جلساتی درباره خودباوری و خودباختگی صحبت کردیم، در این جلسه و یکی دو جلسه بعد هم در این زمینه صحبت خواهیم کرد. موضوع: خودباختگی، خودباوری.
این تعبیرات لوکس و سوپر دولوکس ریشهاش این است. ذکر و غفلت انسان اگر غافل شد خودش را می بازد. غافل شد که چقدر انرژی دارد، چقدر توان دارد، چقدر استعداد دارد، چقدر مکتبش غنی است، چه سابقه خوبی دارد، چه آینده روشنی دارد، چه رهبری دارد، چه الگویی دارد، چه خدایی دارد. غفلت باعث می شود که انسان خودش را ببازد، اما اگر ذکر، یاد بود، من یاد خدا باشم، وصل به یک قدرت بی نهایت هستم. یاد این باشم که زحماتم هدر نمی رود. یعنی ریشه خودباختگی غفلت است و ریشه خودباوری، ذکر. به همین خاطر بدترین، زشت ترین تعبیرها راجع به غافل شده است. در قرآن چهار تا تشبیه خیلی تند است. قرآن یک جا می گوید که «کَمَثَلِ الْکَلْبِ» الأعراف/176 افرادی مثل سگ هستند، «کَمَثَلِ الْحِمَارِ» الجمعه/5 مثل الاغ، «کَالْحِجَارَهِ» البقره/74 مثل سنگ، «کَالْأَنْعَامِ» الأعراف/179 مثل الاغ، مثل گاو، در این چهارتا «کَالْأَنْعَامِ» یک چیزی اضافه دارد، می گوید «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» الأعراف/179 از گاو هم بدتر است، چرا؟ مگر چه خبر است؟ می گوید: «أُوْلَئِکَ» الأعراف/179 می دانی چرا این «أُوْلَئِکَ» است؟ « هُمْ الْغَافِلُونَ» الأعراف/179 برای اینکه این غافل است. از چی غافل است؟ غفلت از خدا، غفلت از مسئولیت، غفلت از استعدادها، غفلت از محرومین، غفلت از قیامت. یعنی کسی که غافل شد یک همچین لقبی را می گیرد. « أُوْلَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» الأعراف/179 حالا برای خودباختگی. ریشه خودباختگی غفلت است.
1- غفلت، مهم ترین عامل خودباختگی
عوامل غفلت را من در جلسات قبل چند تایش را گفتم، دیشب نشستیم و یک دسته بندی نویی کردیم که عوامل اعتقادی، عوامل فرهنگی، عوامل اقتصادی، عوامل خانوادگی، عوامل اخلاقی و روانی، عوامل اجتماعی، عوامل سیاسی، اینها را یک نظامی به آن دادیم که شاید بشود این را بعداً انشاءالله یک توفیقی پیدا کنیم، کتاب کنیم. چون بلای خیلیها است، از کشورهای اروپائی، کشورهای شرقی، غربی، تحصیلکرده های ما، خیلی هایشان خودباخته هستند، اصلا اختیار زلفش دست خودش نیست. اینکه می گویی چرا اینطور است، می گوید چون مد است، نمی گوید چون اینطوری دوست دارم. اگر بگوید چون دوست دارم، خوب است، بالاخره دنبال نفس خودش می رود، اینکه دنبال نفس خودش برود باز بهتر است تا اینکه دنبال هوس دیگران برود. آخر مگر بیل به کمر هوس خودت خورده؟ آدم اگر می خواهد دنبال هوس برود، لااقل دنبال هوس خودش برود. ما گاهی دنبال هوس دیگران می رویم، این خیلی. . . می گویند آنکه پشت موتور می نشیند وضعش بدتر از آن است که. . . آخر دیگر اگر بناست هوسی هم باشد، مگر بیل به کمر هوس خودم خورده است؟ هوس خودم، چرا هوس دیگران. ببین چه لباسی دوست داری، ببین چه قیافه ای دوست داری، خوشت اگر آمد، دیدی واقعا قشنگ تری، خوشگلتری، می گوید من کاری به خوشگلی ندارم، چون در فیلم دیدهام، وگرنه حالا. مثلا از سینما آمده بیرون، کبریت روشن می کند، سیگارش را، چون کبریت را از این طرفی نگه می دارد. چرا همچین؟ می گوید مگر ندیدی سیگارش را که روشن کرد، چوب کبریت را از این طرفی نگه داشت. ببینید، باسواد هم هست، ولی پوک است، ما خیلی باسواد پوک داریم، یعنی در نگه داشتن چوب کبریت از خودش اراده ندارد. این خیلی فاجعه است، خودباختگی است. چه کار داری کی چوب کبریتش را چطور نگه داشت. بنابراین. مهندسین ما، گاهی وقتها ممکن است. . . مغزشان خوب کار می کند، آدمهای خوبی هم هستند، اما مثلا در ساختمان حساب نمی کند، این ساختمان حیاء را از بین می برد. همه همدیگر را می بینند. بله، ممکن است اتریش این رقم بسازند، تو چه کار داری به آن. یک کسی گوشش درد می کرد گفت برو بکش، گفت چرا؟ گفت دندانم درد می کرد کشیدم. گفت بابا دندان چه کار دارد به گوش. این دندانش درد می کرد کشید، می گوید گوشت درد می کند برو بکش.
این یک رقم خودباختگی در همه ابعاد ما بلای مهمی است. اگر این بحثها را خدا به آن نظر کند عزیزان گوش بدهند، یک مقدار، اصلا کار به کسی نداشته باشید، خودت یک کسی هستی، حالا.
عوامل خودباختگی. یک عوامل اعتقادی بود که این خیلی عامل مهمی است، چون خودش را می بازد برای اینکه فکر می کند به بن بست رسیده است، فکر می کند از مرگ دیگر خبری نیست، فکر می کند زحمت هایش دیگر هدر رفته است، فکر می کند اصلا بیخود آمد، بیخود متولد شد، این هستی پوچ است، یعنی اعتقادات به مبدأ و معاد و اینها، این یک سری باعث می شود که از تو پوک می شود، مأیوس می شود. حالا عوامل فرهنگیاش را در این جلسه بحث می کنیم، پس موضوع بحث: عوامل فرهنگی خودباختگی.
2- تعلیم و تربیت نادرست، از عوامل خودباختگی
عوامل فرهنگیاش، یکی اینکه تعلیم و تربیت غلط. 1- تعلیم و تربیت غلط. این تعلیم و تربیت از نظر قرآن درست نیست، باید گفت تربیت و تعلیم. یک نکته بگویم. در قرآن یک جا می گوید تعلیم و تربیت، سه جا می گوید تربیت و تعلیم. تربیت و تعلیم، تربیت و تعلیم. چهار بار «َیُعَلِّمُهُمْ»، «وَیُزَکِّیهِمْ» البقره/129 در قرآن هست، یک بار یعلمهم جلو است، «َیُعَلِّمُهُمْ»، «وَیُزَکِّیهِمْ» البقره/129یعنی تعلیم و تربیت، سه جا می گوید «یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ» آل عمران/164، الجمعه/2 آن سه تا درست است یا این یکی؟ قرآن همهاش درست است، منتهی این یکی، یکی تعلیم جلو است، این حرف خدا نیست. حضرت ابراهیم در دعایش گفت «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا» البقره/129 خدایا به مردم بعد از من پیغمبری بده که آموزش و پرورش. ابراهیم علیه السلام از این طرف دعا کرد، ولی خداوند از این طرف گوش داد، گفت خدا دعایت را مستجاب می کنم، پیغمبر می دهم، نه پیغمبری که آموزش و پرورش، پیغمبری که پرورش و آموزش. می گفت ما سه تا دعا کردیم از این طرفی، گفت مال می خواهیم، خانه می خواهیم، زن و فرزند می خواهیم، گفت ما از این طرفی دعا کردیم، خدا از آن طرفی گوش داد، زن و بچه داریم، نه خانه داریم، نه مال. گفت ما از این طرف دعا کردیم، خدا از این طرف گوش داد. البته گاهی کلید خانه و مال هم زن و بچه است. یعنی زن قدم دارد، بچه قدم دارد، تا بچه نیاید، خانه دار نمی شویم. شاید نود و پنج درصد کسانی که خانه دار شدند، بعد از بچه بوده، یعنی بچه قدم داشته. نگویید تا خانه نداشته باشم، زن نمی گیرم، زنم را نمی آورم.
خوب؛ عوامل فرهنگی، تعلیم و تربیت. تعلیم و تربیت غلط. در کشور ما هم هست؟ بله، اوه. در دانشگاه هم هست؟ بله. در حوزه هم هست؟ هی، بله. بی رو دربایستی، بله. حالا من نمونه هایش را برایتان بگویم. از کجا بگویم نمی دانم. یک وقتی اول طلبگیام بود، ما را بردند نصیحتمان کنند. بزرگواری می گفت ببین، فلانی رفت درس بخواند در فلان حوزه، هرچه نامه آمد گذاشت زیر تشکش، و هی خواند، خواند، سالها که گذشت ملا که شد، نامهها را باز کرد ببیند چی است، دید در نامه نوشته پدرت مرده، در نامه نوشته مادرت مرده، هی یکی یکی می مردند، نامه می نوشتند، ایشان برای اینکه حواسش پرت نشود نامهها را می گذاشت زیر تشک و نمی خواند. هرچه من فکر کردم روایت می گوید جواب نامه، مثل جواب سلام است، البته حالا کسی به من نگوید آقای قرائتی ما خودمان به تو نامه نوشتیم، چرا جواب نمی دهی؟ من از اول گفتم جواب نامه را وقت ندارم بدهم، یک کسی زن بد داشت، گفتند طلاقش را بده، گفت فرصت ندارم. روزی دو تا گونی نامه که من نمی توانم بخوانم که، دفتر و دستک که ندارم، با کم و زیادش. ولی جواب نامه لازم است، مگر اینکه آدم قبلاً بگوید نامه نفرستید.
از طرفی دیگر، این همه قرآن می گوید «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» البقره/83 حالا یک نامه از شهرت آمد باید بگذاری زیر تشک؟ این نامه را بگذاری زیر تشک، کجایش با «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» البقره/83 سازگار است؟ این چه اخلاقی است؟
در دانشگاه کتاب هست مثلا فرض کنید که، کتاب معارف هم هست، مثلا راجع به صفات ثبوتیه، صفات سلبیه، مثل اینکه الان مشکل دانشجوها صفات ثبوتیه و سلبیه است، دانشجویی که؟ ؟ ؟ می خواهد، یعنی صابون می خواهد شما سنگ پا به پایش می زنی. گاهی وقتها آدم مثلا پوستین را در بندرعباس می فروشد، نمی داند اینجا بندرعباس است، هوا داغ است، پوستین نیاز نیست، حساب نمی کنیم نیاز دانشجو چی است، علم خودمان را می نویسیم به هوای اینکه ملا هستیم. در دانشگاه هست، در حوزه هست، این درسهای عرفانی که شروع می شود، یک بازار دروغی برای عرفان. . . چه عرفانی، چه سیر و سلوکی، ما عرفان داریم، سیر و سلوک هم داریم، نه اینهایی که دکان باز کردهاند. اکثر این عرفانها و دکانها، عارف است، عارف است، عارف است، بابا دکان است، ما عارف داریم اما عارف نما نداریم. هروقت یک چیز خوبی پیدا شد، کنارش هم چند تا چیز قلابی پیدا می شود.
3- سیر و سلوک واقعی، در گرو تقلید از مراجع دینی
جوانها می پرسند آقا راه سیر و سلوک چی است؟ می گویم: بسمه تعالی، مسلمانی؟ می گوید بله، می گویم مسلمان گفته دستت را بگذار در قرآن، قرآن هم که نمی توانی بفهمی، دستت را بگذار در دست مرجع تقلیدت، سیر و سلوک هر کسی عمل به فتوای مجتهدش است. آقا نه می خواهم سیر و سلوک کنم، می گویم آقا جان، برو دنبال مرجع خودت، هرچه آقا گفته گوش بده. سیر و سلوک شما تقلید از مرجع تقلید است، بازی در نیاورید. شنیدید یک سیر و سلوکی هست، ولی این مربوط به شما نیست. یک وقت امام سال 42 بود، یک سخنرانی کرد در مسجد اعظم، دستش را می زد به منبر می گفت وای بر علمای ساکت مشهد، وای بر علمای ساکت نجف، وای بر علمای ساکت تهران، اول انقلاب بود، فریاد می کشید. آن زمان ما یک طلبه بودیم، پنج سال بود از طلبگیمان گذشته بود، لمعه می خواندیم با یکی از بستگانمان که او هم لمعه می خواند، من رویم نشد بروم، او رفت پهلوی امام گفت آقا وظیفه ما چی است؟ گفت شما چه می خوانید؟ گفت لمعه، گفت برو درست را بخوان. گفتیم وای بر علما، تو برو کشکت را بساب. حالا یک سیر و سلوکی، عرفانی هست برای اولیاء خدا، آن هم عرفان درست از متن وحی، چه کار دارد به تو؟ تو، من، باید برویم ببینیم مرجع تقلیدمان چه می گوید، بازی در نیاورید. تعلیم و تربیت های. . . بعد این آقایی که اهل سیر و سلوک است، هشت سال به مملکت حمله شد، پایش را جبهه گذاشت، والا ایشان جبهه نه، ولی عارف کاملی است. بسمه تعالی، کشک است، هشت سال به مملکت حمله شد، حالا نمی خواهیم بگوییم همه تفنگ به دست بگیرند ولی بالاخره باید در خط انقلاب باشند. نماز جمعه می رود؟ نه، نماز جماعت محله می رود؟ نه، جمعه، نه، جماعت، نه، جبهه، نه، ولی عارف است. یک کسی می گفت ببین زنا می کنی، بکن، فحش می دهی بده، ربا می خوری، بخور، دروغ هم می گویی بگو، غیبت هم می کنی بکن، فحش هم می دهی بده، اما مسلمان باش. جمعه که نمی رود، جماعت هم که نمی رود، سابقه جبهه هم که ندارد، اما دارد سیر و سلوک می کند، باید گفت بسمه تعالی، جان ننهات! تعلیم و تربیت های غلط. مسئول جایی است که دو هزار تا جوان است، تحقیق می کند درباره بول ابل، آخر آدم چقدر باید حواسش پرت باشد؟ پژوهش می کند در تاریخ که اولین پرده کعبه را یمن بافتند یا شام؟ یعنی مخش تعلیم و تربیت غلط.
4- خطر تحریف، کتمان و بدعت در امور فرهنگی
2-تحریف؛ از عوامل. . . من نمی دانم گفتم یا نگفتم. در سوره بقره آیه ای داریم، آیه 78، خیلی آیه خطرناکی است، خیلی خطرناک. عرض کنم به حضور جنابعالی که خدا به کفار یک بار می گوید وای، «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» المرسلات/15 به اینهایی که مسخره می کنند مردم را یک بار گفته وای، «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» الهمزه/1 به اینهایی که کم فروشی می کنند یک بار گفته وای، «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ» المطففین/1 وای کم فروش، نیش زن، تکذیب کننده، یک بار « وَیْلٌ » است، ولی به کسانی که تحریف، یعنی یک چیزی را به اسم دین می نویسند به خورد مردم می دهند، این را خدا سه بار گفته « وَیْلٌ ». در یک آیه سه بار گفته، آیه 79 سوره بقره، می فرماید: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا» البقره/79 برای یک لقمه نان یک چیزی با دستش می نویسد می گوید این از خدا است. دوباره پشت سر « فَوَیْلٌ» گفته، « فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ» دوباره گفته « وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» کل قرآن یک آیه داریم سه بار « وَیْلٌ» در آن است، آن هم برای ظلم فرهنگی است. تحریف؛
دیگر چه؟ روشنفکران بی تعهد. عوامل خودباختگی. روشنفکران بی تعهد. اول بگوییم روشنفکر کی است؟ اصلا روشنفکر نمی شود مذهبی نباشد. چرا؟ یک مثال بزنم، فرض کنیم می خواهیم یک جایی برویم، می خواهیم برویم صد کیلومتری، دویست کیلومتری، اتوبوس می آید سوار می شویم می رویم، بیست تا اتوبوس می آید سوار می شویم می رویم، ده تا از این اتوبوسها یک چیزهایی احتیاطا برمی دارند، جک، زنجیر، زاپاس، نمی دانم، آفتابه، قرص آسپرین، کپسول آتش نشانی، یک چیزهایی برمی دارند می گذارند صندوق عقب، ده تا از این اتوبوسها هم ول کن بابا، برو بابا، دست خالی می روند، حالا این دویست کیلومتر را این بیست تا اتوبوس می رویم یک آنی نیاز به زنجیر برای بکسل، جک، زاپاس، یا نیاز نیست یا هست، اگر نیاز نبود ضرری نکردیم. حالا این ماشین را مسافرها که وزنی ندارند، حالا چند کیلو هم زاپاس و جک، اگر نیاز نبود زاپاس و جک، اگر نیاز نبود ضرری نکردیم، اما اگر نیاز بود آن راننده دست خالی چه خاکی بر سرش خواهد کرد؟ روشنفکر کسی است که همیشه پیش بینی کند. ما نماز می خوانیم آنها نماز نمی خوانند، من روشنفکر هستم، قیامت هم نباشد من ضرری نکردم با پنج دقیقه نماز خواندن. اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، تو چه خاکی بر سرت خواهی کرد؟ خانم، هشتاد کیلو است صد گرم هم حجاب دارد، اگر قیامت هم نبود، ما که هشتاد کیلو هستیم، بگذار هشتاد کیلو و صد گرم باشیم. تو که ولنگ و وار هستی چه جوابی خواهی داد؟ حالا این همه خرج ماشین و تلفن و خانه و موبایل و نمی دانم سرویس چی و چی می شود، حالا پول یک موتور هندا هم می دهیم می رویم مکه، حالا قیامت هم نیست، یک میلیون دو میلیون هم خرج مکه کردیم، اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آن کسی که واجب الحج است و حج نمی رود چه خواهد کرد؟ یعنی همیشه مذهبیها روشنفکر هستند، آنهایی که مذهبی نیستند اصلا روشنفکر نیستند، مگر با ژست می شود روشنفکر بود؟ مثلا من اگر لباس خلبانی بپوشم، خلبان می شوم؟ بنابراین لازمه روشنفکری تعهد است، اینکه می گویم روشنفکر، اصطلاح روزش را می گویم اما از نظر عقلی روشنفکر عاقل است، عاقل باید پیش بینی های لازم را بکند. ا ما یک کپسول آتش نشانی می گذاریم، حالا اگر آتش نگرفت خانه، که خوب نگرفت که نگرفت، این کنار خانه است، اما اگر گرفت تو که در خانهات وسیله آتش خاموش کن نداری چه کار می کنی؟ این حرف از امام رضا است، امام رضا(ع) فرمود به آدمهای لاابالی که برخورد کردید چون همیشه شما ممکن است برخورید، در رفت و آمدها برخورید به آدمهایی که برو بابا، ول کن بابا، اگر برو بابا، ول کن بابا، چی چی به او بگوییم؟ بگویید ببینید من نماز می خوانم او نمی خواند، ضرری نکردم، من حجاب دارم او ندارد، ما ناهارمان را ماه رمضان چند ساعت عقب می اندازیم می خواهیم ساعت یک و دو ناهار بخوریم، ساعت پنج و شش می خوریم، این چند ساعت ناهار را عقب بیندازیم خطری نیست، اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آن کسی که روزه خورده چه خواهد کرد؟ به هر حال، تحریف.
5- خطر کج فهمی در شناخت دین
کج فهمی و بد فهمی، عوامل خودباختگی. گاهی طرف را بی دین می کنند. می گوید ببین، بیا، بیا، بیا، یک جوان را می نشاند یک آدم مریض، گاهی هم مریض نیستند، کج فهم است، مفاتیح را می آورد می گوید ببین این مفاتیح آخوندها است، این مفاتیح مذهبیها و شیعهها است، نوشته دعای ساعت اول روز، دعای ساعت دوم روز، دعای ساعت سوم روز، دعای ساعت چهارم روز، مثل 119 می گوید ساعت هفت و دوازده دقیقه، ساعت هفت و هفده دقیقه، می گوید ببین این دینی که دعوتت می کنند آخوندها، یعنی همهاش بنشین دعا بخوان، این نمی فهمد که دعای ساعت اول روز، دوم روز، یعنی چه، آقاجان، این معنایش این است، شما می روی ترمینال، پایانه، نوشته تهران – شیراز، ساعت هفت، تهران – شیراز، ساعت هشت، تهران – شیراز، ساعت نه، تهران – شیراز ساعت ده، این منظورش این نیست که هی برو شیراز و برگرد، یعنی هر ساعتی خواستی بروی ماشین هست، دعای ساعت هفتم، دعای ساعت چهارم، یعنی اگر از صبح تا ساعت چهار نرسیدی دعا بخوانی، برای هر زمانی فرصت هست، نه اینکه صبح تا شب بنشین دعا بخوان. علاوه بر اینکه گاهی وقتها آدم باید صبح تا شب دعا بخواند، چه اشکالی دارد، وقت هایی پیش می آید که انسان کاری دیگر دستش نیست، یعنی وظیفه و مسئولیتی ندارد، یعنی یا پیر است، یا مریض است، پایش در گچ است، زندان است، اصلا وقت هایی است که آدم، باید دعا بخواند، کار دیگری نمی تواند بکند.
یک کسی افتاد در چاه، گفتند صبر کن بروم طناب بیاورم، گفت حالا صبر نکنم چه کنم؟ خوب حالا دعا نخواند چه کند؟ بنابراین گاهی وقتها برای هر ساعتی دعا هست و باید بخوانیم، گاهی هم آدم هایی که کار مهم و واجبی دارند، مثل خمیرگیر، خمیرگیر از ساعت سه بعد از نصف شب تا هفت صبح کار دارد. هشت صبح آزاد می شود، خوب برو یک ساعت بنشین دعا بخوان، ده دقیقه دعا بخوان. کج فهمی.
دین از سیاست جداست، از کج فهمیها است. آقا، بنده به عنوان طلبه ای که مقداری با قرآن هستم عرض می کنم، در این قرآن صدها آیه مربوط به مسائل سیاسی است، هرکس می گوید دین از سیاست جداست، چه آخوند، چه کت شلواری، چه شیعه، چه سنی، هرکس می گوید دین از سیاست جداست یعنی باید صدها آیه قرآن را ما از قرآن حذف کنیم، تمام شد و رفت، بحث هم نداریم با هم، در قرآن صدها آیه مربوط به آیات سیاسی است و کسی هم که می گوید دین از سیاست جداست، یعنی من این چند صد تا آیه را قبول ندارم.
عوامل خودباختگی. دین منهای روحانی. می شود گفت طب منهای پزشک؟ خانه منهای مهندس؟ سوزن منهای نخ؟ می شود مثلا؟ کتاب منهای معلم؟
تحریف، روشنفکران بی تعهد، کج فهمی، بدفهمی، مثلا بدفهمی. حدیث داریم وقتی وارد حمام می شوید آب حمام را بخورید، بعضی قدیمیها تا وارد می شدند آب خزینه را می خوردند، بابا آب حمام را بخور، نه یعنی آب کثیف یعنی باید آب حمام آب آشامیدنی باشد. یعنی باید آنقدر آبش خوب باشد که قابل خوردن باشد، نه یعنی هرچه در آن است بخور. آخر یک کسی فهم بد، بدفهمی دیگر، چه می شود کرد. می گویند یک کسی رسید به لیوان فروش، این لیوان فروش لیوانها را دمر گذاشته بود در مغازهاش، یک خورده نگاه کرد گفت آقا، گفت بله، گفت این لیوان شما چرا درش بسته است؟ بعد گفت تهاش هم که سوراخ است، گفت بابا از این طرف بگیر، دو تا اشکالت برطرف می شود.
وقتی می گویند این چیز نجس است، آقا می گویند گوشت خوک نخور، نخور، خلاص، می گویند آقا فلسفهاش این بود که گوشت خوک تولید کرم کدو می شود و الان در حرارت فلان درجه می کشند کرمش کشته شود. می گوییم ببن کرمش را چند سال است فهمیدی؟ سی سال، چهل سال، پنجاه سال است، پس تا سی چهل سال پیش کرمش را هم انسان نمی شناخت، حالا می گویید آن کرم کدو و ترشین را در فلان حرارت از بین می رود، اسلام بازهم می گوید نخور، می گوید ممکن است هزار سال دیگر باز یک رازی در این باشد که ما نفهمیم. کج فهمی، بد فهمی.
ناآگاهی. مراد از ناآگاهی جهل نیست، خیلیها با سواد هستند، اما ناآگاه هستند. ناآگاهی و یا تحصیلات خنثی و بی فایده. ما حتی تفسیر خنثی هم داریم. ممکن است در جلسه قرآن می نشینند تفسیر می گویند ولی خنثی است، یعنی ور می رویم به یک لغتی که این، عرض کنم به حضور شما که، انسان از انس است، از نسیان است، ریشه لغویاش این است، ؟ ؟ ؟ چی گفته، چی گفته، چی گفته، بالاخره یک ساعت نشستیم چی از آن درآمد، یعنی خروجیاش چی شد؟ معنای جوان چیست؟ جوان از شانزده سالگی است تا بیست و پنج سالگی، فلان دانشمند فلان را گفته از شانزده سالگی، فلان دانشمند گفته از پانزده سالگی، بابا، جوان را همه می فهمند، دیگر ور نرو که جوان چیست. اصلا گاهی وقتها روی یک موضوعاتی. . . فساد چیست؟ من وارد یک اتاق شدم، دیدم یک مشت ملا نشتهاند، می گویند(الفساد ما هو؟) حقیقت فساد چی است؟ من دیدم اینها خل هستند، یعنی فساد نمی دانی چه است؟ من فکر کردم چه کار کنم، این قصه برای سی و پنج سال پیش است. طلبه نویی بودم، دیدم نشستهاند بحث فساد می کنند، گفتم شما نمی دانید فساد چی است؟ قندان قند را برداشتم ریختم به سقف، گفتم فساد این است. آخر تو را به خد بلند شوید، مردم نماز بلد نیستند، روزه بلد نیستند، بلند شوید جمع کنید، هی به اسم پژوهش نشسته اید. بحث های خنثی.
اجازه بدهید من این حرف را هم تکراری بزنم. قرآن در سوره علق می گوید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» العلق/1 به نام پروردگارت بخوان، آخرش شما نخوانید، اگر بخوانید باید سجده واجب کنید، می گوید که، فارسیاش این است، اولش می گوید بخوان، آخرش می گوید سجده کن، و به خدا قرب پیدا کن. یعنی آن علمی ارزش دارد، آن قرائت و اقراء، بخوان، خواندنی، آن دانشگاه و حوزه ای بار دارد که آخرش به سجده و قرب به خدا منتهی شود. اگر شما باسواد شدی، اما به بندگی خدا کشیده نشدی، معلوم می شود اقراءت، اقراء بسم رب، نبوده. چون امیرالمؤمنین می فرماید(ثمره العلم العبودیه) ثمره علم عبودیت است، بندگی خدا است.
6- معیارهای اولویت در کارهای فرهنگی
تحقیقی ارزش دارد که آخر تحقیق انسان یا مشکل، یک چیزی خدمتتان بگویم. چه حوزه چه دانشگاه، چه آموزش و پرورش، تبلیغات، مساجد، هر کس که مسئول فرهنگی است، روزنامه نویسها، فیلم های تلویزیون، تمام مسئولین فرهنگی باید کاری که می کنند، چهار تا محور داشته باشد وگرنه عمرشان تلف، مال تلف، خیانت به مغزها کردهاند. خیلی حرف کلیدی می خواهم بزنم، خیلی حرف مهمی می خواهم بزنم، زیادی گوش بدهید. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، حواستان را جمع کنید چه دارم می گویم، تمام مسئولین فرهنگی، صدا و سیما، روزنامهها، مجلهها، حوزهها و دانشگاهها، آنچه می گویند و می نویسند و چاپ می کنند و فیلم سازی می کنند باید روی یکی از این چهارتا باشد. یا واجب، یا مستحب، یا نیاز فردی را حل کند، یا نیاز جامعه را حل کند. اگر چیزی نه واجب است، نه مستحب است، نه نیاز فرد را حل می کند نه نیاز جامعه را، هرچه هم اسمش را تحقیق و پژوهش بگذارند این فایده ای ندارد.
تبلیغات سوء، القاء شبهه. بی خبری از تمدن، ما از تمدن خودمان بی خبر هستیم. دیشب من به یک فکری افتادم، فکر جدیدی است، می گویم مسجد جامع اصفهان، مسجد جامع گوهرشاد، مسجد جامع تهران، مسجد جامعها، مسجد جامع شوشتر، بعد از دهها قرن، بعد از صدها سال، هنوز ما نماز جمعه هایمان را آنجا می خوانیم. آن زمان معماری خل نبودند معمارها، دلیلش این است که هنوز معمارهای خوب ما نمی توانند مثل آنها ایوانها و گنبدها را بسازند، پس آنها خیلی هنرمند بودند و فنی هم بودند، چطور مخشان کشیده مسجد را، ؟ ؟ ؟ ساختند، یا آن زمان آمار مسلمانها آنقدر زیاد بوده، بعد این مرگ و میرهایی که بر اثر قحطیها و طاعونها و این وباها بوده اینها واقعاً طبیعی بوده، یا مصنوعی بوده؟ آدم دارد شک می کند. این مسجد دلیل بر این دارد که این مسجد اینقدر نمازخوان داشته، که الان بعد از چند قرن هنوز نماز جمعهها می روند در همان جا نماز می خوانند. پس پیداست معمارهایشان هم خل نبودند، به دلیل این که آثار هنر و عقل از ساختمانشان پیداست. پس هنرمند عاقل بودند، این ساختمان هایی که ساختند پیداست مورد نیاز بوده، آن زمان آنقدر جمعیت بوده، چطور شد کم شده؟ این مرگ و میرهایی که در این واسطهها پوشیده، طبیعی بوده یا مصنوعی بوده یا استعماری بوده؟ چی بوده؟ آدم به هر حال یک چیزیاش می شود. اگر دیدید یک آدم عاقلی ده تا کت و شلوار بزرگ دارد، حالا هم لاغر است، پیداست این یک زمانی چاق بوده، دیوانه که نبوده این، این همه کت و شلوار بزرگ خریده، این که کت و شلوار قیمتی بزرگ خریده و طرف هم عاقل بوده، حالا می بینید لاغر شده، باید این چی شد که لاغر شد. طبیعی بوده، مرض بوده، کاهش وزن بوده، دست خودش بوده یا دست غیر. نمی دانم، عوامل فرهنگی. اشاره می کنند وقت تمام شد، بقیهاش را بعدا می گویم. بدعتها خرافات، تهمتها، تحقیرها، شایعهها، اهیمت دادن به مهرهها، بی خبری مسئولین فرهنگی از خطرات موجود، گاهی وقتها مسئولین فرهنگی نمی دانند امروز مشکل چی است، مشکل چی است. کتاب دانشگاه باید چطور باشد، باید یک صندوق بگذاریم در دانشگاه، به دانشجوها بگوییم هر سؤالی دارید بنویسید بیندازید در صندوق، مسئولین فرهنگی شبهات دانشجوها را بخوانند، جواب هایش را کتاب درسی کنند، دانشجو بخواند. چون جوان یک شبهه دیگر در کلهاش است، کتاب معارف چیز دیگری برایش می گوید. کتاب دانشگاه باید اینطور باشد.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، ما را از غفلت، غفلت از خودت، غفلت از مسئولیت، غفلت از استعدادها و محرومین و قیامت، ما را از انواع غفلتها و از انواع خودباختگیها و از عوامل و از بسترهای خودباختگی، فرد و جامعه ما را نجات بده. (الهی آمین) ما را به یاد خودت، به یاد نعمت های خودت، به یاد قدرت خودت، به یاد حکمت خودت، به یاد الطاف خودت، به یاد استعدادهایی که تو به ما داده ای، ما را از متذکرین قرار بده.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خودباوری و خودباختگی -4
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»