خطرها و سپرها (3)

1- دنیا، سرای مشکلات و مصیبت‌ها
2- راه‌های برخورد با مشکلات
3- توجه به صبر دیگران در برابر مشکلات
4- پاداش الهی در برابر صبر و تحمل
5- نقش مشکلات در رشد و پیشرفت انسان
6- سختی‌ها و مشکلات، کفّاره گناهان
7- حفظ آبروی دیگران در انفاق و صدقه
8- کمک به دیگران در برابر مشکلات

موضوع: خطرها و سپرها (3)

تاریخ پخش: 24/06/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

موضوع بحثمان در دو جلسه صحبت کردیم. باز حرف ادامه پیدا کرد، اینکه خطرها چیست؟ در مقابل خطرها سپرها چیست؟ چه خطری جلو است و ما با این خطر چطور مقابله کنیم؟ خطرها و سپرها.

یکی از خطرهایی که در جلسات قبل گفتیم مسئله‌ی نفس است که خیلی هوا و هوس‌های درونی ما را گاهی وادار می‌کند دسته گل آب بدهیم، خلافکاری بکنیم. یکی از خطرهای زیاد که خیلی تابلو در جاده‌اش است، این است که انسان به سراغ غیر خدا می‌رود. زرق و برق‌ها آدم را از خدا جدا می‌کند. اینها را صحبت کردیم در این جلسه یکی از خطرها مشکلات است. یکی هم از خطرها وسوسه‌های شیطان است. درباره‌ی این انشاالله می‌خواهیم صحبت کنیم. خداوند انشاالله خودش کمک کند که هم درست بفهمیم. درست بگوییم. درست عمل کنیم. کارهایمان ذخیره‌ی قیامت باشد. موضوع بحثمان ادامه‌ی بحث خطرها، سپرها. به مناسبت یاد سپر افتادم به مناسبتی که روایت داریم «الصوم جُنَّه» روزه سپر آتش است.

1- دنیا، سرای مشکلات و مصیبت‌ها

یکی از خطرها که بحث است، مشکلات است. مشکلات! با مشکلات چه کنیم؟ حالا، راجع به مشکلات، اول کسی توقع نداشته باشد که زندگی‌اش بی‌غصه باشد. هیچ‌کس بی‌غصه نیست. شما فکر می‌کنی مثلاً شاه غصه نداشت؟ اینقدر که مردم مرگ بر شاه گفتند، به هیچ ستمگری شاید اینقدر نفرین نکرده باشند. مثلاً صدام بی‌‌ غصه بود؟ پولدارها بی‌غصه هستند؟ زوردارها بی‌غصه هستند؟ امیرالمومنین می‌فرماید: ببینید «دار» دار یعنی چه؟ خانه‌ای است که به «بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ» (بحارالانوار/ج70 /ص82) اصلاً دنیا خانه‌ای است که غرق بلاست… مثل اینکه آدم در تنور توقع داشته باشد داغ نباشد. اصلاً تنور جای داغی است. توقع نداشته باشید. خیلی‌وقت‌ها ما می‌گوییم: آخر چرا چنین شد؟ چرا چه؟ مرتب می‌گوییم: چرا چنین شد؟ چرا چنین شد؟ بابا اینجا دنیا است. مثل اینکه شما در تنور بروی بگویی: چرا داغ است؟ بابا مگر نمی‌دانی اینجا تنور است. چند سال پیش یک مثلی زدم، مثل خوبی بود. می‌توانید یک لیوانی به ما بدهید؟ یک لیوان خالی به ما بدهید. با این لیوان مثال بزنم.

می‌گویند: کسی در دکان لیوان فروش آمد. این لیوان فروش لیوان‌هایش را دمر گذاشته بود. مشتری آمد برود دستی پشت لیوان مالید. گفت: حاج آقا این لیوان شما چرا در بسته است؟ بعد بلند کرد گفت: اِ! ته آن هم که سوراخ است. دو تا اشکال کرد. یکی درش بسته است. یکی سوراخ است. لیوان فروش گفت: آقاجان! گیر در تو است. لیوان مشکل ندارد. اگر لیوان را از اینطرف بگیری، دو تا اشکالت رفع می‌شود. ما فکر می‌کنیم دنیا جای خوشی است، آنوقت شروع می‌کنیم. فکر می‌کنیم که مثلاً دنیا آخور است. تا یک چیزی کم شد می‌گوییم: چرا کم شده است؟ فکر می‌کنیم دنیا خوابگاه است. تا پشه ما را از خواب بیدار کرد می‌گوییم: خدایا این پشه را برای چه آفریدی؟ گاهی فکر می‌کنیم دنیا عشرتکده است. آمدیم کیف کنیم. تا یک جایی غصه پیش می‌آید می‌گوییم: چرا؟ باید بدانیم دنیا جای آخور، خوابگاه، عشرتکده نیست. دنیا جای رفاه نیست. مثل اینکه شما در قهوه‌خانه نشسته‌ای می‌گویی: پس کبابت کجاست؟ آقا پس جگرت کجاست؟ می‌گوید: آقا جان! اینجا قهوه خانه است. تو در قهوه‌خانه نشستی چلوکباب می‌خواهی. اصلاً توقع ما غلط است. اصلاً توقع شما غلط است. ما گاهی وقت‌ها نمی‌دانیم قصه چیست، یا توقع بیخود داریم و این مسئله مهم است. باید توقعمان را کم کنیم.

یکی از بزرگان دین مریض شد و رفت خارج عمل جراحی، پروفسوری که عمل کرده بود آمد گفت: شما… پیر مرد مثلاً حدود 80 ساله از علما، گفت: شما حق ندارید تا سه ماه شراب بخورید! به چه کسی می‌گوید؟ به یکی از علمای بزرگ دین! بابا! این چرا… این یک آقای پروفسور یک ورقه دارد که کسانی که این عمل جراحی را کردند این تذکرات را باید به او بدهد، روزی که می‌خواهند از بیمارستان بروند. دیگر حساب نمی‌کند این، آن نیست. بعد گفت: نمی‌شود. ما که نمی‌توانیم شراب نخوریم. البته آن آقا، این آقا را مسخره کرد. دید اینقدر پرت است،گفت: پس بگذار من هم این را سر کار بگذارم. گفت: نخیر! جدی تا سه ماه نباید شراب بخوری. تا شش ماه هم حق نداری برقصی. گفت: اینکه دیگر حتماً نمی‌شود. آخر تو به هشتاد ساله می‌گویی: نرقص!؟ ما گاهی وقت‌ها قاطی می‌کنیم. یعنی دو شاخ تلفن را به برق می‌زنیم. دو شاخ برق را به تلفن می‌زنیم و این… باید بدانیم که غصه، در دنیا غصه هست. این یکی. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَه».

2- راه‌های برخورد با مشکلات

حالا باید با مشکلات چه کار کرد؟ نمی‌شود گفت: مشکلات نباشد. مثل اینکه بگویی: من، آب جوش می‌خواهم. اما بخار نداشته باشد. خوب ببین اگر، اگر آب جوش می خواهی بخار هم رویش است. می‌خواهم دو باشد ولی جفت نباشد. ببین اگر عدد دو می‌خواهی عدد دو جفت است. کره می‌خواهم اما می‌خواهم قطر نداشته باشد. آخر کره‌ی بی قطر که نمی‌شود. اگر اسم اینجا را گذاشتیم دنیا، دنیا همین است که هست. ما باید دیدمان را عوض کنیم. لیوان را از اینطرف بگیریم، اشکال‌هایمان برطرف می‌شود. اما با مشکلات چه کنیم؟

اول که قرآن گفته است «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» (بقره/45) شما کمک بگیرید از صبر و نماز. همین روزه کمک است. امتی که روزه دارد دیگر اگر یک ابرقدرتی گفت: من شما را در محاصره‌ی اقتصادی می‌کنم! می‌گوییم: بسمه تعالی، به درک! یک وعده غذا را کم می‌خوریم. بنا نیست با محاصره‌ی اقتصادی ما بشکنیم. مگر امام حسین را در محاصره‌ی اقتصادی آب… هرچه من گفتم با هم بگویید. مگر امام حسن در محاصره‌‌ی آب نبود؟ ولی زیر بار نرفت. گاهی باید از نماز کمک گرفت. بوعلی سینا می‌گوید: هروقت مسئله‌ا‌ی علمی را نمی‌فهمیدم دو رکعت نماز می‌خواندم. روایت داریم امیرالمومنین و پیغمبر اسلام (صلوات الله علیهما) هر وقت گیر می‌کردند، (صلوات حضار) نماز می‌خواندند. چون اولین کلمه‌ی نماز می‌گویی: الله اکبر!تو بزرگ‌تر از این مشکلات هستی. حل کن. شاه همه چیزی داشت. خدا نداشت. و امام هیچ چیز نداشت، خدا داشت. و بالاخره دیدیم چه شد؟ قوی‌ترین کشورهای دنیا آمریکا است. روز به روز حنایش کمرنگ تر می‌شود. در هر ماجرایی یک قدم عقب‌تر می‌رود. در هر ماجرایی یک قدم عقب می‌گردد. یعنی هر برنامه‌ای می‌ریزد به ضررش تمام می‌شود. عراق را می‌گیرد برایش بدتر می‌شود. افغانستان را می‌گیرد برایش بدتر می‌شود. در لبنان دخالت می‌کند برایش بدتر می‌شود. می‌رود شاه را نگه دارد برایش بدتر می‌شود. طالبان را خلق می‌کند برایش بدتر می‌شود. گروه منافقین را پناه می‌دهد برایش بدتر می‌شود. یعنی هرچه … این همه ببینید، مسئله‌ی کمک از خدا.

مسئله‌ی دعا خیلی مهم است. مسئله‌ی دعا، یک لشگر کم در مقابل طالوت دعا کردند. گفتند: «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» (اعراف/126) خدایا ما اینجا کم هستیم. در جنگ بدر، که ظاهراً جنگ بدر هم در روز هفدهم ماه رمضان است. در جنگ بدر جمعیت کم بودند. اصلاً برای جنگ نرفته بودند. ماجرای جنگ بدر این بود. به پیغمبر گفتند: کاروان تجارتی مکه، از نزدیک مدینه عبور می‌کند. حضرت فرمود: ببینید، شما مسلمان‌ها که مکه بودید کفار مکه، بت پرست‌های مکه، مالتان را گرفتند، شما را بیرون کردند. آمدید هجرت کردید. حالا ما مقابله به مثل کنیم. ما هم برویم ثروت های این کاروان تجارتی را، مصادره کنیم. چون اینها مال شما را در مکه گرفتند و شما را دست خالی بیرون کردند، ما هم اینها را کاروانشان را بگیریم. یک جمع کوچکی رفتند مال‌ها را تصاحب کنند. آنجا رفتند خدا فرمود: بجنگید. آقا آماده نیستیم. باید بجنگید. انواع مددها آمد. جمعیت مسلمان‌ها یک سوم کفار بودند. ولی پیروز شدند. شن زیر پایشان روان بود. خدا می‌گوید: باران فرستادم شن‌ها سفت شد. خسته بودند. خدا می‌گوید… اینها که می‌گویم همه آیه‌ی قرآن است. خسته بودند، من یک چُرتی بر شما غالب کردم، همین یک خرده خوابیدید، خستگی شما رفع شد. جمعیتمان کم است. قرآن می‌گوید: هزار تا فرشته برای شما کمک فرستادم. اگر تقوا داشته باشید هزار تا را سه هزار تا می‌کنم. در قرآن اول می‌گوید: «بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَه» (انفال/9) یعنی هزار تا. بعد می‌گوید: اگر تقوا داشته باشید «بِثَلاثَهِ آلاف‏» (آل‌عمران/124) سه هزار تا. بعد می‌گوید: اگر باز هم آدم خوبی بودید پنج هزار تا. یعنی خدا بلا تشبیه مثل بازاری‌ها است. اول یک میلیون نسیه می‌دهد. خوش حساب بودی دفعه‌ی دوم دو میلیون نسیه می‌دهد. خوش حساب بودی دفعه سوم پنج میلیون نسیه می‌دهد. آخرش می‌گوید: من این کارها را کردم. «لِیُحِق‏» (انفال/8) یعنی دعا خیلی مهم است. دعا حل می‌کند. این مسئله‌ی دعا مهم است.

3- توجه به صبر دیگران در برابر مشکلات

عرض کنم به حضور شما که مسئله‌ی دیگر توجه به اینکه دیگران هم صبر کردند. این هم سپر خوبی است. مگر دیگران صبر نکردند؟ خدا به پیغمبر می‌گوید که: «فَاصْبِرْ» پیغمبر مقاومت کن. صبر کن. بعد می‌گوید: چرا؟ می‌گوید: «کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل‏» (احقاف/35) پیغمبران اولوالعزم آنها هم صبر کردند. خوب این خیلی مهم است. گاهی وقت‌ها انسان یک مشکلی پیش می‌آید. مثلاً یک دانشجو مشکلی دارد. استاد دانشگاه یک روز مشکلات دانشجویی خودش را بگوید. بگو: دانشجویان عزیز! شما اگر مشکلی دارید من هم دوره‌ی دانشجویی اینطور بودم. اینطور بودم. یک خرده طرف سبک می‌شود. یک آیت الله بگوید… من یک وقت یکی از مراجع گفت: به من گفتند: اخلاق بگو. چه بگویم: گفتم: اخلاق کتابی نیست. مشکلات خودت را بگو این طلبه آرام می‌شود. شما مشکلی هم داشتی؟گفت: بله!  مشکل که خیلی داشتم. بعد یکی از مشکلاتش را گفت. گفت: یک وقت طلبه‌ی جوانی بودم می‌خواستم حمام بروم، پول نداشتم. ساعتم را پهلوی حمامی گرو گذاشتم، گفتم: این ساعت پهلوی شما، من بروم غسل کنم. گفتم: همین را بگو. چون طلبه الان بی‌پول است، وقتی دید آیت الله عظمی هم یک چنین روزگاری داشته آرام می‌شود. یک مقداری ما بفهمیم که دیگران چطوری بودند؟ این «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْم‏» این توجه به تاریخ دیگران.

4- پاداش الهی در برابر صبر و تحمل

یکی دیگر توجه به اجرها. توجه به پاداش. این توجه به پاداش هم به آدم مقاومت می‌دهد. یک کسی که می‌خواهد قالی را حمل کند برای منطقه، کمرش را خم می‌کند، شما یک قالی روی دوشش می‌گذاری. خوب قالی سنگین است اما می‌گوید: فعلاً رسید. یک قالی دیگر دوم، می گوید: آخ! ولی می‌بیند پولش دوبله شد. قالی سوم، خیلی زیر بار اذیت می‌شود اما هر قالی یک مبلغی اضافه می‌شود. چون مبلغ اضافه می‌شود تحمل می‌کند. این مسئله‌ی مهمی است. شما اگر خودت تنهایی زیر آب بروی شیرجه می‌روی بیرون می‌آیی. اما اگر بدانی بیرون دارند می‌شمارند، و فیلم برداری می‌کنند، تا نفس داری تا آخرین لحظه خودت را زیر آب نگه می‌داری. چون می‌بینی بیرونی‌ها دارند حساب می‌کنند. ما اگر بدانیم این زحمت‌ها هست، «لا نُضیع‏» یعنی ضایع نمی‌کنیم. «أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» (کهف/30) توجه به اجرها.

توجه به اینکه بالاخره هرچه هست گذرا است. تمام می‌شود. پنجم: توجه به گذرا بودن. بالاخره تمام می‌شود. توجه به گذرا بودن. این هم مهم است. خوب، «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/96) تمام می‌شود. سختی‌اش چند ساعتی است. چند روزی است. چند ماهی است. تمام می‌شود. خدا رحمت کند شهید محراب، این توجه به بزرگان… اجازه بدهید باز یک خاطره از شهید محراب آیت الله اشرفی بگویم. چون اینجا کرمانشاه فیلم‌ها ضبط می‌شود من هرچه از اشرفی بگویم، کم گفتم. آیت الله اشرفی حدود چندین سال خانمش اصفهان بود، خودش قم درس می‌خواند. هر یک ماه، دو ماه، سه ماه، اصفهان می‌رفت، چند شبی می‌ماند، برمی‌گشت. در ذهنم هست که حدود بیست سال ایشان نتوانست خانمش را قم بیاورد. الان در جمهوری اسلامی یک داماد سراغ دارید که بیست سال از عروس، زن و شوهر بیست سال جدا باشند. می‌گفت: پول نداشتم یک اتاق کرایه کنم. خوب وقتی بنده می‌آیم می‌گویم: این چه وضعی است؟ می‌گوید: بیا! آیت الله اشرفی همه چیزش از تو بهتر بود. صبر کرد. توجه به صبر دیگران مهم است. توجه به اینکه می‌گذرد مهم است.

5- نقش مشکلات در رشد و پیشرفت انسان

توجه به اینکه در این مشکلات، در همین تلخی‌هایش، شیرینی هم هست. شما لیموترش را دور نیانداز، بگو: ترش است. از همین لیموترش می‌شود لیمونات درست کرد. یعنی جنگی که به ما تحمیل شد، خیلی خانه‌های ما را خراب کرد و جوان‌هایمان شهید شدند. اما می‌دانی ملت ایران بعد از انقلاب با ملت قبل از انقلاب تفاوت دارند. تاریکی بد است. اما می‌دانی بالاخره تاریکی باعث ‌شد که آقای ادیسون پیدا می‌شود. برق تولید می‌کند. بمباران تلخ است. اما بالاخره در مهندسی ساختمان ما، در سنگرسازی ما، در شهرداری‌ها، فرمانداری‌ها، اصلاً مسئولین، خود مردم، خانه سازها اینها همه وقتی می‌فهمند این خطر هم پیش می‌آید، یعنی هر خطری پیش می‌آید عقل انسان رشد می‌کند. انسان آب دیده می‌شود. درخت‌هایی که کنار جوی آب است، شما به آن می‌گویید، درخت‌های… شما چه اسمش را می گذارید؟ چنار است؟ این درخت هایی که کنار جوی آب است چوبش شل است. درخت‌های بادام و گردو که آب کم می‌خورد، چوبش سفت‌تر است.

تنور شکم دم به دم تافتن *** مصیبت بود روز نایافتن

یعنی آنهایی که در رفاه هستند خیلی آدم‌های لوس و شلی هستند. سختی‌ها انسان را آب دیده می‌کند. ورزیده می‌کند. علم و اختراع و ابتکار و… وقتی انسان دید رقیب دارد، دشمن دارد، حواسش را جمع می‌کند. هوش و گوش و ابتکار واختراعش به به جوش می‌آید می‌خواهد دفاع کند. این هم ششم. پس این سختی‌ها، ششم: توجه به اینکه سختی‌ها سبب رشد، آب دیده شدن مردم می شود. 

هفتم: وقتی برایتان مشکلی پیش آمد، در مقابل مشکلات بگو که: از کجا خدا این مشکل را نگیرد، یک مشکل بدتری ندهد. مثل زدم در همین جلسه بود، که گاهی ماشین کنار جاده به نرده می‌خورد. آدم حالش گرفته می‌شود که ماشین زخمی شد. ولی نگاه کن اگر این سپر نبود و زخمی نمی‌شد ماشین در دره می‌افتاد. پس خوب شد که این سپر بود. گاهی وقت‌ها یک مشکلی مانع یک مشکل دیگر می‌شود. مثل زنگ ساعتی که از خواب می‌پری. خوب حالت گرفته می‌شود. ولی اگر این زنگ نزند از خواب نپری، به قطار و ماشین و هواپیما نمی‌رسی. سحری نخورده روزه می‌گیری. ساعت زنگ می‌زند، شیرینی خواب را کم می‌کند. شیرینی خوابت را می‌گیرد. اما بیدار می شوی، سحری می‌خوری ده، دوازده ساعت اذیت نمی‌شوی. گاهی وقت‌ها یک مشکل، نگاه کنید مشکلات برکاتی هم دارد. عرض کردم مثل همان نرده. نرده ماشین را زخمی می‌کند، اما برکتش جلوی سقوط را می‌گیرد. این هم یک مسئله.

بعد هم نگاه کنیم دیگران که وضعشان بهتر است، مشکلات بیشتری هم دارند. نسل سوم هستید در تلویزیون برایتان صحبت می‌کنم، برای آن نسل‌ها گفتم، برای شما هم بگویم. طنز است. ولی طنز قشنگی است. یک کسی گفت: تلگراف کردم به خدا، ای خدایا یک کامیون اسکناس برای من بفرست.جواب امد یک کامیون اسکناس به تو می‌دهم با دو تا پسر هروئینی! گفتم: صرف نمی کند. دو مرتبه تلگراف کردم خدایا یک گونی اسکناس بفرست. گفت: یک گونی اسکناس به شما می‌دهم، با یک دختر سرطانی. آخ! نمی‌خواهم ولش کن. گفتم: آقا یک ساک اسکناس بده بیاید. جواب آمد یک ساک اسکناس به تو می‌دهم با تنگی سینه. سرفه، گفتیم: آقا اصلش نمی‌خواهم. همان رزق خودمان را بده بیاید. جواب آمد تدریجاً می‌رسد. فضولی موقوف! حالا، وقتی آدم نگاه می‌کند اینهایی هم که پول دارند، یک غصه‌هایی جدیدی دارند. کاشان ما یک کسی حرف قشنگی می‌زد. می‌گفت: اگر هرکسی یک غصه‌ای دارد، غصه‌هایشان را بگیرید، در یک میدان، فلکه بریزید، بعد مردم، مردم بی‌غصه می‌شوند. بعد با آنها صحبت بکن. بگو: مردم بی غصه! دنیا تمام اولیا و انبیا، همه‌ی شاه‌ها و رئیس جمهورها، همه‌ی پولدارها و فقیرها همه یکی یک غصه داشتند. حالا شما بی‌غصه هستید. خودتان بروید دور فلکه‌ یکی یک غصه بردارید بیاورید. می‌گفت: مردم بی‌غصه دور فلکه که می‌گردند، غصه‌ها را که می‌بینند، می‌گویند: آقا، آقا، آقا، غصه‌ی خودم را بده بیاید. یعنی آدم که غصه‌های دیگران را می‌بیند، باز غصه‌ی خودش کمتر است. منتهی من غصه‌ی خودم را می‌بینم، غصه‌های دیگران را نمی‌بینم. پس ششم، شاید به جای این مشکل یک مشکل سخت‌تری باشد.

6- سختی‌ها و مشکلات، کفّاره گناهان

هفتم: خیلی از مشکلات کفاره‌ی گناهان است.حتی بچه‌ی نوزاد که مریض می‌شود، این مادر نمی‌داند چه کند. مرتب غصه می‌خورد. گریه می‌کند. کلافه می‌شود. همینکه مادر کلافه می‌شود، پدر کلافه می‌شود می‌بیند این بچه‌اش زبان ندارد بگوید: چه مشکلی دارم، گریه می‌کند، نمی‌فهمد چه مشکلی دارد؟ همین هیجان‌ها گناه پدر و مادر بخشیده می‌شود. زن وقتی زایمان می‌کند، خدا همه‌ی گناهانش را وقت زایمان می‌ریزد، می‌بخشد. یعنی مشکلات کفاره هم هست. یک سری خلاف‌هایی ما کردیم، مثلاً داریم که بعضی از خلاف‌هایی که انسان می‌کند، کفاره‌اش همین است که آدم پهلوی زن و بچه اش خجالت بکشد. دائم یک چیزی تقاضا می‌کنند، مرد هم ندارد. یک نفر داشت می‌خندید. گفتند: چرا می‌خندی؟ گفت: دخترم به من گفته: بابا پول بده. گفتم: آقا جان ندارم. بچه کوچولو. تا گفتم: ندارم، رویش را به مادرش کرده گفته چرا زن این گدا شدی؟ (خنده حضار) می‌گفت: خنده‌ام گرفته است. حالا، گاهی وقت‌ها همین متلک دختر که این پدر پهلوی دخترش خجالت کشیده. یکی از خجالت‌ها این است. یک وقت داشتم «اعوذ»‌ها را بررسی می‌کردم، یکی از «اعوذ»‌ها این است که، «اعوذ» یعنی پناه می‌برم. امام می‌گوید: خدایا پناه می‌برم که پیر شوم، بی‌پول شوم. اولادم پولدار باشد. آنوقت من به اولادم بگویم: پول بده. چون اولاد خجالت نمی‌کشد به پدرش بگوید: پول بده. اما پدر و مادر خجالت می‌کشد به بچه‌اش بگوید: بده. می‌گوید: خدایا پناه می‌برم، نمی‌خواهم این خجالت را بکشم. که به بچه‌ام بگویم: پول بده. خیلی مهم است. آقازاده‌هایی که وضع مالیتان خوب است، خودتان بروید در کیف پدرتان، در کیف مادر، در کیف پدر خودتان پول بگذارید. نگو: مادر، پول خواستی به من بگو. خوب خجالت می‌کشد. خجالت می‌کشد. اینکه می‌گویم گوش بدهید. هر اولادی وضع مالی‌اش خوب است، نگوید: مادرم، مادر زنگ بزن گوشت برایت بخرم. زنگ بزن نمی‌دانم برنج برایت بخرم. چیز برایت بخرم. چرا زنگ بزند؟ رویش نمی‌شود زنگ بزند. قبل از آن، اصلاً حدیث داریم اگر کسی گفت: بده، به او دادی، این هنر نکردی. این مزد آبرویش را به او دادی. خودش را کوچک کرد. آبروی خودش را ریخته، حالا که پهلوی تو آبرویش ریخته تو یک مبلغی، چیزی. این هنر نیست. هنر این است که قبل از آنکه بگوید. بعضی‌ها را نباید بگوییم به ما بگویید.

7- حفظ آبروی دیگران در انفاق و صدقه

امام به یک نفر گفت: زکاتت را چه می‌کنی؟ گفت: که آقا من زکات را خانه می‌برم. فقرا در خانه می‌آیند به آنها می‌دهم. فرمود: خیلی کار بدی می‌کنی. گفت: چه کنم؟ گفت: تو برو زکات را در خانه فقرا بده. اینکه فقرا در خانه‌ات بیایند، این هنر نیست. اصلاً حدیث داریم اگر به طرف بگویی: پول زکات است. اشک در چشمش جمع می‌شود، غصه می‌خورد که عجب! کار من به جایی رسید که می‌خواهم زکات بخورم. نگو: زکات است. دروغ بگو. بگو: هدیه است. منتهی نیت زکات باشد. اما به او بگو: هدیه است. به او بگو: تقسیمی است. نباید به مردم گفت که:… البته حالا بعضی‌ها خجالت نمی‌کشند. اما آنکسی که محترم است، به خصوص آنهایی که وضعشان خوب بوده، فقیر شدند روایت داریم عزیزانی که ذلیل شدند بیشتر به حال اینها برسید. بعضی‌ها را اصلاً باید بیشتر پولشان داد. شرایطش چیست؟ امام سجاد می‌گوید: خدایا «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْت‏» (صحیفه/ص92) خدایا وقتی «کبرت» کبیر،کبیر یعنی بزرگ. خدایا وقتی بزرگ شدم، وقتی پیر شدم خیلی به من بده. برای اینکه آدمی که پیر می‌شود، تولیدش کم می‌شود توقع مردم زیاد. روز عید همه می‌گویند: پدر بزرگ! پدر بزرگ! پدر بزرگ!پدر بزرگ! همه عیدی می‌خواهند. بزرگ خاندان چیز شده. چون بزرگ… اینجا هم می‌گویند در جلسه‌های تابلوها، یک کسی که می‌میرد از این پیرمردها و پیرزن ها می‌گویند: بزرگ خاندان. بزرگ خاندان شده است. جیب خالی، توقع بالا. همه می‌خواهند عیدی بگیرند. روز عید همه دست بوسی می‌آیند، اینجا دیگر باید بچه‌ها بفهمند. ما یک آدم‌های فهمیده‌ای داشتیم. بعضی‌ها چقدر می‌فهمند. و بعضی‌ها هم چقدر نمی‌فهمند. در موقوفات، یک چیزی وقف شده که درآمد این را بیمارستان ببرید، آن بیمارهایی که دور تختشان کسی نیست عیادت کند، شما شیرینی و مثلاً چیزی بخرید، بروید عیادت آن‌هایی که عیادت کننده ندارند. ببینید چقدر نیاکان ما می‌فهمیدند؟ چه چیزها… در موقوفات وقف داریم که این را… آخر قدیم آب انبار بود. لوله کشی نبود. می‌رفتند آب انبار، آب با کوزه می‌آوردند. اگر کسی کوزه‌اش شکست و ترسید مثلاً اربابش، استادش، دعوایش کند که خاک بر سرت! بی عرضه! چرا کوزه را شکستی؟ اگر کسی کوزه‌اش شکست و خجالت کشید، پول کوزه‌ی، کوزه شکسته‌ها… ما وقف داریم که این وقف را کفش بخرید، برای کسانی که حرم امام رضا می روند کفششان گم می‌شود. یا کسی کفششان را به سرقت می‌برد. حتی در بعضی از شهرها، ما موقوفه داریم، برای یهودی‌ها. یعنی یک آب انبار بوده هم یهودی‌ها از آن آب برمی‌داشتند. هم مسلمان‌ها. یهودی‌ها و مسلمان‌ها سر شیر آب با هم چانه می‌زنند. آنها می‌گویند: آب انبار را مسلمان ساخته. این وقف مسلمان‌ها است. می‌گوید: بابا! آب که مسلمان و یهودی ندارد. همه باید بخوریم. بالاخره این آقای بانی آب انبار، می‌گوید: من این آب انبار را ساختم. یک آب انبار مخصوص یهودی‌ها می‌سازم. ببین چقدر بزرگوار است؟

8- کمک به دیگران در برابر مشکلات

امام زین العابدین در کربلا دید پدرش را کشتند. اما همین لشگر یزیدی که امام حسین را می‌کشند، از همین نژاد لب مرز می‌روند. همین امام سجاد که این ظلم را دید، باز هم به مرزدارها دعا می‌کند. می‌گوید: درست است اینها لشگر بنی امیه هستند، اما فعلاً مرزدار هستند. به مرزدارها باید دعا کرد. من یکبار در این هواپیمایی توپولف نشستم. هواپیمای توپولف برای روسیه است. خوب خلبان‌هایش هم روسی هستند. روسی‌ها هم که مسلمان نیستند. من یک آیت الکرسی برای این خلبان می‌خواندم. گفتند: بابا، این کافر است. گفتم: ببین این کافر است، اما اگر این پایین بیفتد، من هم پایین می‌افتم. (خنده حضار) یک کسی که مسئول است باید دعایش کرد. نباید سر به سرش گذاشت. می‌خواستید نباید بگذارید مثلاً رأی بیاورد. حالا که رأی آورده پشت فرمان است، سر به سرش نگذارید. هرچه می‌توانید کمکش کنید. مشورت داشته باشید. سر به سرش نگذارید. دیگر اعصابش را به هم می‌ریزید. این را می‌خواستید از اول به این رأی ندهید. حالا که آقا وکیل شده، وزیر شده، سفیر شده، رئیس جمهور شده، حالا که پشت فرمان نشسته همه کمکش کنیم. تا مادامی که افراد پشت فرمان هستند، با او شوخی نکن. ماشین را چپ می کند.

وقت تمام شد؟ ای بابا! کفاره‌ی گناهان چند تا شد؟ هشت تا. مشکلات که پیش آمد، نماز، دعا. مشکلات که پیش آمد دیگران هم، مشکلات دیگران را ببینیم. ببینیم دیگران مشکلاتشان از ما بیشتر است. مشکلات که پیش آمد، توجه داشته باشیم. هرچه مشکل اضافه شود اجر زیادتر است. مشکلات هم در نظام هستی شیرین است. از زینب کبری پرسیدند مشکلات کربلا چه بود؟ گفت: همه زیبایی بود. «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جمیلا» کربلا زیبا بود. امام حسین را کشتند زیبا است؟ چون زیر نظر خدا است، زیبا است. یک مثال زدم، گفتم: بچه حلوا را دوست دارد. فلفل را دوست ندارد. ترشی را دوست ندارد. اما مادر بچه که سفره را می‌آید بچیند، به همان مقداری که ظرف مربا پهلویش زیباست ظرف ترشی هم پهلویش زیبا است. مادر بچه چون بزرگ شده، ترشی و مربا هر دو زیبا است. اما بچه، مربا را می‌گوید: زیباست. ترشی و فلفل را می گوید: زیبا نیست. پیاز را بچه که می‌خورد، دور می‌اندازد گریه می‌کند. بزرگ که می‌شود گریه نمی‌کند. دور هم نمی‌اندازد. با تندی می‌خورد. بزرگ‌تر که می‌شود اصلاً پول می‌دهد پیاز می‌خرد. یعنی یک پیاز است. یکی دور می‌اندازد. یکی تحمل می‌کند. یکی پول می‌دهد می‌خرد. مشکلات را اولیا خدا سراغش می‌روند. لحظه‌ی آخر یک حدیث سه کلمه‌ای را حفظ کنید. حدیث داریم «الْبَلَاءَ…» بلا «… لِلظَّالِمِ أَدَب» بلاهایی که پیش می‌آید یعنی مشکلات، مشکلات برای آدم ظالم ادب است. «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَان‏» برای افراد مومن امتحان است. رشد می‌کند. آب دیده می‌شود. «وَ لِلْأَولیاءِ دَرَجَهٌ» (بحارالانوار/ج65/ص225) برای اولیای خدا درجه است. «وَ لِلْأَولیاءِ دَرَجَهٌ» مثل پادگان. در پادگان سه تا سرباز را اذیت می‌کنند. بعضی سربازهایی که ظالم هستند. برای اینکه ادبش کنند، می‌گویند: سینه خیز برو. کلاغ پر برو. مستراح ها را بشوی. این را چون سرباز بد است می‌خواهند ادبش کنند. اما یک سرباز پهلوی افسر می‌آید می‌گوید: آقا من هفته‌ی دیگر خواهرم عروس می‌شود. می‌شود شما سه روز به من مرخصی بدهید؟ افسر یک نگاهی می‌کند می‌گوید: پس، پس یک هفته باید دوبله این کار را بکنی. این هفته دوبله کار بکن. یک کسی می‌آید می‌گوید: خرجم سنگین است، می‌گوید: پس اضافه کار بایست. یعنی کار سخت به او می‌دهیم، چون می‌خواهیم در آینده… آهان ببخشید این برای آخری بود. بعضی‌ها را می‌خواهیم درجه به آنها بدهیم. می‌گوییم: اگر می‌خواهی سه روز مرخصی به تو بدهم پس باید این هفته‌ای که هستی، دو برابر کار کنی. بعضی‌ها هم سرباز است، سخت… رزم شبانه، روزانه، تلخی‌های سربازی به خاطر این می‌خواهیم این سرباز را آبدیده کنیم. پس سه رقم فشار داریم. فشاری که برای ادب کردن ظالم است. فشاری که می‌خواهیم مومن را رشد بدهیم. فشار روی دوشش می‌گذاریم چون می‌خواهیم در آینده سه روز به او… بگویید… مرخصی بدهیم. «الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ دَرَجَهٌ» دعا می‌کنم.

خدایا! تو را به حق تمام بندگان صالحت که در مقابل مشکلات با نماز و دعا و صبر مقاومت کردند، و رو سفید از امتحان بیرون آمدند، ایمانی به ما بده که هر مشکلی پیش آمد ما را از تو جدا نکند. اگر مشکلات قبلی را دسته گل آب دادیم، گله کردیم. شکایت کردیم. «جزع» کردیم، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) اگر در مشکلات قبلی بد امتحان دادیم، گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment