الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سوره قصص را تفسیر میکردیم رسیدیم به آیات 40 به بعد که بعثت استکبار فرعون بود با هارت و هورتهایش بعد میگوید: «فَاخذناه جنوده» گرفتیم و مثل چیز پستی پرتش کردیم در دریا، ببینید عاقبت ظالمین را، (ظالم و ظلمی باقی نمیماند، هیچ ظلمی نمانده و هیچ باطلی، تبلیغات تا یک مدّتی میتواند یک چیزی را نگه دارد. شما تبلیغ کن اسفناج کاشتیم، اسفناج کاشتیم، خیلی خوب چند روز دیگه در میآید، معلوم میشود اسفناج نیست، کاهو است. یعنی یک چیزی که، هیچ وقت، هیچ چیز برای همیشه زیر خاک، زیر خاکستر و پشت پرده باقی نمیماند. این را خداوند گفته تا بگوید نترسید. آقا تبلیغات برد، خورد. برمی گردد چیزها سرجایش، حتی اگر قبر رضا شاه، با قویترین و محکمترین ساختمانها ساخته بشود، چون باطل است محو میشود. قرآن قول داده ؛ «ان الباطل کان زَهوقا» باطل میپرد. «قل جاء الحق و زهق الباطل» حق میآید، باطل میپرد. آنقدر اَبَر قدرتها آمدهاند، رفتهاند، کشتهاند، خوردهاند، همه شان نیست میشوند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه یک نالهای دارد، فریادی دارد، میگوید: هِی قبیله هایی که خیلی جولان داشتند، میگوید: کو؟ رفت، بعد میفرماید که: اینها امامانی بودند که دعوت به آتش میکردند، خواندیم)
کیفر ستمگران در دنیا
حالا آیه 42: «واتبعناهم فی هذه الدنیا لعنه» در دنیا ما یک لعنت بدرقه شان کردیم، لعنتی بدرقه ستمگران. شما حساب کن زیارت عاشورا چقدر جمعیت دارد، «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمّد و آل محمد، و آخر تابع، اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت». «واتبعناهم فی هذه الدنیا» در همین دنیا، یعنی پیداست که همه کیفرها مال قیامت نیست. بعضی کیفرها در همین دنیا، اصلاً بعضی وقتها در همین دنیا اینکه بخورد، کیف کند ما جلو کیفش را میگیریم، اینطور نیست، افرادی که دارند کیف کنند، خیلیها چیزی دارند، ولی خدا چنان استخوان را در گوشتشان فرو میکند. که بسیاری به همه امکانات زندگی نکبت و تلخی دارند. طنزی است، یعنی حقیقی است، طنزی است حقیقت گونه که میگویند کسی به خدا تلگراف کرد که: خدایا یک کامیون اسکناس را برای ما بفرست این ساله خوش باشیم، جواب آمد که یک کامیون اسکناس میدهم با دو پسر هروئینی، فکری کرد و دید چه فایدهای، یک تلگراف دیگر، که خدایا یک وانت، تاکسی بار اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد که وانت اسکناس میدهم ولی با یک دختر سرطانی با یک پسر سرطانی. گفت: نمیخواهیم، خدایا یک گونی اسکناس. گفت: یک گونی اسکناس با یک دختر کچل. خدایا یک ساک اسکناس. جواب آمد یک ساک میدهم با تنگ سینه. گفت: آقا اصلاً نخواستیم همان رزق خودمان را بده بیاید. جواب آمد: تدریجاً میرسد، فضولی موقوف. این ظاهرش طنز است، ولی یک واقعیت است بسیاری از افرادی که برج دارند به مقداری که برجشان در از است غم درونشان هم عمیق است. در مقابل بلندی کوه کنارش یک درّه هم هست. بسیاری از افراد پول دارند، ولی هیچ محبوبیتی ندارند. اصلاً مردم، کسی دوستشان ندارد. «واتبعناهم» خیلیها را مردم لعنتشان میکنند. «واتبعناهم فی هذه الدنیا» در همین دنیا لعنت میشوند. معلوم میشود، همین که مردم به کسی دعا کنند خیلی خوب است. «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» عربیها که میخوانم قرآن است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: خدایا تاریخ را جوری کن که برای من ذکر خیر بگوید. «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» تاریخ برای من دعا کند. نامم به نیکی برده شود. سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز. بعضیها هم نامشان بد گفته میشود.
کتاب آسمانی، مایه بینش و آگاهی
برویم سراغ آیه بعد 43 «و لقد آتینا موسی الکتاب» ما به حضرت موسی کتاب (آسمانی تورات) را دادیم. تورات، وزنش از انجیل سنگینتر است. چون احکام و قانون و سیاست دارد، انجیل بیشتر موعظه و نصیحت و تمثیل است. «و لقد آتینا موسی الکتاب» ما به موسی کتاب آسمانی دادیم.«من بعد ما اهلکنا القرون الاولی» بعد از آنکه قرنهای قبلی را هلاک کردیم باز به موسی کتاب دادیم. یعنی سنت ما این است که دائماً پیامبر را فرستاده و مردم را هدایت کنیم. «بصائر للناس» بصائر جمع بصیر است، یعنی بینش و آگاهی. ما کتاب فرستادهایم تا مردم بصیرت پیدا کنند، دین افیون نیست. دین افیون نیست. مایه بصیرت است، دین مردم را خواب نمیکند، مردم را بیدار میکند.(حالا چه حلقومی باید بگوید مردم را خواب میکند. البته من خیلی خوشحالم که این حرفها را بزنید لااقل کسانی که امام و دین را و دین را در جبهه و حرکت در مقابل دشمن و صدام را دیدند و سیمای دین را در عاشورا و در ماه رمضان و مسجدها، هنوز هم سال تحویل جمعیت را امام رضا (علیه السلام) میبینند، جمکران و هنوز جلوههای دین را میبینند خوب است. خوشحالم هر کس به دین میخواهد فحش بدهد، حالا بدهد. گاهی وقتها یک بار یک چیزی را میشود دروغ گفت ولی بعضی چیزها را نمیشود دروغ گفت. مثلاً اگر شهردار تهران آمد و گفت بعد از انقلاب 42 تا پل در تهران ساختیم، هر تهرانی که نشسته میگوید: یک، دو، سه، پنج، شش میشمارد، میگوید راست میگوید. غیر نخود توی گونی نخود فروش آدم میگوید دو یا سه میلیون، یک میلیون، یک میلیون میشود دروغ گفت. اما پلهای تهران را هر کس میشمارد، نمیشود دروغ گفت. بعضی چیزها را میشود و بعضی را نمیشود دروغ گفت. دین افیون نیست یا…؟ قرآن میگوید: ما دین را فرستادیم «بصائر» برای بصیرت، یعنی بینش و آگاهی). اصلاً قرآن همهاش میگوید: «لاولی الألباب» من با آدمهای متفکر کار دارم «لقوم یَتَفَکرون» «یَعقلون» «یعلمون». خوش انصاف دینی که این مقدار «یعقلون» میگوید: «یعلمون» و «یتَفکرون» میگوید: «لاولی الألباب و بصائر» میگوید: «عبرت» «زگهواره تا گور» «من المهد الی اللحد» از زمین تا عرش، تا ثریا، (تحصیل ولو روی موج دریا) علم به قدری ارزش دارد که سگ آموزش دیده شکارش حلال و سگی که آموزش ندیده شکارش، حتی علم در سگ اثر دارد. سگ آموزش دیده شکارش حلال و غیر آموزش دیده شکارش حرام. دین به قدری ارزش دارد که خدا به پیامبر میگوید: باید صد سال بمیری تا یک چیزی بفهمی. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) از کنار قریهای عبور میکرد. «و هی خاویه علی عرشها» دید قریه خراب شده، گفت: خدایا قریه که همه سقف و پایهاش روی هم ریخته، چطور دو مرتبه اینها زنده خواهند شد، تا گفت چطور، «فأماته اللّه مؤه عام» عربی که خواندم آیه قرآن است. «فأماته اللّه» خدا مرگش داد. «مأهً عام» صد سال. پیامبرش را خدا مرگش داد. «عزیر» سوار خر داشت میرفت خودش و خرش صد سال مرد «ثُمَ بعَثه»، بعد از صد سال زندهاش کرد. گفت، صد سال پیش آمدی و رفتی. صد سال مرده، حالا ببین، نگاه کن، من میخواهم روی چشمت خرت را زنده کنم. تق تق، تق تق استخوانها به هم چسبید و استخوانها به هم روئید. وَرّ وَرّ خر تازه شد. گفت: ببین همین طوری. یعنی یک چیزی را برای اینکه پیامبر تجربی و علمی یاد بگیرد. این آیه مال تجربی است. آموزش تجربی برای اینکه با چشمش ببیند. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) صد سال از دنیا رفت تا یک چیزی را یاد بگیرد. ارزش تجربه و آزمایش، با چشمهایت ببین. «وَ لَقَد اَتَینا موسی» ما به حضرت موسی (علیه السلام) کتاب دادیم. «مِن بَعد ما اهلکنا قرون الاولی» بعد از آنکه قومهای قبلی را به خاطر خلافکاری هایشان نابود کردیم. «بصائر» کتاب آسمانی برای بینش و بصیرت است. «وَ هدی و رحمه» هدایت و رحمت است.
نقش دین در آموزش مردم
سئوال: دین برای چیست؟ یک سئوال ایدئولوژیکی. فایده دیدن چیست. بصیرت، هدایت، رحمت. دین به انسان بصیرت میدهد و خیلی چیزهایی که انسان نمیداند دین روشن میکند. اصلاً بعضی از علوم تجربه، مثلاً آینده چه میشود. بعد از مرگ چه میشود، چه کسی میتواند تجربه کند. عالم غیب را اگر قرآن نباشد ما نمیدانیم چیه؟ و لذا قرآن نمیگوید: «لا تعلمون» میگوید: «کنتُم لا تعلَمون» نمیتوانید بدانید ببخشید آیه را، «و علَّمکم ما لم تکونوا تعلمون» قشنگ است ببینید تعبیرات قرآن خیلی عالی است، میگوید که: «ما لم تکونوا تعلمون» نمیگوید: «ما لا تعلمون». اگر میگفت: دین به شما «لا تعلمون» را یاد میدهد. میگویی خوب تازه شد مثل استاد دانشگاه، استاد دانشگاه، هم میآید یک چیزی که دانشجو بلد نیست، یادش میدهد میگوید: «ما لم تکونوا تعلمون» یعنی امکان ندارد شما بدانید. یک سری چیزهایی است که اگر از غیب به ما نگویند اصلاً امکان ندارد. فایده دین.
پایداری در کار و تلاش، پس از هر شکست
آیه را بنویسم صلوات هم بفرستید (صلوات حضار) آیه 43: ادامه تفسیر سوره قصص آیه 43: «وَ لَقَد آتینا موسی الکتاب من بعد ما اهلکنا القرون الاولی بصائر للناس و هدی و رحمهً» – نکاتی از این آیه بگویم: ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنیکه هلاک کردیم قرنهای قبل را. بعد از آنیکه هلاک کردیم قرنهای قبل را. این یک لطیفه دارد که زیادی گوش بدهید میخواهم لطیفه را بگویم؛ یعنی قهر نکنید با مردم. ممکن است یک جایی یک کاری کردی و نگرفت، یک کار دیگری شروع کن، حتّی؛ روایت داریم که: تجّار اگر دست به تجّارتی زدند و شکست خوردند نگویند میدانی من آدم بدبختی هستم، ستاره من نمیدونم از اول چی چی بوده، شانس نداشتم نه آقا شغلت را عوض کن، ممکن است در این رشته شکست خوردهای در رشته دیگر، آقا هر جا رفتیم خواستگاری زن ما نشدند، اصلاً از خیرش گذشتم، چرا از خیرش بگذری یک جوان، یک جا دیگه، شغل و کارت و شهرت را عوض کن. ما خیلی وقتها که گیر کردیم روی یک چیزی متمرکز میشویم بعد گیر میکنیم. چند وقت پیش یک کسی آمده بود یک جایی خانهای خریده و گیر کرده بود، میگفت: آقا میدانی چقدر بدهکارم. گفتم: ببخشید آقا کی گفت بیایی تهران. بعد کی گفت این خانه و این محله. روی میخ مینشیند و میگوید آخ، خوب برو و آن طرف بنشین. ما گاهی وقتها خودمان را گیر میاندازیم. مثلاً این جوان میخواهد با فلانی ازداواج کند، هی میگوید (سوت میکشد)، چته، شرایط سخت شده، مگر دختر قحط است، یکی دیگر… ما بعضی وقتها نظر داریم، حتماً فکر میکنیم که سعادت در این است به خاطر اینکه ما پهلوی خود یک چیزی میبافیم که سعادت در این راه و رشته و شهر و وصلت است. بر اساس خیال بافی گیر میکنیم دین آمد. خوب دین آمد بعد از هلاکت. یعنی بعضی وقتها افرادی هلاک میشوند. یعنی خدا پیامبر را میفرستد، مردم لجبازی میکنند، خداوند مردم لجباز را اتمام حجّت میکند. لجبازی که تشدید شد که قابل هدایت نیست، آن وقت خداوند نابود میکند. دو مرتبه یکی دیگر. «اهلکنا القرون الاولی» یعنی مأیوس نشوید باز از نو شروع کنید.
صدقه، شرط ملاقات خصوصی با پیامبر
یک لطیفه برایتان بگویم این لطیفه را خودم تازه یاد گرفتهام، خیلی لطیفه قشنگی است. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشسته بود، میآمدند تنگ گوشی صحبت میکردند، یک صلواتی بفرستید پیدا کنم. عرض کنم که هی آمدند تنگ گوشی صحبت کند برود صدقه بدهد. این است سوره مجادله، آیه 12: «یا ایُها الذین آمنوا» ای کسانی که ایمان آوردهاید «اذا ناجیتم الرسول» وقتی میخواهید با رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نجوا کنید، درِ گوش، و هر کس ملاقات خصوصی با آن حضرت دارد، برود کمیته امداد یک پولی توی صندوق بیاندازد. بعد بیاید «فقدّموا بین نجواکم صدقه» بین از نجوا و قبل از آن یک صدقه (وقت ملاقات خصوصی بلیطی است. ملاقات با پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خصوصی و بلیطی است. بلیط هم فرض کنید صد تومان. اگر پرسیدند توی قرآن بلیط داریم. بگو بله. این آیه «یا ایها الذین آمنوا») هر کس میخواهد با پیامبر خصوصی صحبت کند، برود صدقه بدهد. تا دیدند تنگ گوشی پول دارد در رفتند و گفتند: نه آقا غرض عرض سلامی بود (خنده حضار) آیه نازل شد آی نامردها! «ءأشفقتم» نامردید شما، ترسیدید. «ان تقدموا بین یدی نجویکم صدقه» (دیدید ملاقات با پیامبر را صد تومان برایش ارزش قائل نبودید). میگوید: حالا غلط کردید ما هم حکم را برداشتیم. بیائید تنگ گوشی صحبت کنید، فقط میخواستم بگویم شما مرد، یعنی عاشق تحصیل نیستید. اگر کتابخانه مفت بود مطالعه میکنیم. اما اگر بگویند: آقا کتاب، نه دیگه، همینکه دیدند پولی شد در رفتند. تنها کسی که به این آیه عمل کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
آیه ای که تنها علی (علیه السلام) به آن عمل کرد
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: آیهای در قرآن است که نه کسی قبل از من عمل کرد و نه بعد از من احدی عمل خواهد کرد. قبل از من عمل نکرده، چون آیه نازل نشده بعد از من هم چون آیه نسخ شد، چون آیه امتحانی بود. برای اینکه امتحان کنیم ببینیم آیا شما واقعاً. (یک کسی گفت حاج آقا اجازه میدهی یک تلفن کنم، گفتم: دو رکعت نماز بخوان هر چی میخواهی تلفن کن. گفتند: نه میخواستم سلام و علیک کنم (خنده حضار) تلفن مفت است. میگوید طناب مفت گیرت آمد، خودت را خفه کن. کلانتری مفت بود، دعوا کن). حالا تازه میگوید: «ءأشفقتم» ترسیدید صدقه بدهید. پشت سرش میگوید: «فأقیموا الصلوه و اتوا الزکاه» دقت کردید به لطافت، کسی که برای ملاقات با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) صد تومان نداد. خدا در همان آیه میگوید: «ءأشفقتم» نامرد دیدی پول ندادی، بعد میفرماید: «فأقیموا الصلوه و آتوا الزکوه» و زکات بده. یعنی خداوند توی یک آیه اول میگوید: تو نامردی، پول نمیدهی، پشت سر نامردی میگوید: نماز بخوان، پول هم بده. به کسی میگوید زکات بده یک دقیقه قبل یک تومان برای ملاقات. از این چه میفهیم؟ میفهمیم که یک افرادی گاهی یک جا پول نمیدهند، اما اگر لحن و موضوع عوض شود، جا و شرایط عوض بشود، همین آدم گدا و کنس ممکن است پول بدهد. گرفتی چی میخواهم بگویم. لحن را باید عوض کرد). به یک کسی گفتند: بیا یک 800 متری راه برویم. گفت: اوه. گفت: بیا 1 کیلومتر. گفت: برویم (خنده حضار). یعنی گفت 800 متر نه، یک کیلومتر، گفت برویم گاهی وقت و لذا قرآن میفرماید: «و لقد صرّفنا» صرف و نحو که میگویند، یعنی گاهی عبارت عوض بشود طرف تمکین میکند. خداوند به کسانی میگوید زکات بدهید، که در همان آیه خداوند میفرماید: اینها برای ملاقات حاضر به پول دادن، یعنی کسی که حاضر نشد برای تماس خصوصی پول بدهد. به همان کس میگوید زکات بده. از این معلوم میشود که بعضی افراد با این کد پول نمیدهند با کد دیگر پول میدهند. حالا افرادی را خداوند میفرماید: هلاک کردیم. اما همینکه هلاک کردیم باز هم خداوند کار خودش را میکند. یعنی با یک برخورد و صحنه، زود مأیوس نشوید. حالا من اینجا، افرادی که اسم نمیبرم که کسانی که هر چه میخواندند هیچ چیز نمیفهمیدند، و اصلاً میگفتند تو بی خود آخوند و طلبه شدی و با این مخ، وللّه، وللّه به جایی نمیرسی. اما شغل و استاد و جا عوض کرد باز شد، افرادی هستند در یکجا گیر کردهاند. حتی زن و شوهرهایی هستند که در یک شرایط با هم دعوا میکنند، شرایط عوض میشود زندگی شان زیر و رو میشود). ما با اینکه افرادی را هلاک کردیم باز پیامبر فرستادیم «لعلّهُم یَتَذَکرون»
معارف دین، معارف مورد نیاز بشر در طول تاریخ
آیه بعد، «و ما کنت بجانب الغربی اذ قضینا الی موسی الأمر و ما کنت من الشاهدین» پیامبر هنگامی که فرمان نبوّت را به موسی دادیم تو در جانب غربی کوه طور حضور نداشتی، شاهد نبودی. میخواهد بگوید پیامبر حرف هایی که تو از تاریخ نقل میکنی همهاش وحی است. یک پیامبر امّی، درس نخوانده، اینطور ریز مسائل را دارد بیان میکند. یک پیامبر امّی و این همه مطالب. یک وقتی میخواستند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را بشکنند. گفتند: این پیامبر، میدانی یک سفری در شام رفت با فلانی، 12 ساله یا چند ساله بود، رفت شام و در آن سفر یک ملاقات هایی کرد و برگشت و قرآن را آورد. میخواستند بگویند وحی نیست. گفتیم ببین یک کسی که با یک سفر شام اینهمه نکته میگوید: باز هم پیامبر است. قرآنی آورده که بعضی آیاتش هر چه نگاه میکنی حرف از توی آن در میآید. اینکه قرآن را گفتهاند تدبّر کنید این نیست که آخرین حرف را فلانی زده است، امروز نگاهش میکنی، حرف نو در میآید. هر چی نگاه میکنی از این آیه چیزی نوتر در میآید. پیامبر تو نبودی آن وقتی که ما تورات را نازل کردیم بر موسی. «ولکنا انشأنا قروناً» ما یک قرون و امتهایی را خلق کردیم «فَتَطاول عَلَ یهِم العُمر» امت هایی را خلق کردیم و عمری بر آنها گذشت و حرفهای پیامبران تحریف شد. چون ببینید بعضی از مردم باید دائماً به آنها تذکر داد. یک کسی رفت ذغال بخرد. گفت ذغال کیلویی چنده؟ گفت یک ذغال داریم یک نفره گران و دو نفره ارزان. فرض کنید یک نفر دویست و دو نفر صد تومان. مشتری گفت: نفهمیدم ذغال یک نفره و دو نفره چی چی میگی؟ گفت: ذغال یک نفره وقتی گذاشتی میسوزد تا آخر، ولی دو نفره یکی باید قلیان بکشد و یکی هم باید بادش بدهد. یعنی یک لحظه بادش را ندهی خاموش میشود. بعضی از افراد ذغال دو نفره هستند. یعنی اگر یک لحظه غفلت شود میایستند مثل بچههای شری که میگویی یا میآید یا میایستد دوباره، بیا، بدو، همینطور قدم به قدم باید مادرش مواظبش باشد. میگوید ما یک قرونی را فرستادیم «فَتَطاول عَلَیهِم العُمر» مدتی بر اینها گذشت، ذغال دو نفره بودند. آنچه از وحی بود فراموش کردند دو مرتبه برایشان پیامبر فرستادیم. «لکنا کنّا مرسلین» یعنی شیوه و سیره و سنت ما این است که اتمام حجت کنیم. «و ما کنَّت بجانب الطّور اذ نادینا» ای پیامبر نبودی وقتی که ما به موسی ندا کردیم. ما پیامبر فرستادیم. «ولکنَّ رحمهً من ربک این پیامبر فرستادن ما رحمتی بود از جانب پروردگار تو. «لتنذر قوماً ما اتاهم من قبلک لعلهم یتذکرون»: فلسفه نبوت چیست؟ بصیرت دادن، ایجاد رحمت، هدایت و اتمام حجت کردن. و انسان هم نیاز دارد. اینطور نیست که بگوئیم دنیای علم است و فلان، الان در دنیای علم هم نیاز به هدایت انبیاء، با هزار و بیست و پنج سال پیش فرق نکرده بله وسائل مدرن شده، امّا ببینید؛ پیامبر میآید میگوید: دروغ نگو. حالا چه زبان به زبان. چه توی تلفن، چه توی موبایل و چه تصویری نگو، اگر وسیله عوض شد معنایش این نیست که، یعنی تلفن همراه شمار دروغ را کم نکرده. انسان نیازهایی که دارد و نیازهای معنوی سرجایش هست. آقا خیانت نکن، حالا اتاق گلی یا برج یا آپارتمان خشتی و گلی و آهنی. نوع ساختمان عوض شده و اتاق بوده، برج شده. ولی خیانت سرجایش هست. تذکر و هشدار نسبت به خیانت، ظلم به مردم سر جایش هست و نیازهایی که بشر دارد. اصلاً آیات قرآن کدامش تاریخ مصرفش تمام شده؟ «لا تظلمون و لا تظلمون» نه ظلم کنید نه زیر بار ظلم بروید… تاریخ مصرفش تمام شده؟ «لکیلا یکون دوله بین الاغنیاء» نظام اقتصادی نباید جوری باشد که فقط سرمایه دارها پولدار شوند، تاریخ مصرفش تمام دشه؟ شما دست بگذار بگو این آیه دیگه الان، نیاز به عفت و حجاب و تقوا و مدارا با تمام مردم و نیاز به کم فروشی، «لا تبَخَص الناس اشیاءهم» آیات زیادی داریم. «و اتقواللّه» «والعاقبه اهل التقوی» بگو این آیه مصرف ندارد با دنیای مدرن. ما گیرمان این است که گاهی وقتها که نگاهمان میخورد. حالا الان الحمد اللّه خوب شد، خیلی خوب. یک زمانی ما در هواپیما بودیم، گفتند: هواپیما تا چند لحظه دیگر در فرودگاه مینشیند، من خانمی آمد گفتم، خوب بگو انشاءاللّه. گفت: انشاء اللّه نمیخواهد کامپیوتر است. گفتم خانم این هواپیماهایی که سقوط میکند کامپیوتر در آن نیست. گفتم اگر قهر خدا بیاید منتظر کامپیوتر جنابعالی نیست. حالا این خانم نگاهش به کامپیوتر خورده میگوید لابد دیگه ان شاء الله لازم نیست. البته حالا بخشنامه کردهاند که انشاء الله بگویند. انشاء الله های ما هم بخشنامهای است. ما باید انشاءالله از تو بکشیم، مثل چاه خشکی که از بیرون آب میریزند توی آن. انشاءالله بخشنامهای هم فایده ندارد. ما باید خودمان باورمان بیاید که خودمان چیزی نیستیم. ما یک ذره از محاسبات، میلیونها محاسبه شد تا اینطور شده. یکی از این فرمولها تکان بخورد همه چیزی بهم میخورد. یک سلول جا به جا شود همه چی قاطی میشود. حساب «کل شئ بقدر»: یعنی تمام هستی فرمول دارد، حالا شبها یا روزها طولانی است. در دعا داریم: ای خدایی که تعداد قطرات باران را میدانی، حتی سلامی دارد امام سجاد (علیه السلام)، سلام بر فرشتهای که مسئول ثبت و ضبط قطرات باران است. بله حالا دو تا ابر بهم خورد و باران آمد کیلوئی. بله ابرها به هم خورد و بخار دریا. شرایط طبیعی، همه را قبول داریم، اما معنایش این نیست که چیزی روی فرمول و دقّت نیست «کل شئبقدر» کل هستی روی حساب و کتاب است. کلمات قرآن همهاش روی فرمول است. این کلمه چرا 9 بار گفته شد و این کلمه 34 بار و این چرا در اینجا آمد و این چرا بعد از این آمد. و این چرا یک بار بیشتر نیامده، پر از اسرار است. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ما اینکه مسائل موسی را میگویی ریز به ریز و مو به مو وحی و سرچشمه وحی است وگرنه تو که حاضر نبودی). آیه 47 «ولو لا ان تصیبهم بما قدمت ایدیهم» ما پیامبر فرستادیم تا نگوئید «لولا ارسلت الینا رسولاً منذراً فنتبّع آیاتک و نکون من…» ما پیامبر فرستادیم تا روز قیامت اتمام حجت بشود نگوئید ما نمیدانستیم. چون اگر پیامبر نفرستادیم. اول بلاهایی که هست از خودتان است. «لولا ان تصیبهم بما قدمت ایدیکم»: مصیبت هایی که گرفتار شما میشود عملکرد خودتان است، یک عملی کردهای، گرفتار شدهای. نگو آقا حالا ما یک عمل کردیم گرفتار شدیم خیلیها، گناهشان بیشتر است و خدا کارشان ندارد. حالا من خلاف کردم باید چوب بخورم اینکه ده برابر من خلاف کرد چرا خدا چوبش نمیزند. میگوید: اینها را گذاشتیم برای امتحانات ثلث سوم، آخر سال. من یک مثلی یک وقتی زدم گفتم سه تا لَک حساب کنید. لَک چایی. یک وقت روی عینک میچکد و یک وقت روی ملافه و یک وقت به قالی. فرقش این است که اگر به عینک چکید، فوری عینک را در آورده پاک میکنیم و اگر به ملافه فوری نمیشوئیم، میگذاریم توی ماشین چند روز دیگر و اگر به قالی میگوئیم شب سال تحویل لک، لک است یکی را فوری برای اینکه شیشه عینک نازک است و ملافه ضخیمتر برای بعد و قالی کلفت برای بعد. منتهی هر چه عقب بافته، قالی را با دسته بیل میزنیم به پشتش، یعنی هر چه تأخیر بیافته، شکنجهاش بیشتر است. آدمهای خوب مثل شیشه عینک لطیف و ظریفند تا خلاف کردند خدا چوبشان میزند. مثلاً یک بچه حزب اللّهی، یک دختر خانم خوب خلاف کرد، خدا حالش را میگیرد چون این نورانی است مثل عمامه سفید تا لک شد من فوری میشویم. فوری حالگیری میشوند تا زود متنبّه و بیدار شوند. آدمهای نیمه خوب برای ماشین لباسشویی. آیه عینک این است: «ما اصابکم من مصیبه فما کسبت ایدیکم» آیه ماشین لباسشویی این است «جعلنا لمهلکهم موعداً» برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم. حالا بگذار جاوید شاه بگویند، مرگ بر شاه هم وقتش میرسد. و بعضیها را برای شب سال تحویل و آیه شب سال تحویل: «انّما نملی لهم لیزدادوداو اثماً» میگذاریم برای قیامت که حسابی به حسابشان برسیم. پس اگر یک وقت یک خلافی کردیم خدا کاری به ما نداشت. حدیث داریم: گناه میکنی، خدا کاری بهت ندارد بترس. نکند خدا گذاشته برای امتحانات ثلث سوم. نکند خدا گذاشته یک مرتبه مُچت را بگیرد. قرآن میگوید: فلسفه نبوت این است. اگر نبود که مصیبتها بر اثر عملکرد خودشان هست، اگر مصیبت به شما رسید، عملکرد خودت هست. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر پول حقی را پیش آمد ندادی و میفهمی که این پول را باید بدهی. حالا خمس یا زکات یا کمک به فامیل. خدا طرحی در زندگی ات پیاده میکند که دو برابرش را در راه باطل بدهی. یعنی اینجا دو هزار تومان ندادی، یک صحنهای پیش میآید دو هزار تومان باید بدهی، امام کاظم (علیه السلام) قول داده. پول حق را باید بدهی، ندادی چوب خوردی. بعد هم میفرماید: ما پیامبر فرستادیم تا نگوئید چرا پیامبر نفرستادی، اتمام حجّت نشد. «عَصَیتُک بجهلی» نباشد. اتمام حجّت شد. آمدند گفتند راه و چاه این است. هدایت و ظلمت این است، طاغوت و عادل و فاسق این است. «قد تَبَیَن الرُشد من الغی» رشد و غی، حق و باطل روشن شده. انبیاء آمدند، قرآن هم یکی از لقب هایش فرقان است. یعنی وسیله اینکه حق و باطل شناخته شود. ما فرقان فرستادیم تا حق و باطل را بشناسید و انبیاء فرستادیم در مقابل طاغوتها. مردان الهی و مردان ظلمانی را بشناسیم. راه مستقیم و راههای انحرافی را نشان دادیم استدلالش را هم گفتیم تا دیگر کس نگوید «لولا ارسلت الینا رسولاً منه» فلسفه نبوت این است. بینش، بصیرت، هدایت.
خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد هر چه بر عمرمان اضافه میکنی برایمان بر عقل و بینش و تقوای ما بیفزا.
خدایا! شرّ همه صاحبان شر را به خودشان برگردان.
خدایا! کشور عزیز ما را، کشور و رهبر و دولت و امت و جوانان و ناموس و نسل و عزّت، آبرو و مرز و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما.
«و السلام علیکم و رحمه اللّه»