جایگاه شهیدان در نظام اسلامی

1- برتری شهادت بر همه نیکی‌ها و خوبی‌ها
2- حیات برزخی شهیدان و نشانه‌های آن
3- خاطره‌ای از مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان
4- پاداش شهید از هنگام شهادت
5- حفظ وصیت‌نامه‌ها و خاطرات شهداء
6- پیروی از امام حسین(علیه‌السلام)، مهم‌ترین انگیزه‌ی شهداء
7- نقش مساجد در اعزام رزمندگان به جبهه‌های جنگ
8- نقش طلّاب و دانشجویان در صحنه‌های دفاع مقدّس

موضوع: جایگاه شهیدان در نظام اسلامی

تاریخ پخش: 22/12/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در محضر مبارک خانواده‌های شهدا هستیم. در سالنی که مربوط به بنیاد شهید است. بحث هم در هفته‌ی وحدت، پخش می‌شود. من در ایام جنگ راجع به شهید یک بحثی داشتم. دیشب حدود چند ساعتی توفیق بود مطالعه کردم. به آن بحث با یک چیزهایی اضافه نظام دادم. موضوع نقش شهید، جایگاه شهید، بعد می‌آییم انگیزه‌ی شهید، از چه طبقه‌ای، از چه صنفی، فرزندان شهید، و خانواده، والدین، وصیت‌ها، وظیفه‌ی ما و دولت. اینها موضوع‌هایی است که می‌خواهم صحبت کنم. اما نقش شهید؛ در اینجا سه کلمه هست، قوام، دوام، نظام! نقش شهید در صدر اسلام سبب قوام دین بود. شهدای کربلا سبب دوام دین شد. شهدای انقلاب سبب نظام اسلامی شد.

1- برتری شهادت بر همه نیکی‌ها و خوبی‌ها

افراد هنرشان را، مثلاً یک هنرمند هنرش را به جامعه عرضه می‌کند. یک مبتکر، ابتکار. صنعتگر، صنعت. همه‌ی افراد آثاری از خودشان را به جامعه تحویل می‌دهند. اما شهید همه‌ی خودش را تحویل می‌دهد. یعنی نمی‌توانیم مثلاً بگوییم: نقش شهید مثل نقش یک خواننده، صنعتگر، نمی‌دانم مبتکر، قهرمان، چون همه‌ی افراد یک بخشی از آثارشان را به جامعه عرضه می‌کنند. اما شهید خودش را عرضه می‌کند. در قرآن پاداش‌ها چند نرخ دارد، نرخ‌های قرآن. بعضی کارها نرخش «ضِعف» است یعنی دو برابر! «ضِعف» را مثل ضَعف می‌نویسند. بعضی‌ آیات می‌گوید: «ضِعف» دو برابر، بعضی‌ها آیات می‌گوید: «اضعاف»! یعنی چند برابر. بعضی آیات می‌گوید: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر! به انفاق که می‌رسد می‌گوید: بعضی انفاق‌ها 700 برابر می‌شود. «کَمَثَلِ حَبَّه» (بقره/261) مثل دانه‌ای که می‌کاری، از یک دانه هفت خوشه بیرون می‌آید، در هر خوشه‌ای هم صد دانه! «فی‏ کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّه» (بقره/261) یعنی یک، هفتصد می‌شود. بعد می‌گوید: «وَ اللَّهُ یُضاعِف‏» (بقره/261) یعنی از هفتصد هم بیشتر! خوب اگر انفاق مال هفتصد برابر می‌شود، انفاق جان چقدر؟ شهید جان می‌دهد. تکرار می‌کنم. از اول! بعضی پاداش‌ها دو برابر است. عربی آن چه بود؟ «ضِعف»! بعضی پاداش‌ها چند برابر. عربی‌اش چه بود؟ «اضعاف»! بعضی پاداش‌هاده برابر است. در قرآن چه بود؟ «عشر» عاشورا، دهم! «عشر»! بعضی پاداش‌ها هفتصد برابر، پشت سر هفتصد برابر می‌گوید: «وَ اللَّهُ یُضاعِف‏» پیش از هفتصد برابر، تازه این برای پرداخت مال است. و شهید مال نداده است. چه داده؟ جان داده است. یعنی نمی‌شود حسابش را کرد.

2- حیات برزخی شهیدان و نشانه‌های آن

خوب، جایگاه شهید. راجع به جایگاه شهید چند مسئله هست خدمتتان بگویم. جایگاه شهید. قرآن می‌فرماید: « بَلْ أَحْیاء» (بقره/154) روی کلمه‌ی «بَل» یک چیزی بگویم. در قرآن گاهی می‌گوید: «سُبْحانَه‏» گاهی می‌گوید: «کلاًّ» گاهی می‌گوید: «بَل» این سه تا کلمه، «سُبْحانَه‏» منزه است او، «کَلاًّ» یعنی نخیر این که تو می‌گویی غلط است. «بلْ» یعنی اینطور که فکر می‌کنی غلط است. معمولاً این سه کلمه را در قرآن یک جاهایی می‌گوید که می‌خواهد بگوید: تحلیل تو کشک است. تو بی‌خود اینطور فکر می‌کنی. مثلاً می‌گویند: خدا اولاد دارد؟ می‌گوید: «سُبْحانَه‏» منّزه است خدا، اولاد! نمی‌دانم خدا عاجز است. می‌گوید: «سُبْحانَه‏» خدا فقیر است، «سُبْحانَه‏»! «سُبْحانَه‏» یعنی چرا داری چرت و پرت می‌گویی؟ منزّه است خدا این حرف‌ها را نزن. به همین خاطر ما روی شعر مثنوی هم حرف داریم که می‌گوید: دید موسی شبانی را به راه! مگر می‌شود یک شبان هرچه دلش می‌خواهد بگوید؟ اینکه نمی‌شود هرچه دلش می‌خواهد بگوید. تازه خدا به موسی دعوا می‌کند. «سُبْحانَه‏» یعنی این فکرها را نکن. کلمه‌ی «کَلاًّ» یعنی چه می‌گویی؟! برای خودت می‌بافی. تحلیل‌هایت چیست؟ کشک است! مثلاً می‌گوید: امسال خوب شد. «رَبِّی أَکْرَمَن‏» (فجر/15) امسال بد شد. وضع ما بد است. می‌گوید: «کَلاًّ» اینطور نیست که می‌گویی. «رَبِّی أَکْرَمَن‏»، «رَبِّی أَهانَن‏» (فجر/16) «أکرَمَن» یعنی اکرام کرده، «أَهانَن» یعنی اهانت کرده است. چه می‌گویی امسال خدا به ما داد؟ امسال خدا رویش را به ما کرد؟ امسال خدا پشتش را به ما کرد؟ این حرف‌ها چیست؟ «کَلاّ» اینطور نیست. «بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیم‏» (فجر/17) پارسال به تو دادیم، به یتیم ندادی امسال از تو گرفتیم. این «کَلاّ» یعنی تحلیل‌هایت… یکی هم می‌گوید: «بَل» به کسانی که شهید شدند نگویید مرده‌اند! «بَلْ أَحْیاء» «بَل» یعنی حتماً! حالا این «أَحْیاء» بعضی‌ها می‌گویند«أَحْیاء» یعنی نامش را به نیکویی ببرند. می‌گوید… چه؟ ظاهراً شعر سعدی است.

«سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز *** مرده آنست که نامش به نکویی نبرند»

این یک معناست که سعدی کرده است. اینکه می‌گویند: شهید زنده است یعنی نامش به نیکی زنده است. خوب خیلی‌ها شهید نشدند باز هم نامشان به نیکی هست. یعنی مثلاً می‌خواهیم بگوییم: شهید مثل فلان قهرمان است. فلان نمی‌دانم، این «أَحْیاء» شوخی نکنید. «أَحْیاء» یعنی زنده هستند. چون قرآن پشت سر «أَحْیاء» حرف‌هایی زده است. می‌گوید:

«فَرِحینَ» (آل‌عمران/170) شادی می‌کنند. نام که شادی نمی‌کند. «یَسْتَبْشِرُون‏» (آل‌عمران/170) بشارت می‌دهند. خوش و بش دارند. «یُرْزَقُون‏» (آل‌عمران/169) رزق داده می‌شوند. کامیابی دارند. «یُرْزَقُون‏»! ببینید اینها… شهید شاد است. فرح است. به حق زنده است. اصلاً آثار شهادت، من یادم نمی‌رود. یکی از منبری‌های معروف که جمعیت‌های چند هزار نفری داشت، وقتی می‌خواست بگوید: من منبری موفقی هستم، می‌گفت: کنار آن سالنی که من کار می‌کنم یک شراب فروشی بود. از مومنین و مومنات پول جمع کردیم. آنقدر به این شراب فروشی دادیم که شراب فروشی مغازه را جمع کرد یک خیابان دیگر رفت! این هنر یک واعظ درجه یک زمان شاه بوده است. که با زور پول جای یک شراب فروش را عوض کند. خوب این زنده بودن آقای واعظ، حالا بگویم همه‌ی ایران او را می‌شناسند. واعظ معروف، زنده بودنش اینقدر زور داشت. که با پول جای شراب فروش را عوض کرد. الآن شهیدها نیستند ولی ما شراب فروشی علنی نداریم. مرحوم مطهری کتاب‌هایش ده هزار تا چاپ می‌شد. بعد از شهادتش و در سایه‌ی انقلاب کتاب‌هایش دیگر صد هزار تا، صد هزار تا به زبان‌های مختلف دنیا چاپ شد. من طلبه هستم. زمان شاه کلاس‌های من 20، 40 تا، 50 تا فوقش صد تا، دویست تا، الان سی سال است کلاس میلیونی دارم. خوب این صد تا برای من است. 20 تا برای من است. 40 تا برای من است. تمام این برای شهدا است. چه کسانی در جلسه بودند. بعد چه کسانی مجلس خبرگان اول رفتند؟ آیت الله صدوقی، آیت الله اشرفی، آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب، چه کسانی! چه کسانی رفتند و چه کسانی آمدند؟! چند تا شهرهای ما نماز جمعه داشت؟ الآن شما که هستید حریف دختر و پسرت می‌شوی؟ نود و پنج، شش درصد بچه‌های شهدا در دبیرستان‌ها و در دانشگاه‌ها هم حجابشان بدتر است و هم سیما و حرکتشان! البته در بچه‌های شهدا هستند بچه‌هایی که مثلاً ضعف دارند. اما بالای نود درصد خانواده‌های شهدا خوب ببینم تو که… ما که پدر هستیم، بالای سر بچه‌مان هستیم حریف بچه‌مان نمی‌شویم. آنکه نیست بچه‌اش بهتر از آن است که هست. پس پیداست ببینید این که می‌گویند شهید زنده است یعنی مواظب بچه اش است. هم حراست می‌کند از بچه‌اش! هم برای بچه‌اش نظارت می‌کند. حواسش جمع است. البته فقط شهدا نیستند. اولیای دیگر هم هستند.

3- خاطره‌ای از مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان

همین صاحب مفاتیح شیخ عباس قمی، به خواب بچه‌اش آمد گفت: من یک کتاب از یک نفر قرض کردم و این را یادم رفته است بدهم. این دین مردم نزد من است. سریع برو بده. علامت کتاب هم این است. در کتابخانه می‌روی، کتاب جلدش اینطور است. صفحاتش اینطور است. نشانه‌ی کتاب را داد. آقازاده‌اش گفت: من از خواب بیدار شدم. رفتم کتاب را پیدا کردم. با دو رفتم که به صاحبش بدهم. کنار در افتادم. کتاب زمین افتاد یک خرده زخمی شد. پاکش کردم رفتم دادم. دومرتبه آشیخ عباس قمی، به خوابم آمد. گفت: این کتاب کنار در خانه افتاد. زخمی شد. شما باید به صاحبش بگویی. این، آن نیست. زخمی شده است. یا تفاوتش را بدهی. یا عذرخواهی کنی. حلالت کند! ببینید ما زیر نظر هستیم. ما خودمان خیال می‌کنیم خواب هستیم. هم شهدا، هم اولیای خدا، اینها کارهای ما را نظارت دارند. خوب، «یُرْزَقُون‏»، «فَرِحینَ»، «یَسْتَبْشِرُون‏»، امیرالمومنین چقدر فضیلت داشت؟ حضرت امیر 70 کمال دارد که احدی ندارد. هیچ کجا نگفت: رستگار شدم. جای پیغمبر در شب هجرت خوابید. نگفت: «فُزتُ»! داماد شد، داماد پیامبر نگفت: «فُزتُ»! هزار باب علم رویش باز شد. نگفت: «فُزتُ» هیچ کجا «فُزتُ» نگفت. تا شهید شد «فُزتُ» گفت. این جایگاه شهید است. خوب سراغ بحث بعد برویم.

4- پاداش شهید از هنگام شهادت

و اما پاداش شهید! با اولین قطره‌ی خونش همه‌ی گناهانش بخشیده می‌شود. تا می‌افتد سر در دامن حورالعین می‌گذارد، با لباس‌های بهشتی، معطر می‌شود. جایش را در بهشت می‌بیند. اجازه‌ی گردش در همه‌ی بهشت به او داده می‌شود. مقام شفاعت دارد، می‌تواند از دیگران شفاعت کند. حتی لغزش‌هایش را به خودش نشان نمی‌دهند. از در مخصوص وارد می‌شود. قبل از همه وارد می‌شود. در بهشت جایگاه مخصوص دارد. اینها جایگاه شهید است. یک خاطره بگویم.

مرحوم مطهری نهج البلاغه تدریس می‌کرد. رسید به اینکه بهشت دری مخصوص شهدا دارد. نهج البلاغه را زمین گذاشت گفت: من یک دعا می‌کنم شما آمین بگویید. گفت: خدایا! در نهج البلاغه داریم بابی است مخصوص شهدا، خدایا مطهری را هم از این در وارد کن. 20 سال قبل از شهادتش برای شهادت خودش دعا کرد. امام سجاد در دعاهایش داریم، که خدایا مرگ مرا شهادت در راه خدا قرار بده. خوب، شهدا خیلی به گردن ما حق دارند. اگر کسی یک دوربین عکاسی به ما بدهد تا آخر عمر از او تشکر می‌کنیم. حتی گاهی وقت‌ها یکبار کرایه‌ی ما را بدهند. پول بستنی ما را بدهند. نمی‌دانم یک وامی به ما بدهند. مثلاً یک جایی کمکی به ما بکنند، آنوقت اینها از جانشان گذشتند. از هوس‌هایشان گذشتند. بچه‌هایشان را بی‌سرپرست گذاشتند. همسر و پدر و مادرشان را به سوگ نشاندند. اینها خیلی به گردن ما حق دارند. حالا انگیزه‌ها چیست؟

5- حفظ وصیت‌نامه‌ها و خاطرات شهداء

بنیاد شهید هفتاد هزار وصیت‌نامه جمع کرده است. آمار شهدا 220 هزار تا هستند. با بمباران و تبعاتش! حدوداً 220 هزار شهید داریم. تا حالا 70 هزار وصیت نامه جمع شده است. من یک چیزی اینجا بگویم. خانواده‌های شهدا! ممکن است یک خاطراتی از شهیدتان دارید. این را بنویسید به بنیاد شهید بفرستید. ببین مردم الآن از پوست پرتقال مربا درست می‌کنند. از خرده‌های آهن می‌برند ذوب می‌کنند. خرده شیشه، خرده آهن، خرده مقوا، یعنی از چیزهای ریز هم، نان‌های خرد را گاوداری می برند شیر می‌کنند. وقتی از خرده آهن و خرده نان و خرده مقوا استفاده می‌کنند، ما یک خاطرات خوبی از وصیت نامه داریم. من خودم الآن غصه می‌خورم، یک عکس‌هایی با یک افرادی داشتم که ای کاش آن عکس‌ها را الان در آلبوم جمع کرده بودم. اینها را باید نگه داشت.

یک خاطره بگویم. امام صادق(ع) مهماندار شد. به مهمانش گفت: پیراهنی که امیرالمومنین پوشیده بود به مسجد کوفه رفت ضربت خورد، و خون‌های سر به آن پیراهن ریخت، آن پیراهن را من حفظ کردم. می‌خواهی ببینی؟ گفت: آره! معلوم می‌شود خوب امیرالمومنین، بعد امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، یعنی چهار، پنج نسل امام صادق این پیراهن را حفظ کرده است. یعنی چه؟ یعنی ما باید خاطرات شهدا را حفظ کنیم. اگر یک خاطره‌ای یک کسی دارد، این خاطرات را بگویید. این خاطرات خیلی مهم است. خاطرات مهم است. اینها را آدم جمع کند. هرکسی، مثلاً من خودم خاطرات کارهای خودم را جمع کنم. خیلی می‌شود! چند وقت پیش یک نامه‌ای دست من رسید که آقای قرائتی حق حیات به گردن من داری. به این دلیل. زنی هستم ازدواج کردم. شوهر من معتاد شد. بچه‌دار شد. وضع داخلی‌مان چنین، چنان، چنین، چنان به قدری به من فشار آورد که تصمیم گرفتم خودکشی کنم. مادرشوهرم و بچه‌ها را از خانه بیرون کردم، یک طنابی هم آویزان کردم، دیدم دیگر خسته شدم. بعد تا رفتم خودم را به طناب آویزان کنم گفتم: بروم تلویزیون را روشن کنم صدایش را هم بلند کنم، که یک صدایی در اتاق باشد که اگر خِرخِر کردم، صدای خِرخِر مرا مثلاً کسی نفهمد. می‌گفت: تا تلویزیون را باز کردم، دیدم تو می‌گویی: و اما گناه خودکشی! حالا من این بحث‌ها را چند ماه قبل پر می‌کنم. تا وقتی پخش شود. می‌گفت: گوش دادم و استغفر الله ربی و اتوب الیه! گفتم: خدایا چشم صبر می‌کنم. رفتم طناب را باز کردم. بعد هم شوهرم از اعتیاد آزاد شد و وضع من چنین و چنان شد و اصلاً زندگی‌ام زیر و رو شد و خوب شدم. ببین این دست من که نیست. این هیچ ربطی به سواد و نمی‌دانم بیان و هیچ، هیچ، هیچ، خود خدا! خود خدا این کار را می‌کند. این یک خاطره است. خوب من الآنببینید این یک خاطره است. اگر کسی… حالا مثلاً ممکن است صدها خاطره باشد. خاطره‌های مثبت، خاطره‌های منفی، منتهی خاطره‌های منفی را لو ندهید. حالا ممکن من یک دسته گلی هم آب داده‌ام، یعنی یکی از چیزهایی که حرام است این است که آدم عیب‌های خودش را به دیگران بگوید. اسلام اجازه نمی‌دهد عیب‌های خودت را به دیگران بگویی. عیب‌هایت را هم نگو. اما نعمت‌هایت را بگو. که خدا یک چنین حادثه‌ای… برای هرکسی یک حادثه‌ای رخ داده است. اصلاً ببینید ما بیاییم یک سایت خنده درست کنیم. هرکسی در یک جایی یک خنده‌ی حکیمانه داشته است. نه خنده‌های دلقک‌بازی‌ها! گیر ما این است که وقتی می‌خواهیم بخندیم یا به زبان یک استانی حرف می‌زنیم. یا خودمان را به قیافه‌ی یک آدمی انجام می‌دهیم. یا یک مومنی را تحقیر می‌کنیم. مسخره‌اش می‌کنیم. بلد نیستیم چطور بخندیم؟ آقا خنده‌های حکیمانه! اگر کسی … ما الآن هفتاد میلیون جمعیت داریم، بگو: ده میلیون اینها، ده تا خاطره‌ی خنده آور منتهی خنده‌های حکیمانه، بنویسد ما یک سایت خنده درست می‌کنیم، تمام جک دنیا را ما تغذیه می‌کنیم. الآن که سایت خنده نداریم با sms چرت و پرت می‌گوییم. دنبال این هستیم که یک کسی را دست بیاندازیم. ما نمی‌توانیم خوب استفاده کنیم. نه از آبمان، نه از خاکمان، همین مزار شهدا را خیلی قشنگ می‌شود از آن استفاده کرد. الآن متأسفانه مزار شهدا، در تهران که اینطوری است. یک جانباز می‌خواهد برود ویلچرش حرکت نمی‌کند. این را بالاخره شهرداری، دولت بیاید یک کاری بکند که بالاخره آدم بتواند برود ببیند. می‌دانید جنگ… در بهشت زهرا می‌روی انگار در گلستان رفته‌ای. اصلاً از بین درخت‌ها می‌شود عبور کرد. یک طوری طراحی شود که هم زیبا باشد، هم… بنده در بهشت زهرا سخنرانی نمی‌کنم. خیلی هم مرا دعوت کرده‌اند. گفتند: چرا؟ گفتم: برای اینکه سکوت این شهید از فریاد من زنده اثرش بیشتر است. یعنی یک کسی وارد بهشت زهرا شود. به این عکس نگاه کند، این عکس با آدم حرف می‌زند. اما من نعره بکشم، فایده ندارد. اینکه می‌گویند: این زنده است، تو مرده‌ای! این است. من داد می‌زنم او عکسش را نگاه می‌کند. نگاه به عکس او اثر سازندگی‌اش از فریاد من بیشتر است. بسیار خوب! خاطراتی، هرکس از خانواده‌های شهدا خاطراتی دارد، وصیت‌نامه‌ای دارد، این می‌پوسد از بین می‌رود. یک فتوکپی‌اش را لااقل برای بنیاد شهید بفرست، و اینها را کدگذاری می‌کنند، در کامپیوتر وارد می‌کنند. از آن فیلم می‌سازند.

6- پیروی از امام حسین(علیه‌السلام)، مهم‌ترین انگیزه‌ی شهداء

خوب، چرا شهید شدند؟ انگیزه‌ها… در این هفتاد هزار وصیت‌نامه انگیزه‌ها این است. پیروی از امام حسین، پس باید عاشورا را محکم نگه داشت. یک کنگره‌ای بین آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها و یک مشت دیگر بوده است، که ما با ایران چه کنیم؟ گفتند: ایران یک چیزی دارد نمی‌شود حریفش شد. و آن این است که یک مهدی دارد، که می‌گوید: کل حکومت ها را قبول ندارم. ما منتظر حکومت امام زمان هستیم. این اصلاً هیچ رژیمی را قبول ندارد. ولایت فقیه را هم چون فتوکپی حضرت مهدی است قبول دارد. چون می‌گوید: امام خمینی جانشین امام زمان است. وگرنه اگر این هم فتوکپی او نباشد این را هم قبول ندارد. این عقیده‌ی شیعه است. هیچ رژیمی را قبول ندارد. به این چه می‌گویند؟ اینها مهدی دارند. نیمه‌ی شعبان دارند. یکی هم حسین و عاشورا دارند. این نقش عاشورا است. هفتاد هزار وصیت‌نامه دانه دانه خوانده شده، من اینهایی را که نقل می‌کنم از جناب آقای رحیمیان، حجه الاسلام والمسلمین آقای رحیمیان، تلفن کردم گفتم: به مناسبت روز بزرگداشت شهید و روز تأسیس بنیاد شهید، می‌خواهم برای خانواده‌ها صحبت کنم. آنوقت اینها را به من گفت. گفت: هفتاد هزار… البته من خودم یک وقتی وصیت‌نامه‌اش را هم گرفتم و خواندم. ولی این جمله از ایشان است. هفتاد هزار وصیت‌نامه گفتند: انگیزه‌ی ما عاشورا! 2- پیروی از امام خمینی و ولایت فقیه 3- دفاع از جمهوری اسلامی

بعضی‌ها هم که گفتند: دفاع از جمهوری اسلامی، بعد در پرانتز گفتند: نه آب و خاک و ملی‌گرایی، اصلاً این را هم گفتند. آخر یکبار می‌گویند: جمهوری اسلامی، خوب ممکن است یکی بگوید: جمهوری اسلامی شامل آب و خاک می‌شود. دفاع از آب و خاک هم لازم است. یعنی اگر کسی به مال کسی حمله کرد، به خاک کسی حمله کرد، دفاع کرد. آن هم شهید حساب می شود. از نظر روایت هم او شهید است.یعنی هم ارزش است، هم واجب است، هم شهید. اما انگیزه‌ی اینها فقط آب و خاک نبوده است. آخر یک کسی می‌گفت: آقای قرائتی! این چه حکومتی است شما درست کردید، پنیر گران شد؟ گفتم: مگر ما شاه را بیرون کردیم که پنیر ارزان شود؟ ما شاه را بیرون کردیم سلطه‌‌ی آمریکا کم شود. حالا سلطه‌ی آمریکا کم شد حالا پنیر نرخش هرچه می‌خواهد بشود، بشود. البته نمی‌خواهم بگویم باید گرانی باشد. جلوی تورم را باید گرفت. اما آنکس که جبهه رفت برای ارزانی پنیر نرفت. انگیزه چیز دیگری است. آدم وقتی مسجد می‌آید، برای نماز مسجد می‌آید. منتهی اگر سرد هم باشد داد می‌زند. خادم چرا بخاری را روشن نکردی؟ بله یک دادی هم سر خادم می‌زند که چرا… ولی هیچ‌کس وقتی مسجد می‌آید برای گرم شدن نمی‌آید. برای خدا می‌آید ولی دلش می‌خواهد گرم هم باشد.

خود امام خمینی از کجا موفق شد؟ اینکه انقلاب را روی دوش عاشورا گذاشت. عاشورا، اربعین، از این مراسم مذهبی و از انگیزه‌های مذهبی استفاده کرد. اصلاً چرا مردم گفتند: توپ… جوان‌ها یادشان نمی‌آید. نوجوان‌ها یادشان نمی‌آید. سن‌های مثلاً 40 سال به بالا یادشان است. یکی از شعارهای ایران این بود. می‌گفتند، به شاه می‌گفتند: توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد. این از کجا است؟ برای اینکه این را امام خمینی فرمود: عاشورا به ما گفت: خون بر شمشیر پیروز است. خوب پس ببینید. امام حسین زیر سم اسب می‌رود. له می‌شود، خانواده‌اش اسیر می‌شود. زیر بار نمی‌رود. این امام حسین به امام خمینی الهام می‌دهد. امام خمینی به سید حسن نصر الله الهام می‌دهد. به غزه، به امثال اینها! شهید زنده است. معنایش این است. شما نگاه کنید، اسرائیل چقدر تانک، ناو، هواپیمای جاسوسی، نمی‌دانم ماهواره، بودجه، چهل تا لشگر، همه چیز اسرائیل داشت، و حزب الله لبنان هیچ چیز نداشت. می‌دانید چرا موفق شد؟ یکی از کلمات عاشوراو شهادت به اینها تلقین شد. گفتند: لبیک یا حسین! یعنی حسین جان چشم می‌آییم. راه تو را می‌رویم. لبیک یا حسین! «احلی من العسل» این هم شعار حضرت قاسم(ع) است. پسر 13 ساله، پسر امام حسن مجتبی، گفت: مرگ از عسل شیرین‌تر است. «احلی من العسل» دو تا کلمه در لبنان آمد، وضع عوض شد. «احلی من العسل»، «لبیک یا حسین»! این شهید زنده است معنایش همین است. آن‌ها همه‌چیز داشتند. حزب الله هیچ چیز نداشت ولی تفکر و انگیزه کار خودش را کرد.

7- نقش مساجد در اعزام رزمندگان به جبهه‌های جنگ

خوب از کجا شهدا رفتند؟ تقریباً بالای 95 درصد شهدا بچه‌های مسجد بودند. یعنی این فرهنگسراها و پارک‌ها برای تفریح خوب است. ولی کسی اگر می‌خواهد معراج برود باید «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (اسرا/1) یعنی از خانه نمی‌شود معراج رفت. پیغمبر از خانه‌ی خانم آمد مسجد الحرام، از مسجد الحرام هم معراج رفت. سکوی ترقی مسجد است. حالا مسجدهای ما هزار و یک مشکل دارند باید مشکلش را حل کرد. یکی از مشکلات مسجدها هیئت امنا است. خیلی‌جاها همه نمی‌گویم. خیلی از جاها هیئت امنا نسلش 60 سال به بالا است. اصلاً نسل نو راه نمی‌دهند. و حال آنکه اگر قرآن را قبول داریم، قرآن می‌گوید: هیئت امنا هم باید پیر باشند هم بچه! ابرهیم صد ساله بود. حضرت اسماعیل 13 ساله بود. خدا گفت: هردوی شما با هم «طَهِّرا بَیْتِی‏» (بقره/125) یعنی هردوی شما با هم مسجد الحرام را تطهیر کنید. یعنی چه؟ یعنی در هیئت امنا باید بچه هم باشد. یک استاد دانشگاه هم باشد. یک خانم هم باشد. خانم را از کجا درآوردی؟ قرآن! قرآن می‌گوید: مادر مریم نذر کرد که مریم خادم مسجد الاقصی شود. مریم هنوز متولد نشده بود. در شکم مادرش بود. مادرش گفت: خدایا! بچه‌ای که در شکم دارم خادم مسجد شود. خادم مسجد مریم‌ها بودند. زکریا‌ها بودند. ابراهیم‌ها بودند. اسماعیل‌ها بودند.

ما الآن اگر یک آخوندی… ما خودمان در دنیای آخوندی اینطوری است، حالا دیگر زشت است من این را بگویم ولی بگذار بگویم. ما آخوندها وقتی با هم دور هم می‌نشینیم، وقتی می‌خواهیم بگوییم: این آخوند هیچ خاصیتی ندارد! دیگر هیچ حالی ندارد. می‌گوییم: این به درد پیشنمازی می‌خورد. یعنی متلک ما آخوندها این است. می‌گوییم: این دیگر هیچ خاصیتی ندارد. فقط به درد… ببینید آخر اینطور است. حضرت امیر که پیشنماز بود اینطور بود. ما فکر می‌کنیم باید حتماً یک آخوند هیچکاری از او برنیاید پیش‌نماز شود. خادم مسجد هم یک کسی باشد هیچ کاری از او برنیاید. هیئت امنا هم یک نسل منقرض باشد. آخر با نخ قرقره و ژیان که نمی‌شود یک قطار را بوکسل کرد. اگر می‌خواهی قطار را بوکسل کنی، قطار باید قطار را بوکسل کند. با پیکان و ژیان قطار بوکسل نمی‌شود. این یک مقداری… بیشترشان از مسجد رفتند. مسجدهای ما با همه ضعفش اینقدر خوب داشته است. دیگر اگر قوی‌تر باشد چه بهتر! البته نمی‌خواهم بگویم همه‌ی مساجد! بسیاری از مسجدها را داریم هم آخوندش باسواد است، هم جوان است، هم فعال است، هم خادم است، هم هیئت امنا است. این را می‌خواهم بگویم باقی‌ها هم مثل این شوند.

از کدام منطقه رفتند؟ همه‌ی ایران در شهادت شریک بودند. منتهی اصفهان در استان‌ها از همه بیشتر شهید داده است. در استان اصفهان هم دورچه و نجف آباد از همه بیشتر شهید داده است. این را دیگر باید گفت. بیشترین نقش هم با مادرها بوده است. چون مادر بیش از پدر دلش می‌سوزد. مادرها سوختند و چقدر هم تشویق کردند. که امام می‌فرماید: از دامن زن مرد به معراج می‌رود. حالا یک شعر می‌خوانم. «از دامن زن مرد به معراج رود» این جمله برای امام خمینی است.

«از دامن زن مرد به معراج رود *** بر دامن مادر شهیدان صلوات»

(صلوات حضار) بچه‌های شهید! دانشجوهای شهید، نسبت به باقی دانشجوهای کشور، سه درصد هستند. یعنی صد تا دانشجو که داریم سه تا از خانواده‌‌ی شهدا است. یعنی 3 درصد دانشجوهای کشور خانواده‌ی شهدا هستند. اما در نخبگان 23 درصد هستند. یعنی صد تا نخبه، 23 تا! این هم زنده باد خانواده‌های شهدا! آقایان فکر نکنند. بله! پدرش رفت شهید شد. بچه‌اش بدبخت است. نه پدرش در بهشت است. بچه‌اش هم نخبه است. داغش را قبول داریم. داغش می‌سوزاند. اما عقب نیفتید. هم وجود این شهید که نیست از تو که هستی، ما که هستیم بچه‌هایمان را نمی‌توانیم کنترل کنیم. در چه اتاقی، چه فیلمی، چه ماهواره‌ای، چه نمی‌دانم چه چیزی می‌بینند؟ ما حریف بچه‌هایمان نمی‌شویم. اصلاً از پس بچه‌هایمان برنمی‌آییم. ولی او نیست بچه‌هایش خوب هستند. این مسئله‌ای که سه درصد دانشجو، 23 درصد موفق!

8- نقش طلّاب و دانشجویان در صحنه‌های دفاع مقدّس

از چه قشری بودند؟ راجع به قشر، چه صنفی باز  همه‌ی صنف‌ها شهید دادند. حتی اقلیت‌های مذهبی هم شهید دادند. اما در قشرها نسبت به جمعیتشان، طلبه‌ها ده برابر هستند. یعنی مردم عادی هر هزارتا چهار تا شهید دادند. ولی طلبه‌ها هر هزار تا طلبه 40 شهید داده است. تکرار می‌کنم. مردم عادی هر هزار تا 4 شهید داده‌اند. طلبه ها هر هزار تا 40 تا شهید دادند. اینها آماری است که همه طبق چیز است. خوب، عرض کنم به حضور جنابعالی که هرجا روحانیت فعال‌تر است آمار شهیدش بیشتر است. بعد از طلبه‌ها آمار دانشجوها بیشتر هستند. اول طلبه‌ها، دوم دانشجوها! دانشجوها هم آمار شهادتشان نسبت به… تعداد شهیدهایشان نسبت به آمارشان بیشتر است. در ترورها باز روحانیون و علمای درجه یک سهمشان از همه بیشتر است. اینطور هم نبود که طلبه منبر رفته باشد، تیر به او خورده باشد. آخر بعضی‌ها ممکن است بله خوب آخوند منبر رفته گلوله خورده است. یعنی اینطور هم نیست. ما طلبه داشتیم اصلاً فرمانده لشگر بوده است. مثل میثمی، ردانی پور، غواص داشتیم. راننده تانکر داشتیم. تانک داشتیم. نمی‌دانم بولدوزر داشتیم. اینطور هم نیست که… آخر گاهی‌وقت‌ها یک کسی تصادف است. به یک کسی گفتند: چطور شده دانشگاه آمده‌ای؟ تو که اهل دانشگاه نیستی؟ گفت: والله من حمّال هستم بار به من خورده است. اینطور نیست که حالا طلبه رفته مسئله بگوید، تیر به او خورده است. اصلاً به قصد رزمنده و به لباس رزمنده، جانبازان که سخت‌تر هم… چون جانبازان روز به روز طاقتشان کمتر می‌شود، دردشان سخت‌تر می‌شود. اطرافیانشان هم خسته‌تر می‌شوند. یکبار دیگر می‌گویم. درد بیشتر، طاقت کمتر، خستگی اطرافیان بیشتر، خدایا تو را به حق محمد و آل محمد همه‌ی آنها را صبر و شفا غیبی مرحمت کن.

عرض کنم به حضور جناب‌عالی که ما هم وظیفه‌‌مان این است که هرچه می‌توانیم مراکزی به نام آنها بزنیم. الآن در کشورهای مادی، کشورهایی که اصلاً خدا و پیغمبر را قبول ندارند، میدان‌هایی دارند به نام سرباز گمنام! هرروز صبح ها مراسمی دارند. من فرانسه بودم. من را بردند گفتند: ببین این تابلو چیست؟ گفتم: من که بلد نیستم. من دکترای زبان کاشانی دارم. این نمی‌دانم چه نوشته است. گفتم: خوب تو بخوان. گفت: یک دانشمندی یک شب اینجا خوابیده است. بردم یک کوچه‌ی دیگر، گفت: اینجا یک شاعری یک شب خوابیده است. یعنی هرکجا یک آدم برجسته‌ای خوابیده، نشسته، آنجا را یک سنگ مرمر نصب می‌کنند، که این بماند. آنوقت ما یک جوانی که هستی‌اش را در راه خدا داده است، بنابراین همه سعی کنیم اسم اینها را زنده نگه داریم، بر مزارشان برویم. اینها مقام شفاعت دارند. زیارتشان برویم. مراکز مهم را به نامشان کنیم. البته آدم پست هم پیدا می‌کنیم. من خودم یکی دو تا آدم پست در عمرم دیدم. نادر هستند ولی پست هستند. بله خوب این کمبودها به خاطر این است که هرچه هست به خانواده‌ی شهدا می‌دهند. مثلاً خانواده‌های شهدا چقدر هستند؟ حالا چند تا یخچال بود به دختر شهید دادند؟ چرا اینقدر پست هستی؟ به این آدم‌های پست باید گفت: «مُوتُوا بِغَیْظِکُم‏» (آل‌عمران/119) چشمتان کور! اگر همه‌ی دنیا را لقمه کنند دهان این بگذارند، حقش است. او هستی‌اش را داده است. تو چه داده‌ای؟ بعضی‌ها پست هستند. یا حسادت می‌ورزند. گاهی هم دولت بزرگ‌نمایی می‌کند. یک چیزی را که می‌دهد بادش می‌کند. نه یک چیزی را بزرگ‌نمایی کنیم. نه حسادت کنیم. می‌دانی چه کردند، ما چه کردیم؟ به هر حال…

خدایا! ما را روز قیامت نسبت به خون شهدا خائن قرار نده. بچه‌های شهدا، همسرانشان، خانواده‌هایشان، والدینشان، پدر و مادر، و همه‌ی بستگانشان را صبر جمیل و اجر جزیل مرحمت کن. خدایا! اثر خون شهدا را تا انقلاب مهدی روز به روز نفوذتر، نافذتر قرار بده. به آبروی شهدا قسمت می‌دهم سر سفره‌ای که آنها را نشاندی ما را هم بنشان، روز قیامت پهلوی شهدا حسرت نخوریم. هر کمبودی نسبت به خون شهدا انجام داده‌ایم، تقصیر یا قصور، هر کم‌کاری، کم‌خدمتی، از هر ناحیه‌ای شده است، تقصیر و قصور همه‌ی ما را ببخش و بیامرز. سلام و صلوات بر همه‌ی امت اسلامی و سلام و صلوات مخصوص بر شهدا!       

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- در آیه 261 سوره بقره، پاداش خداوند به برخی انفاق‌ها چند برابر است؟
1) ده برابر
2 ) صد برابر
3) هفتصد برابر
2- قرآن برای حیات شهیدان چه نشانه‌ای را بیان کرده است؟
1) سرور و شادی
2) دریافت رزق الهی
3) هر دو مورد
3- مهم‌ترین انگیزه‌ی شهدا از رفتن به جبهه چه بود؟
1) پیروی از امام حسین(علیه‌السلام)
2) دفاع از جمهوری اسلامی
3) دفاع از آب و خاک کشور
4- مهم‌ترین پایگاه اعزام رزمندگان به جبهه کجا بود؟
1) پادگان‌ها و مراکز نظامی
2) پایگاه‌های مردمی مساجد
3) مدارس و دانشگاه‌ها
5- در میان اقشار جامعه، نسبت به جمعیت‌شان، کدام قشر بیش‌ترین شهید را داده است؟
1) دانش‌آموزان و دانشجویان
2) طلاب و روحانیون
3) کارمندان و کارگران

Comments (0)
Add Comment