تفسیر سوره قصص -19

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

سوره قصص را تفسیر می‏کردیم رسیدیم به آیات 40 به بعد که بعثت استکبار فرعون بود با هارت و هورتهایش بعد می‏گوید: «فَاخذناه جنوده» گرفتیم و مثل چیز پستی پرتش کردیم در دریا، ببینید عاقبت ظالمین را، (ظالم و ظلمی باقی نمی‏ماند، هیچ ظلمی نمانده و هیچ باطلی، تبلیغات تا یک مدّتی می‏تواند یک چیزی را نگه دارد. شما تبلیغ کن اسفناج کاشتیم، اسفناج کاشتیم، خیلی خوب چند روز دیگه در می‏آید، معلوم می‏شود اسفناج نیست، کاهو است. یعنی یک چیزی که، هیچ وقت، هیچ چیز برای همیشه زیر خاک، زیر خاکستر و پشت پرده باقی نمی‏ماند. این را خداوند گفته تا بگوید نترسید. آقا تبلیغات برد، خورد. برمی گردد چیزها سرجایش، حتی اگر قبر رضا شاه، با قوی‏ترین و محکم‏ترین ساختمان‏ها ساخته بشود، چون باطل است محو می‏شود. قرآن قول داده ؛ «ان الباطل کان زَهوقا» باطل می‏پرد. «قل جاء الحق و زهق الباطل» حق می‏آید، باطل می‏پرد. آنقدر اَبَر قدرتها آمده‏اند، رفته‏اند، کشته‏اند، خورده‏اند، همه شان نیست می‏شوند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه یک ناله‏ای دارد، فریادی دارد، می‏گوید: هِی قبیله هایی که خیلی جولان داشتند، می‏گوید: کو؟ رفت، بعد می‏فرماید که: این‏ها امامانی بودند که دعوت به آتش می‏کردند، خواندیم)
کیفر ستمگران در دنیا
حالا آیه 42: «واتبعناهم فی هذه الدنیا لعنه» در دنیا ما یک لعنت بدرقه شان کردیم، لعنتی بدرقه ستمگران. شما حساب کن زیارت عاشورا چقدر جمعیت دارد، «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمّد و آل محمد، و آخر تابع، اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت». «واتبعناهم فی هذه الدنیا» در همین دنیا، یعنی پیداست که همه کیفرها مال قیامت نیست. بعضی کیفرها در همین دنیا، اصلاً بعضی وقت‏ها در همین دنیا اینکه بخورد، کیف کند ما جلو کیفش را می‏گیریم، اینطور نیست، افرادی که دارند کیف کنند، خیلی‏ها چیزی دارند، ولی خدا چنان استخوان را در گوشتشان فرو می‏کند. که بسیاری به همه امکانات زندگی نکبت و تلخی دارند. طنزی است، یعنی حقیقی است، طنزی است حقیقت گونه که می‏گویند کسی به خدا تلگراف کرد که: خدایا یک کامیون اسکناس را برای ما بفرست این ساله خوش باشیم، جواب آمد که یک کامیون اسکناس می‏دهم با دو پسر هروئینی، فکری کرد و دید چه فایده‏ای، یک تلگراف دیگر، که خدایا یک وانت، تاکسی بار اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد که وانت اسکناس می‏دهم ولی با یک دختر سرطانی با یک پسر سرطانی. گفت: نمی‏خواهیم، خدایا یک گونی اسکناس. گفت: یک گونی اسکناس با یک دختر کچل. خدایا یک ساک اسکناس. جواب آمد یک ساک می‏دهم با تنگ سینه. گفت: آقا اصلاً نخواستیم همان رزق خودمان را بده بیاید. جواب آمد: تدریجاً می‏رسد، فضولی موقوف. این ظاهرش طنز است، ولی یک واقعیت است بسیاری از افرادی که برج دارند به مقداری که برجشان در از است غم درونشان هم عمیق است. در مقابل بلندی کوه کنارش یک درّه هم هست. بسیاری از افراد پول دارند، ولی هیچ محبوبیتی ندارند. اصلاً مردم، کسی دوستشان ندارد. «واتبعناهم» خیلی‏ها را مردم لعنتشان می‏کنند. «واتبعناهم فی هذه الدنیا» در همین دنیا لعنت می‏شوند. معلوم می‏شود، همین که مردم به کسی دعا کنند خیلی خوب است. «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» عربی‏ها که می‏خوانم قرآن است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: خدایا تاریخ را جوری کن که برای من ذکر خیر بگوید. «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» تاریخ برای من دعا کند. نامم به نیکی برده شود. سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز. بعضی‏ها هم نامشان بد گفته می‏شود.
کتاب آسمانی، مایه بینش و آگاهی
برویم سراغ آیه بعد 43 «و لقد آتینا موسی الکتاب» ما به حضرت موسی کتاب (آسمانی تورات) را دادیم. تورات، وزنش از انجیل سنگین‏تر است. چون احکام و قانون و سیاست دارد، انجیل بیشتر موعظه و نصیحت و تمثیل است. «و لقد آتینا موسی الکتاب» ما به موسی کتاب آسمانی دادیم.«من بعد ما اهلکنا القرون الاولی» بعد از آنکه قرن‏های قبلی را هلاک کردیم باز به موسی کتاب دادیم. یعنی سنت ما این است که دائماً پیامبر را فرستاده و مردم را هدایت کنیم. «بصائر للناس» بصائر جمع بصیر است، یعنی بینش و آگاهی. ما کتاب فرستاده‏ایم تا مردم بصیرت پیدا کنند، دین افیون نیست. دین افیون نیست. مایه بصیرت است، دین مردم را خواب نمی‏کند، مردم را بیدار می‏کند.(حالا چه حلقومی باید بگوید مردم را خواب می‏کند. البته من خیلی خوشحالم که این حرف‏ها را بزنید لااقل کسانی که امام و دین را و دین را در جبهه و حرکت در مقابل دشمن و صدام را دیدند و سیمای دین را در عاشورا و در ماه رمضان و مسجدها، هنوز هم سال تحویل جمعیت را امام رضا (علیه السلام) می‏بینند، جمکران و هنوز جلوه‏های دین را می‏بینند خوب است. خوشحالم هر کس به دین می‏خواهد فحش بدهد، حالا بدهد. گاهی وقتها یک بار یک چیزی را می‏شود دروغ گفت ولی بعضی چیزها را نمی‏شود دروغ گفت. مثلاً اگر شهردار تهران آمد و گفت بعد از انقلاب 42 تا پل در تهران ساختیم، هر تهرانی که نشسته می‏گوید: یک، دو، سه، پنج، شش می‏شمارد، می‏گوید راست می‏گوید. غیر نخود توی گونی نخود فروش آدم می‏گوید دو یا سه میلیون، یک میلیون، یک میلیون می‏شود دروغ گفت. اما پل‏های تهران را هر کس می‏شمارد، نمی‏شود دروغ گفت. بعضی چیزها را می‏شود و بعضی را نمی‏شود دروغ گفت. دین  افیون نیست یا…؟ قرآن می‏گوید: ما دین را فرستادیم «بصائر» برای بصیرت، یعنی بینش و آگاهی). اصلاً قرآن همه‏اش می‏گوید: «لاولی الألباب» من با آدم‏های متفکر کار دارم «لقوم یَتَفَکرون» «یَعقلون» «یعلمون». خوش انصاف دینی که این مقدار «یعقلون» می‏گوید: «یعلمون» و «یتَفکرون» می‏گوید: «لاولی الألباب و بصائر» می‏گوید: «عبرت» «زگهواره تا گور» «من المهد الی اللحد» از زمین تا عرش، تا ثریا، (تحصیل ولو روی موج دریا) علم به قدری ارزش دارد که سگ آموزش دیده شکارش حلال و سگی که آموزش ندیده شکارش، حتی علم در سگ اثر دارد. سگ آموزش دیده شکارش حلال و غیر آموزش دیده شکارش حرام. دین به قدری ارزش دارد که خدا به پیامبر می‏گوید: باید صد سال بمیری تا یک چیزی بفهمی. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) از کنار قریه‏ای عبور می‏کرد. «و هی خاویه علی عرشها» دید قریه خراب شده، گفت: خدایا قریه که همه سقف و پایه‏اش روی هم ریخته، چطور دو مرتبه این‏ها زنده خواهند شد، تا گفت چطور، «فأماته اللّه مؤه عام» عربی که خواندم آیه قرآن است. «فأماته اللّه» خدا مرگش داد. «مأهً عام» صد سال. پیامبرش را خدا مرگش داد. «عزیر» سوار خر داشت می‏رفت خودش و خرش صد سال مرد «ثُمَ بعَثه»، بعد از صد سال زنده‏اش کرد. گفت، صد سال پیش آمدی و رفتی. صد سال مرده، حالا ببین، نگاه کن، من می‏خواهم روی چشمت خرت را زنده کنم. تق تق، تق تق استخوان‏ها به هم چسبید و استخوان‏ها به هم روئید. وَرّ وَرّ خر تازه شد. گفت: ببین همین طوری. یعنی یک چیزی را برای اینکه پیامبر تجربی و علمی یاد بگیرد. این آیه مال تجربی است. آموزش تجربی برای اینکه با چشمش ببیند. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) صد سال از دنیا رفت تا یک چیزی را یاد بگیرد. ارزش تجربه و آزمایش، با چشمهایت ببین. «وَ لَقَد اَتَینا موسی» ما به حضرت موسی (علیه السلام) کتاب دادیم. «مِن بَعد ما اهلکنا قرون الاولی» بعد از آنکه قوم‏های قبلی را به خاطر خلافکاری هایشان نابود کردیم. «بصائر» کتاب آسمانی برای بینش و بصیرت است. «وَ هدی و رحمه» هدایت و رحمت است.
نقش دین در آموزش مردم
 سئوال: دین برای چیست؟ یک سئوال ایدئولوژیکی. فایده دیدن چیست. بصیرت، هدایت، رحمت. دین به انسان بصیرت می‏دهد و خیلی چیزهایی که انسان نمی‏داند دین روشن می‏کند. اصلاً بعضی از علوم تجربه، مثلاً آینده چه می‏شود. بعد از مرگ چه می‏شود، چه کسی می‏تواند تجربه کند. عالم غیب را اگر قرآن نباشد ما نمی‏دانیم چیه؟ و لذا قرآن نمی‏گوید: «لا تعلمون» می‏گوید: «کنتُم لا تعلَمون» نمی‏توانید بدانید ببخشید آیه را، «و علَّمکم ما لم تکونوا تعلمون» قشنگ است ببینید تعبیرات قرآن خیلی عالی است، می‏گوید که: «ما لم تکونوا تعلمون» نمی‏گوید: «ما لا تعلمون». اگر می‏گفت: دین به شما «لا تعلمون» را یاد می‏دهد. می‏گویی خوب تازه شد مثل استاد دانشگاه، استاد دانشگاه، هم می‏آید یک چیزی که دانشجو بلد نیست، یادش می‏دهد می‏گوید: «ما لم تکونوا تعلمون» یعنی امکان ندارد شما بدانید. یک سری چیزهایی است که اگر از غیب به ما نگویند اصلاً امکان ندارد. فایده دین.
پایداری در کار و تلاش، پس از هر شکست
آیه را بنویسم صلوات هم بفرستید (صلوات حضار) آیه 43: ادامه تفسیر سوره قصص آیه 43: «وَ لَقَد آتینا موسی ‏الکتاب من بعد ما اهلکنا القرون الاولی بصائر للناس و هدی و رحمهً» – نکاتی از این آیه بگویم: ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنیکه هلاک کردیم قرن‏های قبل را. بعد از آنیکه هلاک کردیم قرن‏های قبل را. این یک لطیفه دارد که زیادی گوش بدهید می‏خواهم لطیفه را بگویم؛ یعنی قهر نکنید با مردم. ممکن است یک جایی یک کاری کردی و نگرفت، یک کار دیگری شروع کن، حتّی؛ روایت داریم که: تجّار اگر دست به تجّارتی زدند و شکست خوردند نگویند می‏دانی من آدم بدبختی هستم، ستاره من نمی‏دونم از اول چی چی بوده، شانس نداشتم نه آقا شغلت را عوض کن، ممکن است در این رشته شکست خورده‏ای‏ در رشته دیگر، آقا هر جا رفتیم خواستگاری زن ما نشدند، اصلاً از خیرش گذشتم، چرا از خیرش بگذری یک جوان، یک جا دیگه، شغل و کارت و شهرت را عوض کن. ما خیلی وقت‏ها که گیر کردیم روی یک چیزی متمرکز می‏شویم بعد گیر می‏کنیم. چند وقت پیش یک کسی آمده بود یک جایی خانه‏ای خریده و گیر کرده بود، می‏گفت: آقا می‏دانی چقدر بدهکارم. گفتم: ببخشید آقا کی گفت بیایی تهران. بعد کی گفت این خانه و این محله. روی میخ می‏نشیند و می‏گوید آخ، خوب برو و آن طرف بنشین. ما گاهی وقت‏ها خودمان را گیر می‏اندازیم. مثلاً این جوان می‏خواهد با فلانی ازداواج کند، هی می‏گوید (سوت می‏کشد)، چته، شرایط سخت شده، مگر دختر قحط است، یکی دیگر… ما بعضی وقت‏ها نظر داریم، حتماً فکر می‏کنیم که سعادت در این است به خاطر اینکه ما پهلوی خود یک چیزی می‏بافیم که سعادت در این راه و رشته و شهر و وصلت است. بر اساس خیال بافی گیر می‏کنیم دین آمد. خوب دین آمد بعد از هلاکت. یعنی بعضی وقتها افرادی هلاک می‏شوند. یعنی خدا پیامبر را می‏فرستد، مردم لجبازی می‏کنند، خداوند مردم لجباز را اتمام حجّت می‏کند. لجبازی که تشدید شد که قابل هدایت نیست، آن وقت خداوند نابود می‏کند. دو مرتبه یکی دیگر. «اهلکنا القرون الاولی» یعنی مأیوس نشوید باز از نو شروع کنید.
صدقه، شرط ملاقات خصوصی با پیامبر
یک لطیفه برایتان بگویم این لطیفه را خودم تازه یاد گرفته‏ام، خیلی لطیفه قشنگی است. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشسته بود، می‏آمدند تنگ گوشی صحبت می‏کردند، یک صلواتی بفرستید پیدا کنم. عرض کنم که هی آمدند تنگ گوشی صحبت کند برود صدقه بدهد. این است سوره مجادله، آیه 12: «یا ایُها الذین آمنوا» ای کسانی که ایمان آورده‏اید «اذا ناجیتم الرسول» وقتی می‏خواهید با رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نجوا کنید، درِ گوش، و هر کس ملاقات خصوصی با آن حضرت دارد، برود کمیته امداد یک پولی توی صندوق بیاندازد. بعد بیاید «فقدّموا بین نجواکم صدقه» بین از نجوا و قبل از آن یک صدقه‏ (وقت ملاقات خصوصی بلیطی است. ملاقات با پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خصوصی و بلیطی است. بلیط هم فرض کنید صد تومان. اگر پرسیدند توی قرآن بلیط داریم. بگو بله. این آیه «یا ایها الذین آمنوا») هر کس می‏خواهد با پیامبر خصوصی صحبت کند، برود صدقه بدهد. تا دیدند تنگ گوشی پول دارد در رفتند و گفتند: نه آقا غرض عرض سلامی بود (خنده حضار) آیه نازل شد آی نامردها! «ءأشفقتم» نامردید شما، ترسیدید. «ان تقدموا بین یدی نجویکم صدقه» (دیدید ملاقات با پیامبر را صد تومان برایش ارزش قائل نبودید). می‏گوید: حالا غلط کردید ما هم حکم را برداشتیم. بیائید تنگ گوشی صحبت کنید، فقط می‏خواستم بگویم شما مرد، یعنی عاشق تحصیل نیستید. اگر کتابخانه مفت بود مطالعه می‏کنیم. اما اگر بگویند: آقا کتاب، نه دیگه، همینکه دیدند پولی شد در رفتند. تنها کسی که به این آیه عمل کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
آیه ای که تنها علی (علیه السلام) به آن عمل کرد
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: آیه‏ای در قرآن است که نه کسی قبل از من عمل کرد و نه بعد از من احدی عمل خواهد کرد. قبل از من عمل نکرده، چون آیه نازل نشده بعد از من هم چون آیه نسخ شد، چون آیه امتحانی بود. برای اینکه امتحان کنیم ببینیم آیا شما واقعاً. (یک کسی گفت حاج آقا اجازه می‏دهی یک تلفن کنم، گفتم: دو رکعت نماز بخوان هر چی می‏خواهی تلفن کن. گفتند: نه می‏خواستم سلام و علیک کنم (خنده حضار) تلفن مفت است. می‏گوید طناب مفت گیرت آمد، خودت را خفه کن. کلانتری مفت بود، دعوا کن). حالا تازه می‏گوید: «ءأشفقتم» ترسیدید صدقه بدهید. پشت سرش می‏گوید: «فأقیموا الصلوه و اتوا الزکاه» دقت کردید به لطافت، کسی که برای ملاقات با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) صد تومان نداد. خدا در همان آیه می‏گوید: «ءأشفقتم» نامرد دیدی پول ندادی، بعد می‏فرماید: «فأقیموا الصلوه و آتوا الزکوه» و زکات بده. یعنی خداوند توی یک آیه اول می‏گوید: تو نامردی، پول نمی‏دهی، پشت سر نامردی می‏گوید: نماز بخوان، پول هم بده. به کسی می‏گوید زکات بده یک دقیقه قبل یک تومان برای ملاقات. از این چه می‏فهیم؟ می‏فهمیم که یک افرادی گاهی یک جا پول نمی‏دهند، اما اگر لحن و موضوع عوض شود، جا و شرایط عوض بشود، همین آدم گدا و کنس ممکن است پول بدهد. گرفتی چی می‏خواهم بگویم. لحن را باید عوض کرد). به یک کسی گفتند: بیا یک 800 متری راه برویم. گفت: اوه. گفت: بیا 1 کیلومتر. گفت: برویم (خنده حضار). یعنی گفت 800 متر نه، یک کیلومتر، گفت برویم گاهی وقت و لذا قرآن می‏فرماید: «و لقد صرّفنا» صرف و نحو که می‏گویند، یعنی گاهی عبارت عوض بشود طرف تمکین می‏کند. خداوند به کسانی می‏گوید زکات بدهید، که در همان آیه خداوند می‏فرماید: این‏ها برای ملاقات حاضر به پول دادن، یعنی کسی که حاضر نشد برای تماس خصوصی پول بدهد. به همان کس می‏گوید زکات بده. از این معلوم می‏شود که بعضی افراد با این کد پول نمی‏دهند با کد دیگر پول می‏دهند. حالا افرادی را خداوند میفرماید: هلاک کردیم. اما همینکه هلاک کردیم باز هم خداوند کار خودش را می‏کند. یعنی با یک برخورد و صحنه، زود مأیوس نشوید. حالا من اینجا، افرادی که اسم نمی‏برم که کسانی که هر چه می‏خواندند هیچ چیز نمی‏فهمیدند، و اصلاً می‏گفتند تو بی خود آخوند و طلبه شدی و با این مخ، وللّه، وللّه به جایی نمی‏رسی. اما شغل و استاد و جا عوض کرد باز شد، افرادی هستند در یکجا گیر کرده‏اند. حتی زن و شوهرهایی هستند که در یک شرایط با هم دعوا می‏کنند، شرایط عوض می‏شود زندگی شان زیر و رو می‏شود). ما با اینکه افرادی را هلاک کردیم باز پیامبر فرستادیم «لعلّهُم یَتَذَکرون»
معارف دین، معارف مورد نیاز بشر در طول تاریخ
 آیه بعد، «و ما کنت بجانب الغربی اذ قضینا الی موسی الأمر و ما کنت من الشاهدین» پیامبر هنگامی که فرمان نبوّت را به موسی دادیم تو در جانب غربی کوه طور حضور نداشتی، شاهد نبودی. می‏خواهد بگوید پیامبر حرف هایی که تو از تاریخ نقل می‏کنی همه‏اش وحی است. یک پیامبر امّی، درس نخوانده، اینطور ریز مسائل را دارد بیان می‏کند. یک پیامبر امّی و این همه مطالب. یک وقتی می‏خواستند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را بشکنند. گفتند: این پیامبر، می‏دانی یک سفری در شام رفت با فلانی، 12 ساله یا چند ساله بود، رفت شام و در آن سفر یک ملاقات هایی کرد و برگشت و قرآن را آورد. می‏خواستند بگویند وحی نیست. گفتیم ببین یک کسی که با یک سفر شام اینهمه نکته می‏گوید: باز هم پیامبر است. قرآنی آورده که بعضی آیاتش هر چه نگاه می‏کنی حرف از توی آن در می‏آید. اینکه قرآن را گفته‏اند تدبّر کنید این نیست که آخرین حرف را فلانی زده است، امروز نگاهش می‏کنی، حرف نو در می‏آید. هر چی نگاه می‏کنی از این آیه چیزی نوتر در می‏آید. پیامبر تو نبودی آن وقتی که ما تورات را نازل کردیم بر موسی. «ولکنا انشأنا قروناً» ما یک قرون و امت‏هایی را خلق کردیم «فَتَطاول عَلَ یهِم العُمر» امت هایی را خلق کردیم و عمری بر آن‏ها گذشت و حرف‏های پیامبران تحریف شد. چون ببینید بعضی از مردم باید دائماً به آن‏ها تذکر داد. یک کسی رفت ذغال بخرد. گفت ذغال کیلویی چنده؟ گفت یک ذغال داریم یک نفره گران و دو نفره ارزان. فرض کنید یک نفر دویست و دو نفر صد تومان. مشتری گفت: نفهمیدم ذغال یک نفره و دو نفره چی چی می‏گی؟ گفت: ذغال یک نفره وقتی گذاشتی می‏سوزد تا آخر، ولی دو نفره یکی باید قلیان بکشد و یکی هم باید بادش بدهد. یعنی یک لحظه بادش را ندهی خاموش می‏شود. بعضی از افراد ذغال دو نفره هستند. یعنی اگر یک لحظه غفلت شود می‏ایستند مثل بچه‏های شری که می‏گویی یا می‏آید یا می‏ایستد دوباره، بیا، بدو، همینطور قدم به قدم باید مادرش مواظبش باشد. می‏گوید ما یک قرونی را فرستادیم «فَتَطاول عَلَیهِم العُمر» مدتی بر این‏ها گذشت، ذغال دو نفره بودند. آنچه از وحی بود فراموش کردند دو مرتبه برایشان پیامبر فرستادیم. «لکنا کنّا مرسلین» یعنی شیوه و سیره و سنت ما این است که اتمام حجت کنیم. «و ما کنَّت بجانب الطّور اذ نادینا» ای پیامبر نبودی وقتی که ما به موسی ندا کردیم. ما پیامبر فرستادیم. «ولکنَّ رحمهً من ربک این پیامبر فرستادن ما رحمتی بود از جانب پروردگار تو. «لتنذر قوماً ما اتاهم من قبلک لعلهم یتذکرون»: فلسفه نبوت چیست؟ بصیرت دادن، ایجاد رحمت، هدایت و اتمام حجت کردن. و انسان هم نیاز دارد. اینطور نیست که بگوئیم دنیای علم است و فلان، الان در دنیای علم هم نیاز به هدایت انبیاء، با هزار و بیست و پنج سال پیش فرق نکرده بله وسائل مدرن شده، امّا ببینید؛ پیامبر می‏آید می‏گوید: دروغ نگو. حالا چه زبان به زبان. چه توی تلفن، چه توی موبایل و چه تصویری نگو، اگر وسیله عوض شد معنایش این نیست که، یعنی تلفن همراه شمار دروغ را کم نکرده. انسان نیازهایی که دارد و نیازهای معنوی سرجایش هست. آقا خیانت نکن، حالا اتاق گلی یا برج یا آپارتمان خشتی و گلی و آهنی. نوع ساختمان عوض شده و اتاق بوده، برج شده. ولی خیانت سرجایش هست. تذکر و هشدار نسبت به خیانت، ظلم به مردم سر جایش هست و نیازهایی که بشر دارد. اصلاً آیات قرآن کدامش تاریخ مصرفش تمام شده؟ «لا تظلمون و لا تظلمون» نه ظلم کنید نه زیر بار ظلم بروید… تاریخ مصرفش تمام شده؟ «لکیلا یکون دوله بین الاغنیاء» نظام اقتصادی نباید جوری باشد که فقط سرمایه دارها پولدار شوند، تاریخ مصرفش تمام دشه؟ شما دست بگذار بگو این آیه دیگه الان، نیاز به عفت و حجاب و تقوا و مدارا با تمام مردم و نیاز به کم فروشی، «لا تبَخَص الناس اشیاءهم» آیات زیادی داریم. «و اتقواللّه» «والعاقبه اهل التقوی» بگو این آیه مصرف ندارد با دنیای مدرن. ما گیرمان این است که گاهی وقت‏ها که نگاهمان می‏خورد. حالا الان الحمد اللّه خوب شد، خیلی خوب. یک زمانی ما در هواپیما بودیم، گفتند: هواپیما تا چند لحظه دیگر در فرودگاه می‏نشیند، من خانمی آمد گفتم، خوب بگو انشاءاللّه. گفت: انشاء اللّه نمی‏خواهد کامپیوتر است. گفتم خانم این هواپیماهایی که سقوط می‏کند کامپیوتر در آن نیست. گفتم اگر قهر خدا بیاید منتظر کامپیوتر جنابعالی نیست. حالا این خانم نگاهش به کامپیوتر خورده می‏گوید لابد دیگه ان شاء الله لازم نیست. البته حالا بخشنامه کرده‏اند که انشاء الله بگویند. انشاء الله های ما هم بخشنامه‏ای است. ما باید انشاءالله از تو بکشیم، مثل چاه خشکی که از بیرون آب می‏ریزند توی آن. انشاءالله بخشنامه‏ای هم فایده ندارد. ما باید خودمان باورمان بیاید که خودمان چیزی نیستیم. ما یک ذره از محاسبات، میلیون‏ها محاسبه شد تا اینطور شده. یکی از این فرمول‏ها تکان بخورد همه چیزی بهم می‏خورد. یک سلول جا به جا شود همه چی قاطی می‏شود. حساب «کل شئ بقدر»: یعنی تمام هستی فرمول دارد، حالا شب‏ها یا روزها طولانی است. در دعا داریم: ای خدایی که تعداد قطرات باران را می‏دانی، حتی سلامی دارد امام سجاد (علیه السلام)، سلام بر فرشته‏ای که مسئول ثبت و ضبط قطرات باران است. بله حالا دو تا ابر بهم خورد و باران آمد کیلوئی. بله ابرها به هم خورد و بخار دریا. شرایط طبیعی، همه را قبول داریم، اما معنایش این نیست که چیزی روی فرمول و دقّت نیست «کل شئ‏بقدر» کل هستی روی حساب و کتاب است. کلمات قرآن همه‏اش روی فرمول است. این کلمه چرا 9 بار گفته شد و این کلمه 34 بار و این چرا در اینجا آمد و این چرا بعد از این آمد. و این چرا یک بار بیشتر نیامده، پر از اسرار است. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ما اینکه مسائل موسی را می‏گویی ریز به ریز و مو به مو وحی و سرچشمه وحی است وگرنه تو که حاضر نبودی). آیه 47 «ولو لا ان تصیبهم بما قدمت ایدیهم» ما پیامبر فرستادیم تا نگوئید «لولا ارسلت الینا رسولاً منذراً فنتبّع آیاتک و نکون من…» ما پیامبر فرستادیم تا روز قیامت اتمام حجت بشود نگوئید ما نمی‏دانستیم. چون اگر پیامبر نفرستادیم. اول بلاهایی که هست از خودتان است. «لولا ان تصیبهم بما قدمت ایدیکم»: مصیبت هایی که گرفتار شما می‏شود عملکرد خودتان است، یک عملی کرده‏ای، گرفتار شده‏ای. نگو آقا حالا ما یک عمل کردیم گرفتار شدیم خیلی‏ها، گناهشان بیشتر است و خدا کارشان ندارد. حالا من خلاف کردم باید چوب بخورم اینکه ده برابر من خلاف کرد چرا خدا چوبش نمی‏زند. می‏گوید: این‏ها را گذاشتیم برای امتحانات ثلث سوم، آخر سال. من یک مثلی یک وقتی زدم گفتم سه تا لَک حساب کنید. لَک چایی. یک وقت روی عینک می‏چکد و یک وقت روی ملافه و یک وقت به قالی. فرقش این است که اگر به عینک چکید، فوری عینک را در آورده پاک می‏کنیم و اگر به ملافه فوری نمی‏شوئیم، می‏گذاریم توی ماشین چند روز دیگر و اگر به قالی می‏گوئیم شب سال تحویل لک، لک است یکی را فوری برای اینکه شیشه عینک نازک است و ملافه ضخیم‏تر برای بعد و قالی کلفت برای بعد. منتهی هر چه عقب بافته، قالی را با دسته بیل می‏زنیم به پشتش، یعنی هر چه تأخیر بیافته، شکنجه‏اش بیشتر است. آدم‏های خوب مثل شیشه عینک لطیف و ظریفند تا خلاف کردند خدا چوبشان می‏زند. مثلاً یک بچه حزب اللّهی، یک دختر خانم خوب خلاف کرد، خدا حالش را می‏گیرد چون این نورانی است مثل عمامه سفید تا لک شد من فوری می‏شویم. فوری حالگیری می‏شوند تا زود متنبّه و بیدار شوند. آدم‏های نیمه خوب برای ماشین لباسشویی. آیه عینک این است: «ما اصابکم من مصیبه فما کسبت ایدیکم» آیه ماشین لباسشویی این است «جعلنا لمهلکهم موعداً» برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم. حالا بگذار جاوید شاه بگویند، مرگ بر شاه هم وقتش می‏رسد. و بعضی‏ها را برای شب سال تحویل و آیه شب سال تحویل: «انّما نملی لهم لیزدادوداو اثماً» می‏گذاریم برای قیامت که حسابی به حسابشان برسیم. پس اگر یک وقت یک خلافی کردیم خدا کاری به ما نداشت. حدیث داریم: گناه می‏کنی، خدا کاری بهت ندارد بترس. نکند خدا گذاشته برای امتحانات ثلث سوم. نکند خدا گذاشته یک مرتبه مُچت را بگیرد. قرآن می‏گوید: فلسفه نبوت این است. اگر نبود که مصیبت‏ها بر اثر عملکرد خودشان هست، اگر مصیبت به شما رسید، عملکرد خودت هست. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر پول حقی را پیش آمد ندادی و می‏فهمی که این پول را باید بدهی. حالا خمس یا زکات یا کمک به فامیل. خدا طرحی در زندگی ات پیاده می‏کند که دو برابرش را در راه باطل بدهی. یعنی اینجا دو هزار تومان ندادی، یک صحنه‏ای پیش می‏آید دو هزار تومان باید بدهی، امام کاظم (علیه السلام) قول داده. پول حق را باید بدهی، ندادی چوب خوردی. بعد هم می‏فرماید: ما پیامبر فرستادیم تا نگوئید چرا پیامبر نفرستادی، اتمام حجّت نشد. «عَصَیتُک بجهلی» نباشد. اتمام حجّت شد. آمدند گفتند راه و چاه این است. هدایت و ظلمت این است، طاغوت و عادل و فاسق این است. «قد تَبَیَن الرُشد من الغی» رشد و غی، حق و باطل روشن شده. انبیاء آمدند، قرآن هم یکی از لقب هایش فرقان است. یعنی وسیله اینکه حق و باطل شناخته شود. ما فرقان فرستادیم تا حق و باطل را بشناسید و انبیاء فرستادیم در مقابل طاغوت‏ها. مردان الهی و مردان ظلمانی را بشناسیم. راه مستقیم و راههای انحرافی را نشان دادیم استدلالش را هم گفتیم تا دیگر کس نگوید «لولا ارسلت الینا رسولاً منه» فلسفه نبوت این است. بینش، بصیرت، هدایت.
خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد هر چه بر عمرمان اضافه می‏کنی برایمان بر عقل و بینش و تقوای ما بیفزا.
خدایا! شرّ همه صاحبان شر را به خودشان برگردان.
خدایا! کشور عزیز ما را، کشور و رهبر و دولت و امت و جوانان و ناموس و نسل و عزّت، آبرو و مرز و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما.
«و السلام علیکم و رحمه اللّه»

Comments (0)
Add Comment