حفظ نام و یاد و بارگاه امام حسن عسگری(ع)

1- گرامیداشت نام و یاد شهدای صدر اسلام
2- خاطره‌ای از آزاده سرافراز، مرحوم ابوترابی
3- شناخت و معرفت نسبت به امام حسن عسگری(علیه‌السلام)
4- نقش عالمان وهّابی در ترویج خشونت میان مسلمانان
5- سخنی زیبا از امام حسن عسگری(علیه‌السلام)
6- ترک جلسه‌ی مناظره به خاطر رسیدن وقت نماز
7- سوء استفاده از عنوان آزادی در مباحث فرهنگی
8- تزکیه و تربیت، مقدم بر تعلیم و آموزش

موضوع: حفظ نام و یاد و بارگاه امام حسن عسگری(ع)

تاریخ پخش: 15/12/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بینندگان عزیز بحث را در ایام شهادت امام عسگری می‌شنوند و می‌بینند. راجع به انفجار حرم عسگریین، گاهی وقت‌ها با یک حرکتی می‌خواهند بین مسلمان‌ها ایجاد فتنه کنند، ضمن اینکه باید مواظب باشیم، باید عکس‌العمل خوب هم نشان بدهیم. جلسه‌ای در اصفهان بود ایام اعتکاف، جمع زیادی معتکف بودند که خیلی از آنها هم جوان هستند، اکثرشان شاید جوان باشند، اکثرشان هم دانشجو بودند، گفتند: بیایید ببینیم حالا که، قصه تقریباً برای دو سال پیش است. حالا که حرم عسگریین را منفجر کردند ما جوان‌ها در حال اعتکاف چند دقیقه فکر کنیم. هرکس نظری دارد بدهد. دو هزار تا نظر آمد. در اینها صد و چند تا انتخاب شد، در این صد و چند تا هم من یک ده تا را انتخاب کردم که ما باید عکس‌العمل این رقمی نشان بدهیم. اول اینکه وقتی دیدیم یک کسی روی مقدسات ما حساس است، ما باید غیرت نشان بدهیم. این مسئله‌ی خیلی مهمی است. یک خاطره‌ی قشنگی را برای شما بگویم.

1- گرامیداشت نام و یاد شهدای صدر اسلام

سوریه رفته بودیم. بنده و خانواده و یکی از صبیّه‌ها. کنار دمشق، چند کیلومتری قبر حُجربن عدی است. گفتیم: سر قبر حُجر برویم. در ماشین نشستیم زیارت برویم. دخترم به من گفت که: خوب این حُجر بن عدی که زیارت او می‌رویم تاریخش را بگو. گفتم: نمی‌دانم. گفت: خوب پس برای چه سر قبر او می‌روی؟ گفتم: یکی از شیعیان حضرت علی است. گفت: خوب تاریخش را بگو. گفتم: نمی‌دانم! چون من در تاریخ مثل خیلی از چیزها که پیاده هستم، تاریخ هم بلد نیستم. خوب ما آنجا نزد صبیّه‌مان یک مقداری کوچک شدیم. چند کیلومتر رفتیم و سر قبر حُجربن عدی فاتحه‌ای خواندیم و من کنار آمدم. ایشان کنار قبر بود. من دیدم یک کمد کتاب است. یک کمد هم بیشتر نیست. در این کمد یک دوره کتاب است، ده، دوازده جلد، کتاب کُلُفت! اسم کتاب هم این است «و اعلموا انی فاطمه» یعنی بدانید من فاطمه‌ی زهرا هستم. اصلاً اسم کتابش این است. کتاب «و اعلموا انی فاطمه»! حالا اسم «و اعلموا انی فاطمه» چیست؟ بعد از آنکه فاطمه‌ی زهرا (س) دید حق شوهرش را در غدیر ندادند، حکومت را دیگران به دست گرفتند یک سخنرانی کرد، قبل از سخنرانی در مسجد آمد فرمود: «و اعلموا انی فاطمه» بدانید فاطمه دارد حرف می‌زند. آنوقت یک سخنرانی کرد. سخنرانی ایشان را برداشتند توضیح دادند و شرح کردند، یازده جلد کتاب شده است. هر جلدی حدود 700، 800 صفحه است. من در عمرم این کتاب را ندیده بودم. همینطور دست کردم، الکی همینطوری، یکی از این جلدها را بیرون کشیدم. از این قرآن کُلُفت‌تر بود! یکی را بیرون کشیدم. مثل استخاره آن را باز کردم ببینم چیست؟ تا آن را باز کردم، دیدم آمد که «وَ قالَ حُجرِ بنِ عَدی» حجر بن عدی همین کسی که الآن سر قبر او هستیم. گفت: «اقْطَعُوا» قطع کنید، «رَأْسِی‏» سرم را از گردن جدا کنید. «فَوَ اللَّه‏» به خدا قسم، «لا اتبرأُ مَنْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب‏» به خدا قسم دست از علی برنمی‌دارم. همانجا جا خوردم. فهمیدم حُجر بن عَدی پیام داد. آقای قرائتی! دخترت می‌گوید: من چه کسی هستم؟ بلد نیستی. من این هستم. یعنی همانجا سر قبر خودش من را، وگرنه کتاب ده، دوازده جلدی که در عمرم ندیده بودم، حالا چطور در همه‌ی جلدها کتاب برای این نبود. کتاب حرف‌های دیگر بود. تصادفاً این صفحه مربوط به حُجر بن عَدی بود. صدا زدم گفتم: بیا! بیا! حُجر بن عَدی، دارد خودش را معرفی می‌کند. یعنی بی‌عرضگی من راخودش جبران می‌کند.  «اقْطَعُوا رَأْسِی فَوَ اللَّه» ما نسبت به اهل بیت، اینطور نیست که حالا چون سر ما را می‌زنند، چون نمی‌دانم نان ما قطع می‌شود. آب ما قطع می‌شود دست از چیزی برداریم. نه! نباید دست برداشت. اینقدر در حال نماز شلّاق خوردند. اینها مسائل خیلی مهمی است.

2- خاطره‌ای از آزاده سرافراز، مرحوم ابوترابی

من این خاطره را نمی‌دانم گفتم یا نه؟ حالا روز شهادت امام حسن عسگری است، بد نیست تکرار کنم. شاید هم نگفته باشم. در اجلاس نماز که سالی یک اجلاس داریم، آن هم مقام معظم رهبری پیام می‌دهد و رئیس جمهور هرکس هست می‌آید افتتاح می‌کند و خوب مسئولین فرهنگی جمع می‌شوند چه کنیم… یک روز آقای ابوترابی که ده سال اسیر بود، گفت: من می‌خواهم چند دقیقه صحبت کنم. قدم به چشم! بفرما. گفت: آقایانی که در اجلاس نماز جمع شده‌اید. ما نماز خواندیم نه شما! گفتیم: خوب! گفت: صدام دستور داد رهبران این اسران را بگیرید با شکنجه همه را امشب اعدام کنید. منتها با شکنجه نه با گلوله! آمدند یک چند نفر را درآوردند، هر کدام را یک شکلی، دو نفر را چنان نگه داشتند، مشت به این طرف و آنطرف چشم او زدند، که چشم‌هایش روی موزاییک‌ها افتاد. یعنی مثل کله‌پاچه‌ای که چنین می‌کنی، مخش تکان می‌خورد. خود ایشان را میخ گذاشتند شروع به کوبیدن کردند. هر کدام را با یک شکنجه‌ی ویژه‌ای منتها شکنجه‌ای که بداند این قطعاً می‌میرد. گفتند: دستور صدام عملی شد، رفتند. ما همه افتادیم. بُنه عمری داشتیم، بُنه جونی، تک  تک نفس می‌کشیدیم منتظر مرگ بودیم. سپیده زد فکر کردیم سپیده‌ی صبح است. بلند شدیم دیدیم حال نداریم.همان در خون خودمان خوابیده نماز خواندیم. بعد دیدیم نه این صبح صادق نبوده، صبح کاذب بوده، بعد که سپیده زد فهمیدیم این صبح است. دو مرتبه نماز خواندیم. گفت: آنروزی که چشم‌های ما از کاسه درآمد و میخ در سر ما کوبیدند ما دو بار نماز صبح خواندیم. ما نماز می‌خوانیم. یعنی دین را این چنین نگه داشتند. کتک‌هایش را ابوذر خورد و ما به پلوهایش رسیدیم.

برای یاد گرفتن یک حدیث ابو ایوب انصاری که شتر پیامبر در خانه‌اش در مدینه خوابید،  حضرت در خانه‌ی او رفت، یک حدیث می‌خواست گوش بدهد ابو ایوب انصاری شتری اجاره کرد از مدینه تا مصر رفت برای پیدا کردن یک حدیث!

به نظرم صاحب عبقات است. در هندوستان دارد راجع به تشیع تحقیق می‌کند، یک کتابی می‌خواهد که در هندوستان نیست. فقط می‌فهمد که در حجاز هست. این هم در رابغ، منطقه‌ای بین مکه و مدینه، آنجا می‌رود. چون شیعه هست او را راه نمی‌دهند. لباسش را عوض می‌کند به اسم نوکر، یک عالم شیعه در لباس مبدل به اسم نوکر می‌رود خانه‌ی ایشان نوکری می‌کند. شبها با همان چراغ می‌رود در کتاخانه آن کتاب را پیدا می‌کند، رونویسی می‌کند. بعد که کتاب را رونویسی می‌کند، بعد بیرون می‌آید می‌گوید ما اگر از کتاب شما رونویسی کنیم جایز است؟ می‌گوید: جایز است. کتابخانه از شما هرچه را می‌خواهی رونویسی کن. کتاب را می‌آورد، اعمال حج یا عمره را نمی‌دانم انجام می‌دهد یا نمی‌دهد، در راه هندوستان که برمی‌گردد، سوار کشتی می‌شود، کشتی سنگین می‌شود، می‌گویند: بارهایتان را در دریا بیاندازید. قایق سنگین است. کشتی سنگین است. بار ایشان را می‌اندازند. یک بسته‌ای داشته است. ایشان هم لخت می‌شود، در دریا می‌پرد آن کتاب را درمی‌آورد. یک دستش کتاب است. با یک دست هم شنا می‌کند. آن کتاب هنوز هست. که این قست کتاب را آب دریا که شور بوده، قسمت‌هایی از این کتاب را از بین برده است. آن کتاب هنوز هست. یعنی برای نوشتن یک کتاب از هندوستان به حجاز، از آیت‌اللهی به نوکری، از خواب به بیداری شب، بعد با این رقم یعنی با چنگ و دندان به معنای واقعی! آدم گاهی وقت‌ها می‌گوید: خدایا! اینها آدم بودند. ما آدم هستیم؟ قصه چیست؟ ما نباید بگذاریم وقتی حرم عسگریین منفجر شد، بی‌تفاوت باشیم. موج هم راه نمی‌اندازیم که آمریکا به آرزویش برسد، وهابی‌ها به آرزویشان برسند. ولی پیشنهاداتی داریم. این بچه‌ها در حال اعتکاف در اصفهان چند پیشنهاد داشتند.

3- شناخت و معرفت نسبت به امام حسن عسگری(علیه‌السلام)

1- مقاله نویسی و مطالعه‌ی زندگی حضرت عسگری(ع). چقدر قشنگ است جمهوری اسلامی یک کتاب ویژه‌ای، امور تربیتی، آموزش و پرورش، دانشگاه، یک کتابی برای حضرت عسگری چاپ کند. حالا که او می‌خواهد خاموش کند، چون قرآن می گویید: بیایید کار خدایی کنیم. «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» (توبه/32) آنها می‌خواهند با فوت نور خدا را خاموش کنند، ولی خدا می گوید: «وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَه» (توبه/32) تو هرچه فوت کنی من این نور را شعله‌اش را بیشتر می‌کنم. شاه می‌گفت: عکس امام خمینی را چاپ نکنید، بیشترین عکس مراجع در طول تاریخ عکس امام خمینی شد. زلیخا گفت: هیچ‌کس نفهمد. درها را بست. گفت: حالا که گفتی: هیچ‌کس نفهمد یک کاری می‌کنم همه بفهمند. ما باید گاهی وقت‌ها تک‌ها را پاتک کنیم. برادران یوسف گفتند: یوسف نباشد! خدا گفت: یوسف باشد و همه‌ی شما به او محتاج شوید. وقتی می‌گویند: عسگریین محو شود ما باید یک کتابی راجع به حضرت عسگری، حساس شویم. دنیا هم باید بداند. اگر راست می‌گویند، مگر اینکه دروغ بگویند. دروغ بگویند که هیچ!

4- نقش عالمان وهّابی در ترویج خشونت میان مسلمانان

اگر راست می‌گویند، مبارزه با تروریست می‌کنند، تروریست‌ها وهابی‌ها هستند. نه سنی‌ها! چون سنی‌ها ما را مشرک نمی‌دانند. وهابی‌ها ما را مشرک می‌دانند. اصلاً وهابی‌ها غیر خودشان را همه را مشکر می‌دانند. یعنی می‌گویند: هزار و سیصد سال هرکس که دید قبه‌ای بر قبر پیغمبر است، مشرک است. فقط موحّد از محمد بن عبدالوهاب پیدا شد. یعنی مثلاض از این چند ده سال!همه را مشرک می‌دانند و مشرک را هم می‌گویند: قتلش جایز است. تروریست واقعی این تفکر وهابیت است.

طرح دعوای حقوقی در دادگاه بین المللی، برای شکایت از این مفتیان خشن، مفتیانی که فتوا می‌دهند، اینها به عنوان رهبران تروریست باید در دادگاه‌های بین المللی معرفی شوند. اگر دنیا راست می‌گوید! نامگذاری خیابان‌ها، میدان‌ها به اسم سامرا! باید زنده کنیم. معاویه گفت: اسم علی ممنوع! امام حسین فرمود: به کوری چشم تو من اسم همه‌ی بچه‌هایم را علی می‌گذارم. امام حسین (ع) سه پسر داشت همه را علی گذاشت. علی اکبر، علی اوسط، علی‌اصغر. یعنی نباید بگذاریم که… طرح حرم خراب شده روی چک‌پول‌ها! وزارت اقتصاد و دارایی روی این فکر کند. این گنبد خراب شده در طرح‌ها بیاید. این مهمتر از سی‌و سه پل اصفهان است. تهیه و چاپ شعر و خواندن آنها در لابه‌لای دعاها و روضه‌ها. شبهاتی که القا می‌شود در بعضی از متون درسی، حالا چه دبیرستان، چه دانشگاه، بعضی شبهاتی که خیلی ترویج می‌شود گفته بشود، جوابش هم گفته شود. در نیم صفحه! خلاصه باید ما حساب وهابی‌ها را از سنی‌ها جدا کنیم و مقایسه کنیم رفتار اهل بیت با مخالفین، با رفتار وهابی‌ها با ما. مقایسه کنیم. در قرآن هم این بوده است.

حضرت آدم دو پسر داشت. هابیل و قابیل! گفت: می‌کشمت! گفت: اگر تو دست دراز کنی من را بکشی، من تو را نمی‌کشم. آیه‌ی قرآن است. «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی‏» اگر تو دست دراز کنی که «لِتَقْتُلَنی» مرا بکشی، «ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَک‏» (مائده/28) من دست دراز نمی‌کنم. یعنی فرق بین هابیل و قابیل! ا گفت: تو را می‌کشم. او گفت: دست دراز کنی من چیزی نمی‌گویم. اهل بیت با مخالفینشان، مخالفین فکری‌شان چطور برخورد می‌کردند، وهابی‌ها، همین دو تا تابلو هم نشان داده شود خود مردم می‌فهمند حق چیست؟ مراکز مختلف فرهنگی به نام عسگریین باشد. لااقل کتابخانه‌ها! اجمالاً وزارت ارشاد روی کتابخانه‌ها، کتابخانه‌ی عسگریین، شهرداری‌ها، میادین، خیابان‌ها، شعرا و هنرمندان روی شعرها، و کارهایی باید بکنیم چون روز شهادت حضرت عسگری بحث را گوش می‌دهید، این عنایت شود. برای شادی روح این امام عزیز صلوات بفرستید. (صلوات حضار)

5- سخنی زیبا از امام حسن عسگری(علیه‌السلام)

راجع به امام حسن عسگری هم یک حدیث برای شما سوغاتی بگویم. بالاخره حالا این خیلی حدیث قشنگی است. امام عسگری فرمود: «الفقیه» فقیه کیست؟ «من» کسی است که «انقذ» انقاذ کند، یعنی نجات بدهد، «انقذ الناس من شر اعدائهم» این هم برای امام حسن عسگری است. عجب حدیث قشنگی است. ما فکر می‌کنیم فقیه، همین‌ها هستند که در حوزه هستند و درحوزه‌های علمیه و… خوب اینها فقیه هستند. اما امام حسن عسگری می‌گوید: فقیه این است که جامعه را از شر دشمن نجات بدهد. کسی ممکن است خیلی هم درس بخواند، خیلی هم مُلّا باشد، خیلی هم محققِ محقق، خیلی محقق، اما کوچکترین منکر را در کوچه‌ی خودش، حریف نمی‌شود. در کوچه‌ی خودش خاصیتی ندارد. یعنی مخ کار می‌کند، اما پا راه نمی‌رود. «الفقیه» فقیه کسی است که «من انقذ الناس من شر اعدائهم» یعنی غیر از فقه و اصول و تحقیق و تدریس و سابقه و تحقیقات و تألیفات، غیر از کارهای علمی، اینها یک قسمت کار است. یک قسمت کار هم این است که جامعه را از شر دشمن نجات بدهید. یک جایی بالاخره یک… این معنای فقیه است که امام حسن عسگری گفته است و با این خط‌کش ما خیلی چیزها را می‌فهمیم. این هم یک حدیث. رابطه‌ی تشکیلاتی امام حسن عسگری هم، رابطه‌اش رابطه‌ی نمایندگی‌اش است. یعنی از امام جواد کم کم  نماینده تعیین می کردند. در زمان امام دهم نماینده‌ها بیشتر شد، دیگر در زمان امام عسگری نماینده‌ها زیاد شدند. در بسیاری از مناطق نماینده داشتند و این دیگر در اوج رسید و در زمان حضرت مهدی(ع) تمام فقهایی که فقیه عادل مخالف هوی و هوس، این فقها همه نماینده‌ی عام شدند. البته نمایندگان خاصی داشتند، نمایندگان عام هم همه‌ی مراجع هستند.

بحث ما در جلسه‌ی قبل راجع به تهاجم فرهنگی بود. گفتیم: امام رضا (ع) چون بحث قبلمان هم به شهادت امام رضا خورد، مأمون یک جلسات علمی درست می‌کرد، که علما و امام رضا هم می‌نشست، اینها با هم بحث کنند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

6- ترک جلسه‌ی مناظره به خاطر رسیدن وقت نماز

 به این مناسبت در یکی از این جلسات بحث، یک خاطره‌ای رخ داد، حیف است نگویم. در قران اسم چند گروه آمده است. مثلاً اسم یهودی‌ها آمده است. نصارا آمده است. مجوس هم اسمش در قرآن آمده است. صابئین هم آمده است. فرقه‌ای هستند که نسبت به حضرت یحیی، نسبت به نقش ستاره‌ها در زندگی مراسمی دارند. هنوز هم هستند. مثلاً در اهواز هستند. در بصره هستند. یک عدد کمی هستند و از دینشان تبلیغ نمی‌کنند. ولی یک گروهی هستند مراسمی دارند. زندگی‌شان هم باید کنار رودخانه باشد، غسل‌هایی دارند. حالا من کاری به صابئین ندارم. در زمان امام رضا این صابئین یک رهبری به نام «عمر» داشتند. خیلی دانشمند و خیلی هم مغرور، در چند جلسه بحث کرد، در یکی از جلسه‌ها امام رضا چنان استدلال کرد، که «عمر» صابئی گفت: الآن! یعنی حالا؟! «لانَ» یعنی «لَیِن»، نرم شد قلبی، «الآن لان قلبی» الآن دل من نرم شد. تا این «عمر» صابئی خوب رهبر یک فرقه آن هم دانشمند مغرور، تا گفت: الآن دل من نرم شد، صدای اذان بلند شد. برادرها و خواهرها! آموزش و پرورش! دولت، ملت، امت! ببینید من چه می‌خواهم بگویم؟ خیلی حرف مهمی می‌خواهم بزنم. امام رضا در جلسه، بحث علمی کرد و وقتی طرف گفت: الان دلم نرم شده، صدای اذان بلند شد. امام رضا رفت. گفتند: آقا! این جلسه، جلسه‌ی تاریخی است. رهبر یک فرقه‌ی مهمی دارد با شما بحث می‌کند. خودش خیلی مهم است. این زیر بار نمی‌رفت. الآن زیر بار رفته است. جلسه را ادامه بدهید این مسلمان شود، بعد بروید نماز بخوانید. فرمود: نماز اول وقت! ول کن بابا! «الآن لان قلبی» دارم چه می‌گویم؟ مهم‌ترین جلسات تاریخ به خاطر نماز اول وقت تعطیل شد. این امام است.

حاج احمد آقا خدا رحمتش کند. می‌گفت که: روزی که شاه فرار کرد. صدها خبرنگار از کره‌ی زمین، پاریس جمع شدند. امام روی چهارپایه رفت، شروع به صحبت کردن کرد. مهم‌ترین روز تاریخ فرار شاه! چند دقیقه که صحبت می‌کرد، صحبت‌های ایشان هم مستقیم مخابره می‌شد. بعضی کشورها مستقیم پخش می‌شد. وسط سخنرانی حاج احمدآقا می‌گفت: امام به من رو کرد گفت: احمد! گفتم: بله آقا! گفت: ظهر شده؟ گفتیم: الآن وقت ظهر است. تا گفتیم: الآن وقت ظهر است، اصلاً «والسلام علیکم» هم نگفت. خداحافظی هم نکرد. آمد پایین رفت. انگار اینها مثلاً هیچ! انگار دیوار هستند. گفتند: آقا کجا رفت؟ شما داشتی با کره‌ی زمین حرف می‌زدی. گفت: ول کن بابا من باید با خالق کره‌ی زمین حرف بزنم. من باید با خالق کره‌ی زمین حرف بزنم. اینها تربیت است.

امام حسن عسگری از راه نمایندگانش مطالب را به مردم می‌گفت. مردم سوالاتشان را می‌دادند. و همه‌ی امامان ما شهید شدند. و این هم که می‌گویند: امام حسن عسگری، چون خانه‌ی ایشان را طوری مثل پادگان قرار داده بودند، ملاقات‌ها ممنوع! از خود امام رضا شروع شد. اصلاً علتی که امام رضا را کشیدند از مدینه به مرو، چون به مأمون گفتند: ایشان آن دورها نمی‌دانید چه می‌کند؟ مریدهایش زیاد می‌شوند. اهل بیت جاذبه دارند. مردم دور اینها، عاشق اینها می‌شوند، جمع می‌شوند تو دیگر نمی‌توانی حکومت کنی. به اسم ولیعهدی او را مرو بیاور. آمدند در مدینه تبلیغ کردند که مردم ما می‌خواهیم امام رضا را ولیعهد کنیم. این هم شمشیر دو سر بود، یعنی به هر سمتی می‌زدی. نپذیرد. می‌گویند: ببین! قدرت به تو دادند چرا نپذیرفتی؟ قدرت را به دست می‌گرفتی اسلام را پیاده می‌کردی. بپذیرد! می‌گویند: چرا رفتی معاون طاغوت شدی؟ گفت: هردو به نفع ما است. ولی امام رضا فرمود: اینها کلک است، و لذا آمد سر قبر جدش خداحافظی کرد. به همه‌ی مردم مدینه گفت، من این سفر می‌روم. این سفر مرا می‌کشند. این سفر، سفر ولیعهدی نیست. با خداحافظی و روضه‌خوانی که راه انداخت به همه اعلام کرد که این سفر، سفر مرگ است. بعد هم در جلسه مأمون گفت: باید بپذیری. اجباری است. گفت: باشد. بعد در جلسه گفت: به شرطی ولیعهد ایشان می‌شوم که در هیچ کاری دخالت نکنم؟ یعنی چه در هیچ کاری؟ یعنی مردم اگر کارهای اینها صحیح بود من کمک می‌کردم. اینکه می‌گویم: در هیچ کار او کمکش نمی‌کنم، یعنی هیچ کار ایشان کار درست… اگر کارش توحیدی بود که «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» اگر نظام مأمون الرشید نظام توحیدی بود، «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من از توحید جدا نمی‌شوم. اینکه می‌گویم: من از مأمون جدا می‌شوم یعنی نظام، نظام توحیدی نیست.

امامان ما هرکدام با یک سبکی، با یک شیوه‌ای با طاغوت مبارزه می‌کردند. و به همین خاطر هم همه شهید می‌شدند. اگر آدم‌های منزوی بودند. اگر آدم‌های گوشه‌گیری بودند که کسی اینها را شهید نمی‌کرد.

7- سوء استفاده از عنوان آزادی در مباحث فرهنگی

درباره‌ی اینکه تهاجم فرهنگی باید در مقابلش چه کنیم، قالب‌های تهاجم فرهنگی که در جلسه‌ی قبل داشتیم، یکی در قالب‌های زیبا است. مثلاً می‌گویند: آزادی! خوب معنای آزادی چیست؟ هرطور می‌خواهی در خیابان بیایی؟ این آزادی است. آزادی هم معنا دارد. شما اینقدر آزاد نیستی که حواس مرا پرت کنی. چه کسی حاضر است با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند، بگوید: آزادی است! خوب آزادی معنایش این است که با لباس شنا بیایی سر کلاس فیزیک بنشینی؟ هرجایی یک حریمی دارد. هرجایی یک حسابی دارد. معنای آزادی چیست؟ به اسم دموکراسی! مردم جمع شدند غزه گفتند: فلانی رئیس ما باشد. شما چه کار با او داری؟ دموکراسی! به اسم تجدد، به اسم تمدن! آقا دنیا خبری نیست. دنیا خبری نیست. واقعاً اگر از بنده سؤال کنند، وحشی‌ترین زمان تاریخ چه زمانی است، بنده شک دارم جواب بدهم. چون در زمان جاهلیت دختر را می‌کشتند. الآن دختر و پسر را با هم می‌کشند. زمان جاهلیت تن به تن می‌کشتند، حالا گروه گروه می‌کشند. زمان جاهلیت ادعا نداشتند، الآن ادعا دارند. پیشرفته، مترقی، متمدن، بی‌خود اسم تمدن را، تمدن معنا دارد. مدنیت معنا دارد. مذهبی‌ها هم همینطور هستند. مگر هرکسی حق دارد اسم خودش را حزب‌اللهی بگذارد؟ تو اگر حزب‌اللهی هستی چرا کثیف هستی؟ تو اگر حزب‌اللهی هستی چرا از درست عقب افتادی؟ اگر حزب‌اللهی هستی چرا اینطور زنداری می‌کنی؟ اگر حزب‌اللهی هستی چرا اینطور رانندگی می‌کنی؟ مگر هرکس یک قیافه‌ی مذهبی گرفت، می‌شود گفت: حزب‌اللهی؟! با کلمات بازی می‌کنیم. آنها یک طور بازی می‌کنند، ما هم یک طور! ایشان آدم متقی است. چطور؟ نماز شبش ترک نمی‌شود. خیلی خوب نماز شبش ترک نمی‌شود. این وضع مالی‌اش خوب است. پارسال تا به حال چند دختر را جهاز داده است؟ صرف اینکه خمسش را می‌دهد. مگر هرکس خمسش را داد کافی است؟ هرکس خمسش را داد کافی است؟ ممکن است شما خمست را دادی، سهم امامت را هم دادی، بدهکار شرعی نیستی ولی فعلاً این مضطر است. وقتی فعلاً مضطر است…

خدا آیت‌الله سعیدی را رحمت کند. یکبار خانه آمد عبا نداشت. گفتند: عبایت کجاست؟ گفت: در خیابان دیدم کسی می‌لرزد. من دیدم هم عبا دارم، هم قبا. گفتم: خوب حالا عبایم را به این بدهم نلرزد. به بنده ابلاغ نشده، شرح وظیفه‌ی من نیست. ماگاهی وقت‌ها راحت خودمان را، بله این، به امور تربیتی می‌گوییم حل بکند. ببینم شما معلم ریاضی، معلم ورزش، معلم فیزیک، معلم شیمی، شما اگر می‌دانی که محبوبیت تو در دل این بچه اثر دارد تو خودت او را صدا بزن. چرا به امور تربیتی واگذار می‌کنی؟ به پدرش زنگ می‌زنی می‌گویی. ممکن است پدرش گوش ندهد. عمویش گوش بدهد. خیلی از زن‌ها پیش من آمدند گفتند: شوهر من در نماز کاهل است. یا مرد آمده گفته: خانم من کاهل است. می‌دانی من چه نسخه‌ای می‌دهم؟ می‌گویم: این خانم یا این مردی که نسبت به نماز سرسنگین است و کاهل است، به چه کسی علاقه دارد؟ به یک کسی که علاقه دارد، به او زنگ بزن بگو: آقا این به تو علاقه دارد. حرف تو در این اثر می‌گذارد. تو به او بگو. ممکن است این حرف از آن حلقوم اثر بکند. در امر به معروف و نهی از منکر اگر من گفتم گوش نداد، کافی نیست. شما گفتی گوش نداد، آقا ول کن! من به او تذکر دادم، دیگر فایده‌ای ندارد. شما به او تذکر دادی، فایده ندارد. اما بعضی‌ها ممکن است مثل درخت میوه، بعضی میوه‌ها هفته‌ی اول می‌رسند. بعضی هفته‌ی دوم می‌رسند. گاهی چوب‌ها با تبر اول نمی‌شکند، اما تبر یازدهم می‌شکند. نگو: آقا من تبر زدم نشکست. ولش کن باشد. بابا بزن تا بشکند. تکرار! قرآن می‌گوید: «صَرَّفْنا» یعنی تکرار کردم. مرتب قرآن تکرار می‌کند. در قالب‌های مختلف، در سوره‌های مختلف، با شیوه‌های مختلف، شما اگر بچه‌ات مریض شد، آقا ما رفتیم دکتر نسخه‌اش را هم دادیم خوب نشد. پس باشد تا بمیرد! آنقدر دکتر و آمپول و دارو را عوض می‌کنی تا بالاخره خوب شود. ما نباید زود بگوییم: این دیگر به درد نمی‌خورد. این دیگر نمی‌دانم قابل هدایت نیست. نه! گاهی وقت‌ها هم انسان فوری عوض می‌شوند. گاهی وقت‌ها انسان دیررس هستند. بعضی میوه‌ها، میوه که نیست. بعضی گیاهان مثل چمن، تا می‌کاری سبز می‌شود. بعضی‌ها هم مثل درخت زیتون است. هفت سال باید بگذرد تا زیتون بدهد. در کارتان خسته نشوید. کار شما بسیار کار مهمی است.

8- تزکیه و تربیت، مقدم بر تعلیم و آموزش

تربیت از تعلیم مهمتر است. در قرآن یکبار می‌گوید: «یُعَلِّمُهُمُ  … وَ یُزَکِّیهِمْ» (بقره/129) سه بار می‌گوید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏» یکبار می‌گوید: آموزش و پرورش! سه بار می‌گوید: پرورش و آموزش! آن یکبار هم که آموزش جلوتر است، حرف خدا نیست. حرف حضرت ابراهیم است. ابراهیم گفت: خدایا! «رَبَّنا وَ ابْعَث‏» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا» خدایا بعد از من پیغمبری به اینها بده که «یُعَلِّمُهُمُ  … وَ یُزَکِّیهِمْ» خدا گفت: می‌دهم. اما نه معلمی که «یُعَلِّمُهُمُ  … وَ یُزَکِّیهِمْ» معلمی که… یعنی آن هم که «یعلمهم» جلو است به حرف خدا نیست. ابراهیم از خدا گفت: آموزش و پرورش، خدا گفت: گوش می‌دهم، دعایت مستجاب می‌شود. اما نه آموزش و پرورش! پرورش و آموزش. دنیا گیر آموزش است یا گیر پرورش؟ الآن دنیا مشکل پرورش دارد. تحصیل کرده خیلی داریم. ولی نتیجه‌ی تحصیل کرده‌های اروپا را دیدی؟ اروپا و آمریکا جمع می‌شوند نتیجه‌اش چه می‌شود؟ حمله به لبنان، حمله به غزه، حمله به افغانستان، حمله به ایران، حمله به کجا… این‌ها همه کارشناس هستند. ما الآن مشکل تخصص و علم نداریم. آنچه دنیا را به آتش کشیده است، این است که انسان‌ها، انسان نیستند. و این کار هم با دیپلم و فوق دیپلم نمی‌شود. دیپلم و فوق دیپلم حداقل است بگیرید، لیسانس حداقل است بگیرید، اما یک دور باید با معارف آشنا شوید. نه آموزش ضمن خدمت، باید چاه خودتان آب داشته باشید. این آموزش دیدن ضمن خدمت مثل چاه خشکی است که یک سطل آب بریزند، یک نمره می‌دهند. دو مرتبه یک سطل می‌ریزند، یک نمره می‌دهند. اینکه فایده ندارد. باید چاه خودش آب بجوشد. باید هر آموزش و پرورشی باید شماره تلفن یک اسلام شناس در جیبش باشد. اگر فردا سر کلاس، یک شاگردی، یک دختر و پسری یک اشکالی کرد جوابش را نداشت، فوری بیاید خانه زنگ بزند از یک اسلام‌شناس بپرسد، فردا جواب بدهد. همه‌ی شما باید یک تلفن اسلام‌شناس در جیبتان باشد. باید یک تیم دویست، سیصد نفری از اسلام‌شناس‌های ایران در امور تربیتی باشند. در آموزش و پرورش باشند. جایشان خالی است. تا به حال نبوده است. بعداً هم نخواهد بود.

یک کارفرما از کارگرش پرسید، بیا ببینم. یک سؤال؟ گفت: چه چیز است که نه شده، نه می‌شود، نه خواهد شد؟ گفت: حقوق من نه دادی، نه می‌دهی، نه خواهی داد! حالا چه چیز است که در آموزش و پرورش نه بوده، نه هست، نه خواهد شد؟ دویست، سیصد اسلام شناس مثل مطهری‌های جوان! اینها باید در آموزش و پرورش سطر به سطر کتاب‌ها را چک کنند. اسلام‌شناسان قوی. حتی اگر بشود ده‌تا از امام جمعه‌ها خلع شوند. ده تا از قاضی‌ها خلع شوند. پیشنهاد من این است. غیر از این هم نمی‌شود. اینقدر حرف در کتاب‌ها هست که اگر هم بچه بلد نباشد هیچ‌طوری نمی‌شود. و اینقدر نیازهای واجب واجب واجب است که اصلاً در هیچ کتابی وجود ندارد. قصه خیلی مهم است. سی سال از انقلاب گذشت هنوز ما مسئله داریم. گفت چه چیز است که نشده است و نشده است و … باید مسئله‌ی تربیت مسئله‌ی مهمی است. بنده الآن 40 سال است معلمی می‌کنم هنوز دسته گل آب می‌دهم. آخر بعضی‌ها مثلاً روزهای اول، بله می‌گفت که: می‌خواهند تعلیم و تربیت، کار سنگین است. خیلی از کارهایی که ما می‌کنیم فکر می‌کنیم تربیت است ضد تربیت است. خیلی‌ها که بچه‌هایشان را می‌فرستند 3 سالگی 4 سالگی حفظ قرآن این ضد تربیت است. نه قرآن گفته، نه حدیث گفته، بچه‌ی 4 ساله را حفظ قرآن می‌فرستد. فشار به مغز او می‌آوری. خیلی از کارهای خوب ما بد است. در قرآن سه تا «یَحْسَبُونَ» داریم. «وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/30) خیال می‌کند درست می‌رود. «وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ء» (مجادله/18) خیال می‌کند کسی است. کسی نیست پوک است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون‏» (کهف/104) خیال می‌کند کارش درست است. خیلی‌ها خانه می‌سازند شهردار با بولدیزر می‌آید برمی‌دارد. در سوره‌ی غاشیه آیه داریم می‌گوید: «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَه» (غاشیه/3و4) «عَامِلَهٌ» یعنی عمل می‌کند. جان می‌کند. «نَّاصِبَهٌ» یعنی خودش را به تَعَب می‌اندازد. اما جهنم می‌رود برای اینکه راهش درست نبوده است. مثل اینهایی که نماز تراویح می‌خوانند. شب تا صبح نماز می‌خوانند ولی پیغمبر نگفته است. بدعت است. حضرت امیر خواست بردارد، نعره کشیدند. گفت: بروید بخوانید تا خسته شوید. خیلی‌ها عبادت می‌کنند. ما فکر می‌کنیم که مثلاً هرجا لباس سیاه بپوشیم خوب است. لباس سیاه در خیابان خوب است. اما سر کلاس این بچه چه گناهی کرده که روزی 5 ساعت باید به یک سیاه‌پوش نگاه کند. مدرسه‌ی دخترانه است. مدرسه‌ی دخترانه همه دختر هستند مرد هم نیست. خوب یک لباس روشن بپوش که نگاه می‌کنند خسته نشوند. ما فکر می‌کنیم اگر با چادر سیاه سر کلاس دخترانه باشیم، این عبادت است. فکر می‌کنیم اگر نماز را طول بدهیم عبادت است. فکر می‌کنیم. فکر می‌کنیم. فکر می‌کنیم. یک مقداری باید صدها اسلام‌شناس در آموزش و پرورش باشد. نه اینکه ایجاد اشتغال کنیم برای هر طلبه‌ای! نه! من نمی‌گویم هر طلبه‌ای بیاید.

آخر گاهی وقت‌ها می‌گویند: خیلی خوب! این دویست طلبه را ببریم. نه اینطور نباشد. یعنی بهترین امام جمعه‌ها، بهترین قاضی‌ها، بهترین نویسنده‌ها، بهترین گوینده‌ها، اینها همه هرجا هستند جمع شوند تعلیم و تربیت را تکان بدهند. این وضع موجود… نمی‌دانم. قضاوتش با خودتان است. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، خودت در فکر کردن، در گفتن، در عمل، همه‌ی ما را در هر کار «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏» (فاتحه/6) به راه مستقیم هدایت بفرما. ما را از آنهایی قرار نده، که روز قیامت پرده کنار برود، بگوییم: جان کندیم. «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ» اما چون روی فرم و اخلاص نبوده «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَه» کارمان درست بوده، کارمان زحمت کشیدیم ولی غلط بوده است. خدایا ما را در تربیت نسل نو موفق بدار. لحظه‌های خطر دست ما را بگیر. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما. آغاز امامت حضرت مهدی بعد از شهادت حضرت عسگری است، ظهورش را نزدیک و ما را از یارانش قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- حُجر بن عدی به خاطر حمایت از کدام امام شهید شد؟
1) امام علی(علیه‌السلام)
2 ) امام حسن(علیه‌السلام)
3) امام حسین(علیه‌السلام)
2- تخریب گنبد و بارگاه امامان معصوم به دستور چه کسانی است؟
1) عالمان اهل سنت
2) عالمان وهّابی
3) حاکمان اهل سنت
3- از نظر امام حسن عسگری(علیه‌السلام)، فقیه واقعی چه کسی است؟
1) عالم در مسائل فقهی
2) عالم در تفسیر قرآن
3) ناجی جامعه از شرّ دشمنان
4- مجلس مناظره‌ی امام رضا(علیه‌السلام) با عالم صابئی به چه جهت قطع شد؟
1) رسیدن وقت نماز
2) عصبانیت عالم صابئی
3) ورود افراد ناصالح
5- از نظر قرآن کریم، تزکیه مقدم است، یا تعلیم؟
1) تزکیه
2) تعلیم
3) هر دو برابرند

Comments (0)
Add Comment