الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این رمضان هشتاد و پنج، چند روز اول ماه رمضان بینندهها بحث را درباره قرآن و بعد هم درباره انسان می شنوند و در این جلسه می خواهیم یک واقعه ای دیگر درباره آدم را بگوئیم. اجمالش راشنیده ایم و من می خواهم امروز از خود قرآن تقریبا تفسیر این آیه را برایتان بگویم ان شاءالله.
تا اینجایش گفته شد که خداوند هرچه بخواهد خلق کند، خلق می کند، با هیچ کس هم در میان نمی گذارد ولی فقط تنها موجودی که در مورد آفرینشش مساله را در میان گذاشت آدم بود. در خلقت آدم، با فرشتهها قبل از خلقت گفت که من یک همچین کاری می خواهم بکنم. نه اینکه بخواهد مشورت کند، ولی خب در میان گذاشت. چون خدا می داند بهرحال یک کاری که می خواهد شود، یک هماهنگی توجیهی مدبرات امر باشند. فرشتهها گفتند از خیر آفرینش انسان بگذر، این آدم خونریزی می کند، فساد می کند. تو اگر هم بخواهی خلیفه نصب کنی، خلیفه که نمی تواند آدم فاسدی باشد. بشر «یُفْسِدُ فِیهَا» البقره/30. ما(سبحان الله) می گوئیم، تقدیس می کنیم، اگر می خواهی عبادت شود، عبادت می شود، نیازی به خلقت آدم نیست. خداوند یک برنامه ریزی کرد که این فرشتهها قانع شدند. برنامهاش هم این بود که علوم را به آدم یاد داد. بعد به آدم گفت خودت را عرضه کن. عرضه کرد، فرشتهها دیدند که آدم از نظر علمی ظرفیتش از فرشته بیشتر است. گفتند خب حق با شماست و « سُبْحَانَکَ» منزهی تو. ما حرفمان را پس گرفتیم.
1- سجده فرشتگان بر آدم
بعد هم به فرشتهها گفت سجده کنید و. . . سجده به آدم می شود کرد؟ سجده همیشه مال خداست. آنجائی هم که خدا می گوید سجده کنید « اسْجُدُوا» جلوی آدم، چون به فرمان خداست اشکال ندارد. مثل اینکه این انگشتر مال من است منتهی اگر من خودم گفتم این انگشتر را بدهید به فلانی، انگشتر مال فلانی می شود. چون خودم گفتم. سجده مال خداست، چون خدا گفته سجده کنید، حالا شاید هم به معنای تواضع باشد، کاری نداریم. تا اینجایش گفته شد. این تکه ای که می خواهم امروز بگویم این است. «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ» البقره/35. پس درس امروز ما این است، موضوع ما انسان است؛ نگاهی به گوشه ای از تاریخ پدر.
آیه سی و سه سوره بقره « وَقُلْنَا یَا آدَمُ» و گفتیم ای آدم « اسْکُنْ» مسکن بگیر « أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ» تو و حوا در این باغ باشید. یک باغی را در نظر گرفت، گفت در این باغ باشید. « وَکُلَا مِنْهَا ». «کُلَا» بخورید « مِنْهَا » از این باغ. « رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا » فراوان هر چه می خواهید بخورید. بعد فرمود « وَلَا تَقْرَبَا » نزدیک نشوید « هَذِهِ الشَّجَرَهَ » به این گیاه نزدیک نشوید. هرچه می خواهید بخورید همین یک نوع غذا را نخورید. چرا؟ « فَتَکُونَا مِنْ الظَّالِمِینَ » اگر بخورید ظلم به خودتان خواهید کرد.
2- زن در مسکن، تابع مرد است
اول ممکن است گفته شود فایده این حرفها چیست؟ حالا آدم رفته در یک باغی، خدا گفته هرچه می خواهی بخور فقط این یک نوع غذا را نخور، اگر بخوری. . . این فقط یک تاریخ است. آخر تاریخ هم باید یک فایده ای داشته باشد. مثل تاریخ های ما که الان در کتابهای تاریخ ما، حرفهائی است که بدانیم جائی آباد نمی شود، و ندانیم جائی خراب نمی شود. ولی قرآن که اینطور نیست. قرآن هر کلمه تاریخیاش هم یک نکته تویش است. یعنی می گویم بله پدران و مادران ما را خدا در یک باغی کرد و گفت هرچه می خواهید بخورید، آن یکی را نخورید و این نوع غذا را اگر بخورید ظالمید. . . به ما چه؟ نکاتی که از آن می شود استفاده کرد، اول این که(اسکنا) نگفته. ببینید «کُلَا» یعنی باهم بخورید. « شِئْتُمَا » یعنی هرچه با هم می خواهید. « لَا تَقْرَبَا» یعنی با هم نزدیک نشوید. «تَکُونَا» با هم. ببینید چهار تا با هم است. با هم بخورید، آدم و حوا. با هم هرچه می خواهید، با هم نزدیک این گیاه نشوید، با هم ستمگر خواهید بود. همهاش با هم است. بقول طلبهها می گویند تثنیه. (کلا)، (تقربا)، (شئتما)، (تکونا). همهاش جفت جفت است. اما اینجا نگفته(اسکنا). گفته «اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ» تو و خانمت. نگفته دو تا بروید در باغ، دو تا بروید در بهشت. دو تا بخورید، دو تا هر چه می خواهید، دو تا دو تا دو تا. . . به مسکن که رسید می گوید تو و خانمت. چرا نگفته دو تا بروید در باغ؟ از این شاید بشود استفاده کرد که در مسکن حرف اول را باید مرد بزند. یعنی گفته در مسکن زن تابع مرد است. البته زن می تواند در عقد شرط کند که من بشرطی زن تو می شوم که اختیار مسکن با من باشد که هرجا من گفتم زندگی کنیم، اما اگر شرط نکنند حق با مرد است چون کرایه خانه و خرج هم بامرد است. این یک نکته« اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ». بعد مساله این که زن و مرد هم باهمند. من بحثش را اینجا کردم. این که می گویند زن از دنده چپ مرد است، این حرف خلاف است، دروغ است. امام صادق فرمود(سبحان الله)، زن و مرد عین هماند. این که می گویند مرد شیطان. . . حالا قصه را بعد می گویم.
3- بهشت دنیوی یا اخروی؟
این باغ چه باغی است؟ بهشت بود؟ نه. اگر کسی برود در بهشت دیگر بیرون نمی آید. بهشت پاداش کارهای خیر است. یعنی آدم و حوا کار خیری نکردهاند که حالا هم بروند در بهشت. و آن بهشتی هم که پاداش است، هر که رفت دیگر بیرون نمی آید. این را خدا از این باغ بیرونش کرد. پیداست این باغ آن باغ نیست. خب. «کُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا » هر چه می خواهید بخورید. بعد می گوید این غذا را نخورید. از این یک ضعفی پیدا می شود که انسان را اگر خواستید از یک کار خرابی بازش دارید، اول یک کار اصلاحی را، مثل وزارت راه، . . .
4- ابتدا ایجاد راه حلال، سپس بستن راه حرام
وزارت راه که می خواهد بگوید این راه را نرو، اول یک جاده فرعی، یک کمربندی، یک چیزی درست می کند، یک فلشی می زند می گوید از این بر برو، بعد آنجا را خاکریز می کند که از این طرف نرو. اگر خواستی بگوئی بچهات با این رفیق نشود، اول یک رفیق خوب برای بچهات پیدا کن، خودت برو با بچهات، پارک برو، ورزشگاه برو، نمی دانم. . . هرچه بچهات می خواهد بطور طبیعی، نیاز های طبیعی بچه را تامین کن بعد بگو آقا جان، باخودم برویم بستنی بخوریم، باخودم برویم دوچرخه سواری، موتورسواری، باخودم برویم فلان فیلم را ببینیم، باخودم برویم استخر، باخودم برویم گردش، باخودم برویم پارک، باخودم برویم نماز جمعه، باخودم برویم دعای کمیل، با خودمان. هر جا، . . . یعنی اگر میخواهی بچهات فاسد نشود، پهلوی رفیق بد نرود، اول نیازهای خودش را تامین کن، بعد بگو این آره آن نه. یک نوار شیرین شاد تهیه کن بده به آقای راننده بگو آقا این نوار را گوش بده آن نوار آهنگش حرام است، گوش نده. بچه را می خواهی مثلا از یک چیزی باز داری، . . ببینید اگر می خواهید زنا نشود، لواط نشود، پس باید ازدواج را آسان کرد، اگر می خواهید دختر و پسرها رابطه حرام نداشته باشید، ازدواج را آسان کنید، طرف گیر ندهد به ازدواج. ازدواج را راهش را آسان کن، تابهایش را باز کن، مانع هایش را بردار، یک پدر زن خوب در قرآن هست که همهمان سلامش می کنیم هر روز. حضرت شعیب پدر زن بود. دخترش را می خواهد بدهد به موسی. گفت موسی پول که نداری؟ گفت نه. نه پول دارم نه خانه. گفت حاضری کار بکنی عوض مهریه؟ دختر را بهت می دهم به شرطی که هشت سال یا ده سال چوپانی کنی برای من. گفت باشد. من عوض مهریه و سکه برایت کار می کنم. خب کار می کنم. گفت چقدر؟ در مراسم بله برون، همیشه طرف زن می برد بالا، مردها چانه می زنند مهریه را ببرند پائین. اینجا برعکس شد. اینجا اول گفت که هشت سال کارگری کن برای من. بعد گفت اگر دوست داشتی هشت سال را بکن ده سال. اول نرخ را پائین گرفت. داماد سرخانه. هم بیا خانه، هم دختر بهت می دهم هم مسکن بهت می دهم، تو هم برای من کار کن. چون شعیب پیغمبر بود، پیربود، زیاد نمی توانست کار بکند. پیشنهاد هم تقریبا چراغ سبز را خود دختره زد. دختره به پدرش گفت این قدرتش خوب است برای کارگری. یعنی بعضی وقتها، از طرف دختر، طوری هم نیست اگر داماد خوب بود، یک گرا بدهد به پدر که این پسر خوبی است. این مقدارش طوری نیست. دختر و پسر همدیگر را دیدند. چون حضرت شعیب گفت « إِنِّی أُرِیدُ» من می خواهم «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ» یکی از دخترها را می خواهم به تو بدهم. پیداست که، هاتان به کسی می گویند که جلو چشم باشد. پس یعنی دختر و پسر روبروی هم بودند. چون نمی شود « هَاتَیْنِ » یعنی پشت دیوار. از این معلوم است که در ازدواج هم گیر ندهیم.
5- آسان گرفتن امر ازدواج دختر و پسر
گاهی وقتها دختر بزرگ یا پسر بزرگ ازدواج نمی کند، آنوقت پسر دوم و دختر دوم در صف گیر گرده. من نامه داشتم از بعضی از دخترها که من چه خاکی بر سرم کنم، این خواهر بزرگم ازدواج نمی کند، من می خواهم ازدواج کنم. این راهبندان کرده. این که تا اولی بیرون نرود، دومی نه. . . می گوید « إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ » هر کدام را خواستی. خواستی این خواستی آن. البته احتمال هست دوقلو بودهاند، ولی احتمال ضعیفی است. ولی هر که آمادگی ازدواج دارد. هر کدام را که تو خواستی. اشکالی هم ندارد یک وقت پسر دوم داماد شود، اینها یک گیرهائی است که خودمان گیر می دهیم هان! یعنی خودمان روی میخ می نشینیم می گوئیم آخ. خب بلند شو آنطرف بنشین. یعنی گاهی وقتها خودمان به خودمان گیر میدهیم. چه اشکالی دارد که پسر دوم داماد شود بعد پسر اول؟ این پسر دومیها که پای تلویزیون نشستهاند می گویند ای قرائتی ببوسم دهانت را. آخر استعداد ازدواج مثل باقی استعداد هاست. یک کسی مثلا فرض کنید که حال ورزش ندارد. بگوئیم تو تا ورزش نکنی من ورزش نمی کنم. تا تو اول آب نخوری، . . بابا ممکن است این نخواهد آب بخورد. پدره صدای بچهاش کرد گفت پاشو، نماز بخوان خورشید در آمد. پسره در رختخواب گفت حالا بلکه خورشید دلش بخواهد سحر در بیاید. به من چه. . حالا بلکه نخواسته باشد این. این قصه های قرآن همهاش قصه درش هست هان! یک: داماد بی پول چه کند؟ بسمه تعالی، کار کند عوض پول. دو: اگر داماد مثل موسی بود، پدر زن هم استقبال کند طوری نیست. خود پدر زن گفت « إِنِّی ». « إِنِّی » می دانید یعنی چه؟ بدرستی که «إِنِّی أُرِیدُ» من اراده کردم به تو دختر بدهم. یعنی زشت نیست پدر عروس به داماد بگوید من می خواهم دخترم را بهت بدهم. اگر داماد مثل موسی بود هان! پول نیست، طوری نیست. پدر دختر بگوید؟ طوری نیست. دختر گرا بدهد؟ طوری نیست. مهریه را که بگوید؟ پدر زن. منتها از پائین شروع کند نه از بالا. بعد قصهمان که به اینجا رسید گفتند آقا برای تالار بگیریم یا نه؟ پیراهن عروس چه؟ صد تا دعوت کنیم، شام باشد یا نهار باشد، چند تا ماشین در خیابان بوق بزند؟ اینجا هم بوق می زنند ماشینها؟ آخر یک کسی گفت که من عروس بردم بوق نزدم باطل است؟ گفتیم نه درست است. یک کسی هم گفت تعزیه داشتیم اسب نداشتیم، شمر را سوار دوچرخهاش کردیم، باطل است؟ گفتیم نه. گفت شرایط یک جوری باشد حرف پدر زن را. . . هر که دختر دارد این آیه را حفظ کند. ما که سه تا دختر داشتیم، شوهر دادیم، برای ما دیگر نیست. مال شما که دختر دارید گوش دهید. گفت که «مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» من اراده نکردم مشقت بیندازم بهت. به داماد گفت هر جوری که آسانت است. من پدر زنی نیستم که خواسته باشم بر تو« أَشُقَّ » یعنی مشقت. « سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ » داماد دختر مرا بگیر، خواهی دید که ان شاءالله « مِنْ الصَّالِحِینَ» من از آدم های صالحام. آدم صالح کیست؟ آدم صالح این است که فشار به داماد نیاورد و شما در نماز می گوئید(السلام علینا و علی عباد الله الصالحین) درود بر پدر زنهائی که گیر نمی دهند. قرآن به پدر زنهائی که گیر نمی دهند، می گوید صالح و ما که به صالح سلام می کنیم، یکی از مصادیق صالح، . . . نگوئید صالح فقط پدر زنی است که گیر نمی دهد هان! پدر زنی که گیر ندهد ولی اهل نماز نباشد، اهل تقوا نباشد، ترسو باشد. . . یعنی چند تا شرط دارد. منتهی یکیش هم گیر ندادن به داماد است. می خواهد دختر را ببرد، خب بگذار ببرد. نه من پسرم فلان کشور درس می خواند باید درسش تمام شود، من خواهرم، عرض کنم که عمهام مرده، باید صبر کنم که سالش تمام شود، من پسر عموی زن دائی خواهر زنم مرده، باید تا چلهاش. . بابا ول کن. مرده؟ خدا بیامرزدش. به خاطر مرگ و میر، عروسیها را عقب نیندارید. من این را اجازه بدهید تکرار کنم. کسی از همکاران ما بود، شبی که دخترش را می بردند خانه داماد، خبر دادند پسرت جبهه شهید شده. یک لحظه تکان خورد و گفت خیلی خب هیچی نگوئید. به هیچ کس نگوئید. شهادت برای پسرم یک لطف الهی است و رفتن دخترم خانه داماد هم یک لطف الهی است. نباید آن لطف جلوی این را بگیرد. مثل اینکه دختر عروس شد بگوید نه تو دیگر دبیرستان نرو. دانشگاه بودن لطف است، عروس بودن لطف است. نباید بخاطر دانشگاه ازدواج را عقب بیندازی، نه بخاطر ازدواج دانشگاه را عقب بیندازی. اینها همه با هم است. شما با همی را از نماز یاد بگیرید. نماز عین اینکه عبادت است، سیاسیت هم هست. نماز جماعت یک میتینگ است. نماز جمعه یک میتینگ سیاسی است. منتهی سیاسی است که عبادت هم هست. پاکی هم تویش هست. باید پاک باشیم. وحدت هم هست، باید رو به قبله باشیم. یاد شهدا هم هست، بخاک کربلا سجده می کنیم. ورزش هم هست، سجده و رکوع می کنی. انتخابات هم هست، این آقا را قبول نداری، می روی مسجدی که آقایش را قبول داشته باشی. ادب هم هست، تا آقا حرف می زند تو حرف نزن. اطاعت از بزرگان هم هست، تا آقا خم نشده خم نشو، تا آقا سر از سجده برنداشته، سر بر ندار. قبل از آقا نه رکوع برو نه سجود. مسواک هم هست، وقتی وضو می گیری، مسواک ثوابش هفتاد برابر است. نشاط هم هست، با آب سرد وضو بگیر که اگر با آب سرد وضو بگیری ثوابش سی برابر است. یاد معاد هم هست، می گوئی «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» الحمد/4. یاد پیغمبر هم هست، در تشهد می گوئی(السلام علیک ایها النبی). به فقرا هم کمک می کند، حضرت امیر در نماز انگشترش را به فقیر داد. نماز و زکات با هم هست. حاضر و غایب هم هست، چون در نماز همدیگر را می بینند. حضور در صحنه هم هست، تا می گویند(قد قامت الصلوه) همه جمع می شوند. مردمی بودن هم هست در نماز، همه با هم، نمی گوئیم در صف اول مال تاجرها است، صف دوم مال کاسبهاست، صف سوم مال کارگرهاست. همه با هم(بحول الله)(سمع الله). ببینید نماز ضمن اینکه نماز است، همه برکات، درش است. این آقا فیزیک می خواند، خب فیزیک بخوان اذان هم بگو. این آقا شیمی می خواند، شیمی بخوان، حجابت را هم حفظ کن. مگر کمالات با هم شاخ به شاخ است که ما فکر می کنیم اگردانشجو شدیم نباید ازدواج کنیم، اگر ازدواج کنیم نباید درس بخوانیم، اگر اگر. . آقای واکسی می تواند موقعی که کفش را واکس می زند بگوید(سبحان الله)، (الله اکبر). پلیس پست می دهد، لب چهارراه ایستاده، (سبحان الله) هم بگوید. (الحمدلله) هم بگوید. راننده دارد فرمان. . . شوفر تاکسی است، (الحمدلله) هم بگوید. مگر اشکال دارد که آدم با پایش گاز بدهد و با زبانش. . . اشکال دارد؟ ما گاهی وقتها، یک چیزی را الکی برمی داریم. . . عمهام مرده، خب عمهام مرده خدا رحمتش کند، این هم دختر عمه عروس شد. عروسی نعمت است، رحمت خدا هم بر عمه رحمت است. گیر ندهیم.
6- خطر نزدیک شدن به گناه
آدم، برو در باغ، بخور هر چه می خواهی، فقط نزدیک این نشو. چرا می گوید. . . باید بگوید(لا تاکل). نگفته(لا تاکل) نخور، گفته نزدیک این نشو. چون گناهان را وقتی نزدیکش شدی دیگر خودش. . . بعضی گناهان نفتی است، بعضی گناهان بنزینی. نفت را باید کبریت بغلش باشد تا بگیرد، بنزین را از یک متری هم می گیرد. بعضی گناهان بنزینی است. گناهان بنزینی را گفته نزدیکش نشو. «لَا تَقْرَبُوا الزِّنَى» الإسراء/32 نزدیک زنا نشو. چون اگر خلوت کردی با یک خانم نامحرم، شیطان قول داده، گفته هر جا که یک زن و مرد نامحرم بودید، سومی خودمام. « لَا تَقْرَبَا ». وقتی نشستی سر سفره ای که شراب است، ولو نخوری، اصلا نشستن آنجا حرام است. لااقل نشستن، تائید آنهاست. راضی بودن به کار آنهاست. ولو شما شراب نمی خوری، سر سفره ای که شراب است، ولو شما نخوری، نشستنش حرام است. «لَا تَقْرَبَا » اصلا نزدیکش نشو. گاهی وقتها به مادر می گوئیم که مادر این دخترت خیلی وضع حجابش بد است. حاج آقا این نه سالش نشده. نه سالش بشود می گویم حجابش را حفظ کند. مثل یک بچه هروئینی، تریاکی بشود، بگوئیم آقا این بچه شما هفت سال است تریاک می کشد، . . . نه سر نه سال می گویم نکش. آقا وقتی معتاد شد دیگر نه سال و ده سال ندارد. نمی شود بچه یک راهی را. . مثلا همینطور بگذاریم هر چه می خواد فحش بدهد، ترمز که نیست که بگوئی پایم را می گذارم روی ترمز. کارهای انسانی ترمز نیست که بتوانی. . اصلا ترمز هم نمی گیرد. گاهی ترمز نمی گیرد. دوم، مگر می شود آدم در یک لحظه تصمیم بگیرد؟ وقتی آدم خو کرد به کاری، خو کرد به سیگار، عادت کرد به سیگار، به فحش دادن، به هرزه گوئی، در یک لحظه تصمیم نمی شود گرفت. به ما گفتهاند بچه از شش سال که می شود رختخوابشان را جدا کنید، ولو خواهر و برادر. یک خواهر و برادر، دو تا برادر، دو تا خواهر، پهلوی هم نخوابند، ولو شش سالگی. ما نباید زمینه گناه را باز کنیم. از اول گفته چشمت را ببند. نمی شود گفت من چشمم باز است، نگاه می کنم ولی سعی می کنم که تحت تاثیر قرار نگیرم. مگر سعی می کنم، دست تو است که سعی کنی یا سعی نکنی. وقتی دیدی که. . قشنگ است، مهرش در دلت نشست، یکبار دیگر هم نگاهش می کنی. بعد هم نگاه را هی طولش می دهی. این که می گویند یک نظر حلال است، یعنی یک نظر افتاد، نه اینکه یک نظر بکنی و ادامه بدهی. یک کسی یک زیبائی را دید و همینطور نگاهش می کرد، کلی وقت نگاهش کرد. گفتند بابا اینقدر نگاه نکن، گفت یک نظر حلال است، من هنوز پلکم بهم نخورده. این یک نظر حلال است که. . آخر فهم عبارتها هم خوب است هان! بعضیها درس خواندهاند، بعضیها هم کج می فهمند. آمده بود مفاتیح را آورده بود گفت آقای قرائتی ببین مفاتیح را نوشته دعای ساعت اول روز، دعای ساعت دوم روز، دعای ساعت سوم، دعای ساعت. . . اول مفاتیح نوشته دعای ساعت اول، دوم، سوم، چهارم، . . . گفت این چه دینی است شما دارید، ما صبح تاشب بنشینیم دعا بخوانیم؟ گفتم نه. ببینید یک مثل بزنم. اگر گفتند تهران-اصفهان ساعت 7. تهران-اصفهان ساعت 8، تهران-اصفهان ساعت 9. اگر بروی ترمینال گفتند تهران-اصفهان، نه یعنی هر ساعت برو اصفهان برگرد تهران. یعنی هر ساعتی خواستی بروی، ماشین هست. می گوئیم این گفته دعای اول دعای دوم، یعنی اگر کسی، ساعت. . . . مثل خمیر گیرها. از سحر تا ساعت هفت اصلا نمی رسند دعا بخوانند. بعد چاشت را می توانند. می گوئیم خب اگر چاشت می خواهی دعا بخوانی، این. علاوه بر این که خیلی وقتها آدم واقعا حال دعا برایش نمی شود. پیرمرد است، مریض است، پایش در گچ است، زندان است، . . . گاهی وقتها آدم باید بنشیند دعا بخواند. ما بایدجنسمان جور باشد. خواست بخرد نخواست. . . ما باید برای همه ساعات. . . ما سیصد و پنجاه رقم نماز مستحبی داریم. حالا شما نمی خواهی بخوانی نخوان. اما ما باید جنسمان جور باشد. جهاز که می دهند، قابلمه بزرگ هم به عروس می دهند، ممکن است این داماد اصلا افطاری ندهد، مهمانی ندهد، اما یک قابلمه بزرگ باید در جهازیه باشد.
خب چه داریم می گوئیم؟ به آدم و حوا گفتیم بروید. . . نکاتی که تا حالا گفتم گرفتید؟ حق مسکن با مرد است جز این که زن در عقد شرط کند. دو: زن و مرد هر دو با هماند. این که زن از دنده چپ مرد است، اصلش را دیدیم که حرف درستی نیست، امام صادق فرمود(سبحان الله) با این چرت و پرت هائی که می گویند. مساله دیگر بعضی گناهان نفتی است بعضی گناهان بنزینی. «لَا تَقْرَبَا »، نمی گوید(لا تاکلا). نزدیک نشوید. چون بعضی گناهان نزدیک که رفتی سومیش شیطان است.
7- مراد از شجره در فرهنگ قرآن
مساله دیگر اینکه « الشَّجَرَهَ» هم یعنی گندم. البته معروف به گندم است. چون « الشَّجَرَهَ » یعنی درخت. گندم که درخت نیست. قرآن به بوته هم می گوید «الشَّجَرَهَ» مثلا «شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ» الصافات/146. « یَقْطِینٍ » یعنی کدو. بوته کدو. یعنی کلمه « شَجَرَهً » را ما می گوئیم درخت اما قرآن، لغت فرهنگ قرآن، «شَجَرَهً» به روئیدنی می گویند، چه بوته، چه درخت. معروف است گندم. « فَتَکُونَا مِنْ الظَّالِمِینَ » خب. بالاخره این آدم و حوا رفتند و شیطان وسوسهشان کرد. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ» الأعراف/20، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ» البقره/36 شیطان آدم و حوا را گول زد. گول که زد، اینها از آنجا آمدند بیرون. حالا چطور گول زد، من این مطلب وسوسه را باید یک جلسه دیگر بگویم که چگونه شیطان آدم را وسوسه می کند.
8- برهنگی، به دنبال وسوسه شیطان
حالا اشاره می کنم شیطان وسوسه کرد گفت خدا گفته از این درخت نخورید، چون اگر از این درخت بخورید، برای همیشه هستید. خدا می خواهد شما برای همیشه نباشید. وسوسهشان کرد، گندم را خوردند، یک مرتبه لباسهایشان ریخت. معلوم می شود برهنگی یکی از کیفرهای خداست. وقتی خدا می خواهد به آدم و حوا گوشمالی بدهد، لباسهایشان ریخت. وسوسه هم می گوید «فَوَسْوَسَ»، «لِیُبْدِیَ» الأعراف/20 یعنی وسوسه می کند برای اینکه اینها برهنه شوند. وقتی برهنه شد باقی گناهان هم دنبالش هست. برهنگی و بی حجابی، یک گناه است، ولی یک گناهی است که مادر گناهان دیگر هم هست. من راجع به برهنگی آدم و حوا که چرا برهنه شدند، چه جوری گول خوردند، ان شاءالله در جلسه بعد خواهم گفت.
خب. به آبروی امام حسن مجتبی قسمت می دهیم خدایا. به آبروی ماه رمضان و عبادت کنندگان ماه رمضان ومولود ماه رمضان و شهید ماه رمضان و مخلصین ماه رمضان قسمت میدهم ما را از حرص. . . این جا آدم یک کمی حرص گرفتش. حالا این همه چیز است بخور آن یکی را نخور. ما را از حرص از تکبر، از بخل، از آفات، از گرفتاری وسوسهها، از برهنگی، که اولین سیلی خدا به نسل بشر، این بود که وقتی بشرخلاف کرد، خدا لباسهایش را کند. لباس کندن، تمدن نیست، سیلی است. اگر برهنگی تمدن باشد، الاغها تمدنشان از ما بیشتر است، چون لخت لختاند. برهنگی تمدن نیست. یک کسی می گفت شما آخوندها می گوئید نه شرقی نه غربی. خودتان عربی هستید. گفتم چرا؟ گفت لباس بلند مال عربهاست. این رفیقمان گفت شما برو تخت جمشید، تمام مجسمه های دو هزار سال پیش، با کم و زیادش، تمام مجسمهها لباسهایشان بلند بود. برهنگی. . . بله ما در اسلام مجسمه ای که عورت کشف باشد نداریم، ولی در کشور های دیگر مجسمه هائی که هست، برهنه هستند، بدون زیرشلواری مجسمه است. چه مردش چه زنش. مجسمه برهنه در فرهنگ تاریخ اسلام وجود نداشته. نه عرب نه عجم نه هیچی. و حتی غیر مسلمانها هم غیر از غربیها، چین و هند و پاکستان و بسیاری از کشورهای دیگر. . . . مسأله برهنگی از نظر ما تمدن نیست، کیفر الهی است. من راجع به پوشش و برهنگی و وسوسه و نقش وسوسه جلسه بعد ان شاءالله صحبت خواهم کرد.
خدایا دختر و پسر ما را عفیف و عفیفتر قرار بده. (الهی آمین) از وسوسهها همه ما را دور کن. (الهی آمین) مقداری که قبلا گرفتار انواع خلافها و وسوسهها شدیم، گذشته ما را ببخش و بیامرز. (الهی آمین) ما را آماده دریافت تمام آنچه شب قدر برای اولیایت مقدر می کنی ما را آماده دریافت تمام آن نعمتها قرار بده. (الهی آمین) گذشتگان ما بیامرز. (الهی آمین) مرضای ما شفا بده. (الهی آمین) عیدی ما را، تولد امام حسن را، عیدی ما را عزت اسلام و مسلمین قرار بده. (الهی آمین) بحث ازدواج مطرح شد. به بی همسرها همسر خوب مرحمت کن. (الهی آمین) به اینهائی که بچه دار نمی شوند، به آبروی مولود نیمه ماه رمضان، امام حسن مجتبی، اینهائی که بچه دار نمی شوند اولاد های سالم و صالح بهشان مرحمت فرما. (الهی آمین) به بی مسکنها مسکن خوب مرحمت فرما. (الهی آمین) به بیکارها کار خوب مرحمت فرما. (الهی آمین) مناطق لازم باران رحمت نازل کن. (الهی آمین) گیر و گور هائی که با هم دارند، با هم قهرند، قهرها و کینهها را تبدیل به صفا و صمصمیت وآشتی بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته