الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
باهم بخوانیم سوره فلق را؛ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5.
بگو پناه میبرم از شر ما خلق، شر آفریدهها. آفات و شرور را شناسایی میکردیم که ما باید از آنهاپناه ببریم، نه ما، پیغمبر باید پناه ببرد، به پیغمبر میگوید قل اعوذ برب الفلق، بگو، بگو یعنی اعلام کن، مسئله یواشکی هم نیست، حالا گاهی وقتها آدم یک مشکلی دارد حق ندارد به کسی بگوید، ولی اینجا مشکلی است که خدا به پیغمبر میگوید این مشکل را به دیگران اعلام کن. قل، به مردم بگو این را، پناهندگیات را اعلام کن، من پناهنده میشوم به خدا، از چی؟ قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، از خطرات ما خلق، گفتیم شرور بعضیاش از خودمان است، بعضیاش از بیرون است.
1- خطر اصرار بر گناه و نافرمانی
به مناسبت قل اعوذ رفتیم سراغ اعوذها، حدود 350 تا اعوذ در دعاها داریم، یک چند تایش را انتخاب کردیم برای عزیزان، ماه رمضان 84 بگوییم. یکی از اعوذها این است که میفرماید که(اللهم انی اعوذ بک من الاصرار علی المعصیه)، پناه میبرم از اصرار بر گناه. انسان معصوم نیست، گناه میکند، اما اصرار بر گناه مهم است. بد نیست یک نکتهای را بگویم، اصرار بر گناه، دلالت بر جرئت و جسارت و پررویی و رفتن حیا و اینهاست. قرآن درباره اصرار بر گناه، کلمه کانوا دارد، کانوا یعنی اصرار دارند، مثلا(بما کانوا یعملون)، یعنی اصرار بر این کار دارند، (کانوا یفسقون)، اصرار بر فسق دارند. (یصرون علی الحنث العظیم)، اصرار بر گناه بزرگ دارند، چه خوب است که اگر انسان گناه کرد زود عذر خواهی کند، توبه کند، اصرار بر گناه نکند. پناه میبرم از اصرار بر گناه. رد شویم. دیگر چی؟
پناه میبرم، (من ایثار الباطل علی الحق)، ترجیح باطل بر حق، از ترجیح باطل بر حق، پناه میبرم. دو تا داماد آمد سراغ دختر من، یک داماد راهش حق بود، یک داماد راهش باطل بود، اما آنکه راهش باطل بود نماز نمیخواند، گاهی هم لب به مشروبات میزد، شغلش هم درآمدش حرام بود اما خوشگل بود، خانه داشت، تلفن داشت، فامیلش سرشناس بودند و من دخترم را به یک مؤمن فقیر ندادم، ولی به یک پولدار مشکلدار دادم، اینجا ترجیح دادم باطل را بر حق. (حی علی الصلوه) میگفتند یعنی بشتابید، (حی علی خیر العمل)، بیایید به سمت عمل خوب، یک مشتری هم آمد شک داشتم نماز اول وقت بخوانم یا این مشتری، این مشتری این مقدار سود داشت نماز اول وقت، گفتم حالا ول کن، نماز را بعداً میخوانم. یک کسی کشمش خرید بخورد در کشمش مورچه بود، گفتند چرا مورچه خوردی؟ گفت آخه این پا دارد درمی رود، کشمش هست. حالا گاهی وقتها میگوییم که این از دستمان در میرود، ترجیح میدهیم باطل را بر حق.
ما فقط هنرمان در دنیا همین انتخاب است وگرنه مثل ما مثلِ کسی است که دست و پایش را گرفتند انداختند توی حوض، یعنی استخر مال ما نیست، آب استخر هم مال ما نیست، افتادن هم بدست خودمان نیست، حالا که افتادی سعی کن نیت غسل کنی، یک غسل جمعهای از توش دربیاید. حالا که آب به صورتت میریزی، قصد وضو کن. ابر و باد و مه و خورشید در اختیار ما نیست، آفریدن خودمان هم در اختیار خودمان نیست، بالاخره خورشید و زمین و این هستی بدون اراده ما آفریده شده، خودمان هم بدون اراده به دنیا آمدیم، حالا که به دنیا آمدی از این ارادهای که خدا به تو داده یک کار خوبی بکن.
دو تا شغل است، یک شغل مفید ولی کم درآمد، یک شغل بی فایده ولی پر درآمد؛ کدام را انتخاب میکنی؟ یک ساختمان است حیاط دارد، اما نقشهاش روز نیست، یک ساختمان است، دخترها را همه میبینند هر مهمانی میآید در خانه دل اندرون خانه را میبیند، خانواده را میبیند، نمیدانم آشپزخانهاش، اصلا وضع خانه یک جوری است که همه همدیگر را میبینند ولی میگویند نقشه فلانی است و نقشه روز است و مشتری هم دارد. اما یک خانه اینطور نیست، خانه خوبی است ولی ساختمانش جوری است که حریم دارد، حیا دارد، کدام نقشهها را قبول میکنند، این نقشه یا آن نقشه.
2- خطر فخر فروشی و مباهات در اموال
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» الفلق/1-2، یکی از شرها که از درون خودمان است این است که اعوذ بک من مباهات المکسرین والازراء؟ ؟ ؟ بالمقرین، پناه میبریم از اینکه با پولدارها رقابت کنم، بالندگی، خودبالی، نسبت به پولدارها. آن سفرهاش دو رقم خورش داشت، من سه رقم خورش، آن هفت طبقه ساخت، من توی این خیابان هشت طبقه میسازم. همین طور چشم و همچشمی، او صد تا سکه، من دویست تا سکه. روی چشم و هم چشمی.
قبیلهای یک شتری داشت، غذا درست کرد، یک قابلمه غذا مثلا دادند در خانه رئیس قبیله دیگری، گفت چی است؟ گفت قبیله ما شتری کشته، غذایی درست کرده، این قابلمه برای شما، گفت من خودم رئیس قبیلهام، شما برای من قابلمه میفرستید، لگد زد قابلمه رفت هوا. گفت به کوری چشم قبیله شما، دو تا شتر میکشیم، دو تا شتر کشت، غذا را داد به خانهها، دیگری گفت حالا که اینطور شد ما سه تا میکشیم، چشم و همچشمی رسید به اینکه صد تا شتر کشتند، امیرالمؤمنین فتوا داد احدی از این گوشتها نخورید، همه را بریزید توی بیابان سگها و شغالها بخورند، دیگ پلویی که بر اساس چشم و همچشمی باشد این ارزش ندارد، همینطور چهارده طبقه پانزده طبقه، شانزده طبقه هفده طبقه، این اداره چی است، آن اداره چی است، اتاق این مدیر کل اینطور است، پس اتاق مدیر من اینطوری است، همینطور مسابقه در دکورها، مسابقه در پزها، مسابقه، مسابقه مسابقه، پناه به تو میبرم از اینکه نسبت به توانگران، مباهات المفسرین و الازراء، خوار داشتن افراد، افراد ضعیف را خوار می کند، افطاری میدهد، اما یک اتاق میگذارد برای تاجرها، سرشناسها، یک اتاق هم میگذارد برای طبقه دوازده، توی طبقه دوازده یک طبقه بیست و چهار هم هست که دیگه دوازده دوازده است. میگوید آقا جون بیا کفشها را جفت کن، شما استکانها را بشور، آخرش یک بشقاب برنج میدهد، اما از اینها نوکری میکشد. یک کسی میخواست سور بدهد، گفت آقا میخواهم فقرا را دعوت کنم سور بدهم، حضرت فرمود بیخود، گفت من چه خاکی به سرم کنم؟ پولدارها را دعوت کردم گفتی بیخود، فقیرها را هم دعوت میکنم میگویی بیخود، پس چه کنم؟ گفت یک فقیر یک غنی، باید پهلوی هم بنشینند، چون اگر فقیرها را دعوت کنی نگاه میکند این هم که فقیر است، آن هم که فقیر است، اتاق پر از فقیر است، به هم میگویند حاج آقا مثل اینکه روزه خورده، پیشنماز محله گفته بخاطر روزهای که خوردی باید شصت تا فقیر را اطعام کنی، به نظرم کفاره باشد، چون وقتی همه فقیرند آدم میفهمد که این. بعضی از تاجرها که جنس هایشان بنجل میشد مثلا یک فاستونی، کفشی داشتند این را کسی نمیخرید در انبارش باد میکرد، میآورد میداد به مرجع تقلیدی، یا رئیس حوزه، میگفت آقا به طلبهها یکی یک قبایی بده، یک بار این طلبهها همه قبای سورمهایاند مثل این اسیرها. گروه تواشیح هستند همه لباسشان یک جور است، حالا آنها اسیر نیستند آنها آزادند، همه لباس سورمهای، این پیداست که. . . مثل سربازهایی که کلهشان را میتراشند، نباید جوری عمل کنیم که این احساس کند این یک اسیر است، کسی اگر پول میدهد، بگوید پول را بگیر خودت، خداوند گنهکارها را هم آزاد گذاشته، گفته خلاف کردی، خیلی خوب، حالا که خلاف کردی این کار را بکن، یا این کار را بکن یا برده آزاد کن، یا شصت تا فقیر را روزی بده، یا همچین کن، یا همچین کن، یعنی خداوند در کفارات هم چند رقم گذاشته که طرف در پرداخت مجبور نباشد، خدا مجرمین را هم مجبور نمی کند، اصلا در بهشت هم آزادی است. قرآن میگوید نتبوء من الجنه حیث یشاء، میرود در بهشت هر جا دلش میخواهد وگرنه نمیگویند آقا ببینید این هکتار در این هکتار در این هکتار، تکان نخور، بهشتی هم که آدم نتواند تکان بخورد بهشت نیست، حیث یشاء، حیث یشاء یعنی هرجا دلت میخواهد، هرچی دوست داری، مما یتخیرون، مما یشتهون، حیث یشاء، او کفاره او اطعام او او، کلمه او یعنی یا این یا این یا این، در قرآن او، او، او یعنی یا این یا این یا این یا این، مجرم را هم در پرداخت کفاره آزادش بگذارید، هرجا که آزادی بوده نتیجه داده. شما میگویی آقا ایشان رئیس، میگویم خوب بنده این رئیس را قبول ندارم، مردم یک مقداری ممکن است حریم نگه دارند ولی در دلشان فحش میدهند، در دلشان فحش میدهند.
3- اسراف در مراسم تدفین اموات
پناه میبرم از اینکه فقرا را خوار کنم و نسبت به پولدارها، روی رقابت و چشم و هم چشمی سفرههای چنان، عروسیها، مهریهها، چی چی چی چی. خدا میداند در تهران، فاتحههایی میگیرند میلیونها تومان پول گل میدهند، میلیونها تومان پول گل میدهند. دهها میلیون تومان پول قبر میدهند، و حال آنکه خانوادههایی هستند که یازده نفر در یک اتاق میخوابند، یازده نفر در یک اتاق میخوابند ایشان میلیونها پول گل میدهد؛ خیلی گیرید، روز قیامت یک سری بخاطر مرده گناه میکنیم. آخه بعضیها مردهشان هم فتنه است. ما داشتیم کسی رفته بود جبهه، گفته بود، وصیت کرده بود اگر شهید شدم دو خط سیاسی بودند در شهرش، چپ و راست، گفته بود اگر شهید شدم راضی نیستم آن جناح مخالف در تشییع جنازه من بیاید، یعنی در وصیت مرگش هم فتنه را اضافه کرده بود. به جای اینکه بگوید حالا که ما مردیم شما با هم رفیق شوید، گفته اگر من مردم آن جناح سیاسی نیاید تشیع جنازه من. بعضیها مردهشان دردسر دارد. بعضیها وصیت میکنند من را در فلان روز، سه شنبه، دو بعد از ظهر، در فلان جا خاکم کنید؛ حالا سه شنبه دو بعد از ظهر، دو متر برف آمده، فلان جا دور است، چه خاکی، بابا تو زنده بودی اذیتمان کردی، حالا هم که مردی اذیتمان میکنی. بعضیها مردهشان هم اسباب دردسر است. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، چند صفحه وصیت کرد، یک کلمه نگفت کجا من را خاکم کنند، گفت هرجا راحتید خاک کنید، هرجا راحتید. این همه گرفتاری هست، زندهها جا ندارند من بروم سراغ مردهها. تشییع جنازه، یک پولهایی خرج شد، حالا نگویم کی، کجا، چی. که این بزرگواری که از دنیا رفته بود از فقر و اینکه نتوانستند دکتر و داروی درست بهش برسانند مرد، یک کسی در تشییع جنازه میگفت یک هزارم این پول تشییع جنازه را به خودش میدادند نمیمرد. یعنی خرج عملش میکردند نمیمرد.
4- اسراف، به نام حفظ شعائر مذهبی
این منارهایی که میسازیم، این منارهای چند میلیونی، پول یکی از این منارها را بدهند به نسل نو، چند هزار بلال درست میشود، ما به جایی اینکه پول بدهیم بلال درست کنیم، پول میدهیم منار درست میکنیم، اسمش را هم میگذاریم شعار مذهبی. قرآن یک آیه دارد میگوید کسانی که ولخرجی میکنند برای اینکه سرپوش بگذارند، یک لقب روی کار خودشان میگذارند، آیهاش این است، «زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» یونس/12، «زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ»، مسرف یعنی اسراف میکند، ولخرجی میکند، منتهی اسرافش پلهویش زینت دارد، چرا؟ یک توجیهی رویش میگذارد. رشوه، اسمش را میگذارد حق التسریع، هدیه. توی خانه هشت تا مهمان است، این خانم برای شانزده تا برنج برمی دارد، خانم، تا یک هفته ما باید کهنه خوری بکنیم، غذای مانده را هی داغ کنیم بخوریم. میگوید آدم آبرو دارد، با کلمه آبرو، به جای هشت تا، شانزده تا. سفارتخانهها چقدر ولخرجی است، میگویند این دیپلماسی است. ما با یک گروهی رفته بودیم آلمان، گفتیم خوب همین جا توی سفارتخانه، توی نمازخانه، پتوها هم تمیز است، اتاق هم تمیز است، همین جا بخوابیم، یکی گفت من گذرنامه سیاسی دارم، نمیدانم گذرنامه سبز دارم، من هتل پنج ستاره، چهار ستاره، سه ستاره، جایگاه من مدیر کل است، قائم مقام، گفتم آقا کجا میروی بخوابی، آخه میدانی شبی چند دلار باید بدهی، همین جا بخواب، قالی دستباف ایرانی، پتوی ملحفه کرده، همه مسلمان، ظرفها تمیز، قبله، خانه خودمان، ملک خودمان است، سفارتخانه ملک ایران است، گفت نه این زشت است جایگاه ما این است که. . . هی دلار آتش میگیرد. به این هیأت هم میگویی این جوانی که زیر علم است، این داماد نشده، این تیغ علم هایت را بفروش دامادش کن، یک آدم گشنه، یک آهن هم سر میگذارند، زن ندارد، گشنه هم هست، آهن میکشد. رئیس هیأت هم میگوید علامت ما شانزده تا تیغ دارد. فکر میکند امام حسین میآید میگوید خوب هیأتها، هرکس تیغ علامتش بیشتر است آن اول برود بهشت. بعد یک طناب وصل میکند میگوید هر هیأتی درازتر است، اول آن برود بهشت. سوم میگوید دیگها را بشمارید، هر هیأتی دیگش بیشتر است اول. . . به حضرت عباس به این قرآن قسم، به این قرآن، به این قرآن، قبول شدن نه به تیغ است، نه به دیگ است، نه به متر است. کجا هستیم ما، اصلا دین یک چیز دیگر گفته، ما یک چیز دیگر میگوییم. پناه به خدا میبرم از چشم و هم چشمیها. دیگر چی؟
5- لزوم تشکر از مردم، در برابر خدمات و زحمات
امام سجاد فرمود: پناه به تو میبرم(من ترک الشکر لمن استمع العارف عندنا)، از مردم باید تشکر کرد، پناه میبرم که مؤمنی خدمت کرده، من تشکر نمیکنم، بابا تشکر کن. زنگ در خانه را میزند یا بوق ماشین را، آمده زبالهها را ببرد، دست شما درد نکند، متشکرم، خوب یک متشکرم بگو، آقا کارمند دولت است، حقوق رسمی گرفته، باید بگیرد. مدیرکل است، این آقا میآید چای پهلوش میگذارد، سرش را بالا نمیکند آقا دست شما درد نکند، خادم مسجد، دست شما درد نکند، آقا این استاد است، سلامش کن، استاد است سلام میخواهد چه کار کند، حقوق میگیرد باید درس بدهد. عجب، بابا پول گرفته نان میدهد، بابا درست است پول میدهی نان میگیری، ولی این پای تنور ایستاده، عرق میریزد، سحر بیدار شده خمیر کرده، خوب بگو دست شما درد نکند، یک نانوا که بی خوابی میکشد پای تنور آتش، اگر صد تا مشتری، صد نفر بگویند نانوا، دست شما درد نکند، نانوا دست شما درد نکند، همین بگو دست شما درد نکند، آقا، پول میگیرد نان میدهد، آقا مثل مجسمه میآید، مثل مجسمه میرود. پناه میبرم از این لاشههای مجسمهای که خیر میبینند، تشکر نمیکنند. آقا کمک کردی، خوب برای شادی روح پدرش صلوات بابا دارد بدهد، پول گرفته باید چای بیاورد، پول گرفته باید نان بدهد. اینها از بدی هاست، پناه میبرم، امام سجاد میگوید، پناه میبرم از اینکه حلقومم خشک شده، یعنی به آدمهای خدمتگزار، از آدمهای خدمتگزار تشکر نمیکنم. حتی مهمانی که میرویم از خانم تشکر کنیم، حالا نه معناش اینکه با خانم گفتگو کنیم، دم آشپزخانه بگو خانم دست شما درد نکند، خستگیاش برطرف میشود، ما مهمان گاهی میآید خانهمان، اما خانواده ما فقط از آقای مطهری خوششان میآمد، یکی روز گفتم چرا؟ گفت تمام مهمانهایی که تو آوردی، خوردند و رفتند، از تو تشکر کردند، با اینکه من جون کنده بودم. یک روز آقای مطهری گفت خانمتان کجاست؟ گفتی خانممان در آشپزخانه، وقتی آمد برود مرحوم شهید مطهری گفت حاجیه خانم، دست شما درد نکند، گفت تنها آخوندی که آمد خورد و تشکر کرد، شهید مطهری بود، باقیها خوردند و عاروق زدند از تو تشکر کردند. تشکر کنید، از زن خانه دار، یک بچه، تشکر کنید. پناه میبرم از اینکه خدمت ببینم حلقومم از تشکر باز نشود. دیگر چی؟ سوره فلق را بخوانید ببینیم: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، از شر آفریدهها. یکی از آفریدهها، خودمان، از شر خودمان، میخوریم، تشکر نمیکنیم.
اعوذ، پناه میبرم، اعوذ بک من ترک الشکر لمن استمع العارف عندنا.
6- خطر ترویج شایعه در جامعه
(اللهم انی اعوذ بک من ان نقول فی العلم بغیر العلم)، پناه به خدا میبرم از اینکه بدون دلیل حرف بزنم، بدون علم، همینطور میگوییم، همین طور میگوییم، برد، خورد، دارد، مصادره کرد، کاخ مال کی است، باغ مال کی است، همینطور میگوییم، اینقدر حرف میزنیم الکی، خوب. قرآن بخوانم، «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» الإسراء/36، آن چیزی را که علم نداری پیگیری نکن، بگذارید من این آیه را بنویسم، آیه قشنگی است، «إِنَّ السَّمْعَ» الإسراء/36، سمع یعنی گوش، سامعه، «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ»، بصر یعنی چشم، «وَالْفُؤَادَ»، یعنی دل، «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»، پیگیری نکن، چیزی را که یقین نداری دنبالش را نگیر، گوش، چشم، دل، مورد سؤالند. این کل اولئک چی است؟ چرا نگفته گوش، چشم، دل مورد سؤال است، میشود بگوید ان السمع و البصر والفؤاد کان عنه مسئولا، این کل اولئک را برای چی است؟ به نظرم در تفسیر آیت الله طیب اصفهانی، اطیب البیان هست، میگوید این کلمه کل اولئک میخواهد بگوید این سه تا از باب نمونه است، کل اولئک یعنی کل اعضاء، نمیخواهد بگوید روز قیامت فقط از چشم و گوش و دل میپرسند، از دست هم میپرسند چرا این کار را کردی، از پا هم میپرسند چرا اینجا رفتی؟ این کل اولئک، اگر این سه تا بود، میگفت چشم و گوش و دل مورد سؤالند؛ گفته چشم و گوش و دل و همه اینها، اینکه میگوید همه اینها، یعنی این سه تا از باب نمونه بود. یک وقتی میگویی که این آقا و این آقا و این آقا را نگه دارید، بازخواست کنید، بازرسی کنید، یک وقت میگویی این آقا، این آقا و این آقا و همه را، این کل اولئک همه را، یعنی این سه تایی که اسم بردم از باب نمونه است این؛ کلمه کل اولئک کان عنه مسئولا.
پناه میبرم از اینکه یک چیزی بگویم که تحقیق نکردم. قرآن بخوانم، «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» الحجرات/6، اگر یک فاسقی خبر داد تحقیق کنید، حالا بنده یک چیز دیگر میگویم، میگویم اگر عادل هم گفت تحقیق کنید، چون در شرایط ما ممکن است افراد فاسقی توی آستین عادل جمع شوند، به عادل خط بدهند، خودش عادل است، ولی گزارشهای غلط به او بدهند او هم یک چیزی بگوید. بنابراین حداقل این است که اگر فاسق خبری داد تحقیق کنید، حداقلش. الان در زمان ما گاهی وقتها عادلها هم حرف هایشان به جایی بند نیست. بنده دو تا عادل آوردند خانهمان، گفتند فلانی یک همچین ثروتی فلان جا دارد، گفتم نه بابا، از آن طرف هم دیدم اینها عادلند، گفتم ببخشید من تلفنش را دارم، زنگ زدم الو، سلام علیکم، الان در منزل ما دو نفر عادل، نگفتم کی هستند، گفتم دو نفر عادل آمدند، شهادت دادند که شما یک همچین سرمایهای فلان جا داری، پشت تلفن گفت آقا بیایند ببینند من دارم یا ندارم، والله بالله ندارم. به اینها گفتم شما عادلید، از کجا، گفتند مشهور است، آدم عادل بود ولی حرفش پایه نداشت، همینطور از روی دهان شنیده بود. مثل ماه، اول ماه فلان استان، یک بار شب عید فطر گفتند فردا ماه را دیدند، عید فطر است، گفتند کجا، گفتند مثلا فلان شهر، رفتند فلان شهر گفتند ماه را دیدند، به امام جمعهاش گفتند ماه را دیدند، گفت بله توی شهر پیچیده که ماه را دیدند، گفتند آخه کی؟ گفتند محل فلان، رفتند محله فلان گفتند ماه را دیدند؟ گفتند بله در مسجد دیدند، رفتند در مسجد گفتند کی ماه را دیده؟ گفتند مش عباس خادم، رفتند پهلوی مش عباس خادم، دیدند اصلا کور است. یعنی ما از این چیزها کم نداریم، از این چیزها کم نداریم که یک چیزی مشهور است پایش به هیچ جا بند نیست. خیلی خاطره دارم، یک خاطراتی دارم از این چیزها که چقدر حرفها مشهور است و هیچ سندی ندارد، هیچ سندی ندارد.
خدا بیامرزد با یک پیرمردی اصفهان قدم میزدیم گفت من را ببر سی و سه پل، رفتیم و شمرد، یک، دو، سه، چهار، پنج، گفت درست است برویم، گفتیم چطور؟ گفت یک وقت همه میگویند سی و سه پل ولی واقعیاش سی و دو تاست، من تا خودم نشمارم باور نمیکنم، به اسم سی و سه پل قبول نمیکنم، باید خودمم بشمارم. تا چیزی را ندید، تا چیزی را یقین ندارید، پناه میبرم از اینکه چیزی را بگویم و چیزی را پیگیری کنم که علم ندارم. این از خطرات است، دیگر چی؟
بعد از این برویم سراغ خطرات دیگران، خطرات دیگران، تا حالا خطرات خودمان بود، من بودم که حلقومم خشک شده بود، تشکر نمیکردم از مردم، من بودم که حرص داشتم، من بودم که غضب داشتم، من بودم که قناعت نداشتم، من بودم که علمم نافع نبود، تا حالا شرور، «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، یعنی نفسانیات خودم بود، حالا دیگران، بیرون خودمان، خطرات دیگران، فهرستش را بگویم. خطر رئیس، خطر رئیس یک، خطر بیگانه، شماته الاعداء.
7- دوری از کارهای مورد دستاویز دشمن
گاهی وقتها بیگانه مسخره میکند، او به عشق امام حسین قمه میزند، میگوید ما قمه میزنیم، حیدر، حیدر، حیدر، میگوییم بیا، تو به چه عشقی، میگوید مراجع تقلید در قدیم گفتند قمه زدن جایز است، گفتم زمان مراجع قدیم که این فتوا را دادند سؤال این بوده، آیا جایز است ما به عشق امام حسین چند قطره خون بدهیم؟ خوب آدم انگار رفته حجامت کند، چطور حجامت خون میدهیم، میرویم آمپول میزنیم خون میآید، حالا دو تا قطره هم از اینجا بیاید، طوری نیست، اگر به عشق حسین چند قطره خون باشد، مراجع قدیم اجازه دادند ولی شما میدانید تلویزیون اروپا دوازده بار قمه زدن ایرانیها را نشان داده و بعد یک دکتر روانشناس آنجا نشسته گفته شیعهها یک مرضی دارند نظیر خودکشی، خودآزاری، خودآزار، خودشان را آزار میدهند، خودزنی، خودشان را میزنند، شیعهها یک مرض روانی دارند به نام خودآزاری، ببینید، هی قمه زدن شما را نشان داده و این روانشناس هم نشسته تحلیل عوضی کرده و اروپا به ریش شیعه خندیده. شما اینطور سؤال کن آقای مراجع تقلید اجازه میدهید جوری عزاداری کنیم که اروپا به شیعه بخندد؟ هیچ مرجعی اجازه نمیدهد. سؤال شما چپکی است. سؤال کردیای مرجع تقلید اجازه میدهی چند قطره خون؟ میگوید جایز است. شما بگو اجازه میدهی جوری عزاداری کنم که اروپا به شیعه بخندد؟ هیچ مرجعی اجازه نمیدهد. مواظب باشید. پیغمبر ما سخنرانی میکرد یک نفر رفت پای منبر گفت راعنا، راعنا یعنی مراعات ما را هم بکن، راعنا به زبان عربی از رعی، یعنی مراعات کن ما را، یعنی یک خورده شمردهتر صحبت کن که ما حرفت را بفهمیم یا این بغلها را هم نگاه کن، این بغل منبر را هم نگاه کن، ولی راعنا ممکن است از رعونت باشد، رعی، یعنی مراعات کن، رعن، رعونت یعنی خر کردن، احمق کردن، کوکو را هم از سیب زمینی میشود درست کرد هم از سبزی. راعنا را میشود هم از رعی گرفت هم از رعن، رعی، رعن. مسلمانها گفتند راعنا، یعنی مراعات کن، یعنی توجهات به هم باشد، یک گروه دیگر گفتند مسلمانها به پیغمبرشان گفتند راعنا، یعنی خرمان کن، خرمان کن، یعنی کوکو را از یک ماده دیگر گرفتند، از رعن گرفتند نه از رعی، فوری آیه نازل شد. قرآن بخوانم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، ای مؤمنین، «لَا تَقُولُوا رَاعِنَا»، راعنا نگویید، دشمن سوء استفاده میکند، «وَقُولُوا انظُرْنَا»، کلمهای اگر میگویید، تیتر روزنامه، خلاصه اگر یک چیزی میگویید که دشمن سوء استفاده میکند، کلماتی که دشمن دستاویز قرار میدهد، بکار نبرید، این قمه زدن شما دستاویز دشمن است، پناه میبرم از اینکه کاری بکنم که اروپا به ما بخندد، من شماته الاعداء.
خدایا، خیلی دست گُل آب دادم، خیلی دست گُل آب دادم، سابق میگفتیم گناهانمان را بیامرز، حالا باید بگوییم خدایا منارهایمان را بیامرز، بیخودی ساختیم، به جای اینکه پول خرج اذان کنیم، خرج منار کردیم. به جای اینکهاش بخریم، ظرف خریدیم، الان توی خانهها هم همینطور است، در خانههایی هست سال میآید و میرود، یک یتیم در آن سیر نمیشود، اما ظروف قدیمی را میخرند از این عتیقه فروشها توی این چیزها میگذارند، دکورها و بوفهها. توی خانهها بوفه میگذارند ظرفهای قیمتی توش، ولی از این توی ظرفها یک گرسنه سیر نمیشود. پناه میبریم از ظرفی که گرسنهای را سیر نکند، مناری که رویش مؤذن نباشد، مسجدی که توش نمازخوان نباشد، قرآن شیکی که خوانده نشود، عالمی که به او مراجعه نشود، اینها همه خطر است. خدایا از همه آفتها ما را حفظ بفرما(الهی آمین) این باقی عمرمان، توفیق توبه و جبران مرحمت بفرما(الهی آمین) مشکلات درونی و بیرونی، مشکلات فردی و اجتماعی، مشکلات جامعه و نظام، مشکلات دولت و ملت و امت، مشکلات نسل و ناموس و مرز و انقلاب را حل بفرما(الهی آمین) تمام خیرات و برکاتی که در این ماه رمضان و ماههای رمضان هر سال به همه اولیاءات دادی، همه آنها را به همه ما از فضل و کرمت مرحمت بفرما(الهی آمین)
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته