رقابت‌های مثبت و منفی

1- سوءظن، درگیری و کارشکنی در رقابت‌های منفی
2- سبقت و سرعت در کارهای نیک
3- خدمت به مردم، بدون توقع و چشم داشت
4- خاطره‌ای از حضرت آیت الله حکیم
5- وحدت هدف و برنامه پیامبران در طول تاریخ
6- ایجاد رقابت میان کارکنان، یکی از اصول مدیریت
7- برخورد پیامبر با توقع نابجای برخی از همسران

موضوع: رقابت‌های مثبت و منفی

تاریخ پخش: 09/06/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث را در رمضان 88 بیننده‌ها پای تلویزیون می‌بینند. ایام هم ایامی است که رحلت حضرت خدیجه است. بحث ما بحث رقابت و رفاقت است. موضوع بحث رقابت و رفاقت است. متأسفانه در دنیا وقتی دو نفر رقیب می‌شوند، حالا در بازی فوتبال، والیبال، کشتی، در مسئله‌ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، مثلاً دو تا جاری، دو تا خانم هستند زن دو تا برادر شدند، یا چهار تا خواهر، چهار تا برادر. رقابت‌ها خیلی اثر منفی دارد. تقابل هست، ولی تقابل‌هایشان همراه با چند چیز است. رقابت‌ها و تقابل‌ها، دو رقم تقابل داریم.

1- سوءظن، درگیری و کارشکنی در رقابت‌های منفی

تقابل‌های منفی؛ مثلاً نسبت به هم بدبین هستند. سوءظن دارند. نسبت به هم کارشکنی می‌کنند. توطئه می‌کنند. گاهی درگیر می‌شوند. گاهی به هم ناسزا می‌گویند. گاهی پشت سر هم غیبت می‌کنند. این تقابل‌های منفی است. اما در بهشت قرآن می‌گوید: «إِخْواناً» همه با هم برادر هستند. «عَلى‏ سُرُرٍ» روی تخت‌های بهشت نشستند. «مُتَقابِلین‏» (حجر/47) راست هم، تقابل. آنجا تقابل است. اینجا هم تقابل است. منتهی تقابل‌های اینجا همراه با فتنه و فساد، تقابل‌های آنجا همراه با اخوّت. «إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین‏» مومن وقتی با هم تقابل دارد، رقابت دارد، باید برادری‌اش را از دست ندهد. حالا من هم کاندیدا شدم، شما هم کاندیدا شدی. شما رأی آوردی و من رأی نیاوردم. با هم رفیق هستیم. می‌نشینیم بازی می‌کنیم. حالا یکی برنده می‌شود، یکی باخته است. دیگر او پارتی بازی کرد. به هم حرف‌های زشت نزنند. در دنیا به هم فحش می‌دهند. قرآن می‌گوید: در بهشت با اینکه تقابل است، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیما» (واقعه/25) حرف لغو نمی‌شنوند. «تاثیم» از اثم، اثم با (الف و ث) یعنی گناه. حرف گناه آلود، حرف لغو نمی‌زنند.

 جالب این است که قرآن می‌گوید: حتی اگر کسی، کسی را کشت. یک کسی مثلاً رفت گنجشک بزند تیرش خورد یک نفر را کشت. یک قتلی واقع شد. با اینکه طرف قاتل است، برادرت را کشته یا پسرت را کشته است، اما باز هم برادر است. باز هم برادر است. آیه را ببینید. راننده رفته ترمز بگیرد، ترمز نگرفته زده بچه‌ی من را کشته است. قاتل بچه‌ی من است. می‌گوید: از او دیه بگیر. اما باز هم برادری‌اش حفظ است. «فَمَنْ» یعنی کسی که «عُفِیَ» عفو شود. «فَمَنْ عُفِی‏ مِنْ أَخیهِ» از برادرش، «فَمَنْ عُفِی‏ مِنْ أَخیهِ شَیْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ» (بقره/178) این آیه‌ی قرآن است. راننده زده کسی را کشته است. رفته آهو بزند به یک کسی خورده است. تیر او کمانه کرده است. بچه‌ی من را کشت؟ در عین حال می‌گوید: اگر خواستی عفو کنی، یا مثلاً عمداً، حالا یک وقت عمداً کسی را کشت در عین حال اگر کسی حالا من اینجا الآن شک کردم که این آیه برای عمد است یا خطایی، در عین حال قتل واقع شده است. قتلی واقع شده باید خون‌بها بگیرد. می‌گوید: اگر گفتیم: نه من تو را نمی‌کشم پول آن را بده. چون یا باید قاتل را کشت، یا باید صد تا شتر، یا هزار مثقال طلا گرفت. حالا اگر از این هزار مثقال من بخشیدم، گفتم: تو را نمی‌کشم. فقط پول بده. می‌گوید: پول می‌دهی، درست بده. طفره نرو. مال مردم را بده. حالا او به تو لطف کرده تو را نمی‌کشد لااقل حالا که بنا است پول بدهی درست پول بده. ببینید چه کلماتی در این آیه هست. «عُفِی» یعنی عفو شود. «أخیه» یعنی برادرت. «بِالْمَعْرُوفِ» یعنی کار عرفی، «احسان» در آیه‌ی بُکُش بُکُش،این را اگر پای تلویزیون دانشجوی رشته‌ی حقوق نشسته است یا اساتید دکترای حقوق هستند به این آیه دقّت کنند. در دنیا در کتاب‌های حقوقی نوشته مادّه‌ی فلان از تبصره‌ی فلان باید اعدام شود. باید اعدام شود. باید جریمه، باید، باید، باید، باید! قانون‌ها همه خشک است. یا می‌گوید: باید یا باید نمی‌گوید. اما اینجا که باید می‌گوید، می‌گوید: عفو، برادر، معروف، احسان. یعنی در آیه‌ی بُکُش، بُکُش هم کلمات عاطفی به کار گرفته شده است. فرق اسلام با قانون‌های دیگر این است. قانون‌های دیگر خشک است. قانون‌های اسلام همراه با         عاطفه است. مثل پولی که آدم برای خمس می‌دهد. پول خمس را در پاکت می‌گذارند به مرجع تقلید می‌دهند، دست آقا را هم می‌بوسند. اما پولی که در بازار به نجّار و بقّال می‌دهی پول جنس می‌دهی. یعنی آن پول یک قداستی دارد که در پاکت می‌گذارند. و لذا کسی نمی‌گوید: قرآن را خریدم. اسمش را می‌گذارند هدیه! چون قرآن دفتر که نیست، کلام خداست. هدیه‌ی قرآن چند است؟ نمی‌گویند قیمت قرآن چند است؟ یعنی دین اسلام هنرش این است که قانونش با عاطفه‌اش به هم چِفت شده است.

2- سبقت و سرعت در کارهای نیک

خوب اگر سبقت هست، سبقت در خیرات است. قرآن می‌گوید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات‏» سبقت بگیرید، منتهی در خیرات. آخر گاهی وقت‌ها آدم می‌گوید که: چند می‌دهی دو کیلو آبغوره را، سه لیتر آبغوره را با یک نفس بخورم؟ مسابقه می‌گذارند در سر کشیدن آبغوره. خوب اینها خل بازی است. یک جا دیدم مسابقه گذاشته که هرکس یک ساندویچ 16 کیلویی را 15 دقیقه خورد یک ماشین بگیرد. من دیدم اینها چقدر، هیچ کجای این به عقل نمی‌خورد. آخر آدم 16 کیلو غذا بخورد؟ مگر گاو است؟ بعد هم 15 دقیقه! یعنی نجویده فرو بدهد. یعنی با عقل نمی‌سازد. با بهداشت نمی‌سازد. با طب نمی‌سازد. با وجدان نمی‌سازد. با شرف نمی‌سازد. مسابقات احمقانه! بعضی‌ها هم شرکت می‌کنند.

یعنی انسان اینقدر پست باشد که نفهمد که معده‌اش چقدر چیز می‌خواهد. نفهمد که این 16 کیلو را نمی‌شود یک ربع خورد. یعنی تو خودت حالا مثلاً سوار این ماشین بشوی چه می‌گویند؟ می‌گویند: این شکمو برنده شد! هیچ وقت نمی‌گویند: در اثر یک کار مفیدی صاحب ماشین شد. می‌گویند: در اثر پرخوری! آخر این برای انسان عزّت است؟ ما ورزش‌هایی داریم هیچ مبنای علمی و عقلی ندارد. ببخشید! یک چیزی بگویم؟ درس‌هایی داریم که خواندنش غلط است. یک چیزهایی در کتاب ها می‌نویسند و بچه‌های ما می‌خوانند و نمره می‌گیرند. که یک میلیونم، یک میلیاردم، به درد زندگی اینها… یک میلیاردم‌… من الآن حوزه‌ی علمیه بودم، 500، 600 تا طلبه جمع شده بودند، گفتم: شما در حوزه‌ها حق ندارید هر درسی را بخوانید. «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع‏» (بحارالانوار/ج2/ص63) پیغمبر این دعا را هرروز می‌خواند. پناه می‌برم از اطلاعاتی که هیچ فایده‌ای ندارد. به نظر شما این که راه می رود چند کیلو است؟باید 100 کیلو باشد. نه بابا 80 کیلو بیشتر نیست. 120 کیلو هم بیشتر است. بابا این دارد می‌رود چه کار به کیلوی او داری؟ حالا هرچند کیلو می‌خواهد باشد. آخر تو دقیقه‌های عمرت را صرف این می‌کنی که او چند کیلو است؟ اینقدر در جدول‌های روزنامه مطلب نیست. خیلی از حرف‌ها چیزی درونش نیست. خیلی بحث‌ها، اگر سبقت است «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات‏» قرآن بخوانم. می‌گوید: سبقت را در کارهای خیر بگذارید. امیرالمؤمنین در دعای کمیل می‌گوید: «فی میادین السابقین»، «میادین»، یعنی میدان «سابق» سبقت. یعنی خدایا به من توفیق بده در میدان سبقت بروم. یعنی در سلام سبقت می‌گیرید. افرادی بودند آرزو داشتند که یک مرتبه به پیغمبر زودتر سلام کنند، تا پیغمبر اینها را می‌دید قبلاً سلام می‌کرد. سبقت در سلام، سبقت در خدمت، در خانه را می‌زنند. بچه‌ها سبقت می‌گیرند در را باز کنند. پدر است برو باز کن. من دیروز باز کردم امروز تو برو باز کن. ای بابا! پدرت پشت در است. نه من دیروز رفتم امروز نوبت این است.

خدا آیت الله مشکینی را رحمت کند. می‌گفت: ما چند تا طلبه در یک اتاق بودیم، می‌گفت: همیشه من ظرف‌ها را می‌شستم. باید می‌گفتم: بالاخره یک طلبه است، من با امام زمان حساب کردم. آن هم اتاقی‌ ما فکر می‌کرد که من نمی‌فهمم… می‌گفت: این شیخ ساده است. نمی‌فهمد هر روز ظرف‌ها را می‌شوید. من ظرف‌ها را می‌شستم با خدا معامله می‌کردم. خدا به آیت الله مشکینی چیزهایی داد که به آن هم اتاقی‌اش نداد. بابا دکان نانوایی می‌روی، نانوایی خلوت است. همسایه‌ی شما هم یک پیرزنی است. یک نان بگیر بگو: خانم نانوایی خلوت بود یک نان هم برای تو گرفتم. مگر من نوکر او هستم. چشمش کور! بچه‌هایش آمریکا هستند.

3- خدمت به مردم، بدون توقع و چشم داشت

یک لیوان آب دست مردم بده خدا جبران می‌کند. چقدر آیه در قرآن داریم جبران می‌کند. می‌گوید: تکان بخور، جبران می‌کنم. می‌گوید: اگر در جلسه نشستی، یک کسی که وارد شد، یک تکان بخور، بفرما اینجا! بعد می‌گوید: اگر یک خرده به او جا دادی، تو در مکان جا به او دادی. من تو را همه‌جا، جا می‌دهم. «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِس‏» (مجادله/11) «تَفَسَّحُوا» یعنی جا بده. «تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِس» در مجالس شما جا بده، بعد می‌گوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم‏» یعنی خدا به شما جا می‌دهد. نمی‌گوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم‏ فی المجالس» نمی‌گوید: تو در مجلس جا بده، خدا هم در مجلس جا می‌دهد. می‌گوید: تو در مکان جا بده، من تو را همه‌جا، جا می‌دهم. گوش دادید چه می‌گویم؟ شما یک خرده در مکان رحم داشته باش، من در بسیاری از جاهایی هم که نیازی به مکان نیست، اصلاً در فکرت جا باز می‌کنم. یعنی فکرت، تو مکان را باز کن، من فکرت را باز می‌کنم. روزی‌ات را باز می‌کنم. عزتت را باز می‌کنم. عزّت گسترده، روزی گسترده، نمی‌گوید: «تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِس»، «یَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» می‌گوید: تو مکان جا بده، من همیشه…

اگر سرعت است، می‌گوید: «سارِعُوا» (آل عمران/133) یک سؤال می‌کنم. در اسلام مسابقه هست؟بله! مسابقه در قرآن هست. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه/10) «أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/11) سبقت، مسابقه هست. بله! «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات‏» سرعت هست؟ بله! «سارِعُوا» اصلاً دین ما همراه با سرعت است. مِن و مِن کردن، بعضی‌ها اینقدر شل هستند که صبح قلقلکش می‌دهی، غروب می‌خندد. اصلاً اینها آدم‌های شل است. قرآن می‌گوید: شتاب، «حیِّ عَلَی الصَلاه»، «حیَّ» یعنی بشتاب. «حیَّ علی الفلاح» بشتاب. «عجلّوا بالصلاه» می‌گوید: نماز جمعه که می‌روی، نرو بدو. نماز جمعه «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏» (جمعه/9) یعنی بدو. نمی‌گوید: برو. تحصیل بدو. کتابخانه بدو. سر کلاس بدو. آن کسی که صف اول نشسته است، ثوابش بیشتر است. برای اینکه آن کسی که صف اول آمده پیداست زودتر آمده است. در کارهای کمال تند سبقت بگیرید. ازدواج عجله کن. نه حالا دیر نمی‌شود. حالا یک خواستگار برای دخترمان آمده است. حالا صبر کنیم شاید یک کس دیگر هم آمد. همینطور دختر را نگه می‌دارد دائم یک خواستگار می‌آید مِن و مِن می‌کند. آنوقت حدیث داریم. اگر دختر و پسر رسیدند، و پدر و مادر امکان دارد اینها را پسر را داماد کند، دختر را عروس کند، اگر امکانش هست و مِن و مِن کند، هر گناهی که این دختر و پسر بکنند گردن پدر و مادر مِن و مِنی هم هست. چرا مِن و مِن می‌کنی؟ حج است؟ خوب برو. حالا دیر نمی‌شود. بعداً پیر می‌شویم حج می‌رویم. عجله کن. ما متأسفانه خیلی وقت‌ها مِن و مِن می‌کنیم. یک قصّه هست، نمی‌دانم یکی دو سال پیش گفتم. این را گفتم. یکبار گفتم. حالا اجازه بدهید تکرار کنم.

4- خاطره‌ای از حضرت آیت الله حکیم

در میان علما و مراجع، مرجعی که حدود 60 تا شهید داد چه کسی بود؟ آیت الله حکیم! آیت الله العظمی حکیم، 60 تا شهید داد. یعنی برادرهایش، پسرهایش، نوه‌هایش، اصلاً فامیلشان را نابود کرد. فقط یکی دو تا از این حکیم‌های دیگر ماندند. پدر بزرگ اینها، یعنی پدر اینها را من جوانی دیده بودم. آیت الله العظمی سید محسن حکیم. حکیم بزرگ! ایشان دردرسش گفت. گفت: من با یک تاجر بغدادی رفیق بودیم. او هم بسیار تاجر مؤمن و با تقوایی بود. با هم قرار داد بستیم که هرکدام زودتر مردیم، به خواب بیاییم خبرهای قیامت را به همدیگر بگوییم. می‌گفت: این دوست ما مرحوم شد، و بیش از یکسال من هرشب صلوات، قرآن برای او خواندم بلکه به خواب من بیاید، بالاخره این رفیق مرا کجا بردند. چه به سرش آمد؟ شب اول قبر چیست؟ روایات و آیات را شنیدم. ولی حالا یک کسی هم دیده باشد…

می‌گفت: بعد از یکسال و نیم آمد و گفتم: برادر قرارمان بود که بعد از مرگ فوری به خواب هم بیاییم. یکسال و نیم است. گفت: آخر شما نمی‌دانی من گیر کردم. گفت: کجا گیر کردی؟ گفت: وقت مردن به من گفتند: تو مسلمان نیستی. یا یهودی بمیر یا مسیحی! اِ…! من مسلمان هستم. شیعه هستم. من نماز شب را، من مستحبات را هم انجام می‌دهم. گفتند: نه! امسال واجب الحج شدی، نرفتی. مِن و مِن کردی. حدیث داریم کسی واجب الحج شود مکه نرود، مرگ به سراغ او بیاید، می‌گویند: تو نباید به دین اسلام بمیری. می‌گفت: من دست و پایم را گم کردم. نعره کشیدم. دیدم اهل بیت هم حاضر شدند، لحظه‌ی مرگ هی گفتم: یا علی، یا حسین، یا امام حسن، یا موسی بن جعفر، یا امام رضا، آخرش دیدم نه می‌گویند: تو واجب الحج شدی نرفتی. من دیگر لحظه‌ی آخر گفتم: یا فاطمه! من سید نیستم؟ نسل تو هستم. درست است من یک عمری مسلمان بودم حالا بی دین بمیرم؟ می‌گفت: فاطمه‌ی زهرا به حضرت مهدی اشاره کرد و گفت: خوب حالا فعلاً ایشان را بایگانی نگه دارید، به امام زمان گفت: شما امسال مکه می‌روی به نیابت ایشان برو. می‌گفت: مرا بایگانی نگه داشتند متوقّف، بعد حضرت مهدی امسال مکه که رفت به نیابت من رفت. من از حج مدیون آزاد شدم. بعد گفتند: آقا حج شما را انجام داد. نیابت از شما کرد. و شما مثلاً مسلمان… این روایت هست. که هرکس حج… منتهی می‌گفت: می‌گفت من هم وضعم خوب نبود، منتهی یکبار امسال وضعم طوری شد که می‌توانستم مکه بروم. گفتم: باشد سال دیگر.

قرآن می‌گوید که… قرآن بخوانم. روز قیامت افرادی مجرم به افراد مؤمن می‌گویند:عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم‏» (حدید/13) «انْظُرُونا» نگاه کنید. نظر کنید به ما «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم‏» ما از نور شما اقتباس کنیم. رویتان را برگردانید ما از شما استفاده کنیم. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» (حدید/13) می‌گویند: برگردید از دنیا نور بیاورید. اینجا به همدیگر نور قرض نمی‌دهیم. هرکاری می‌کنید باید از دنیا بکنید. می‌گویند: «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُم‏» (حدید/14) ما در یک دبیرستان و دانشگاه و مزرعه و کارخانه و بازار و پاساژ و مزرعه و شهر نبودیم. ما با هم بودیم. می‌گوید: بله با هم بودیم، من یک کاری که واجب بود زود انجام دادم، تو مِن و مِن می‌کردی. «وَ تَرَبَّصْتُمْ» (حدید/14) تربّص یعنی مِن و مِن! خدا یک میلیون به تو داده، دویست تومان خمسش است، خوب بده. مِن و مِن می‌کند. دخترت بزرگ شده خواستگار می‌آید خوب او را رد کن. مِن و مِن می‌کند. بابا خوب حج برو. مِن و مِن می‌کند. نمی‌تواند تصمیم بگیرد. یک نماز می‌خواهد بخواند، هی می‌گوید: خوب باشد نمازم را می‌خوانم. هی باشد می‌خوانم. بابا 5 دقیقه تمامش کن برود. سرعت!

5- وحدت هدف و برنامه پیامبران در طول تاریخ

انبیاء با اینکه متعدّد بودند هیچ درگیری بینشان نبود. پیغمبران قبلی می‌گفتند: بعداً پیغمبر می‌آید. «یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد» (صف/6) (صلوات حضار) حضرت عیسی گفت: بعد از من پیغمبری می‌آید اسمش احمد است. پیغمبر ما هم که آمد گفت: من تورات و انجیل را قبول دارم. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ» (آل‌عمران/3) یعنی پیغمبر بعد او را تأیید می‌کند. پیغمبر قبل هم او را تأیید… ما به هم طعنه می‌زنیم. ما می‌گوییم: او قبول نیست. او می‌گوید: او قبول نیست. باید به هم طعنه نزنیم. همدیگر را تأیید کنیم. «فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْض‏» (اسرا/55) قرآن می‌گوید: درجه‌ی انبیاء یکطور نیست. انبیاء همه در یک درجه نیستند. اما در عین حال «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏» (بقره/285) با اینکه درجه‌شان فرق می‌کند، اما هیچ درگیری و تضاّدی در آنها نیست.

شما در نماز هر روز 5 بار می‌گویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» درود بر بندگان صالح خدا! نمی‌گویی«السلام علینا و علی ترک‌ها» «السلام علینا و علی همدانی ها و بندرعباسی‌ها» «السلام علینا و علی اندونزی و مالزی» «السلام علی شرقی یا غربی» «السلام علی زن‌ها یا مردها» فکر از شرق و غرب و جنس و زن و مرد و بچه و بزرگ… به تاریخ سلام می‌کنی. تازه نمی‌گویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» که زنده هستند.  و «علی عباد الله الصالحین» چه زنده، چه مرده.  چه آشنا چه غیر آشنا.

یعنی روده که تنگ است، هسته‌ی انار در آن گیر می‌کند. روحی هم که کوچک است، درگیر می‌شود. روح بزرگ هیچ وقت با کسی درگیر نمی‌شود. افرادی که به هم می‌پرند پیداست کوچک هستند. لاستیک دوچرخه‌ که در موج تاب برمی‌دارد پیداست لاستیک دوچرخه است. لاستیک تراکتور رد می‌شود و موج هم برنمی‌دارد. هرکسی یک طور است. ولی درگیری چیست؟ متأسفانه ما داریم که یک رقابت‌های منفی است. این برای او می‌زند. او برای این می‌زند. این برای او می‌گوید. او برای او می‌گوید. هیئت‌های عزاداری، گاهی درگیر می‌شوند. همه می‌گویند: یا حسین، این به او راه نمی‌دهد. او به این راه نمی‌دهد. این کوچه را بند می‌آورد. او کوچه را بند می‌آورد. گاهی به جای بدی هم می‌رسد. رقابت‌های منفی!

یکی از قبیله‌ها یک شتری را ذبح کرد و آبگوشتی راه انداخت، قابلمه قابلمه در خانه‌ی مردم می‌داد، یک قابلمه را هم در خانه‌ی یک نفر داد. گفت: من خودم رییس قبیله هستم. تو قابلمه‌ی آبگوشت آوردی؟ لگد زد قابلمه را هوا انداخت. به یارانش گفت: به کوری چشم اینها دو تا شتر بکشید. او گفت: حالا که اینطور است پس ما سه تا شتر می‌کشیم. او گفت: پس ما چهار تا می‌کشیم. اینقدر رقابت‌های منفی در گرفت، تا به صد تا شتر رسیدند. حضرت امیر فرمود: احدی از این گوشت‌ها نخورد. اصلاً آبگوشتی که براساس چشم و هم چشمی است این آبگوشت خوردن ندارد. گفتند: گوشت است. گفت: بریزید شغال‌ها بخورند. رقابت سر چه؟

6- ایجاد رقابت میان کارکنان، یکی از اصول مدیریت

خوب،عرض کنم که در مدیریت می‌گویند: رقابت خوب است. می‌گویند: مدیر خوب کسی است که بین کارمندهایش ایجاد رقابت کند. حضرت سلیمان می‌خواست تخت بلقیس را بیاورد. به یارانش گفت: «أَیُّکُمْ یَأْتینی‏ بِعَرْشِها» (نمل/38) چه کسی می‌تواند تخت بلقیس را از فلان منطقه بردار اینجا بیاورد؟ یکی از طرفدار‌هایش گفت: تا نشسته‌ای می‌آورم. «قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِک‏» (نمل/39) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. یکی گفت: تا چشمت را به هم بزنی می‌آورم. در یک چشم به هم زدن، الآن موبایلی که آمده است، با یک چشم بر هم زدن شما با آن طرف دنیا حرف می‌زنی. حالا ممکن است تکمیل شود عکسش هم ببینی. همینطور که زنگ می‌زنی عکسش را هم ببینی. حالا می‌توانی یک کاری بکنی در یک لحظه خودش اینجا بیاید؟ قرآن می‌گوید: کسانی علمی داشتند «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب‏» (نمل/40) یک کسی یک علمی داشت گفت: «أَنَا آتیک‏» من تختش را می‌آورم. نه صدایش را، نه عکسش را، خودش را می‌آورم. «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏» (نمل/40) ایجاد رقابت کرد. ایجاد رقابت در مدیریت مهم است.

 امیرالمومنین در دعای کمیل می‌گوید: «و اجعلنی من أحسن عبیدک‏» می‌خواهم بهترین باشم. پس ما در اسلام رقابت داریم، منتهی رقابت در تحصیل، رقابت در عبادت، رقابت در خدمت، رقابت در کمال، ما رقابت‌هایمان در ماشین، در مبل، در نمی‌دانم او دو رقم غذا داد پس ما افطاری‌مان سه رقم باشد. او صد تا سکه بود، ما چه چیزمان از او کمتر است. پس ما دویست تا سکه! او تالارش دویست متر بود ما تالار سیصد متری برای عروسی بگیریم. او گل چندی آورد ما گل چندی ببریم. ما رقابت‌هایمان در مسائل گل و بلبل و صندلی و میز و جمادات است. رقابت هست ولی رقابت در کمالات نیست. چه کسی بیشتر ادب دارد. چه کسی بیشتر سواد دارد؟ چه کسی بیشتر تقوا دارد؟ چه کسی  بیشتر دلسوز است؟ چه کسی بیشتر خدمت می‌کند؟

7- برخورد پیامبر با توقع نابجای برخی از همسران

پیغمبر زن‌های مختلفی داشت. بعضی زن‌ها در جنگ خیبر بودند. یک غنائمی دست پیغمبر رسید. خانم‌ها بعضی‌هایشان آمدند گفتند: یا رسول الله! خوب الحمدلله پیروز شدی، به غنائم هم رسیدی. پس یک خرده حالا دیگر برای ما یک طلایی یک چیزی بخر. گفت: بله من دستم به طلا رسیده مثلاً ولی رهبر نباید از غنائم برای خانم خودش رفاهیّات درست کند. آیه‌ی قرآن است. می‌گوید: «یا أَیُّهَا النَّبِی‏» ترجمه‌اش را بلد هستید. یعنی ای نبی! «قُلْ لِأَزْواجِکَ» به خانم‌هایت بگو. «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زینَتَها» اگر شما می‌خواهید حالا که در جنگ اسام پیروز شدیم امکانات رفاهی شما را زیاد کنم، «فَتَعالَیْنَ» تشریف بیاورید، «أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً» (احزاب/28) طلاقتان می‌دهم. مهریه‌تان را هم می‌دهم. به سلامت. اگر زن من شدید، برای اینکه به نوای مادی برسید معذرت می‌خواهم. اما «وَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» اگر هدفتان مکتب خدا و رسول خدا است. «وَ الدَّارَ الاَْخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَتِ مِنکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا» (احزاب/29) خدا برای خودتان اجر… یعنی نباید من تحت تأثیر تقاضای اطرافیان قرار گیرم. رشد درآمد دارم، اما رشد درآمد نبایدتوقع زیاد کند. پشت سد خیلی آب است، اما معنایش این نیست که همه‌‌ی آب‌ها رد شود. افرادی ممکن است امروز استاندار شوند، سیصد تا ماشین در اختیارش باشد. حالا با این ماشین‌ها خانمش را این طرف و آن طرف ببرد؟ ممکن است یک عالمی را یک روز صد میلیون، دویست میلیون، سهم امام و خمس بدهند، حالا معنایش این است که این را به بچه‌هایش بدهد؟ این توقع نباید باشد. در برابر تقاضای نابجا با صراحت می‌گویم: نه! منتهی همراه با مهربانی. خدیجه که بحث را بیننده‌ها در شب رحلتش گوش می‌دهید، یا روز رحلت، خدیجه از آنهایی بود که خواستگارهای زیادی داشت. ولی گفت: من خودم را با پول نمی‌فروشم. کمال در این است. چقدر جوان‌ها هستند با کمال هستند، ولی خوب دستشان خالی است. جیبشان خالی است. دخترها، چه دخترهای با کمالی در خانه هستند. ولی پسر وقتی می‌خواهد ازدواج کند می‌گوید: بله ولی خوب درآمد که ندارد. فردا هم بمیرد که پدرش ارثی برای ما نمی‌گذارد. یعنی دختر را نمی‌خواهد، ارث پدرزنش را می‌خواهد. می‌خواهد دختر کسی را بگیرد که فردا اگر پدر زن مرد، یک چیزی هم به این برسد. فکر دخترهای با کمالی مثل خدیجه نیست. خدیجه فکرش این بود که هرچه مال داشت، وقف اسلام کرد. به پیغمبر گفت: تمام اموال من برای تو، فقط وقتی می‌میرم عبایت را به من بده برای کفنم باشد. خیلی پیغمبر یاد خدیجه می‌کرد. یک روز عایشه گفت: چه خبر است؟ خدا از او بهترش را به تو داد. یعنی خودم! پیغمبر فرمود: عایشه، آن زمانی که او ایمان آورد تو کجا بودی؟ اول زنی که به پیغمبر ایمان آورد، اول زنی که با پیغمبر نماز خواند، اول زنی که در مکه اظهار ایمان کرد، اول زنی که از دشمنان رسول خدا دفاع کرد. اول زنی که تمام اموالش را وقف کرد. آنوقتی که زن‌های پیغمبر چشم به غنائم داشتند برای آرایش، برای طلا و نقره چشم داشتند، و پیغمبر را تحت فشار قرار دادند که پیغمبر مجبور شد گفت: اگر طلا می‌خواهید، بروید. من جنگ نکردم، دین نیاوردم که در سایه‌ی دین جنگ کنم، پیروز شوم، جوان‌های مردم شهید شوند، غنائم را بگیرم و به خانم‌ها بدهم. اگر یک چنین آرزویی دارید، آرزو را به گور ببرید. خدیجه هرچه داشت داد.

خوب حرفمان تمام شد. بسم الله الرحمن الرحیم، در اسلام رقابت هست. ولی رقابت در کمالات. رقابت‌های منفی بد بینی و توطئه و درگیری و ناسزا و فحش دارد. تقابل‌های دنیا، اما قرآن می‌گوید: اینها در بهشت تقابل دارند. یعنی در مقابل هم هستند. اما «عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین‏»، «إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین‏» (حجر/47) ما باید اگر هم رقابت داریم، در رقابت‌هایمان گناه و توطئه و ناسزا و سوءظن نباشد. رقابت در کارهای خیر، با اخلاق اسلامی.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ما را پاسدار خون‌ها و خدمات خدیجه‌ها و پیغمبرها و امیرالمؤمنین‌ها قرار بده. ما را پاسدار خون شهدا و مراجع و علما و نیاکان و زحماتشان قرار بده. دختران ما را خدیجه گونه که گول دنیا را نخورند، خدایا تو را به حق محمد و آل محمد همه‌ی برکات رمضان را نصیب همه‌ی ما بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment