سیره پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) -4

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسات که در این ماه رمضان داریم سیره پیامبر است پیامبر اسلام و اهلبیت علیهم السلام چگونه زندگی می‏کردند شیوه زندگی شان را چند جلسه خدمتتان می‏گویم. پیامبر اسلام برخوردش با خانم‏هایش چه جور بود، با بچه‏ها چه جور و با دوست و مخالفین، در خانه.
پس موضوع بحث: سیره پیامبر اکرم و اهل بیت (علیهم السلام)
چون قرآن می‏فرماید: «و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه»؛ «اسوه» یعنی الگو هر جوری که رسول الله بود، الگوی شما او باشد، البته هیچ کس نمی‏تواند باشد. حالا ببینیم چقدر فاصله دارد. یک کیلومتر با صد کیلو متر فاصله ماست. پیامبر در خانه چه جور بود؟ راجع به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در خانه چند تا مطلب است.
اول: اینکه ممکن است بپرسند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چرا اینقدر زن داشت؟ این ممکن است یه سئوالی شود و بخش از کتاب سلمان رشدی هم که حضرت امام (ره) فرمود: کشتنش واجب است به خاطر اینکه او به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما اولین ازدواجش 25 سالگی بود با اینکه خدیجه سنش 15 سال از آن حضرت بیشتر بود بعد تا 35 سالگی هم همین یک زن را داشت، اگر کسی هدفش شهوت باشد ایام لذت جنسی و شهوت اینور پنجاه سال است نه آنور، پس خوب این را چیز کنیم؛)
دلایل تعدد همسران پیامبر
– پیامبر و همسران، دلیل تعدد همسر؟
– اولین اینکه گفتم پیامبر ما (صلّی الله علیه و آله و سلم) در 25 سالگی ازدواج و از 25 سالگی تا 53 سالگی می‏شود 28 سال که اوج جوانی و قدرت و مردانگی حضرت بود با یک زنی زندگی کرد که 15 سال سنش از خودش بیشتر است. آیا به خاطر پول‏ها رفت سراغ خدیجه نه خیر خدیجه از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خواستگاری کرد، یعنی تمایل از طرف خدیجه بود چون خدیجه زنی بود تاجر، منتهی چون زن بود پولش را می‏داد به مردانی که این پول را باهاش کاسبی کنید، حق خودتان را برداشته و حق مرا هم بدهید، به قول امروزی‏ها مضاربه، بعد توی یکی، دوتا از این تجارتها اموالش را داد به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت از همه سالم‏تر در آمد، خوشش آمد که با این ازدواج کند، البته دلایل دیگر هم دارد پیشنهاد از طرف خدیجه بود. این یک، – دوم: در آن زمان یک تعصب جاهلی بود که تقریباً کسی نیست که نداند مثلاً جنگهای بین اوس و خزرج. اصلاً قبیله‏ها با هم شاخ به شاخ بودند رسم قبیله هم این بود که از داماد خودش حمایت می‏کرد، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای اینکه دینش را نشر بدهد مصلحت دید که با همه قبیله‏ها یه رقم رابطه‏ای داشته باشد و ساده‏ترین رابطه که پول نمی‏خواهد، دفتر و دستک نمی‏خواهد اینکه یکی از پیر زن‏های این‏ها را بگیرد، اسمش باشد که این داماد این قبیله است، لااقل اون قبیله با پیامبر به عنوان اینکه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) داماد ماست، اینکه ادعای اسلام کرده و پیامبر مسلمان‏هاست داماد ماست، هم به عنوان داماد نگذارند سایر قبیله‏ها بهش حمله کنند و هم به دین او ایمان بیاورند. این است که از قبیله‏های مختلف زن گرفت. زن‏هایی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گرفت مطلقه و پیر و بچه دار و شرایطش اینطور بود. اگر پیغمبر دامادیه قبیله می‏شد. باقی قبیله‏ها علیه‏اش کودتا می‏کردند. می‏گفتند این مال اون قبیله است هم به او ایمان نمی‏آوردند و هم ضربه می‏زدند، یک راه طبیعی بود که خودش را بند کند به همه قبیله‏ها، هم از شرشان محفوظ بماند و هم اینها به هوای اینکه داماد آنها شده حمایت کنند این یک سیاست بود خوب.
بعضی زن‏های پیامبر را هیچ کس حاضر به ازدواج با آن‏ها نبود. اصلاً بعضی از زن‏ها را آن حضرت ندید، حالا یک نمونه بگویم، ابوسفیان کافر بود پدر معاویه، قبیله بنی امیه، قبیله سنگینی بود، که چند سال هم بعداً حکومت کردند توی این‏ها یک خواهر معاویه مسلمان شد این هم در جثه همراه شوهرش، در جثه مسیحی تنهایی چکار کند، می‏گوید نه رویی، نه در غربت دلم شاد است، نه رویی در وطن دارم. فامیلش کافر و شوهرش مسیحی فوری پیامبر خبر داد که تو زن خودم باش بعد هم عقد کرد و مراسم و بعد هم اون زن را اصلاً ندید اما بالاخره این باعث شد که اون زن ضربه فنی کشیده بود از نظر روحی، این یک زن‏هایش بود. یعنی بسیاری از حرکت‏های پیامبر چهره روانی، اجتماعی، سیاسی، مکتبی بود، کسی اگر برای شهوت خواسته باشد ازدواج کند هم زن، دختر جوان می‏گردد و هم در جوانیش داماد می‏شود، (هم بچه دار می‏شود، پیامبر از هیچ کدام از این‏ها بچه‏دار نشد. بنابر این کسی که اولین زنش 15 سال بزرگتر است، عایشه را هم بچه بود گرفت بعداً که بزرگ شد آمد توی خونه آن حضرت در شش، هفت سالگی عایشه را گرفت. آن هم باز به خاطر اینکه وصل بشود به قبیله ابوبکر که اون خودش یک قبیله مهمی بودند اجمالاً همراه پیامبر جز یکی از آن‏ها که بچه کوچولو بود که بعد بزرگ شد و آمد خانه پیامبر باقی افراد از افرادی بودند سالمند، متروکه، طلاق داده شده، رها شده در جثه، این شرایط این‏ها بود. خوب، عیالوار خوب. او از همه گذشته ما اینها که یک زن دارند بسیاری از کارهایشان مترو که می‏شود، هر چی می‏گوئیم آقا مسجد، زن و بچه دارم، نماز، زن و بچه لازم بسیاری از چیزها را زیر پا می‏گذارد برای زن و بچه، پیامبر ما (صلّی الله علیه و آله و سلم) با اینکه 9 زن داشت. خداوند فرمود: (چرا خودت را به زحمت می‏کشی، می‏اندازی، من از تو اینقدر کار نمی‏خواهم) یه بادی که می‏آید یه چادر را بردارد این طناب‏های قوی می‏خواهد که این را جذب کنند و اما این خیمه را، فضای معنوی خیمه پیامبر را بالا می‏برد، هر خانمی مثل طناب این چادر را، ما باید نخ قرقره هم ایستاده‏ایم، دیگه بعضی ممکن است نماز هم نخوانند اما این پیامبر بودکه با داشتن نه تا زن، ذره‏ای از مستحبات را کم نمی‏گذاشت. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در خانه سه اصل را رعایت می‏کرد؛ (مهربانی)، (مدیریت)، (سازگاری). نگه داشتن این زن‏ها خودش خیلی مدیریت می‏خواست یکی از این زن‏ها توانست جنگ جمل راه بیاندازد، یکی از آن‏ها توانست عثمان را نابود کند، در زمان عثمان. یه خلاف بدعت و دینی مطرح شد عایشه پیراهن پیامبر را برداشته و در مسجد تکان داد و فرمود هنوز پیراهن پیامبر خشک نشده، شما چرا دین او را دارید تغییر می‏دهد بکشید؛ «اقتلوا نعثلاً» «نعثل» یک پیر یهودی بود که عثمان از نظر قیافه ولو مسلمان بود مشکل او بود عایشه می‏گفت: «اقتلوا نعثلاً» این که شکلش شکل آن پیر یهودی است او را بکشید، پیراهن پیامبر را تکان داد و مردم را، و خلاصه عایشه تحریک کرد مردم را برای قتل عثمان، هم جنگ جمل را راه انداخت و هم تحریک، یعنی اینطور نبود که، به هر حال خود اداره کردن زن‏های تا و نیم تا، زن‏هایی که با هم مسئله داشتند، زن‏هایی که هر کدامشان ضربه فنی شده بودند از یه جای دیگر، این‏ها مسائلی است که ما باید بدانیم.
مبارزه با سنّتهای غلط جامعه
بعضی از این ازدواج‏ها هم به خاطر این بود که سنتی شکسته بشود، مثلاً اگر شما داماد شوید پدر شما حق ندارد خانم شما را بگیرد. یعنی پدر نمی‏تواند زن پدرش را بگیرد، شد، این قانون اسلام است. در زمان جاهلیت می‏گفتند همینطور که نمی‏شود زن پسر را گرفت، زن پسر خوانده را هم نمی‏شود گرفت پیامبر یک پسر خوانده داشت. شخصی بود به نام «زید» پسر خوانده، حالا چرا این پسر خوانده؟ زید هم چون جوانی بود مسلمان شده بود از طرف پدر و مادر و این‏ها خارج شده بود، از خانه بیرونش کرده بودند یه شیرین کاری‏هایی کرده بود پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: تو را بیرون کرده‏اند تو پسر خودم باش، گفت پسر خودم، پسر خوانده بود، بعد داماد شد، آن زمان‏ها هم رسم نبود چون «زید» برده بود کسی رسم نبود که زن حر و آزاد، عروس با یک برده ازدواج کند، پیامبر دختر عمه‏ای داشت بنام زینب او زن «زید» شدید خورده سختش بود گفت: آقا «زید» برده است من آزادم، آزاد بیاید زن برده شود؟ بالاخره سنگین بود برایش ولی آن حضرت خواستگاری کرد، اول هم زینب فکر کرد خواستگاری خودش آمده فکر کرد پیامبر او را برای خودش می‏خواهد. بعد گفت نه برای زید می‏خواهم سنگین بود ولی به هر حال قبول کرد، و ازدواج کرد، بعد از ازدواج بین این برده که آزاد شده بود «زید» و زینب اختلاف بود، چند بار آمد پهلو پیامبر که می‏خواهم طلاقش بدهم آیه نازل شد؛ «امسک علیک زوجک» زنت را نگه دار، با او سازگاری کن، بالاخره این‏ها نتوانستند دوام بیاورند، طلاق دادند و بعد از طلاق دادن، زینب دو تا سیلی خورده بود یعنی دو تا ضربه فنی شده بود از نظر آبرویی، یکی گفتند: تو حر بودی، زن یک برده شدی، و یکی هم تازه این برده تو را طلاق داد، یکی زن کی شدی و یکی هم تازه او تورا نگرت نداشت. پیامبر فرمود خوب تو زن خودم باش، بعد از که زید طلاق داد زن خودم باشد. تازه می‏خواست یک سنت را هم بشکند، قرآن می‏گوید: «تو این زن را بگیر «زوجناکها» یعنی ما زینت را به عقد تو در می‏آوریم برای اینکه این سنت جاهلی که می‏گویند: زن پسر خوانده را نمی‏شود گرفت، این سنت جاهلی از بین برود.
پس ببینید ازدواج چی بود. 1-سنت جاهلی را بشکند 2-دو تا ضربه فنی که زینت خورده بود جبران بشود. این مصلحت‏ها این رقمی بود ازدواج‏های پیغمبر، خوب.
ساده زیستی، شرط زندگی با پیامبر (ص)
نبوت و حکومت و نه زن را اداره کرده، نه زن هم راضی بودند، حالا بعد خواهیم گفت که چند بار در غنائم جنگی، پیغمبر که پیروز می‏شد غنائم جنگی می‏گرفتند، زن‏ها دهنشان پر از آب شد که آقا پس یه خورده النگو، طلایی یا الله، حالا که اسلام پیروز شده یه چیزی هم به ما بده، گفت جنگ پیروز شده، غنائم جنگی هم می‏گیریم، شما زندگی تان، زندگی عادی است. اگر طلا و نقره می‏خواهید بیائید طلاقتان بدهم، زن پیامبر باید زندگی‏اش فرق نکند، نگوید حالا که پیروز شدیم، اگر مال دنیا می‏خواهید بیائید من طلاقتان می‏دهم و اگر می‏خواهید با من زندگی کنید زاهدانه و ساده است. مسلمان‏ها خون داده‏اند شما طلایش را گردن کنید نمی‏شود، عده‏ای رفته‏اند توی جبهه شهید شده‏اند، اگر غنائی هم باشد حق رزمنده‏ها و خانواده هاست نه حق شما. اجمالاً این تقاضا و توقع بود که زندگی باید ساده باشد.
حمایت پیامبر از زنان مظلوم
یکی از زن‏های پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صفیه بود، پدرش کافر بود «یحیی بن اختر» در جنگ خیبر کشته شد و زن‏های دیگر هم متلکش می‏گفتند: که مثلاً عایشه و حفصه، عایشه دختر ابی بکر و حفصه دختر عمر بود این‏ها متلک می‏گفتند به صفیه تو دختر یهودی هستی بابایت یهودی بوده، آمد پهلوی پیامبر که اینها سر به سر من می‏گذارند مسخره‏ام می‏کنند آیه نازل شد: «لایسخر قوم من قوم» قومی قوم دیگر را حق ندارد مسخره کند «و لانساء من نساء» زنها حق ندارند همدیگر را مسخره کنند، بعد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفت: من یه چیزی می‏گویم به آنها بگو. چی جواب بدهم، بگو اگر یهودی بودم بابایم هارون بوده عمویم حضرت موسی بوده و شوهرم رسول الله است. این سفر که عایشه حفصه رفتند مسخره کنند که تو یهودی زاده هستی، گفت خوب حالا یهودی باشم یهودی‏ها رهبر و پیامبر داشتند موسی و پیامبری دیگر هارون و شوهرم هم پیامبر است. بعد عایشه گفت این حرف خودت نیست پیامبر یادت داده. باز از این معلوم می‏شود پیامبر در خانه زن‏هایی که تحقیر می‏شدند یادشان می‏داد که چه جوری جلو تحقیر را بگیرد، یعنی کسی که چند تا زن دارد، یه زن نیش می‏زند به یکی دیگر باید از آن مظلومه حمایت کرد. ببینید چقدر گرفتید توی این چند دقیقه چه نکاتی گفته شد:
– زیدی که تحقیر شده بود از خانه بیرونش کرده بودند گفتند: تو پسر ما نیستی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفت پسر من هستی پسر خوانده.
– آن خواهر معاویه که در حبشه که شوهرش رفت سمت مسیحی‏ها و خانواده‏اش هم کافر بود یک زن تنها در یک کشور غریب پیامبر گفت: تو غریب نیستی تو زن خودم باش ولو ندیدمت زن من باشد این به خاطر اینکه او احساس کند که یک پشتوانه‏ای دارد. این زن‏هایی که پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلم) می‏گرفت زن‏های مطلقه، بیوه، عیالمند، ضربه فنی شده، زینت او تا سیلی خورده بود یک بار زن برده شده بود و یک بار برده طلاقش داده شده بود، اجمالاً شرایط اجتماعی آن زمان، شرایطی بود که این ازدواج‏ها به خاطر:
فلسفه ازدواج‏ها:
1-اتصال به قبایل و بستر سازی برای گسترش اسلام. این یک دلیل بود.
2-حفظ از شرور آنان، شرور قبایل، وقتی قبال می‏گفتند پیامبر وصل به قبیله ما شو دیگه توطئه علیه اش نمی‏کردند.
3-جبران روحیه‏های ضربه خورده، مثل زینبی که روحیه‏اش ضربه خورده بود زن برده شده بود بعد برده هم طلاقش داده بود گفت خوب بیا زن خودم، خواهر معاویه در حبشه.
عدالت، شرط تعدّد همسران
از این بگذریم این فلسفه حالا غیر از این مسائل اصل تعدد همسر ضرورت اجتماع است من یک مثال می‏زنم؛ زن بیوه بیشتر است تا مرد بیوه؟ زن بیوه یعنی همیشه تصادفات توی مردها بیشتر است همین هواپیمایی که در خرم آباد سقوط کرد چند مرد و چند زن بودند، همیشه در سفرها، جنگ‏ها، حوادث تلخ و شیرین، تلفات مرد بیشتر است و زن‏ها می‏مانند، ما شاید در تهران حدود هفتصد هزار زن جوان بیوه داشته باشیم، حدود ده سال پیش حدود چهارصد هزار زن بیوه هستند، این زن‏ها چند تا طرح باید داشته باشیم؛ پس این تیتر را عوض کنیم.
تعدد همسر:
1-آمار زنان بیشتر است. آن هایی که می‏گویند هر مردی یک زن بگیرد، البته این را قبلاً بگویم که فقط بحث، بحث علمی است کی حق دارد دو تا بگیرد بعد می‏گویم، هر مردی حق ندارد، مردی که بتواند از نظر مسکن و توان جسمی، عدالت اگر بتواند از هر جهت عادل باشد، حالا ممکن است شما در هر شهری 5 نفر آدم اینطوری پیدا بشود چون می‏گویم، اصول زن داری را خواهم گفت که قرآن درباره اصول زن داری می‏فرماید که: «تقر اعینهن» باید همه زن‏ها چشمهایشان شاد باشد «ولا یحزن» حزنی نباید هیچکدام داشته باشند «ویرحنین» باید همه هم راضی باشند، کیه که بتواند با اخلاص و سعد صدر و عدالت با خوراک و پوشاک و مسکن بتواند چند زن را راضی نگه دارد که هیچ کدام غصه نخورند آن شرایط خاصش را خواهم گفت: در سوره احزاب می‏گوید: «تقر» شرایط زن داری، اصول همسرداری:
1 «تقر اعینهن» می‏گوید «قره عین» یعنی چشمش شاد باشد یعنی نور چشم باشد و واقعاً زن‏ها شاد باشد.
2 «لایحزن» حزنی نداشته باشند، غصه نخورند.
3 «ویرضین» راضی باشند.
این آیه قرآن است که کی حق دارد چند تا زن بگیرد؟ کسی که بتواند همه زنهایش را چشمشان را روشن کند، حزنی بهشان نشود، همه را هم راضی کند، اگر یه همچنین مردی پیدا شد آمار زن‏ها بیشتر است یک، چرا؟ به خاطر تلفات. حالا یه مثال می‏زنم: اتوبوس دارد می‏رود تصادف می‏کنند چپه می‏شود ملق می‏زند، عده‏ای هم لت و پار می‏شود و یه مشت مرده و زخمی و یک مشت هم سالم کنار جاده می‏ایستند، همه اتوبوس‏ها می‏روند جانداریم، جانداریم چون همه زن و شوهرها پیش هم نشسته‏اند می‏ببنید یه مشت کنار جاده ماشینشان چپه شده می‏گویند نه خیر اگر همه اتوبوس‏ها رد شوند و هیچکدام این‏ها را سوار نکند، این کار انصاف است یا بی انصافی؟ بالاخره یه اتوبوس باید بایستد ولو جا تنگ است کنار هم بنشینند و چهار نفر را سوراخ کنند. ما دو سه میلیون زن بیوه داریم این‏ها کنار جاده ایستاده، بله بعضی‏ها نمی‏خواهند ازدواج کنند و بعضی از سنشان گذشته، یا بچه دارد و یا، و یا هر چی ولی یه مشتشان هم می‏خواهند ازدواج کنند آن‏ها هی دست نگه می‏دارند این عروس و داماد هم که توی اتوبوس نشسته‏اند می‏گویند نه خیر جا نیست. یعنی ما برویم و شما هم تا آخر عمر کنار جاده بایستید این بی انصافی است. (و لذا اگر خلاف این ازدواج اگر مردی، و لذا قرآن می‏گوید؛ «والا تعدلوا فواحده»: اگر نمی‏توانید عادل باشید یکی. پس اصول زن داری – راضی کردن و غصه ندادن آن‏ها و باید چشم آن‏ها شاد باشد. چشم شاد، قلب راضی، این اصول زن داری است و مرد عادل، پیدا کنید اگر مردهایی عادل بودند و توانستند چند خانواده را اداره کنند، باید این مشکل ازدواج حل نشود، بخشی از جامعه ما که زن‏ها هستند یا باید چند تا کار بکنیم:
1-اگر ازدواج نباشد یا باید بگوئیم: بسوزند و بسازند.
2-به گناه گرفتار شوند و فحشاء
3-و یا اینکه بسوزند و بسازند غلط، به گناه گرفتار شوند غلط، راه سوم افرادی که این شرایط در آن‏ها هست و عادلند بیایند یه خورده جمعتر بنشینید پیاده‏ها را هم سوار کنند. بسیار طرح خوبی است) تمام آن‏ها که تق می‏زنند یواشکی گناه و خلافکاری می‏کنند و کشورهایی هم که هارت و هورت می‏کنند یواشکی گناه می‏کنند، اگر یه پسر و دختری وقت ازدواجشان است، پدر ومادر گفت خفه شود دهنت بوی شیر می‏دهد برو گم شو، خیلی خوب این گم می‏شود او فکر می‏کند، می‏رود خلافکاری می‏کند، هرچه طبیعی است چرا پشت پرده، شتر سواری دولا، دولا ندارد. خوب یه صلوات ختم کنید که (صلوات حضار) خوب حالا بگوئیم آقای قرائتی عجب چیزی توی تلویزیون گفتی، گفتی این سه کلمه را همه زن‏ها یاد می‏گیرند. «تقراعیهنن» «لایحزن و یرضین» یالا شوهر ندیدی قرائتی چی گفت: چشم من باید شاد باشد دلم راضی و هیچ غمی هم، رضایت زن‏ها که گاهی با دو کیلو طلا راضی نمی‏شود ببینید رضایت مرز دارد. تمام اینکه می‏گویند: نور چشم، غصه نخور، راضی باش، همه این‏ها به شرط تقوا. وگرنه یه خانم ممکن است بگوید اگر من می‏خواهی راضی باشم برویم فلان فیلم ویدئو راببینم، برویم فلان کشور، بگذار من حجابم این رقم باشد مگر قرائتی نگفت تو باید دل مرا خوش کنی من می‏خواهم این رقمی باشم. بابا به شرط تقوا، اصل تقوا حفظ بشود ما دگر گفتیم که، ببینید این اصول باید حفظ شود، اصل دینداری و تقوا،
مهربانی و سازگاری در خانواده
فرمان خدا باید حفظ شود، وگرنه، یه مرتبه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چون هر روز صبح به همه خانه‏ها سر می‏زد، هر خانمی یه اطاقی داشت، احوالپرسی دم یکی از این اطاق‏ها یکی از این خانم‏ها یه شربت عسل داد وقتی رفت شربت درست کند پیامبر چند دقیقه لب اون اطاق اضافه ایستاد این حسودی اش شد گفت اینجا ده دقیقه و اونجا 12 دقیقه کودتا کردند رهبر کودتاچی‏ها را اسمش را نمی‏گویم کی بود چون زن‏ها پیامبر هم دو جناحام السلمه و جناح عایشه چند تا در باند عایشه و چند تا در باندام السلمه، گفتند بگوئید دهان پیامبر بو می‏دهد بناشد هر وقت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمد بگویند چی خوردی؟ دهانت می‏دهد، پیامبر فرمود آخر شربت عسل به من داده‏اند گفتند نه عسلش زنبورهایش روی فلان گیاه نشسته که بو می‏دهد آخرش گفت بابا من نمی‏خورم. آیه نازل شد آیه قرآن است:
«لم تحرم ما احل الله لک» تو چه حق داری عسل را بر خود حرام می‏کنی «تبتغی مرضات ازواجک» که خانمت راضی باشد. عسل حلال است بهت دادند بخور، ببینید اینجا راضی کردن جمله آخر.
«یرضین» راضی کردن نه به شرط اینکه بگوید اگر می‏خواهی از تو راضی باشم نباید خانه مادرت بروی اگر دیگه نمی‏خواهم هجرت کنی، جبهه بروی، دانشگاه بروی، نماز جمعه بروی، بابا این رضایت‏ها به شرطی است که اصول الهی از بین نرود. نه طرحی حلال شود و نه حلالی حرام شود، (خیلی چیزها حلال است خانم می‏گوید من راضی نیستم برای مطالعه، چراغ را خاموش کن بخواب بابا چون اینکه نشد، رضایت به شرطی که اصول الهی. حرفها را جمع کنیم چی گفتیم توی این نیم ساعت، داریم سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را می‏گوئیم که: پیامبر چه جوری زن داری می‏کرد؟ همه زن‏ها را عدالت بود هیچ کدام از زن‏ها حاضر نبودند او را رها کنند بارها حضرت می‏گفت بیائید اگر زدی طلاقی بروید جای دیگر گفتند نه ما زندگی تو را، حتی یکی از پدر زن‏های پیامبر زن پیامبر، حضرت را اذیت می‏کرد، حضرت فرمود چه کنم از دست تو؟ هر کسی که تو می‏گوئی داوری کند گفت بابایم، بیاید، آمد، بگو ببینم حق با کیست؟ به پیامبر گفت بگو ببینم چیست؟ زن به پیامبر گفت بگو ولی راستهایش را بگو تا این را گفت پدر زن پاشد د بزن تو می‏گویی راستهایش را مگر پیامبر دروغگوست؟ دوست و دشمن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را امین می‏دانند چه جسارتی کردی؟ پیامبر گفت: ببین دخترت را 5 دقیقه تحمل نکردی. ببین من چه جوری با این دختر زندگی می‏کنم، بعد هم پدر گفت من تو را به زور دادم به پیامبر تو توی خانه ترشیده بودی هیچ کس نمی‏آمد بگیردت. آخه نگوئید پیامبر چند تا زن داشت زن‏ها این رقمی بودند فقط به خاطر اینکه با قبیله‏ها وصل بشود و از شرشان ایمن باشد، بسته می‏باشد برای حمایت کردن کم کم به اسلام، یه هدف بالایی داشت که باعث شد که از این مسیر آسان و طبیعی استفاده کند و اگر ازدواج بعد از 53 سال و با یه مشت پیر و بیوه و سالمند و عیالوار و درب داغون، بعد از سن 53 سالگی تا 63 سالگی هم پیامبر 60، 70 تا جنگ داشت کسی که در 10 سال 60 بار می‏خواهد جبهه برود و نظارت به جبهه و پیامبری که دو سوم شب نمی‏خوابید، عبادت می‏کرد و شصت تا هم جنگ داشته و سن 53 سال حکومت داری، مردم داری، موعظه، تعلیم، تربیت این کجایش به ما احتمال اینکه یک میلیونم از ضربه‏هایی که به اسلام زده تعدد زوجات است ولی کسی یه خورده انصاف داشته و تاریخ بلد باشد می‏داند آنوقت پیامبر رفتارش عادلانه بود که من درباره رفتار عادلانه در خانه جلسه بعد صحبت خواهم کرد خانم‏ها و آقایان انشاءالله گوش خواهند داد.)
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment