الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ماه رمضان 84 را گفتیم وارد سورههای کوچک بشویم، در «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» ماندیم. با هم این سوره را بخوانیم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
من شر ما خلق، یعنی پناه میبرم به تو از شر آفریدهها. گفتیم نگاه کنیم، آفریدهها چه شری دارند. شرور را گفتیم بعضی از درون خودمان است مثل شر حرص، تکبر، غضب که از درون انسان است، گاهی شرور از بیرون است.
شرور درونی را در چند جلسه گفتیم حالا نگاهی کنیم به شرور بیرونی. شرور بیرونی یکی شماته الاعداء، پناه میبرم که دشمن به ریش ما بخنده. یک خاطره براتون بگم. در جبهه کفار به مسلمانها میخندیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حساس شدند به چی میخندند. دیدند صف اول جبهه یک مشت پیرمرد آمدهاند. رزمندهها پیر بودند ریشهایشان سفید بود، کفار میخندیدند که عجب کسانی آمدهاند جبهه، یک مشت پیرمرد آمدهاند جنگ کنند؛ حضرت فرمود فردا ریشهایتان را رنگ بزنید که دشمن به ریش ما نخندد. شاید اینکه میگویند دشمن به ریش ما می خندند، شاید موردش این باشد، شاید هم چیز دیگری باشد. گاهی وقتها یک چیزی، یکشان نزول هم دارد، مثلا یک ضرب المثلی هست که فلانی هم خدا را میخواهد هم خرما را. این هم خدا و هم خرما یکشان نزولی دارد و آن این است که بت پرستها انواع بت داشتند، بت سنگی، بت چوبی، یک بتی هم داشتند بت خرمایی. یعنی مقدار زیادی خرما را هستهاش را درآورده بودند خرما را خمیر کرده بودند و از خرما مثل این که آدمک برفی درست میکنند، آدمک خرمایی درست کردند و در مقابلش کرنش و ستایش میکردند. قحطی شد، هرچی داشتند خوردند گفتند خوب این خرما خشک است، مجسمه را میرویم تکه تکه میکنیم خرمای خشک است آب میزنیم نرم میشود میخوریم. تبر آوردند بشکنند گفتند این خداست یکی گفت خدا چیه خرماست، نمیدانستند خداست یا خرما بعضی ضرب المثلها یک چیزهایی برایش در تاریخ بوده. حالا یا یافتنی یا بافتنی.
1- پناه به خدا، از شماتت دشمنان
شماته الاعداء، حضرت موسی رفت کوه طور، سی روز عبادت کند، تورات را بگیرد، ده روز تمدید شد، یعنی شد چهل روز. توی این ده روز سامری یک هنرمند مجسمه سازی بود، اگر کسی هنرمند باشد و دین نداشته باشد میشود سامری. هنر در خدمت فکر، در خدمت عقل، در خدمت مکتب، نه هنر ضد مکتب. هر هنری ارزش ندارد، هر آثار باستانی حفظش ارزش ندارد. این هنرمند بی دین، سامری، طلاها را جمع کرد، یک مجسمه گوساله ساخت، جوری هم ساخت که وقتی باد به آن میخورد، از یک طرف که باد میرفت از آن طرف صدا میکرد مثل سوتی که صدا میکند؛ به مردم گفت خدا همین است، موسی(ع) وقتی برگشت دید جمع کثیری گوساله پرست شدهاند. «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ» الأعراف/150، کله برادرش را گرفت و کشید و خوب برادرش هم پیغمبر بود، حضرت هارون پیغمبر بود، سنش هم از موسی بیشتر بود، جانشین بود، قائم مقام بود، پیغمبر بود، سنش بیشتر بود، اما قدری عصبانی شد که تورات را انداخت، سر برادرش را گرفت کشید. هارون گفت: «لَا تُشْمِتْ بِی الْأَعْدَاءَ» الأعراف/150 یه کاری نکن که دشمن بگوید پیغمبرها با هم دعوایشان است. گاهی وقتها خطهای سیاسی جوری حرکت میکنند که لذتش را آمریکا میبرد، اسرائیل میبرد. پناه میبرم من شر ما خلق، یکی از شرها فتنههایی است که دشمن میخندد. دو تا برادر جوری حرکت میکنند، دو تا روحانی، دو تا مسئول، دو تا وکیل، سفیر. یک حرکتهایی میشود که دشمن میخندد به ما. پناه میبرم از شماته الاعداء. یکی اگر ما یک مشکلی هم داریم بخاطر اینکه دشمن به ما نخندد، باید مواظب باشیم. دوست هم نباید بخندد، باید مراعات کرد. امام رضا(ع) ساعتهای آخر عمرشان با آن زهری که به ایشان داده بودند خیلی کلافه بود. فرمود که بردهها بیایند با هم غذا بخوریم. خوب بردهها آمدند و بردهها خبر نداشتند که سم توی بدن امام رضا چه میکند. راحت و طبیعی غذا میخوردند، حرف میزدند، میگفتند، میخندیدند، امام رضا میسوخت ولی هیچی نمیگفت تا یکی یکی بردهها که رفتند، آخرین برده که رفت، امام فرمود در را ببندید، در را بستند و امام رضا(علیه السلام) افتاد به زمین غلتید، غلتید، غلتید، غلتید، سوختم، سوختم، سوختم، گفتند چیه؟ گفت یک ساعت است میسوزم ولی دیدم بگم آخ غذا به دهن بردهها مزه نمیکند، تشخیص دادم که من بسوزم تا بردهها غذا به دهنشان بنشیند. اگر پدر و مادر هم مشکلی دارند نباید آن را روبروی عروس بگویند، روبروی داماد بگویند، هم باید مراعات دوست را کرد، هم باید مراعات دشمن را کرد. خدا رحمت کند شهید عزیز نواب صفوی را، این روحانی بزرگوار شهید که به دست رژیم شاه تیرباران شد، دستش را گذاشته بود، تکیه داده بود به دستش صحبت میکرد. یک نفر که بغلش ایستاده بود با کفشاش پایش را گذاشت روی دست ایشان، دست ایشان له شد، خون آمد ولی چیزی نگفت بعد وقتی دیدند خون میچکد گفتند چیه گفت این پاشو گذاشت روی دست من، دیدم اگه بگم آخ، اون خجالت خواهد کشید، برای اینکه خجالت نکشد. گاهی مردان خدا این رقمی بودند،
2- بستن راههای نقوذ دشمن
باید زندگیمان جوری باشد که نه دل دوست برنجد و دشمن زبانش بر ما باز نشود. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» النساء/141. کفار نباید راهی داشته باشند بر مسلمانها. راه نفوذ نباید داشته باشند. متأسفانه بعضی از ما کوچکترین مسئله را اگر توی ایران دیدیم اول با رادیو بی بی سی مصاحبه میکنیم بعد با رادیو آمریکا رادیو اسرائیل. یعنی خود ما کاری میکنیم که زبان دشمن بر علیه ما باز شود. این شر است.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» الفلق/1-2، یکی از شرور این است که ما کاری بکنیم که دشمن زبانش به ما باز شود.
درباره اینکه زبان دشمن باز شود یک چیزی یادم آمد بگویم. حضرت در جبهه بود آشپز دیگی بار گذاشت غذا بپزد حضرت فرمود ده تا دیگ بار بگذار. آشپز گفت آقا یک دیگ بس است، ده تا دیگ برای چی؟ فرمود دشمن توی تاریکی شما را دید میزند اگر یک دیگ بار بگذاری خواهند گفت جمعیت مسلمانها کم است، تو ده تا دیگ بار بگذار یکیاش آبگوشت باشد نه تاش هم آبِ خالی. همینطور آب بریزش توش زیرش را روشن کن. اون که نمیداند تویش آب است یا آبگوشت ولی آرایش نظامی ما باید جوری باشد که دیگ خالی ما هم دشمن را به وحشت بیندازد. آرایش نظامی باید این رقمی باشد. من شر ما خلق، یکی از شرور این است که دشمن ما را شماتت کند بگوید مسلمانها ترسو هستند، مسلمانها ضعیفند. امام صادق میفرماید: اللهم انی اعوذ بک من غلبه العدو، اینها خطرات بیگانه هست، ما خطرات خود را در چند جلسه گفتیم، داریم در این جلسه خطرات بیرون را میگوییم. دشمن بیرونمان است. قل اعوذ برب الفلق را داریم تفسیر میکنیم،
3- آمادگی برای مقابله با دشمن
امام فرمود اعوذ بک من غلبه العدو، پناه میبرم از اینکه دشمن پیروز شود. ما نباید یه کاری بکنیم که دشمن پیروز شود. قرآن میفرماید که «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» آل عمران/102، حق تقوا را داشته باشید، گفتند یا رسول الله، حق تقوا را ما نمیتوانیم داشته باشیم، آیه دیگری نازل شد «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» التغابن/16، لا اقل آن مقداری که استطاعت دارید. آیهای داریم «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» الحج/78، حق جهاد را انجام بدهید، از آنجا که بعضیها نمیتوانند حق جهاد را انجام دهند آیه میآید «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» الأنفال/60، یعنی آن مقداری که توان دارید نباید شکست بخورید. تمام آموزشها را باید ببینید و لذا اسلام میگوید(علموا اولادکم الرمای و السماحه) اولاد را گفته، نگفته علموا ابنائکم، اگر میگفت علموا ابنائکم، ابن پسر است، گفته علموا اولادکم، ولد، ولد یعنی چه پسر چه دختر، هم پسر باید تیراندازی یاد بگیرد هم دختر، علموا حدیث این است، علموا اولادکم. اسلام نگفته علموا ابنائکم، اولاد یعنی پسر و دختر. یک کشوری که دشمن دارد همهشان باید تیراندازی بلد باشند. علموا اولادکم، الرمایه، تیراندازی، والسباحه، شنا، متاسفانه پادگانهای ما قبلا که اینطور بود تیراندازی را یاد میدادند اما شنا بلد نبودند بعضی از سربازها. این شنا هم، روایت تیراندازی تنهایی من ندیدم. یک نامه هم نوشتم به مسئولین بالا که قوای مسلح ایران اگر میخواهد مکتبی باشد، روایت میگوید که تیراندازی و شنا، شما تیراندازی را اجباری کردید ولی شنا نه. آنوقت کشوری که هم شمالش دریاست هم جنوبش دریاست، سربازش میافتد در آب مثل آجر میرود پائین. السباحه، شنا یاد بگیرید. حتی از دشمن اسلحه آدم یاد بگیرد اشکالی ندارد. داریم که پیغمبر فرمود آن گروه شیوه خاصی میجنگند، ده تا مسلمان بروید آن شیوه را یاد بگیرید بیایید یاد مسلمانها بدهید. از دشمن هم گاهی وقتها باید استفاده کرد. حضرت در جبهه اسیر گرفت فرمود هر اسیری که باسواد است اگر ده تا از مسلمانهایی را که بی سوادند، آموزش بدهد، مزد کلاسش این است که او را آزادش میکنم. یعنی از اسیر هم برای آموزش استفاده کرد، از دشمن هم برای آموزش نظامی استفاده کرد. این که میگوییم نه شرقی، نه غربی، یعنی شرق زده نه، غرب زده نه، یعنی خود باختگی نکنیم، اما در آموزش ما باید هم شرقی باشیم، هم غربی. هرجا یک سوادی هست باید بروی یاد بگیریم. وقتی اسلام میگوید(اطلبوا العلم ولو بالسین)، برو چین چیز یاد بگیر، چین الان هم کافر است، زمان صدر اسلام هم کافر بود، حالا الان یک چند میلیونی مسلمان دارد. اسلام چینیها هم مال مردم قزوین است. یکی از علمای قزوین با یک مشت مردم متدین رفتند چین و اسلام را آنجا صادر کردند، هنوز هم علامه قزوینی قبرش آنجا هست مال هشتصد سال پیش است، بسیاری از کشورها اسلامشان از ما است، اسلام تانزانیا از ما است، از مردم شیراز است، اسلام زنگبار از ما است، اسلام چین از ما است، ما یک وقتی خیلی رشد داشتیم، تمدن ایران، ایرانی باید به خودش ببالد، بگذریم از یک مشت ایرانی خودباخته. تمدن ایران، این کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام را بخوانید مال علامه شهید مطهری که ایران چه خدماتی به اسلام کرده و برعکس اسلام هم چه خدماتی به ایران کرده. فقهای شیعه و سنی اکثرا از ایرانی هستند، ابن ماجه از بهترین علمای اهل سنت است، بسیاری از علمای ما، چه شیعه چه سنی از ایران بودند. خوب، پناه میبرم از غلبه عدو، منتهی عرض کردم، غلبه عدو هم باز فرمول دارد.
4- انصاف در برخورد با دشمن
یک خاطره بگویم، شخصی از مخالفین آمد با امام صادق بحث کند، امام صادق(ع) فرمود با این شاگردها بحث کن من تماشا میکنم، بعد ایشان شروع کرد با یکی یکی بحث کردن. وقتی بحثشان تمام شد شاگردها گفتند آقا خوب بلد بودیم بحث کنیم؟ فرمود تو حرف حق دشمن را هم قبول نمیکردی، مثلا دشمن میگفت حالا روز است یا شب؟ اگر روز میگفت، میگفتی شب، اگر شب میگفت میگفتی روز، بابا حقش را قبول کن. تو از ترس اینکه دشمن غالب نشود بر تو، بدیهیات را هم زیرش میزدی و این درست نیست. قرآن وقتی راجع به مشروبات الکلی، آب جو و شراب میخواهد صحبت کند خوبی هاش را هم میگوید. میگوید، «وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ» یس/73، مشروبات الکلی منافع هم دارد، شراب سود دارد، آن کسی که انگور را میکارد نان می خورد، آن کسی که کارخانه شراب سازی دارد نان میخورد، کارگرها نان میخورند، آن کسی که بطری درست میکند، آن کسی که کارتن درست میکند، آن کامیونی که این بطریها را جابه جا میکند، آن کسی که توی خیابان شراب میفروشد، آن کسی که اینها را سرویس میدهد، یک عده نان میخورند، ولی همه منافع را دیدی، ضرر شراب بیشتر است، چون انسان را یا به زندان میبرد یا به دیوانه خانه، آمار تصادف را بیشتر میکند، آمار خودکشی را بیشتر میکند، قدرت فکر و تعقل را کم میکند، «إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ» البقره/219، یعنی قرآن وقتی میخواهد شراب را بگوید بدیهای شراب را میخواهد بگوید، خوبی هایش را هم میگوید. این غلبه العدو معنیاش این است که ما حالا اگر گفتیم فلان کشور دشمنمان است خوبی هایش را نگوییم؟ بله، دنیای غرب در تکنولوژی از ماجلوتر است، قبول داریم، دنیای غرب مثلا نظمش، بله قبول داریم، یک سری چیزهایی که قبول داریم قبول داریم اما خودباختگی، بعضیها خودباختهاند. در فرودگاه یکی از کشورهای غربی بودم، از آن کشورهای لوکس، یک کسی گفت آقای قرائتی دیدی چقدر بهداشت اینها خوب است، گفتم نه این را نگو، شما بگو هواپیماش خوبه، شما چیزهای دیگه بگو، بهداشتش را نگو، بسیار کثیفند، گفت خیابانها مثل عروس، گفتم بله، ولی این کشور پنجاه میلیون آدم دارد چهل و پنج میلیون سگ، سگ هاشون هم توی رختخواب خودشان و آشپزخانه و توی آسانسور سوار میشوی چهارتا هم سگ بغلت است. شما ادرار سگ را بدهید آزمایشگاه، تمام زبالههای ایران را هم بدهید آزمایشگاه ببینید میکروب کدام بیشتر است. خودباختگی غلط است. ما آنکه حق است باید بگوییم بله این پیشرفت را دارند اما حالا که این پیشرفت را دارند پس عاداتشون درست است رسومشان هم درست است نه غذا خوردنشان هم درست است ازدواجشان هم، نه، گاهی وقتها ما یک چیزی که جذب میشویم همچین جذب میشیم که، ما رفتیم یک جایی مهمانی کباب آوردند، گفتیم این کبابها سالم است؟ گفتند فلان مجتهد عارف از این کباب میخرد. گفتم من مجتهد عارف را حاضرم ازش تقلید کنم اما کباب شناس نیست، کباب را کامیون دارها بهتر میشناسند. توی جاده که میروی آنجا که کامیونها می استند کبابش خوبه نه آنجا که اتوبوسها بایستند؛ چون اتوبوسها میروند آن پشت به راننده یک سیخ کباب خوب میدهند بعد دیگر معلوم نیست به بقیه چی چی میدهند. آنجا که کامیون میایستد کباب هاش خوبه. پس اگر آیت الله عارفیه، من احتیاط میکنم. ما فکر میکنیم حالا که ایشان مجتهد عارف حتما کباب شناس هم هست. ما خیلی زود قاطی میکنیم. یکی از علمای اصفهان رفته بود حمام یک کیسه کش دلاک فرستادند کیسه ایشان را بکشد. این صاحب حمام آمد پز بدهد، گفت این کیسه کش نماز شبش ترک نمیشود، گفت آقا من نیامدم نمازشب خوان ببینم من دلاک میخوام، این حال ندارد کیسه بکشد. گاهی وقتها ممکن است مسیحی باشد ولی ماشین را که تعمیر کند بهتر از غیر مسیحی تعمیر میکند. مسیحی است ولی کارش درست است. ما باید سعی کنیم که همچین خیلی جذب نشیم. نه جذب آدمهای ایرانی بشویم، نه جذبِ، حق را بگوییم، حق حق است، آب جو را هم که میخواهی معرفی کنی بگو این آب جو یک عده را به نان میرساند اما ضررش بیشتر است. خدا رحمت کند مرحوم فلسفی را به طلبهها میگفت وقتی بالای منبر حرف میزنید نگویید سینما بده، برای اینکه میگویند این آقا با تکنولوژی مخالفه، بگویید فیلم بد، بده؛ اگر گفتید فیلمِ بد، بده همه عقلا قبول دارند، اما اگر گفتی سینما بده میگویند این آقا متحجره، امله. بعد مثل می زد. میگفت امام زین العابدین در مسجد شام وقتی میخواست بنی امیه و یزید را رسوا کند گفت: انا ابن من قتل صبرا، نگفت انا ابن من قتل، بابامو کشتن، خوب معلومه توی جنگ یکی را میکشند دیگه، بابامو کشتن که گفتن نداره، فرمود انا ابن من قتل صبر، صبرا یعنی چه؟ یعنی یک کبوتر را بکنند توی قفس از بیرون قفس از این سوراخه هی نوک چاقو بزنند تا این کبوتر از بین برود. بابامو این رقمی کشتند، میگفت کشتن باباشو نگفت، نحوه کشتنش را گفت که هر انسانی یک جو وجدان داشته باشد میگوید دشمن را هم میخوای بکشی چرا این رقمی؟ چرا این رقمی؟ میگفت امام زین العابدین چیزی گفت که طرفدارهای یزید هم بپذیرند. طرفدارهای یزید هم بپذیرند.
5- دوری از خرافات، زمینه جذب مردم به اسلام
اسلام جوری است که جاذبه دارد. اگر یک جای اسلام جاذبه نداشت پیداست یک پسوندی، یک پیشوندی، یک خرافهای، ببین هرکسی تشنه است آب میخواهد، اگر دیدی یک کسی تشنهاش است آب نمیخورد پیداست که در این آب یا مگس افتاده یا لیوانش کثیف است یا این کسی که آب میآورد آدم کثیفی است وگرنه نمیشود معده تشنه باشد و آب تمیز را مصرف نکند. انسانها همه دین را دوست دارند، حالا ما تو دانشگاهها که میرویم سخنرانی میکنیم، از اسلام که میگوییم دانشجوها میگویند حاج آقا این اسلام که میگویی قبول، قرآن، حدیث، ما مخلص اسلامیم، اما میدانی فلان مسئول مملکتی چه کرد؟ فلانی چه کرد، چه کرد، چه کرد، چه کرد؟ عمل مسئولین را، بعضی هاشون را مطرح میکنند برای اینکه حرفها را هوا کنند. من چه میکنم؟ من هم می گویم اول این که آقا هرچی شنیدید تحقیق کنید بیخودی نگید کی برد کی خورد؟ وارسی کنید بسیاری از چیزها بعد از تحقیق دروغ درمی یاد. اول تحقیق کنید. موجی نباشید. آدمهای موجی چون دوستش دارد میگوید آزاد باید گردد، آن هم چون بدش مییاد میگوید اعدام باید گردد. اسلام میگوید نه آزاد باید گردد نه اعدام باید گردد، صبر گردد تا ببینیم چی چی گردد؟ سؤال گردد جوابش گوش گردد بعد قضاوت گردد بعد ببینیم چه خاکی به سرمون گردد. اینکه چون دوستش دارم آزاد گردد، چون بدم مییاد اعدام گردد، این موجی است، اول تحقیق کنید، به دانشجوها میگویم. بعد میگویم گیرم ثابت شد محسن قرائتی از بیت المال سوء استفاده کرده، باغی، کاخی، موافقت اصولی کارخانهای سرمایه دار است،
6- به خاطر خلافکاران، دست از دین نکشیم
اگر معلوم شد که من سوءاستفاده کردم و درآمد وچیزی دارم که نباید داشته باشم طبیعی نیست، یعنی سرمایهام طبیعی نیست، تازه آقای قرائتی بگذاریم کنار، یه آقا دیگه، یه طلبه دیگه، یه سفیر، وکیل، وزیر دیگه، از دین دست نکشیم. یک مثال میزنم. شما اگر خانمتان گفت نان بگیر، دیدی بهداشت هم چند تا نانوایی را بسته بود، به علت اینکه مسائل بهداشتی را مراعات نکرده این مغازه تعطیل، برمی گردی میگویی که خانم توی شهر ده تا نانوایی است چهارتاش بخاطر مسائل بهداشتی بسته است حالا شما فعلا گرسنه بخواب. میگوید مرد حسابی، چهارتاش بسته است، چهارتاش هم باز است، برو از آن چهارتا بگیر. اگر بچه مریض شد سه تا داروخانه را بسته بودند شما نمی گویی سه تا داروخانه را بستهاند، پس بمیریم از بی دارویی، برو از آنکه بازه بگیر. گیرم سه تا مسئول خراب شد، خلاص، بریم چهار تا مسئولی که خراب نشدهاند بگیریم. ما نمیتونیم بگیم حالا که این بد شد، حالا که این امام جمعه بده، من دیگه نماز جمعه نمیرم، یک امام جمعه دیگه، این قاضی بده؟ این شهردار بده؟ این سفیر، وکیل، وزیر، هر که بد بود اگر ثابت شد بدیش، میگذاریمش کنار یک کسی دیگه. ما حق نداریم بخاطر اینکه آدم بده دست از مکتب برداریم، بخاطر اینکه نانوایی بسته دست از غذا برداریم، بخاطر اینکه داروخانه بسته است دست از درمان برداریم، ما باید درمان کنیم ولو دو تا داروخانه ببندند. حرف من این است، یک، تحقیق کنیم هست یا نه، اگر ثابت شد هست و واقعا معلوم شد که این کار جرم است و جنایت است و خلاف قانون است یا خلاف شرع است ایشان را میگذاریم کنار، یکی دیگه، یکی دیگه. شما حق نداری بگی که نماز نمییام بخاطر اینکه توی محلهمان یه کسی، چی کار داره به این؟
گنه کرد در شوش آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
توی محلهات که فرماندار بد است، نمیتونیم بگیم که پس ما دیگه فرماندار نمیخوایم، شهر فرماندار میخواد، حالا چهار تا بده، چهار تا دیگه. بسیار خوب. پناه میبرم به تو،
7- سفارش اسلام درباره حقوق همسایه
یکی از بدیها همسایه بد است. من جار سوء فی دار اقامه. آنجا که آدم اقامت میکند همسایه بد. همسایه به گردن همسایه به قدری حق دارد که حضرت فرمود که آنقدر سفارش همسایه را کردند که من گفتم لابد همسایه از همسایه ارث میبرد. خوب، از هر طرف تا چهل تا خانه همسایهاند. یعنی از هر طرف، این طرف، اون طرف، اون طرف، اون طرف، چهل تا. پس یعنی شهر کوچک تقریبا همه مردم همسایه هستند و حقوق همسایه را اگر بگیم دیگه باز خیلی وقت میشه. پناه میبرم از همسایه بد، دیگه چی؟
پناه میبرم از فتنه النساء، از حیله زنها. من خلیل ماکر، از رفیق، مرد حیله گر. هم زن میتونه حیله داشته باشه، هم مرد میتونه حیله داشته باشه، پناه میبرم از حیله. حالا حیله خانم یا مرد مکار، یعنی مکر و حیله میکند. پناه میبرم به تو از حیله. پناه میبرم به تو اعوذ ذریتی مِن شر کل مَن سبّ لرسوله و اهل بیت، پناه میبرم به اینکه نسل من دشمن پغمبر و اهل بیت باشد. پناه میبرم از شر حاسد، اذا حسد. مفصل راجع به حسد میخواهم انشاءالله صحبت کنم
پناه میبرم از شیطان و وسوسههای شیطان که این هم در سوره قل اعوذ برب الناس میخواهم صحبت کنم. خطرات طبیعت، طبیعت هم خطراتی دارد، پناه میبرم از شر هر جنبنده، گاهی حیوانها آدم را اذیت میکنند. حیوانها هم میتوانند نقش مثبت داشته باشند، هم میتوانند نقش منفی داشته باشند. نقش مثبت حیوانها، توی قرآن حدود بیست و پنج شش تا آیه داریم که حیوانها نقش داشتند. اول نقش مال عنکبوت است که پیغمبر را در غار، حفظ کرد، عنکبوت حیوان است. دومین نقش، در یقین حضرت ابراهیم است، حضرت ابراهیم که میخواست یقین پیدا کند خدا گفت چهار تا پرنده را بگیر بکوب سر چند تا کوه بگذار، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ» البقره/260 حیوانها که ذبح شد و گوشتشون در هم کوبیده شد و مخلوط شد، وقتی صدایش میزنی کبوتر، طاووس، دومرتبه ذرات پخش شده همه یک جا جمع میشوند. یک کسی میگفت این چهار تا حیوان یکیاش طاووس بود، یکیاش خروس بود، یکیاش نمیدونم چی چی بود، آن یکیاش یادش رفت، گفت آن یکیاش الاغ بود. مردم خندیدند و گفتند الاغ که جزو پرندگان نیست، گفت الاغهای زمان حضرت ابراهیم میپریدند. خوب آقا جان، مرد حسابی، بگو سه تاش کبوتر بود و طاووس بود و چی بود، یکیاش هم یادم رفت، خوب بگی یادم رفت بهتره که. گاهی افراد خلاف میکنند عوض اینکه بگن معذرت میخوام میخوان خلافشان را توجیه کنند توی خلاف چی چی هم میگن قتلهای زنجیرهای، میشه خلافهای زنجیرهای. یعنی تو هی این خلاف به خلاف دیگه، خلاف دیگه به خلاف دیگه، خلاف دیگه به خلاف دیگه، گاهی یه خلاف مقدمه بیست تا خلاف میشه. بهترین آدم اینه که خلاف اول، بگه آقا بسم الله الرحمن الرحیم، بد کردم، خلاص. هم خدا خوشش مییاد، خدا خوشش مییاد. آقا نمیتونم، عاجزم، بلد نیستم. خوب، این کشتن پرندهها مقدمه شد برای اینکه حضرت ابراهیم یقین پیدا کند، اون الاغی که زیر بار اون ولی خدا بود، «مَرَّ عَلَى قَرْیَهٍ» البقره/259، یکی از اولیای خدا، پیغمبری بود، ظاهرا حضرت عزیز سوار الاغی بود، از قریه مخروبهای میگذشت گفت خدایا این مردهها را چه جوری زنده میکنی؟ همانجا خدا مرگش داد، پیغمبر را که سوار الاغش بود مرگش داد، بعد الاغش هم مرد، بعد از صد سال زندهاش کرد گفت چقدر وقت است اینجایی؟ گفت به نظرم نصف روز، یک روز، فرمود نخیر صد سال پیش، حالا نگاه کن صد سال پیش یک همچین سؤالی کردی، خودت را مرگت دادم حالا نگاه کن انظر الی طعامک و شرابک، انظر الی حمارک، نگاه کن الاغت را میخواهم روبروی چشمت زنده کنم، این جور شدو الاغ شد. یعنی گاهی وقتها الاغی میمیره زنده میشه تا پیغمبری به درجه یقین برسد. هد هد نقش داشت، حیوانها نقش داشتند ولی خوب حیوانها ضرر هم دارند. یکی از خطراتی که و من شر ما خلق، یکی از آفریدهها شر حیوان هاست، درنده، گزنده، خزنده، اینها همه میتوانند شر هم داشته باشند. خوب، و من شر یوم سوء، روز بد، ساعت بد، در دعای سمات هم هست، ساعت سوء، یوم سوء، دیگه چی؟ از سختیهای سفر، پناه میبرم از شرّ آنچه از آسمان نازل میشود، از شر جنون، برص، جزام، از شر مرضهای بد، این شرور خارجی است. قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد از شرورهای درونی مثل غضب و حرص و هیجان شهوت و بخل و صفات، از شرور نفس و از شرور سلطان و همسایه و فرزند و همسر و دوست و، از شرور درونی و از شرور بیرونی، از شرور آسمانی و از شرور زمینی، ما را از همه شرور حفظ بفرما(الهی آمین)
کمتر از آنی ما را به خودمان رها، واگذار نکن(الهی آمین)
ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما(الهی آمین)
آنچه شب قدر برای خوبها مقدر میکنی همه را برای همه ما مقدر بفرما(الهی آمین).
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته