خطرها و سپرها (4)

1- خطر شیطان و راه‌های نفوذ شیطان
2- نافرمانی شیطان و تکبر در برابر خداوند
3- شیطان از جنس جنّ و انسان
4- اخلاق و رفتار شیطانی در زندگی اجتماعی
5- راه‌های نفوذ شیطان در میان افراد متفاوت
6- حضور شیطان در همه صحنه‌های زندگی
7- خاطره‌ای از مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی
8- بهره‌گیری از نیمه دوم ماه رمضان

موضوع: خطرها و سپرها (4)

تاریخ پخش: 25/06/87

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثی را داریم برای امام حسن مجتبی، انشاالله در جلسه‌ی آینده بگوییم. فردا! این بحثمان دنباله‌ی بحث‌های قبل است. یک بحثی داشتیم چند جلسه مشغولش بودیم و آن اینکه خطرها و سپرها. یک سری خطرهایی جلو است، و در مقابل این خطرها چه کنیم؟ چند تا را گفتیم. از جمله جلسه‌ی قبل، گفتیم مشکلاتی پیش می‌آید که آدم عقایدش به هم می‌خورد. حرف‌هایش ناجور می‌شود. اخلاقش عوض می‌شود. در مقابل مشکلات باید چه کنیم؟ یکسری هست مثلاً درباره‌ی افرادی احساس پوچی و بن بست می‌کنند، صحبت کردیم. و یکسری هوس‌های درونی است، که این برای انسان خطر است. صحبت کردیم. یکسری هم تکیه‌گاه‌های غیر خداست که صحبت کردیم در این جلسه می‌خواهم مقداری درباره‌ی شیطان صحبت کنیم که یکی از خطرهاست.

مادر مقابل وسوسه‌های شیطان باید چه کنیم؟ چند تا بحث راجع به شیطان هست، من این را مطرح کنم. بسم الله الرحمن الرحیم. ادامه‌ی بحث، ادامه‌ی بحث خطرها و سپرها. این کلمه‌ی سپر به خاطر کلمه‌ی ماه رمضان است. که «الصوم جُنَّه» حدیث داریم ماه رمضان یک سپری است. همیشه در طول تاریخ حتی زمان طاغوت ماه رمضان آمار فساد کم می‌شده. چون حدیث داریم ماه رمضان، دست شیطان بسته می‌شود. خیلی‌ها به احترام ماه رمضان خلاف نمی‌کنند. همان گرسنگی و تشنگی که به اینها فشار می‌آورد خیلی هیجان و رمق خلافکاری‌شان را کم می‌کند. «الصوم جُنَّه» حدیث داریم روزه سپر است. من حالا گفتم به این مناسبت چند جلسه، حالا به نظرم جلسه‌ی چهارم است. یکی از اینها مسئله‌ی شیطان است.

1- خطر شیطان و راه‌های نفوذ شیطان

خطر شیطان، حالا درباره‌ی شیطان چند بحث است. مسئله‌ی شیطان. خطر، شیطان است. درباره‌ی شیطان چند بحث است. 1- چرا آفریده شد؟ این یک سؤالی است. اصلاً خدا چرا شیطان را آفرید؟ اجازه بدهید بحث را عوض کنم. اصلاً از کجا بفهمیم هست؟ ممکن است بگویند: اصلاً شیطان نیست دروغ است.‌ از کجا وجود دارد؟ وجود داشته باشد؟ این یکی. سوال دوم، چرا آفریده شد؟ سوال سوم: چگونه نفوذ می‌کند؟ سوال چهارم، ما چه کنیم؟ روی این چهار عنوان یک صحبتی کنیم.

از کجا بفهمیم شیطان هست یا نه؟ ما که شیطان را نمی‌بینیم. کسی بیاید بگوید: آقا شیطان نیست. علامت اینکه شیطان هست یا نیست این است که تصمیم بگیرید دو رکعت نماز با توجه بخوانید. اگر توانستید؟ اگر شیطان نیست خوب پس خودت هستی. بسم الله! خودت دو رکعت نماز بخوان ببینیم. خیلی وقت‌ها آدم می‌فهمد که کار دست خودش نیست. می‌فهمد از جای دیگر است. حالا از جای دیگر هست، گاهی شیطان است. گاهی خدا! چون دو تا القا داریم. دو تا وحی داریم. وحی دو رقم است. گاهی از طرف خدا است. از طرف خداوند است که قرآن می‌گوید: «أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏» (قصص/7) به مادر موسی وحی کردیم که برای حفظ جان بچه‌ات، بچه را شیر بده، در صندوق بگذار، در رودخانه بیانداز. به فرعون گفته بودند: امسال زنی پسری می‌زاید که آن بچه کاخ تو را زیر و رو می‌کند. فرعون دستور داد هر زنی پسر زایید بچه‌اش را بکشند. مادر موسی پسر زایید، ترسید. خدا به او وحی کرد. این آیه برای آن است. مادر موسی هم پیغمبر نبود. وحی کرد، یعنی القا کرد. القا کرد به دل مادر موسی، به فکرش انداخت که بچه‌ را شیر بدهد، در جعبه، بیانداز، ما این را حفظ می‌کنیم.

یکی هم وحی از طرف شیطان است که قرآن می‌گوید: «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُون‏» شیطان وحی می‌کند. «إِلى‏ أَوْلِیائِهِم‏»  (انعام/121) آنهایی که دوستشان دارد. پس هم «یُوحُون» هم «اوحی» خوب، از کجا شیطان باشد؟ دلیل اینکه شیطان هست، این است که ما گاهی وقت‌ها تصمیم می‌گیریم، دو رکعت نماز است. تصمیم می‌گیریم مثلاً یک دعا را با حال بخوانیم. تصمیم می‌گیریم خودسازی کنیم. می‌بینیم از بیرون هُل داده شدیم، و آن نخ ما پاره شد. از اینکه ما تصمیم می‌گیریم نخ ما پاره می‌شود، پیداست همه‌اش هم دست ما نیست. از بیرون هست. این بهترین دلیل است.

2- نافرمانی شیطان و تکبر در برابر خداوند

حالا چرا خدا شیطان را آفرید؟ خداوند موجودی به نام جن آفریده است. شیطان هم جز جنی‌ها است. منتهی این گردن کلفتی کرد. وگرنه شیطان شش هزار سال عبادت کرد. امیرالمومنین می‌فرماید: نمی‌دانیم این شش هزار سال، سال‌های دنیایی بوده یعنی 365 روز، یا سال‌های آخرتی است که یک روزش به اندازه‌‌ی 50 سال دنیا است. ولی شش هزار سال عبادت داشت. در نهج البلاغه داریم. وقتی هم که خلاف کرد عذرخواهی نکرد. آخر ببینید دو نفر خلاف کردند. یکی حضرت آدم، گفتند: این گیاه را نخور، خورد. یکی به ابلیس گفتند: سجده بکن، نکرد. هم شیطان، ابلیس خلاف کرد. هم آدم خلاف کرد. «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ» (طه/121) به آدم گفتیم: نخور، خورد. به شیطان گفتیم: سجده کن، نکرد. چطور یکی پیغمبر شد، یکی شیطان؟ آدم فوری عذرخواهی کرد. شیطان پررویی کرد. چقدر خوب است که آدم اگر گناه می‌کند فوری عذرخواهی کنیم. در مناجات داریم «لَکَ الْعُتْبَى» «لَکَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى‏» (بحارالانوار/ج19/ص21) خدایا هرچه می‌خواهی «عُتْبَى» یعنی عتاب. «لَکَ الْعُتْبَى، لَکَ الْعُتْبَى» هرچه می‌خواهی من را توبیخ کن. هرچه می‌خواهی من را توبیخ کن. ولی از من بگذر. مثل اینکه شما می‌روی پهلوی… می‌گویی: آقا در گوش من بزن. ولی من را حلال کن. «لَکَ الْعُتْبَى، لَکَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى» در مناجات‌ها هست. بالاخره انسان معصوم نیست. خلاف از او سر می‌زند. ولی عذرخواهی کند. خداوند هم خیلی راحت می‌پذیرد. «قَابِلُ التَّوْب‏» (غافر/3) یعنی خدا توبه را قبول می‌کند. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «یَقْبَلُ التَّوْبَه» (توبه/104) خدا توبه را قبول می‌کند. هم «قَابِلُ التَّوْب» هم «یَقْبَلُ التَّوْبَه» هم «یُحِبُّ التَّوَّابینَ» (بقره/222) آخر ممکن است یک زندانی را ببخشند به مناسبت مثلاً سوم خرداد یا مثلاً عید نوروز، یا عید غدیر یا مبعث، ولی این زندانی که عفوش کردند که دیگر دوستش ندارند. فوقش از زندان آزادش می‌کنند. اما خدا می‌گوید: هم تو را می‌بخشم. هم دوستت دارم. نمی‌گوید: «یحب التائبین» می‌گوید: «یُحِبُّ التَّوَّابینَ» «تواب» یعنی کسی که مرتب خلاف می‌کند، مرتب عذرخواهی می‌کند. مرتب خلاف… باز می‌گوید: باز هم دوستت دارم. ببینید چه گفتم؟ «قَابِلُ التَّوْب» قبول می‌کند. «یَقْبَلُ التَّوْبَه» برای همیشه قبول می‌کند. غیر از اینکه توبه را می‌پذیرد، «یحب» توبه کنندگان را هم دوست دارد. از توبه شکستن هم ناراحت نشوید. هرچه هم توبه را شکستید، باز هم عذرخواهی کنید. مثل دست! دست شستن چطوری است؟ مرتب دست کثیف می‌شود. مرتب دست را می‌شوییم. مرتب کثیف می‌شود. مرتب می‌شوییم. منتهی وقتی که عذرخواهی می‌کنیم دروغ نگوییم. یعنی واقعاً پشیمان شویم. حالا…

3- شیطان از جنس جنّ و انسان

فرق شیطان و ابلیس چیست؟ ابلیس اسم یک شخص خاصی است. همان که «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیس‏» (بقره/34) همان که به آدم سجده نکرد. شیطان به هر آدم متمرد و فاسدی می‌گویند ولو انسان. ولذا در قرآن داریم «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏» (انعام/112) یعنی انسان‌ها هم شیطان هستند. پس پیداست هر موجود موذی، شیطان است. مثلاً می‌گویند: ناخنت را بگیر زیر ناخنت شیطان جمع می‌شود. خوب شاید مراد از شیطان همان میکروب‌ها باشد. زباله را در خانه نگه ندار. شیطان جمع می‌شود. یعنی زباله‌ها… پس شیطان هم شامل شیطان می‌شود، هم شامل انسان می‌شود. به هر موجود مضر می‌گویند: شیطان! ولی به هرکس ابلیس نمی‌گویند. ابلیس برای آن شخص خاص است. مثلی است ما می گوییم که: هر گردویی گرد است. ولی هر گردی گردو نیست. ابلیس شیطان هست، ولی هر شیطانی ابلیس نیست. این هم یک مسئله.

4- اخلاق و رفتار شیطانی در زندگی اجتماعی

حالا، رمز سقوط شیطان چیست؟ اخلاق شیطانی. حالا من می‌گویم ببینید شما هم دارید؟ من هم دارم؟ اصلاً ببینید نکند ما هم شیطان باشیم؟ شیطان متکبر بود. می‌گفت: «أَنَا خَیْر» (اعراف/12) من بهتر هستم. من به او سجده نمی‌کنم. من! به او سجده نمی‌کنم. من! مادر شوهر به عروس سلام کند؟ او باید بیاید دست مرا ببوسد. عروس من است. باید بیاید دست مرا ببوسد. این هم شیطان است. هرکس بگوید: من! یک رگی از… من یعنی چه؟ پیغمبر به بچه سلام می‌کرد. حالا شما مادر شوهر هستی. مادر عروسی، خوب سلام کن. او باید بیاید. او باید دیدن من بیاید. این حرف‌ها چیست؟ او باید دیدن من بیاید یعنی چه؟ این‌ها رگه‌های شیطان است.

صله رحم، خیلی سفارش شده است. حالا چه این طرف خانه او، چه آن طرف خانه او، اول او باید به من سلام کند. اول… این‌ها رگه های شیطان است. تکبر! تکبر! آقاماه رمضان است. گرچه ای کاش از اول ماه رمضان شده بود. حالا نصف ماه رمضان گذشت. این نصف دوم که هست. بیایید یک استادی را بگیرید، شما لیسانس هستی. فوق لیسانس هستی. نمی‌دانم تاجر هستی. کارمند هستی. هرچه هستی، بالاخره در اداره شما، در دانشگاه شما، خیلی جوان هستند قرآن بلد هستند. بیایید روزی نیم ساعت پهلویشان… من! ترم چهارم هستم. پهلوی این بروم؟! ترم چهارم گیر کرده است. بعضی‌ها گیر شرق هستند. بعضی‌ها گیر غرب هستند. بعضی‌ها گیر خودشان هستند. گیر خودش است. اینها تکبر، «أَنَا خَیْر» این صفت شیطانی است.

یکی، تعصب و نژاد. گفت: نژاد من از آتش است. نژاد آدم از خاک است. من نژادم برتر است. ما با اینها ازدواج نمی‌کنیم. اینها جزء عشایر هستند. ما جزء نمی‌دانم عشیره‌ی فلان هستیم. عشایر قبیله‌ی فلان، آن می‌گوید: ما قبیله‌ی فلان هستیم. او می‌گوید: نمی‌دانم ما روستای فلان، او می‌گوید… ما محله‌ی پایین، او محله‌ی بالا. نمی‌دانم ما بچه ی کجا. او بچه‌ی کجا. ازدواج روستا به روستا که نیست. ازدواج آدم به آدم است. گاهی دو تا آدم به هم می‌خورند ولو از دو منطقه. گاهی هم ممکن است دو نفر در یک خانه باشند ولی به هم نخورند. این نژاد پرستی، ده پرستی، شهر پرستی، وطن پرستی، وطن پرستی هم شرک است. ما وطن دوستی داریم. وطن دوستی حق است. وطن پرستی شرک است. پرستش مخصوص خداست.

قیاس! چطور او که لیسانس است مهریه‌اش 100 سکه است. آنوقت من فوق لیسانس 80 سکه؟ آدم گاهی داماد خوب را باید مفت زنش شود. گاهی عروس به قدری خوب است که اصلاً بی جهازیه به اندازه‌ی 100 تا عروس جهازیه دار می‌ارزد. قیاس می‌کنند. من، او، این تعصب، نژاد پرستی، قیاس، لجبازی، عوض اینکه عذرخواهی بکند. اینها صفت‌های شیطانی است. خدایا تو خودت می‌دانی. این رگه‌ها در بعضی از ما هست. خدایا ما را از این خصلت‌های شیطانی، همه‌ی ما را هر کدام هستیم نجات بده.

5- راه‌های نفوذ شیطان در میان افراد متفاوت

خوب، مسئله‌ی دیگر راه نفوذ شیطان چیست؟ درباره‌ی راه نفوذ شیطان، یک چیزهایی من اینجا نوشتم. هرکسی را از یک راهی گمراه می‌کند. مثلاً شیطان به آقای قرائتی نمی‌گوید: شراب بخور. هیچ وقت آخوند شراب نمی‌خورد. ولی از راه دیگر می‌آید کلاه سر من می‌گذارد. من سر نماز، «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» (فاتحه/4) یادم می‌آید وضو نداشتم. خوب حالا باید بگویم: آقایان من وضو نداشتم. خودتان بخوانید. می‌گویند: خوب اِ! قرائتی وضو نداشت. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین‏» (فاتحه/5) همینطور الکی نماز بخوانم. شیطان به من نمی‌گوید: شراب بخور. ولی می‌گوید: برای اینکه پز تو در مسجد حفظ شود، حتی اگر بی‌وضو نماز خواندی نمازت را ادامه بده. خانم‌های چادر مشکی را نمی‌گوید: بی‌حجاب در خیابان برو. می‌گوید: نه! شما حزب اللهی هستی. مذهبی، مسلمان، به شما یک چیز حسادت. فاطمه خانم، چه مقاله‌ای نوشت. برو بابا! خواهرش کمکش کرد. یعنی یک نیش می‌زنی که یعنی حسودیت گل می‌کند، با همان چادر مشکی حسودی می‌کنی. ماشاالله! چه هیئت پر جمعیتی! به رئیس هیئت که نمی‌گوید: شراب بخور. می‌گوید: بابا آنها جمعیتشان را پلو می‌دهند. ما قیمه مثلاً آبگوشت می‌دهیم. می‌گوید: علت اینکه جمعیت آن هیئت زیاد است، چون پلو می‌دهند. ببین نمی‌گوید: واعظش خوب است. نیتش اخلاص است. می‌گوید: چون پلو می‌دهند جمعیت است. هرکس را از یک راهی. یکی از راه حسادت، یکی از راه پول، یکی از راه فقر، گاهی وقت‌ها از راه سادگی. مثلاً با دوچرخه راه می‌رود. شیطان می‌آید می‌گوید: ببین! یک کسی را داشتیم در اول انقلاب با دوچرخه این طرف و آنطرف می‌رفت، بعد در سخنرانی‌اش گفت: من! با دوچرخه حرکت می‌کنم. گفتند: آقا تو را به خدا سوار ماشین شو اینقدر من، من نکن! گاهی آدم سوار دوچرخه می‌شود از همان دوچرخه پز می‌دهد. گاهی آدم سوار ماشین شیک می‌شود می‌گوید: ببین، چه ماشینی دارند؟ وضعشان خوب است. گاهی با ماشین آدم پز می‌دهد، گاهی با…گاهی می‌رود بالا می‌نشیند که بگوید: من مهم هستم. آن یک رقم شیطان را سوار می‌شود. گاهی هم لب در می‌نشیند که بگوید: من تواضع دارم. خاکی هستم. مردمی هستم. آنکسی که لب در می‌نشیند، ممکن است شیطان از لب در گولش بزند. آنکسی هم که بالا می نشیند ممکن است شیطان از… شیطان همه جا هست.

در جبهه هم شیطان هست. ایام جنگ گاهی ما پهلوی رزمنده‌ها می‌رفتیم. می‌گفتیم: سربازان مثلاً، بسیجی‌های، سپاهی‌های، ارتشی‌های مثلاً اصفهان چند نفر هستند؟ یا مشهد یا فلان استان؟ تا مثلاً بچه‌های مشهد همه دو تا دست بلند می‌کردند. که دست‌ها… بابا حالا یک دستت را بلند کن. دیگر حالا… دستت را بالا کن. دستش را بلند کند که مثلاً… حالا یا از اصفهان، یا از مشهد، یا از زنجان، یا از تبریز، چه فرقی می‌کند؟ چه فرقی می‌کند؟ گاهی از راه خانه، گاهی از راه صدا، گاهی از راه قرآن، گاهی از راه… اوه اوه اوه اوه! راه‌های نفوذ شیطان، خدا رحمت کند آیت الله شهید دستغیب را. یک کتابی به نام استعاذه نوشته است. «استعاذه» یعنی اعوذ بالله من الشیطان. یعنی خدایا من را از شر شیطان حفظ کن. حالا به نظرم برای ایشان است. حالا تا رفتم بگویم شک کردم. یا ایشان بوده یا کس دیگر. حالا این را به نام تردید از من بشنوید.

به یکی از علما، به شیطان گفتند. به شیطان گفتند که: فلانی کتابی به نام استعاذه نوشته است. مردم اگر آن را بخوانند پناه به خدا می‌برند دیگر تو، وسوسه‌های تو حریفشان، حریفشان نمی شود. گفت: اتفاقاً خودم به او گفتم: استعاذه بنویس. خودم گفتم: استعاذه بنویس. یعنی گاهی وقت‌ها در قالب استعاذه ممکن است آدم گول بخورد. مثلاً بنده روی منبر می‌گویم: دنیا که ارزش ندارد. می‌گویم به شما دنیا ارزش ندارد. ولی اگر به خودم پول ندهند منبر نمی‌روم. دنیا ارزش ندارد یعنی یک دانه بیانداز من بردارم. ببین حاج آقا شیطان یک راه، دو راه نیست.

6- حضور شیطان در همه صحنه‌های زندگی

در محراب می‌آید. در جبهه می‌رود. در نویسندگی هست. در هیئت هست. در بازار هست. اصلاً بعضی‌ها که دیگر همه‌شان شیطان است. امیرالمومنین فرمود: شیطان دانه می‌ریزد. جوجه می‌دهد. ای کاش یادم بود این را از روی نهج البلاغه می‌آوردم. می‌گوید: شیطان اول جوجه دارد. بعد جوجه‌ها دائم رشد می‌کند، رشد می‌کند. یک ذره یک ذره اینطوری است. یعنی انسان اول شیطان در روحش می‌رود. یک ذره یک ذره کار به جایی می‌رسد اصلاً نگاه‌هایش شیطانی می‌شود. یک نگاه به حق نمی‌کند. اصلاً دعاهایش شیطانی است. یک کسی می‌گفت: من این رقمی دعا می‌کنم. وقتی یک جایی افطاری می‌روم، اگر غذا ساده بود، می‌گویم: «رحم الله من قرا فاتحه» بسش است. (خنده حضار) اگر دیدم نه چند رقم غذا و اینها، شروع می‌کنم «نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم» می‌‌بینم غذا خوب بود. اما اگر نه مرغ، ماهی چه خبر است! می‌گفت: من دعایم را فتیله‌اش را بالا می‌کشم. «یا حمید بحق محمد! یا عالی بحق علی» می‌گفت: من دعاهایم بر وزن سفره است. ببینید گاهی در خود دعا ممکن است رگه‌های شیطان باشد. اینطوری است.

گاهی وقت‌ها مثلاً می‌گویم: من که قابل نیستم. یعنی چه؟ یعنی من قابل هستم. می‌گویم: قابل نیستم. مثلاً ما را افطاری دعوت می‌کنند. صاحبخانه می‌بیند ما غذا می‌خوریم، هیچ چیز نمی‌گوییم. می‌خواهد بگوید: آقای قرائتی خوب می‌خوری یک چیزی بگو. زشت است بگوید: آقای قرائتی تعریف کن! می‌گوید: حاج آقا دوست ندارید؟ می‌گویم: چرا، زحمت کشیدید. خیلی ممنون. یک خرده تعریف می‌کنم، یک خرده مثل اینکه می‌خارد حال می‌آید. دومرتبه قاشق هفتم، هشتم، باز می‌بیند ما چیزی نگفتیم، می‌گوید: حاج آقا! چیزی می‌خواهید برایتان بیاورم؟ نه آقا خیلی خوب است. دست شما درد نکند. باز دوباره، دومرتبه آخرهای این قاشق می‌گوید: حاج آقا! یعنی سه بار این صاحبخانه می‌آید مرتب به من سیخ می‌زند، تا من را وادار کند از او تعریف کنم. رویش نمی‌شود بگوید: آقایان، توجه! شما که غذا می‌خورید، یکی دو دقیقه از من ستایش کنید. رویش نمی‌شود بگوید. مرتب می‌گوید: قابل نیست. قابل شما را ندارد. سفره… مرتب یک سیخی می‌زند تا ما سر سفره از او، اینها هم شیطان است.

اوه! اینقدر شیطان کلاه سر آدم می‌گذارد. یک عمری ممکن است آدم گرفتار وسوسه باشد و خودش هم متوجه نشود. این خیلی مهم است. خیلی مهم است. یک خاطره برایتان بگویم، چون دیگر به امام حسن متوسل شویم. شب نیمه‌ی ماه رمضان است. بلکه خدا نجاتمان بدهد. واقعاً می‌ترسیم روز قیامت بفهمیم همه‌ی کارهای ما شیطانی بوده است. هیچ چیز آن برای خدا نبوده است. اگر گفتند: این نوشته را از خودت بخوان، من با نشاط می‌خوانم. اما اگر من از تلویزیون بیرون رفتم، یک کس دیگر جای من آمد، گفت: آقای قرائتی نوشته‌‌ی تو آمده من از نوشته‌ها‌ی تو استفاده می‌کنم. به او نمی‌دهم. پیداست خدا نیست. تو اگر مریض نیستی خوب این حدیث را چه تو بخوانی، چه دیگران. چطور وقتی خودت می‌خوانی بانشاط هستی؟ اما اگر خودت کنار رفتی یک طلبه‌ی دیگر، یک استاد دیگر، بخواهد این را بخواند نوشته را به او نمی‌دهی؟ چرا این مداح شعرش را به یک مداح دیگر نمی‌دهد؟ پیداست دکان است. خوب اگر غرض تو اشک برای امام حسین است خوب بده این مداح در یک شهر دیگر بخواند. ما به کس دیگر نمی‌دهیم. انسان خیلی خطرناک است. یک خاطره برایتان بگویم.صلوات بفرستید.

7- خاطره‌ای از مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی

عالمی بود به نام آیت الله میرزا جواد تهرانی. از علمای درجه یک مشهد بود به قدری هم عالم با تقوایی بود، که اگر می‌ایستاد همه‌ی آخوندهای ایران پشت سرش نماز می‌خواندند. زمان شاه ایشان به من فرمود که شما مشهد بیا، این روش کلاسداری و تخته سیاه را به طلبه‌های جوان هم بگو. ما هم خانه‌ی قم را اجاره دادیم، مشهد خانه اجاره کردیم، اثاثیه، بار و بنه کشیدیم، در حرم امام رضا رفتیم، گفتیم: یا امام رضا! یکسال من مشهد می ایستم برای همه‌ی اقشار سخنرانی می‌کنم. دانشجو، طلبه، بازاری، شهری، روستایی، هرکس بود. یکسال سخنرانی می کنم از احدی هم پول نمی‌گیرم. این برای من. تو هم امام رضا هستی، از خدا بخواه من صد در صد مخلص باشم. حرف‌هایم را زدم و کلاس‌ها شروع شد. برای همه‌ی اقشار کلاس داشتیم. آن زمان هم طلبه‌ی جوانی بودم. کر و فری داشتم. تخته سیاه یک چیز جدیدی بود. دیگر حالا اینقدر نمی‌دانم چیز آمده که دیگر تخته سیاه از گَردانه خارج می‌شود. ولی حالا آن زمان قصه برای حدوداً سی و پنج، شش سال پیش است. بعضی از شما متولد نشده بودید. خیلی از شما! این قصه را هم احتمالاً مثلاً سال‌های قبل هم ممکن است از من شنیده باشید. ولی حالا نسل عوض می‌شود. ما یک جلسه داشتیم برای طلبه‌ها در یکی از مدارس، مساجد، مسجد ملا هاشم بود. مسجد ملا هاشم مشهد، بالای خیابان، کنار مدرسه‌ی نواب. آن زمان مسجد یک سالنی داشت، یک حیاط کوچک و یک حوض کوچک، در مسجد هم تنگ بود، طلبه هم زیاد می‌آمد. بعضی از طلبه‌ها هم که کلاس من می‌آمدند سوادشان از خود من بیشتر بود. فقط می‌آمدند روش من را ببینند. صدها طلبه بود، جلسه تمام شد، از در تنگ، از داخل حیاط می‌رفتیم بیرون، من هم قاطی طلبه‌ها. خوب من هم یک طلبه جوان، قاطی طلبه‌ها. یک طلبه رویش را عقب کرد من را دید. ولی محل نگذاشت. نگاه به قیافه‌ی من کرد. چنین کرد. بعد هم چنین کرد. ما یک چیزمان شد. که یا نگاه نکن، یا اگر نگاه کردی بگو: حاج آقا ببخشید.ما استاد تو بودیم خدای نکرده! بگو: بفرمایید جلو! ببخشید! قشنگ همینطور نگاه کرد و بعد هم چنین کرد. (خنده حضار) ما یک چیزیمان شد. چیزی که شد فهمیدم قرآن می‌گوید: اخلاص نداری! چون علامت اخلاص این است. «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) مخلص این است که نه از مردم پول بخواهد. نه تشکر! من از اینها پول نمی‌خواستم. اما در دلم تشکر، بفرما جلو، ببخشید. یک چیزی می‌خواستم، تا فهمیدم اخلاص ندارم خودم را از جمعیت کنار کشیدم و کنار حیاط نشستم و فکر کردم و بله اخلاص نیست. بینی و بین الله در دلم بود از من تعریف کند. یعنی لا اقل بفرمایید جلو بگوید. حرف‌هایم را… مسجد خلوت شد و رفتم در خانه‌ی آیت الله تهرانی. میرزا جواد، رفتم در زدم و پیر مرد حدود، کمر خمیده حدود 80 سالش بود، خودش آمد در را باز کرد و سلام علیکم، گفتم: شما یادتان هست به من فرمودید: از قم بیایم مشهد کلاس بگذارم؟ گفت: بله!گفتم: می‌خواهم یک خاطره بگویم. گفت: بفرمایید داخل! رفتم، تا به او گفتم، آقا ایشان شروع به گریه کردن کرد. یک گریه‌ی بلندی کرد. نعره می‌کشید. اشک می‌ریخت. اشک‌ها روی ریش سفید می‌آمد، کمر خمیده، روی لباسش می‌ریخت. ما دیدیم دارد لباسش تر می‌شود. گفتم: آقا گناه ما دو تا شد. یکی اخلاص نداشتیم. یکی عالم ربانی را داریم می‌سوزانیم. آقا اینقدر گریه نکنید. حالتان به هم می‌خورد. آقا خواهش می‌کنم گریه نکنید. گریه‌ی مفصلی کرد. گفت: برو حرم به امام رضا بگو: متشکرم که وسط عمر فهمیدم اخلاص ندارم. من دارم برای خودم گریه می‌کنم که نکند روز قیامت معلوم شود 80 سال کار کردم ولی لب در دلم این بود که به من بگویند: برو، بفرما جلو. نکند من هم یک چنین صحنه ای پیش بیاید. برو حرم به امام رضا بگو: متشکرم که وسط عمر فهمیدم، اخلاص ندارم. این خاطره را ما از ایشان داریم.

8- بهره‌گیری از نیمه دوم ماه رمضان

نصف ماه رمضان تمام شد. بعضی‌ها نصف عمرمان تمام شد. بعضی‌ها بیشتر عمر تمام شد. با عمرمان چه کردیم؟ یک سرمایه جلو است. تولد امام حسن، امام حسن هم خیلی آقا است. نگاهش کنی چیزی به تو می‌دهد. یک کسی به امام حسن نگاه می‌کرد، گفت: خیلی به من نگاه می‌کنی، گفت: خیلی اسبت قشنگ است. پیاده شد گفت: برای تو! تمام اموالش را چند بار در راه خدا داد. امام حسن مقامش از امام حسین بیشتر است. چون شب عاشورا که امام حسین شعری خواند، زینب غش کرد و منقلب شد، گفت: چرا منقلب شدی؟مگر جدم از من بهتر نبود؟ رفت! مگر مادرم، مگر پدرم علی از من، بعد گفت: مگر امام حسن از من بهتر نبود؟ رفت! خود امام حسین، شب عاشورا فرمود: امام حسن مقامش از من بالاتر است. خود امام حسین! خیلی امام حسن عزیز است. نصف ماه رمضان تمام، بیننده‌ها تمام شد. بعضی‌ها نصف، چه کردیم؟ یک خرده به خودمان نگاه کنیم. واقعاً برای خدا، یک کاری می‌توانی بگویی: والله این کار برای خدا بود؟ مسجدی می‌رویم چون خوشمان می‌آید. با او رفیق می‌شویم چون خوشمان می‌آید. او را افطاری دعوت می کنیم چون دوستش دارم. او را دعوت نمی‌کنیم چون دوستش ندارم. اصلاً یک کسی را در افطاری دعوتش کن، این را دوستش نداشته باشی. خوب اگر هرکسی افطاری دعوت می‌کنی، خوشت می‌آید که دنبال نفست هستی. دنبال خوشت می‌آید. من نمی‌گویم آنهایی که خوشت می‌آید دعوت نکن. می‌گویم: در این ده نفر و نفر هم دعوت کن که خوشت نیاید. بالاخره مسلمان که هست. حالا خط سیاسی‌اش با تو نمی‌خورد. روزه که هست. مسلمان که هست. خوب بگو بیاید. اینها راستی هستند. هیس! آنها چپی هستند. بابا چپ و راست روزه که هست. دیگر این سیاست که در خرما نیست. می‌خواهد یک خرما بخورد، یک خرده فِرنی! دیگر این سیاست باید در خرما هم بیاید. انتخابات که نیست. انتخابات خطی عمل کنیم. اما در مسلمانی که دیگر… آقا ما گیر هستیم. گیر هوس‌ها، گیر… اینها وسوسه‌های شیطان است. من اینجا بیست راه نوشتم شیطان چطور نفوذ می‌کند؟ می ترسم شیطان به من بگوید: تو خودت هم حرف هایت القای من است. نمی‌دانم! هیچ کس خودش را تبرئه نکند. فقط یک دعا می‌کنم. به آبروی بندگان مخلصی که شیطان گفت: من حریف اینها نمی‌شوم. شیطان مثل سگ است. سگ به صاحبخانه کار ندارد. به غریبه‌ها می‌پرد. آنهایی که اولیای خدا هستند شیطان حریفشان نمی‌شود. ما هم حریف او نمی‌شویم. حالا بعضی یک دنگ، بعضی دو دنگ، بعضی سه دنگ، تمام حرف‌هایی که می‌زند شیطانی است. فکرش همه شیطانی است. چنین می شود. بعد چنین می‌شود. بعد چنین می‌شود. بعد چنین می‌شود. یک دنیایی از خیالات یکی هم الهی نیست.

خدایا! به آبروی بندگان مخلصت، عیدی تولد امام حسن را این به ما بده، ما را از شر وسوسه‌های درونی نفس و از شر شیطان‌ها، و از شر طاغوت‌ها، و از شر رفیق بد، کتاب بد، فیلم بد، فکر بد، اخلاق بد، رفیق بد، همسر بد، فرزند بد، داماد بد، عروس بد، نوه‌ی بد، همسایه‌ی بد، استاد بد، شاگرد بد، کارفرمای بد، خدایا ما را از همه‌ی عوامل انحراف کننده نجات بده. یک ایمان و تقوای قوی به ما بده که وقت لغزش تو خودت آن ایمان قوی دست ما را بگیرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment