تفسیر سوره قصص -11

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

تفسیر سوره قصص بود در این جلسه آیه 27 را می‏خواهیم تفسیر کنیم که این آیه مراسم بله برون بین عروس و داماد است حضرت موسی داماد است و دختر شعیب هم عروس و مراسم بله برون، ادامه تفسیر سوره قصص آیه 27 «قال» آقایانی که جلسات قبل را نبوده‏اند یک دقیقه باید بحث را تکرار کنم تا در بستر بحث قرار بگیرند ماجرا به این صورت بود که یک نفر آمد به موسی گفت: در کاخ فرعون جلسه مشورتی تشکیل دادند شورای امنیت ملی با همه نیروهای مسلح و غیر مسلح برای دستگیری تو زود دَرّو. موسی هم پا به فرار گذاشت آمد از منطقه حکومتی فرعون رفت در یک شهر دیگر به نام مدین قبل از آن که وارد شهر بشود همان اول شهر دید دو تا دختر کنار ایستاده‏اند با چند تا بز و میش و گوسفند، رفت پهلوی دخترها خود موسی یک جوان فراری تحت تعقیب و گرسنه و تشنه و خسته باز احوال‏پرسی کرد گفت خانمها چرا کنار ایستاده‏اید گفتند بابای پیری داریم نمی‏تواند چوپانی کند ما چوپانیم منتهی آمده‏ایم بزها را آب بدهیم لب چشم شلوغ است می‏خواهیم آنها را مردها که رفتند ما برویم که بدنمان به بدن مردها نخورد موسی بزها و میش‏ها را از دخترها گرفت و رفت سرچشمه و سریع به آنها آب داد و دخترها زود آمدند خانه بابایشان گفت چرا زود آمده‏اید خانه گفتند یک جوانی امروز کمکمان کرد گفت برو بهش بگو بیا مزدت بدهیم مزد سقایی که به بزها آب داده‏ای وقتی موسی آمد یکی از دخترها گفت بابا خوب است این جوان را اجیرش کنیم توی خانه کارگر ما باشد حالا این آیه به موسی پدر دختر به موسی می‏گوید دختر من را می‏گیری یا نه می‏گوید می‏خواهم یکی از دخترهایم را بدهم به شما اگر شما هم می‏دانستید بز آب دادن آنقدر است همه شماها چوپان می‏شوید (خنده حضار).
پیشنهاد ازدواج از سوی پدر دختر
«قال» قال یعنی حضرت شعیب گفت «انی» شما معنی کنید انی یعنی چه بدرستی «اُرید» اِراده کردم «ان انکحک» به نکاح در بیاورم «انحبک» من می‏خواهم به نکاح به ازدواج در بیاورم کی رو؟ «اِحدی» یکی از آنها «اِحدی ابنتی» ابنه یعنی دختر «ابنتی هتین» من می‏خواهم یکی از این دو تا دخترهایم را بدهم به شما خوب من خودم گشنه، فراری، پول ندارم می‏گوید طوری نیست «علی ان تاجرنی ثمنی حجج» پول نداری کار که می‏توانی بکنی 8 سال چوپان ما بشو دخترم را به تو می‏دهم 8 سال کارگر ما باش «علی» به شرط اینکه «ان تاجرنی» اجاره بدهی خودت را بدهی یعنی اجیر من باشی «ثمنی حجج» ثمنی یعنی 8 سال حجج یعنی 8 تا حج مثل اینکه می‏گوییم 8 بهار به اندازه 8 تا حج یعنی به اندازه 8 سال چوپان ما باشی «فإن اتممت عشرا»، «فان» پس اگر «اتممت عشرا» اگر تمام کردی 8 سال را به ده سال چه بهتر «فمن عندک»«فمن عندک» یعنی اختیار با شماست من می‏گویم 8 سال چوپان من باش دخترم را بگیر 8 سال چوپانی کن اگر هم می‏خواهی 10 سال که چه بهتر «و ما اُرید اَن اُشق علیک»، «و ما ارید» یعنی من اِراده نکرده‏ام یعنی من پدرزن خوبی هستم «ما اُرید اَن اُشق علیک» نمی‏خواستم مشقت بیاندازم بر تو نمی‏خواهم تو به مشقت بیفتی «و ما اُرید اَن اُشق علیک ستجدونی انشاءاللّه من الصلحین» ان شاءاللّه خواهید دید که من چه پدرزن خوبی هستم «ستجدونی» در آینده می‏یابی ان شاءاللّه، ان شاءاللّه یعنی ان شاءاللّه، «انشاءالله من الصلحین» ان شااللّه من از پدرزنهای خوبی هستم از افراد صالح هستم خوب دخترم را یکی از دخترهایم را به شما می‏دهم مهریه نداری پول و سکه و مزرعه و باغ و خانه ‏و ماشین نداری طوری نیست 8 سال کارگری کن اگر می‏خواهی 2 روش بگذار چه بهتر 10 سال، من هم پدرزن خوبی هستم به سخت نمی‏گذارم به سخت نمی‏گیرم این مراسم بله برون پیشنهاد ازدواج من توی این آیه 23 تا نکته گیرم آمده است چانه کسی می‏چاد کسی بتواند یک آیه بگوید یک طلبه عادی 23 تا نکته از آن در بیاورد حالا 100 تا کلمه یا چند تا کلمه هست یا نه حالا یکی، 2تا، 3تا، 4تا، 5تا، 6تا، 7تا، 8تا، 9تا، 10تا، 11تا، 12تا، 13تا، 14تا، 15تا، 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23 مثلاً در یک آیه‏ای که 26 25 تا کلمه دارد ما بتوانیم هر کلمه‏اش یک نکته باشد حالا حتماً استاد دانشگاه هم پای تلویزیون نشسته است اساتید دانشگاه غدیر سلام علیکم، پاشید در رشته تخصصی خودت یک سطر بنویس که در آن سطر 21 کلمه باشد و 21 نکته باشد در همان رشته خودت اگر دکترای حقوقی در رشته حقوق بنویس کارشناس ارشد سیاسی هستی در علوم سیاسی می‏تواند چیزی بگوید که هر کلمه‏اش یک نکته باشد می‏گوییم قرآن معجزه است این است، تازه بنده که می‏گویم 23 تا نکته این جا نوشته‏ام این معنااش این نیست که من مثلا هستم قرآن خیلی است این مقدار گیرم آمده مثل اینکه شما یک لیوان آب می‏ریزی توی دریا می‏گویی این آب دریا است نه عین آب دریا این است این آب دریایی که توی لیوان ما است این لیوان ماست حالا درسها چی است درسها و نکات امروز مشکلات ازدواج، بسیاری از مشکلات ازدواج در این آیه حل شده است اول اینکه: 1-از داماد خوب نگذریم تو پرانتز بلکه شما پیشنهاد دخترتان را داشته باشید چه اشکالی دارد الان یکی از مشکلات افراد، دختران زیادی دارند رویشان نمی‏شود که به پسر بگویند که آقا من حاضرم دخترم را بدم به تو می‏گوید زشت است چه زشتی دارد بگو بیا خواستگاری دختر من، من با چشمم دیدم آیت اللّه را که روی منبر فرمود: ضمناً طلّاب عزیز من چند تا دختر دارم خواهر و مادرتان را بفرستید خواستگاری اگر شکلشان را پسندیدند ما هم یک تحقیقی روی شما می‏کنیم بیایید دخترمان را بگیرید من دیدم آیت اللهی که خودش روی منبر پیشنهاد ازدواج دخترش را داد دیدم، خدا رحمتش کند خود آدم مثلاً فرض کنید که تو دانشگاه می‏دانید که یکی از این دانشجوها خیلی پسر خوبی است یک جوری بهش بگو که من خواهر دارم مادرت را بفرست من حاضرم تو داماد ما باشی این ننگ است که می‏گوییم ننگ است، ننگ نیست اگر داماد مثل موسی بود اگر داماد خوب شما پیشنهاد بده این درس اول.
در ازدواج، تربیت فرزندان شرط نیست
2-یکی از مشکلات ازدواج این است که گاهی یک پسر بزرگ داماد نمی‏شود پسر دومی می‏خواهد داماد شود گیر برادر جلوی راه بندان کرده یا خواهر بزرگتر شوهر قبول نمی‏کند خواهر دومی می‏خواهد شوهر کند گیر اولی است پدر و مادرش هم می‏گویند نه تا اولی بیرون نرود ما دست بکار دومی نمی‏شویم اینجا گفت «احدی ابنتی هتین» یکی از این دختر خواست این خواست او البته ممکن است دو قلو باشند ولی بعید ظاهر اینکه دخترها اون حالا ممکن است اولی نخواسته حالا اگر اولی نخواسته باشد ازدواج کند گناه دومی چه چیزی است؟ من نامه دارم از دختر دومی که یک دختر دومی از یک خانه‏ای نمی‏دانم نامه‏اش چند سال پیش به دست من رسید که من می‏خواهم ازدواج کنم چون خواهر جلوی ازدواج قبول نمی‏کند ما هم مثل ماشینی که بی خود پارک می‏کند همه ماشینها پشت سرش می‏ایستند این راه بندان کردن راه را بر دیگران نبندید از کجا درمی‏آید می‏گوید: «اِحدی ابنتی هتین» یکی از این دخترها هر کدام که خواستی یکی از مسائل این است که دختر، عروس و داماد باید همدیگر را ببینند کلمه «هتین»ها تا یعنی این همین که می‏بینیدش پیدا است موسی و دخترها در مقابل هم بودند یکی از این دو تا را هر کدام که می‏خواهی یک عروس و داماد باید همدیگر را ببینند البته حالا که خیلی راحت همدیگر را می‏بینند بالاتر از دیدن ولی بین بعضی فامیلها و بعضی خانه یک تعصب‏های عجیبی بود زمان شاه یک جوان رسید به من دِ به بوس ما را بوسید گفت خیلی گردن من حق داری ما فکر کردیم از بحث‏هایمان استفاده کرده گفتیم لابد از سخنرانیهایمان خوشش آمده گفت نه من یک نامزد دارم می‏خواهم ببینمش بابایش می‏گوید درست نیست من پسر بزرگ و دختر بزرگ توی این خانه دارم تو می‏آیی عروس می‏بینی آنجا آنها هم درست نیست عروس می‏خواهد مرا ببیند من هم می‏خواهم عروس را ببینم این پدر میرغضب شده نمی‏گذارد آمده‏ام گفتم چه کنیم گفتیم دختر به دختر می‏گوییم که می‏روم جلسه قرائتی به بابایش می‏گوید می‏روم جلسه قرائتی به اسم جلسه قرائتی از خانه می‏آیم بیرون من پشت موتورش می‏نشانم و می‏برمش (خنده حضار) و تو خیلی حق به گردن من داری من فکر نمی‏کردم یکی از آثار سخنرانی من این چیزها هم باشد این سخنرانی خیلی برکت دارد این که همدیگر را نبینند چرا همدیگر را نبینند «احدی ابنتی هتین» پس حرف سوم ببینند همدیگر را ببینند مقابل هم باشند از کلمه هاتا در می‏آید «هتین».
مهرّیه لازم است، نه جهاز
مسأله چهارم مهریه از قدیم بوده است موسی خیلی است قبل از پیغمبر ما 500 سال برو جلوتر می‏رسی به حضرت عیسی گفت برو جلو می‏رسی به موسی یعنی مسأله مهریه یک چیز قدیمی بوده است و درست هم است به مهریه هم دو تا اسم دارد هم می‏گویند مهر هم می‏گویند صداق، صداق دو تا لقَب دارد هم می‏گویند مهریه هم می‏گویند صداق، صداق که می‏گویند علامت صداقت مرد است چون مرد به عروس می‏گوید دوستت دارم می‏گوید خوب بده ببینم 100 تا سکه می‏گوید دادی معلوم می‏شود که دوستم داری وگرنه دروغ می‏گویی مهریه نشانه صداقت است مهریه الزامی است «علی ان تاجرنی» البته جهازیه الزامی نیست آخه بعضی‏ها انگار معامله می‏کنند می‏گوید، آقا ببینید 50 تا سکه دادم تو هم باید جهازیه‏ات عوض شود 100 تا سکه دادم باید جهازیه‏ات عوض شود 10 تا سکه دادم، مهریه لازم است ولی جهازیه واجب نیست پدر و مادر هر چه بتوانند جور می‏کنند داماد هم نیش نزند بعضی دامادها واقعاً پس هستند ما می‏گوییم کلمه پست داماد رفت خانه عروس، عروس را که آورد نگاه به جهازیه عروس کرد و گفت: اُه…اُه… اینها است که کمیته امداد به تو داده است عروس از خجالت در لحظه سکته قرار گرفت حالا گیرم یک عروسی وضع مالی‏اش کمرنگ است یک کمیته امداد که خیلی هم کار خوبی می‏کند یا یک ستادی دیگر ستاد جهازیه، چرا نیش زدی به یک عروس انسان نباید رو خود بیاورد گیرم حالا یک کت و شلوار از آن کت و شلوارهایی که تعاونی صندوق داده ارگانی نهادی، البته یک جوری هم نباید هی آخه من هم یک نجّارم می‏گم بی‏سلیقه هستند مثلاً یک 2000 تا غبا سرمه‏ای می‏بّرند می‏دهند به آقا می‏گویند به دِّب بده به طلبه‏ها می‏پوشیدند مثل آنان که گروه تواشیح است همه لباسهایشان یک رنگ است فردا هم لباس سرمه‏ای پوشیده‏اند می‏فرمایید که این پارچه‏های فلانی یک جوری کنید که معلوم نباشد که کفّاره، صدقه است اصلاً حدیث داریم که اگر زکات می‏دهی نگو زکات، همین طور بهش بگو، لازم نیست بهش بگی این پول از زکات است حضرت امام هم تو تحریر دارد که افرادی محترمند که از کلمه زکات رنجیده می‏شوند شکمشان را سیر کن اما نگو که این پول از زکات مهریه الزامی است. 5-لازم نیست مهریه نقد باشد چند لازم نیست اینجا هم من لازم نیست را نوشته‏ام لازم هست من یکبار روی سخنرانی گفتم شیعه‏ام علیه السلام. لازم نیست مهریه نقدی باشد خوب داماد پول ندارد البته حالا این را از نظر فتوای مراجع من سقفش را بلد نیستم چون آقای مراجع بزرگ به ما اجازه می‏دهند که یک داماد به عروس بگوید که من پول ندارم اما کامپیوتر یادت می‏دهم زبان انگلیسی یادت می‏دهم زبان عربی یادت می‏دهم قرآن هم یادت می‏دهم، نمی‏دانم، خرج دَرست را می‏دهم تو برو و فوق دیپلم باش خرج دانشگاهت را می‏دهم، می‏شود عوض مهریه کار اِرائه بده، توی قرآن آن زمان می‏شده ولی حالا این زمان می‏شود یا نه. یک آقا بالای منبر سخنرانی می‏کرد گفت حضرت ابراهیم آمد یک لاشه‏ای را دید یک تکه در دریا و یک تکه‏اش در خشکی حیوانهای دریایی از آن طرفش نوک می‏زنند. حیوانهای صحرایی از آن طرفش نوک می‏زدنند پرنده‏ها، دید گوشت تکه تکه شد گفت خدایا حضرت ابراهیم گفت چگونه این حیوانی که این لاشه‏ای در معده حیوان‏های دریایی و صحرایی و هوایی تقسیم شد. چه طور اینها روز قیامت چه طور این را جمع می‏کنی گفت چهار تا پرنده بگیر این آقا روی منبر می‏خواهد چهار تا پرنده بگیرد گفت یکی از آنها خروس است یکی از آنها طاووس یکی دیگر از آنها را یادش رفت گفت الاغ مردم خندیدند و گفتند الاغ که نمی‏پره، ایشان گفت الاغ‏های زمان حضرت ابراهیم می‏پریدند گفت بابا قانون چه می‏گوید قانون تکامل می‏گویی چه رو چه فرمولی گفت از باب تغلیب چون 3 تا از آنها پرنده بوده یکی از آنها را هم گفتند پرنده، بابا بسم اللّه الرحمن الرحیم یادم رفته است راحت یادم رفته است حالا الاغ‏های زمان حضرت ابراهیم می‏پریدند الان در زمان ما می‏شود یا نه، من از نظر فقه و فتوا بلد نیستم هر کسی به مرجع تقلیدش مراجعه می‏کند ولی در قرآن این را داریم «علی ان تاجرنی ثمنی حجج» چرا نگفته «ثمنی سنه» خوب بود می‏گفت 8 سال چرا عوض اینکه بگوید 8 سال می‏گوید 8 حج ما در فارسی می‏گوییم مثلاً می‏گوییم 20 بهار از عمرش گذشته چرا می‏گوید 20 بهار بگوید 20 سال.
رنگ الهی به کارها بدهیم
این خودش یک درس می‏خواهد بگوید، کارهایتان را رنگ الهی بدهید حج یک کار مقدّس است کارهایتان را رنگ الهی بدهید یعنی صورتتان را که می‏شورید خوب به قصد وضو کن، مگر شیرجه نمی‏روی خوب قصد غسل کن، می‏خواهی بنشینی خوب آن طرف بنشین که رو به قبله است، چادر برای خانمت می‏خری تولد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخر تولد حضرت امیر (علیه السلام) بخر حالا بحث را وقتی گوش می‏دهند که در آستانه 13 رجب هستیم تولد حضرت امیر روز پدر مثل اینکه خوب یک چیزی که می‏خواهی کمک پدرت کنی حالا هرچه می‏خواهی در طول سال کمک پدرت کنی یک جا مثلاً شب تولد امیرالمؤمنین شب 13 رجب شب اعتکاف کار خوبی است این اعتکافی که راه افتاده خیلی کار خوبی است فراقت زر و زور و رنگ و وارنگ‏ها و مهمان خدا شدن و مهمان ویژه خدا شدن بازگشت خویش بسیار کار خوبی است این اعتکاف از برکات جمهوری اسلامی است تولد حضرت امیر 13 رجب وقتی می‏گوییم می‏خواهیم وعده بگذاریم چرا می‏گوییم ساعت 9 بگو بعد از نماز مغرب و عشاء چند دقیقه بعد از نماز «من بعد صلواه الفجر» «من بعد صلوه الفجر» یعنی خلاصه زمان‏بندی کنید اسم بچه را می‏خواهی بگذاری چی یک اسمی بگذار که رنگ الهی داشته باشند «صبغهالله» یعنی کارهایتان را رنگ‏آمیزی کنید با رنگ الهی نگویید 8 سال بگو 8 حج «فان اتممت عشرا فمن عندک» تو بله برون‏های ما رسم اینکه طرف عروس می خواهند بروند بالا مثلاً طرف عروس می‏گوید 100 سکه داماد دو تا چانه می‏زنند که 50 سکه داماد دو تا چانه می‏زنند این رسم ما است که عروس نرخ را می‏برد بالا داماد نرخ را می‏آورد پائین در قرآن ضّدش است تو قرآن می‏گوید نه پدر عروس نرخ را بیاورد پائین گفت 8 سال بعد به داماد گفت اگر می‏خواهی 2 سال از خودت رویش بگذاری اختیار با خودت است یعنی درس ششمی که می‏گیریم مهریه را کم بگیرید و دست داماد را چی باز بگذارید اگر می‏خواهد بگوید بله… دست داماد را حالا 8 سال یا 10 سال سال 365 روز است ضرب 10 می‏کنیم یک نقطه بیاید اینجا 3650 روز هر روزی نمی‏دانم الان چوپان چند می‏گیرد کسی نرخ چوپان را دارد 3 تومان که می‏گیرد روزی 3 تومان حالا 3 تومان تعاونی حساب کنید ضرب در 3000 تومان 3×5 تا 15 تا یک داریم 3×6 تا 18، 19 تا یکی داریم 3×3 یکی داریم 10 تا چهار تا نقطه داریم یکی دو تا 3 تا، 4 تا 10 ملیون 950 هزار تومان تقریباً این پدرزن 11 میلیون از موسی گرفت تازه گفت ارزان حسابت کردم «ما اُرید اَن اُشق علیک» نخواستم به سخت بگیرم البته یکبار این را یاد نگیر که برو بابا اگر قدیم میلیون پس بابات الان چند میلیون هی عوضش خانه‏اش داد شغلش داد راهنمایش کرد داماد سرخانه بود یعنی موسی یک تکه نانی نداشت بخورد موسی درست است 10، 8 سال چوپانی کرد اما توی این 8 سال چوپانی خیلی چیزها را هم یاد گرفت یعنی یک استادی داشت مثل حضرت شعیب چوپانی را یاد گرفت مسکنش داد سرمایه‏اش داد اینها، اینها را هم حساب کنید. اینها را هم حساب کنید به هر حال این خودش یک راهی به ما نشان می‏دهد که اگر جوانانی می‏خواهند ازدواج کنند پول ندارند اما یک هنری دارند زبان بلد هستند، کامپیوتر بلد هستند، رانندگی بلد هستند نمی‏دانم یک چیزی بلد هستند که می‏توانند آموزش و مادر صدر اسلام.
دوری از سخت‏گیری در ازدواج
یک خانمی آمد عرض کنم که تو مسجد تو مجلس پیغمبر گفت یا رسول الله من شوهر می‏خواهم الان اگر باشد کتکش می‏زنند خجالت ندارد گفت من می‏خواهم ازدواج کنم حضرت فرمود که یکی این خواهر را به عقد خودش در بیاورد یک نفر گفت من، گفت چی چی داری گفت بسمه تعالی هیچی نشست و دو مرتبه گفت کی حاضره با این خانم ازدواج کند دو مرتبه همان پا شد و گفت من، گفت چی داری گفت هیچی آخرش گفت قرآن بلدی گفت بله گفت حاضری به جای مهریه قرآن یاد خانم بدهی گفت بله به خانم گفت حاضری مهریه‏ات آموزش باشد گفت چه چیزی از آموزش بهتر علم که از سکه بهتر است من حاضرم، هیچی عقدشان را بستند 8 سال «وما اُرید اَن اُشق علیک» من نمی‏خواهم آقا تو بله برون تابستان باشد یا زمستان کدامها راحت‏تر هستی تالار باشد یا خانه کدامها راحت‏تری که بیاید کی برود چه جوری راحت‏تر هستی همه جوری که آسان است «وما اُرید اَن اُشق علیک» نمی‏خواهم به شما سخت بگذرد حالا من نکاتی را اینجا ببینم به ترتیب بگویم اگر کاری براساس جوانمردی و ضعیف نوازی انجام شود علاوه بر اَجر معنوی پاداش دنیوی هم دارد چون موسی برای رضای خدا چوپانی کرد خدا اَجر آخرت که می‏دهد هیچی اَجر دنیایی هم به او می‏دهد این خودش یک درس است جوانها یک کاری را برای خدا انجام دهید خداوند جبران می‏کند اینجا موسی برای خدا بزغاله‏ها را آب داد حالا خدا این درس اول این را من اینجا ننوشته‏ام دوم به سنتّهای خوب ازدواج مثل حضور توی خانه دختر با پدر و گفتگو با حضور پدر این کار خوبی است این خم خودش یک درس است بعضی چیزها، آقا ما کار به سنتّهای قدیم، این قدیمی‏ها بودند بله برون و توی خانه ما همان کنار پارک بستنی می‏خوردیم تخمه می‏خوردیم می‏نشینیم حرف‏هایمان را می‏زنیم سنتّهای امیرالمؤمنین به استاندار می‏گوید سنتهای خوب را حفظ کنید.
تحقیق و شناخت پیش از ازدواج
3-شناخت داماد پیش از اقدام ضروری است خوب داماد را باید بشناسیم همین‏طور کیلویی نگاهش نکنیم خوشمان بیاید کیلویی که نیست اینجا «فَلما قَص علیه القصص» وقتی موسی آمد ماجرای خودش را نقل کرد. آن خاطرات مبارزاتی موسی خاطرات انقلابی موسی آن سخت‏کوشی‏ها و شرائط موسی آنها ببینید خلاصه حضرت شعیب موسی را شناخت یعنی یک جوانی را کیلویی انتخاب نکنید خوب اگر جوان قوی و امینِ، نداشتنِ امکانات خانه ندارد ماشین ندارد، مسکن ندارد اینها مانع ازدواج نیست جوان دو تا کمال داشت «القوی الامین» آیه قبل، «القوی» «الامین» هم بدنش سالم است هم دینش سالم است کسی که بدنش سالم است دینش هم سالم است نداشتن خانه و ماشین و تلفن عیب نیست این هم یک درس، درس پنجم هم که گفتم پیشنهاد ازدواج از طرف دختر عیبی ندارد رعایت نوبت این هم گفتم، گفتم عیبی ندارد پدر نباید در ازدواج بین دخترها تفاوت قائل شود همه را به یک چشم ببینید «احدی ابنتی هتین» یکی از این دو تا فرق ندارد یعنی برای من هیچ فرقی ندارد پدر بین بچه‏هایش فرق نگذارد یک درس است غریزه جنسی را جدی بگیرید حتی در خانه پیغمبر قبل از اینکه موسی بشود کارگر شعیب شد داماد آن یعنی یک جوان عذب را نیاورید توی خانه‏ای که دختر جوان دارد اول شرائط را درست کنید اول این را زنش بدهید بعد بیاید کارگری کند یک کارگر غرب می‏یاید توی خانه‏ای که دو تا دختر بزرگ یعنی مسأله شهوت حتی توی خانه انبیاء قصه جدی است بابا اینها دیگر با هم بزرگ شده‏اند اینها دیگر خواهر و برادر هستند چی چی مسأله شهوت خیلی جدی است حتی خانه انبیاء خطرش است ولذا پیغمبر که می‏خواهد پیغمبر را ببرد خانه اول می‏گوید بیا دامادم بشو بعد که دامادش شد قصه جدی است بهلول می‏گوید می‏خواستم با رضا شاه الان زنده است می‏خواستم با رضا شاه درگیر بشود چون رضا شاه با حجاب و اینها می‏گفت اول به زنم گفتم من می‏خواهم یک وارد مبارزه بشوم ممکن است اعدام کنند ممکن است زندان سرنوشت تو اول تو را طلاقت می‏دهم بعد هم یک شوهر پیدا می‏کنم وقتی از من طلاق گرفتی شوهر هم پیدا کردی آن وقت من راحت بودم به جنگ رضا شاه که دغدغه از طرف تو نداشته باشم. خوب کسانی که به کارگر زیردست سختگیری می‏کنند اینها افراد صالح نیستند چون حضرت شعیب گفت «ستجدونی انشاءالله من الصلحین» می‏بینی که من از افراد صالح هستم یعنی چه یعنی ما «اشق علیک» به تو سخت نمی‏گذارم معلوم می‏شود هر کارفرمایی و هر پدری سختگیری کند به زیردستش این فرد، فرد صالح نیست چون این جا گفت «ستجدونی»، «وما اُرید اَن اُشق علیک» من به تو سخت نمی‏گیرم می‏گوید انشاءالله صالحم سخت نمی‏گیرم صالحم یعنی چه یعنی هر که سختگیری کند صالح نیست البته در کمالات از خدا کمک بگیرید بگویید: «انشاءالله من الصلحین» هیچ وقت نگویید من صبر می‏کنم بگویید انشاءاللّه صبر می‏کنم ممکن است یک حوادثی در زندگی تو پیش بیاید که نتوانی صبر کنی همیشه در کمالات انشاءالله را داشته باشید. خلاصه موسی شد داماد شعیب. در آستانه تولد آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم روز بسیار عزیزی است امیرالمؤمنین کسی است که یکی از شعرا شعر قشنگی می‏گوید من سالهای قبل این شعر را خوانده‏ام ولی حالا چند سال است که نخوانده‏ام این شعر را تکرار کنم می‏گوی کعبه کجاست معمار کعبه خداست حضرت آدم هم بنّای اولش بوده است بعداً یک پیغمبر دیگری آمده است سنگ چینی کرده دیوارهایش را بالا برده است یک پیغمبر دیگر گچ‏گیری کرده است یک پیغمبر دیگر تعمیر کرده، در طول قرنهای قرنها این کعبه را همین‏طور بازسازی کردند و نگه داشتند و نگه داشتند همه بخاطر اینکه خدا مهمان دارد شب 13 رجب علی می‏خواهد، متولّد شود این را به شعر درآورده است می‏گوید که:
این خانه را باید خدا (2) بار     در اصل معماری کند   (معمار اصلی خانه کعبه خداست)
این خانه را باید خدا        در اصل معماری کند
آدم بنایش برنهد           جبریل هم یاری کند
آید اولوالعزمی دیگر        یک چند حجّاری کند   (پیغمبری دیگر سنگ‏تراشی کرد)
آن را اولوالامری دیگر       مفتوش و گچ کاری کند
این سان خدا از خانه‏اش      چندی نگهداری کند
تا ساعتی از دوستی        چندی مهمانداری کند
تمام طول تاریخ این کعبه حفظ شد برای اینکه بالاترین موحدین تاریخ اسلام باید در کعبه تولّد بشوید خوشا بحال ما که از اِرادتمندان و از مخلصین امیرالمؤمنین هستیم. روز تولد امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به همه بینندگان تبریک عرض می‏کنم.
خدایا! ما و نسل ما را از یاران امیرالمؤمنین و فرزندش حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده. (آمین)
همه مشکلات ما را به آبروی امیرالمؤمنین حل بفرما. (آمین)
زیارتش را با معرفت در دنیا و شفاعتش را در آخرت نصیب همه ما بفرما. (آمین)
«والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment