2- تربیت فرزندان برای امر به معروف
3- بهرهگیری از فکر و مشورت دیگران در جامعه
4- مسئولیت پذیری در برابر مسائل اجتماعی
5- مسئولیت افراد جامعه در اصلاح عیوب یکدیگر
6- رعایت مساوات و عدالت در روابط اجتماعی
7- انصاف در برخورد با اقشار جامعه
8- تواضع در برابر مردم، بیاعتنایی به فاسقان
موضوع: تربیت اجتماعی در آیات و روایات
تاریخ پخش: 03/06/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک! الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 89 بحثمان راجع به تربیت است. ضرورت تربیت، ابعاد تربیت، اهمیتش، موانع تربیت، روشهای تربیت، تربیت بدنی را یک دو جلسه صحبت کردیم، تربیت سیاسی را صحبت کردیم. تربیت خانوادگی، اخلاقی و امروز تربیت اجتماعی را میخواهیم بگوییم. یعنی بچههایمان را در آموزش و پرورش، دانشجوهایمان را… چطور نسلمان را اجتماعی کنیم؟ اسلام و تربیت اجتماعی!
در تربیت اجتماعی، چگونه بچهمان را تربیت کنیم؟ یکوقت یک جوانی نزد من آمد و گفت: من خجالتی هستم. چه کنم؟ گفتم: در خانه اذان بگو. گفت: در خانهام خجالت میکشم اذان بگویم. گفتم: زیر لحاف بگو: الله اکبر! اگر دیدی زلزله نشد، سرت را از لحاف بیرون کن و الله اکبر بگو. باز اگر دیدی آسمان پایین نیفتاد، در ایوان الله اکبر بگو. بعد یک ذره بگو: «الله اکبر»! الله اکبر! یک خرده بالاتر، الله اکبر، بالاتر، «اشهد ان لا اله الا الله»، «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) تمرین کن. تمرین کن. با این خجالتت را برطرف کن.
1- تأکید اسلام بر حضور در جماعت مسلمانان
یکی از راههای تربیت اجتماعی همین حضور بچهها در نماز جماعت است. فاطمهی زهرا (س) امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را مسجد میفرستاد. میگفت: بروید پای سخنرانی پدرتان بنشینید، و وقتی میرفتند مینشستند، برمیگشتند میگفت: حالا بلند شو سخنرانی کن ببینم پدرت چه گفت؟ امام حسن کوچولو سخنرانی میکرد که پدرم امروز در مسجد چه گفت. فاطمهی زهرا (س) گوش میداد. این را تربیت اجتماعی میگویند. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ» (بقره/43) در نماز، اصل نماز جماعت است. مثل اصل در مسکن، خانه است. اگر کسی در خیمه زندگی میکند، پیداست اتاق گیر او نیامده است. اصل نماز جماعت است.
خود حج، در مکه یک گروهی بودند، میگفتند: چون ما گروه شریفی هستیم،از یک راه خاصی وارد میشدند. آیه نازل شد، «أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ» (بقره/199) از همان راهی که مردم میروند. یعنی جدا نشوید. امام رضا به امام جواد (ع) نوشت که شنیدم تو را از یک در ویژه میبرند. در مردم باش! قرآن میگوید: پیغمبر از مردم بود. «رَسُولاً مِنْهُم» (بقره/129) در مردم بود. «فیهِمْ رَسُولا» (آلعمران/164) با مردم بود. «وَ الَّذینَ مَعَه» (اعراف/64) «مِنهُم»، «فیهِم»، «مَعَه» یعنی از مردم، در مردم، با مردم. من عربی میخوانم شما معنا کن ببینم. «مِنهُم» یعنی چه؟ «فیهم» یعنی؟ «مَعَه» یعنی؟ از مردم، با مردم، در مردم. استثنا نباشیم. بعضیها هستند یک مرضی دارند، نمیدانم چه مرضی است. مثلاً وقتی همه پپسی میخورند، این میگوید: برای من کانادا بیاورید. تا کانادا میخورند میگوید: برای من کوکا بیاورید. تا کوکا میخورند… همه چای میخورند، میگوید: آب جوش بیاورید. تا آب جوش میآورند، میگوید: برای من چای بیاور. یک مرضی دارد، دلش میخواهد با همه… این مرض است. مثلاً میخواهد بند کفشش با همه… مثلاً صدای گاو روی موبایلش گذاشته است. زنگ موبایلش صدای گاو است. دلش میخواهد یک طوری خودش را مطرح کند. با موی سرش، با زنگ موبایلش، با بند کفشش، با انگشترش، با عطسه کردنش، با آمین گفتنش. همه میگویند: الهی آمین، یک مرتبه در مسجد میگوید: الهی آمین! مریض هستی؟ تو مریض هستی؟ خوب مثل باقیها الهی آمین بگو. افرادی هستند مریض هستند. ساختمان خانهاش، عرض کردم میخواهد کاری بکند که دیگران نکنند. قرآن میگوید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا» (قصص/83) آنهایی که «لا یُریدُونَ عُلُوًّا» نمیخواهد برتری داشته باشد.
این حدیث را گفتم یکبار دیگر هم بگویم. میگوید: پول میخواهی به فقیر بدهی، به بچهات بده او به فقیر بدهد. یعنی چه؟ یعنی این بچهی تو با فقرا آشنا شود.
2- تربیت فرزندان برای امر به معروف
امر به معروف، لقمان به بچهاش میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/17) «بُنَی» یعنی بچهی کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاهَ» ترجمهاش را میدانید. اقامه کن. نماز را به پا دار. بعد میگوید: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» تو با اینکه کوچولو هستی امر به معروف کن. یعنی به مردم بگو: این کار خوب است، انجام بدهید. این کار بد است انجام ندهید. یعنی در جامعه امر و نهی کن. بچه باید جرأت امر و نهی داشته باشد. رُک حرفت را بزن. بگو: من بچه هستم. نوجوان باید جسور باشد. حیا یک جایی دارد. حدیث داریم حیا دو رقم است. «حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْق» (بحارالانوار/ج68/ص331) بعضی حیاها از احمقی است. بعضی حیاها از عقل است. میخواهی فحش بدهی حیا کن. میخواهی به پدر و مادرت پرخاش کنی، حیا کن. به استاد بیادبی، حیا کن. آنجا حیا خوب است. اما میخواهی اذان بگویی حیا ندارد. میخواهی سؤال کنی حیا ندارد. مسألهی دینی است حیا ندارد. بلد نیستی بپرس خجالت میکشی، چرا خجالت میکشی؟ بپرس! حدیث داریم آدم یک چیزی را که بلد نیست بپرسد. و خجالت نکشد. و اگر خجالت کشید، این خجالت، خجالت احمقی است.
تعاون، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده/2) در کارهای خیر کمک کنید. در کارهای دسته جمعی، کارهای دسته جمعی. بیایید مثلاً با هم دسته جمعی این کار را کنید. عید قربان است پول نداریم یک گوسفند بکشیم، خیلی خوب نفری یک مبلغ بگذاریم ده نفری یک گوسفند بکشیم. حدیث هم داریم که اگر پول ندارید یک گوسفند درست بخرید، شریک شوید چند نفری یک گوسفند بخرید.
عروسیهای قدیم شریکی بود. ما بچه که بودیم کاشان عروسی که بود، مثلاً همهی خانهها هرچه صندلی داشتند. قالی داشتند. دیگ داشتند، ظرف داشتند، اصلاً برای یک عروسی یک محله بسیج میشد. ولی خوب الآن هم وضع پولی خوب است، هم این ظروف کرایه هست. تالار هم هست. و لذا خانم فقط آرایش میکند، میآید مینشیند و برمیگردد. این هیئتهای عزاداری الحمدلله سر جایش مانده است. هیئتهای عزاداری تعاون دارند. تعاون یعنی دسته جمعی کار بکنیم.
«وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُع» (نهجالبلاغه/نامهی 47) میگوید: شما به هم وصلت کنید. به هم ببخشید و از اینکه به هم پشت کنید، قطع رابطه کنید، دوری کنید.
«أَحْسَنُکُمْ أَخْلَاقاً الَّذِینَ یَأْلِفُونَ وَ یُؤْلَفُون» (مستدرک/ج8/ص451) بهترین آدمها کسی است که هم با مردم بتواند رابطه برقرار کند، مردم هم بتوانند با این رابطه برقرار کنند. یعنی خوش مشرب باشد. رفیق باشد. نگویند: این اخمو است. این عبوس است. این را نمیشود با هیچ عسلی خورد.
3- بهرهگیری از فکر و مشورت دیگران در جامعه
یکی از روابط، رابطهی علمی است. مشورت کنیم. از فکر دیگران استفاده کنیم. مشورت فایدههای زیادی دارد. دوازده فایده من در یادداشتهایم نوشتم، دو موردش را بگویم. اگر شما مشورت کردی، موفق شدی حسود نداری. من مشورت میکنم این زمین را بخرم، یا نه؟ من میخرم و این زمین هم خیابان میآید از کنارش میگذرد، گران میشود. شما حسود نمیشوی. میگویی: من به او گفتم: بخر پولدار شد! یعنی پولداری این به خاطر مشورت با من است. اگر هم شکست خوردی، غمخوار داری. میگویم: این زمین را بخرم؟ شما میگویی: بله بخر. من زمین را میخرم، بعد هم شهرداری میگوید: اینجا جزء فضای سبز است. هیچی! شما غصهی مرا میخوری. میگویی:عجب! من به او گفتم: بخر، در چاله افتاد. یعنی در مشورت اگر پیروز شدیم، حسود ندارید. و اگر شکست خوردیم، غمخوار داریم. این از برکات مشورت است.
خوب، در مشورت آدم افراد را شناسایی میکند.
تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد
آدم وقتی صحبت میکند، هرکسی یک چیزی میگوید. این چیزهایی که میگوید آدم عقل مردم را، دلسوزی مردم را، رشد مردم را تشخیص میدهد.
رابطهی علمی… کتاب به هم قرض بدهند. آقا این کتاب را خواندی؟ یک کتاب که مطالعه میکنید، جاهای حساسش را یک نقطه بگذارید. بعد جاهای حساسش را دوباره بخوانید. بعد آنوقت با رفقا که مینشینی میگویی: آقا من یک مقالهای خواندم خلاصهاش این بود. تبادل علمی، گفتگوی علمی… یکی از امتیازاتی که حوزه بر دانشگاه دارد، این است که حوزه درسهایی که میخوانند با هم مباحثه میکنند. یعنی استاد یک چیزی میگوید، شاگردها گوش میدهند. بعد حرفهای کتاب و استاد را خود طلبهها با هم مینشینند، کلنجار میروند. با هم گفتگو میکنند. مباحثه میکنند. گفتگوی علمی!
در آخرت داریم کسانی که اهل رابطهی خوب با همدیگر هستند، قیامت حسابشان آسانتر است. از صراط راحتتر میگذرند. گناهانشان بخشیده میشود.
رابطه لازم نیست از نزدیک باشد. امروز اینترنت هست، تلفن هست. فاکس هست. تلکس هست. نامه هست. رابطه نباید قطع شود. نامههایی که پیغمبر به اطراف نوشت، یک کتابی شده است. خدا آیتالله احمدی میانهای را رحمت کند. چند جلد کتاب دارد نامههایی که ائمه به افراد مینوشتند. به اطراف، نامههای پیغمبر و نامههای ائمه چند جلد کتاب شده است. در آن زمانی که حالا ممکن است در یک شهر دو نفر نویسنده بودند. آن زمانی که بالای نود و هشت درصد بیسواد بودند، چند جلد کتاب از نامههای ائمه است.
4- مسئولیت پذیری در برابر مسائل اجتماعی
رابطه باید مسئولانه باشد. گاهی وقتها رابطه فقط در حد سلام علیک است. فلانی مشکل دارد، مشکل ندارد. بله سلام و علیک میکنیم. اما حالا این دخترش را چطور جهازیه داد، پسرش مشکل دارد چیست؟ بیا ببینم مشکل چیست؟ چه میکنی؟ شغلت چیست؟ از کجا میآوری میخوری؟ رابطه باید مسئولانه باشد. حدیث داریم «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (وسایل الشیعه/ ج15/ص141) اگر کسی بداند مسلمانی فریاد میزند، جوابش را ندهد، مسلمان نیست. چطور بعضی به خودشان پارسال اجازه دادند با کمال چه عرض کنم، چه لقبی بدهم نمیدانم. زبانم نمیگردد. که گفتند: نه غزه، نه لبنان! نه غزه و نه لبنان نداریم. غزه مسلمان نیست؟ لبنان مسلمان نیست؟ اگر کسی دید غزه دارو ندارند. غذا ندارند. آنوقت شما مسلمان هستی؟ پیغمبر دروغ گفت؟
قال رسول الله (ص)، هرکس مسلمان است گوش بدهد. پیغمبر فرمود: کسی که بشنود صدای مسلمانی را که میگوید: «یَا لَلْمُسْلِمِینَ»، «یَا لَلْمُسْلِمِینَ» یعنی ای مسلمانها! به فریاد من برسید. «فَلَمْ یُجِبْهُ» ولی جواب ندهد، «فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» مسلمان نیست. اصلاً کشورهایی که به لبنان و غزه و امثال اینها، به افغانستان، به عراق، به هرجا، کسی که نالهی مسلمانی را بشنود، جواب ندهد، مسلمان نیست. تکرار میکنم. مسلمان نیست. مسلمان نیست. مسلمان نیست! رمز مسلمانی ما این است که اگر ناله را شنیدیم، غیرت به خرج بدهیم.
آن کسی که میگوید: نه غزه، نه لبنان! یعنی ما بیغیرت هستیم. به درک که مردند! یک چنین آدمی مسلمان نیست. منتهی عرض کردم اینها گول خوردند این شعار را دادند. همهی اینها هم آدمهای بدی نیستند. گول خوردند. یک کسی دهانشان گذاشت، بعضی آدمها هستند مثل مجّسمههایی هستند که با سیمان درست میکنند. لولهکشی میکنند، آب از دهان اردک میآید. خود اردک هم نمیفهمد! از یکجایی آب در آن میرود. از یکجایی آب بیرون میرود. ما متأسفانه یک مشت آدم اینچنینی هم داریم. که نمیفهمد این شعار را چه کسی ساخت. چه کسی در دهانش گذاشت؟ همینطور میگوید: نه غزه، نه لبنان، ما مسلمان هستیم. قرآن بخوانم. چرا از پیغمبر بگویم؟ از قرآن بگویم. در قرآن دیگر شیعه و سنی هم ندارد. قرآن میگوید: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفین» (نسا/75) چرا شما به نفع مستضعفین نعره نمیکشید؟ میگوییم: به ما چه؟ اگر آن طرف کرهی زمین هم یک کسی ناله زد، شما باید کمک کنی. این صلیب سرخی که درست شده است، هر طرف دنیا سیل میآید، صلیب سرخ حاضر میشود. خوب این دستور اسلام است. صلیب سرخ به این آیهی قرآن عمل میکند. آنوقت تو مسلمان هستی عمل نمیکنی؟ مسیحیت به این عمل میکند. هرجا سیلی، زلزلهای، خطری بیاید به عنوان کمکهای انسان دوستانه، کار به دینش هم ندارد، کمک میکند. رابطه باید مسئولانه باشد.
رابطه باید مکتبی باشد. اگر رابطه داریم نه به خاطر نفت رابطه داشته باشیم. خوب نفت که خشک شد، رابطه هم خشک میشود. مثل رابطهی عروس و داماد اگر به خاطر شکل باشد، اگر داماد یا عروس زشت شد، طلاق میگیرند. رابطه به خاطر شکل، رابطه به خاطر نفت، مثل رابطهای که ما با انار داریم. ما با انار رابطه داریم. چون آب دارد. دو دستی بلندش میکنیم، بالا میآوریم. آبش را کشیدیم، تمام شد. دیگر آب ندارد. ما هم تا کشور ایران نفت دارد، گاز دارد، بله بله! نفت خشک شود، ما هم خشک میشویم. رابطهی شکلی، شکل زشت شود، ما خشک میشویم.
رابطهی «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» (آلعمران/103) رابطه باید حبل الله باشد، ریسمان خدا! رابطه باید مسئولانه باشد. رابطه مسئولانه، رابطه مکتبی، «حَبلِ الله»، مکتبی «حَبْلِ اللَّهِ» «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعا» رابطه مسئولانه، «مَنْ سَمِعَ» کسی که بشنود، «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا» کسی که بشنود «رَجُلًا» حتی یک نفر را که «یُنَادِی» ندا میزند، «یَا لَلْمُسْلِمِینَ» یعنی ای مسلمانها به فریاد من برسید. «فَلَمْ یُجِبْهُ» جوابش را ندهد، «فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» رابطهی مکتبی این رابطه است.
5- مسئولیت افراد جامعه در اصلاح عیوب یکدیگر
رابطه باید سازنده باشد. خیلیها با هم رابطه دارند ولی هیچ اثری ندارند. رابطهی سازنده را پیغمبر فرمود: «الْمُؤْمِنَانِ کَالْیَدَیْنِ یُغْسَلُ إِحْدَاهُمَا بِالْأُخْرَى» (مستدرک/ج9/ص49) مثل دو دست که همدیگر را میشویند، باید من عیب شما را برطرف کنم، شما عیب مرا. بگویی: بیا! شما یک نقطه ضعف داری. به من بگو. با هم رفیق هستیم، یک چیزی به من یاد بده. پول داری؟ وام بده. خطت خوب است، کمک کن. سازنده باشد. خوشم آمد… از چند دانشجوی رشتهی پزشکی یک روز نهضت سواد آموزی تهران آمدند. گفتند: ما شش تا دانشجو در یک منطقه هستیم. تصمیم گرفتهایم که امسال تابستان بچههایی را که از نظر علمی ضعیف هستند، بچههای دبیرستانی و راهنمایی کلاس برایشان بگذاریم. یکی فیزیکش را، یکی شیمیاش را، یکی دینیاش را، یکی ورزشش را، هرکس در هر رشتهای ضعیف است، رابطه باید سازنده باشد. وگرنه حالا من و شما رابطه داریم، چه خاصیتی داریم؟ چه خاصیتی داریم؟ رابطه سازنده باشد. مثل یَد…
داریم که «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی» (بحارالانوار/ج75/ص249) امام صادق (ع) فرمود: بهترین دوستان من کسی است که عیب مرا به من بگوید. اگر کسی عیب تو را گفت، او را دوست داشته باش. «صدیقک من نهاک» (غررالحکم/ص415) هرکس میگوید: فحش نده، این حرف را نزن، اینجا نرو، این غذا را نخور، هرکس تو را از خطر بازمیدارد، معلوم میشود این دوست واقعی است. هرکس هرکاری کردی، خندید پیداست دشمن تو است. «و عدوک من اغراک» (غررالحکم/ص415) دشمن تو کسی است که کار به تو ندارد. چرت و پرت میگوییم. قهقهه میخندد. هرکاری میکنی نگاهت میکند. اینها لاشههای رفیق هستند. رفیق واقعی کسی است که عیب شما را به شما تذکر بدهد. و ما هم باید آن کسی را که عیب مرا میگوید دوست داشته باشیم. اگر آینه به شما گفت: اینجا سیاه است، خودت را درست کن. آینه را نشکن. کسی گفت: عیب داری، خودت را اصلاح کن. به او نگو: به تو چه؟ به تو ربطی ندارد.
6- رعایت مساوات و عدالت در روابط اجتماعی
رابطه باید عادلانه باشد. حضرت فرمود: تمام مسلمانها «کَأَسْنَانِ الْمُشْط» (الفقیه/ج4/ص379) مثل شانه، مثل دندههای شانه هستند. دندههای شانه مساوی هستند. «لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِیِّ عَلَى الْعَجَمِی» عرب بر عجم فضیلتی ندارد. «وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَد» سرخ پوست بر سیاه پوست فضیلتی ندارد. «إِلَّا بِالتَّقْوَى» (مستدرک/ج12/ص89) رابطه باید عادلانه باشد.
حتی امام رضا (ع) فرمود: «مَنْ لَقِیَ فَقِیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِی» اگر کسی به فقر رسید گفت: سلامعلیکم! اگر به غنی رسید گفت: سلام علیکم، مخلصم! چه خبر است.! پولدار است. اگر کسی بین سلام به پولدار و سلام به فقیر فرق گذاشت، «لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ» (وسایل الشیعه/ج12/ص64) خدا روز قیامت به او غضب میکند. که تو بین پولدار و فقیر فرق گذاشتی. همه را یکسان سلام کنید. عادلانه باشد. همه را یکسان سلام کنید.
کسی میخواست مهمانی بدهد، حالا چون در آستانهی تولد امام حسن هم بینندهها بحث را میبینند. امام حسن (ع) خیلی سفرههای خوبی میداد. یک کسی فقرا را دعوت کرد، امام فرمود: کار تو غلط است. گفت: آقا اغنیا را دعوت کردم، گفتی: غلط است. حالا هم فقرا را دعوت کردم، میگویی: غلط است. من چه خاکی بر سرم کنم؟ فرمود: فقیر و غنی با هم دعوت شوند. چون فقرا که دعوت شوند، میبینند اوه همه دور تا دور اتاق فقیر هستند. میگوید: لابد این حاج آقا یک روزهای خورده است، گفتند: شصت تا فقیر را کفاره بده، این ما را دعوت کرده برای کفّارهی روزههایی که خورده است. اغنیاء هم تنها باشند درست نیست.
خوب رابطه باید منصفانه باشد. «اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ وَ أَحِبَّ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک» (نهجالبلاغه/ نامه31) نامهی 31 یک نامهی مفصلی است، به امید روزی که امور تربیتی کشور ما این نامهی امیرالمؤمنین را که به امام حسن مجتبی (ع) نوشته است. میخواهد بچهاش را تربیت کند. امور تربیتی همین نامه را دستورالعمل قرار بدهد.
بعضیها دین در دلشان نرفته است. یک عده آمدند گفتند: یا رسولالله! ما مؤمن هستیم. فرمود: نه! نگویید: مؤمن هستید. شما مسلمان هستید، هنوز مؤمن نشدید. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمان» (حجرات/14) دین در قلب ما نرفته است. هنوز برای تربیت بچههایمان میخواهیم ببینیم روانشناسان غربی چه گفتند؟ نامهی امیرالمؤمنین نامهی 31 نهجالبلاغه، نامهی مفصلی است، به بچهاش. ببینید امیرالمؤمنین چطور امام حسن و امام حسین را تربیت کرده است؟ تربیت شدههای امیرالمؤمنین کیست؟ امام حسن، امام حسین، زینب کبری و کلثوم.
زینب کبری در پایتخت شام یک سخنرانی کرد، این سخنرانی بنی امیه را به رگبار بست. شما یک لنگه کفش آن خبرنگار به بوش زد، بارها تلویزیونهای دنیا نشان داد. بابا این لنگه کفش چیزی نبود. تازه آن خبرنگار اسیر نبود. شهید نداده بود. زینب کبری دو تا جوانهایش را داده بود. برادرش امام حسین را داده بود. ابوالفضل را داده بود. هجده نفر شهید داده بود. یک زن، یک روز هجده شهید داده باشد، بعد آنوقت در شام بیاید در کاخ یزید سخنرانی کند. که هر یک کلمهی سخنرانیاش یک نارنجک است. میخواهید بچه تربیت کنید از علی بپرسید. روانشناسان غرب جورابشان تا به تا شود روانی میشوند. رنگ جورابش! چه روانشناسی… ما خودمان چه کمبودی داریم که خودمان را باختیم؟ یک مشت خودباخته، نمیتوانند نسل را تربیت کنند. کسی میتواند نسل را تربیت کند که خودش به دین خودش، به عقل خودش، به وطن خودش، خودش را کشف کند. کسی که خودش را باخته است خودش گیر است. خودش گیر است.
7- انصاف در برخورد با اقشار جامعه
رابطه باید با انصاف باشد. امیرالمؤمن با غلامش قنبر بازار میروند. یک پیراهن میخرند مثلاً گرانتر، یک پیراهن ارزانتر! پیراهن گرانتر یک خرده شیک است. امیرالمؤمنین به غلام میگوید: تو بپوش. میگوید: آقا تو امیرالمؤمنینی، من غلامم! فرمود: میدانم غلامی، ولی تو جوان هستی. جوان دلش میخواهد لباسش شیک باشد. چون جوان دلش میخواهد لباسش شیک باشد، این شیک را تو بپوش. مثلاً با داشتن امیرالمؤمنین کجا میخواهیم بچهمان را تربیت کنیم؟ میخواهیم بچهمان را کجا تربیت کنیم؟ این حدیث را شنیدید یک حدیث دیگر هم بشنوید. خوب گوش بدهید. اینهایی که چنان دلشان خوش است به اینکه ببینند روانشناسان غربی چه گفتند. اگر روی کرهی زمین، یک نفر دیگر پیدا کردید، ما از همهی عقایدمان دست برمیداریم. از همهی عقایدمان دست برمیداریم. یک نفر دیگر پیدا کنید، مشابه اش، امیرالمؤمنین خانهی یتیمها آمد. یک بچه یتیم همینطور افسرده بود. گفت: عزیز، عزیز! آقا جان! هرچه محبت کرد و لبخند زد، این یتیم همینطور افسردگیاش باز نشد. حضرت علی (ع) خیلی کلافه شد که چه کند؟ با زانو و دستهایش مثل بزغاله راه رفت. بع… مع… صدای بزغاله درآورد. یتیم خندید! یک کسی آمد گفت: آقا، آقا بلند شو. بد است! تو امیرالمؤمنینی، رییس حکومت اسلامی هستی. گفت: پستها را ول کن. من صدای بزغاله کنم یک یتیم بخندد، برای من ارزش دارد. مثلاً با این تربیت شما کجا میروید؟ «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» (تکویر/26) به قول قرآن کجا میروید؟ «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» (انعام/95) به قول قرآن «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» آیهی قرآن است. یعنی کجا منصرف شدید. کجا می روی؟ چه کسی چه چیزی دارد؟
کسی از یاران معاویه وارد مدینه شد. به قدری به امام حسن (ع) جسارت کرد، خیلی جسارت کرد. امام حسن فحشهایش را شنید، فرمود: غریبی! گفت: بله، گفت: منزل ما برویم. حالا امام حسن را نشناخت، شناخت، من نمیدانم. رفت، آقا امام حسن یک پذیرایی از او کرد. پول به او داد. امکانات به او داد. گفت: آقا حق با شماست. انصافاً… «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه» (انعام/124) خدا میداند که چه کسی امام شود.
ما در قرآنمان یک یوسف داریم که برادرها او را در چاه انداختند. وقتی گفتند: ببخش!گفت: همین الآن شما را بخشیدم. هیچ غصه نخورید. من را در چاه انداختید، تمام شد. همین الآن شما را بخشیدم. با این الگوی اخلاقی، میخواهیم الگوی اخلاقی ما چه کسی باشد؟ عکس چه کسی را روی پیراهنمان به عنوان قهرمان میزنیم؟ حالا یک کسی در آنطرف دنیا بُکس زده است. خیلی خوب! حالا این مثلاً قهرمان است که شما مثلاًعکس او را روی پیراهنت زدی؟ این قهرمان است. قهرمان کسی است که چهل سال زجر کشید، پدرش یعقوب از گریه نابینا شد. خودش در چاه افتاد. در زندان افتاد. گرفتار عشق زلیخا شد. سی چهل سال چقدر بلا و پیسی سرش آمد، اما در یک آن گفت: همهی شما را بخشیدم. هیچ غصه نخورید.
یک روز برادران یوسف گفتند: یوسف جان! شما سفرهات را از ما جدا بیانداز. گفتند: چرا؟ گفت: وقتی تو کنار ما مینشینی غذا میخوری، ما ناراحت میشویم. اِ… اِ… ما یک عزیز را در چاه انداختیم. میبینیم تو بزرگواری، شرمنده هستیم، فرمود: اتفاقاً من کنار شما غذا میخورم، کیف میکنم. برای اینکه وقتی مرا از چاه درآوردند، گفتند: یک بردهی بیسر و بیپایی است. معلوم نیست پدر و مادرش چه کسی است؟ الآن که شما دور من هستید، میگویند: بابا یک کس و کاری داشته است. برادرهایی داشته است. پدری داشته است. این یک فامیلی داشته است. من به شما افتخار میکنم. با بودن این الگو کجا میرویم؟ کجا میرویم؟ میخواهیم چه کتاب اخلاقی بخوانیم؟ کدام عارف میتواند برای ما اخلاق بگوید؟ من نمیدانم این سیر و سلوکها کجا میروند؟ عرفا کجا مردم را میبرند؟ ما قرآن را کم داریم؟
روز فتح مکه، خوب در مکه خیلی پیغمبر را اذیت کردند. خاکستر سرش ریختند. شکمبهی شتر سرش انداختند. شاعر گفتند. ساحر گفتند. کاهن گفتند. مجنون گفتند. هرچه و هر کاری بود کردند. در خانهاش ریختند او را بکشند. که حضرت علی را جای خودش خواباند. همه بلایی سرش آوردند. سنگ بارانش کردند. روز فتح مکه مردم مکه گفتند: حالا میخواهی چه کنی؟ گفت: برادر من چه کرد؟ یوسف! گفتند: برادرت یوسف همه را بخشید. گفت: همینطور که یوسف یازده برادرش را بخشید، من الآن تمام مردم مکه را در یک آن میبخشم. الآن تمام مردم مکه را در یک آن میبخشم. خوب با بودن چنین الگویی مثلاً ما میخواهیم کجا برویم؟ کجا برویم؟
یک نمونه کسی بگوید که یک کسی یک کاری کرده است، که درجهی اعلایش در دین نیست.
8- تواضع در برابر مردم، بیاعتنایی به فاسقان
رابطه باید عاطفی باشد. سلام کنیم. میگویند: بخیل کسی نیست که پول ندهد. رییس بخیلها کسی است که سلام نمیکند. با هم می نشینند میگوید: نه او باید به من سلام کند. آخر من فوق لیسانس هستم. او دیپلم است. ای بابا! من آیتالله هستم، این حجه الاسلام است. ای بابا!من تاجر هستم. این کارگر است. ای بابا! پیغمبر به بچهها سلام میکرد. روی کرهی زمین آیا رهبری سراغ دارید که به کوچولوها سلام کند جز پیغمبر! الگوی تربیتی ما باید اینها باشند.
داریم که سوارهها بر پیادهها سلام کنند. هرکس مرکبش گرانتر است، بر آنهایی که ماشینشان ارزانتر است سلام کنند. چرا؟ برای اینکه این تکبرش گرفته شود. چون آدمی که سوار ماشین شیک میشود و اسب خوب، یک غروری او را میگیرد. میگوید: برای اینکه غرورت را تنظیم کنی، سلام علیک، سلام علیکم، بنز سوارها، به این موتور گازیها سلام کنند. تا آن پزی که از بنز بالا رفته است، با سلام بیاید پایین. تواضع است.
منتهی میگوید: به آدم فاسق! به آدم رباخوار سلام نکن. چرا آنها؟ میگوید: برای اینکه این نهی از منکر است. وقتی سلامش نکردی، رباخوار راه میرود و هیچ کس سلامش نمیکند. میفهمد غلط کرد. منحرف، فاسق هیچ کس سلامش نمیکند. ما اگر این افرادی که بدحجاب در خیابان میآیند، مردم تا نگاهش کردند چنین کند… این دیگر فردا طبیعی بیرون میآید. این، این رقمی آمد که نگاهش کنی. وقتی شما نگاهش نکردی، فردا آرام بیرون میآید. فردا آرام بیرون میآید. طبیعی بیرون میآید.
رابطه باید با احتیاط باشد. گاهی وقتها آدم نمیداند طرف چه کسی است؟ قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) فاسق خبری آورد، تحقیق کن. آقا ماهوارهها گفتند. در اینترنت نوشته بود. خوب غلط کرده گفته است. از کجا راست گفته است؟ مگر هرچه ماهواره بود راست است؟ مگر هرچه اینترنت بود… در کتابها نوشته باشند. باسمه تعالی غلط نوشتند. غلط نوشتند. صرف اینکه یک چیزی چاپ شده است. آقا این کتاب پنجاه بار چاپ شده است! دویست بار چاپ شود. مگر چاپخانه دروغ را راست میکند؟ او چاپ میکند، دروغ بدهی چاپ میکند، راست هم بدهی… قرآن میگوید: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» اگر فاسق خبری آورد تحقیق کنید. صرف اینکه حتی فلانی گفته است. قرآن نمیگوید: «الذین یستمعون القائل» میگوید: «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» (زمر/18) حرف را بررسی کن. حرف درست است یا غلط؟ ممکن است گویندهاش یک آدم مهمی باشد. ولی حرفش غلط باشد.
دو نفر آدم عادل یک روز خانهی ما آمدند. دو نفر آدم عادل! گفتند: فلانی یک خانه دارد چند میلیارد کجا. من دیدم این دو نفر عادل هستند. گفتم: اتفاقاً من تلفنش را دارم. تلفن کردم، الو سلام علیکم! ببخشید آقا من دو تا مهمان عادل خانهام آمدهاند. مهمان با تقوا! میگویند: شما یک چنین خانهای داری. یک چنین قیمتی، یک چنین منطقهای!گفت: والله روی کرهی زمین چیزی ندارم! نه خودم، نه زنم، نه بچههایم. والله ندارم. گفتم: آقا چه میگویید؟ گفتند: والله ما هم شنیدیم. همینطور میگویند. یادتان نرود. گفتند: ماه دیده شده است. فردا عید فطر است؟ چه کسی دیده است؟ فلان استان. زنگ زدند امام جمعه گفت: بله فلان منطقه مشهور است که ماه را دیدند. فلان منطقه رفتند، گفتند: مردم مسجد ماه را دیدند. رفتند پیش مردم مسجد، گفتند: مش عباس خادم ماه را دیده است. پیش مش عباس رفتند، دیدند اصلاً کور است. چشم ندارد چیزی را ببیند. (خنده حضار) مشهور است. ده بار چاپ شده است. در ماهواره است. اینترنت است. در روزنامهها نوشتند. من نمونههایی دارم که یک چیزی را همه مینویسند و همه با هم دروغ میگویند. اینطور نیست. اینطور نیست. میگویند: زن یک دنده از مرد کمتر دارد. والله اینطور نیست. شما یک شب عمهات را بخوابان دندههایش را بشمار. (خنده حضار) دندههای زن و مرد یکسان است. در ایران مشهور است سیزده نحس است. نخیر سیزده نحس نیست. امیرالمؤمنین سیزده رجب به دنیا آمد. خلاصه شهرت و اینترنت و ماهواره و روزنامه دلیل بر این نیست که حرف حرف درستی است.
خوب خدایا یک عقل و ایمانی به ما بده ما حق را از باطل تشخیص بدهیم. ما را در فهم حق و باطل گرفتار موجهای کاذب قرار نده. انشاءالله قسمت شود کربلا و کاظمین بروید. زیارت امام جواد(ع)، بعد از زیارت امام جواد(ع) این دعا است. خدایا حق را حق ببینم تا پیروی کنم. من هم یک دعا می کنم آمین بگویید. خدایا ایمانی به ما بده حق را حق ببینیم پیروی کنیم. باطل را باطل ببینیم دوری کنیم. ما را در فهم حق و باطل متحیّر قرار نده. تولد امام حسن مجتبی(ع) را تبریک میگوییم.