2- تکیه بر قدرت و ثروت دنیا
3- تکیه بر مدرک و تحصیلات
4- خاطرهای در هواپیما
5- اصلاح فرهنگ مردم توسط انبیا و اولیا
6- شناخت راه درست در ماجرای تغییر قبله
7- عزّت و ذلّت به دست خداست
8- خوشبختی واقعی در گرو سلامت جسم و روح
موضوع: خوشیهای واقعی و خیالی
تاریخ پخش: 24/06/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه میخواهیم راجع به این موضوع بحث کنیم: خوشیهای واقعی و خوشیهای خیالی و لحظهای. رستگار چه کسی است؟ خوشبخت چه کسی است؟ خوشبختی چیست؟ موضوع بحث ما این است.
همه مردم دنبال خوشی میگردند. کسی نیست که به این بحث نیاز نداشته باشد. یکی خوشی را در پول میداند، یکی در مقام میداند. یکی در خانه میداند. یکی در همسر زیبا میداند. پس موضوع بحث این است که خوشبختی چیست و خوشبخت کیست؟ خوشبختیها بعضی از خوشبختیها خیالی است، بعضی از خوشبختیها واقعی است. قرآن هم برای همه تابلو زده که مواظب باشید.
در قرآن خیلی آیه داریم چون مردم قاطی میکنند. دوشاخ تلفن را به برق میزنند. دو شاخ برق را به تلفن میزنند. گاهی افراد خودشان را پودر میکنند، نابود میکنند، در خوشی خیالی. آیاتی در قرآن هست که خوشیهای خیالی را میگوید.
1- زرق و برق فریبندهی دنیا
1- یکی چشمداشت به زرق و برق. قارون وقتی با یک اسکورتها و جمعیت و دنگ و فنگی داشت در خیابان و مثلاً کوچه و بازار راه میرفت، افراد میگفتند: هرچه عربی میخوانم قرآن است. «یا لَیْتَ لَنا» ای کاش برای ما بود «مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ» (قصص/79) حظ را او میبرد. خوشا به حالش! کیف میکند. «حظ عظیم» یعنی کیف بزرگ را قارون میبرد. ببین چه خانهای، چه زندگیای! آیا خوشی این است؟ قرآن میفرماید که: «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ، الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» (همزه/1و2) «جَمَعَ مَالًا» یعنی مال جمع کرده است. «وَ عَدَّدَهُ» دائم هم میشمارد. سکه امروز چند است؟ اصلاً روزنامه که میخرد برای نرخ سکه میخرد. کار ندارد که در مملکت سومالی چه کسی گرسنه است؟ چه کسی مرد؟ چه کسی زنده شد؟ میگوید: سکه چند است؟ فقط هدفش «جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ»!
گاهی افرادی خودشان را خوشبخت میدانند. میگویند: ببین دیگر کسی نمیتواند به ما بگوید: بالای چشمت ابرو است. هرچه بخواهیم همانطور میشود. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً» (کهف/35) قرآن نقل میکند یک ثروتمند باغداری آمد در باغ این درختها را دید و نهرها را دید و گفت: دیگر اینها نابود شدنی نیست. دیگر اینها نابود شدنی نیست. من دیگر تثبیت شدهام. دیگر کسی نمیتواند من را تکان بدهد. جایگاه من خیلی قوی است. اطمینان میکند که جای پایش سفت است. قرآن بخوانم. «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً» (کهف/34)
یکی دیگر میگفت: من ثروتم و بچههایم بیش از دیگران است.
بعضیها «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم» (حشر/2) فکر میکنند مثلاً این قلعهای که در آن است. این برجی که ساخته دیگر این نمیدانم با چند زلزلهی چند ریشتری را جلویش را میگیرد. نمیدانم مقاوم سازیاش چنین شده، چنان شده. آمریکاییها فکر میکردند در لانه جاسوسی در سفارتخانهی خودشان، دیگر کسی نمیتواند به سفارت آمریکا چپ نگاه کند. باور نمیکردند که یک مرتبه همین بچهها و دانشجویان مسلمان و پیرو خط امام یک مرتبه بیایند خودشان را هم گروگان بگیرند. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم» اینها تکیه به غیر خدا…
حدود دویست بار در قرآن «دون الله» است. یعنی به هرچه غیر از خدا تکیه کنی پوچ میشود. قذافی را ببینید. مبارک را، شاه را، صدام را. باقیها را هم میبینید. نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور سوار کشتی شو. خداوند اراده کرده کفار را غرق کند. گفت: من که غرق نمیشوم. گفتند: چطور؟ گفت: پس کوه برای چیست؟ هان این کوه است. «سَآوی» یعنی مأوا میگیرم، منزل میگیرم، «إِلى جَبَلٍ» (هود/43) من تا ببینم دنیا را آب برده سر کوه میروم. «یَعْصِمُنی» کوه مرا حفظ میکند. میگویند: فلانی معصوم است یعنی محفوظ است. یعنی از گناه حفظ شده است. کوه مرا حفظ میکند. «سَآوی إِلى جَبَلٍ» سراغ کوه میروم. نوح میگفت: پسرم غرق میشوی. پسرش میگفت: من غرق نمیشوم. گفت: خدا تو را غرق میکند. میگفت: کوه! به کوه تکیه کرد و غرق شد.
2- تکیه بر قدرت و ثروت دنیا
تکیه به حکومت، تکیه به چیز خیالی، تکیه بر تشریفات، فلانی را دو تا هلی کوپتر و بیست تا بنز اسکورت کردند. چه جایگاهی دارد؟ همین آقا از ترس پشه در پشهبند میرود. تکیه بر تشریفات، چه؟ قارون. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فی زینَتِه» (قصص/79) از خانهاش خارج شد، با تشریفات. یک عده گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُون».
تکیه بر باغ، قرآن میگوید: «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً» (کهف/35) «ما أَظُنُّ» ظن، گمان ندارم. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً» فکر نکنم اینها نابود شوند. شاه فکر میکرد تا صد نسل بعدش هم که شاهپور، ماهپور باشند، همه وضعشان خوب است. تکیه بر باغ، تکیه بر کوه، «سَآوی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنی» تکیه بر حکومت، «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر» (زخرف/51) فرعون میگفت: آیا ملک مصر برای من نیست؟ «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر» تکیه بر حکومت.
تکیه بر نژاد، وقتی خدا به ابلیس گفت: سجده کن. گفت: من! به او سجده کنم؟ «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ» نژاد من از آتش است. «وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (اعراف/12) نژاد آدم از خاک است. آدم از خاک است و من از آتش. آتش بر خاک برتری دارد. نژاد من، تکیه بر نژاد.
تکیه بر دژ، «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ» آیهی دوم سوره حشر. «وَ ظَنُّوا» آمریکاییها گمان میکردند، «أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ» (حشر/2) حصن یعنی قلعه. میگویند: زنای محصنه، این محصنه با «سین» نیست. محصنه با «صاد» است. زنای محصنه، «حصن» یعنی دژ، یعنی زنای کسی که دژ دورش است. با اینکه دژ دارد، یعنی زن شوهر دارد، این شوهر به عنوان یک قلعه دور این زن است ولی پریده آن طرف باز با یک مرد نامحرم. یا مرد زن دارد، خوب زن برای مرد قلعه هست ولی این مرد با اینکه زن دورش هست آن طرف پریده است. کسی که از سر دیوار آن طرف بپرد، این را زنای محصنه میگویند. یعنی دیوار دورش بود، از دیوار آن طرف پرید. خوب یک کسی همسر ندارد، کیفرش سبکتر است، صد تا شلاق است. اما تو که زن داری، همسر داری، قتل است. تو دژ دورت بود. «حصون» حصن، زنای محصنه، فکر میکرد قلعه، اینجا سفارت است. اگر سفارت است که دیگر نمیشود کاری کرد. تکیه بر حکومت، تکیه بر قلعه، دژ، نژاد، نژاد من از آتش است.
3- تکیه بر مدرک و تحصیلات
تکیه بر مدرک، تو فوق لیسانسی اینقدر به حرف گوش نمیدهی. حالا مدرک کارشناسی ارشد گرفتی دیگر گوش به حرف پدر و مادرت نمیدهی. حرف نزن دیگر. میدانی تحصیلات من چیست؟ اوه اوه! اوه اوه! خدا میگوید: همه با سوادها سوادتان را روی هم بریزید، اندکی بیش نیست. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) همهی باسوادها اطلاعاتشان را روی هم جمع کنند، قلیلی بیش نیست. آیهاش این است. تکیه بر مدرک، به هیچ چیز نمیشود تکیه کرد. که اگر خدا اراده کند همه چیز از بین میرود و هیچ چیز نجات نمیدهد.
این قصه برای خیلی قدیم است. سرمایهداری بود با کشورهای دنیا تجارت داشت، منتهی چون منشی زیاد داشت، خودش کار از دستش در رفته بود. منتظر فرصتی بود خودش کنترل کند. یک چند روز تعطیلات که پیش آمد، مثلاً چند روز پشت سر هم تعطیل شد، گفت: خوب این تعطیلات فرصتی است برای اینکه خودم بروم دفاتر را ارزیابی کنم. قراردادها را با کشورها کنترل کنم. به هیچکس نگفت. صبح زود رفت و آن پاساژی که داشت، از پاساژ وارد مغازه و مغازه وارد حجره شد و وقتی در را بست یادش رفت کلید را بردارد. در رویش قفل شد. خوب در اتاق همه گاوصندوق، همه اسناد، همه چک، همه پول اما در قفل شد. گفت: حالا مقداری کار کنیم، مقداری کار کرد ضعف او را گرفت. خسته شد، تشنه شد، دستشویی میخواست برود. ظهر شد نیامد. گفتند:فلان تاجر را ربودند. آدم ربا چه کسی است؟ به پلیس خبر دادند. کنترل کنید دروازههای شهر را از همه این امکانات برای کشف این جرم، کشف آدم ربایی، عصر شد، شب شد، ضعف او را گرفت، هرچه فکر کرد چه بخورد، یک خرده کاغذ جوید حالش به هم خورد. زبانش را به ته کفشش مالید. حرف را خلاصه کنم. برداشت نوشت در اتاق پول از گرسنگی مردم. بعد از سه روز جنازهاش کشف شد. اگر خدا بخواهد کسی از گرسنگی بمیرد، با خدا طرف نشوید. ما زود مغرور میشویم.
4- خاطرهای در هواپیما
«الْحَمْدُلِلَّه» خدا را شکر هواپیمایی این مشکلش را حل کرد. یک زمانی در هواپیما بودم. مهماندار رفت گفت: تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه مینشیند. من به این مهماندار گفتم: برو بگو: «إِنْشاءَاللَّه»! گفت: «إِنْشاءَاللَّه» نمیخواهد. کامپیوتر نشان داد. گفتم: هواپیما که سقوط میکند، کامپیوتر ندارد؟ گفت: چرا. گفتم: اگر بنا است قهر خدا برسد با کامپیوتر با هم میافتیم. یک خرده فکر کرد گفت: حق با شماست. رفت دوباره گفت: تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه «إِنْشاءَاللَّه» مینشیند. برای دفعه اول یک «إِنْشاءَاللَّه» گفت. من خواستم از این مهماندار تشکر کنم. دیدم در جیبم چیزی نیست. یکی از این نمایندههای مجلس کنار من نشسته بود. گفتم: چیزی نداری من به این یک هدیهای بدهم. گفت: چه؟ گفتم: حالا اگر یک خودنویسی داری بده. گفت: باشد. خودنویس را از این نماینده مجلس گرفتیم و دادیم به این خانم و یاد این دعا افتادم. که ماه رجب یک دعایی هست، دستشان را به ریششان میگیرند و چنین میکنند. یکی ریش نداشت ریش بغل دستی را گرفت و چنین کرد. (خنده حضار) حالا ما خودنویس نداشتیم، خودنویس این نماینده مجلس را گرفتیم و به این خانم دادیم. پیاده شدیم زنگ زدیم به تشکیلات هواپیمایی که بابا شما «إِنْشاءَاللَّه» را هم بنویسید. یعنی چه که ما نگاهمان به کامپیوتر میخورد و از خدا غافل میشویم. گاهی وقتها انسان مغرور میشود. یک چیزی که میبیند فکر میکند نه دیگر… من سراغ دارم چه افرادی در چه شرایطی چه مشکلاتی پیدا کرد. تکیه بر… دیگر چه؟ مسألهی دیگر… یک صلوات دیگر هم بفرستید. (صلوات حضار)
5- اصلاح فرهنگ مردم توسط انبیا و اولیا
یکی از کارهایی که اهل بیت ما میکنند این است که فرهنگ مردم را عوض کنند. شما هرکدام اهل کامپیوتر هستید، به خصوص اگر طلبهها پای تلویزیون هستند یا دانشجویان، مثلاً یک چیزی در ذهنشان است، میگوییم: بابا عزاداری این نیست که جمعیت زیاد باشد. بیست تا گوسفند کشتیم. هشت تا شتر کشتیم. امام حسین به عدد شترها که ثواب نمیدهد. به عدد اخلاص ثواب میدهد. شما یک بز بکش با اخلاص قبول است. دو هزار تا شتر بکش بدون اخلاص قبول نیست. متر خدا و پیغمبر اخلاص است. هیئت ما یک سرش کجاست، یک سرش کجاست. فلان کسی که مرد هشتاد دسته گل آوردند روی قبرش گذاشتند. هشتاد که هیچی، هشتصد دسته گل هم روی قبر مرده بگذارید، در زمانی که این همه گرسنه هستند، روز قیامت باید جواب بدهند آنهایی که گل روی قبر میگذارند. چقدر اسراف میشود. واقعاً بعضی از مهمانیها را آدم نگاه میکند، چه اسرافی میشود. من نمیدانم کجای ما دینداری است. آدمهای خوبی هم هستند ولی در مهمانیها اسراف، اسراف! اسراف گناه کبیره است. تکرار میکنم اسراف گناه کبیره است. دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است و اسراف گناه کبیره است. چقدر بریز و بپاش در مهمانیها است، در عروسیها است.
حدیث داریم «لَیْسَ الْبِرُّ» این این این… «وَ لکِنَّ الْبِر» این این این. یعنی ای مردم، آنچه که در سر شماست دور بریزید. آن نیست. خوشبخت کسی نیست که مهریهاش بالا باشد. خوشبخت کسی است که اخلاقش گزینشاش دقیق باشد. گزینش عروس و داماد باید دقیق باشد. در پارک و سینما و بستنی و اسام اس که آدم نمیتواند همسر انتخاب کند. اگر عاشق هم باشند برای همدیگر کلاهبرداری میکنند. پسر چند روز خودش را نگه میدارد، ببینید دختر اگر مذهبی است او هم بلند میشود نماز شب میخواند. که بگوید: ببین من خیلی مذهبی هستم. دختر هم یک چادر مشکی سر میکند، رویش را هم تنگ میگیرد، اگر ببیند کدش مذهب است یا کدش غیر مذهب است، اگر عاشق باشد طوری خودش را تنظیم میکند که تو خوشت بیاید. با این رقمی که نمیشود فهمید. حدیث داریم اگر میخواهی بفهمی رفیق خوب چه کسی است سه بار او را عصبانی کن. اگر تو را فحش نداد معلوم میشود رفیق خوبی است. در سرازیری که همه آدم خوبی هستند. در سرازیری هر بشکهای هم بیام و است. ماشین سالم را در گردنهها میبینند. «لَیْسَ الْبِرُّ» این … «وَ لکِنَّ الْبِر» این.
6- شناخت راه درست در ماجرای تغییر قبله
قبله که عوض شد، موج در جامعه افتاد. قبله تا حالا این طرف بوده حالا این طرف شده. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) ماجرای تغییر قبله یک درس خیلی قشنگی دارد برای شما بگویم. اول جزء دوم است. پیغمبر ما وقتی مبعوث شد، چهل سالگی روی کعبه پر از بت بود. درون کعبه و روی کعبه بت بود. از چهل سالگی تا 53 ساله، این سیزده سالی که مکه بود رو به بتها نمیایستاد. پشت به کعبه نمیکرد. مثلاً حالا فرض کنید، این میز کعبه است، این رقمی نمیایستاد که پشت به کعبه باشد. منتهی بت پرستها این طرف میایستادند. پیغمبر این رقمی میایستاد که هم رو به بتها نباشد. هم پشت به کعبه نباشد. هجرت کرد به مدینه آمد. خوب چقدر راه است؟ هشتاد فرسخ! به مدینه آمد.
در مدینه بتپرست نبود اما یهودی بود. یهودیها این طرف بودند. پیغمبر هم این طرف نماز میخواند. یهودیها میگفتند: پیغمبر رو به بیتالمقدس نماز میخواند. خوب ما هم برایمان بیتالمقدس مهم است. معلوم میشود که پیغمبر اسلام که بعد از موسی آمده قبلهاش قبله موسی است، معلوم میشود حرف اول را موسی میزند. معلوم میشود کتابش هم فتوکپی تورات است. معلوم میشود حرف اول را ما میزنیم، مسلمانها دنباله رو ما هستند. این کلمه دنبالهرو برای پیغمبر سخت بود که چرا به او دنبالهرو میگویند؟ سحرها میآمد به اطراف آسمان نگاه می کرد. آیه نازل شد چه شده؟ حرف نمیزد ولی نگاهش معنادار بود. میخواست بگوید: خدایا چه کنم؟ این طرف بایستم، بت است. این طرف بایستم یهودیها میگویند: دنبالهرو ما نیست. چه کنم؟ بگو چه کنم؟
آیه نازل شد: «قَدْ نَرى» میبینیم «تَقَلُّبَ» یعنی زیر و رو، میگویند: فلانی متقلب است یعنی زیر و رو میکند. «وجه» را هم شما معنا کنید. وجه یعنی چه؟ بگویید…«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ» (بقره/144) سما یعنی آسمان. «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ» میبینیم سحرها میآیی صورتت را چنین میکنی. چه مشکلی داری؟ یهودیها به تو متلک میگویند؟ چشم! «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها» یک قبلهای میدهیم که تو راضی باشی. گل روی تو قبله را عوض میکنم. پیغمبر نمازش را چهار رکعتی میخواند. رکعت اول و دوم را این طرف خواند. رکعت سوم جبرئیل آمد اینها را به طرف کعبه کجشان کرد. البته بتها هنوز بود. اما چون هشتاد فرسخ فاصله بود دیگر نمیگفتند: پیغمبر رو به بت است. یهودیها دیدند که عجب، گفتند: خوب چه کنیم؟ گفتند: هیچی تهاجم فرهنگی. پیغمبر را به قول امروزیها به چالش بکشیم. میگوییم: سیزده سال در مکه رو به بیتالمقدس بودی. حالا هم که مدینه آمدی یکی دو سال هم در مدینه این طرف بودی. سیزده سال و حدود دو سال میشود بعد از 15 سال قبلهات عوض شده است. سؤال: به چالش میکشیم.
تهاجم فرهنگی این است. این 15 سال کار پیغمبر درست بوده یا غلط؟ اگر درست بوده چرا پیغمبر از کار درستش دست برمیدارد؟ پیغمبر را به چالش میکشیم. اگر غلط بوده، پیغمبری که 15 سال غلط میرود به درد پیغمبری نمیخورد. به هر نحو پیغمبر محکوم است. اگر درست است چرا از کار درستش دست برمیدارد؟ اگر غلط است به درد نمیخورد. آیه نازل شد. «سَیَقُولُ السُّفَهاء» (بقره/142) بیخردها در آینده خواهند گفت. یعنی خودتان را آماده جواب کنید. نگذارید وقتی به شما حمله کردند حالا موشک بسازید. قبل از آنکه حمله کنند موشکتان را بسازید. نگذارید شبهه ایجاد کنند شما جواب بدهید. «سَیَقُولُ» در آینده خواهند گفت، از پیش جوابش را آماده کنید.
چه میگویند؟ میگویند: «ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ» (بقره/142) چه شد اینها کج شدند از قبلهی 15 سالهای که «کانُوا عَلَیْها». چرا از قبله 15 ساله دست برداشتند؟ «قُلْ» به آنها بگو، «لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِب» مشرق و مغرب برای خداست. منتهی این طرف بایستیم، شما میگویید: دنبالهرو هستید، ما یک کاری نمیکنیم که شما بر ما منت بگذارید. وضو هم که میگیری اگر کسی آبت میدهد و منت سرت میگذارد، یا آبی که منت در آن است وضو نگیر. شد؟ «فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام» (بقره/144) رویت را به سمت مسجدالحرام کن. دوباره میفرماید که «وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ» (بقره/149) حالا که در مدینه هستی از هرجا هم بیرون رفتی باز هم قبله مسجدالحرام باشد، دوباره فرموده: «فَوَلُّوا وُجُوهَکُم» (بقره/144) کار نداریم.
موج افتاد در مردم قبله عوض شده. بحث روز به قول امروزیها تیتر روزنامه در همه سایتها آمد. که قبله عوض شد. آیه نازل شد: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/177) به قول مقام معظم رهبری میگفت: مسائل فرعی شما را از مسائل اصلی باز ندارد. حالا قبله ما این طرف باشیم یا آن طرف. این مسأله فرعی است. شما «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ» حالا یا این طرف یا آن طرف، هرجا خدا گفت. «لَیْسَ الْبِرَّ» این «ولکن البر». «لیس العلم» این، «بل العلم» این، «لیس الزهد» این، زهد این نیست. شجاعت این نیست. شجاعت این است.
اصلاً بخشی از روایات ما این بوده که انبیا و ائمهی اطهار (ع) فکر مردم را عوض کنند. بابا این نیست. رفته جبهه برگشته. فرمود: شجاعت این نیست که جبهه برود و برگردد. شجاعت این است که نفست را کنترل کنی. این جهاد اکبر است. خوشبخت کسی نیست که خانه و ماشین و تلفن داشته باشد، خوشبخت کسی است که آدم خوبی باشد. آدم خوب روی گونی بنشیند، شرف دارد به کسی که روی قالی بنشیند و بد دهان باشد. روی گونی بنشین با ادب باش، روی قالی بنشین بیادب باش. ما خیلی از آدمها را داریم سواد ندارند ولی خیلی کمال دارند. و خیلیها را هم داریم که سواد دارند ولی کمالی ندارند. خوشبخت کیست؟
7- عزّت و ذلّت به دست خداست
خدا به پیغمبر میگوید: پسر نوح از تو نیست. اما «السلمان منا» سلمان از ما است. یعنی سلمان ایرانی را میگویند: جزء اهل بیت است، ولی پسر نوح جز خانوادهی نوح نیست. زهد این نیست، آن است. عزت این نیست که پهلوی چه کسی عکس میگیری و از چه کسی حکم میگیری، اگر خدا خواسته باشد… ببینید چند تا «جمیعاً» در قرآن است. «فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعا» (فاطر/10) «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء/139) «جمیعاً» یعنی چه؟ یعنی اگر اینطرف من، و اینطرف من بالاترین شخصیتهای مملکتی باشند و من بین این دو عکس بگیرم، عکسش را هم رنگی چاپ کنیم، دومیلیون هم چاپ کنیم، در همهی خانهها هم بزنیم. خدا خواسته باشد من را خرابم کند، بین دو شخصیت درجهی یک هم خراب میشویم. چون خدا گفته است «جمیعاً» «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» یعنی چه؟ یعنی یک درصدش هم این نیست که پهلوی چه کسی عکس بگیری.
اگر یک درصدش برای این کارهایی بود که ما فکر میکنیم، حکم من سرگردی شد، یا سروانی، یا سرهنگی، یا تیمساری، امیری شد یا سرداری؟ به من گفتند: آیت الله یا حجت الاسلام والمسلمین؟ اصلاً گفتند حجت الاسلام یا حجت الاسلام والمسلمین؟ آخر حجت الاسلام کمرنگ است، حجت الاسلام والمسلمین پررنگتر است. آیت الله پررنگتر است. آیت الله العظمی پررنگتر است. من نگاه میکنم که چه چیز گفتند؟ وقتی من وارد شدم چه برخوردی کردند؟ اگر یک درصد عزت دست کس دیگری غیر از خدا بود، خدا دروغگو بود «نعوذ بالله» خدا در قرآنش میگوید: «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» در عروسی شما فلانی آمد؟ پس عروسی شما خیلی مهم است، چون فلانی آمد. ممکن است همهی شخصیتهای درجهی یک در عروسی شما بیایند، بعد از مدتی به طلاق کشیده شود، یک رسوایی در منطقه بار بیاورید که آن طرفش ناپیداست. اما ممکن است در عروسی شما او را زنگ میزنی میگوید: گرفتارم، او را زنگ میزنی میگوید: مسافرم، او را زنگ میزنی میگوید: مریض است، میبینی همهی شخصیتهای دانهدرشتی که میخواستی در عروسیات بیایند، هیچ کس نیامد، میگویی: در عروسیمان بد شانس آوردیم، هر کس را گفتیم از این دانهدرشتها نیامدند. با آدمهای دانه ریز عروسی میکنیم، یک عروسی بابرکتی، یک زندگی خوشی، خیلی عروسیها را شخصیتها رفتند و به طلاق کشیده شده است. و خیلی از عروسیها با گمنامی خیلی شیرین شده است. خیلیها تالار مهم گرفتند و بهم خورد و خیلیها در اتاق عقد کردند و بهم نخورد.
8- خوشبختی واقعی در گرو سلامت جسم و روح
خوشی این نیست. «لیس البرّ این… و لکن البرّ این…» «لیس العلم این… و لکن العلم این…» «لیس الزهد این…» «لیس الشجاعه این… الشجاعه این…» ما باید قاطی نکنیم، خوشی چیست؟ واقعیت چیست؟ خوش به حال چه کسی؟ خوشا به حال کسی که از نظر بدنی سالم باشد، «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ» روزی که متولد شد اولاد حلال زاده شیر پاک خورده، تولدش از نظروراثتی هیچ مسئلهای ندارد، «وَ یَوْمَ یَمُوت» تمام عمرش را هم خوب زندگی کرد و سالم مرد. «وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» (مریم/15) روز قیامت هم جوری به دنیا آمد که بتواند تمام حرفهایش را روز قیامت جواب بدهد. این را میگویند آدم موفق.
آدم موفق خانه و ماشین و تلفن نیست، آدم موفق آدمی است که 1- از نظر جسمی صد در صد سالم باشد. از نظر رفتار زندگیاش صد در صد روی مرز باشد. از نظر قیامت رو سفید باشد. قرآن هم همین را میگوید. میگوید: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ» روز تولد، «وَ یَوْمَ یَمُوتُ» روز مرگ، «وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» روز قیامت. ماشینی سالم است که دو تا چرخ جلوی آن و دو تا چرخ عقبش همه سالم باشد. هرکدام از این لاستیکها بترکد، منفجر شود، واژگون میشود. یک نگاه ما، چشمانداز ما آینده باشد.
پیغمبر از جبهه برگشت. گفت: سلام من به مردم آخر الزمان. گفتند: یا رسول الله! چه کار به آخر الزمان داری؟ نقد را بگیر. ما اصحاب تو هستیم. ما در بدر آمدیم. ما در احد آمدیم. ما در جبههها همراه هستیم. فرمود: کسانی آخرالزمان خواهند بود ایمانشان از شما محکمتر است. شما اصحاب من هستید. جنگ بدر و احد هم بودید اما آخرالزمان من یارانی خواهم داشت از شما صبورتر. من مادر چهار شهید را دیدم، که به من گفت: به امام بگو چهار تا از بچههای من در جبهه شهید شدند، اما من با تو هستم. شوهر من با تو هست، باقی بچهها هم با تو هستند. یعنی چشمانداز پیغمبر را نگاه کن.
«لا خیر فی لذه من بعدها النار» (نهجالبلاغه/ج18/ص310) حضرت امیر فرمود: بعضی کارها لذیذ است، اما آتش است. این ماهواره را ببین. اینترنت را ببین. فیلم را ببین. این سکس را، این سیدی را ببین. الآن هم کیف میکنی. اما میدانی با جوانیات چه کرد؟ میدانی که تمرکز فکری و علمیات را گرفت. کسی که این فیلم را دیده سر کلاس حواسش جمع است. میدانی به علم خودت ضربه زدی. ضربه به علم بزنی به آیندهات ضربه میزنی. میدانی این فیلم تو را از خدا جدا کرد. از علم جدا کرد. از اخلاق جدا کرد. میدانی بعد از این فیلم دیگر حال نماز و مسجد نداری. میدانی چه خسارتی کردی. بله یک شیپوری زدند و حسین را کشتند و کف زدند و سوت کشیدند و اینها، بعد میدانی چه کردی؟ زینب کبری به یزید گفت: میدانی چه رگی را پاره کردی؟ چه رگی را بریدی؟ میدانی چه چیزی را به چه چیزی فروختی؟ این خیلی مهم است.
خیلیوقتها طرف جان میکند اما روی فرم نیست. مثل اینهایی که ساختمان میسازند اما نقشه، نقشهی مهندسی نیست. از شهرداری که مهندس ناظر میآید، میگوید: آقا این ستون این سقف را نمیکشد. برای این طبقات آهن نازک گرفتی. اینجا باید چنین شود، اینجا باید چنان شود. گاهی وقتها افرادی جان میکنند، اما استاندارد نیست. شما الآن خودنویس درجه یک را ارزان بخر برو یک بانک بگو: آقای بانک من برای شما خودنویس ارزان خریدم. میگوید: باسمه تعالی غلط کردی. مگر تو مأمور خرید بودی. اصلاً وظیفه تو نبود. میگوید: خوب خودنویس ارزان، میگوید: تو چه کاره هستی؟ خیلی وقتها هم افرادی جان میکنند، اما مأمور این کار نیستند. وظیفهشان نبوده این کار را بکنند. طبق چه نقشهای این کار را کردند. روایت داریم، دیگر الآن کامپیوتر پیدا شده. بزن «طوبی لمن» یعنی خوشا به حال کی… ببین در روایات خدا گفته خوشا به حال کی. خوشا به حال کسی که از نظر اعتقادی، از نظر اخلاقی، از نظر اجتماعی، از نظر ازدواج، از نظر… از نظر… این «طوبی»های کامپیوتر را ببیین، دیگر این چیزهایی که در کامپیوتر است من نمیگویم. خود شما پای کامپیوتر برو بنویس «طوبی» خوشا به حال چه کسی… اوه روایات چه کردند؟خوشا به حال این، این خوشا به حالش است. نه این…
خدایا دست ما را بگیر، ما خوشبختی واقعی را بفهمیم. و ما را خوشبخت واقعی قرار بده. خدایا دست ما را بگیر، زرق و برقها و کاخها و دژها و کوهها و باغها، تشریفات، نژاد، مدرک، دست ما را بگیر، گول این خوشبختیهای کاذب را نخوریم.
1- بر اساس آیه 79 سورهی قصص، مردم به اموال چه کسی حسرت میخوردند؟
1) فرعون
2) قارون
3) هامان
2- قرآن در مورد اموال دنیا، چه چیزی را مذمت میکند؟
1) کسب مال و ثروت
2) جمع مال و ذخیره کردن
3) به ارث گذاردن اموال
3- در ماجرای تغییر قبله، مسألهی اصلی و اساسی چه بود؟
1) توجه به کعبه و مکه
2) توجه به بیت المقدس
3) توجه به انجام فرمان خدا
4- آیه 139 سورهی نساء بر چه امری تأکید میکند؟
1) همهی ثروت از آن خداست
2) همه قدرت از آن خداست
3) همهی عزت از آن خداست
5- در نزد رسول خدا چه گروهی از مؤمنان گرامیترند؟
1) اصحاب جنگ بدر
2) اصحاب جنگ احد
3) یاران آخرالزمان