شد کلمه شدت را نیاوردند، رفتند امضاء کند گفت: راستش را می‏خواهید ناراحت هم نشدم به هر حال پیر مردی بوده (مادر بوده؟!) در سن نود سالگی من ناراحت نشدم دروغ است، چه بنویسم؟ حالا ننویسید مگر لازم است تسلیت بگوئید. آخه ایشان جزو علاقه‏مندان و مرید شما بوده، گفت باشد). یه کسی سهم امامی را آورده بود خدمت امام خمینی (ره) ضمناً یک تقاضایی هم داشت امام فرمود من این تقاضای شما را گوش نمی‏دهم تو فکر می‏کنی منت گذاشتی بر من؟ ما بر شما منت می‏گذاریم که سهم امام شما را می‏گیریم و به فقرا می‏رسانیم. شما بر ما منتی ندارید. اول من فکر کردم این از امام خمینی (ره) است حضرت امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، بعد دیدم حدیث از امام معصوم (علیه السلام) است. که امام جواد (علیه السلام) فرمود: اگر یه وقتی سهم امام می‏دهید منت نگذارید سر کسی؛ حالا تملق گاهی قوی از ضعیف می‏خواهد و گاهی ضعیف هم از قوی تملق می‏خواهد؛ عده‏ای از تجار تهران رفتند پهلوی یکی از مراجع گفتند: اگر شما اجازه می‏دهید نصف سهم امام را به خود ما که فبها. گفت: نه سهم امام مال امام زمان (علیه السلام) است. اینطور نیست که، ممکن است یه آقایی اجازه بدهد که نصفش را خودت بده اما اینکه شما شرط کنید که ما به شرطی سهم امام می‏دهیم که نصفش را بدهم به شما، بنده یه همچنین شرطی را قبول ندارم می‏خواهید بدهید یا پا شوید بروید. اجمالاً تملق، باج دادن، تواضع نامورد خیلی بد است، و خیلی الان کشور ما تملق زیاد شده.
دوری از مکر و حیله با مردم
مسئله دوم: بعضی‏ها را می‏گویند فلان تیز و زرنگ است، سیاستمدار؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید: «لولا ان المکر و الخدیعه فی النار لکنت امکر الناس» اگر نبود که خدعه و کلک جایش در آتش است من از همه کلکم بیشتر بود. بلدم کلک بزنم اما جای کلک. (ما فکر می‏کنیم تیزبازی کنیم، یه کسی بود اداره ثبت شماره شناسنامه رئیس بانک را دیده گرفته بود و به مناسبت روز تولد رئیس بانک تبریک گفته بود الو روز تولد شما را تبریک می‏گویم او هو گیج شده بود که شناسنامه‏اش را باز کرده بود دیده بود راست می‏گوید امروز روز تولدش هست که خودش خبر نداشته، تبریک گفته برای اینکه می‏خواهد از بانک وام بگیرد. بعضی‏ها هستند عمرشان را صرف چی می‏کنند، کلی پول خرج می‏کرد تا شماره تلفن خانه و پلاک ماشین و پلاک خانه یکی باشد چه آدم‏هایی روی کره زمین نفس می‏کشند پول سنگین خرج می‏کرد که مثلاً دلش می‏خواهد،چقدر پولهای ما این رقمی می‏شود پول می‏دهم که شش گل یکی باشد، همین بشقاب با این قیمت اگر یکی گلش سرخ و یکی سبز باشد قبول نمی‏کنیم، شهر را زیرورو می‏کنیم که گلهایش، آن بنده خدا هم که پلو می‏خورد توجه ندارد که گل آن سبز یا سرخ است حال که سبز است نگاه کند آن شش تا هم سبز است آقا ببخشید بشقاب‏ها را نشان بدهید ببینیم گلها مثل هم است الکی پول می‏دهیم پولهای الکی چیزی که نه خود و نه مهمان توجه دارد توی دنیای خیال آنقدر ولخرجی می‏شود یه سری کارها را روی حساب، توی دنیای همه همینطور است؛ من حدود سی سال پیش فکر کردم که چه آخوندی بشوم چون چند رقم داریم از دفتر عقد و ازدواج و واعظ و مدرس و ملا و فقیه و مفسر، گفتم بشویم آخوند اطفال پزشک اطفال داریم ما هم بشویم آخوند اطفال، الگو هم نداشتم مثلاً مثل چی خودمان می‏شویم الگو، یه مشت بچه جمع کردیم و تخته سیاه و شروع کردیم قصه گفتن، توی کوچه هم که راه می‏رفتم بچه‏ها عقب من می‏آمدند، معلم بچه‏ها و اولین آخوند تخته سیاه ما بودیم. یکی به من رسید و صحنه را دید و گفت آقای قرائتی تو خیلی سیاستمداری گفتم کجای کار من به سیاست می‏خورد، گفت: این بچه‏ها چهل سال دیگر که تاجر بشوند سهم امامشان را به تو خواهند داد. من دیدم واقعاً بعضی‏ها مرض مالیخولیایی دارند از تدبیر و برنامه ریزی گذشته، دیوانه شده‏اند بعضی‏ها تدبیر می‏کنند طرح‏های دراز مدت دارند بعضی خلند و عقلشان را از دست داده‏اند. مالیخولیایی گرفته‏اند بعضی‏ها اینها زرنگی نیست فکر می‏کنیم فلانی رفت دانشگاه زرنگ شد، آنقدر آدم داریم رفت دانشگاه تحصیلات عالیه دارد هزار و یک مشکل دارد، فلانی رفت تهران وضعش خوب شد و فلانی رفیق فلانی، فامیل، از فلانی دختر گرفت و داماد فلان. بله بعضی اینطور می‏شود ولی این قانون نیست. دو نفر اگر آمدند تهران خوب شدند هزار نفر آمدند گرسنگی خوردند. دو نفر رفتند نجف ملا شدند هزار نفر هم رفتند هیچی نشدند (؟!!) امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید: این برنامه هایی که شما می‏گوئید. یک پدر پیری داشتم مرد حکیمی بود حرف‏های پخته‏ای می‏زد خداوند همه اموات را رحمت کند. گفتند: فلانی رفت تهران پولدار شد. گفت: نه آقا تهران کسی را پولدار نمی‏کند، خیلی‏ها هم رفتند تهران گرسنگی خوردند، بعد از چند سال برگشتند. فلانی کاشان تاجر بود ورشکست شد باقی آورد، توی ماشین نشست رو به تهران، از کاشان تا تهران جاده قدیم ساعت‏ها گریه کرده آن گریه‏هایی که کرد چرا آبرویش کاشان ریخته، توی هر روستایی می‏رفت با آن همه گریه، زمین روستا هم رشد می‏کرد نگوئید تهران وضعش را خوب کرد، گریه‏ها وضعش را خوب کرد. گاهی وقت‏ها ما فکر می‏کنیم این از زرنگی ماست. یه طلبه‏ای بی پول شده بود خیلی این ور و آن ور زد پول گیرش نیامد رفت توی حرم برای ما بفرست. همینطور که داشت حرفهایش را می‏زد که تمام شد، یه کسی آمد گفت سلام احوال شما من از ایران می‏آمدم نجف پدر شما را توی بازار دیدم گفت اگر پسر مرا دیدی این صد تومانی را بده، یک صد تومانی داد. صد تومانی را گرفته و جیب خود گذاشتم و گفتم یا علی این صد تومانی مال آقام هست این مال تو نیست گفتم از خودت بده این را گفتیم بعد آمدیم خانه دیدم پول نیست دویدیم توی حرم و جای کفشداری و خیلی حالمان گرفته شد. نداشتیم آنقدر ناراحت نبودیم آخه آدم بچه نداشته باشد اما بچه داشته باشد و روی دستش بمیرد داغش را می‏بیند می‏گفت داغ صد تومانی، که صد تومانی قدیم هم خیلی بود یکی، دو روز با حال دمغ این قصه را به استاد گفتیم که آقا ما امروز، دو سه شب پیش یه همچنین حادثه‏ای برای ما رخ داد، گفت: خیلی کار بدی کردی شما برو در حرم و توبه کن توبه فارسی توبه عربی «استغفرالله ربی و اتوب الیه» توبه فارسی حرف گاف توش است (؟!!) نمی‏توانم توی تلویزیون بگویم برو توبه فارسی کن، چرا؟ غلطی کرده‏ای و نسبت به حضرت علی (علیه السلام) جسارت، درست است مال خود است ولی هزار و یک شرط می‏خواهد. اول پدرت را باید توی بازار ببیند آقایت توی بازار باشد و آن لحظه این آقا یادش باشد، و بهم برخورد کنند و آقات صد تومان داشته باشد و آنقدر تاب بخورد تا همین دقیقه‏ای که می‏آیی حرم، توی همین دقیقه بیاید حرم، هزار و یک شرط توش است. درست دسته پول مال آقات است ولی بهم پنگوندن این‏ها، ارتباطات این‏ها هزار و یک فرمول باید به هم ربط پیدا کند تا این صد تومان به تو برسد همه را فراموش کردی گفتی از آقام است. برو توبه فارسی کن، می‏گفت رفتیم و چون استاد است گفتیم یا علی معذرت می‏خواهیم صیغه توبه فارسی را هم خواندیم تا می‏گفت توبه فارسی کردم یک مرد عربی آمد گفت آقا من سه شب پیش اینجا پول را پیدا کردم اگر شما نشانه‏اش را کسی دارد بگوید من بهش بدهم می‏گفت نشانه‏اش را داده و گرفتم و گفتم یا علی از تو، از تو است خداحافظ. ما تا حالمان گرفته نشود تمکین نمی‏کنیم یعنی حتماً باید سرمان به سنگ بخورد. بعد مثلاً احساس کنیم، فکر نکنیم مثلاً حالا که مسابقات المپیاد نفر اول شدیم یا وزنه بردار یا دو تا گل زدیم فکر نکنیم از خودمان است هزار و یک مسئله شرط باید به هم جور شود و خدا را فراموش نکنیم.
توکّل بر خدا، نه مردم
حدیث داریم: هر کس این کلمه را بگوید مشرک است. اگر فلانی نبود (من فلج می‏شدم) مثلاً بگوید اگر باران نبود من فلج بودم اگر قالی بافی نبود، اگر دامداری و کشاورزی و فلانی رئیس جمهور نبود اگر پسرعمه‏ام مدیر کل کجا نبود. هر کسی این کلمه را بگوید اگر فلان چیز یا فلان کس نبود من فلج بودم امام (علیه السلام) می‏فرماید: این شرک است. باید بگوید: خدا کار مرا درست کرد منتهی از طریق فلانی، هیچ کسی به چیزهایی کسی، حدیث داریم: ایمان کسی کامل نمی‏شود مگر کسی که به آنچه در دست خداست ایمانش بیشتر باشد به آنچه در دست خودش می‏باشد. می‏گوئیم خوب من که وضعم جور است بنده الان می‏آیم پشت تلویزیون می‏گویم مطالعه و خواب که کرده‏ام و خیلی صاف و قبراقم. همین الان نگاه به حرف می‏کنم یادم می‏رود چی بگویم و می‏خوانم نمی‏فهمم. گاهی شاعر هم چه فکر می‏کند شعر نمی‏آید می‏خوابد از خواب می‏پرد شعر می‏آید. گاهی وقت انسان اسم خودش را هم فراموش می‏کند. گاهی وقت یک طرحهایی به ذهنش می‏آید فی البداهه. اختراعشان را از خودشان ندانند الهامی است خدا به ذهنشان انداخت مکتشفین خدا به ذهنشان انداخت، هر کس هر چی دارد احساس کند از اوست: «الولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس» اگر نبود که کلک و تیز بازی‏ها زشت است من خیلی تیز بودم. آخه می‏آمدند به امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏گفتند: معاویه سیاستمدار است و تو سیاست نداری. (روزهای اولی که رفتم توی تلویزیون یکی آمد به من نصیحت کرد تند، تند حرف می‏زنی و هی می‏گوئید، امام صادق (علیه السلام) فرمود، قرآن داریم، حدیث داریم اینطوری حرفت طی می‏کشد شما بگو یک حدیث را باز کنی عبارت‏ها را گرانی است البته آن زمان هم ارزان بود مال بیست و دو، سه سال پیش است، الان گوشت کیلوئی چند هزار تومان باید یک آیه و حدیث بخواند نمی‏شود یک حدیث را هی آب توش کرد. بازی با الفبا، گفت: علمت طی می‏کشد گفتم هر وقت طی کشید می‏گوئیم: بسم الله الرحمن الرحیم مردم عزیز ایران ما این همه سال است توی تلویزیون دیگه حرف نداریم بزنیم راست را می‏خواهی بلد نیستم طلبی که نداریم ما که از تلویزیون پول نمی‏گیریم که، بنده توی این بیست و چند سال از تلویزیون پول نگرفته‏ام، یک سفر عمره‏ای البته ما را مهمان کردند تلویزیون برای اینکه دروع نگوئیم یک سفر مکه ما را بردند، عمره ولی به هر حال، حالا تمام شد طلبی نداریم ما که از شما و شما از ما، نه نان می‏خواهیم نه رأی نه نام، نه هیچی، خداحافظ، یه آقا دیگه بیاید، از لطف خدا تمام نشده و نخواهد شد چون وصل به قرآنم و هر وقت قرآن حرفهایش تمام شد حرف‏های من هم تمام می‏شود بله ممکن است یک مثل و حدیثی را تکرار کنم اما تکرار کردن، تکرار لازمه تربیت است باید یک سری، خود اذان و نماز تکرار است من یک بخش دارم که چرا توی سوره الرحمن 32 بار گفته «فبای الاء ربکما تکذبان» 16 فایده برای تکرار نوشته‏ام بعضی چیزها باید تکرار شود، شلاق چند تا که زدی طرف آدم می‏شود شلاق کافی نیست، زندگی ما با تکرار گردش خون توی قلب است اگر یک بار خون در قلب بگردد که، اصلاً تکرار نفس ما زنده‏ایم، مگر کشورهای دیگر سالگرد پیروزیشان را هر سال جشن نمی‏گیرند این تکرار است، گردش خون تکراری، گل بو کردن تکراری، با یک بار بو کردن گل که انسان آن را دور نمی‏اندازد، اصلاً فلسفه تکرار، جاهایی که باید تکرار شود، بحث تکرار یک بحث مهمی است یه وقت خواهم داشت، ممکن است یه چیزی را تکرار کنم ولی فرق می‏کند بین تکرار یا اینکه ندارم بگویم از بی چیزی تکرار می‏کنم.)
– برخورد با توقعات برادر: امیرالمؤمنین، عقیل یک روز آمد گفت که: «والله لتجعلنی واسود فی المدینه سواء» تو مرا در مدینه با یک برده سیاه یه جوری می‏دانی، من عقیلم، عقیل برادر حضرت علی‏ام، برادر رهبرم و برده سیاه تو هر دو را یه جور می‏دهی؟
فقال (علیه السلام): «اجلس اما کان هینها احد لیتکلم غیرک» بنشین، کسی غیر از تو نبود حرف بزند، اول یه خورده تحقیرش کرد چون یه کسی که می‏گوید: من، پهلوی این، من و این، این یه خورده به خاطر اینکه بادش خالی شود فرمود: «و مافضلک علیه الا بسابقه او تقوی» اگر سابقه دینی است بیشتر باتقوایت بیشتر ارزش داری وگرنه از نظر بیت‏المال تو و یک برده سیاه یک جوری‏
سخت گیری امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیت المال
یکبار دیگه عقیل، این عقیل سه، چهار بار آمد پول اضافه بگیرد، این یکبار بود و یکبارش را هم همه نشنیده‏اید آهن را داغ کرد، قصه آهن توی بورس است همه می‏دانند،
یکبار دیگر عقیل آمد گفت: آقا یه چیز اضافه به ما بده گفت: خیلی خوب جمعه بیا عقیل جمعه آمد و رفتند نماز جمعه حضرت وقتی خطبه هایش تمام شد گفت که: «ماتقول من کان فی هؤلاء اجمعین» نظر تو چیست که در جمعیت نماز گذاران جمعه خیانت کنیم فرمود: خیلی بد آدمی است کسی که خیانت کند به این مردم مسلمان نماز گذار، فرمود: «فأنت تأمرنی ان آخون هولاء و اعطیک»: تو که می‏گویی سهم اضافه بده یعنی خیانت کنم به این مردم. از این معلوم می‏شود که همه آموزش‏ها همه سرکلاس نیست، گاهی آموزش‏ها را باید بر دارد، گاهی هم توی نماز جمعه.
– یکبار دیگر یکی آمد از حضرت علی (علیه السلام) یه چیز اضافه‏ای بگیرد این دیگه مال عقیل نیست یکی دیگر بود. گفت: برویم پشت بام حضرت علی (علیه السلام) ایشان را برداشت رفت پشت بام گفت اینجا کجاست گفت بازار است. گفت آن دکان است برو قفلش را بکش یه خورده چیزی توش هست برادر بیاور بیرون، گفت: آقا قفلش را بکشم دزدی نیست. فرمود: دزدی از یک نفر است می‏گویی اشکال دارد تو که می‏گویی بیت‏المال را بدهم به تو دزدی از کل جامعه است. دزدی از یک نفر زشت ولی از همه جامعه زشت نیست؟ ببینید این شیوه آموزش را آخوندها، روحانیون عزیز، فرهنگیان عزیز، اساتید دانشگاه عزیز، گاهی وقت‏ها آموزش سر کلاس نیست، باید رفت تاب خورد. به امام (علیه السلام) گفت: پاشو قیام کن انقلاب و کودتا کن، رژیم طاغوت است، چیه، چیه، چیه، شما حزب اللهی‏ها، یاران تو، ما همه، تا خون در رگ ماست، سرباز توئیم، رهبر ما یالا، خیلی دارد بی روغن سرخ می‏کند، خیلی خوب باشه برویم گشتی بزنیم امام ایشان را برداشت دنبال گشت زدن رسید به یک جایی گفت آقا برو بزها را بشمار بیا، گله بزی، میش چیزی بود، رفت شمرد و گفت 17 تا حضرت فرمود اگر من به اندازه این میش آدم راستگو و مرید باوفا داشتم قیام می‏کردم، یعنی کلتون حرف می‏زنید. واقعیات شما 17 تا هم نیستید، اگر امام صاف می‏گفت 17 تا یادش می‏رفت این را بردش یه خورده تابش داد برو میش‏ها، بزها را بشمار بعد این لفت، این مقدار چیزها توی ذهن‏ها می‏ماند.
– شیوه تعلیم و تربیت این است که گاهی انسان چیزهایی را با تشبیح با تمثیل، با اردو، با حرکت‏های این رقمی‏
– یک برخوردی هم با امام حسین (علیه السلام) داشت که خیلی، صبحی کلافه شدم من این را صبحی یاد گرفتم امروز صبح هم منقلب شدم یک مدتی هم شک داشتم که بگویم یا نه (خیلی خطرناک است گفتن این، خیلی حدیث خطرناکی است ولی حالا من می‏گویم چون استخاره کردم بگویم خوب آمد خیلی حدیث خطرناکی است) یعنی آبروی خیلی‏ها ریخته می‏شود. ولی در عین حال آبروی اسلام باشد گر چه آبروی هزار تا مثل من ریخته بشود یعنی هزار تا مثل ما نابود بشویم اما اسلام برود بالا. یک روز امام حسین (علیه السلام) مهمان داشت نان نداشت نسیه نانی قرض کرد گفت و به قنبر گفت توی بیت المال عسل نداریم؟ گفت: یک مشک عسل از یمن آمده، گفت: بالاخره این مشک عسل از مسلمان‏هاست و من هم از آن‏ها هستم شما مثلاً یک فنجانی، یک مقداری، عسلهایی که سهم ماست ما امروز از مهمان پذیرایی کنیم، قنبر هم یک مقدار عسل از سر خیک، مشک برداشت، امام حسین (علیه السلام) مهمانی کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: عسل را بیاورید تقسیم کنیم قنبر مشک را که آورد دید سر خالی است علت را پرسید، حالا ببین حضرت چقدر حواسش جمع است الان کشتی آهن توی دریا گم می‏شود کامپیوتر هم نشان نمی‏دهد، سر مشک خالی است فرمود چرا؟ گفت: قصه این است فرزند عزیز شما امام حسین مهماندار شد نمی‏دانست چکار کند نان هم نسیه کرد یه خورده عسل بهش دادیم بخوانم از روی آن بخوانم امام حسین (علیه السلام) را حاضر کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) شلاق کشید روی امام حسین (علیه السلام) تا شلاق کشید امام حسین گفت: به حق جعفر داداشت، تو را به حق (عمی الجعفر) جعفر طیار برادر حضرت علی (علیه السلام) بود بنیانگذار اسلام در آفریقا همان نماز جعفر هم که می‏گویند امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی جعفر را دوست داشت اگر کسی به امیرالمؤمنین می‏گفت: به حق داداشت. گفت تو را به حق عمو، شلاق را نگه داشت. فرمود بحق عمی الجعفر، بعد فرمود که: «ماحملک عن اخذت منه قبل القسمه» چی وادارت کرد که قبل از تقسیم عسل به مسلمان‏ها تو گرفتی، فرمود: مهماندار شدم و در ثانی یه خورده سهم ما که می‏شود که. من بیش از سهمم که برنداشتم «ان لنا فیه حقا» بالاخره ما یک حقی داریم. و در ثانی شما حق مرا بده من برمی گردانم شما طلبت شما سهم مرا الان بده من سهم را مال او برمی‏گردانم به مقدار فنجان و ظرفی که گرفته‏ام، فرمود: «فداک ابوک» هم شلاق بلند می‏کند هم می‏گوید: پدرت قربانت برود. علی قربانت برود، فقط حرفم این است که حق داری سهم تو هم از عسل می‏شود منتهی صحبتم این است که چرا زودتر از دیگران بردی. «وان کان لک فیه من حق و لیس لک ان تنتفع بحقک قیل ینفع المسلمون بحقهم» من اشکالم این است که چرا قبل از مسلمان‏ها خارج از نوبت گرفتن، اما، حسین جون اگر نبود که دیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبهایت را می‏بوسد، به لبهایت شلاق می‏زدم «لااله الاالله» بعد: «ثم دفع الی قنبر در هماً» یک درهم به قنبر داد «وقال اشتر به خیر عسلا» برو بهترین عسل را توی بازار بخر بریز سر ظرف پرشود. «اشتر به خیر عسل تقدر علیه» بهترین عسلی که می‏توانی برو بخر، عقیل می‏گفت: «کانی انظر الی یدی علی» عقیل می‏گوید من انگار یادم هست که علی در مشک را گرفته بود «و هی علی فم الظرف و یقلب اقنبر العسل فیه» و قنبر عسلی که از بازار خریده بود سر ظرف برمی گرداند که مشک پرشود، «ثم نشده» سپس در مشک را بست «وجعل یبکی» زار زار علی گریه می‏کرد و می‏گفت: «اللهم اغفرلحسین نانه لایعلم» حسین را ببخش که او توجه نداشته. این اگر این است خدا بیامرزد خوب‏های ما را بدها که دیگر هیچی خدا خوب، خوب‏های ما را بیامرزد. استانی که از گرسنگی می‏میرند پولش خرج موسیقی و کنسرت و، شکم گرسنه است داریم تنبک می‏زنیم، خود تنبک زن‏ها گرسنه است، خود فوتبالیست پول ندارد داماد شود، و خود والیبالیست و هنرمند، خیلی از هنرمندهای ما بودجه برای تنبک دارند ولی دخترش جهازیه ندارد و برای پسرش را که می‏خواهد داماد کند اطاق ندارد، هزار و یک مشکل واقعی داریم خودمان را به دلنگ، دولنگ خوش کردیم یکی از خیاناتی که به هنر شد کلمه این بود که یک مشت جوان تحصیل کرده عمر جوانی، شکم‏ها گرسنه، اشتغال و مسکن و ازدواج نیست هیچ مشکلات واقعی حل نشده و ما دلمان را به لامپ‏ها سبز و سرخ در استخر، باباجون یک مقداری من نمی‏دانم چی، اگر دین است ما فاصله مان از دین زیاد است، البته آدم‏های با تقوا هم زیاد داریم، آدم‏هایی هم که مواظب هستند کم نداریم، آدم‏های مخلص خیلی داریم آدم‏هایی که کار می‏کنند پول نمی‏گیرند و کار می‏کنند به کسی نمی‏گویند و اسمشان ثبت نیست، اینقدر از اولیای خدای گمنام هست کم می‏خورند من این حدیث را خواندم برای آن قشری که، دین ما این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) «فجعل یبکی و یقول، اللهم اغفرلحسین و انه لایعلم» از این چی می‏فهمیم، به همین خاطر امیرالمؤمنین بعد از هزار و چهارصد سال مانده و در آینده روز به روز جلوه‏اش، هر چه دنیا به سمت ظلم بیشتر می‏رود، قدر علی، و هر چه تشنگی بیشتر بشود قدر آب خنک بیشتر می‏شود علی روز به روز زنده می‏شود (ولی ما باهمه زنده باد، مرده بادهایمان یک سال، چهار سال، 8 سال، 10 سال، 20 سال، مصرفیم ما همه پودر شدیم چون واقعیت ما کم رنگ است، هر چه به عمق کار برسیم واقعیت بیشتر می‏شود و باید مواظب بود) برادرها و خواهرها هی نگاه نکنید فلانی، و فلانی چه کار کرده، کار به فلانی نداشته باشید؛ «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» پیامبر فرمود: من قرآن و علی و قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را در بین شما گذاشتم. این رفتار علی است که می‏فرماید حتی اگر عسل حق حسین است زودتر از دیگران نباید بردارد. خوب آقایان حزب اللهی حضرت عباسی خودتان را مقایسه کنید عیب کار ما هم این است که تا یه چیزی توی تلویزیون گفتم مردم می‏گویند بله فلان فرماندار و شهردار و وزیر و وکیل و سفیر، هیچ وقت نمی‏گوید من بد هستم خود شما را می‏گویم بینی و بین الله اگر تو اداره‏ای که هستی آشپز گوشت را تقسیم کند بگویند امروز آشپز مریض شده خودتان بروید سر دیگ بردارید حضرت عباسی همه گوشت‏ها را برای خودتان بر می‏دارید، و نفر آخر غیر آب زردچوبه و سیب زمینی و گوجه چیزی برایش نمی‏ماند یا نه؟ ما در تقسیم یک اشکنه عادل نیستیم همه مان با هم خرابیم الا برای اینکه آدم‏های خوبی هم هستند آخه عیب ما این است که تا می‏گوئیم دزدی، بله پدر فلان کامیون را دزدید، بله تو هم تخم مرغ را دزدیدی، اگر می‏گوئیم تجاوز به حریم هوایی یا صدام نیافتید که آمد اینجا را بمباران کرد شما هم که سیگار می‏کشی، بابا این آقا نشسته می‏خواهد نفس بکشد تو هوای او را آلوده و تجاوز به حریم… سیگاری هم که توی اتوبوس و آن هم یک نوع تجاوز به حریم هوائی می‏کند، ما وقتی می‏گوئیم عادل نیستیم با علی فاصله داریم، باید فاصله‏ها را روز به روز کم کنیم یاد او نباشیم که دو میلیون و صد میلیون و یک میلیارد خورد، شما هم هم، یه یک کسی اسمش (محرم) بود می‏گفت من ماه محرم از عشق حسین دیوانه می‏شوم و به شعر می‏گفت که: محرم در ماه محرم از عشق حسین دیوانه می‏شود شعرش این بود. دیوانه شود (محرم) در ماه محرم (رفیقش گفت:) در ماه صفر هم ده ماه دگر هم. تو همیشه دیوانه‏ای، حالا اگر بحث این باشد که ما فاصله داریم آن بزرگ هم بنده هم هم و او هم هم، زمان شاه سخنرانی می‏کردیم مسجد شاه اصفهان خیلی شلوغ بود شب‏های قدر سی، چهل هزار نفر مسجد و اطراف پر، من دیدم آنجا نمی‏شود تخته سیاه گذاشت یک حدیث داریم «لیس منی» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این از ما نیست از ما نیست کسی که کلک بزند، کلاهبرداری کند و حدیث‏های اینچنینی از ما نیست کسی که گناه بکند گفتم الان اگر امام زمان (علیه السلام) بیاید چه کسانی را از مسجد بیرون می‏کند پاشو، قم تو کلاهبرداری کردی، پاشو برو بیرون زکات نمی‏دهی، چه کسانی «لیس منی، لیس منی»، «کذب من زعم انه منا» این‏ها را گفتم فردا دیدم اصفهانی‏ها یک طنزی برای ما درست کرده‏اند اصفهانی‏ها خوش چیزند، مبتکرند، تو خیلی کارها از جمله این. گفتند: دیشب فهمیدی چی شد؟ قرائتی آمد یک بحث شروع کند که اگر امام زمان (علیه السلام) بیاید دست چه کسانی را گرفته و از مسجد بیرون می‏کند، کلاهبردار و خمس نداده‏ها، بیرون رفتند و خلاصه گوش می‏دادیم دیدیم صدا قطع شد فکر کردیم برق قطع شده بعد فهمیدیم امام زمان (علیه السلام) دست خود قرائتی را هم گرفته از مسجد بیرون کرده (خنده حضار) حالا. با توجه به این خط که امیرالمؤمنین داده فاصله ما زیاد است آقایان بیت المال را توپ توش نبندید فردا یا امروز دیر یا زود همه ما می‏میریم حالا این اشتباهی که کردید زود جبران کنید. امیرالمؤمنین سریع جبران کرد آقا جون، حالا ماشین بیت‏المال را استفاده شخصی کردی سریع یک ماشین شخصی داری یک سال عوض او، بگو خدایا من ساعت‏ها از ماشین دولت استفاده شخصی کرده‏ام حالا از ماشین شخصی‏ام کار دولتی می‏کنم یه جوری جابجا کنیم مثل حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: با این پول عسل بخر بریز سر مشک تا آن ملاقه‏ای که از عسل برداشته شده جایش پر شود تا یادتان هست که چه کرده‏اید جبران کنید ماه رمضان هم وقت این کار است چقدر تا حالا پول در مالت هست خمس سادات و حق فقرا را نداده‏ای و اینور و آنور کم و زیاد کرده‏ای تا یادت هست جبران کن این‏ها حق است قبل از آنکه بمیریم خودمان را پاک کنیم.
خدایا! تورا به حق محمد و آل محمد ما را با علی و رفتارش آشنا و توفیق پیروی از این راه را مرحمت بفرما.
(البته نمونه‏های جاندار و زنده دارم که چه افراد اولیاء خدا داریم که چقدر درباره بیت المال احتیاط می‏کنند.
خدایا! آنها را هم به سلامت بدار، و این‏هایی که تقوایشان می‏لغزد و کم می‏آورند، یعنی پشت بام می‏خواند بروند ولی نردبانشان دو پله‏ای است و دینشان به اندازه بارشان نیست به آن‏ها هم تقوای و ایمان بیشتری مرحمت بفرما.)
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment