زنان برگزیده در قرآن

1- ویژگی‌های زنان برتر در قرآن
2- زنان قرآنی، اهل خرد و ایمان
3- نحوه برخورد حضرت سلیمان با کارگزارانش
4- برخورد منطقی بلقیس با نامه حضرت سلیمان
5- حضور حضرت زینب با دو فرزندش در کربلا
6- نماز شب حضرت زینب، در سخت‌ترین حالات
7- توبه به حضور خداوند، عامل صبر در برابر مشکلات

موضوع: زنان برگزیده در قرآن

تاریخ پخش: 27/04/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث را بینندگان عزیز، شب رحلت حضرت زینب (س) گوش می‌دهند. من هم می‌خواهم مقداری راجع به زن صحبت کنم. بحث‌هایی داشته‌ام ولی حرف‌های جدیدی هم دارم. در قرآن زنانی را خدا تعریف کرده، زنان نمونه، که حتی از زنان پیغمبر هم، بعضی زن‌ها بهتر هستند. زنان پیغمبر ام‌المومنین هستند اما بهترین‌ها نیستند. یعنی همه آنها یکسان نیستند. یکی مثل خدیجه است. ام سلمه هست که خیلی مقامش بالا است. در سوره‌ی تحریم، یک آیه داریم که می‌فرماید که: ای زن‌های پیغمبر شما بهترین نیستید. از شما بهتر هم هست. اگر خواسته باشید یک توقعات بی‌خودی داشته باشید، شما را رها می‌کند و زنانی از شما بهتر هم برای پیغمبر هست. از این آیه معلوم می‌شود که زن‌های پیغمبر بهترین‌ها نیستند. حالا زن خوب چه کسی است، وقتی می‌خواهد بگوید زن خوب چه کسی است؟ آنوقت سوره‌ی تحریم، یک صلوات بفرستید تا پیدایش کنم. (صلوات حضار)

1- ویژگی‌های زنان برتر در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم. «عَسى‏ رَبُّهُ» «عَسى» با (عین) و (سین) یعنی امید است. امید است پروردگار پیغمبر «إِنْ طَلَّقَکُن‏» ای خانم‌های پیغمبر، اگر شما را طلاق بدهد، امید است «أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُن‏» یک همسرهای «خَیْراً مِنْکُن» بهتر از شما. حالا زنی که بهتر از زن پیغمبر چه کسی است؟ می‌گوید: این شرایط او است:

1- آنوقت زن خوب این است. «مُسْلِماتٍ» مسلمان باشد. «مُؤْمِناتٍ» مومن باشد. «قانِتاتٍ» اهل اطاعت و اینها باشد. «تائِباتٍ» لغزشی کرد توبه کند. «عابِداتٍ» اهل عبادت باشد. «سائِحاتٍ» در طریق معرفت سیر کند. حالا دیگر فرق نمی‌کند. «ثَیِّباتٍ وَ أَبْکارا» (تحریم/5) چه بیوه باشد، چه باکره.

اول اینجا یک نکته‌ی ادبی بگویم. در این کمالاتی که برای زن شمرده شده است، هیچ کدام (واو) ندارد. مثلاً نگفته: «مُسْلِماتٍ و مُؤْمِناتٍ و قانِتاتٍ و تائِباتٍ و عابِدات‏ و…» هیچ… همه بدون (واو) است. گفته زنانی «مُسْلِماتٍ» «مُؤْمِناتٍ» «قانِتاتٍ» «تائِباتٍ» همه بی واو هستند. آخری را یک واو گذاشته است. گفته: «ثَیِّباتٍ وَ أَبْکارا» چرا آخری را واو گذاشته است؟ چون آن همه کمالات در یک زن جمع می‌شود. یعنی یک زن می‌تواند هم مومن باشد. هم مسلمان باشد. هم متواضع باشد. هم و هم و هم… اما نمی‌شود یک زن هم باکره باشد هم بیوه باشد. لذا اینجا یک واو گذاشته است. گرفتی چه می‌گویم؟ یعنی چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم بگویم خداوند در کتابی که فرستاده حتی واوش یک معنا دارد. اینطور نیست که حالا اینجا واو بگیریم. مثلاً یک وقت می‌گوییم که کبریت بگیر و صابون و مثلاً گوشت و سبزی و… ما همینطور یک چیز می‌گوییم. حالا چه واو بود، چه می‌توانیم بگوییم: گوشت بگیر. سبزی بگیر. چه بگوییم: گوشت بگیر و سبزی بگیر وچه وچه… یعنی ما گفتن‌هایمان، در گفته‌های ما او باشد یا نباشد خیلی فکرش نیستیم. اما قرآن، «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ» (هود/1)  این قرآن از طرف علم بی‌نهایت است. یعنی حتی نقطه و واوش چه؟ حساب و کتاب دارد. وقتی می‌خواهد بگوید: زن خوب چه کسی است؟ می‌گوید: زن خوب، «مُسْلِماتٍ» بعد «مُسْلِماتٍ» چه بود؟ «مُسْلِماتٍ، مُؤْمِناتٍ» همه را می‌گوید. می‌گوید: اینها علامت زن خوب است. آنوقت در همه‌ی کمالات، آن کمال آخری را واو گذاشته است. چرا؟ می‌گوید: برای اینکه شاید به خاطر این باشد. حالا…

2- زنان قرآنی، اهل خرد و ایمان

زن خوب کیست؟ اصولاً بر خلاف اینکه ما مثلاً می‌گوییم عقل زن کمتر از مرد است، قرآن می‌گوید: زن اولی الالباب است. «لِأُولِی الْأَلْبابِ» یعنی صاحبان عقل. در سوره‌ی آل عمران می‌گوید که: «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار» در اختلاف شب و روز، در پیدایش شب و روز، در آسمان‌ها، در آفرینش آسمان‌ها و زمین، «لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب‏»  (آل‌عمران/190) یعنی کسی نگاه به طبیعت می‌کند این طبیعت نشانه‌ی قدرت خداست. آنوقت «لِأُولِی الْأَلْبابِ»  چه کسانی هستند؟ «لِأُولِی الْأَلْبابِ»  یعنی صاحبان عقل، صاحبان عقل می‌گوید: کسانی هستند که یاد خدا می‌افتند، ایستاده، نشسته، خوابیده یعنی هیچ وقت از خدا غافل نیستند. بعد هم این «لِأُولِی الْأَلْبابِ»  دعاهایی دارند می‌گویند: «ربّنا، ربّنا، ربّنا» دعاهای «لِأُولِی الْأَلْبابِ» را نقل می‌کنند. آخرش می‌گوید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ» خداوند این «لِأُولِی الْأَلْبابِی» که در آسمان و زمین فکر می‌کنند، یاد خدا می‌افتند دعا می‌کنند، می‌گوید: «لِأُولِی الْأَلْبابِ»  خدا می‌گوید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ» (آل‌عمران/195) این دعای «لِأُولِی الْأَلْبابِ»  را مستجاب می‌کند. می‌گوید: من عمل شما را ضایع نمی‌کنم. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏» (آل‌عمران/195) مرد باشد یا زن باشد. نمی‌شود گفت: زن کم‌عقل است. نه، گاهی وقت‌ها مرد کم‌عقل است. گاهی وقت‌ها زن کم‌عقل است. گاهی وقت‌ها هردو کم‌عقل هستند. گاهی وقت‌ها هم هردو پر عقل هستند.

می‌خواهم راجع به زینب کبری صحبت کنم. یک نمونه زن برای شما بگویم. در سوره‌ی نمل یک قصه‌ای دارد، صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) از یک خانم…. ماجرای این قصه را برای شما بگویم.

3- نحوه برخورد حضرت سلیمان با کارگزارانش

یک مرتبه سلیمان از نیروهایش سان می‌دید. دید هدهد نیست. گفت: «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُد» (هدهد/20) هدهد نیست. چه شده که هدهد را نمی‌بینم؟ بعد از یک لحظاتی هدهد آمد. هدهد به سلیمان گفت: «أَحَطتُ» «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ‏» یک چیزی بلد هستم که تو هم بلد نیستی. «وَ جِئْتُکَ مِن سَبَإِ  بِنَبَإٍ یَقِینٍ» (نمل/22) از منطقه‌ی کشور سبأ یک خبر یقینی آوردم. این آیه برای آزادی است. در حکومت الهی بقدری آزادی است که یک پرنده جرئت می‌کند به شاه مملکت بگوید: چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. «أَحَطتُ» یعنی احاطه‌ی علمی دارم به چیزی که «لَمْ تحُِطْ» تو سلیمان هم بلد نیستی. این آزادی در حکومت انبیا است. هدهد هم جرئت کند حرف بزند، بگوید:آقا من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. درست است سلیمان هستی. اما من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. از این معلوم می‌شود خبرگزاری‌ها نباید احتمالات را نقل کنند، طبق بعضی از گزارش‌های تأیید نشده. می‌گوید: نه ببین «بِنَبَإٍ یَقِینٍ» من خبری که می‌آورم خبر یقینی است. خبر مشکوک نیست. یعنی تا حرفی را یقین ندارید نزنید. خوب حالا خبر چیست؟ اینجا چه کسی حرف می‌زند؟ هدهد دارد… به چه کسی؟ حالا می‌خواهم این خانم را برای شما بگویم. «إِنىّ‏ِ وَجَدت‏» من یافتم، «امْرَأَهً» امرأه یعنی… یک خانمی را پیدا کردم که «تَمْلِکُهُم‏» حکومت دستش بود. «وَ أُوتِیَتْ مِن کُلّ‏ِ شىَ‏ْء» همه چیزی داشت. «وَ لهََا عَرْشٌ عَظِیمٌ» (نمل/23) یک تخت بسیار بزرگی داشت. خانمی بود شاه بود. همه چیزی داشت. حکومت دست این خانم بود. خوب پس پیداست خانم هم می‌تواند شاه شود. «وَجَدتُّهَا» این خانم را پیدا کردم «وَ قَوْمَهَا» این خانم و دارو دسته‌اش «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْس‏» «شَّمْس» یعنی … اینها خورشید پرست هستند. «مِن دُونِ الله‏» خداپرست نیستند. «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ» (نمل/24) شیطان این خورشید پرستی را پهلوی آنها جلوه داده خیلی چنین با… قشنگ خورشید را می‌پرستند و اینها بله…

خوب این خبر را چه کسی داد، هدهد داد. سلیمان گفت: من باید بررسی کنم. یعنی تا خبری را شنیدید ولو خود خبرنگار می‌گوید: قطعی است، اما شما به گفتن او… تحقیق کن. «قَال‏» سلیمان گفت: «سَنَنظُر» «نَنظُر» یعنی نظر می‌دهم. صبر می‌کنم. «أَ صَدَقْت‏» صادق هستی، راست می‌گویی. «أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ» (نمل/27) یا؟ … درست است تو خبر دادی که از منطقه‌ای پرواز می‌کردی منطقه‌ی سبأ، پادشاهش خانم است. مردم خورشید پرست هستند. تخت بزرگی دارد. گزارش را شنیدم. اما حالا من باید تحقیق کنم. «أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ» خوب، «اذْهَب بِّکِتَبى» من یک نامه می‌نویسم، این نامه را ببر به آن خانم بده. یک نامه نوشت. «فَأَلْقِهْ إِلَیهِْم‏» نامه را به این خانم بده. هدهد هم نامه را گرفت و رفت. این نامه را هدهد… پرواز کرد. این… پست هوایی. با پست هوایی این نامه را برد. «اذْهَب بِّکِتَبى»  این نامه را ببر. «فَأَلْقِهْ إِلَیهِْم‏» پهلویشان بیانداز. «ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُْمْ» برو کنار بایست. «فَانظُر» نگاه کن. «مَا ذَا یَرْجِعُونَ» (نمل/28)

4- برخورد منطقی بلقیس با نامه حضرت سلیمان

برخوردشان با این نامه چیست؟ خوب، خانم نامه را که دید، «قَالَت‏» این خانم گفت: «یَأَیهَُّا الْمَلَؤُا» ای مردم! جمعیت! «إِنىّ‏ِ أُلْقِىَ إِلىَ‏َّ کِتَابٌ کَرِیمٌ» (نمل/29) یک کتاب کریمی برای من نازل شده است. این خانم معلوم می‌شود خیلی خانم با شعوری بود. هنوز چیزی نشده فهمید این نامه با باقی نامه‌ها… گفت: «کِتَابٌ کَرِیمٌ» مثل اینکه می‌گوییم: قرآن کریم، در این نامه کرامت است. نامه‌ی بزرگی است. «إِنَّهُ مِن سُلَیْمَان‏» این نامه از سلیمان است. «وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» (نمل/30) در نامه نوشته «بسم الله الرحمن الرحیم» «أَلَّا تَعْلُواْ عَلىَ‏َّ وَ أْتُونىِ مُسْلِمِینَ» (نمل/31) گردن کلفتی نکنید بیایید خدا پرست شوید. بلند شوید بیایید اسلام بیاورید. «قالت» این خانم ادامه داد. «یَأَیهَُّا الْمَلَؤُا» ای جمعیت! «أَفْتُونىِ فىِ أَمْرِى‏» (نمل/32) شما فتوا بدهید. به نظر شما چه کنم؟ این نامه‌ای که آمده چه کنم؟ این معلوم می‌شود خانمی بود که استبداد هم نداشت. «أَفْتُونىِ» یعنی شما فتوا بدهید. رأی شما چیست؟ این دموکراسی که حالا فکر می‌کند آمریکا پدر دموکراسی است به غلط، نخیر این دموکراسی هزارها سال قبل از پیغمبر ما هم بوده است. این خانم کافر هم دموکراسی داشت. این خانم گفت که: «أَفْتُونىِ» شما فتوا بدهید. نظر شما چیست؟ «فىِ أَمْرِى» «مَا کُنتُ قَاطِعَه أَمْرًا» من هیچ وقت با قاطعیت کاری را انجام نمی‌دهم، «حَتىَ‏ تَشهَْدُونِ» (نمل/32) مگر اینکه شما هم شهادت بدهید. اگر شما امضا کردید من هم قاطع برخورد می‌کنم. اگر شما شک داشتید، من هم اقدامی نمی‌کنم. دموکراسی این است. دموکراسی این است. در قرآن دموکراسی از زن کافر، از بلقیس زمان حضرت…. زمان حضرت… سلیمان…

ارتشی‌ها و درباری‌ها «قَالُواْ نحَْنُ أُوْلُواْ قُوَّهٍ» ما قدرت داریم. نامه را دور انداز. «وَ أُوْلُواْ بَأْسٍ شَدِید» ارتش قوی، پایگاه محکمی داریم. البته «وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ» (نمل/33) اختیار با شما است. اما نترسی. می‌خواهی برخورد کنی ما… ببین پادشاه ایران بی‌شعور بود. نامه‌ی پیغمبر را پاره کرد. این خانم با شعور بود، گفت: «کِتَابٌ کَرِیمٌ» این زن به نامه‌ی پیغمبر می‌گوید: کریم! آن مرد نامه پیغمبر را پاره می‌کند. زن و مرد نیست. گاهی وقت‌ها زن ها خیلی شعورشان از مردها بیشتر است. گاهی هم مردها شعورشان از زن‌ها بیشتر است. گاهی هم هردو گیج هستند. «تَبَّتْ یَدا» (مسد/1) آخرش هم می‌گوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/4) هم خود ابو لهب نااهل بود هم زنش. حالا، «قَالَت» این خانم گفت: ببین! «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا» اگر سلیمان وارد منطقه شود ما قلع و قمع می‌شویم. «وَ جَعَلُواْ أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً» (نمل/34) همه‌ی شما که عزیز هستید ذلیل می‌شوید. «أَعِزَّهَ» اذله می‌شوند. یعنی عزیزها ذلیل می‌شوند. وقتی نامه نوشته بیایید مسلمان شوید ببینیم حرفش چیست؟ گفتند: حالا ما سلیمان را امتحان کنیم. یک هدایایی برایش می‌فرستیم شاید یک هدیه بفرستیم دیگر چیزی نگوید. وَ «إِنىّ‏ِ مُرْسِلَهٌ إِلَیهِْم‏» خانم گفت: من یک چیزی برایش می‌فرستم که «بِهَدِیَّهٍ» یک هدیه برایش می‌فرستم. «فَناظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» (نمل/35)  هدیه می‌فرستیم ببینیم مثلاً حالا دو تا قالی ابریشمی برایش می فرستیم دیگر دست از دعوت بردارد. اخر بعضی‌ها می‌گویند: آقا بیایم یک شعر برایت بخوانم؟ آقا یک هزاری به او بدهی می‌رود. این پیداست می‌خواهد شعر بخواند پول بگیرد. پول به او بدهی اصلاً دیگر شعر نمی‌خواند. این ممکن است مثلاً حق السکوت می‌خواهد. «فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَان‏» وقتی هدیه را به سلیمان دادند «قَالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمَال‏» شما من را با مال می‌خواهید کمک کنید؟ قالی برای من فرستادید که حرف نزنم؟ سکه می‌دهید که چیزی نگویم؟ «مَا ءَاتَئنِ‏َ اللَّهُ خَیرٌْ مِّمَّا ءَاتَئکُم‏» آنکه خدا به من داده حکومت سلیمانی به من داده است. این خانم برای من هدیه فرستاده که چیزی نگویم. «بَلْ أَنتُم بهَِدِیَّتِکمُ‏ْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) «انتم» یعنی؟ شما با این هدیه‌ها دلتان خوش است. مثلاً من پیغمبر خدا از شما هدیه بگیرم که کاری با شما نداشته باشم. «حق السکوت» پول بگیرم که مثلاً مردم خورشید پرست باشند. امت خلق خدا خورشید پرست باشند، و رئیسشان هم با یک هدیه لب من را بدوزد. کج خواندید. «ارْجِعْ إِلَیهِْم‏» برو پهلویشان. «فَلَنَأْتِیَنَّهُم بجُِنُود» جنود یعنی جند. جند یعنی… یک لشگری می‌فرستم کشورتان که «لَّا قِبَلَ لهَُم بهَِا وَ لَنُخْرِجَنهَُّم مِّنهَْا أَذِلَّهً وَ هُمْ صَاغِرُونَ» (نمل/37) یک لشگر کشی می‌کنم تا بفهمید که باید خورشید بپرستید یا خدای خورشید را؟ این قصه طولانی است. حالا، من یک تکه‌اش را برایتان گفتم. این قصه‌ی بلقیس من اینجا چند تا نکته از این خانم نوشتم. که این خانم چقدر خانم با کمالی بود. اول اینکه در قرآن اسم چند خانم آمده است. یکی این خانم است. یکی هم زن فرعون است. یکی هم عرض کنم که مریم و مادرش است. یکی هم فاطمه‌ی زهرا است که «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ» (آل‌عمران/61) که پیغمبر فرمود: ما زنمان را می‌آوریم نفرین می‌کنیم. بعد وقتی دیدند زنش را می‌آورد فاطمه را آورده است. حالا، این زن‌ها، زن‌های نمونه هستند. و حالا برجسته‌ترین‌ها را بعد می‌گوییم.

ویژگی‌ها یک خانمی بود که اول حاکمی قدرتمند بود. چون قرآن می‌گوید: «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ء» (نمل/23) همه چیز در اختیارش بود. خیلی قدرت داشت. دوم اینکه آدم مودبی بود. گفت: «کِتَابٌ کَرِیمٌ» به نامه‌ی پیغمبر گفت: کتاب کریم است. سوم اینکه مستبد نبود. دموکراسی را گفت هرچه شما بگویید. چهارم اینکه جلوی غرور و چاپلوسی اطرافیان را گرفت. اطرافیان چاپلوس گفتند ما قوی هستیم. فرمود: بله قوی هستید. اما قدرت سلیمان از شما بیشتر است. اینقدر تملق نگویید. روحیه‌ی صلح طلبی داشت. عجله نکرد. تیزهوش بود. که آیات بعد را نخواندم. این نکاتی بود که در رفاه خوبی و بدی آدم‌هایی که خوب هستند و آدم‌هایی که بد هستند یک جوهری دارند، آن جوهر باعث می‌شود که اینها در هر شرایطی کمالاتشان را نگه دارند. ببینید، ما دو تا «نِعْمَ الْعَبْد» در قرآن داریم. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/30) یکی راجع به سلیمان داریم. که سلیمان در انبیا مرفه ترین پیغمبر بود. یکی هم راجع به ایوب داریم که ایوب در انبیاء مشکل‌دارترین پیغمبر بود. که می‌گویند: فلانی صبر ایوب دارد. یعنی در تمام انبیا پیغمبری شاید به اندازه‌ی ایوب زجر نکشید. در تمام پیغمبر‌ها، پیغمبری هم به اندازه‌ی سلیمان در رفاه نبود. همه‌ی حکومت دنیا دستش بود. او در رفاه، ولی خدا یک تمبر پشت دو پاکت می‌زند. هردو می گوید: «نِعْمَ الْعَبْد» یعنی چه؟ «نِعْمَ الْعَبْد» یعنی آدم وقتی بنده‌ی خدا شد، با طلا و نقره و خانه‌ی استیجاری و خانه‌ی شخصی و حقوق قراردادی یا خرید خدمت یا استخدام رسمی و  رأی بیاورد و رأی نیاورد و رئیس جمهور بشود و نشود. وکیل بشود و نشود. شورای شهر بشود و نشود. امام جمعه بشود و نشود. یعنی اصلاً برایش فرقی نمی‌کند. این جوهر انسان است. مثل کارمندهای بانک، کارمندهای بانک چه امروز این قسمت بانک بایستد پول بدهد. هیچ غصه نمی‌خورد. یا آن قسمت بانک بایستد پول بگیرد، نه آنوقتی که می‌گیرد کیف می‌کند نه آنوقتی که می‌دهد غصه می‌خورد. چون می‌داند هردو امانت است. برای من که نیست. امانت است. قرآن می‌گوید: یک چنین حالتی داشته باشید. حوادث تلخ و شیرین شما را از این نعم العبد خارج نکند. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» خوب بنده‌ای است. یعنی فقر ایوب را از مرز خارج نکرد. رفاه سلیمان را از مرز خارج نکرد. ما گاهی وقت‌ها مثلاً از یک شهر به شهر دیگر برویم حجابمان عوض می‌شود. از دبیرستان به دانشگاه می‌رویم حجابمان عوض می‌شود. اصلاً خانه دخترعمه، پسرخاله می‌رویم، دو تا جلسه‌ی فامیلی می‌رویم برمی‌گردیم دیگر آن انسان قبلی نیستیم. رفته‌ خانه‌ی مثلاً خواهرش دیده مبلمانش، ماشینش، اتاق‌هایش را رنگ کرده یک خرده مثلاً زندگی خواهرش بهتر است. برمی‌گردد در خانه کودتا می‌کند. آخر این زندگی است ما داریم. یک مهمانی ما را کلافه می‌کند. زنده باد سلیمان! که حکومت او را تغییر نداد. زنده باد ایوب که فقر او را تغییر نداد. این درس است. قرآن پیام‌هایش اینها است. در سوره‌ی صاد دو تا پیغمبر را راست هم گذاشته است. در یک صفحه این، یک صفحه این. پیغمبر مشکل‌دار، پیغمبر مرفه، هر دو را هم نوشته «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»  این دو تا تابلو را گفته که به ما درس بدهد. که شرایط از امروز بنده در تلویزیون هستم، فردا هم گفتند: آقای قرائتی! الو بفرمایید. شما از این شب جمعه در تلویزیون نیستید. خوب نیستم که نیستم. بودم و نبودم باید در من باید در من یک طور باشد. اگر یک شکل بودم می‌شود آدم خوبی باشم. وگرنه اگر با کشمش داغ شدم، با کاهو سرد شدم، این پیداست که …

این خیلی مهم است. امام وقتی در هواپیما نشست از فرانسه به ایران بیاید، مصاحبه کردند چه احساسی داری؟ فرمود: چه؟ بگویید. هیچ! کلمه‌ی هیچی را گفت. یعنی چه؟ یعنی اگر هواپیما سالم به ایران رسید، رفتیم جمهوری اسلامی را تشکیل دادیم، الحمدلله! هواپیما را هم سرنگون کردند باز شهید شدیم الحمدلله! «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن‏» (توبه/52) «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن‏» یعنی هردو خوب است. یعنی این فرق نمی‌کند. مثل اینکه آدم پول دارد حالا در این کیسه‌اش بگذارد یا در این کیسه بگذارد. می‌خواهد داماد پهلوی عروس بنشیند. یا اینطرف عروس بنشیند. یا آنطرف عروس بنشیند. برایش فرق نمی‌کند. در بانک مسئول پول بگیرد یا پول بدهد. برایش فرق نمی‌کند. می‌خواهد وضو بگیرد یا از این شیر وضو بگیرد یا از آن شیر. یعنی برایش همه چیز، یعنی روحش به قدری بزرگ است، که این تلخ و شیرینی‌ها در او اثر نمی‌گذارد. یک دعا می‌کنم آمین بگویید. خدایا به آبروی اولیائت ایمانی به ما بده که هیچ حادثه‌ای در ایمان ما تأثیر سوء نگذارد. خیلی مهم است.

5- حضور حضرت زینب با دو فرزندش در کربلا

اما زینب کبری چه کسی بود؟ زینب کبری دو تا بچه‌هایش شهید شد. کربلا! غیر از برادرهایش امام حسین و ابالفضل دو تا هم پسر جوان داشت شهید شد. شوهر زینب یک جلسه‌ی فاتحه در مدینه گرفت. مراسم یادبود سوگواری برای جوان‌هایش گرفت. یک نفر که آمد فاتحه بخواند گفت: حالا چرا عقب دایی‌شان امام حسین رفتند؟ همینجا می‌ایستادند به قول امروزی‌ها کنکوری، فوق لیسانسی، استخدامی، داماد می‌شد. حالا بالاخره جوانت بدستت رسیده بود، حالا امام حسین می‌خواست برود، برود. اینها چرا عقب دایی‌شان رفتند؟ اگر نرفته بودند شهید نمی‌شدند. الآن هم هستند بعضی‌ها که به خانواده‌ی شهداء حرف می‌زنند. خوب نباید بچه‌ات برود شهید شود. به من چه که شهید شده است؟ تا گفت: نباید شهید شود، شوهر زینب عبدالله، گفت: به تو چه؟ من افتخار می‌کنم پدر شهید هستم. برو گمشو. یعنی گاهی وقت‌ها باید در مقابل اینها که می‌گویند: نباید شهید شود. نباید جانباز شود. به من چه جانباز شده است؟ اینها را باید حالگیری کرد. چنان ضایعش کرد، …

6- نماز شب حضرت زینب، در سخت‌ترین حالات

زینب کبری… معمولاً ما یک خرده حال نداشته باشیم، خیلی کارها را نمی‌کنیم. اما زینب کبری همان غروب عاشورا که شب شد، باز هم نماز شبش را از دست نداد. ما الآن می‌گوییم: حالا عروسی است برای شب بعد قضا می‌کنیم. ببین حالا در ماشین نشستیم، نماز نخواندی؟ خیلی خوب! بعد قضا می‌کنیم. خوب بلند شو بگو: راننده نگهدار. نه! آخر ممکن است حالا مردم بایستند و حالا باشد قضا می‌کنیم. چنان راحت، یک اتوبوس کافی است برای اینکه… داریم می‌خواهیم نماز بخوانیم، قلیان می‌آید یا مثلاً می‌گوییم: حالا نماز باشد بعد. یعنی ما شرایطمان طوری است که با مختصر چیزی مهم‌ترین واجبمان که نماز است قربانی می‌کنیم. حالا امشب عروسی است. حالا مهمان آمده است. حالا سفره پهن است. حالا غذا سرد می‌شود. حالا قلیان چه می‌شود. یعنی به خاطر یک چای و قلیان یک سفره، آقا تلفن است؟ بگویید: بعد زنگ بزند. وقت نماز است. الله اکبر!

خدا شهید رجایی را رحمت کند. گفت: چرا به نماز می‌گویی: کار دارم؟ به کار بگو: نماز دارم. بعد زنگ بزن. آقا چه کسی است؟ هرکس می‌خواهد باشد. نماز! الله اکبر! خدا حاج احمد آقا را رحمت کند. می‌گفت: روزی که شاه فرار کرد، چند صد خبرنگار پاریس جمع شدند. مهمترین روز تاریخ است. فرار شاه! یعنی سقوط شاهنشاهی. خبرنگارها آمدند مستقیم سخنان امام را با کره‌ی زمین مخابره می‌کردند. با کره‌ی زمین! امام رفت روی یک چهارپایه ایستاد، دید چند صدتا خبرنگار، (حاج آقا حرکت عکسبرداری را نشان می‌دهند) امام چند جمله‌ای صحبت کرد، گفت: احمد! گفتم: بله آقا! گفت: ظهر شد؟ گفتم: آقا ظهر شرعی الان اول وقت است. تا گفتم: الان اول وقت است امام والسلام علیکم هم نگفت. خداحافظی هم نگفت. نگفت: دور دوم مذاکرات بعد. ما در اینجا باید به مردم اعلام کنیم که… ظهر شده است؟ بله! بلند شد رفت. اصلاً خبرنگارها یخ کردند. آخر یک خداحافظی، یک والسلام علیکمی، اصلاً والسلام هم نمی‌خواهد. نماز! آن کسی می‌تواند به آمریکا بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند که روی نمازش اینطور باشد. زینب کبری خیلی مهم بود. کسی این همه داغ ببیند، روبروی چشمش، آنوقت نه از نماز نگذشت، از نماز شب نگذشت. چون این زینب خواهر کسی است که امام حسین نه از نمازش نگذشت. از مستحباتش هم نگذشت. امام حسین ظهر عاشورا نماز خواند خوب بله امام است دیگر باید نماز بخواند. اما هنر امام حسین این بود که از مستحبات هم نگذشت. خوب نماز واجب است دیگر اذان که واجب نیست. گفت: نه، اذان هم بگویید. اقامه را هم بگویید. اول وقت هم باید باشد. جماعت هم باید باشد. یعنی از نماز که نمی‌گذریم از مستحبات هم نگذریم.

7- توبه به حضور خداوند، عامل صبر در برابر مشکلات

حالا، چطور آدم به اینجا می‌رسد؟ چگونه صابر شویم؟ من اینجا شش هفت چیز نوشتم. وقت تمام است. هفت تا را یک دقیقه می‌گویم. چه کنیم که صابر باشیم؟ 1- بدانیم که خدا ما را می‌بیند.

بدانیم که خدا ما را می‌بیند. وقتی آدم بداند می‌بیند صابر می‌شود. این وزنه‌بردارها می‌دانید چطور، چون می‌‌دانند در جلوی تلویزیون هستند. بدانیم که مردم ما را می‌بینند شما شیرجه می‌روی زیر آب 1،2،3، زیر آب می‌روی. بدانی بیرون آب دارند نگاهت می‌کنند، هرچه بتوانی زیر آب خودت را نگه می‌داری. چون می‌دانی دارند می‌بینند. اگر بدانیم خدا می‌بیند، این رقمی نماز نمی‌خوانیم. اینکه ما نماز می‌خوانیم بعضی‌هایمان انگار نوک به زمین می‌زنیم. «نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَاب‏» (کافی/ج3/ص268) انگار کلاغ به زمین نوک می‌زند. اگر بدانیم این سخنرانی من را فلانی گوش می‌دهد، حواسمان را جمع می‌کنیم. بدانیم «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» (هود/37) بدانیم که این صبری که داریم پاداش بزرگی دارد. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُم‏» (رعد/24) فرشته‌ها به ما می‌گویند: درود بر شما به خاطر صبرتان! یعنی بدانیم این صبرها اجر دارد. اگر زن بداند حالا شوهرش بی‌پول است صبر کند، مرد بداند حالا خانمش مریض است، صبر کند. این صبرها اجر دارد. جایی نمی‌رود. با خدا معامله کند. «احتساباً» در روایت داریم «احتساباً» یعنی سختی که به شما رسید با خدا معامله کنید. به خدا بگویید: خدایا این سختی را تحمل می‌کنم تو مزدش را بده. بدانیم که دیگران هم این زحمت‌ها را کشیدند. اگر امروز این فقر دارد، این استاد دانشگاه هم فقیر بوده. این آیت الله هم فقیر بوده است. درست است حالا استاد دانشگاه و آیت الله مشکل ندارد ولی زمان طلبگی‌شان گرسنگی خوردند. یعنی ما بفهمیم این سختی را دیگران هم کشیدند. یاد اینکه خدا می‌بیند. یاد اینکه این سختی‌ها بهشت دارد. یاد اینکه باقی مردم هم نمونه‌ی این سختی‌ها را چشیدند.

خوب، یاد اینکه این سختی‌ها را دیگران هم کشیدند. رفاقت با صابران، رفاقت با صابران، این باز مهم است. که آدم با آدم‌های کم‌حوصله، کم حوصله می‌شود. با آدم‌های پر حوصله، پر حوصله می‌شود. نذر و عهد، نذر کنیم که عجله نکنیم. نذر کنیم. گاهی وقت‌ها می‌گوید: آقا من هرکاری می‌خواهم بکنم، نمی‌توانم از خواب بیدار شوم. گفتم: آقا 500 تومان خودت را جریمه کن. 5000 تومان خودت را جریمه کن. ببین وقت نماز از خواب بالا می‌پری یا نه؟ ما اگر الان بلیط هواپیما داشته باشیم، بدانیم هواپیما می‌پرد، پول هواپیمایمان بلیطمان سوخت می‌رود، از خواب می‌پریم دیگر. زینب کبری الگوی صبر بود. از صبرش اگر بگوییم فرشته‌ها هم تعجب کردند، بیجا نگفتیم. خوب حرف ما جمع شد. 1- زن ناقص الخلق نیست. اولوال… اولوال… الالباب است. زن ظرفیتی دارد که گاهی وقت‌ها از مرد برخوردش بیشتر است. مردی مثل شاه ایران نامه‌ی پیغمبر را پاره کرد، زنی مثل بلقیس نامه‌ی پیغمبر را گفت: «کِتَابٌ کَرِیمٌ» دموکراسی برای آمریکا نیست. قبل از آنکه آمریکا کشف شود، چند هزار سال قبل، دموکراسی بوده. اینقدر اینها پز ندهند. از زنانی در قرآن تجلیل شده، نام زنانی برده شده، یکی از آن زن‌های نمونه در تاریخ ما زینب کبری است. از سینه‌ی فاطمه شیر خورده است و در دامن علی بن ابیطالب تربیت شده است. زنی بود که سخنرانی او حکومت یزید را به لرزه درآورد. صلوات و سلام خدا بر زینب کبری.

بحث ما تمام.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment