داستانهای قرآن، داستان حضرت موسی (ع)- 1

موضوع: داستانهای قرآن، داستان حضرت موسی(ع)- 1
تاریخ پخش: 72/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

در چند جلسه گذشته نگاهی فشرده و کوتاه به داستان حضرت آدم و نوح کردیم. البته قصه‌های قرآن وسیله‌ی سرگرمی نیست و مثل بقیه‌ی داستان‌ها و رمان‌ها نیست. در قصه‌ها ده‌ها و صدها نکته‌ی دقیق است. چون ممکن است افراد مختلفی با سن‌های مختلف این برنامه را تماشا کنند، من که در تلویزیون حرف می‌زنم باید مراعات حال همه را بکنم. در فقه یک قانونی داریم که می‌گوید: پیش نماز باید مراعات ضعیف ترین کسی که پشت سرش نماز می‌خواند را بکند. مثلاً رکوعش در حدی باشد که زن حامله تحمل آن را داشته باشد. ما هم در تلویزیون باید مراعات این جهت را بکنیم.
1- خداوند به مادر موسی وحی کرد
در این جلسه می‌خواهیم قصه‌ی حضرت موسی را بگوییم. چون در جلسه ما خواهرها حضور دارند. در قصه‌ی موسی چند زن نقش داشتند. مادر موسی، خواهر موسی و زن فرعون در زندگی موسی نقش اساسی داشتند. داستان موسی با تولد موسی شروع می‌شود. این ماجرا در سوره‌های قصص وطه آمده است. ما از سوره‌ی قصص آیه‌ی ششم شروع می‌کنیم. به فرعون خبر دادند که امسال پسری متولد می‌شود که کاخ تو را زیر و رو می‌کند. فرعون هم به جاسوسهایش دستور داد که هر زنی که امسال نوزاد پسر به دنیا می‌آورد را بکشید. مادر موسی وقتی موسی را به دنیا می‌آورد و می‌بیند که بچه‌اش پسر است، خیلی مضطرب و آشفته می‌شود. می‌گوید: الآن جاسوس‌های فرعون بچه مرا می‌کشند. «وَ أَوْحَیْنا إِلى‌‌ام مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی‌ وَ لا تَحْزَنی‌ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ»(قصص/7). ما به مادر موسی وحی کردیم. (این درس اول راجع به مقام زن است. مقام زن چیست؟ مقام زن جایی است که خداوند به او وحی می‌کند) به مادر موسی الهام کردیم. البته نمی‌خواهم بگویم وحی‌ها همه یک شکل هستند. ولی زن می‌تواند مخاطب مستقیم خداوند باشد. کما این که زن می‌تواند مخاطب مستقیم فرشته‌ها باشد. مثل مریم که فرشته‌ها با او صحبت کردند.
ما به مادر موسی وحی کردیم که به بچه‌ات شیر بده. اگر خوف داری که جاسوس‌های فرعون بیایند و او را بکشند او را در دریا بینداز. اول به او شیر بده و بعد او را در دریا بینداز. از این کار نترس. خداوند فرمود که این طور صلاح است. خداوند فرمود: تو بنده‌ی من باش، من می‌دانم چه کنم. تو بنده‌ی خوبی باش و ضرر نمی‌کنی. امیرالمومنین می‌فرماید: از هر چه می‌ترسید در آن بپرید. امیرالمومنین می‌فرماید: با آدم ترسو مشورت نکن.
2- مادر موسی او را در صندوقی گذاشت
البته در بعضی مواقع ترس خوب است. حدیث داریم: ترس برای مرد یک جاهایی زشت است اما همان ترس برای زن یک جایی خوب است. زن سوار تاکسی می‌شود، راننده ناشناس است. زن می‌گوید: می‌ترسم. این ترس که برای حفظ عفت است، خوب است. بخل برای مرد بد است ولی برای زن خوب است. چون اگر زن سخی باشد هر چه در خانه‌ی شوهرش است بر می‌دارد و به تاراج می‌دهد. کانال‌ها برای افراد فرق می‌کند. به مادر موسی وحی کردیم که به موسی شیر بده. اگر می‌ترسی بعد از شیردادن او را در دریا بینداز. یک صندوقی درست کرد و موسی را در صندوق گذاشت و در دریا انداخت.
بنی اسرائیل هرکجا می‌خواست راه پیمایی کند، این صندوق را با خودش می‌برد. صندوق تابوت مقدس شده بود چون حضرت موسی را در آن گذاشته بودند. الآن هم آن صندوق مقدس نزد حضرت مهدی(عج) هست.
خلاصه صندوقی درست کرد و موسی را در آن گذاشت. بعد گفت: «لا تَخافی‌ وَ لا تَحْزَنی‌» نه خوفی بر من است و نه حزنی دارم. من او را به تو برمی گردانم.
3- یادآوری به موسی درباره چگونگی نجاتش در کودکی
وقتی امام دوازده بهمن به ایران بازگشت و وارد فرودگاه ایران شد، گفت: درست می‌گوید: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ». من این موسی را به شما برمی گردانم. نه فقط جسم او را برمی گردانم او را از انبیا و مرسلین قرار می‌دهم. «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى‌»(طه/37). موسی بر تو منت گذاشتیم. بر تو منت ویژه گذاشتیم. «إِذْ أَوْحَیْنا إِلى‌ أُمِّکَ ما یُوحى‌»(طه/38). حالا موسی بزرگ شده است. به موسی می‌گوید: یادت نرود که ما تو را در گیر و دارها نجات دادیم. یکی از جاهایی که تو را نجات دادیم این بود که بچه بودی و ما به مادرت وحی کردیم و گفتیم: «أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی‌ وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلى‌ عَیْنی‌»(طه/39). موسی بر تو منت گذاشتیم. وقتی به دنیا آمدی مادرت دلهره داشت. ما به مادرت وحی کردیم و گفتیم: او را شیر بده. او را در صندوقچه بگذار و در دریا بینداز. ساحل این صندوق را پرت می‌کند. کسی که دشمن خدا و دشمن تو است، با دست خودش صندوق را از روی دریا می‌گیرد. ما مهر تو را در دل فرعون قرار می‌دهیم. فرعون صندوق را می‌گیرد. در صندوق را باز می‌کند. یک نگاه به تو می‌کند و مهر تو در دلش می‌افتد. از این معلوم می‌شود که محبوبیت در این نیست که عینک و لباسش چطور است. گاهی وقت‌ها مرد همسر خود را خیلی دوست دارد. با آنکه همسر چیزی هم ندارد. گاهی هم عروس انواع جهازیه دارد ولی شوهرش او را دوست ندارد.
4- محبوبیت دست خداست
محبوبیت دست خداست. می‌گوید: «مَحَبَّهً مِنِّی» روی این آیه دقت کنید. محبت از طرف خداست. افرادی هستند که تندتند مهمانی می‌دهند اما کسی آنها را دوست ندارد. افرادی هستند که سال می‌آید و می‌رود اما به کسی مهمانی نمی‌دهد ولی در جامعه محبوبیت هم دارند. همه چیز دست خداست. محبوبیت از طرف خداست.
خود این یک مسئله است. چون بعضی‌ها برای این که محبوب شوند، خودشان را به آب و آتش می‌زنند. انواع حرکت‌ها را انجام می‌دهند، تا در جامعه محبوب باشند. قرآن می‌گوید: «مَحَبَّهً مِنِّی». محبت از طرف خداست. حالا این جا نقش مادر موسی را ببینید. این خیلی مهم است. خداوند به هرکسی وحی نمی‌کند. به هر زنی وحی نمی‌کند. به مادر موسی وحی کردیم که بچه را شیر بده و در صندوقچه بگذار و در دریا بینداز. این خیلی مهم است که یک زن این قدر تسلیم خدا باشد. اگر خداوند چیزی گفت، ما به حرف خداوند گوش بدهیم. «وَ لا تَخافی‌ وَ لا تَحْزَنی‌» نه خوفی دارم و نه حزنی در من است.
5- نقش خواهر موسی به عنوان یک جاسوس در دربار فرعون
خواهر موسی یک زن جاسوس بود. جاسوس اگر در راه حق باشد، حق است. اما اگر در راه باطل باشد، باطل است. جاسوسی بد نیست. اصلاً در قرآن سوره‌ای به نام سوره‌ی جاسوس داریم. در قرآن یک سوره به نام سوره‌ی مومن(غافر) داریم. این مومن همان مومن آل فرعون است که در دربار فرعون بود. قرآن می‌گوید: «یَکْتُمُ إیمانَهُ»(غافر/28). ایمانش را کتمان می‌کرد. یعنی نشان نمی‌داد که طرفدار موسی است. این جاسوس موسی در دربار بود و چون می‌گویند: مومن آل فرعون! مومنی بود که در کاخ فرعون بود ولی ایمانش را مخفی نگه می‌داشت و یار موسی بود. تا اطلاعات کاخ را به موسی برساند. سوره‌ی مومن همان سوره‌ی جاسوس است. این جا خواهر موسی یک جاسوسی کرد. «إِذْ تَمْشی‌ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‌ مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلى‌ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنینَ فی‌ أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى‌ قَدَرٍ یا مُوسى‌»(طه/40). مادر موسی وقتی موسی را شیر داد و او را در صندوق گذاشت و در دریا انداخت به خواهر موسی گفت: دنبال رودخانه برو.
در وزارت اطلاعات یک اصطلاحی به نام تعقیب مراقبت دارند. یعنی دنبال قصه برو و ببین قصه به کجا کشیده می‌شود.
خواهر موسی یک دختر کوچک بود. مادرش گفت: دنبال رودخانه برو و ببین ماجرا به کجا کشیده می‌شود.
6- نقش همسر فرعون در سرنوشت موسی
«وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی‌ وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‌ أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»(قصص/9). زن فرعون گفت: این بچه را نکش. بگذار نور چشممان باشد. این بچه را آب برای ما آورده است. من و تو هم که بچه نداریم. حالا که خدا از روی آب این بچه را به ما داده است، این بچه خودمان باشد. پسرخوانده‌ی ما باشد. ما او را در خانه‌ی خودمان نگه داریم. این نور چشم من و تو باشد. ما خودمان او را بزرگ می‌کنیم. «لا تَقْتُلُوهُ عَسى‌ أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»
7- سه زن در زندگی موسی نقش اساسی داشتند
عرض کردم سه زن در زندگی موسی نقش اساسی داشتند. مادر موسی، خواهر موسی و زن فرعون که جلوی قتل او را گرفت. هرچه موسی برکت دارد، ثوابش برای این زن است که جلوی قتل او را گرفت و گفت: این بچه را به عنوان بچه خودمان نگه داریم و شاید برای ما نفعی داشته باشد. «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ‌ام مُوسى‌ فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‌ قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»(قصص/10). اگر ما دل این مادر را نگه نمی‌داشتیم، قصه لو می‌رفت و تمام طرح‌ها از بین می‌رفت. طرح این بود که دشمن فرعون در سر سفره فرعون بزرگ شود و بعد علیه فرعون کودتا کند. «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»(قصص/11). مادر موسی به خواهر موسی گفت: دنبال رودخانه حرکت کن. طوری حرکت کن که کسی چیزی نفهمد. حرکت تاکتیکی داشته باش. حرکت تو طوری باشد که آنها متوجه نشوند. نگذار بفهمند که بچه از کدام زن و از کدام خانه است. اگر بفهمند بچه چه کسی است، او را می‌کشند. بگذار احساس کنند که بچه را آب آورده و این بچه پدر و مادر خاصی ندارد.
آنجا که خدا بخواهد، ریشه‌ی رژیم فرعون توسط یک دختر کوچک زده می‌شود. بچه را گرفتند. موسی گرسنه است. دایه‌ها را بیاورید تا بچه را شیر دهد. این بچه بغل هر دایه‌ای رفت، پستان آنها را به دهان نگرفت. «وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‌ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ»(قصص/12). اینجا دست قدرت خدا این است که «وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ» شیر همه دایه‌ها را برای این بچه حرام کردیم. این دختر کوچک جلو آمد و گفت: باید سراغ یک خانواده‌ای بروم که تکفل می‌کنند و مشکل را حل می‌کنند. اگر این دختر یک کلمه از اهل بیت می‌گفت، تمام نقشه‌ها خراب می‌شد. ببین دختر چه قدر باید تیز باشد. گفتند: برو! اگر این دختر می‌دوید همه چیز لو می‌رفت. خیلی آرام آرام رفت. به مادرش گفت که فرعون بچه را گرفت و قصه را برای مادرش تعریف کرد. گفت: زن فرعون نگذاشت که فرعون او را بکشد و دایه‌ها را دعوت کردند که به او شیر بدهد ولی بچه شیر دایه‌ها را نگرفت و من گفتم: باید سراغ خانواده‌ای بروم. مادر گفت: نگفتی که او مادرش است؟ گفت: نه چیزی نگفتم.
اگر مادر هیجانی می‌آمد، قصه لو می‌رفت. خیلی طبیعی آمد. اگر مادر بچه را درآغوش می‌گرفت، قصه لو می‌رفت. همه‌ی این‌ها فرمول دارد. برگشتن دختر فرمول دارد. جیغ نکشیدن مادر فرمول دارد. مادر و خواهر حضرت موسی و همسر فرعون همه‌ی این‌ها از طریق جاسوسی توانستند در وسط کاخ فرعون یک ضد فرعون را تربیت کنند. می‌گویند: هر چیزی در درونش ضد خودش را تربیت می‌کند. قانون تز و آنتی تز درست نیست، اما کاخ فرعون از آن جاهایی هست که قانون ندارد. در مرکز شرک پیامبر بت شکن بود. در بت خانه ابراهیم بت شکن بود. موسی در دل فرعون قرار گرفت. طراح باید خدا باشد. امدادهای الهی هم باید لحظه به لحظه باشد. یک زمانی اگر عکس امام را در خانه‌ای پیدا می‌کردند اهل آن خانه را می‌کشتند. حالا چه کسی باور می‌کند که عکس امام روی اسکناس‌ها باشد؟ کسی باور می‌کرد که شاه با داشتن این همه حامی سقوط کند؟
«فَرَدَدْناهُ إِلى‌ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(قصص/13). بالاخره دایه‌ها آمدند. موسی شیر دایه‌ها را نخورد. مجبور شدند و مادر را در کاخ آوردند. با عزت و احترام از او استقبال کردند. به او حقوق دادند. خانه و لباس دادند. بچه‌ی خودش را هم به خودش برگرداندند. برای این که چشم مادر باز شود دل مادر خوش شود و حزن نداشته باشد این کارها را کردیم تا بدانید خداوند به وعده‌اش عمل می‌کند. خدا وعده داده است که تو او را در دریا بینداز و من او را به تو برمی گردانم. دیدی چه طور او را برگرداندم. وعده‌ی خداوند حق است. خداوند فرموده است: ما انبیاء را هدایت می‌کنیم.
بیاییم در خط خدا قرار بگیریم. خداوند قول داده و به قول خود عمل می‌کند. ممکن است حوادث تلخ وجود داشته باشد، اما خداوند به وعده‌ی خود عمل می‌کند و طرفداران حق را پیروز می‌کند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment