2- برخورد بهلول با درخواست رژیم بنی عباس
3- توطئه نظامهای طاغوتی برای عوامفریبی
4- توجه ویژه اهل بیت(علیهالسلام) به ایرانیان
5- سابقه درخشان مسلمانان و ایرانیان در برابر اروپاییان
6- برتری نماز اول وقت بر هم کارها و برنامهها
7- برنامه امام رضا(علیهالسلام) برای خنثی کردن توطئه مأمون
تاریخ پخش: 12/05/96
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث امشب، بحث این جلسه چون در آستانه تولد امام رضا(علیهالسلام) بینندهها پای تلویزیون هستند، چند جملهای راجع به امام رضا(علیهالسلام) میخواهیم صحبت کنیم. امام هفتم، پدر امام رضا(علیهالسلام)، موسی بن جعفر(علیهالسلام) شهید شد، دستگاه بنی عباس حساس شد که اینها چطور رشد میکنند؟ ماندند! مثلاً گفتند: امام خمینی چطور در ایران رشد کرد که شاه را برانداخت؟ مردم را بسیج کرد و انقلاب کرد. سعی کنید که دیگر عراق اینطور نشود. گفتند اگر اینطور بنا باشد بشود، این آیت الله صدر… آیت الله صدر اگر باشد امام خمینی است. او را زود شهیدش کنید که او نباشد. نگاه میکنند که…
1- شیوه مبارزه امام رضا(علیهالسلام) با بنی عباس
گفتند ما که حریف امام کاظم(علیهالسلام) نشدیم. سعی کنید امام رضا(علیهالسلام) چطور اینها یک مرتبه امام میشوند؟ جاسوسهایشان حساس شدند که ریز کارهای امام رضا(علیهالسلام) را کنترل کنند. امام رضا(علیهالسلام) هم آمد و بیرون رفت یک خروس، یک سگ و یک گوسفند خرید. گزارش دادند که آقا یک خروس و یک سگ خرید. چند مدتی امام رضا(علیهالسلام) بعد از شهادت پدرشان از خانه بیرون نمیآمد. حالا هم که از خانه بیرون آمده است، اولین کارش خرید سگ و گوسفند و خروس است. گفتند خوب پس این فکر سیاست نیست. خیلی خوب رهایش کنید.
این یک اصلی بود برای رد گم کردن. ببینید حضرت یوسف(علیهالسلام) میدانست که لیوان در کدام یک از خورجینهاست. اما اگر صاف به سراغ خورجین میرفت، میگفتند عجب! خودش گذاشته است و خودش هم رفته و برداشته است. و لذا قرآن میفرماید: «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ» (یوسف/76) از دم خورجینها را گشتند. این برای رد گم کردن بود. این خودش یک کاری است. تقیه رد گم کردن است. مثلاً میگویند برای اینکه دینت را حفظ کنی اینجا یک خورده کوتاه بیا برای اینکه آنها روی شما حساس نشوند.
روی زراره حساس بودند. یکی از یاران امام صادق(علیهالسلام)! در یک جلسه امام از زراره انتقاد شدید کرد. مأمورین هم آنجا نشسته بودند، بلند شدند و رفتند. بعد به پسر زراره گفت: به پدرت بگو من تو را دوست دارم. تو با ما هستی. منتهی چون مأمورین سری، ساواکیهای دستگاه نشسته بودند، من روبروی ساواکیها از پدرت انتقاد کردم که پدرت را نکشند. این که انسان بتواند طاغوت را سر کار بگذارد. حساسیتها را کم کند. جان خودش را حفظ کن، جان یارانش را حفظ کند. اولین کار بعد از شهادت امام هفتم خرید سگ و گوسفند و خروس بود. خوب این هیچ کجایش به امامت نمیخورد. ولی خوب این شد که این مخ مخ امامت نیست. ولش کنید. این یک کار امام رضا(علیهالسلام)!!!
مسألهی دیگر نامههایی که شیعیان برای امام رضا(علیهالسلام)مینوشتند، امام رضا(علیهالسلام) آنها را میخواند و بعد میسوزاند. یعنی در چه شرایطی امام رضا(علیهالسلام) زندگی میکرد. نامههایی را که برایش میفرستادند میخواند و میسوزاند. که یک وقت یکی از این نامهها لو نرود. از طرفی مؤمن باید زرنگ باشد. یک بار حضرت از کسی پرسید دشمن چقدر جمعیت دارد؟ گفت: نمیدانم. گفت: چه تعداد شتر کشتند؟ از تعداد شترهای کشته شده، حضرت تعداد افراد را فهمید. یک بار در جبهه آشپز غذا درست کرد. حضرت فرمود چند دیگ بار گذاشتهاید؟ گفت: یک دیگ! فرمود: نه! ده دیگ بار بگذارید. گفت: آقا ده تا دیگ؟ یک دیگ بس است. فرمود: یک دیگ آبگوشت باشد، نه دیگ هم آب جوش و آب خالی باشد. ولی فاصله داشته باشد. زیر همه را روشن کن. نه دیگ آب جوش، یک دیگ هم آبگوش! آشپز گفت: دلیلش را نفهمیدم. حضرت گفت: دیدبان دشمن ما را میبیند. اگر یک دیگ بار بگذاریم، خواهند گفت: جمعیت اینها کم است. بفهمند جمعیت ما کم است، جرأت حمله پیدا میکنند. اما اگر ده دیگ بار بگذارید، آنها نمیدانند که درونش آبگوشت یا آب جوش است، ولی آرایش نظامی باید طوری باشد که دشمن از دیگ خالی ما هم بترسد.
این موضوع که نسبت به دشمن باید این طور حساس باشیم. نه نسبت به دوستان! نسبت به دوست، پرتقالهای خوب را بالا میگذاریم، پرتقال پوسیدهها را زیر میگذاریم. او هم میفهمد و دیگر از ما نمیخرد. بعضی از صادرات ما طوری صادر میشود که دفعه اول و آخرش همین دفعه است. میگویند ایرانی جنسش خوب نیست. ضایع میشویم. حدیث داریم که میگوید اگر میخواهید رزقتان فراوان باشد، جنس خوب با سود متوسط به مردم بدهید. این سود برمیگردد. آخر بعضیها فکر میکنند که اگر کلاهبرداری کنند، خوب میشود. ببینید. اگر سود کم باشد، فروش زیاد میشود. فروش که زیاد شد، دوباره فروش زیاد سبب سود زیاد میشود. یعنی آن سود کم آخرش سود زیاد است. اشتباه میکنند بعضی که فکر میکنند با دروغ توانستند دختر را گول بزنند. پسر را گول بزنند. یک شاگردی را گول بزنند. دو سه بار که گول میزنند، بعد مردم میفهمند که این کلاهبردار است، این دروغ میگوید. آن وقت تا آخر عمر نان دروغگوییاش را میخورد. قرآن بخوانم. قرآن میگوید اگر میخواهی رزقت بدون محاسبه زیاد شود، باید تقوا داشته باشی. اگر تقوا داشته باشی، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» (طلاق/3) از راهی که فکر نمیکردی، رزقت میآید. اما اگر بیتقوایی کردی، دیر یا زود… مردم چقدر وقت در غفلت هستند؟ هی شما میگویی اسفناج است، اسفناج است، بعد گندش در میآید و میفهمند که کاهو است. دروغ بوده است. دروغ لو میرود. امام رضا(علیهالسلام) نامهها را میسوزاند.
پس یک: خرید! یعنی یک چیزهایی را خرید که…
2- برخورد بهلول با درخواست رژیم بنی عباس
بهلول هم همین کار را کرد. به بهلول دستگاه بنیعباس گفت: بیا قاضی القضات بشو! رئیس قوهی قضاییه! بهلول خودش را به دیوانگی زد. یک چوب بلند مثل دسته بیل برداشت و لای پاش گذاشت. سر دسته بیل را گرفت و دنبالهی چوب هم زیر عبایش بود. در خیابان و کوچه بالا و پایین میپرید. برید کنار اسب من لگد نزند. اسبم لگد نزند. عجب! این بهلول است؟ رئیس قوهی قضاییه؟ چرا چنین میکند؟ گفتند: بله! اختلال فکری پیدا کرده است. گفت: من خودم را به دیوانگی زدم که قاضی القضات دستگاه نشوم. اینها جسارتهایی است که… ما چند تا آخوند داشتیم که فشار به آنها آوردند که دعا به شاه کنید. رفت روی منبر و به شاه دعا کرد. بعد از مدتی هم انقلاب شد و این آخوندها دیگر نتوانستند سر بلند کنند. فرار کردند و رفتند. حدود چهل سال است که این آخوند آواره است. میگفتند: دعا به شاه کن، عمامهات را برمیداشتی! میگفتی اصلاً من آخوند نیستم، کت و شلواری هستم. چون آنها میخواستند آخوند روی منبر دعا به شاه کند. منتهی این جگر اینکه عمامهاش را بردارد، ندارد. ما گاهی وقتها باید یک جسارتهایی داشته باشیم. ما مشکل جسارت داریم.
پانصد نفر نشستهاند ظهر شده است، یک نفر جسارت گفتن یک اذان را ندارد. میگوییم: آقا اذان شده است، همه به هم نگاه میکنند. آقا رادیو را روشن کن. رادیو زشت است. خوب نوار در رادیو بگذار و بگذار پشت بلندگو! از کامپیوتر اذان میگوییم. یعنی پانصد نفر نشستهاند، یک نفرشان جسارت گفتن یک اذان را ندارد. نامهها را سوزاند…
کسی پیش امام رضا(علیهالسلام) آمد و گفت: شما اجازه میدهی که من در دربار بروم؟ کارمند دولت طاغوت بشوم؟ ایشان فرمود: به چند شرط! اول اینکه آنهایی که دور خودت هستند، همفکرهایت باشند. دوم اینکه شیعیان ما را نجات بدهی! سوم… به هر حال اگر بنا شد… چون گاهی عامل نفوذی داشتند. مثل علی بن یقطین که عامل نفوذی در دربار منصور بود. اشکال ندارد که انسان یک جایی برود که مقدس هم نیست، اما با اجازه امام باشد، با شرطهایی که امام تعیین میکند.
3- توطئه نظامهای طاغوتی برای عوامفریبی
چرا امام رضا(علیهالسلام) ولیعهد شد؟ این خودش یک مسأله است. الان اگر امام خمینی ولیعهد شاه میشد، دیگر کسی از او تقلید میکرد؟ میگفتند عجب این آخوند درباری است. آن هم چه! جانشین شاه شده است. چطور امام رضا(علیهالسلام) جانشین مأمون الرشید شد؟ یک اهدافی داشت. اهدافش را من بنویسم. این بحث را هم قشنگ گوش بدهید که تا آخر عمر یادگاری داشته باشید. پدر مأمون هارون الرشید، امام هفتم را کشت. چون امام هفتم، امام کاظم(علیهالسلام) را در زندان شهید کرد، سقوط کرد. مأمون میخواست جبران کند. مثل رضاشاه که روضهها را تعطیل کرد، محمد رضا که آمد خودش دههی عاشورا روضه راه انداخت. خودش هم روز عاشورا روضه میآمد، خانمش هم چادر سر میکرد و روضه میآمد. این میخواست بگوید که من کارهای پدرم را قبول ندارم. این یک طرح! آبروی از دست رفته را میخواست برگرداند. جبران آبروی از دست رفته!
دوم! مأمون مرو بود و امام رضا(علیهالسلام) مدینه! دلواپس بود. میخواست به اسم ولیعهدی بیاید، زیر نظر باشد که تمام حرکاتش تحت نظر باشد. این هم یک طرح.
سوم! اطراف کشور بعضی از انقلابیون دست به انقلاب میزدند، میخواست بگوید خفه شوید. به شما ربطی ندارد. امام رضا(علیهالسلام) خودش ولیعهد است، اگر بنا باشد که نهی از منکر کند، خود امام رضا(علیهالسلام) آنجا هست. ببینید در یک اتوبوس اگر یک آخوندی نشسته باشد، یک نواری راننده بگذارد. ولو این نوار، نوار درستی هم نباشد، دیگر مسافرها میگویند، اگر حرام است، شیخ جلو نشسته است، شیخ جلویش را بگیرد. یعنی وجود این شیخ روی صندلی جلو باعث میشود که هیچ کس، چیزی نگوید. این هم جلوی انقلابیها را میگیرد. مقام معظم رهبری چند روز پیش یک مطلبی فرمود. «آتش به اختیار»! یعنی خیلی منتظر مسؤولین نباشید. گاهی وقتها ممکن است مقامات بالا باشند، اما توجه نداشته باشند. اشکال دارد؟ آنجا که شما ماه را دیدید، برای شما عید فطر است. حالا هی بگویند برای مقام معظم رهبری ثابت نشده است. آیت الله العظمای فلان مرجع تقلید ثابت نشده است. بابا من با چشمم ماه را دیدم. کسی که با چشمش ماه را ببیند، ولو همهی مراجع هم بگویند ثابت نشده است، برای ایشان فردا عید فطر است. میخواست امام رضا(علیهالسلام) را بیاورد، جلوی حرکت انقلابیون را که از آنها دلواپس بود بگیرد. این هم یک مورد.
4- توجه ویژه اهل بیت(علیهالسلام) به ایرانیان
مسأله دیگر اینکه امام رضا(علیهالسلام) و اهل بیت(علیهمالسلام) ما رمز اینکه ایران شیعه شد، علاقه به اهل بیت بود. و علاقه اهل بیت به ایرانیها! یک وقت در یکی از جنگها ایرانیها را گرفتند، اسیر کردند. خلیفهی دوم بود یا… در ذهنم خلیفهی دوم است. حالا هر کس! یا خلیفهی دوم یا کس دیگر، گفت: این ایرانیهایی که در جبهه گرفتهاند، اینها را مکه بیاوریم، حاجیهای مریض را که نمیتوانند طواف کنند، کول اینها بگذاریم، اینها حمال حاجیهای پیر بشوند. حضرت علی(علیهالسلام) اجازه نداد. فرمود: ایرانیها عزیز هستند. نه که حمال عزیز نیست. اینکه ایرانی باید حمال حاجیهای مریض باشد، این توهین به ایرانیها بود. حضرت علی(علیهالسلام) جلویش را گرفت. موارد مختلفی بود که ایرانی وقتی میخواست تحقیر شود، حضرت علی(علیهالسلام) جلویش را میگرفت. آیهای نازل شد، راجع به اینکه بهترین بندگان چه کسانی هستند، سلمان کنار حضرت نشسته بود، حضرت دستش را به کمر سلمان زد و گفت: این آیه مربوط به ایرانیهاست. یک کتابی شهید آیت الله مطهری نوشته است. خدمات متقابل ایران و اسلام! اسلام به ایرانیها چه خدماتی کرد و ایرانیها به اسلام چه خدماتی کردند! خدمات متقابل! یکی از خیانتهایی که زمان شاه میشد، [چند دقیقه سکوت و مکث، ظاهراً نامه به حاج آقا میدهند] ایشان نوشته است که راجع به مهارتهایی که امام رضا(علیهالسلام) داشته است بگویید. دربارهی طب گیاهی و علم تغذیه. بلد نیستم! بله هست ولی من بلد نیستم. باید طب الرضا را بخوانم و بعد… خوب حالا من گفتم بلد نیستم و به من خندیدید، چقدر شما چیز بلد نیستید و من باید به شما بخندم؟ اگر مقابله به مثل کنیم من هم باید به شما بخندم. بلد نیستم که عیب نیست. یکی از مشکلات مملکت ما این است که اینهایی که بلند نیستند، نمیگویند بلد نیستم.
خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. علامه طباطبایی تبریزی و ترک بود. ترکها وقتی فارسی حرف میزنند، بانمک حرف میزنند. یک سؤالی از ایشان کردند، ایشان فرمود: لهجهاش اینطور بود، اگر بگویم نمیدانم، اشکالی ندارد. گفتند: نه! گفت: نمیدانم! یعنی یک نمیدانمی گفت که اثر تربیتیاش در سلولهای بدن انسان فرو میرود.
یک دوماهی ما در اهواز قبل از انقلاب کلاس داشتیم، یک مشت نسل نو اینها میآمدند و… یک بار یک سؤالی کردم، گفتم این سؤال پاسخش چیست؟ عرض کنم به حضور شما، یک جوانی در کلاس بلند شد و جواب داد و گفتم: والا من این سؤال را شش تا جواب برایش دارم، اما اینکه تو گفتی، من این در ذهنم این را بلد نبودم. پس یک لحظه بایست من این را بنویسم. قلم و کاغذ برداشتم و نوشتم. جواب هفتم این! گفتم: تو هم که این جواب را یاد من دادی، من تا آخر عمر، مدیون شما هستم. یک دبیری آنجا نشسته بود. بعد از دو ماه آمد پای قطار اهواز، گفت: آقای قرائتی! دو ماه سخنرانی کردی، اما در این دوماه یک دقیقهاش شاهکار بود. گفتم کدام؟ گفت: آن دقیقهای که سر کلاس به بچه دبیرستانیها گفتی این را که تو گفتی، من بلد نبودم. یک دقیقه وقت گرفتی و حرف او را نوشتی و گفتی: از این ساعت تو هم استاد من هستی. میگفت: این اثر تربیتیاش از دو ماه سخنرانی بیشتر است. ما اگر خواستیم بچه… پریروز هم یک جوانی آمد و گفت: چطور بچهام را تربیت کنم؟ گفتم: خودت مسلمان باش، بچه تربیت میشود. در دریا که شنا یاد ماهی نمیدهند. خود فضای دریا ماهیها را شناور میکند. ما اگر خودمان… یعنی باید اینکه میگوییم… یعنی باید بگویند جنس ایرانی است؟ پس مرغوب است. الان میگویند: جنس ایرانی است؟ بعضی جاها میگویند مرغوب است، بعضی جاها میگویند… البته الان الحمدلله ایران یک کارهایی کرده است که در دنیا درخشیده است. اما باید همهی تولیدات ما… این هم باز به مهارتها بازمیگردد. که اگر مهارت داشته باشیم، همهی کارگرهای ما دوره دیده باشند، این تولیدمان، تولید بهتر میشود. فروشمان بیشتر میشود. سودمان بیشتر میشود. عزتمان در دنیا بیشتر میشود. میگویند: ساخت ایران است، پس بارکالله! ما سابقهی درخشانی داشتیم.
5- سابقه درخشان مسلمانان و ایرانیان در برابر اروپاییان
یک زمانی که بوعلی سینا کتاب نوشت، اروپا که چاپخانه اختراع شد، دومین کتابی که اروپا چاپ کرد، کتاب قانون بو علی سینا بود. اروپا بعد از آنکه چاپخانه را اختراع کرد، دومین کتابی که چاپ کرد، کتاب ایرانیها بود، کتاب بو علی سینا! ما یک زمانی چنین شرایطی داشتیم.
زمان امام کاظم(علیهالسلام) مسلمانان، زمان مأمون الرشید، مسلمانان یک ساعتی ساختند، این ساختند را پهلوی پادشاه فرانسه فرستادند، پادشاه فرانسه یک خورده نگاه به ساعت کرد و به مشاورانش گفت: این چیست؟ گفتند این جن است. این عقربهها جنی است، دارد تکان میخورد. یعنی زمانی که مسلمانها مخترع ساعت داشتند، اروپا در توحش بود. عقربهی ساعت را جنی میگفت. کلمهی مستراح… حمام، کلمهی حمام دویست سال است که در فرهنگ اروپا آمده است، ولی شما روایات 1400 سال پیش را ببینید، میگوید: «اذا دخلت فی الحمام…»، «اذا خرجت من الحمام…» یعنی کلمه حمام تاریخش در اسلام 1400 سال است، در اروپا 200 ساله است.
ما خیلی جلو هستیم. یک جاهایی خودمان را میبازیم. در فرودگاه فرانسه بودم. یک کسی گفت: آقای قرائتی! دیدی چقدر فرانسه شیک است؟ گفتم: نخیر! خیلی کثیف است. گفت: عجب! حاج آقا! حاج آقا! گفتم: من وقتی وارد شدم اطلاعاتی گرفتم. از جمله اطلاعاتی که به من دادند این بود که به من گفتند جمعیت اینجا پنجاه میلیون است. چهل و پنج میلیون هم سگ دارد. سگهایشان هم در بیابان و اینها نیستند. در همان آسانسور و راهپلهها و آشپزخانه و اینها هستند. گفتم: شما ادرار سگ را به آزمایشگاه بدهید. زبالههای ایران را هم آزمایشگاه بدهید، ببینید میکروب کدام یک بیشتر است. ما گاهی وقتها خودمان را میبازیم. مثلاً میگوییم: شیرینی دانمارکی! دانمارک هم رفتیم. شیرینیاش را هم دیدیم. حضرات عباسی نامردی است که کسی مقایسه کند با شیرینی یزد و اصفهان و ایران خودمان. مرتب میگوییم: دانمارک! فکر میکنیم که شیرینیاش هم بهترین شیرینی است. یک مقداری خودباخته هستیم. حاضر نیستیم خودمان فکر کنیم. جوان شلوار پا کرده است، همین شلوار لی لباس کار بوده است. برای عزت بوده است. حالا الان در کشور ما شلوار لی لباس کار نیست در خیلی جاها. لباس مثلاً جوانپسندها است. الان برای شیکی و جوانی و فلان… و الان اگر به ما گفتند که پاره کنی، محبوبتر میشوی، باز لباس نو میخریم و پاره میکنیم. نمیدانم عقل نداریم!!! تازه وقتی لباس میپوشیم، میگوییم: آقا ران شما کلفت نیست؟ میگوید: چرا! میگوییم: ساق پا باریک نیست؟ میگوید: چرا؟ میگوییم: پس چرا این شلواری که پاکردهای رانت که کلفت است در آن تنگ افتاده است، ساق پا که باریک است، گشاد دوختهاید. یعنی برای کلفته تنگ میدوزید و برای بارک گشاد میدوزیم. اصلاً نمیدانیم که چه تنبانی پا کنیم. این خودباختگیها، ضعفها، بیارادگیها… همینطور که هستیم باشیم. کسی میتواند در مملکت ما تحول به وجود بیاورد که خودش مرد تحول باشد.
نمیدانم که این را کجا گفتهام؟ ما هم باید ارتفاع کم کنیم. به قول هواپیماییها که نزدیک فرودگاه میگویند ارتفاع کم کنیم، ارتفاع کم کنیم و هی هر روزی… ما را برای طرح تحول دعوت کردند، دیدیم که جمعی از دانه درشتهای مملکت نشستهاند، اساتید دانشگاه دانه درشتهایشان. به من گفتند نظر شما چیست؟ گفتم والا من خود اینها را نمیشناسم که خودشان مرد تحول هستند؟ چون اگر خودش مرد تحول باشد، اگر طرح تحول بنویسد، دنبال میکند. وگرنه اگر فقط نظریهپردازی میکند، نظریه پردازی فایده ندارد. یک عده 1400 سال پیش در جنگ خندق موفق شدند. این آقا بعد از 1400 سال نشسته است که خندقی کندند، یا خندقی بکندند، یا خندقی بکندندی؟ در فارسی قدیم تا قرن فلان خندقی بکندندی بود. از قرن فلان تا فلان خندقی بکندند و امروز میگویند خندقی کندند. ببینید این نشسته است و بازی با الفاظ میکند. بازی با الفاظ است. من یک نمونه گفتم. جهت اطلاع فنی و حرفهای و آموزش و پرورش و علمی کاربردی و دانشگاه و همهی صنعتگران. گفتم: این آقایانی که طرح تحول مینویسند، اگر صبح از خواب بیدار شدند و دیدند که باران روی کفششان آمده است، کفششان خیس است. کفش خیس پا کنند، پایشان درد میگیرد، پا نکنند باید دانشگاه تلفن کنند که درس تعطیل است. کدام اینها این مقدار تحول دارند که با دمپایی سر کلاس بروند، بعد بگوید: بچهها نگاه به دمپایی من نکنید. من امروز کفشم زیر باران بود، خواستم پا نکنم دیدم درس شما تعطیل میشود، درس را با دمپایی میخواهم بگویم. این مقدار تحول از شبرو به دمپایی! اگر استاد این مقدار تحول دارد، این استاد موفقی است.
یک وقت یک پاسدار برای من فرستادند. روز اول خواستم امتحانش کنم. پاسدار نشست و یوزیاش هم در مشتش بود. زمان ترور و اینها بود. من یک خورده تخمه درآوردم، گفتم: تخمهها را بشکن. این پاسدار یوزی را کنار گذاشت و شروع به تخمه شکستن کرد. بعد گفتم: این میخواهد من را از تروریسم نجات بدهد؟ این با یک مشت تخمه کدو مرخص است. کسی میتواند طرح تحول ارائه دهد که مرد تحول باشد. با دمپایی سر کلاس برود. بگوید آقا من شبرو دارم ولی الان خیس بود. این طرح تحول است.
دو تا شهید هستند که معروف هستند، برادر بودند و سردار بودند. شهید زین الدین و برادش! مهدی و مجید؟ دو تا برادر بودند. سردار بودند قمی شهید شدند. این برادر کوچکتر یک روز دیدند که در خیابان اذان میگوید. الله اکبر! مردم نگاهش میکردند که این چه وقت اذانی است. دو ساعت به غروب است، دارد اذان میگوید. الله اکبر! گوش نمیداد. چشمهایش را بسته بود و اذان میگفت. بعد پرسیدند که چرا اذان گفتی؟ گفت: عروس میبردند. عروس هم در ماشین آرایش کرده بود. جوانها هم دور ماشین به این عروس نگاه میکردند. من دیدم بروم و نهی از منکر کنم، من را میزنند. حالا یک عروس دیدیم، بگذار مفت نگاهش کنیم. از آنطرف دیدم که آنها دارند عروس را میبینند. من گفتم یک کاری کنم که اینها به جای عروس به من نگاه کنند. همین مقداری که به من نگاه کنند چند لحظهای از تاریخ گناه کم میشود. من 55 سال است که آخوند هستم. این 55 سال را با یک دقیقه این زین الدین عوض میکنم. این را میگویند… مملکت ما با این رقم آدمها میشود تحول پیدا کند.
6- برتری نماز اول وقت بر هم کارها و برنامهها
خدا شهید بهشتی را رحمت کند، اول انقلاب در مرکز حزب جمهوری بود، از کشورهای مختلف با او مصاحبه میکردند. من هم آنجا نشسته بودم. یک مرتبه گفت: و اکنون وقت نماز است. بمانید من نماز بخوانم. الله اکبر! اصلاً نگفت ما به چه کسی صحبت میکنم. جمعی از رؤسای جمهور زمان جنگ خدمت امام آمدند به امام بگویند با صدام کنار بیایید و جنگ را تمام کنید. امام یک مرتبه وسط حرفهای اینها گفت که وقت نماز است. بلند و رفت و الله اکبر! این آدمها میتوانند مرد تحول باشند. مدرک کاری نمیکند. من اگر رسیدم و دیدم که یک ماشینی در گل فرو رفته است. زنجیر و طناب هم نیست. ترمز زدم و گفتم: آقا چه شده است؟ گفتند والا ماشینمان فرو رفته است، زنجیر و طناب نداریم. گفتم والا ما هم زنجیر و طناب نداریم، ولی من عمامهام نو است، شاید کار طناب از آن بیاید. حالا ببنید اگر میشود با عمامه من در بیاورید. عمامهام را باز کنم و به جای طناب به ماشین ببندم و ماشین را بیرون بکشم. این دو دقیقهای که ماشین اینها را از گل بیرون کشیدم، به اندازه پنجاه سال تبلیغ اثر دارد. این آدمها را پیدا کنیم. مدیر کلی نیست که ایشان… چون گاهی وقتها همه مدیر کل، مدیر کل، مدیر کل، مدیر کل! هیچ کاری هم نمیکنند. مدیر عطسه، مدیر کل سرفه، مدیر کل هماهنگی بین عطسه و سرفه، روابط عمومی بین عطسه و سرفه!
اول انقلاب به جای دکتر و مهندس و آیت الله به هم برادر میگفتند. یک پدر شهیدی یک موتور میخواست، رفت پیش استاندار، گفت: آقا من پدر شهید هستم، یک موتور میخواهم. نوشت برادر استاندار موتور میخواهم، او نوشت برادر مدیر کل بازرگانی یک موتور به ایشان بدهید، او نوشت برادر حمل و نقل یک موتور به ایشان بدهید، برادر انبارداری یک موتور به ایشان بدهید، مرتب به هم نامه نوشتند، برادر، برادر! آخرش رفت گفتند موتور نیست. گفت: خدا ان شاء الله بیبرادرم کند. همه به هم برادر گفتید و هیچ خاصیتی هم نداشتید. القاب را کنار بگذارید. گربه در عربی شش لقب دارد. میدانستید؟ هِرّه یعنی گربه سِنَّور یعنی گربه ولی خودش خاصیتی ندارد. لقب کاری به جایی نمیرساند. القاب نمیگذارد. ما مریض شدیم ما را بیمارستان بردند! به دکترها گفتند آقای قرائتی آمده است. قرائتی تلویزیون؟ بله! همه دویدند که یک آمپول به ما بزنند. هی آمپول را زدند… آخ! او دکتر رفت بعدی! آخ! گفتم: آقا قرائتی را ول کنید، فکر کنید یک کارگر ساده است، بگویید یک آمپول زن ساده هم بیاید و بزند. اصلاً بروید کنار. هیچی پارچه را روی ما کشیدند و همه کنار رفتند. یک آمپول زن آمد و راحت آمپول را زد و رفت. یعنی گاهی وقتها کارشناسها خراب میکنند. چون همه دکتر هستند و طرف هم آقای قرائتی است، رگ را پیدا نمیکنند.
7- برنامه امام رضا(علیهالسلام) برای خنثی کردن توطئه مأمون
چرا امام رضا(علیهالسلام) ولیعهد شد؟ یک: مأمون میخواست، جنایات پدرش را که هارون الرشید بود، امام کاظم(علیهالسلام) را کشته بود، جبران کند. دوم: ایرانیها با امام بودند، میخواست دل ایرانیها را به دست آورد. سوم: میخواست امام را از مدینه به پایتخت ببرد، تمام کارهای امام را زیر نظر داشته باشد. چهارم: میخواست تمام رفت و آمدهایی که به خانه امام میشد، تک تک آدمها را شناسایی کند. این اهدافش بود. میخواست به مردم بگوید: امام که زاهد نیست، شما هی میگویید امامان زاهد هستند، زاهد نیستند. اینها پست گیرشان نیامده است، والا ما تا گفتیم ولیعهد، بلند شد از مدینه آمد که ولیعهد شود. اینها دنبال پست هستند. پست گیرشان نیامده است که اینها امام شدهاند. امام رضا(علیهالسلام) هم ولیعهدی را قبول کرد. با همهی تاکتیکها! یعنی تکهای مأمون را پاتک زد. هرچه او رشته بود، پنبه کرد.
اما وقتی میخواست از مدینه برود، فامیلها را جمع کرد و سر قبر پیغمبر آمدند و زار زار گریه و خداحافظی! هی میگفتند: تبریک میگوییم شما میروی که ولیعهد شوی! میگفت: تبریک نیست، مرا میبرند که بکشند. آمدهام که با قبر پیغمبر خداحافظی کنم. با زن و بچه خداحافظی کنم. یعنی خداحافظیها و گریهها سر قبر پیغمبر و گریهها با زن و بچه، به همه فهماند که تبلیغاتی که میکنند که امام رضا(علیهالسلام) را میبریم تا پست به او بدهیم، این خبرها نیست. میبرند که او را بکشند. همین کار را هم کردند. خوب این یک مورد!
دوم: یک مأمور گذاشتند، هر کس که میخواست امام رضا(علیهالسلام) را ببیند میگفت: امام رضا(علیهالسلام) فرموده که ملاقات ممنوع! من یک نذری دارم میخواهم دائماً نماز بخوانم. به اسم اینکه امام نذر کرده است که نماز بخواند، ملاقات ممنوع است. ملاقاتها را ممنوع کردند. یعنی زندان درست کردند. میخواستند بگویند که اینها دنبال دنیا هستند. امام رضا(علیهالسلام) روی حصیر زندگی میکرد و روی پلاس میخوابید. به مردم میگفت که زندگی من این است. فکر دیگری نکنید. به مردم میگفت که با اجبار من را ولیعهد کردند. یک بار هم گفتند: چطور شما ولیعهد شدید؟ گفت حضرت یوسف پیغمبر بود ولی ولیعهد عزیز مصر شد، چون دید نجات مردم مصر به این است که او ولیعهد شود. او که پیغمبر بود و عزیز مصر هم مسلمان نبود. حالا هارون الرشید «اشهد ان لا اله الا الله» که میگفت «اشهد ان محمداً رسول الله» که میگفت! ظاهرش مسلمان بود ولو مسلمان خیانتکار جنایتکار و قاتل امام! مسلمان که بود. یزیدیها هم مسلمان بودند. «اشهد ان لا اله الا الله» هر کس بگوید مسلمان است. به امام رضا(علیهالسلام) گفتند: چرا ولیعهد طاغوت شدی؟ چرا ولیعهد مأمون شدی؟ گفت: یوسف که پیغمبر بود چرا وزیر اقتصاد حکومت طاغوت شد؟ مصر که مسلمان نبودند؟ پادشاه مصر که مسلمان نبود. اما برای نجات مردم از قحطی پذیرفت. او پیغمبر بود، من پیغمبرزادهام. من ولیعهد مسلمان شدم، حضرت یوسف ولیعهد کسی شد که اصلاً مسلمان نبود. اجمالاً ده دوازده نقشه مأمون داشت، امام رضا(علیهالسلام) با طراحی خودش همهی این نقشهها را باطل کرد. و ولیعهدی اجباری را قبول کرد. از توفیقاتی که ایرانیها دارند همین است که ما دسترسی به زیارت امام رضا(علیهالسلام) زیاد داریم، الحمدلله! آسان است برای ما و ثواب زیارت امام رضا(علیهالسلام) از ثواب زیارت امام حسین(علیهالسلام) بیشتر است.
خدایا هر چه به عمر ما اضافه میکنی، به معرفت ما، به عقل ما، به دین ما، بصیرت ما و مصونیت ما بیفزا. خدایا از الان تا ابد قلب امام زمان(علیهالسلام) را از ما راضی بفرما.
1- دلیل امام صادق(علیهالسلام) برای انتقاد شدید از یکی از اصحاب باوفایش چه بود؟
1) حفظ جان او از دست ظالمان
2) بیان نقاط ضعف او برای همگان
3) درس عبرتی باشد برای دیگران
2- در زمان بنی عباس، بهلول برای فرار از پذیرش مسؤولیت در دستگاه طاغوت چه کرد؟
1) دست به خودکشی زد
2) خود را به دیوانگی زد
3) به کوهها پناه برد
3- مأمون برای مشروعیت بخشیدن به خلافت خود چه کرد؟
1) دعوت امام رضا(علیهالسلام) از مدینه به مرو
2) طرح عنوان ولیعهدی برای امام رضا(علیهالسلام)
3) هر دو مورد
4- امام رضا(علیهالسلام) برای خنثی کردن توطئه مأمون چه اقدامی کرد؟
1) اعلام اجباری بودن ولایتعهدی
2) عدم دخالت در امور حکومتی
3) هر دو مورد
5- امام رضا(علیهالسلام) پذیرش ولایتعهدی خود را با کدام ماجرای تاریخی مقایسه کردند؟
1) جانشینی هارون از موسی
2) جانشینی یوسف از عزیز مصر
3) جانشینی سلیمان از داود