تفسیر سوره قصص -12

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

یکی از سوره‏های قرآن سوره‏ی قصص است که چند هفته درباره‏ی سوره‏ی قصص صحبت می‏کنیم امروز رسیدیم به آیه‏ی 28 آیه‏ی قبل مراسم بله بورون بود که موسی بنا بود داماد بشود جلسه‏ی بله بورون با پدر خانمش گفتگو بود که پدر خانمش که پیغمبر بود موسی بعداً پیغمبر شد پدر خانم قبلاً پیغمبر بود، حضرت شعیب به موسی گفت من یکی از دخترهایم را بهت می‏دهم پول هم نداری طوری نیست کار بکن عوض مهریه لازم نیست سکه بدهی هشت سال چوپانی کن یا ده سال چوپانی کن اختیار با شماست من نمی‏خواهم سخت بگیرم موسی قبول کرد «قال ذلک بینی و بینک» دارد بله بورون امضا می‏شود پس موضوع بحث: ادامه‏ی تفسیر سوره‏ی مبارکه‏ی قصص آیه‏ی 28
شرایط اسلام برای ازدواج آسان است
«قال ذلک بینی و بینک» گفتند خیلی خوب این قرار باشد بین داماد و پدر خانم، نکته‏ای که از این استفاد می‏شود این است که در عقد دنگ و فنگ ندارد خود دو نفر هم می‏توانند عقد کنند پدر عروس هست عروس و داماد، خلاص، در طلاق می‏گویند حتما باید دو تا شاهد عادل باشد یک سؤال، چرا وقتی عروس و داماد می‏خواهند ازدواج کنند لازم نیست دو تا شاهد عادل باشند اما وقتی خدا نکرده می‏خواهند از هم جدا بشوند می‏گویند باید دو تا شاهد عادل باشد این یک رمزی دارد کسی هست رمزش را بداند؟ رمزش این است می‏خواهند بلکه می‏روند دو تا شاهد عادل پیدا کنند غیظشان تمام بشود چی، آشتی کنند ببنید توی خیابانها راه که رفتید که، توی خیابانها توی جاده‏های بیابان سرعت‏گیر نیست اما جاهایی که خانه هست وسط خیابان را یک مقدار می‏آورند بالا که ماشینها خیلی با سرعت نروند این را می‏گویند سرعت‏گیر در اسلام قوانینی داریم قوانین سرعت‏گیر بد نیست آشنا بشوید.
قوانین سرعت‏گیر در اسلام
قوانین سرعت‏گیر یعنی جلو سرعت را می‏گیرد:
1-می‏گویند هر زن و شوهری خواستند از هم جدا بشوند باید دو تا شاهد عادل بروند پیدا کنند که روبروی… تا من بروم یک شاهد عادل آنوقت عادل طلاق هم غیر از عادل پیش نمازی است این که می‏گویند پیش نماز باید عادل باشد عادل کم رنگ هم باشد آدم می‏گوید (اللّه اکبر) اما آن کسی که می‏خواهی پهلویش طلاق بدهی باید از آن عادل عادل عادل عادلها باشد تا بروی دو تا عادل درجه‏ی یک توی شهر پیدا کنی ممکن است اینها فتنه‏ها بخوابد و آشتی کنند گرفتی چی شد!!، مثلاً شما غیظ کردی می‏گویم ببخشید آقا شما 35 دقیقه‏ی دیگر غیظ کن خوب 35 دقیقه‏ی دیگر آدم غیظش یادش می‏رود یا می‏خواهی بخندی می‏گوییم آقا ببخشید 17 دقیقه‏ی دیگر بخند خوب آدم خنده‏اش تمام می‏شود گاهی وقتها اگر ساعت تعیین کنند یا شرط بگذارند اون فتنه ممکن است از بین برود یکی بحث طلاق است دو شاهد عادل برای طلاق «عدلین»«عدلین» یعنی دو تا عادل حالا راجع به «عدلین» هم یک چیزی بگویم یک کسی گرفتار دادگاه شده بود قاضی گفت برو «عدلین» بیاور «عدلین» یعنی دو تا عادل این بنده خدا عوام بود «عدلین» را فکر کرد می‏گوید الدنگ (خنده‏ی حضار) رفت در خانه‏ی یکی از بزرگان شهر را زد گفت به من گفتند دو تا الدنگ بیار من خدا می‏داند بهتر از شما سراغ ندارم بالاخره این طرف بهش برخورد زنگ زد به قاضی که شما می‏گویید الدنگ گفت بابا من گفتم عدلین این عدلین را الدنگ خوانده حالا یکی از… یکی از قوانین سرعت‏گیر غسل هست، میت، کسی اگر به مرده دست گذاشت باید غسل کند گاهی سؤال می‏کنند ما اگر به سگ مرده دست بگذاریم غسل ندارد ولی به انسان مرده غسل دارد یعنی انسان از سگ بدتر و می‏گوییم نه سگ مرده را کسی دست نمی‏گذارد بهش اما انسان که می‏میرد همه‏ی کس و کارها می‏خواهند باهاش روبوسی کنند و اسلام برای اینکه همه روی مرده نیفتند گفته هر کس دست بگذارد باید برود غسل کند که یک مقدار این سرعت‏گیر است جلو هجوم را بگیرد یکی از مسئله‏ی بلیط، هزینه‏ی مالی اگر، مثلاً بنده اینجا نشستم چون قرآن دست ما آخوند است هر کسی می‏گوید الکی یک استخاره کن می‏گویم آقا هر کس استخاره می‏خواهد برود 500 تومان بیندازد توی کمیته‏ی امداد آقا همه استخاره‏هایشان تمام می‏شود هیچ‏کس استخاره نمی‏خواهد راجب هزینه‏ی مالی هم یکه آیه داریم حضرت نشسته بود. رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) (صلوات حضار) هر کسی می‏آمد تنگ گوش پیغمبر پچ‏پچ‏پچ، پچ‏پچ می‏کرد نجوا در گوشی می‏گفت پیغمبر هم این می‏رفت آن می‏آمد آن می‏رفت این می‏آمد خسته شد یک آیه نازل شد هر کس می‏خواهد تنگ گوشی با پیغمبر صحبت کنم برود یک درهم به فقیر صدقه بدهد تا دیدند پولی است همه درفتند گفتند نه آقا غرض عرض سلامی بود آنوقت فقط علی بن ابیطالب می‏رفت یک درهم می‏داد می‏آمد یک سؤال می‏کرد باز یک یک سؤال دیگر می‏رفت یک درهم دیگر می‏داد همه‏اش پول داد آمد آنوقت آیه نازل شد دیدید شما نامردید: «اَأَشفقتم» ترسیدید، «ان تقدموا بین یدی نجویکیم» که بین نجوا و درِ گوشی صدقه بدهید دیدید وقتی بحث پول آمد همه‏تان فرار کردید پس ببینید این سه تا نمونه ما در اسلام قوانینی داریم قوانین سرعت‏گیر، طلاق می‏خواهید بدهید برو دو تا عادل پیدا کن «عدلین» تا بروی پیدا کنی دنیا را آب برده.
2-دست به مرده بگذاری غسل باید بکنی یعنی کنترل کن سرعت‏گیر است.
3-هر کس تنگ گوشی می‏خواهد صحبت کند پول بدهد.
ما یک سری قوانین سرعت‏گیر داریم بعضی جاها برای اینکه جلو سرعت را بگیریم ولی بعضی جاها باید سرعت داد از جمله جاهایی که باید سرعت داد ازدواج است برای ازدواج نمی‏گوید برو دو تا عادل پیدا کن مثلاً اگر می‏گفتند که ازدواج مثلاً باشد فلان تاریخ ممکن بود بخاطر اینکه ازدواج عقب می‏افتد خیلی گناه بشود بنابراین برای ازدواج شرط عادل نیست ولی برای طلاق شرط عادل هست برای اینکه خدا می‏خواهد سرعت‏گیر را بردارد که مردم تند تند ازدواج کنند ولی طلاق را می‏خواهد سنگ جلو پا بگذارد که ازدواج نکنند چی چی، برای طلاق دو تا عادل می‏گوید پیدا کن تا برود عادل را پیدا کند… مثلاً ببنید سیگار آدم زود سیگاری می‏شود دم دست است سیگار اما قلیون انبر می‏خواهد این که، آتش گردان می‏خواهد تنباکو می‏خواهد سرقلیون می‏خواهد، نی می‏خواهد یعنی قلیون توی دودها سرعت‏گیر است یعنی تا بروی بساطش را جور کنی اصلاً آدم می‏گوید که بابا اصلاً از خیر قلیان گذشتیم ولذا سیگاری زیاد داریم چون سرعت‏گیر ندارد قلیانی کم داریم چون قلیان خودش سرعت‏گیر است خوب شعیب و موسی توی جلسه‏ی بله بورون. گفتگو کردن شعیب گفت می‏خواهم یکی از دخترهایم را به تو بدهم پول هم نداری طوری نیست عوض مهریه کار بکن هشت سال یا 10 سال هر جوری آسانت است گفت باشد قبول کردن «ذالک بینی و بینک» بین من و تو نیاز به سومی، بگویید، نیست، «بینی و بینک» یعنی «ایمّا الأجلین قضیت» هر کدام از این دو تا تاریخ را خواستی چه 8 سال چوپانی شما باشم چه ده سال «ایما» یعنی هر کدام «ایما» یعنی هر کدام «ایما الاجلین»، «اجل» یعنی تاریخ هر کدام از تاریخ را بخواهی چه هشت سال چوپانی کنم چه ده سال «قضیت» حکم کنی قضاوت کنی «فلاعدوان» مشکلی نیست «فلاعدوان»، «واللّه علی ما نقول وکیل»، «واللّه» خدا «علی ما نقول» بر آنچه که گفتیم «وکیل» خدا هم وکیل است خوب، این که می‏گوید «ایماالاجلین» کلمه‏ی «ایماالاجلین» یک نکته توش است حالا یا این یا اون این هم یک درسی به ما می‏دهد می‏خواهد بگوید.
کارهای نیک را مقیّد و محدود نکنیم
در قراردادها دست خودتان را نبندید آخر یکوقت می‏گویم آقا این را بده به یک فقیر سید، یتیم، اسیر، از کجا پیدا کنم بگو آقا چهار تا شکم حالا اگر سید نشد شیخ شد مسجد نشد حسینیه شد آموزش پرورش نشد دانشگاه یعنی در پولهایی که خرج می‏کنیم در قراردادها یک جوری قفل نکنید و در بن‏بست قرار ندهید که هیچ کاریش، شما بکوفت این پارچه را به من می‏دهید می‏گویید آقای قرائتی می‏خواهم این پارچه را قبا کنید آقا چرا محدودم می‏کنی من ممکن است قبا داشته باشم بگو این پارچه برای شما حالا خواستم قبا می‏کنم، خواستم می‏دهم به بچه‏ام مانتو کند کت شلوار کند نخواستم به کسی می‏بخشم، هدیه‏هایی که می‏برند بهترین هدیه پتو است خواست می‏اندازد رویش نخواست می‏دهد به یک کس دیگر این زائیده اون هم می‏برد برای خانه نوی یک پتو بیست جا می‏گردد اما یکوقت یک چیزی می‏دهند مثلاً قاب می‏دهند می‏نویسند که اهدایی، من خودم از این قابها را بهم دادند انبار کردم هیچ خاصیتی ندارد رفتم سخنرانی کردم یک قابم دادند اهدایی بانک فلان یا نمی‏دانم پادگان فلان یا نمی‏دانم سازمان کجا به جناب استاد محسن قرائتی، می‏گویم چرا این را نوشتی همین طور یک اللّه به من می‏دادی بی‏آرم که من هم فردا بتوانم این را به یک کسی می‏دهم این یک چیزی نوشته که هیچ خاصیتی ندارد می‏خواهد بگوید در بریز و بپاش‏ها خرج‏ها سالن می‏سازید چند منظوره خدا، خدا یک شکاف گذاشته توی صورت به نام لب، همه کارها را با این لب انجام می‏دهیم بوسیدن، سخنرانی، چشیدن، گرفتن اکسیژن پس دادن کربن به موسی می‏گوید این چیه دستت می‏گوید عصا چند منظوره هم باهاش تکیه می‏دهم هم باهاش برگ درخت پایین می‏کنم هم…، خیلی فایده دارد عصا، چی می‏خواهم بگویم می‏خواهم بگویم کارتان را، می‏خواهی کیف بخری که جمعه خانم چادر بگذارد توش برود نماز جمه شنبه که نماز جمعه نیست بچه‏ات کتابهایش را بگذارد توش برود مدرسه تابستان که هوا داغ است بچه‏ها مدرسه نمی‏روند پدر بچه یادداشتهایش را بگذارد توش برود اداره یا بازار، بلوز می‏خواهی بخری یک بلوز طوسی بخر بلوز طوسی هم می‏شود محرم پوشید هم صفر هم دختر، از این یقه کیپی‏ها هم دختر می‏شود هم پسر حالا می‏رود یک بلوز سفید می‏پوشد یک گل سرخ هم روی سینه‏اش است این را فقط دختر می‏شود بپوشد آن هم سیزده بدر، چیچی دارم می‏گویم سالن درست… اینها را که می‏گویم حرفهای کلیدی است ما توی مملکتمان آنقدر سالن بی‏خود ساخته شده یک سالن بسازید هم تویش فیلم بدهند هم تویش امتحان بدهند هم تویش عقد باشد هم عروسی باشد عاشورا که عقد و عروسی نیست تویش روضه بخوانند یک فنجان باشد هم تویش قهوه بخورند هم چای بخورند هم شیر بخورند هم شربت بخورند ما قهوه‏خوری یکی است چای‏خوری یکی است شیرخوری یکی است نمی‏دانم هر کدامی یک جوری، به همین خاطر صدها سالن بی‏خودی داریم یک تابوت است همه توش می‏خوابیم یک جرثقیل است هر که ماشینش می‏کشند بالا یک بلوز است همه می‏پوشیم رفتم دکان نجاری به نجار گفتم ببخشید من یک دستوری می‏دهم ناراحت نشوید گفت بفرمایید گفتم یک چیزی برایم بساز پایم را بگذارم روش بروم تاقچه‏ی بالا کتاب بردارم یعنی مثل چهارپایه باشد 2-مهمان که دارم یک پارچه‏ی سفید بندازم روش میوه بگذارم بشود میز پذیرایی. 3-زمستان که شد لحاف بندازم روش بشود کرسی 4-صندلی‏های خانه مان که کم آمد یک دو نفر هم روش… نجار خندید گفت نفهمیدیم چی چی می‏خواهی تو، گفتم چند منظوره، می‏خواهم دستم بسته نباشد در وصیتها… وصیت نکنید من را اینجا خاکم کنید حالا ممکن است نشود اینجا خاکش کرد این را حتما شب 21 افطاری بدهید بابا ممکن است شب 21 نشود تاسوعا باشد حالا ممکن است تاسوعا نشود ما داریم هیئتهایی که تاسوعا 90 تا گوسفند زیادی دارند همه می‏گویند این گوسفند مال روز عاشورا بابا چه خاکی توی سرمان کنیم 90 تا گوسفند را که نمی‏شود روز عاشورا خورد بگو بدهید به فقرا بخورند حالا شبهای جمعه روضه بخوانند بعدش هم بخورند این درس قشنگی است می‏گوید: «ایماً الاجلین» یا هشت ماه یا هشت سال یا ده سال یا هشت سال یا ده سال یا تاسوعا یا عاشورا یا عزاداری یا عروسی یا مانتو یا قبا یا کرسی یا صندلی می‏گوید برنامه‏هایتان را یک جوری کنید که خودتان با دست خودتان دست خودتان را نبندید «ایماً الاجلین» بعد هم می‏گوید: «واللّه علی ما نقول وکیل» خدا وکیل است این که می‏گوید خدا وکیل است این هم یک چیز قشنگی است خدا وکیل است، خدا وکیل است انسان اگر ببیند کارهایش زیرنظر است به هر حال مشتری ناشی است ولی خدا دید که، حق مردم را باید داد خدا می‏داند که حالا طرف حالیش نشد کلاه سر زنت می‏گذاری حالا زنت متوجه نشد بچه‏ات متوجه نشد شاگردت شریکت استادت متوجه نشد خدا که وکیل است یعنی در حقوق مردم خدا را شاهد بدانید من یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار) برویم سراغ آیه‏ی بعد.
پرداخت مهریّه و وفا کردن به تعهّدات
«فلما قضی موسی الاجل» آیه‏ی 28 تمام شد برویم آیه‏ی دخترم را به تو می‏دهم یا هشت سال چوپان باش یا ده سال موسی گفت هر کدام باشد طوری نیست این قرار هم بین من و تو باشد نیاز به سومی و چهارمی و نیاز به شاهد عادل نیست عقد تمام شد هشت سال یا ده سال تمام شد قرآن می‏گوید: «فلما قضی موسی الاجل» آیه‏ی 29: «فلما» پس همین که «قضی» به پایان رساند «موسی» حضرت موسی «الاجل» یعنی اجل و مدت را به پایان رسید یعنی عقد کرد و چوپانی‏اش را هم انجام داد از این که موسی مدتی که قول داده بود چوپانی کند چوپانی کرد همین که پیداست که مسلمان باید به وعده‏هایش وفا کند یک شعر، یک حدیث می‏خوانم این را حفظ کنید «لادین لمن لاعهدله» یعنی اگر کسی به عهدش وفا نکند دین ندارد «لادین لمن لاعهدله» حدیث داریم اگر به بچه‏ات هم قول دادی شیرینی می‏خرم بخر، نگویید بچه است خوشحال شدم از قول یک نفر با یک کسی قرارداد بستیم خانه‏مان بنده خدا آمد منزل ما من یک مقداری دیر کردم به مهمانم گفتم که ببخشید گفت نخیر نمی‏بخشم گفتم چرا گفت برای اینکه من اگر رئیس جمهور بودم دیر می‏کردی یک خورده فکر کردم گفتم نه من اگر رئیس جمهور بودم می‏دویدم و اتفاقاً یک چند دقیقه هم قبل از وقت، گفت اگر رهبر بودم چی؟ گفتم آن را دیگر بیشتر می‏دویدم. گفت پس پیداست این را که دیر می‏آیی برای من احترامی قایل نیستی این که من گفتم امروز اگر دیر شده باید عذرخواهی کنی یعنی اگر مثلاً شما رئیس جمهور بودی حتماً من عذرخواهی می‏کردم انسان اگر به یک بچه‏ام، آقا جون یک بچه کوچولو هم اگر آب دارد می‏خورد از دستش بگیری آبی که می‏خوری غصبی است بچه کوچولو را از مسجد بلندش کنی جایش نماز بخوانی نماز شما باطل است حق مردم کوچک و بزرگ ندارد «لادین لمن لاعهدله» اگر کسی به قولش وفا نکند دین ندارد چکت برگشته چرا برگشته تو مگر مسلمان نیستی چکت چرا باید برگردد «فلما قضی موسی الاجل و سار باهله»، «سار باهله» یعنی خانمش را برداشت و از منطقه رفت «سار باهله» موسی فراری بود فرعونی‏ها می‏خواستند بگیرنش یک نفر گفت موسی جلسه‏ی شورای امنیت ملی است همه بسیج شدند که تو را بگیرند درّو «اخرج» موسی فرار کرد رفت مدین آنجا هم رفت خانه‏ی حضرت شعیب و شعیب هم گفت فراری هستی گفت آره گفت طوری نیست خودم دخترم را بهت می‏دهم همین‏جا داماد سر خانه پول هم نداری عوض مهریه چوپانی کن و هشت سال و ده سال چوپانی کرد و حالا می‏خواهد زن و بچه‏اش را بردارد و برود ضمناً توی این ده سال دو سه تا بچه پیدا کرده چون آیات بعد هم همه‏اش ضمیر جمع است شما بمانید شما صبر کنید تا آتش بیاورند هی می‏گوید شما، شما پیداست زنش تنها نبوده.
همراهی خانواده با مرد در مسیر زندگی
«سار باهله» از «سار باهله» استفاده می‏شود که زن و فرزند نیاید مانع حرکت و هجرت باشند گاهی مرد می‏خواهد حرکت کند برود یک جایی خانمش گریه می‏کند خوب واقعاً اگر مثلاً به خاطر یک زنها غصّه می‏خورند مردها هجرت نکنند در هجرت بسته می‏شود زن می‏گوید غروب که شد بیا خانه زن نباید مانع هجرت شوهرش بشود یکی شوهر هم هرجا می‏تواند خانمش را ببرد باید ببرد پیغمبر توی جبهه‏ها هم خانمش را می‏برد قرعه می‏کشید که نوبت کدامتان است بیایید برویم جبهه «سار باهله» از «سار باهله» دو تا نکته استفاده می‏شود:
1-زن مانع هجرت شوهرش نشود.
2-شوهر یک جایی می‏رود خانمش را ببرد «سار باهله» زنش را از شهر مدین داشت می‏برد شب بود هوا سرد بود یک آتش نوری را دید «و سار باهله»، «انس»، «انس» یعنی یک چیزی را دید که باعث انس شد چون آدم یک چیزی را می‏بیند می‏ترسد یک چیزی را می‏بیند آرامش پیدا می‏کند «انس» یعنی دیدنی که باعث انس بشود «انس من جانب الطور نارا»، «من جانب» یعنی از جانب «الطور» یعنی کوه طور از طرف از جانب کوه طور یک آتشی دید «انس، نارا» به چشمش یک «نار» آمد این آتش موسی خانمش را با بچه‏هایش برمی‏دارد می‏رود توی بیابان شب بود و سرما بود یک آتشی را دید «قال لاهله»، «قال» موسی گفت «لاهله» به خانمش گفت «انی» بدرستیکه من «انست نارا» من یک «نار»ی می‏بینم یک آتشی می‏بینم «امکثوا» مکث کنید بمانید اینجا از اینکه می‏گوید مکث کنید بمانید پیداست آدم یک جایی که دلواپس است نباید زنش را ببرد نگفت بیایید برویم ببینیم چی می‏شود می‏گوید شما اینجا بمانید من بروم ببینم چه خبر است بعد اگر امن بود شما را ببرم یک جایی که آدم دغدغه دارد زن و بچه‏اش را نباید ببرد به خانمش گفت فعلاً اینجا امن است بمانید من بروم صحنه را ببینم برگردم گفت بمانید اینجا بمانید مکث کنید «قال لاهله انی انست نارا لعلی اتیکم منها»، «لعلی» شاید من «اتیکم منها» شاید یکی از این آتش را بردارم بیارم «اتیکم منها» یک خبری برای شما بیاورم ببینیم آن نور چیه من از اون دور می‏بینیم «بخبر او جذوه» شاید یک قطعه آتش بردارم بیاورم گرم شویم «جذوه»، «لعلکم تصطلون» از کلمه‏ی «لعل» پیداست که نباید قول صددرصد به مردم بدهید یکی از مشکلاتی که الان مردم با مسئولین دارند این که این آقا وقتی می‏خواهد وکیل شود گفت ای ملت قهرمان ایران اگر به من رأی بدهید دو تا را چهار تا می‏کنم چهار تا را شش تا، سالها از وکالتش گذشت و هیچ کاری هم نکرد چقدر ما عقب اینها رفتیم و اینها هیچ مشکلی را برای ما حل نکردند خانه‏ی خودشان عوض شد ماشینشان عوض شد حقوقشان بالا رفت روزنامه درست کردند به هم مخش دادند آبروی هم را ریختند مشکلی برای ما حل نکردند توی حرفهایشان هم هی ملت قهرمان، ملت قهرمان نمی‏دانم شما عزیزان و اینها قول ندهید می‏گوید «لعل»، «لعل» یعنی شاید شد شاید هم چی نشد دامادهایی که به طلاق کشیده می‏شوند می‏دانی چیه توی پارک دختر و پسر همدیگر را می‏بیند اون می‏گوید آقا جون من اون می‏گوید داداش من هی سر هم شیره می‏مالند همه به هم دروغ می‏گویند می‏گوید من در خیاطی هم تخصص دارم بعد می‏رویم خانه می‏بینیم دختر خانم یک کیسه ماست هم نمی‏تواند چرخ کند اون می‏گوید من بابام چهار پنج تا شغل دارد بعد معلوم می‏شود که هیچی به هر حال «لعل» کلمه‏ی «لعل» یعنی به کسی قول ندهید موسی آتش را دید گفت من قول نمی‏دهم «لعل»، «لعلی»، «لعلی» یعنی شاید خدا قول نمی‏دهد می‏گوید این کار را بکنید این کار را بکنید این کار را بکنید این کار را بکنید «لعلکم تتقون»، «لعلکم تفلحون» شاید رستگار شدی شاید همه عبادت هم انجام دادی باز هم شاید به خاطر یک عملی که داری یا یک گناهی داری عبادت‏هایت قبول نشد و به آن درجه وقتی خدا می‏گوید «لعل» تو چرا، «لعل» به کسی قول ندهید چون یکوقت می‏بینی نمی‏توانی وفا کنی «لعلکم تصطلون». خوب کجا بودیم موسی داماد شده مهریه‏اش هم چوپانی بوده، پرداخت کرده 8 سال حالا هم زنش حامله شده و می‏خواهد وفا کرده و دیگر پول پدر خانم را داد دیگر چوپانی‏اش تمام شد و حالا می‏خواهد از مدین برود سرزمین اصلی خودش توی بیابان رسیدند سرما و تاریکی یک آتشی دید گفت بمانید اینجا من الان دلواپسم شما الان اینجا بمانید من بروم آتشی بیاورم چیزی بیاورم شاید گرم شوید از این که می‏گوید شاید گرم شوید پیداست.
وظیفه مرد در تأمین نیازهای زندگی
مسئولیت زن به دوش مرد است یعنی اگر حتی مرد پیغمبر است باید وسیله‏ی گرم کن و سرد کن خانمش را فراهم کند کمک به زن عبادت است خدا کند الان خانمم پای تلویزیون نباشد اگر خانمم باشد می‏گوید ببین قرائتی تو به مردم می‏گویی خودت عمل نمی‏کنی البته من گاهی یک استکان می‏شورم ولی اینکه حالا مثلاً من چون در خط امامم دیگر امامم یک عکس دارد که چای برد برای خانمش در همین خطی که مثلاً آدم یک چایی به خانمش بدهد ولی «لعلکم تصطلون» چی می‏گوید، می‏گوید مرد مسئول خانمش است سرما، گرما حتی اگر پیغمبری باید راه دور بروی آتش بیاوری خانمت سرما نخورد کمک به زن عبادت است کمک به زن عبادت است کار کردن برای خرجی زن عبادت است امام دید یک کسی چیزی می‏خرد با هن‏هن و عرق‏ریزان برای خانه. امام فرمود: خوشا به حالت عرقی که می‏ریزی که جسمی را ببری به خانه چقدر عبادت می‏کنی. به امام باقر (علیه السلام) گفتند اگر الان عزرائیل بیاید ببیند تو بیل دست گرفتی کار می‏کنی در چه حالتی گفت بهترین حال بیل دستم است برای خانمم نان ببرم خرجی زن و بچه واجب است و خرجی زن و بچه عبادت است مرد هم مسئول است تهیه‏ی، حالا این مردهایی که چقدر نامردند توی خانه می‏نشیند و به خانمش می‏گویند تو برو کار کن موسی می‏گوید تو بنشین من بروم آتش بیاورم در جامعه‏ی ما مردانی هستند که می‏گویند من می‏نشینم تو برو برایم پول بیاور «لعلکم تصطلون». برویم آیه‏ی بیست و… آیه‏ی… می‏فرماید که: «فلما امتها» تمام شد وقت خوب بسم اللّه الرحمن الرحیم 28 دقیقه‏ی ما تمام شد چی‏چی گفتیم، گفتیم که پیغمبری به نام شعیب دخترش را داد به پیغمبری به نام موسی موسی هم جوان فراری و انقلابی و تحت تعقیب و هیچی نداشت گرسنه و تشنه و خسته بی‏پول، گفت حالا بی‏پول هستی بیا داماد من شو اگر جوان خوب است نداشتن خانه و ماشین و تلفن، جوان که خوب است خودت بگو دخترم را بهت می‏دهم منتظر خانه و ماشین و تلفن نباش داماد خوب پیدا کرد خود پدر زن حضرت شعیب گفت: «انی ارید ان انکحک» دوست دارم یکی از دخترهایم را بدهم به تو پول نداری طوری نیست کار کن کامپیوتر یاد بده، ریاضی یاد بده، قرآن یاد بده، مقاله‏نویسی یاد بده آموزش مهریه‏ی تو این باشد که البته مهریه‏ای که می‏خواهی سکه بدهی چیزی یادم بده عوض سکه چوپانی کن یا هشت سال یا ده سال قول و قرارداد بستند موسی داماد شد چوپانی‏اش را انجام داد به قولش وفا کرد خدا به پیغمبر وقتی می‏خواهد تعریف پیغمبر را بکند می‏گوید «ابراهیم الذی وّفاً» ابراهیم وفادار بود ما گاهی وقتها وفادار نیستیم بنده‏ی آخوند کنار خیابان می‏ایستم سی نفر سلامم می‏کنند یک نفر هم می‏آید سلامم نمی‏کند یک جسارت می‏کند ای بابا چرا، طوری نیست یک استخوان چرب اگر بدهند به یک سگ یک عمری از صاحب‏خانه دور نمی‏شود یعنی بنده که سهم امام خوردم از سگ کمترم گاهی یک سنگم زدند باید از در خانه‏ی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دور شوم اگر کسی در خانه‏ی امام حسین (علیه السلام) را رها کند بگوید در خانه‏ی امام زمان (عجبل الله تعالی فرجه الشریف) را رها کنید بگوییم چرا مسجد نمی‏روی چرا انقلاب را رها کردی چرا شهدا را رها کردی تو مذهبی بودی چرا همچین شدی می‏گوید برو بابا تخم‏مرغ گران شده برو بابا فلانی بابا وفا را یاد بگیر خدا نیاورد که انسان بنده مثلاً قیامت بنده را بیاورند با سگ بگویند این سگ استخوان چربی خورد یک عمری از صاحبش جدا نشد و تو به خاطر چهارتن سختی زودی از صاحبت جدا شدی از دین جدا نشوید از نماز قهر نکنید آقا ول کن من دیگر نماز نمی‏خوانم چرا گفتیم نمی‏دانم همچین می‏شود همچین شد چرا با خدا قهر می‏کنی هر حادثه‏ای رخ داد ما نباید از امام زمان (عجبل الله تعالی فرجه الشریف) قطع بشویم ممکن است شما از من بدت بیاید پشت سر من نماز نخوان اما نمازت را بخوان اما دیگر با خدا قهر نکنید وفادار باشید با امام زمان وفادار باشید با دین وفادار باشید و وفادار هم هستید مردم ما هزار و یک مشکل دارند اما نسبت به دین که می‏شود وفا دارند ولذا هر سال عاشورا پررنگ‏تر از سال قبل است شب بیست و یکم مسجدها هر سال از سال قبل… مردم دینشان را دوست دارند ممکن است از من گله داشته باشند قرائتی ما توقع نداشتیم تو این کار را بکنی درست است من بد کردم اما شما به دین وفادار بودید و هستید انشاءاللّه موسی وفادار کرد هشت سال و ده سالش را انجام داد بعد هم داشت می‏رفت به خانمش گفت وایستید من بروم آتش بیاورم مرد باید زندگی زنش را تأمین کند آنهایی که توی خانه می‏نشیند زندگی خانمشان را تأمین نمی‏کنند راهشان درست نیست خدایا تو را به حق وفادارانی که توی قرآن گفته‏ای «وّفا»، «یوفون بعهدهم»، «یوفون با نهل»، «والموفون بعهدهم» ما را نسبت به دین، اسلام، امیرالمؤمنین پیغمبر، اهل بیت (علیهم السلام)، خون شهدا، ما را وفادار قرار بده. (آمین)
نسبت به اسلام و مسلمین، انقلاب و ارزشها وفادار قرار بده. (آمین)
آنهایی که یک کاری می‏کنند که دل مردم سرد می‏شود می‏گویند اِ، چرا این همچین کرد آنها را هم هر کدام منحرف شدند هدایت بفرما. (آمین)
ما را هم حفظ بفرما. (آمین)
رهبر ما، دولت ما، امت ما ناموس ما، نسل ما، کشور ما، انقلاب ما، مرز ما، آبروی ما عزت ما روز به روز مورد حمایت خودت قرار بده. (آمین)
«والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته»

Comments (0)
Add Comment