برکت در کار و زندگی

عناوین:
1- واژه برکت در قرآن
2- نمونه‌های برکت در گفتار
3- تلاوت قرآن، مایه‌ برکت
4- برکت در عمر و مال
5- عرفات، سرزمین با برکت
6- حرکت‌های علمی و مکتبی با برکت
7- حضرت معصومه، وجود با برکت
8- عوامل رفع برکت از سرمایه‌ها

موضوع: برکت در کار و زندگی

تاریخ پخش: 29/01/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثی که خدمتتان می‌خواهم بگویم بحث برکت است. کلمه‌ی برکت در فرهنگ ما هم هست. ما که بچه بودیم وقتی خوب کار می‌کردیم، خدا پدران ما را رحمت کند. می‌گفتند: بارک‌الله! بارک الله از برکت است. یا عید که می‌شود به یکدیگر تبریک می‌گویم. تبریک از برکت است. در قرآن حدود ده مرتبه خدا به خودش گفته تبارک. تبارک الله یعنی سرچشمه‌ی برکت اوست، خداست. کلمه‌ی برکت یعنی چه؟ برکت به معنای نمو، رشد، زیادی،‌ ماندگاری، به منبع‌های آب برکه می‌گویند. جایی که آب جمع می‌شود. چون آب مایه همه‌ی برکات است و محل جمع شدن آب برکه است. وقتی هم به هم تبریک عرض می‌کنیم یعنی دعا می‌کنیم که کار تو مبارک باشد. خوب، برکت یعنی زیادی، اما هر زیادی برکت نیست. خیلی‌ها پولشان زیاد است، برکت ندارند. گاهی یک درخت کوچک میوه می‌دهد و گاهی درخت‌های بزرگ میوه نمی‌دهد. گاهی انسان یک دکان کوچولو دارد، سود می‌برد. گاهی یک دکان بزرگ دارد، سود نمی‌برد. گاهی یک خودکار ارزان قیمت می‌خرد صفحات زیادی با آن می‌نویسد، حرف‌های خوب، و گاهی خودنویس‌های گران قیمت دارد، یک صفحه‌ی بدرد بخور نمی‌نویسد. بنابراین موضوع بحث ما برکت است. معنای برکت، برکت در قرآن، نمونه‌های برکت، عوامل برکت، موانع برکت، پنج موضوع می‌خواهیم صحبت کنیم.

عرض کنم که معنای برکت را گفتیم: رشد و ماندگاری، این معنای برکت است.

1- واژه برکت در قرآن

برکت در قرآن، در قرآن به چیزهایی برکت گفته شده، خدمتتان بگویم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

ذات مقدس خداوند، مایه برکت است. تبارک، حدود ده بار آمده است. پیغمبر برکت است. «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْت‏» (مریم/31) راجع به حضرت عیسی است. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین» (انبیاء/107) پیغمبر اسلام برای همه رحمت است. قرآن برکت دارد. «وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَک‏» (انبیاء/50) «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک‏» (انعام/92) شب قدر در قرآن برکت دارد. «فی‏ لَیْلَهٍ مُبارَکَه» (دخان/3)‏ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهِ الْقَدْرِ» (قدر/1) در سوره‌ی قدر است. در سوره‌ی دخان می‌گوییم که «أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهٍ مُبارَکَه» (دخان/3) حضرت زهرا در قرآن مبارک است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» (کوثر/1) کوثر یعنی مبارک، یعنی زیاد. شجره‌ی مبارکه در قرآن آمده است. این کلمه مبارک در قرآن. اما نمونه‌های برکت.

2- نمونه‌های برکت در گفتار

نمونه‌های برکت را خدمتتان بگویم. گاهی یک کلمه برکت دارد. نمونه از مرد و از زن، از مرد: برادرهای یوسف می‌خواستند یوسف را بکشند. یکی از این برادرها یک کلمه گفت. نهی از منکر کرد. سخن با برکت. «لا تَقْتُلُوا» این برادر یوسف، یکی از برادرها گفت: «لا تَقْتُلُوا» نکشیدش. لااقل درچاه بیاندازید. رأی اینها را زد از اینکه او را بکشند. این نهی از منکر که گفت: نکشید، اینها تصمیم گرفتند نکشند، گفتند در چاه می‌اندازیم. آن وقت یوسف را از مرگ نجات داد، بعد یوسف جامعه را از قحطی نجات داد. یک کلمه بود. این برای مرد!

زن، فرعون وقتی جعبه‌ای را روی آب دید و گرفت  در جعبه را باز کرد، دید یک نوزاد در آن است. چه کسی بود؟ موسی! خواست او را بکشد، خانم گفت: «لا تَقْتُلُوا» دو تا «لا تَقْتُلُوا» در قرآن است. یک «لا تَقْتُلُوا» را مرد گفت، برادر یوسف. یک «لا تَقْتُلُوا» یعنی زن می‌تواند یک رایزنی بکند، این خانم یک نهی از منکر کرد. زن فرعون، این نهی از منکر باعث شد که فرعون موسی را نکشد بعد موسی بنی اسرائیل را نجات داد. یعنی یک زن یک نفر را نجات داد، این یک نفر یک امت را نجات داد. این کلمه با برکت است.

3- تلاوت قرآن، مایه‌ برکت

خوب، مسئله‌ی تلاوت با برکت، تلاوت قرآن تلاوت با برکت است. گاهی وقت‌ها انسان همه قرآن را هم می‌خواند اما چیزی گیرش نمی‌آید. اما یک دزدی داشت از سر دیوار خانه‌ی کسی می‌رفت دزدی کند، دید یک نفر در خانه نشسته و این آیه را می‌خواند. «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُم» (حدید/16) آیه‌ی قرآن است. یعنی وقت آن نشده مجرمین یک تکانی بخورند، توبه کنند. دزد گفت: خدا دارد به تو می‌گوید. وقتش نشده، یک عمر است که دزد هستی. کافی است. از نردبان پایین آمد و فضیل شد. این داستان فضیل معروف است. یک آیه، یک کلمه آدم به گوشش می‌خورد اصلاً همه سرنوشتش عوض می‌شود. یکی از علما مهم هم بود. مرجع هم بود. رساله‌ هم داشت. مقلد هم در منطقه‌ای داشت. یکبار در فرودگاه من را دید. گفت: در تلویزیون تو یک کلمه گفتی، من یک تصمیماتی داشتم به خاطر این کلمه بهم خورد. من خودم مدت‌ها پهلوی ایشان درس خوانده بودم. من گفتم: خوب من شاگرد شما هستم. گفت: شاگرد باش. ممکن است یک شاگرد یک کلمه بگوید معلم را عوض کند. خداحافظی کردم و رفتم از ایشان جدا شدم، بعد رفتم گفتم: آقا آن کلمه‌ای که گفتم شما عوض شدی چیست؟ گفتم آقا می‌شود بگویی؟ گفت: اجازه بده نگویم. گفتم: خوب صلاح نیست نفرمایید. یعنی گاهی وقت‌ها آدم یک کلمه‌ای را می‌شنود، حتی گاهی یک متلک می‌شنود، سرنوشت آدم عوض می‌شود. یک کسی یک متلک می‌گوید سرنوشت آدم عوض می‌شود. آن وقت هم به آدم برمی‌خورد. ولی همین عوض می‌شود. یکی از علما می‌گفت: فلانی به نجف رفت درس بخواند، گفت: به نجف می‌آییم اگر هوایش خوب بود، می‌مانیم. اگر هوایش خوب نبود برمی‌گردیم. تا این را گفت، گفت: تو از شن هم پست‌تر هستی؟ ریگ‌های نجف می‌ایستند تا دُر شوند. تو بایست تا مجتهد شوی. می‌گفت: من را مثل زد به … گاهی یک متلک یک سرنوشت است.

خوب، گاهی وقت‌ها پژوهش می‌کنند. ما الآن بگویم ده‌ها هزار رساله‌ی پایان‌نامه‌ی دکترا و فوق لیسانس در وزارت علوم و شعبه‌هایش داریم. ده‌ها هزار رساله‌ی پژوهش شده فقط در بایگانی است. هیچ خاصیتی ندارد. فقط دفاع کردند مدرک گرفتند. فایده‌اش همین بوده. اما مثلاً نگاه می‌کنیم کمیل، 4 صفحه دعا را بدون پژوهش، کمیل پژوهش نکرد، هرچه حضرت علی می‌گفت نقل کرد. این دعای کمیل را نقل کرده حالا میلیون‌ها آدم در صدها سال دعای کمیل را می‌خواند و گریه می‌کند. مناجات می‌کند. یعنی گاهی وقت‌ها سه، چهار صفحه نقل برکت دارد چند میلیون صفحه‌ی پژوهش برکت ندارد. من به یک کسی گفتم خدا طول عمرتان بدهد. گفت: خدا عرض عمرت بدهد. من فکر کردم مثلاً مسخره کرد، آخر به یک کسی گفتیم که، آخر می‌گویند: دست شما درد نکند، می‌گویند: سر شما درد نکند، من یک کسی کنار ماشین بود، گفتم: دستت لای در نرود.  گفت: سرتان لای در نرود. (خنده حضار) این… حالا… من فکر ‌کردم این متلک است که مثلاً من گفتم: خدا طول عمرت بدهد، آن هم گفت: خدا عرض عمرت بدهد. من فکر کردم متلکی گفت.

4- برکت در عمر و مال

فکر کردم گفتم راست است طول عمر مهم نیست. عرض عمر مهم است. آدم ممکن است هشتاد سال عمر داشته باشد، هیچ قدم خیری برندارد. اینقدر سرمایه‌دار داریم مسلمان است قبر پیغمبرش را زیارت نکرده است. حال آنکه اگر یک موتور گازی را می‌فروخت دوبار مدینه رفته بود. یعنی پیغمبرش را به اندازه موتور گازی معتقد نیست. اگر هم معتقد است همت نمی‌کند. یا توفیق ندارد. بی‌توفیق، سرمایه‌دارهای بی‌توفیق، اینقدر پول خواباندند که اگر این را در صندوق‌های قرض الحسنه به جریان بیاندازند چقدر گره باز می‌شود. خدایا اینها نفرین شده هستند. پولداری که پولش بی‌برکت باشد، این گاوصندوق‌ است. منتها گاو صندوق گوشتی است. ما دوتا گاو صندوق داریم. فلزی و گوشتی. گاوصندوق گوشتی، پول در آن است. اما گاو صندوق از این پول هیچ استفاده… صاحب پولی هم که از پولش استفاده نکند، این هم گاو صندوق است. منتها گاو صندوق گوشتی است. آدم باید از مالش استفاده کند. مال برکت، علم برکت، وجود برکت، برکت هم به داشتن نیست. برکت به داشتن نیست. افرادی هستند یک استکان ارزان می‌خرند ولی در حسینیه‌ها و مسجد‌ها و عروسی‌ها هزارها بار از این استکان چای می‌خورند. و آدم هست بلورش را از فلان جای دنیا آورده قیمتی، سرویس یک لیوان آب سرد هم از این لیوان‌ها خورده نمی‌شود. فقط لب طاقچه به عنوان دکور گذاشته است. سالی یکبار شب عید که می‌شود گرد تکانی می‌کند. از پارسال تا حالا یعنی سالی یکبار گرد این لیوان را می‌گیرد، اما یک تشنه از این لیوان سیر نمی‌شود. برکت خیلی مهم است.

عمر با برکت. مثلاً اصحاب امام حسین چقدر فداکاری کردند. نصف روز، هنرشان از صبح تا ظهر بود. این نصف روز مثلاً چه نصف روز با برکتی بود.

شیر با برکت، چقدر زن تا حالا بچه را شیر داده است؟ آنوقت این حلیمه سعدیه یک زن بیابانی و چادرنشین، این باید شیرش استخوان‌های پیغمبر شود. پیغمبر وقتی به دنیا آمد خوب، مادرش از دنیا رفت، حلیمه سعدیه او را شیر داد. این همه زن روی کره‌ی زمین است باید این زن بیابانی پیغمبر را شیر بدهد.

5- عرفات، سرزمین با برکت

زمین با برکت، شما سی سال پهلوی من بنشینی خدا شما را نمی‌بخشد. اما هرکس مکه برود، شب عید قربان در صحرای عرفات بماند، غروب که شد تمام گناهانش بخشیده می شود.  حتی اگر بگوید خدایا آیا من را بخشیدی، یا نبخشیدی شکش هم گناه است. یعنی باید یقین کند که خدا او را بخشید. مگر حق مردم، حق الناس حسابش جداست. خاک حسابش جداست. خاک با برکت، همین مهر کربلا، سه چیز باعث می‌شود نماز قبول شود. یا سر نماز حواست جمع باشد. یا اگر حواست پرت می‌شود، نافله بخوانی. نماز‌های مستحب. اگر هم حال نافله نداری، هم حواست پرت می‌شود، لا اقل مهر کربلا، رمز است. یک خرده خاک است ولی…

سفر با برکت، چند تا تاجر، چند قرن قبل از شیراز تا تانزانیا رفتند. اسلام مردم تانزانیا از تجار شیراز است. و زنگبار کنار تانزانیا. البته زنگبار یک کشور خیلی کوچکی است. یا مثلاً جمعی از قزوین به چین رفتند. اسلام چین از مسلمان‌های ایران است. الآن چین هم وقتی می‌خواهند کلمات دینی‌شان فارسی است. مثلاً می‌گوید: نماز صبح قربهً الی الله! مثلاً نماز صبح، غسل، تیمم، یعنی کلمات ایرانی را چینی‌ها در عبادتشان به کار می‌برند. مثل اینکه ما می‌گوییم: مِرسی، آنها در عبادتشان کلمه‌ی فارسی را به کار می‌برند. خیلی از بلاد دنیا اسلامشان از ایرانی‌ها است. ایرانی‌ها در تاریخ خیلی تمدن و سرفراز هستند. ایرانی‌ها در هندوستان خیلی نقش داشتند. در پاکستان نقش داشتند. در افغانستان نقش داشتند. خدا رحمت کند. سلام و صلوات بر روح مطهری، کتابی نوشته «خدمات متقابل اسلام و ایران» چه خدماتی ایرانی‌ها به اسلام کردند، و چه خدماتی هم اسلام به ایرانی‌ها کرد؟ حضرت علی خیلی ایرانی‌ها را دوست داشت. یکبار جمعی از ایرانی‌ها را اسیر گرفتند. گفتند: اینها را برای حمّالی ببریم. در مکه، این حاجی‌هایی که پیر هستند و مریض هستند و سنگین هستند و نمی‌توانند طواف کنند، روی کول ایرانی‌ها بگذاریم و بگوییم: طواف بده. حضرت علی گفت: ایرانی نباید این کار را بکند. حمّالی، آن حمّالی حاجی عبادت است. اما اینکه به او بگوییم: شغلت این باشد، البته گاهی وقت‌ها حمل کردن افتخار است. امیرالمومنین رفتند باری را از دوشش بردارند، گفتند: آقا به من بده! گفت: بابا این بار را خانه‌ی یتیم می‌برم. چیزی بردن به خانه‌ی یتیم به قدری ارزش دارد که حملش هم عبادت است. من نمی‌خواهم این عبادت را به کسی بدهم.

6- حرکت‌های علمی و مکتبی با برکت

در قرآن سه حرکت داریم قشنگ است. در سوره‌ی کهف است. سه حرکت، حرکت‌های با برکت 1- حرکت مکتبی، 2- حرکت علمی، 3- حرکت خدماتی. حرکت مکتبی، اصحاب کهف، چند تا جوانمرد در یک منطقه‌ای بودند. دیدند همه مردم منحرف هستند. اینها اگر در این منطقه باشند باید دینشان را از دست بدهند. گفتند: بابا ما از خیر شهر می‌گذریم. از رفاه و خدمات شهری می‌گذریم. در بیابان‌ها می‌رویم و در غار زندگی می‌کنیم. دینمان را حفظ کنیم شرف دارد به اینکه در شهر باشیم هضم بشویم. بی‌دین بشویم. از شهر حرکت کردند و رفتند در غار زندگی کردند.

حرکت علمی، موسی و خضر، موسی و خضر، موسی یک روز سخنرانی می‌کرد. یک نفر بلند شد وسط سخنرانی گفت، آقا چه کسی از تو با سوادتر است؟ یا گفت: روی کره‌ی زمین باسوادترین فرد چه کسی است؟ موسی هم گفت: من! خدا حالی از او گرفت. گفت: نه، تو نه! باید یک کسی باسوادتر بروی و پیدا کنی. کجا؟ مجمع البحرین، موسی اینقدر راه رفت تا آخرش گفت: «لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا» (کهف/62) از این سفر زجر کشیدیم. بالاخره رفت خضر را پیدا کرد و گفت: اجازه می‌دهی من عقب تو بیایم. یک چیزهایی به من یاد بدهی؟ گفت: تو ظرفیت نداری. یک خرده مصاحبه کردند. قول داد ظرفیت دارم. گفت: نمی‌کشی. بالاخره قصه‌اش را می‌دانید. رفتند سوار کشتی شدند و کشتی را سوراخ کرد و موسی داد زد که آقا کشتی را سوراخ می‌کنی آب در آن می‌رود و غرق می‌شویم. گفت: نگفتم تحمل نداری؟ گفت: آخر می‌میری. گفت: تحمل نداری. من طوری سوراخ می‌کنم جایی را می‌شکنم که آب نیاید، زیرا یک ستمگری است همه‌ی کشتی‌های سالم را مصادره می‌کند. این کشتی هم سرمایه‌اش برای چند فقیر است. نگاهش به کشتی می‌خورد می‌بیند این کشتی ارزش مصادره ندارد. سفر علمی.

یک سفر هم سفر خدماتی ذوالقرنین، ذوالقرنین یکی از اولیای خدا بود. سه سفر برای خدمات رفت. سدسازی، سد ذوالقرنین در قرآن آمده است. سفرهای با برکت!

مباحثهی با برکت:

یکی از علما … آخر ایران اول تقریباً همهی بدنهی ایران اهل سنت بود، جز چند شهر! شهر ری و کاشان و  قم و سبزوار و یزد… یزد هم مثل اینکه بود. گل و گوشهها و قسمتهایی بیشتر شیعه بودند، ولی بدنه اهل سنت بودند. حکومت هم اهل سنت بود. یکی از علمای شیعه با پادشاه نیم ساعت بحث کرد. اگر اشتباه نکنم خدابنده! ایشان نیم ساعت بحث کرد. ایشان گفت خیلی خوب! شیعه هم میتواند رسمی باشد. شما حق دارید تبلیغ کنید. آن زمان قبلش هر کس شیعه بود و سنی بود، شیعه حق تبلیغ نداشت. خود دربار و شاه شیعه شدند. اجازه تبلیغ دادند. یک مرتبه ورق برگشت و بدنهی ایران شیعه شد. یعنی شیعه بودن تمام ایران بند به نیم ساعت مباحثه است. نیم ساعت مباحثه! اینکه میگویم گاهی برکت است.

گاهی تار عنکبوت برکت دارد. مثلاً پیغمبر را در غار حفظ میکند. این همه سنگ مرمر، این همه آهن، این همه چدن … این تار عنکبوت محافظ پیغمبر میشود. یک پرواز! هدهد یک سفر رفت و برگشت. یک کشور مسلمان شد. بنده قرائتی در سال میانگین 100 سفر میروم. حالا بعضی سالها هم بیشتر میشود. من الان در تمام ایران نمازم را چهاررکعتی میخوانم. چون مثل شوفر شدهام. یک بار به خانمم گفتم: خانم! من شوهر تو هستم. من مسافرت میروم شما من را از زیر قرآن رد کن! گفت: این برای شوهری است که سالی یک بار به مسافرت برود، من باید یک قرآن در سینی بگذارم و در خیابان بایستم. سالی 100 مسافرت میروم اما هنوز یک مزرعه هم مسلمان نشده است ولی هدهد دو سفر رفت و یک کشور مسلمان شد. اینها برکت است دیگر!

خوب! باران «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ» (اعراف/96) علم بابرکت، خانوادهی بابرکت: «ابوطالب». ابوطالب به پیغمبر ایمان آورد. خانمش فاطمه بنت اسد که برایش دیوار کعبه شکافته شد. مرد، ابوطالب عموی پیغمبر، زن، فاطمه بنت اسد، آنوقت بچهها: یکی علی بن ابیطالب، که علی بن ابیطالب پدر 11 امام است. یکی هم عقیل که عقیل پدر مسلم بن عقیل است. مسلم پدر طفلان مسلم. یکی جعفر، جعفر طیار، بنیانگذار اسلام در حبشه، طوری سخنرانی کرد که نجاشی گریه کرد. یعنی اصلاً خانواده، عقیلش، جعفرش، علی بن ابیطالبش، فاطمه بنت اسد … اما گاهی وقتها هم خانوادهها نحس هستند. «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ» (مسد/1) خانمش هم «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/4) یعنی گاهی وقتها اصلاً دودمان نحس هستند. گاهی وقتها دودمان با برکت هستند.

خوب! یکی از وجودهای مبارک همین حضرت عبدالعظیم است. یکی از اصحاب امام هادی حضرت عبدالعظیم است. کاری میکند که به او میگویند: «انت ولینا حقاً» حقاً تو شیعه درجه یک هستی. حقاً تو ولی ما هستی. آن وقت زیارت حضرت عبدالعظیم، ثواب زیارت کربلا را دارد. این چقدر مثلاً آدم باید قبرش با برکت باشد. زیارتش با برکت باشد.

7- حضرت معصومه، وجود با برکت

یکی از وجودهای بابرکت حالا چون بحث را شب جمعهای گوش میدهیم که رحلت حضرت فاطمه معصومه است، خود حضرت معصومه وجود بابرکت است. یک دختر جوانی که همسر هم ندارد، از مدینه هجرت میکند و به ایران میآید. بعد در قم از دنیا میرود، این وجود چقدر بابرکت است!!! من طلبهی جوانی بودم، شاید 20 سالم بود و شاید این قصه برای چهل و چند سال پیش است. چهل و چند سال پیش امام خمینی را گرفتند و زندانش کردند، بعد از زندان که آزاد شد، یک جشنی در فیضیه گرفتند. آن زمان آیتالله خزعلی منبر رفت و یک جملهای گفت خیلی قشنگ! حالا جمله برای قرآن است ولی تطبیق کرد با حضرت معصومه! گفت حضرت مریم یک مرتبه دید پشت پرده یک مردی مقابلش پیدا شد، گفت چه کسی هستی؟ پشت پرده آمدهای چه کنی؟ پناه به خدا میبرم اگر تو تقوا داری! برو کنار! گفت نترس من انسان نیستم، من فرشته هستم، در قیافهی انسان آمدهام یک فوت به تو کنم، تو حامله شوی! خیلی … حضرت مریم حامله شد و ترسید. گفت: کاش … «یا لَیْتَنی‏ مِتُّ قَبْلَ هذا» (مریم/23) این عربیهایی که میخوانم قرآن است. «یا لَیْتَنی‏ مِتُّ قَبْلَ هذا»  کاش مرده مرده بودم. حالا من بروم در میان مردم، خواهند گفت چطور حامله شدی؟ چطور من ثابت کنم اهل زنا نیستم. من اهل … به او گفتند: «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» (مریم/28) پدرت خوب بود. مادرت خوب بود. این بچه از کجا پیدا شد. آخرش اشاره کرد و گفت از خودش بپرسید. این بچه در گهواره شروع به صحبت کردن کرد. این قصهی مریم را گفت. ما هر چه فکر کردیم پای منبر که ماجرای حامله شدن حضرت مریم با فرشته، چه ربطی دارد با آزادی امام از زندان؟ ما نفهمیدیم. ولی خوب تفسیر قرآن گفت، ما گوش دادیم، بعد دیدیدم آخر اینهایی که فنی هستند وقتی سخنرانی میکنند خیلی قشنگ میتوانند بپرورانند. یعنی میتوانند یک مناسبتهایی درست کنند. میگویند که این قدرت خلاقیت خودش یک چیزی است.

این تکه حضرت مریم یادتان باشد تا بروم در پرانتز و جدا بشوم و دومرتبه برگردم. میگویند که یک کوچهای در تهران است به نام کوچهی شترداران. قدیم که تهران لولهکشی نبود، هر یک محلهای، دو محلهای یک چاه آب میزدند، این آب این چاه در خانهها تاب میخورد. این کوچهی شترداران آخر آب بود. آخر آب همیشه آبهای لجن به آن میرسید. در این کوچهی شترداران یک منبری بود که خانه ناصرالدین شاه منبر میرفت، مردم جمع شدند و گفتند امروز عاشورا است. میروی که آنجا منبر بروی، به ناصرالدین شاه بگو که در محله ما یک چاه بزند که ما همیشه آبهای لجن محلههای دیگر سهم ما نشود و خودمان یک چاه آب در محله داشته باشیم. گفت انشاءالله امروز میگویم. رفت بالای منبر و قصهی نوح را گفت. نوح به پسرش گفت ایمان بیاور و سوار کشتی شو، خداوند اراده کرده است که کفار را غرق کند! پسر نوح گفت ایمان نمیآورم. نوح گفت غرق میشوی! گفت میروم آسیا! گفت آسیا هم غرق میشود. گفت میروم ایران! گفت ایران هم غرق میشود و همهی زمین زیر آب میرود. گفت میروم تهران! گفت تهران هم غرق میشود. گفت میروم کوچهی شترداران! دیگر حضرت نوح هیچی نگفت! گفت اعلی حضرت! آقای ناصرالدین شاه! آن زمانی هم که همهی دنیا را آب بگیرد به کوچهی ما آب نمیرسد. یک متلکی گفت و خلاصه چاه آب را گرفت. خیلی آخوند وجود عجیبی است. اشتباه میکنند آنهایی که میخواهند با آخوند ور بروند. یک وقت فیلم مارمولک را گذاشتند من گفتم ضرری ندارد. در سمینار حج حدود هزار روحانی ریختند سر ما که: «این توهین کرده است به روحانیت» من گفتم ابدا! گفتند آخر فیلم مارمولک … گفتم ببین مارمولک که کوچک است. یک نهنگ هم که یک آخوند را خورد – حضرت یونس – آخرش پس داد. آخوند خوردنی نیست. آیت الله خزعلی منبر آمد و ما دیدیم امام از زندان آزاد شده و ایشان دارد حاملگی حضرت مریم را میگوید. ما نفهمیدیم ربط آزادی از زندان امام با حاملگی حضرت مریم چیست. نفهمیدیم چه ربطی دارد. آخرش گفت که معصومه هم مریمی بود. یک فرشتهای در قالب انسان به قم آمد به نام حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزهی علمیهی قم. معصومه گفت: عبدالکریم! آمدهای چه کنی؟ من معصومه دختر موسی بن جعفر هستم! من باتقوا هستم! آمدهای چه کنی؟ گفت نترس آمدهام در کنار تو حوزهی علمیه درست کنم، که در آن روحالله پیدا شود. چون حضرت عیسی هم اسمش روح الله است، امام هم اسمش روح الله است. آمدهام قم را حامله کنم با یک حوزهای که در آن … خیلی دیدم قشنگ بیان کرد. بله! این خیلی …

یک بار یک چیزی گفتم در تلویزیون، این آیت الله … امام جمعهی محترم لار، یکی از علمای مهم ایران است. پیرمردی است. گفت: آقای قرائتی! چه چیز خوبی در تلویزیون گفتی. بافتی یا یافتی؟ اگر یافتی چه خوب یافتی! اگر بافتی چه خوب بافتی! چون بافتن خیلی مهم است. گاهی وقتها انسان پشم را میبافد، قالی قیمتی میشود و آن طرف دنیا به دلار میخرند. گاهی هم پشم را میبافد . پالان خر میشود. هر دو پشم است و هر دو هم بافته شده است. گاهی از پوست پرتقال خانمها مربا درست میکنند،  به قدری خوشمره میشود که آدم میخواهد انگشتش را هم بجود. گاهی هم برنج رشت را به او میدهی، کوفته میکند. اینکه انسان بتواند خوب از قال دربیاورد. آجرها که با 1000 سال پیش فرق نکرده است. منتها این مهندسها هستند که هنرنمایی میکنند. حوزهی قم چه وجود بابرکتی است.

خود زیارت حضرت معصومه! روایت داریم از حضرت امام جواد که هر کس معصومه را زیارت کند، بر او بهشت واجب میشود، لازم میشود. البته به شرطی که باقی کارهایش هم درست باشد. من میگویم این سوئیچ را بگیر و برو و ماشین را روشن کن! به شرطی که این ماشین خودش چرخ و موتور داشته باشد، وگرنه این سوئیچ را اگر در بشکه بیاندازی که روشن نمیشود. بعضی آدمها دو لیتر هم گریه کنند، فایده ندارد. اینکه میگویند هر کس اشکی بریزد… هر کس زیارت حضرت عبدالعظیم … هر کس این کار را بکند چقدر ثواب دارد، به شرطی است که باقی کارهایش هم درست باشد. مثل اینکه بگویم آقا این کبریت شهر را آتش میزند، بله به شرطی که شهر بنزینی باشد. یعنی باقی کارها هم باید درست باشد. ولی برای زیارت حضرت معصومه بهشت تضمین شده است. حوزهی قم خیلی حوزهی مهمی است. الان حدود 12 هزار طلبه خارجی از حدود 100 کشور در قم درس میخوانند. 12 هزار طلبه از 100 کشور در قم هستند. مراجع ما، فضلای ما … وجود ایشان بابرکت بود. خدایا خیلی عمر ما تلف شد و برکت در عمر ما به خاطر گناه نبود.

8- عوامل رفع برکت از سرمایه‌ها

حالا چه چیزهایی باعث بیبرکتی است، من اینجا عوامل بیبرکتی را هم نوشتهام که چه چیزهایی باعث میشود که …

– لقمهی حرام!

– جنایات علنی!

– ندادن زکات! حتی میگوید اگر زکات ندهید، برکت از نفتتان هم میرود. یعنی نفت هم هرچه دلار بیشتر میشود، کشوری که زکات ندهد، نفتش، طلایش، معادنش هم بیبرکت است. یعنی پول نفت زیاد میشود، اما یک جا زلزله میشود، یک جا نمیدانم خشکسالی میشود، یک جا حوادث غیرمترقبه میآید، نفت ما 100 دلار یا 200 دلار هم بشود، اگر در کشور ما زکات احیاء نشود، باز خدا برکت را میگیرد. حدیث داریم «اذا منع الزکاه» اگر مردم زکات ندهند، برکت میرود «من الزرع، والثمار والمعادن» که یکی از معادن نفت است. «مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِه‏» کسی که نماز را سبک بشمارد، از عمرش برکت میرود. در بازار قسم بخورد، به خدا! به ابوالفضل! والله! بالله! قسم برکت را برمیدارد. غذایی که بسم الله نگوییم، شراب، اسباب موسیقی و قمار در خانه باشد برکت از این خانه میرود. بعضیها مثلاً مینویسند علی(ع)، چرا مینویسی ع بنویس علیهالسلام! اسم پیغمبر را مینویسد (ص) حالا چرا ص؟ صلی الله … خوب بنویسید صلی الله علیه و آله! حدیث داریم اگر کسی بنویسد صلی الله علیه و آله و سلم، بنویسد صلی الله را، تا مادامی که این صلی الله روی این کاغذ هست، فرشتهها در حق نویسنده دعا میکنند. حالا چرا صرفه جویی میکنیم؟ ص! تمام عمرش ول است، حالا به اینجا که میرسد، قناعت میکند. ص چون صلی الله طول میکشد. ما گاهی وقتها نمیفهمیم که از کجا میخوریم. عوامل بیبرکتی است. از طرفی هم … – خیانت! سرقت! شرب خمر!

اینها دیگر … روایت …

و اما عوامل! اگر شاگرد به استادش احترام بگذارد عمرش با برکت میشود. علمش با برکت میشود. ادب دانشجو نسبت به استاد دانشگاه، طلبه نسبت به عالم، بچه مدرسهای … ادب خیلی مهم است. ادب به استاد علم را بابرکت میکند.

خدایا! تو را به حق وجودهای بابرکت، مثل خودت و پیغمبرانت و ائمه اطهار! مثل زهرا که مبارک بود و مادر 11 امام شد. تو را به حق وجودهای بابرکت، زمینهای بابرکت، زمینهای بابرکت مثل عرفه، زمانهای بابرکت مثل شب قدر، کتابهای بابرکت مثل مفاتیح، حاج شیخ عباس قمی مجتهد نبود و خودش هم مقلد بود، اما یک مفاتیحی نوشت که همه کتابها را کنار زد و در کنار قرآن رفت. در هر خانهای که یک قرآن است درکنارش هم یک مفاتیح است. این همه کتاب علمی، همه را کنار زد و رفت و کنار قرآن نشست. خدایا تو را به حق نفسهای بابرکت، کلمات بابرکت، هر چه بیبرکتی از ما دیدی ببخش و از الان تا آخر به همه چیز ما برکت بده! به عمر ما، به مال ما، به فکر ما، به نسل ما به حرکت ما، به سفر ما، به وجود ما و هر نعمتی که به ما دادهای در راه رضای خودت مبارک قرار بده!

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment