الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
چون رمضان 83 را در این استان و در یاسوج بحثها را پُر میکنیم و شما خواهران محترم بحث هم زمان رحلت حضرت خدیجه(علیها السلام) پخش میشود بحثی داشتیم راجع به ایثار، خدیجه چی داد و چی گرفت، مال داد زهرا گرفت، بحثهایی را داشتیم یک خورده از آن ماند توی این جلسه میگوئیم حالا ممکن است چون عدهای بحث دیروز را نبودهاند من فشره فهرست بحث قبل را نقل میکنم گفتیم که. . . از رو بخوانم که یک دقیقه بیشتر طول نکشد و این یک دقیقه خلاصه و قطعنامـﺔ یک سخنرانی نیم ساعته تقریباً.
1- معامله حضرت ابراهیم با خدا
حضرت ابراهیم(علیه السلام) از ستاره و ماه و خورشید گذشت به خدا رسید عموی منحرفش را رها کرد در عوض خدا جبران کرد پدر مردم شد، عمویش او را از خانه بیرون کرد گفت از من دور شو اما خداوند به او لطف کرد، برای خدا کناره گیری کرد از بت پرستی در عوض نامش به نیکو در تاریخ برده شد از خانـﺔ بت فرار کرد سازنده خانـﺔ توحید شد، جانش را به آتش سپرد آتش برای او گلستان شد، فرزندش را خواباند که قربانی کند فرزندش به سلامت در آمد و خدا فرمود نمیخواهم فرزندت را قربانی کنی ولی همین مقدار که تو فرزندت را خواباندی به همـﺔ حاجیهای تاریخ میگویم عید قربان یک گوسفند به یاد بود آن حرکت بخوابانند و ذبح کنند، تا آخر عمر بچه نداشت اما آخر عمر خدا به او بچههایی داد که نسل انبیاء از همانها بود، توی بیابان تنها فریاد زد تمام کره زمین لبیک گفتند، کودک تشنهاش را در بیابانهای مکه گذاشت آب زمزم از زیر بدن کودک جوشید که هنوز خشک نشده، به عموی بت پرست سلام کرد که خدا به او سلام کرد اینها را در جلسـﺔ قبل گفتیم.
اگر آدم با خدا معامله کند به اینجا میرسد گاهی انسان دو تا شوهر برای او پیدا میشود دو تا خواستگار دارد، یکیاش پول دارد یکیاش دین دارد برای رضای خدا از پول بگذرد با یک جوان که اهل دین است ازدواج کند آنوقت خدا جبران میکند ممکن است جبران خدا به این شکل باشد که بچههایی به او بدهد که این بچهها باعث روسفیدی این بشوند ولی دین را رها کند بخاطر. . . (گاهی وقتها مردم فقط دنیا را میبینند آمده در خانـﺔ امام جمعهای گفته یک کمکی به ما بکن امام جمعه گفته والله من پول ندارم مردم توی ذهنشان این است که یک پول کلانی برای ائمـﺔ جمعه میآید و میگویند اینرا تقسیم کن نه، اکثر امام جمعهها زندگی خودشان را. . . حالا اکثر که نمیدانم بخشی، میترسم کلمـﺔ اکثر دروغ باشد بخشی از ائمـﺔ جمعه از طریق نویسندگی، از طریق سخنرانی، از طریق تدریس توی دانشگاه، تدریس توی آموزش و پرورش، زندگیشان را اداره میکنند یکی از اینهایی که توی دانشگاه تدریس میکند میگفت آمد در خانه و من هم گفتم من زندگی خودم از تدریس میگذرد امام جمعگی پول ندارد حدیث میخواهی برایت میخوانم، گفت حدیث میخواهم چه کنم پول بده،) گاهی وقتها دو تا خواستگار میآید برای دختر، بابا نماز میخواهم چه کنم؟ این خانه دارد، ماشین دارد، حالا نماز نمیخواند نخواند من چکار با نمازش دارم، اینجور جاها خدا جبران نمیکند. اما نگاه کنید تمام کسانی که برای خدا ایثار کردند خدا چه جوری جبران کرده خدیجـﺔ کبری خواستگارهای زیادی داشت پیشنهاد ازدواج به او دادند افراد سرشناس، مشهور، سرمایه دار، ثروتمند، رفت با یک فقیر با یک یتیم سابقهاش یتیمی بوده باباش از دنیا رفته مادرش از دنیا رفته، فرمود کمال دارد این توجه به ارزشها خیلی مهم است.
2- توجه به کمالات فرد، نه عناوین زودگذر
به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) گفتند چرا بلال اذان میگوید؟ بلال زبانش کامل نیست بلال نمیتواند شین بگوید، حضرت فرمود بلال به قدری ارزش دارد که آن سینش خاصیت شین دارد گاهی یک دختری کمال دارد حالا باباش گمنام است پسرها نمیآیند بگیرند اِه! من بروم دختر فلانی را بگیرم؟ ! باباش یک آدم فقیر مستضعف گمنامی است من میخواهم پدر خانمم مدیر کل کارخانـﺔ سکنج باشد، بعد میرود دختر او را میگیرد به عشق پُز پدر زن، پدر زن کارخانهاش ورشکست میشود خودش هم سرطانی میشود ماشینش هم توی درّه میافتد که اگر این، این کار را نمیکرد، البته نمیخواهم بگویم همیشه اینطوری است میخواهم بگویم اسم خدا جبار است جبار یعنی جبران میکند اگر یک معامله با خدا کردی خدا جبران میکند از یک چیزی بگذریم حالا غیبت کرده حلال من گذشتم مگر نمیخواست که آبروی تو را بریزد آمدند پهلوی یک بزرگواری گفتند غیبت تو را کرده گفت حلال به او گفتند آقا به او بگو چرا غیبت کردهای؟ گفت ول کن این وقتی که غیبت میکرد میخواست آبروی من را بریزد آبروی من دست این نیست دست خداست خدا جبران کرده یک نفر خواسته آبروی من را بریزد خدا به اندازه پنج هزار نفر به من آبرو داده وقتی اینرقمی جبران میکند من چرا با این دعوا کنم؟ همـﺔ برادرها خواستند که یوسف نباشد خدا خواست که یوسف باشد، همـﺔ مشرکین مکه ریختند خانـﺔ پیغمبر سحرگاه که پیغمبر را بکشند خدا پیغمبر را با تار عنکبوت حفظ کرد وقتی خدا اینرقمی جبران میکند ما چرا وحشت داشته باشیم.
3- دوری از گناه به خاطر خدا
در سوره مریم آیه است که انسان اگر خودش را از گناه کنار کشید به کجا میرسد حضرت ابراهیم گفت «وَأَعْتَزِلُکُمْ» یعنی من از شما کناره میگیرم «وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» من سراغ بتهای شما نمیآیم، من بت پرست نیستم آقا ما نیستیم، من این فیلم را نمیبینم، من این غذا را نمیخورم، بابا همه میخوردند بخورند بابا همه توی عروسی نشستهاند آقا من نمینشینم، من نماز نخواندهام باید بروم نماز بخوانم، اگر کسی در یک جلسهای گفت من نیستم نگفت حالا خواهی نشوی رسوا همرنگ. . . حالا همه توی عروسی نشستهاند تو بروی نماز بخوانی خوب بله من نمیتوانم که نمازم قضا شود به ما میگویند چرا نمازت قضا شد؟ میگوید توی عروسی تخمه میشکستیم بخاطر تخمـﺔ کدو نشد نماز بخوانیم خدا را به تخمـﺔ کدو فروختی به بستنی و پذیرایی فروختی؟ یک جایی که میبینی واجبی ترک میشود بلند شو برو یک جایی که میبینی کار حرامی میشود بلند شو برو یک جایی که میبینی به ناحق کسی را دارند لت و پار میکنند بلند شو برو اگر شما بلند شدی و رفتی «وَأَدْعُو رَبِّی» من دینم را از خدا میخواهم که خدا به من کمک کند «عَسَى أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا» مریم/48 امید است که من نسبت به استجابت دعای پروردگارم وفادار باشم یعنی مطمئنم که خدا مستجاب میکند «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ» وقتی حضرت ابراهیم به بت پرستها گفت که من از شما کناره گیری میکنم «وَمَا یَعْبُدُونَ» از بت پرست و بت فاصله گرفت «وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ» خدا به او فرزندی داد بنام اسحاق «وَیَعْقُوبَ» نوهای داد بنام یعقوب «وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا» مریم/49 کل بچه هایش را نبی و رسول قرار دادیم الله اکبر، از یک جلسـﺔ خلاف بلند شد و رفت ممکن بود امروز مقدر بوده که امروز یک حادثـﺔ تلخی برای من پیش بیاید من یک عمل باتقوایی انجام میدهم از یک گناه دور میشوم خدا آن بلا را از من دور میکند حضرت ابراهیم میگوید تمام بچههای من پیغمبر شدند اسحاق پیغمبر شد یعقوب پیغمبر شد چرا؟ برای اینکه دل کند دل بکن به جایی میرسی «وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا» مریم/50 از رحمت خدا هبه کردیم به انبیاء یعنی به ابراهیم و دودمانش «وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» مریم/50 چون یکی از دعای ابراهیم این بود که خدایا نام نیک در تاریخ برای من بگذار خدا میگوید ما دعای تو را مستجاب کردیم تمام انبیاء خودشان را ابراهیمی میدانند الان کلیمیها طرفداران موسی میگویند مکتب ما ابراهیمی است ارمنیها و مسیحیها همه میگویند مکتب ما ابراهیمی است مسلمانها پیغمبر را از نسل ابراهیم میدانند یعنی کار ابراهیم به جایی رسید که تمام ادیان آسمانی خودشان را یادگار ابراهیم میدانند این برای چی است؟ برای اینکه در معامله با خدا خیلی بَرندگی توی آن هست.
4- امتیازاتِ معامله با خدا
بگذارید راجع به حضرت خدیجه مطلبی را بگویم که بحث را کامل کنم موضوع بحث معامله با خدا بود پنج تا امتیاز دارد معامله با خدا:
1- خداوند جنس کم را نیز میخرد، مردم جنس کم نمیخرند اگر گفتند برو یک کیلو انگور بیاور شما رفتی یک سیر انگور خریدی هر که باشد ناراحت میشود اگر گفتند یک استکان چای بیاور شما در یک استکان یک قطره چای آوردی ناراحت میشوند یک استکان باید دو تا حبـﺔ قند بیاوری یک حبـﺔ قند به من میدهی؟ یعنی مردم جنس کم را نمیخرند اما خداوند میگوید من جنس کم را میخرم «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَه» الزلزله/ 7 یعنی ذرهای خیر انجام بدهی خدا میخرد خداوند ذره را میخرد کم را هم میخرد ولی خلق خدا اگر کم باشد نمیخرد.
(2- خداوند جنس معیوب را هم میخرد، شما که میروید دکان مغازهای اگر میوه پوسیده ترشیده و فاسد باشد نمیخرید اما خدا جنس آشغال هم میخرد) امام که نماز میخواند بعد از نماز یک دعا دارد میگوید خدایا من نماز را خواندم(إن کان فی رکوعها او سجودها) اگر در رکوعش یا سجودش(خلل او نقص) خدایا اگر در رکوع و سجودش خلاء یا نقص بود شتر دیدی ندیدی، خدایا اگر نمازم گیر و گوری هم دارد با گیر و گورهایش با هم بردار، خدا جنس معیوب را هم میخرد.
3- خداوند جنس معیوب را رو نمیکند، آخر ما گاهی وقتها جنس معیوب را رو میکنیم یعنی مرد میآید توی خانه سبزی را میبیند اگر روی یکی از این سبزیها گل باشد این گِل را بر میدارد میگوید خانم ببین، رو میکند آبروی زن را میبرد میگوید ببین این نشسته است یا غذا شور بود این غذا بود که تو پختهای؟ یعنی خلق جنس کم را آبروریزی میکند یا زن میگوید که این هم لباس بود تو برای من خریدی بی سلیقه، چی خریدهای؟ خلق جنس معیوب را بر میدارد نشان میدهد آبروریزی میکند اما خداوند جنس معیوب را میپوشاند(یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح) یعنی خدایا تو خوبیها را رو میکنی بدیها را میپوشانی این هم امتیاز سوم.
5- خداوند، جنس کم را به بالاترین قیمت میخرد
4- خداوند جنس را گران میخرد، خلق خدا کم میخرند بنده بیست و پنج سال است که توی تلویزیون هستم فرض کنید که بیست و پنج سال دیگر هم باشم که نیستم الان اگر من بمیرم جنازه من را از توی کوچهها رد کنند به دو شرط شاید بیایند تشیع جنازه 1- آفتاب نباشد هوا داغ نباشد 2- باران هم نباشد 3- پول تاکسی هم. . . اگر جناز? من از پشت دیوار رد شد ممکن است تشیع جنازه بیایند اگر کار برای خلق بکنی اگر اگر اگر. . . یک تشیع جنازه برای شما میکنند ممکن هم هست که یک کوچه و خیابان هم به اسمت بکنند بعد هم یک کسی بالاتر پیدا میشود آن کاشی تو را بر میدارند کاشی او را میگذارند خلق خدا همین است فوقش همچین میکند یک کف برای تو میزند یا سوت میزند یا صلوات میفرستد خلق خدا بیش از این نمیخرد اما خدا به چند میخرد؟ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى» خدا میخرد «بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّهَ» التوبه/111 یعنی خدا به بهشت میخرد خدا خیلی گران میخرد «ضعف» من دو برابر بندهها میخرم بعضی جاها میگوید «أضعاف» من چند برابر میخرم.
قرآن میفرماید یک کار خوب بکنی ده برابر به تو پاداش میدهم «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» الأنعام/160 یعنی ثوابها ده برابر میشود بعضی انفاقهایی که در راه خدا داده میشود کمک به فقرا که انسان میکند خداوند توی قرآن میفرماید کمکی که به فقیر کردی بعضی از کمکهای خالصانه مثل دانهای است که میکاری از این دانه هفت تا خوشه بیرون میآید هر خوشهای صد تا دانه دارد یعنی میشود هفتصد تا خداوند به هفتصد برابر میخرد پشت سر کلمه هفتصد برابر میگوید «وَاللَّهُ یُضَاعِفُ» البقره/261 یعنی گاهی هم از هفتصد برابر بیشتر است.
«وَالْعَصْرِ» العصر/1 «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» العصر/2 انسان خسارت کرده چرا؟ (خاب الوافدون علی غیرک) هر کس خودش را به غیر خدا فروخت باخت، به سوت فروختی؟ به کف زدن فروختی؟ به یک صلوات فروختی؟ به یک تشیع جنازه و دسته گل فروختی؟ با خدا معامله میکردی که بهشت دارد دو برابر دارد ده برابر دارد هفتصد برابر دارد بیش از هفتصد برابر دارد.
6- ما از خداییم، چرا خدا را به دیگران بفروشیم؟
5- سرمایه از اوست چرا به دیگری بفروشم، اگر پدری یک قطعه زمین داد به پسرش گفت این زمین را بگیر این هم تیر آهن این هم کیسـﺔ سیمان این هم گچ این هم آجر این هم پول بنا بساز، پسر هم این مصالح را گرفت و یک خانه ساخت و مشتری آمد بخرد پدر گفت پسر جان به خودم بفروش ده برابر میخرم این پسر خانه را به دیگری فروخت همـﺔ مردم آب دهان پرت میکنند به این پسر که خیلی بی وفا هستی که توِ پسر، خودت از بابات هستی زمین از بابات است مصالح از بابات است حالا که ساختهای بابات میگوید به من بفروش ده برابر تو رفتی به بیگانه فروختی خاک توی سرت کنند. ما خودمان از خدا هستیم فکرمان از خداست چشممان از خداست زبانمان از خداست دستمان از خداست علممان از خداست عقلمان از خداست همـﺔ وجودمان از خداست خورشید از خداست ماه از خداست آب باران از خداست زمین از خداست هوا از خداست بعد این گندم که از زمین در میآید خدا میگوید بابا هر پانزده کیلو یک کیلو از آنرا زکات بده باسمه تعالی نمیدهم خودم کاشتم، میگویم بابا تو خودت کاشتهای یک بیل زدهای یک تراکتوری شخم کردهای اما باد باران همهاش از او است نمیدهم، بابا تو پول پیدا کردی خمساش را بده نمیدهم، آقا خودم کار کردهام(برای چه مالیات بدهم به دولت؟ آقا جان شما که تجارت کردهای جادههایی که شما از آن جنس آوردهای و بردهای آسفالت آن مال دولت است اینکه جاده امن است جنس را آوردهای مال دولت است پاساژ و مغازهای که جنس را توی آن گذاشتی و رفتی توی خانه خوابیدی پلیس دولت پاساژ را حفظ کرد پس پلیس دولت جاده را آسفالت کرده پلیس را دولت گذاشته برق را دولت گذاشته امنیت را دولت بوجود آورده تو آمدهای مغازه را باز کردهای سود بردهای حالا میگویند از این سود دو فلس هم به دولت مالیات بده برای چی بدهم؟ نخیر من نمیدهم، اینها کار به خدا و دین هم نداشته باشیم اصلاً نامردی است. امام حسین(علیه السلام) فرمود اگر هم دین ندارید مرد باشید باغ انگور را با همـﺔ امکانات به تو دادهاند میگویند سالی دو جعبـﺔ انگور بده به این همسایهات، نه برای چی بدهم؟ آخر باغ را من دادم کل هستی برای خداست حالا گفته دو فلس هم خمس بده به فقیر نمیدهم آقا دو فلس مالیات بده نمیدهم یعنی غیر از مسالـﺔ دین اینهایی که مالیات نمیدهند خمس نمیدهند نمیدانم آدم چی در مورد آنها بگوید.)
با خدا معامله کنید خدیجه با خدا معامله کرد و چه معاملـﺔ سود بخشی، خدایی که این همه مهربان است یک شب قدر میگذارد میگوید مساوی است با هزار ماه «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» القدر/3 میگوید عمری خلاف کردی اگر جدی بیائی معذرت خواهی کنی تو را میبخشم توبه کنی توبهات را قبول میکنم معذرت خواهی کنی معذرت را قبول میکنم اگر اشکی بریزی در خانـﺔ من اشک آبرو دارد حدیث داریم اگر اشکت بخاطر خلاف و گناهی که کردهای جاری شد وقتی نشستی اشکت جاری شد تا اشکت جاری شد فوری دعا کن درهای رحمت خدا باز میشود خدا ما را دوست دارد پیغمبر ما را دوست دارد به دردسرهایی که میافتادیم پیغمبر غصه میخورد «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» التوبه/128 یعنی یک مشکلی که برای امت اسلامی پیش میآید پیغمبر غصه میخورد اولیاء خدا غصه میخورند.
7- دلسوزی اولیای خدا برای هدایتِ مردم
خدا رحمت کند آیت الله العظمی گلپایگانی را یک روز سر درس فرمود من وقتی میفهمم که طلبهها کم درس میخوانند از غصه تب میکنم گفتیم اِه! خیلی غیرت دارد ما اگر سه تا بچه هایمان هم رفوزه بشوند داد میزنیم فحش هم میدهیم اما تب نمیکنیم برای بچـﺔ خودمان هم تب نمیکنیم اما او برای بچـﺔ مردم تب میکند این سوز مهم است خدا به موسی میگوید موسی میدانی که چرا تو را پیغمبر کردم؟ برای اینکه من در تو یک سوزی دیدم که در دیگران آن سوز نبود. اینکه انسان بی تفاوت نباشد این سوز هم در همان جوانی پیداست ما داریم پسران دانشجویی که پدرانشان وضعشان خوب است پول راحت در اختیار آنها میگذارد ولی این دانشجو باید حساب کند حالا که بابام به من پول داده به بابام بگویم بابا من در دانشگاه دوستانی دارم که برای پول دادن ترمهایشان گیر هستند مشکل دارند از کفشها و چادر هایشان میفهمم که اینها وضعشان سخت به آنها میگذرد شما که وضعت خوب است یک خورده پول از بابا بگیرد بدهد به مدیر دانشگاه یا نهاد رهبری بعد بگوید فلانی و فلانی وضعشان خوب نیست صداشان بزن یک کمک مخفیانه به آنها بکن نگو هم که کمک را من کردهام ما چند هزار دانشجو داریم که میتوانند این کار را بکنند ولی خوب این کفش گران پا میکند دانشجوی دیگر هم کفش پاره پا میکند و هیچ مشکلی هم. . . یعنی جوش نمیخورد بهرحال امیدواریم که خداوند توفیقی بدهد و ما بتوانیم با خدا معامله کنیم خدا رحمت کند شهید مطهری را میگفت گرچه این دعا مال ماه رجب است اما هر روز شما بخوانید(خاب الوفدون علی غیرک) باختند آنهایی را که با غیر خدا معامله کردند خدیجه را بایکوت کردند گفتند هیچکس سراغ خدیجه نرود ولی خدیجه تکان نخورد(لا یخافون فی الله لومـ? لائم) مسخره. . . بنده وظیفهام بوده این کار را بکنم حالا مردم مسخره میکنند گاهی وقتها در یک شرایطی قرار میگیریم توی جلسـﺔ فامیلی عروسی سفرها خوابگاه دانشجویی گاهی یک صحنههایی پیش میآید که اگر من خواسته باشم بند? خدا باشم به من لبخند میزنند خدا میگوید بلند شو بند? خدا باش لبخند را تحمل کن خدیجه زمانی نماز میخواند که همـﺔ مسجدالحرام به این میخندیدند پیش نماز پیغمبر دو تا هم پس نماز داشت یک نماز جماعت سه نفری کل مردم مکه میخندیدند تحمل کنید این خندهها جبران میشود.
یکبار نگویی آقا من میخواستم این کار را بکنم دیدم مردم میخندند خوب بخندند اینقدر آدم داریم که بخاطر خنده دست از دین بر میدارد بخاطر یک متلک دست از دین بر میدارد والله من طلبه شدم همـﺔ فامیل به من متلک گفتند من دیگر گفتم پس آخوندی خوب نیست این حرفها چیه؟ (جوانهایی که خوش استعداد هستند الان خدمت شما عرض کنم بیایند طلبه بشوند ما صد هزار تا مطهری و بهشتی میخواهیم این قرآن است سه مرتبه این آیه توی آن تکرار شده «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» التوبه/33 اسلام دنیا را خواهد گرفت این کلمه سه بار توی قرآن تکرار شده یعنی دین اسلام بر همـه ادیان غالب خواهد شد در آینده جهان با ما است «أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» الأنبیاء/105 بندگان صالح حکومت را به دست خواهند گرفت آمریکا هر کاری میخواهد بکند بکند هر ابرقدرتی هر کاری میخواهد بکند بکند قرآن یعنی خالق هستی گفته آینده به دست متقین است «وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ الأعراف/128 «وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَى» طه/132 با چشم خودمان سرنوشت شاه را دیدیم سرنوشت صدام را دیدیم قرآن وعده داده اسلام کره زمین را خواهد گرفت و برای اینکه اسلام کره زمین را بگیرد ما باید آماده باش باشیم زن و مرد باید اطلاعات اسلامی داشته باشیم حالا یک روز به شیخ متلک میگویند یک روز به سید متلک میگویند یک روز به ارتشی متلک میگویند یک روز به بسیجی متلک میگویند یک روز به کشاورز متلک میگویند هر کس هر کاری میخواهد بکند بکند علامت مؤمن(لا یخافون. . . خدیجـﺔ کبری مصداقش بود همه به او متلک میگفتند اما این هیچ. . . وقتی آدم هدفی دارد نباید هدف بخاطر متلک گم بشود من یک هدفی دارم شما اگر یک سکـﺔ طلا توی لجنهای جوی بود دست میکنی توی لجنها این سکه را در میآوری ممکن است همـﺔ مردم خیابان به تو بخندند شما هدفت در آوردن سکه است هر که میخواهد بخندد سکهای افتاد توی جوی آب من میخواهم پیدا کنم.
در قاهره یک کسی شتری سوار شد که برود منطقـﺔ بیرون شهر(عباسیه) پولی داد سوار شتر شد صاحب شتر هی فحش میداد به این آقایی که شتر اجاره کرده فحش اول و دوم و سوم توی راه کسی به او رسید گفت چی میگوید؟ گفت دارد فحش میهد، گفت فحش میدهد درست نیست که یک چوپان به تو فحش بدهد بیا پائین بزن توی کلهاش بگو تو به من شتر اجاره دادهای چه حقی داری که فحش بدهی گفت بگذار بگوید مگر این جاده جاد? عباسیه نیست؟ گفت چرا، گفت اگر من را به عباسیه میرساند بگذار هر چی میخواهد بگوید بگوید اگر شما را به. . .)
8- برهنگی فرهنگی، بدتر از فرهنگ برهنگی!
آمده خانـﺔ آقایی گفته پسرم سیکل است یک کاری برای او درست بکن گفت من برای فوق لیسانسها کار ندارم برای لیسانسها کار ندارم الان کار دولتی نیست پسر شما هم سیکل است برود دنبال کار، من! بچهام برود کارگری کند؟ مگر افغانی است اِه اِه! خیلی فکر غلطی است افغانی شرف است کار شرف است امام علی کار میکرد پیغمبر کار میکرد این فکرت مرض سرطان است بالاترین سرطانهای اخلاقی این است که آدم فکر کند کار عیب است و بیکاری شرف است این. . . به قول آقای دکتر حداد عادل کتابی نوشته که برهنگی فرهنگی یا فرهنگ برهنگی میگوید مهمتر از فرهنگ برهنگی، بدتر از فرهنگ برهنگی، برهنگی فرهنگی است یعنی آنکه مهم است اینست که آدم از نظر فرهنگ عوض بشود فکرش عوض بشود این جوان فکر میکند که کار بد است فکر میکند کشاورزی بد است فکر میکند روستایی بد است میگویند شما بچـﺔ روستا هستی؟ میگوید بله ولی الان جزو شهر شده خوب خیلی مهم است که جزو شهر شده؟ هر چی زور میزند که بگوید روستای ما جزو شهر شده این خیلی خطرناک است درس خواندن بد است اردیبهشت مردم اردی جهنم ما امروز روز نحسی است سه تا امتحان داریم ما داریم بعضی بچههای بد که وقتی امتحان دادند کتابهایشان را پاره میکنند میاندازند توی خیابان بابا این کتاب را باید بوسید این کتاب به تو علم داد این کتاب به تو رشد داد میگوید برو بابا امتحانش ما را اذیت کرد خوب این بچه. . . این سرطان است سرطان اخلاقی همین است که انسان از علم بدش بیاید آقا این همسایهتان پیر زن است نان که میخواهی بروی بگیری یک نان هم برای این بگیر مگر نوکرشم بچه هایش رفتهاند دکتر و مهندس شدهاند من. . . بابا جان آن بچهاش رفته درس بخواند. . . چقدر آدمهایی هستند که میگوییم این بچه این دختر جوان است یک بچه دارد که نمیتواند برود درس بخواند شما این بچهاش را نگه دار این خانم برود سر کلاس درس بخواند، من کلفتی کنم؟ خانم یک ساعت بچه را نگه دار این خانم جوان است برود کلاس نهضت سواد آموزی باسواد شود تو شش ماه بچهاش را نگه داری یک زن باسواد به مملکت اضافه میشود، نخیر من نوکرش نیستم که، زن فکر کند بچه را نگه دارد نوکری است کلفتی است مرد فکر کند یک نان برای همسایه بگیرد نوکری است جوان کار کند افغانی است این مرضها خیلی بد است بدتر از فرهنگ برهنگی، برهنگی فرهنگی است.
بدتر از اینکه ما کار نکنیم این است که فکر کنیم کار بد است افتخار میکنیم هیچ وقت خودتان را فارغ التحصیل ندانید فقط زن حامله فارغ میشود هیچوقت انسان از تحصیل فارغ نمیشود خدا به پیغمبرش میگوید تو فارغ التحصیل نیستی «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا» طه/114 امام علی کار میکرد عبادت میکرد خدمت میکرد خدیجـﺔ کبری چی داد؟ مال کثیر، چی گرفت؟ فاطمـﺔ زهرا به خدیجـﺔ کبری همه میخندیدند خندها او را از خطش منحرف نکرد شما باید حجابت را حفظ کنی گرچه همه به تو بخندند جوانان عزیز ما بیایند طلبه بشوند گرچه افرادی بیایند به طلبه جسارت کنند من میدانم که طلبه یعنی بازوی حضرت مهدی طلبه یعنی بیان کننده اسلام شغل من روشن است البته توی هر شغلی آدم خوب هست آدم بد هم پیدا میشود من ضامن بدها نیستم بنابراین کارهای ارزشی را بخاطر متلک از بین نبرید آخر وقتم میخواهم یک خاطره بگویم وقت نیست؟ یک دقیقه هم وقت نیست؟ میگویند وقت نیست چیز خوبی به ذهنم آمد خیلی خوب.
خدایا به آبروی خدیجه و شوهرش و بچهاش به آبروی خدیجه و دامادش امیرالمومنین و نسلش ائمـﺔ اطهار ایمانی به ما بده که هیچ متلکی هیچ نیش و نوشی ما را از راه مستقیم دور نکند(الهی آمین)
برای شادی روح حضرت خدیجه هم صلوات بفرستید.
والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته