2- تبرّی و تولّی، جاذبه و دافعه
3- انصاف در برخورد با مخالفان
4- مشورت گرفتن از افکار عمومی
5- خاطرهای پندآموز از مرحوم ابوترابی
6- نفوذناپذیری حضرت خدیجه در برابر اشراف مکّه
7- وحدت بر محور مشترکات ادیان و مذاهب
موضوع: تربیت سیاسی نسل نو بر اساس قرآن(2)
تاریخ پخش: 30/05/89
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک!
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان 89 بحث ما راجع به تربیت است. اهمیت تربیت و معنای تربیت، ضرورتش و موانعش، ابعادش، ابزارش، شیوههایش، اینها را در یک مجموعهای انشاءالله میخواهیم بگوییم. برای همه مفید است به خصوص آموزش و پرورشیها و مربیان. کاری هم به جای دیگر نداریم. آن کسی که ما را خلق کرده است، میداند چطور تربیت کند. یعنی سراغ خالق رفتهایم. از خداوند، از قرآن و از روایات میگوییم. در ابعاد رسیدیم به اینکه تربیت سیاسی داریم، تربیت خانوادگی داریم. تربیت عقلانی و فکری داریم. تربیت اجتماعی داریم. تربیت اخلاقی داریم. ابعاد تربیت را میگوییم. فعلاً در تربیت سیاسی جلسهی قبل مطالبی را گفتیم.
پس موضوع بحثمان: تربیت و الآن ابعاد تربیت. تربیت بدنی را صحبت کردیم. الآن تربیت سیاسی هستیم. بعد هم تربیتهای دیگر. تربیت اجتماعی، فکری، اخلاقی، خانوادگی و … فعلاً تربیت سیاسی هستیم. در تربیت سیاسی باید به نسل نو بیاموزیم که گاهی وقتها توطئهی دشمن به این است که در لباس ما درآید. یک قصه برایتان بگویم. این را وقت دیگر هم گفتم.
1- توطئهی دانشمندان یهود برای ضربه زدن به اسلام
جمعی از علمای یهودی تصمیم گرفتند صبح بیایند به پیغمبر اسلام (ص) ایمان بیاورند. غروب هم بگویند: آقا ما صبح ایمان آوردیم، دین تو ارزش نداشت. ما رفتیم. دو تا فایده دارد. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. یک فایدهاش این است که وقتی علمای یهود صبح آمدند، غروب برگشتند، گفتند: دین اسلام فایده ندارد، باقی مردم یهودی هوس مسلمان شدن نمیکنند. میگویند: علمای ما هم که صبح رفتند، برگشتند. اگر کسی از یک شهرستانی، آدمهای دانه درشت تهران رفتند، سال دیگر شهر خودشان برگشتند، باقی مردم هم که آه میکشند تهران باشند، میگویند: برو بابا تهران خبری نیست. این آقایان هم که خیلی وضعشان از ما بهتر است، امسال رفتند سال دیگر برگشتند. یکی فایدهاش برای یهودیهاست که در یهودی بودن سفت میایستند و مسلمان نمیشوند. یکی هم مسلمانها دلشان خالی میشود. میگویند: چه شد که اینها برگشتند؟ معلوم میشود دین ما دین مهمی نیست. چون اگر دین ارزش داری بود علمایی که آمده بودند، نمیرفتند. اگر شما در یک جلسه نشستی، آقا روی منبر یک چیزی گفت، دیدی چند نفر از تحصیل کردهها بلند شدند رفتند. میگویی: نفهمیدیم. معلوم میشود حرفهای آقا درست نیست. چون این تحصیل کردهها همه از پای منبرش رفتند. خوب این توطئه بود. تهاجم فرهنگی همین است.
اخیراً به یک کسی پول میدهند، میگویند: برو به بچهها بگو: من مرامم این است. راهش این است که بگوییم: آقا یک امتیاز بگو، بنده هم مرام تو را قبول میکنم. تمام شد و رفت. یک امتیاز بگو که در این مرامی که تو قبول کردی، این مرام مثلاً چه امتیازی دارد تا بنده هم قبول کنم. بچهها چون بندگان خدا دستشان خالی است. اینها نه تورات خواندند، نه انجیل خواندند، نه قرآن خواندند، اطلاعاتشان ساده است. مثل آدمی که در یک اتاق تنگ است، زود میشود شکارش کرد.
میگویند که یک زنی را به یک مرد نابینایی دادند. این خانم هرشب مینشست از خوشگلیها و زیباییهای خودش میگفت. میگفت: حیف تو شوهر که چشم نداری. اگر بدانی من چه صورتی دارم. چه قیافهای دارم. خوب مرد هم چشمش بسته بود و گوش میداد. یک شب، دو شب، یک هفته، دو هفته، سه هفته، این مرد خسته شد. گفت: خانم! دو سه ماه است زن من شدی. هر شب از زیباییهای خودت میگویی. من هم که چشم ندارم که ببینم. ولی یک چیزی را میفهمم. تو اگر خوشگل بودی، چشمدارها تو را برده بودند. (خنده حضار) همین که تو را برای من گذاشتند، به همین دلیل خوشگل نیستی.
حالا آن آقایی که میآید پز میدهد من چنین و چنان هستم، باید گفت: بیا، تو اگر راست میگویی، اجازه بده ما یک دانشمند را دعوت کنیم، آن سالهای اول انقلاب منافقین در دبیرستانها، سخنرانی میکردند. حالا اسم نبرم کجا بود. مرکز یکی از استانها، فهمیدیم دارد سخنرانی میکند، ما هم وارد شدیم. گفت: آقا نمیگذارند. حکومت آخوندی است. نمیگذارند ما حرف بزنیم. آزادی نیست. گفتم: ببین بیا! آزادی یعنی یک صندلی بگذار ده دقیقه حرف بزن. بنده هم یک صندلی اینجا میگذارم ده دقیقه حرفهای تو را جواب میدهم. مردم هم آزاد هستند دو تا ده دقیقه را بشنوند، هرکدام را خواستند قبول کنند. اینکه تو میگویی: آخوند نباشد، من هرچه میخواهم به این نسل بگویم. این نسل هم نمیتواند جواب بدهد، اینکه هنر نیست. معنای آزادی این نیست که شما دور از چشم آخوند هرچه میخواهی بگویی. معنای آزادی این است که تو حرفت را راحت بزنی. بنده هم هرچه شما گفتی گوش میدهم. جواب شما را میدهم. تو ده دقیقه آزاد هستی. من هم ده دقیقه آزاد هستم. مردم هم دو تا ده دقیقه را آزاد هستند، بشنوند. هرکدام را خواستند، عمل کنند. این معنای آزادی است. توطئهی تهاجم این است.
اصلاً گاهی وقتها ممکن است پول بگیرند این کار را بکنند. مثلاً بگویند: آقا شما این پول را بگیر، بیا بگو: مثلاً من چنین هستم. در بچهها بگو: صبح یهودیها گفتند: برویم مسلمان شویم، غروب برگردیم. توطئه بود. مثل اینکه مثلاً یک عده پای منبر من بیایند، وسط منبر بلند شوند بروند. تا جلسهی مرا بشکنند. من هم میگویم: مردم توجه کنید من دارم سخنرانی میکنم. ده دقیقه که از سخنرانی من گذشت، یک عده میآیند مینشینند، ده دقیقه مینشینند، دوباره دقیقهی بیستم بلند میشوند بیرون میروند. نه از آمدنشان خوشحال بشوید، نه از رفتنشان… ناراحت. آمدنشان طراحی و توطئه است. رفتنشان هم توطئه است.
قرآن بخوانم. میفرماید: «آمِنُوا بِالَّذی» آیهی قرآن است. این آموزش سیاسی است. یعنی به بچهها بگویید: خیلیها آمدن و رفتنشان روی عقیده نیست. اینها یا گول خوردند، یا پول گرفتند. حتی ما داشتیم جاهایی که مثلاً شیعه و سنی با هم بودند. یک کسی نذر کرده به یک آدم سادهای گفته: این پول را بگیر. هر روز این مسأله را بگو که اختلاف را بیشتر کنی. اصلاً پول میگرفت برای اینکه به فتنه دامن بزند.
امیرالمؤمنین وسط جنگ بود. یکی آمد گفت: آقا نظر شما راجع به خلفا چیست؟ فرمود: در وسط جنگ وقت این حرفها است؟ الآن وقت این حرفها است؟ این یک مسأله.
2- تبرّی و تولّی، جاذبه و دافعه
مسألهی دیگر ما هم تولّی داریم هم تبرّی. به قول مرحوم مطهری هم جاذبه و هم دافعه. لازم نیست همهی مردم را خوشحال کنیم. باید حق را بپذیریم، باطل را هم رد کنیم. به بچهها آموزش بدهیم که سازش نکنند. قرآن میفرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم/9) دوست دارند کوتاه بیایی، آنها هم برای تو کوتاه بیایند. با هم زندگی کنید. به پیغمبر گفتند: یک خرده شما کوتاه بیا. یک خرده هم ما کوتاه میآییم. فرمود: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) نه من کوتاه نمیآیم. من حاضر نیستم که خدا را کنار بگذارم سراغ بت بروم. بت یک سنگ است که شما تراشیدید. خالق هستی را رها کنم، به بت احترام بگذارم؟ من این کار را نخواهم کرد.
یکی از آموزشها، آموزش انصاف است. «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ خِصَالٍ إِنْصَافُکَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِک» (بحارالانوار/ج66/ص370) به مردم انصاف بدهیم. انصاف بدهیم بگوییم: آقا حق با این است. خدا وقتی میخواهد شراب را بگوید بد است، قمار را بگوید بد است، دا بین چقدر انصاف دارد. میگوید: شراب و قمار فایده هم دارد. بالاخره چقدر شراب نانخور درست میکند؟ آن کسی که انگور را میکارد، نان میخورد. آن کسی که کارخانه شراب سازی دارد، نان میخورد. بطری سازی نان میخورد. کارتنسازی نان میخورد. کامیونهایی که شراب را حمل و نقل میکنند، نان میخورند. مغازههایی که میفروشند نان میخورند. آنهایی که عرضه میکنند، نان میخورند. بالاخره دولت هم نان میخورد. از هر شیشه مالیات میگیرد. پس یک عده نان میخورند. منتهی میگوید: ضررش از منافعش بیشتر است.
3- انصاف در برخورد با مخالفان
یک کسی یک روز خدمت امام صادق آمد. گفت: میخواهم مباحثه کنم. امام صادق (ع)، یکی از به شاگردهایش فرمود: شما با او بحث کنید. من بحث شما را نگاه کنم. خوب یکی یکی اینها بحث کردند و وقتی رفتند، به امام صادق گفتند: خوب بحث کردیم. بلد بودیم؟ به یکی از آنها فرمود: تو انصاف نداشتی. مثلاً میگفت: حالا روز است یا شب؟ خوب بگو: حالا روز است. نه میگفتی از کجا روز باشد. یعنی شما حرفهای حق طرف را هم قبول نمیکردی. عیب تو این بود. ما اگر کسی حرف حق میزند قبول میکنیم. آقا کشورهای غربی تکنولوژیشان از ایران بیشتر است. قبول میکنیم! منتهی انسانیتشان چند هزار فرسخ دور است. آنها نسبت به پدر و مادرشان، احساس ندارند. تا چه برسد به غریبهها! آمریکا در تکنولوژی جلو است. خیلی خوب، جلو باشد. اما انصاف چه؟ چند درصد مردم دنیا آمریکایی هستند؟ پنج درصد، ده درصد، کمتر، بیشتر. خیلی خوب، اما میخواهند همهی منافع را خودشان بخورند. یعنی تکنولوژی دارند، انصاف ندارند. میگویند: همه فدای ما شوند. انصاف است که مثلاً یک کشور همه امکاناتی داشته باشد، آنوقت یک کشور اگر خواسته باشد، انرژی هستهای داشته باشد، بگویند: نه نباید داشته باشی. اسرائیل داشته باشد. او نداشته باشد. این کجایش عقل است. کجایش عدالت است. کجایش انصاف است؟ آموزش انصاف!
یک خانمی سه تا خرما داشت. دو تا بچه هم با او بودند. یک خرما را به این بچه داد. یک خرما را به آن بچه داد. آن خرمای وسطی را چنان با دقت نصف کرد و به بچهها یکی نصفه داد. امیرالمؤمنین صحنه را که دید، فرمود: مادر به خاطر این عدالت و انصاف تو مثلاً آیندهات خوب است. یک بشارتی به او داد. حالا یادم نیست. خوش عاقبت هستی. اهل بهشتی. یک چیزی، حضرت امیر یک تشکری از او کرد. انصاف!
حتی داریم اگر پدر و مادر وقتی میخواهد بمیرد، وصیت کند بگوید: به این بچهام دو تومان بدهید. به آن بچهام یک تومان! گناه کبیره کرده است. یعنی پدر و مادر حتی در وصیتشان باید بچهها را با یک چشم ببینند. اگر کسی دختر برایش بهتر باشد، یا پسر برایش بهتر باشد، این پدر و مادر بیانصافی است. امام سجاد(ع) بچهدار که میشد نمیفرمود: دختر است یا پسر؟ میفرمود: سالم است؟ اگر می گفتند: سالم است. میگفت: الحمدلله! اصلاً نمیپرسید دختر است یا پسر؟ انصاف، آموزش انصاف! معلم سر کلاس است، بگوید: آقا من این را که شما گفتی، بلد نبودم. شاگردش بلند میشود یک چیزی میگوید، بگوید: آقا زاده این که شما گفتی، اصلاً به ذهن من نیامده بود. من روی حرف شما فکر میکنم. این بچه تربیت میشود. میگوید: معلم من چه معلم با انصافی است. آموزش انصاف!
4- مشورت گرفتن از افکار عمومی
مشورت، مشورت هم یک مسألهی سیاسی است. عقل کل هم که پیغمبر است، میگوید: مشورت کن. و خیلی هم مشورت برکاتی دارد. این دموکراسی که حالا میگویند، چیز تازهای نیست. اگر کسی مشورت نکند هلاک میشود. «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَک» (بحارالانوار/ج72/ص104) استبداد، بگوید: آقا هرچه من میگویم. فرعون میگفت: «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى» (غافر/29) رأی همین است که من میگویم. «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ» (شعرا/29) غیر از من کسی دیگر را، خدا قبول کند، زندانش میکنم. مشورت! آموزش مشورت، آموزش سیاسی.
خوب قرآن فرموده: یک سری از آدمها نباید رهبر شوند. شورای شهر نباید شوند. وکیل نباید شوند. رییس جمهور نباید شوند. به اینها رأی ندهید. چه کسانی هستند؟ قرآن میگوید که: «لا تُطِع» یعنی اطاعت نکن، بعضی آیات میگوید: «لا تُطیعُوا» اطاعت نکنید. بعضی آیات میگوید: «لا تَتَّبِع» تبعیت، پیروی نکن. بعضی آیات میگوید: «لا تَتَّبِعُوا» پیروی نکنید. «لا تَتَّبِع» یعنی تو پیغمبر. «لا تَتَّبِعُوا» یعنی همه مردم. تو پیغمبر پیروی نکن. مردم پیروی نکنید. تو پیغمبر پیروی نکن. مردم، چه کسانی را میگویند: پیروی نکنید؟
«مفسدین» اهل فساد. «مُسْرِفینَ» ولخرج، اسراف میکند. «لا یَعْلَمُون» آنهایی که اطلاعاتشان، سوادشان کم است. «اتَّبَعَ هَواه» (اعراف/176) دنبال هوا پرستی است. اینها همه متن قرآن است. «لا تُطِع»، «لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (اعراف/142) «أَمْرَ الْمُسْرِفینَ» (شعرا/151) «سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (اعراف/142) «أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (جاثیه/18) «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَه» (کهف/28) «أَغْفَلْنا قَلْبَه» یعنی غافل! «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف/28) «فُرُط» یعنی افراطی. «فُرُطاً» افراطی، آدمهای تندرو. دیگر، یک سری آدمها را گفتند. اینها آموزشهای سیاسی قرآن است.
اصلاً آن کسی که میگوید، در جلسهی قبل گفتم. آن کسی که میگوید: دین از سیاست جداست، حدوداً 500 آیهی قرآن را باید حذف کنیم. چون در قرآن حدود 500 آیهی سیاسی داریم.دین از سیاست جداست یعنی چه؟ تمام اینها که میگوید: اطاعت نکن. اطاعت نکن. یعنی به او رأی نده، ولخرج است. به او رأی نده، جاهل است. به او رأی نده، غافل است. به او رأی نده، دنبال هوی و هوسش است. اینها آیهی قرآن است. «لا تُطِع» یعنی اطاعت نکن. «لا تُطیعُوا» اطاعت نکنید. «لا تَتَّبِع» تبعیت نکن، پیروی نکن. «لا تَتَّبِعُوا» این آموزشها باید داده شود.
خوب به مردم بگوییم: راجع به دین عاشقانه انجام بدهند. اینطور نباشد که خوب حالا دیگر نماز واجب است، میخوانیم. دیگر حالا بلند شویم نمازِ را بخوانیم.نمازِ… کی میشود روزه تمام شود؟ کی میشود ماه رمضان تمام شود؟ این پیداست که نمیشناسی. قرآن میگوید که: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (احزاب/56) این «سَلِّمُوا تَسْلیماً»، «سَلِّمُوا» یعنی تسلیم شوید، این هم «تَسْلیماً» یعنی یک تسلیم عاشقانه! آگاهانه، آزادانه، دائمانه… میگویم: مهمانی بودی؟ میگوید: چه مهمانی! غذا خوردی؟ چه غذایی! تفریح کردی؟ چه تفریحی! این میگوید: «سَلِّمُوا» تسلیم شوید،«تَسْلیماً» چه تسلیمی! یعنی تسلیم عاشقانه، آگاهانه، این هم به این است که یک امور تربیتی، یک معلم برای مردم ثابت کند که این حکم از چه کسی است؟ یک وقت است شما دکتر ده سال درس خوانده است، نسخهاش را عمل میکنی. خوب ده سال درس خوانده است. پانزده سال درس خوانده است. یک پروفسور سی سال درس خوانده است. اما این از ده سال و بیست سال نیست. این از خداست. آن کسی شما را آفریده است. آن خدایی که شما را آفریده است، او میگوید: این کار را بکن به نفعت است. ما بدانیم که به نفع ما است. همهی ما خانهمان را به طرف خورشید بسازیم. چیز گیر خورشید نمیآید. همهی ما خانهمان را پشت به خورشید بسازیم. چیزی از خورشید کم نمیشود. باید بدانیم اگر خدا گفت: خانم خودت را حفظ کن. این به نفع تو است. عفت به نفع تو است. حجاب به نفع تو است. تقوا به نفع تو است. دروغ به ضرر تو است. کمفروشی به ضرر تو است. خیانت به ضرر تو است. اسراف به ضرر تو است. سادهزیستی به نفع تو است. باورمان بیاید. «سَلِّمُوا تَسْلیماً» چون یک کسی این را گفته که: «مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» (طه/4)
یکی از آموزشها این است که در تربیت سیاسی به بچهها بگوییم هیچ قانون و هیچ برخورد و هیچ کلمهای نباید بگوییم که کفار احساس کنند بر ما نفوذ دارند. به چه دلیل شما مرسی میگویی؟ مرسی یعنی چه؟ دست شما درد نکند دعا است. خدا خیرت بدهد، دعا است. به سلامت دعا است. متشکرم دعا است. مرسی چیست؟
آخر ما یک لفظی را به کار میبریم که خودمان هم معنایش را نمیفهمیم. یک خودباختگی، همهی ما میدانیم ران کلفت است. همه میدانند. همه هم میدانند ساق پا باریک است. به قدری تلقین میکنند، مُد مُد، که شلواری که میپوشیم برای رانی که کلفت است، تنگ است. آنوقت ساق پا که باریک است، پاچهاش گشاد است. یعنی برای باریک، گشاد میدوزیم. برای گشاد، تنگ میدوزیم. آخر این هم عقل است؟ (خنده حضار) با این حجاب آمریکا خوشحال میشود یا خدا؟ آمریکا چه لطفی به تو کرد، خدا چه لطفی به تو میکند؟ «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ» هیچ قانونی، هیچ کاری نباید بکنیم که «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ» (نسا/141) کفار نباید بر ما نفوذ داشته باشند. بگویند: بله! اسم خیابانهایشان و اسم شیرینیهایشان، اسم لباسهایشان ، کلماتی که میگویند، اصطلاحاتشان را، ورزششان را ما به آنها القا کردیم. ما خودمان ورزش نداریم. ما خودمان غذای طبیعی نداریم. ما خودمان تفریح طبیعی نداریم. حتماً باید آنها را تقلید کنیم؟
5- خاطرهای پندآموز از مرحوم ابوترابی
من یک خاطره دارم، در سخنرانیهایم گفتم. منتهی الآن چون نمیدانم این را در تلویزیون هم گفتم یا نه؟ خاطرهی خیلی مهمی است. زیادی مهم است. حتی اگر هنرمندی باشد میتواند این را فیلم کند. ابوترابی ده سال اسیر بود. یک روحانی دانشمند ده سال اسیر بود. منتهی رییس اسرا بود. در اردوهای مختلف میرفت و دهها هزار اسیر را هدایت میکرد، دلداری و تسلّی میداد. من چون با ایشان از نوجوانی هم دوره بودم، میخواستم ببینم چطور ایشان رهبر اسراء شد؟ آخر رهبرها و مدیرها و اینها، استاندار، نمیدانم فرماندار، وکیل، وزیر، سفیر، اینها دور تا دورشان پول و کامپیوتر و مشاور هست. ابوترابی یک خودکار نداشت. یک مقّوا نداشت خودش را باد بزند. یک چراغ قوه نداشت. همهی اینهایی هم که تحت امر او بودند، همه اسیرهای کتک خورده و شکنجه شده. در دل دشمن! چطور در دل دشمن رهبری کرد؟ ده سال در دل دشمن رهبری کرد. با دست خالی!
میخواستم ببینم قصه چیست؟ خیلی دنبال گشتم، چون من ابوترابی را اولین مدیر در دنیا میدانم. اولین مدیر، یعنی دکترای مدیریت بیایند ببینند این چطور مدیریت کرد؟ مقاله و پایان نامه و اینها بحثهای علمی است. خیلیهایش محفوظات است. اما چطور مدیریت کرد؟ ماجرا به این صورت است. زیادی گوش بدهید. از صلیب سرخ که برای مسیحیت است، یک ماشین به عراق آمدند، بغداد اردوگاه اسرا. پیش ابوترابی رفتند. آن روز هنوز ابوترابی، مشهور نشده بود. جزء اسرا بود. از او پرسیدند: در اینجا شکنجه هست یا نه؟ طفره رفت. هرچه پرسیدند ایشان نگفت. حرف را یکجای دیگر، چیز دیگر میگفت. مسئول شکنجه آنجا ایستاده بود. مرتب نگاه به ابوترابی کرد، دید نمیگوید.
وقتی این صلیب سرخیها رفتند، مسئول شکنجه آمد گفت: سید من خودم شکنجهگر تو بودم. ابوترابی را میخ در سرش گذاشتند و شروع به کوبیدن کردند. چرا نگفتی؟ ترسیدی؟ گفت: والله اگر ما میترسیدیم جبهه نمیآمدیم. وقتی ما جبهه میآییم یعنی دیگر همه چیز را پشت سر گذاشتیم. نترسیدم! گفت: پس چرا نگفتی؟ گفت: صلیب سرخیها مسیحی هستند. عراق با همهی ظلمی که میکند، یک کشور اسلامی است. اگر من به صلیب سرخیها میگفتم: اینجا شکنجه است، صلیب سرخیها نفوذ پیدا میکردند. یعنی زیر فشار قرار میدادند. شما را توبیخ میکردند. و در قرآن یک آیه داریم. میگوید: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (نسا/141) کافرین نباید بر مؤمنین دکمهی فشار پیدا کنند. من خودم در دست تو شکنجه شدم. اما الآن اگر به آن مسیحی میگفتم اینجا شکنجه هست، مسیحیها بر مسلمانها نفوذ پیدا میکردند. تشخیص دادم طفره بروم که مسیحیت بر اسلام نفوذ پیدا نکند.
این سرهنگ وا میرود. بالاخره مسلمان بود. حالا بعثی بود و اینها، عقیده به اسلام داشت. خیلی خجالت میکشد. هم از مسلمانی خودش خجالت میکشد. هم از این آیه خجالت میکشد. عجب آیه سیاسی است. قراردادها باید یک قراردادی نباشد که مسیحیت بر اسلام حاکم شود. قراردادهای سیاسی، قراردادهای اقتصادی، اینها را باید برای بچهها در تربیت سیاسی بگوییم. هر قانونی که کفار بر اسلام، بیگانگان بر خودیها راه نفوذ پیدا میکنند، تصویبش حرام است. اجرایش حرام است.
سرهنگ یک خرده از خودش شرمنده میشود، از خودش و قرآن و از اینکه سید را شکنجه کرده است. میگوید: سید! میشود من جبران کنم؟ میگوید: بله! اگر میخواهی جبران کنی، من را ببر باقی اردوگاهها، من در این اردوگاه هستم. دهها هزار اسیر در چند جا هستند. من را آنجا ببر برای جوانهای اسیر صحبت کنم. میگوید: آخر اگر من تو را برای سخنرانی ببرم، مرا میگیرند و اعدام میکنند. میگوید: در قالب شکنجه! شما بیا شروع کن من را شلاق زدن، بگو: این مفسد است. این در این اردوگاه باقی اسیرها را هم خراب میکند. صلاح نیست اینجا باشد. جای دیگری ببریمش. من را جای دیگر من یک هفته، دو هفته با آنها کار بکنم. باز بیا من را بزن بگو: اینها را دارد خراب میکند. به اسم خرابکار به من شلاق بزن. من را از این اردوگاه ببر. و من راضی هستم تو مرا شلاق بزنی. میگوید: باشد اگر اینطور باشد من هم جانم حفظ است. وگرنه اگر تو را این طرف و آن طرف ببرم که من را هم میکشند. آقای ابوترابی اردوگاه به اردوگاه میرود. کتک میخورد. ولی با بچههای اسیر ایرانی حرف میزند. ده سال ایشان فرشتهی نجات میشود. آنهایی که داشتند میبریدند، خسته میشدند، ایشان با اخلاق و ادب و بیانش به اینها دلداری میداد. به خاطر یک آیهی قرآن.
چون میگوییم: قرآن آدم را زنده میکند، این است. یک آیهی قرآن است. نمیدانم یاد گرفتید یا نه؟ یک آیه را حفظ کنیم. «لَنْ» یعنی هرگز، «یَجْعَلَ اللَّهُ» یعنی هرگز قرار نمیدهیم. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ» باقیاش را کسی هست حفظ باشد… آفرین! «عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»، «سَبیل» یعنی راه. یعنی خدا هرگز اجازه نمیدهد که کافرها بر مؤمنین راه نفوذ داشته باشند. این آموزش سیاسی است. حالا این برای مردش که نفوذ ناپذیر بود. زنش هم حضرت خدیجه (س).
6- نفوذناپذیری حضرت خدیجه در برابر اشراف مکّه
خدیجه خیلی خواستگار داشت. به همه نه گفت. سران خواستگاری آمدند. فرمود: نه! من با محمد یتیم ازدواج میکنم، ولی با اشراف پولدار ازدواج نمیکنم. دختران ما در ازدواج باید اگر دیدند یک جوانی با تقوا است، نه تقوای ظاهری که یک ریشی داشه باشد و یک تسبیح داشته باشد، آدم گولش را بخورد. تقوای واقعی! خانواده، خانوادهی شریفی است. این جوان آیندهاش یک آدم سالمی بود حالا پدرش لهجهاش به پدر تو نمیخورد. نخورد! مسائل مالی نخورد، نخورد. سربازی نرفته، نرفته. هنوز لیسانسش را نگرفته، نگیرد. خوب بعد لیسانس میگیرد. بعد خانهدار میشود. بعد سربازیاش حل میشود. در انتخاب همسر، در اینکه انسان جذب نشود.
خدا در قرآن میگوید: از زن فرعون یاد بگیرید. زن فرعون در کاخ فرعون بود. اما جذب فرعون نشد. هرچه طلا و کاخ و باغ و پول و طلا … فرمود: «نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْن» (تحریم/11) خدایا مرا از شر فرعون نجات بده. نمیخواهم! دل کند. اصحاب کهف که در قرآن سورهای به نام سورهی کهف است، چند تا جوانمرد بودند. گفتند: آقا ما این زندگی رفاه را نمیخواهیم. برویم در بیابان، در غار، در کوهها زندگی کنیم، فکرمان سالم باشد. گاهی وقتها انسان در یکجایی کار میکند میبیند، روزی سی تا، چهل تا، پنجاه تا، کمتر و بیشتر گناه میکند. به خاطر اینکه بالاخره اینجا نانش خوب است. اینجا خوش هستیم. بله، به چه قیمت! به چه قیمت! از خدیجه یاد بگیریم. که سالروز رحلتش برنامه پخش میشود… پیغمبر خیلی یاد خدیجه بود. یکبار عایشه حساس شد. گفت: چقدر از این خانم تجلیل میکنی؟ خدیجه از دنیا رفت، خدا بهترش را نصیب تو کرد. فرمود: عایشه، هیچکس خدیجه نمیشود. زمانی خدیجه به من ایمان آورد که روی کرهی زمین هیچکس ایمان نیاورد. آن زمانی اموالش را در راه اسلام داد، که هیچکس یک ریال نمیداد. هیچکس خدیجه نمیشود. به مناسبت تجلیل از خدیجه گاهی یک گوسفند میکشت، گوشتش را به رفقای خدیجه میداد. به عنوان یادبود.
7- وحدت بر محور مشترکات ادیان و مذاهب
خوب، آموزش وحدت در مشترکات، آموزش سیاسی است. ما به نسل نو یاد بدهیم. که قرآن میگوید: «یا أَهْلَ الْکِتاب» ای یهودیها، ای مسیحیها، «تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ» (آل عمران/64) ما و شما هردو خدا را که قبول داریم. یهود، مسیحیت، مسلمان، خدا را که قبول دارند. معاد را که قبول دارند. اصل نبوت را که قبول دارند. پس ما یک مشترکاتی داریم. یعنی به نسل نو یاد بدهید که اگر هم اختلاف سلیقه داریم، ما مشترکات هم که داریم. در مشترکات باید شریک شویم.
کار را به اهلش بدهیم. این آموزش سیاسی است. نگوییم: چون حزب ما است، مدیرکلش کن. چون برای انتخابات ما جز ستاد انتخاباتی بوده، حتماً یکجا شهرداری، فرمانداری، پست به او داد. اگر کسی نمرهی شانزده داشته باشد، نمرهی پانزده را حکم بدهد، خیانت کرده است. مثلاً یک نفر در جامعه نمرهاش شانزده است. اما فامیل ما نیست. جز ستاد انتخاباتی ما نیست. طرفدار حزب و دارو دسته و فکر ما نیست. آنکه نیست شانزده است. آنکه هست پانزده است. اگر به نمرهی پانزده مسئولیت بدهی، به خاطر اینکه جز حزب تو است، خیانت است. عربیاش را بخوانم. «من تقدم علی قومٍ» از آن حدیثهای سیاسی است. اگر کسی به کسی پستی بدهد. «فهو یری فیهم من هو افضل» میداند در جامعه از او بهتر است. میگوید: او بهتر است. اما این چون همشهری ما است به این رأی بدهیم. هم لباسی ما است. به این رأی بدهیم. اگر به کسی مسئولیت داده و حال اینکه از او بهتر هم در جامعه هست، به خدا و رسول و همه انبیا خیانت کرده است.
مسألهی آموزش عدالت، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» (نحل/90) «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید/25) «کُونُوا قَوَّامین» (نسا/135) چقدر آیه برای عدالت داریم. این عدالتی که الآن رییس جمهور میگوید، بعد از هزار و چهارصد سال این عدالت را حضرت امیر برای حیوانها گفته است. امیرالمؤمنین در نامه 25 نهجالبلاغه میگوید: تو که میروی زکات بگیری، شتر و گاو و اینها زکات دارد. میگوید: اگر شتر و چند تا شتر زکات گرفتی، یکسان سوار شو. نکند وقتی یک شتر را میآوری، یک ساعت سوار شوی، یک شتر را نیم ساعت. عدالتی که هیچ رییس جمهوری برای انسانها نتوانسته پیاده کند، حضرت امیر این عدالت را حتی برای حیوانها طرح کرده است. عدالت، حتی در نگاه میگوید: یکسان نگاه کن. اینطور نباشد یه یک نفر زیاد نگاه کنی، به یک نفر کم… مسألهی عدالت.
بسیج در مقابل دشمن، یک مسألهی سیاسی است. آیاتی که میگوید: بسیج شوید. باید ببینیم دشمن برای ما چه آرزویی دارد؟ یک چیزی به شما بگویم. آیا فرمول هواپیماسازی را آمریکا به شما یاد میدهد؟ میگوید: نه! انرژی هستهای را راضی است یا نه؟ اما از ماهواره هرچه میخواهی عکس سکس برایت میفرستد. کافی نیست ما بفهمیم آمریکا دشمن ما است. تو اگر ما را دوست داری چرا به فکر عقل ما نیستی. به فکر شهوت ما هستی. اینکه آمریکا دوست دارد، هرچه فساد است، از طریق سیدی و ماهواره تحویل شما میدهد. اما حالا هواپیما اِف 16 که هیچی، فرمول پپسی! این پپسی برای آمریکا است. به هیچ کشوری یاد نمیدهد که این پپسی موادش چیست؟ آخر نه پپسی آبکی، نه هواپیمای اِف 16 سفتکی، آن را یاد نمیدهد. ولی هرچه بخواهی برایت عکس میفرستد. برای شما این کافی نیست که بفهمیم آمریکا دشمن شما است؟ یعنی باز هم عقل میخواهد. باز هم باید فکر کنیم. نه ما شک داریم. ما شک داریم. ما باید بدانیم دشمن ما چه کسی است.
«وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُون» (نسا/89) دوست دارند شما کافر شوید. «ما عَنِتُّمْ» (آل عمران/118) دوست دارند شما به دردسر بیافتید. «لَوْ تَغْفُلُونَ» (نسا/102) دوست دارند شما با این فیلمها و عکسها غافل شوید. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِن» (قلم/9) دوست دارند شما سازشکار شوید. وقت من تمام شد. آیه و حدیث زیاد است.
در تربیت، تربیت بدنی را گفتیم. تربیت سیاسی را هم گفتیم. عرض کردم صدها آیه و حدیث راجع به مسائل سیاسی است. دین از سیاست جدا نیست. سیاست ما عین دیانت ما است. سیاست بازی نه! الآن مملکت ما سیاست بازی شده است. من کاری به سیاست بازی ندارم. اصل سیاست یعنی تدبیر. فکر کنیم. فکر کنیم که چطور هواپیما سازی را یاد ایرانیها نمیدهد، اما عکس سکس برای اینها هرچه میخواهد تحویل میدهد. خوب این کافی است برای اینکه بفهمیم، چه کسی دشمن ما و چه کسی دوست ما است؟ رفیقهای مسجدی ما را کجا میبرند، رفیقهای غیر مسجدی ما را کجا میبرند؟ دوست و دشمن را بشناسیم.
خدایا نسل ما را، یک دعا میکنم آمین بگویید. خدایا نسل ما را دشمن شناس قرار بده. نسل ما را دوست شناس قرار بده. توفیق بده دنبال دوستها بروند، دنبال دشمنها نروند. توطئههایی که میکنند برای انحراف ما، همهی توطئهها را خنثی کن و توطئه گران را نابود بفرما. روز به روز بر عزت نظام ما بیفزا.