2- عدم پایبندی به نذر و عهد، نشانه نفاق و شرک درونی
3- بخل و انفاق، کفران و شکر عملی
4- پرداخت خمس و زکات، نشانه ایمان واقعی
5- ترک انفاق از ترس فقر، وسوسه شیطانی
6- دعوت از جوانان برای تحصیل در حوزههای علمیه
7- ماجرای باغ سوخته در قرآن کریم
موضوع: برکات فردی و اجتماعی انفاق و کمک رسانی (2)
تاریخ پخش: 09/07/88
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزانی که پای تلویزیون هستند، موضوع ما مسئلهی بخل و انفاق بود. راجع به انفاق تعبیرات زیادی در قرآن آمده است. واژههای زیادی آمده من ده مورد را اینجا نوشتم. انفاق، «اَنفَقوا، یُنفَقوا» خیلی آیهی انفاق داریم. 2- زکات، زکات در قرآن و روایات معنای عام است. و لذا مثلاً گفتند: زکات علم نشر علم است. زکات آبرو، زکات مال یعنی هرکس هرچه دارد، باید یک مقداری به دیگران کمک کند. کلمهی زکات 32 بار در قرآن آمده است. کلمهی صدقه در قرآن آمده است. انفاق، زکات، صدقه، کلمهی «ایتاء» ایتا با (الف و ت دو نقطه) یعنی کمک کردن.کلمهی «اِعطا» با (عین و ط) یعنی عطا کردن. در قرآن آمده است. کلمهی «اطعام» در قرآن آمده است. کلمهی قرض الحسنه بارها در قرآن آمده که یک نوع کمک است. کلمهی تعاون در قرآن آمده است. کمک رسانی. کلمهی کفّاره در قرآن آمده است. کسی روزه خورد مثلاً به شصت نفر فقیر کفّاره را اطعام بدهد. فلان کار را کرد کفّارهاش این باشد که یک مقدار نقدی بدهد یا یک مقدار… کلمهی «هَدی» همان هدیه، در قرآن آمده است. انفاق، زکات، صدقه، ایتاء، اعطا، اطعام، قرض، تعاون، کفّاره، هَدی، در هیچ مکتبی اینقدر برای مبارزه با فقر و فقر زدایی و کمک به محرومین این همه سفارش نشده است.
1- نماز و زکات، همراه یکدیگر در قرآن
در میان واجبات هیچ واجبی مثل زکات خودش را به نماز نچسبانده است. 27 آیهی قرآن «یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه»، «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاه» «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» (1) «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَْرْ» (کوثر/2) «صَلِّ» نماز بخوان، «وَ انحَْرْ» نحر، شتر بکش. گوشتش را به فقرا بده. یعنی خلاصه رسیدگی به فقرا خیلی مهم است. بنابراین بحثی را میخواهم راجع به انفاق بکنم. اول یک قصه در قرآن هست برای شما بگویم. در سورهی توبه آیهی 75 یک ماجرایی را نقل میکند، برای شما بخوانم.
«بسم الله الرحمن الرحیم». ماجرا این است که شخصی به نام ثعلبه بود. نزد پیغمبر آمد و فرمود: دعا کن وضع من خوب شود. حضرت فرمود: همینطور که هست خوب است. گفت: نه من قانع نیستم. میخواهم وضع من خیلی خوب شود. هرچه حضرت فرمود: صلاح تو نیست گفت: نه من میخواهم. وضع ایشان خوب شد. طوری که دیگر نمیتوانست مدینه کار بکند. مدینه برایش کوچک بود. بیرون مدینه رفت، مزرعهای گرفت و کار و دامداری و کشاورزی و وضعش عالی شد. حضرت کسی را فرستاد و فرمود: خوب وضع تو خوب شده زکات بده. گفت: زکات برای چه؟ زکات چیست؟ بعداً هم که پشیمان شد پیغمبر زکات او را نگرفت. خلیفهی اول هم زکاتش را نگرفت، خلیفهی دوم هم نگرفت، خلیفهی سوم هم نگرفت، در زمان عثمان در حال نکبت مرد.
2- عدم پایبندی به نذر و عهد، نشانه نفاق و شرک درونی
قصهی این را خدا در قرآن سورهی توبه آیه 75 نقل کرده است. میفرماید: «وَ مِنْهُمْ» بعضی از مردم «مَنْ عاهَدَ اللَّه» با خدا معاهده میبندند، قول میدهد. میگوید:ای خدا تو چنین کن، من هم قول میدهم. تعّهد میکند. میگوید: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» خدایا اگر از فضلت به من دادی و وضع من خوب شد، «لَنَصَّدَّقَنَّ» حتماً صدقه میدهم. به فقرا کمک میکنم. «وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ» شخص صالحی میشوم. ولی خدا میگوید: «فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ» (توبه/76) اما همین که وضعش خوب شد و خدا به او داد «بخَِلُواْ» بخل میکند. نتیجه چیست؟ کسی که به خدا قول داد که انجام بده، انجام ندهد، خدا میگوید: «فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِم» (توبه/77) خدا در قلبش نفاق میگذارد. این منافق میشود.
سؤال: چگونه انسان منافق میشود؟ پاسخ: هرکس با خدا نذری، عهدی ببندد، هرکس به خدا قولی بدهد،و به قولش عمل نکند این نفاق در قلبش پیدا میشود. قول دادید انجام بدهید. نذر کردید به نذرتان وفا کنید. خیلیها نذر میکنند، همین که وضعشان، خرشان از پل رد شد…
حالا این نذر را این تعهد را راجع به عروس و دامادها هم خدا یک جای دیگر گفته است. گفته: عروس و دامادها اول که بچهدار میشوند، میگویند: «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحا» (اعراف/189) اگر خدا یک بچه ی صالحی بدهد، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ» ما شکر خدا را میکنیم. «فَلَمَّا ءَاتَئهُمَا» وقتی خدا یک بچهی نقلی به آنها داد، «جَعَلَا لَهُ شُرَکاَء» (اعراف/190) میگویند: خدا که نبود این آمپول اینطور شد. این دکتر اینطور شد. این ویتامین فلان، با ویتامین فلان شد این بچه چنین شد. این به خاطر شیر من است که بچه اینطور شده است. مرد میگوید: به خاطر لقمهی من است. اصلاً خدا را فراموش میکند. او میگوید: من. او میگوید: من. او میگوید: دکتر، او میگوید: ویتامین، او میگوید: آمپول. خیلی خدا گله میکند.
چند جای قرآن خدا از آدمهای نامرد گله میکند. میگوید: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْک» (عنکبوت/65) سوار کشتی میشود. موج برمیدارد «دَعَوُا اللَّه» یا الله! یک تسبیح دست میگیرد، پشت در کنکور «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، «اللهم صل علی محمد و آل محمد» چنان با حجاب وارد دانشگاه میشود و صلوات میفرستد، «فَلَمّا» داخل دانشگاه شد، او هم فکلش پیدا میشود، مادر هم خدا را فراموش میکند. میگوید: این مردم چموش هستند بعضیهایشان! گیر که میکنند خوب میشوند، خوب که شدند یادشان میرود. هم دربارهی بخل، خدایا به من مال بده. خدایا به من بچه بده. خدایا کنکور قبول شوم. بعد خیلی جملهی بعدش خطرناک است. میفرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِم» خدا یک نفاقی در قلبشان میگذارد، «إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَه» (توبه/77) این نفاق ابدی تا روز قیامت است. بنابراین باید مواظب باشیم که اگر عهد بستیم، نذر کردیم عمل کنیم. این یک مورد. حالا این قصه برای ثعلبه بود.
قرآن دربارهی انفاق نکاتی دارد. انفاق و بخل، دو تا تابلو ترسیم کنیم. چون آدم وقتی چیزها را کنار هم میگذارد، بهتر جلوه میکند.
3- بخل و انفاق، کفران و شکر عملی
انفاق تشکر عملی است. تشکر عملی است. بخل کفران عملی است. از کجا این حرف را می گویی؟ حضرت سلیمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» (نمل/40) این نعمتها از فضل خداست. «أَ أَشْکُر» آیا من شاکر هستم؟ «أَمْ أَکْفُر» یا کفران می کنم؟اگر نعمت به جای خودش مصرف شود تشکر است. تشکر این نیست که آدم با زبان بگوید:الحمدلله! گرچه تشکر الحمدلله با زبانی هم تشکر است. اما بهترین تشکر این است که هر چیزی در جای خودش مصرف شود. اگر یک جوانی، جوانیاش را صرف یک کاری میکند که فایدهای ندارد، حتی در رشتهی دانشگاهی، حتی در حوزهی علمیهی قم، یک بحثی را مطرح میکند که مورد نیاز جامعه نیست. مورد نیاز خودش هم نیست. این دارد عمرش را تلف میکند و این کفران است. یکبار دیگر من این را بگویم چون مکرّر گفتم ولی آخر همیشه که همهی مردم پای تلویزیون نیستند. آن کسی هم که پای تلویزیون هست، با یکبار یادش میرود. بعضی از چیزها را دائم باید تکرار کرد. هرچه را که در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و کتابخانهها و منبرها، هرچه که گفته میشود و هرچه که شنیده میشود باید چهار شرط داشته باشد. وگرنه گوینده و شنونده و نویسنده جواب قیامت را آماده کنند. 1- یا باید واجب باشد. یا باید مستحب باشد. یا باید مشکل فردی را حل کند. یا مشکل جامعه را حل کند. اگر این بحثی که میکنید، این پژوهشی که میکنید، نه مشکل فرد را حل بکند، نه مشکل جامعه را، نه واجب است نه مستحب. مورد نیاز جامعه نیست. خوب مثلاً این تحقیقش برای چیست؟ جوان میآید میپرسد: در قطب شمالی شش ماه شب است شش ماه روز. نماز چطور است؟ می گویم: مادرت رفته یا پدرت! میگوید: هیچ کدام. میگویم: خودت بلیط پرواز داری؟ میگوید: نه! میگویم: آخر چرا وقتت را صرف میکنی یک چیزی را سؤال میکنی که هیچ… آقا این حدیث از امام صادق است یا امام باقر؟ چه فرقی میکند. مسجدالحرام چند متر است؟ به تو چه؟ واجب است بدانیم؟ نه! مستحب است بدانیم مسجد الحرام چند متر است؟ نه! الآن شما در مسجدالحرام گیر کردهای؟ در متراژش ماندی؟ میخواهی بخری ببینی چند متر است؟ نه! الآن مشکل جامعهی ما متر مسجدالحرام است؟ نه! چرا یک چیزی را وقت صرف میکنی که متأسفانه متأسفانه متأسفانه خیلی از علوم ما اینطور است. شکر عملی انفاق است، بخل کفران عملی است.
2- در هیچ یک از واجبات پیغمبر مأمور نمی شود از مردم تشکر کند. مثلاً در هیچ جای قرآن و روایات ما ندیدیم که خدا به پیغمبر بگوید: از مردم تشکر کن، نماز خواندند. از مردم تشکر کن مکه رفتند. از مردم تشکر کن جبهه بودند. فقط به پول که میرسد، میگوید: آنهایی که زکات میدهند «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» از مردم تشکر کن. تنها واجبی که پیغمبر مأمور میشود از مردم تشکر کند، پول است. زکات است. اصلاً متر دین پول دادن است.
4- پرداخت خمس و زکات، نشانه ایمان واقعی
فقط نماز خواندن و مناجات نماز شب نیست. افرادی جزء اصحاب پیغمبر هستند، جبهه رفتند در جنگ بدر پیروز شدند، غنیمت هم گرفتند. قرآن میگوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم» (انفال/41) بدانید کسانی که پیغمبر یا اصحاب پیغمبر هستید و پیش مرگ هستید و جبهه رفتید و بدنتان سوراخ سوراخ شده است. خمس بدهید. بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُون» اگر ایمان دارید، به چه کسی میگوید: اگر ایمان دارید؟ به کسی که از اصحاب پیغمبر است. پیداست میشود آدم از اصحاب پیغمبر باشد، رزمنده هم باشد، در جبهه هم باشد، نزد پیغمبر هم برود، بدنش هم خونی شود، اما به پول که رسید مشتش بسته باشد. قرآن میگوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه» (انفال/41) کسانی که غنایم جنگی گرفتند باید خمس بدهند، بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُون» خیلی آیه مهم است. به کسی میگوید: اگر ایمان داری، که از همهی پلّهها بالا رفته است. مسلمان هست. اصحاب پیغمبر هست. می شود آدم اصحاب پیغمبر هم باشد، مؤمن هم باشد. در جبهه هم باشد. اما در ایمانش لنگ بزند.
پس اول شکر عملی، دوم: پیغمبر مأمور به تشکر است. تنها واجبی که پیامبر مأمور به تشکر است. تشکر از مردم است. بخل چه؟ بخل ثعلبه، زکات ثعلبه را نپذیرفت.
3- در هیچ واجبی خدا مشرک نمیگوید جز راجع به زکات. «وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ» (فصلت/6) «الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ» اِ…! ما فکر کردیم مشرک بتپرستها هستند. میگوید: نه! مؤمن نماز شب خوان اگر زکات ندهد مشرک است. «وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ» خیلی مهم است. این تعبیر، برای هیچ واجبی چنین تعبیری نیامده است.
انفاق میماند، بخل میپرد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/96) قرآن میگوید: تو که بخل میکنی نمیدهی هرچه نزد تو است «یَنفَد» میپرد. همه چیزها میپرد. «ما عِنْدَ اللَّهِ باق» (نحل/96) نزدیکترین فرد به انسان اولاد آدم است. که انسان خیلی اولادش را دوست دارد. بیشترین علاقه را انسان به اولادش دارد. در عین حال اولاد میپرد. الآن به اولادها بگویید، به خود ما بگویید: آقا جد هفتم شما کجاست؟ میگوییم: جد هفتم؟ اسمش چیست؟ سالگردش… برو پی کارت! بیکاری! یعنی بچهها و نوههای ما چند سال دیگر قبر ما را هم نمیدانند چیست؟ همینطور که شما نسل چهارم، پنجم، ششم را نمیدانید چه کسی است. اما آنچه که نزد خداست مانده است. هرچه نزد شما است میپرد. هرچه نزد خداست میماند. این هم فرق بین بخل و انفاق است.
5- ترک انفاق از ترس فقر، وسوسه شیطانی
خوب حدیث داریم فقیری که پهلوی شما میآید، این آمده که بار شما را به قیامت ببرد. هرچه میتوانی به او بده که بارت را ببرد. اگر یک باری روی دوشت است یک کسی گفت: کمک کن، از خدا میخواهی. خداوند میبخشد. فضل میکند. خدا وعدهی فضل داده است. «والله یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلا» (بقره/268) دربارهی انفاق خدا میگوید: «یَعِدُکُمْ» یعنی خدا وعدهی فضل و بخشش «یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً» قرآن میگوید: «یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلا» اما بخل چه؟ بخل قرآن میگوید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْر» (بقره/268) این شیطان است که وعده میدهد میگوید: اگر بدهی خودت چه خواهی داشت؟ پیری داری. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْر وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء» شیطان میگوید… آدمهایی که دور آدم میگویند: خرج نکن، اینها هم حلقومشان حلقوم شیطانی است. فکرشان فکر شیطانی است. هرکس که مانع شد. یک کسی میخواهد یک کار خیر بکند.
یک پدربزرگی در یکی از استانها خود پدربزرگ میگفت. یک نامه آورد گفت: ببین نوهی من چه نوشته است؟ نوشته بودند «خیّّر» شخص خَیِّری فلان درمانگاه را ساخت. آنوقت نوهاش نوشته بود: پدربزرگ خری، «خَیِّر» را کرده بود… خری! میگفت: ببین نوهی من این را نوشته است. آن همسر و آن بچه و آن عمو و آن دایی و آن برادر و خواهر، تمام کسانی که مانع می شوند که انسان کار خیر بکند، اینها هم شیطان هستند. میخواهی طلبه شوی؟ برو دکتر شو. مهندس شو. دکتر و مهندس روی چشم، اما ما طلبه نمیخواهیم؟ خجالت نیست ما پهلوی چین خجالت بکشیم که چین سیصد نفر را تربیت کرده فارسی حرف میزنند و ما یک طلبهی ایرانی نداریم که چینی حرف بزند. روز قیامت پهلوی چین چه خاکی بر سرمان کنیم؟ او برای هفتاد میلیون ما سیصد نفر تربیت کرده است. ما برای یک میلیارد و چند صد میلیون آنها دو نفر تربیت نکردیم. ما صدها هزار طلبه میخواهیم. نه بابا آخوندی گرسنگی است. اگر بنا است گرسنگی بخوری هرجا باشی گرسنگی میخوری. اگر هم بنا است وضعت خوب باشد… شما چه کار داری به… حضرت به آن شخص گفت: اگر بچههایت از اولیای خدا هستند، خدا اولیای خودش را گرسنه نمیگذارد. اگر هم از دشمنان خدا است، برای چه برای دشمن خدا تلاش میکنی؟
6- دعوت از جوانان برای تحصیل در حوزههای علمیه
کسانی که هوششان خوب است استعدادشان بالا است، بیایند طلبه شوند. ما الآن خیلی طلبه کم داریم. قاضی کم داریم. امام جمعه کم داریم. در روستاهایمان روحانی کم داریم. در شهرهایمان روحانی کم داریم. تازه اگر ایران اضافه شود، ما چند تا طلبه داریم که به زبان رومانی حرف بزند؟ چند تا طلبه داریم به زبان انگلیسی حرف بزند؟ یک جمعی هستند ولی مگر… ما الآن هزار تا اسلام شناس داشته باشیم، اگر آمریکا ویزا بدهد، مسلمانهای آمریکا جذب میکنند. هزار تا! اینکه میگویم حرف نمیزنم. من هم مسجدهای آمریکا را میدانم، هم خودم آمریکا رفتم. هزار تا حجهالاسلامی که بتوانند انگلیسی حرف بزنند، اسلام شناس باشند، هزار تا از آنها باشد مسلمانهای قلیل آمریکا را جذب میکنند. اینها را میبلعند. نه میمکند، میبلعند. یک چیزی در تلفن من شنیدم گریه کردم. یعنی خیلی سوختم. که گفت: یک روحانی برای ما بفرست ولو لال، هرچه عطش بیشتر شود قدر آب بیشتر معلوم میشود. هرچه فساد در جامعه بیشتر شود، قدر آخوند بیشتر معلوم میشود. اینطور که روزگار آخوند… این فیلم مارمولک که داده شد من یک تکهاش را دیدم گفتم: عیبی ندارد. در سمینار حج، روحانیون حج سر ما ریختند. که آقا تو چرا گفتی: این فیلم مارمولک… گفتم: چه اشکالی داشت؟ گفت: آخر یک کسی در خیابان به یک نفر گفت: مارمولک! گفتم: مثلاً اگر کسی بگوید: مارمولک حالا مارمولک که حیوان کوچولو است. یک نهنگ هم یک آخوند را خورد، حضرت یونس را پس داد. (خنده حضار) آخوند خوردنی نیست. نژاد ما نژاد خوردنی نیست.در دریا یک نهنگ، مارمولک که کوچولو است. یک نهنگ هم یک آخوند را خورد پس داد. بنی امیه یک آخوند را زیر سم اسب کرد تازه گنبدش طلا شد. امام حسین! رضاشاه با همهی قلدریاش نشد. بله ممکن است حالا چهار تا نمیدانم یک آهنگی، چهار تا فکلی، نمیدانم فرض کنید که یک جایی، یک خانهای، یک شرابی باشد، یک خانهای سگ نگه دارد، این مفاسد هست. اما یک مرتبه یک آیت الله العظمی بهجت از دنیا میرود، چند صد هزار نفر جمعیت تشییع جنازهاش، آنوقت دهها هزار جوان اشک میریزند. اِ… بله! حالا آیت الله العظمی بهجت خوشگل بود. آهنگ داشت. سور داده بود. حزب داشت. پُزی داشت. مردم در دلشان معتقد به کمال هستند. مردم خوبی را دوست دارند. ولو خودشان خوب… ولو خودشان خوب نباشند. ولو خودشان خوب نباشند خوب را دوست دارند. این فطرت بشر است. علاوه بر اینکه مردم ما خوب هستند. مردم ما خوب هستند. حتی اگر افرادی در جامعه بد هستند، و یا عدهای بد هستند همان بدها هم خوب را دوست دارند. بدها، خوب را دوست دارند.
بنده تقاضا میکنم از جوانهایی که البته استقبال خوبی اخیراً شده است. ما یک مدرسه در قم داریم، مخصوص لیسانسها و فوق لیسانسها و دکترا که بعد از آنکه دانشگاهشان تمام شده است تازه آمدند طلبه شوند. ولی این کار کم است. وقتی هم طلبه میشوید به قصد بازوی امام زمان طلبه شوید. نه به قصد اینکه حالا قاضی میشوم، یا امام جمعه میشوم. این حرفها را ول کنید. من میخواهم با اسلام آشنا شوم بلندگوی پیغمبر شوم. من میخواهم همینطور که ابالفضل بازوی امام حسین شد، من میخواهم بازوی حضرت مهدی شوم. به قصد یار امام زمان بیایید. افرادی هم که تک و تایی از طلبگی میروند البته گاهی که میروند که خوب طوری نیست بروند. اما افرادی که اعراض میکنند یک چیزی هم برایتان بگویم. این جملهای که میگویم از خودم نیست. از آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) است. زمان شاه نخست وزیری بند به شاه بود. اوقاف و نخست وزیری از شاخههای شاه بود. یک پولی قم آوردند آخوندها را بخرند، آخوند درباری کنند. و یک سه تا طلبه مثل اینکه در این حوزه و این جمعیت گول خوردند. یک پولی گرفتند و خلاصه… آیت الله العظمی گلپایگانی وقتی شنید خیلی متحول شد و یک روز سر درس آمد گریه کرد و بعد یک جمله گفت. بعد هم درس را شروع کرد. فرمود: هر طلبهای که لباسش را برداشت و پشت به طلبگی کرد، نگوید: من رفتم. نگوید: رفتم. بگوید: لایق نبودم حضرت مهدی مرا بیرون انداخت. بنابراین اگر کسی میتواند طلبه شود، طلبه شود. ما اسلام شناس به زبانهای دنیا میخواهیم. ما در تبلیغ خیلی ضعیف هستیم.
آیت الله العظمی مکارم میگفت: تاجری بیمار میشود، وضع مالی بچههایش خوب است او را بیمارستان فلان جای دنیا بیرون از ایران میبرند. بیمارستان مهم خصوصی، اتاق خصوصی، تخت خصوصی، این بیمار پیرمرد از خواب بیدار میشود، میبیند بالای سرش نوشته که اگر از خواب پریدید تلفن بزنید. میگفت: خوب ما زنگ زدیم، بیمار زنگ زد گفت:حالت! گفتم: نه حالم عیبی ندارد. فقط از خواب پریدم. مشکلی ندارم. گفت: حال داری با تو حرف بزنیم؟ نمیدانم چه میخواهد بگوید؟ گفتم: حرف بزن. گفت: چقدر؟ نمیدانم چه میخواهد بگوید، گفتم: 5 دقیقه! در این 5 دقیقه یک جک گفت، یک شعر خواند، دو دقیقه هم از مسیحیت تبلیغ کرد. گفت: دنیای مسیحیت را ببینید. برای بیماری که پیرمرد باشد. از ایران برود و دو بعد از نصف شب از خواب بپرد، 5 دقیقه وقت داشته باشد، برای آن 5 دقیقه هم مسیحیت برنامه دارد. ولی ما برای یک میلیارد چین چقدر اسلام شناس داریم؟ قرآن ما به حدود 50 زبان ترجمه شده است. انجیل به حدود دو هزار زبان ترجمه شده است. بنابراین نگاه نکنید، هر چه میتوانید هرکس استعداد دارد، ما الآن از نظر دکتر الحمدلله وافر. یک وقتی دکترهای ما زمان شاه از هند و پاکستان بودند. الآن به لطف خدا دکتر تأمین است. مهندس تأمین است. الآن مشکل ما مشکل آخوندی است. طلبه کم داریم. عرض کردم وقتی هم میگویم: طلبه، نگاه به قرائتی نکن. من طلبهی ضعیفی هستم. طلبه یعنی بتواند مثل بلبل به زبانهای دنیا قرآن تفسیر کند. مرادم از طلبه آن است. یا بتواند مشکل مملکت را حل کند. یا بتواند مشکل جهان اسلام را حل کند. یا بتواند مشکل جهان کفر را حل کند. بعد آنوقت یکی که خوب درمیآید، یعنی یک شجاع درمیآید مثل سید حسن نصر الله، دنیا را گیج میکند. دنیا را گیج میکند.
انفاق مالش را میدهد، شهیدها کل جانشان را دادند. مقام شهید معلوم میشود. خدا وعده داده است. «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبا/39) خدا قول داده است. که جانشین «فَهُوَ یُخْلِفُه» یعنی جایش را پر میکند. ولی شیطان وعده میدهد و «وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم» (ابراهیم/22) شیطان… روز قیامت خیلی گفتگو است. یکی از گفتگوها بین آدم شیطان است. آدمها به شیطان میگویند: ای خدا تو را لعنت کند! میگوید: چرا به من فحش میدهی؟ «فَلا تَلُومُونی» (ابراهیم/22) مرا ملامت نکنید. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «فَلا تَلُومُونی» مرا ملامت نکنید. مرا سرزنش نکنید، «وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم» خودت را سرزنش کن. من کاری نکردم. «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُم» من کیش کیش کردم. «فَاسْتَجَبْتُمْ» تو آمدی! خوب نباید بیایی. من تو را هل ندادم. من به تو چشمک زدم. من مثل باغبان هستم. باغبان که درخت را خشک نمیکند. درخت خودش خشک میشود، باغبان هم میآید ارّه میکند. تو خودت ریگی در کفشت بود، من هم آمدم. خوب قرآن میگوید: دنیا کوچک است. قرآن به دنیا سه تا لقب داده است.
القاب دنیا: میگوید: «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل» (نسا/77) دنیا کم است. «زهره» دنیا غنچه است. «عَرَض» دنیا عَرَض است، عارضی است. عرض یعنی عارضی یعنی میپرد. مثل عطر است. دنیا میپرد. ماندنی نیست. دنیا غنچه است. یعنی برای هیچکس گل نمیشود. دنیا کم است. اینها القاب دنیا است. این القاب دنیا است. القاب دنیا،به دنیا گفته: قلیل، اما به حکمت گفته: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیرا» (بقره/269) حکمت خیر کثیر است. اگر ندهی در دنیا می سوزد.
7- ماجرای باغ سوخته در قرآن کریم
باغی بود در سورهی نون و القلم آمده است. صاحب باغ از این میوهها به فقرا میداد. مُرد، بچههایش گفتند: ما نمیدهیم. حیف است این سرمایه را تقسیم کنیم. مگر خودمان بیل به کمرمان خورده است. گفتند: آخر پدر میداده فقراچشم دارند به این باغ، به این میوهها،گفتند: پدر برای خودش میداد. الآن ما وارث هستیم، پدر مرده است. ارث به ما رسیده است. یکی از این برادرها گفت: بدهیم، همه گفتند: ندهیم. بالاخره این یکی در اقلیّت قرار گرفت و گفتند: چه کنیم؟ گفتند: بخوابید سحر برویم باغ، میوهها را جعبه کنیم انبار کنیم، تا آفتاب میزند خلاص! تصمیم گرفتند به کسی ندهند. خوابیدند، سحرکه رفتند، دیدند «فَأَصْبَحَتْ کاَلصَّرِیمِ» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «فَأَصْبَحَتْ کاَلصَّرِیمِ» (قلم/20) «فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِینَ» (قلم/21) رفتند دیدند باغشان سوخته است. گفتند: راه را گم کردیم. گفتند: نه راه نیست. باغ پدر است. نیّت کردید ندهید، خدا نداد. اینکه میگویند: نیّت گناه، گناه نیست. نیّت گناه در قیامت گناه نیست. اما نیّت گناه در دنیا سیلی دارد. اینها نیّت کردند در دنیا ندهند، خدا در همین دنیا باغشان را سوزاند.
«وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا» (بحار الانوار/ج72/ص321) هرکس برای کسی چاه بکند، خودش در آن میافتد. آن کسی که با یک سخن چینی زندگی یک عروس و داماد را آتش میزند، یک کسی زندگی دخترش را آتش خواهد زد. فکر نکن که حالا شیرین زبانی و سخن چینی کردی حرف این را به او گفتی، حرف او را به این گفتی، یک فتنه درست کردی. این فتنهای که آتش کردی، یک کسی فتنه ای درست کرد که نسلت را آتش خواهد زد. دنیا حساب و کتاب دارد. یک لیوان آب خنک دست تشنه دادی، نسلت از فلان جا در فلان تشنگی از تشنگی جانش حفظ میشود. حضرت موسی و خضر دو تا پیغمبر وارد روستایی شدند. گرسنه بودند. نان خواستند احدی به اینها نان نداد. دیوار خرابهای بود. خضر گفت: بیا بنایی کنیم. موسی گفت: آخر چرا بنایی کنیم؟ اینها یک تکه نان به ما ندادند. حالا عملگی مفت بدون مأموریت، اضافهکار و حقوق، تأمین اعتبار، بعداً خود خضر دیوار را ساخت، گفت: ببینید زیر این دیوار گنجی بوده، اگر این را ما نمیساختیم گنج لو می رفت مردم برمیداشتند. این را باید بسازیم تا بچهها بزرگ شوند، این یتیمها بزرگ شوند، وصیت نامهی پدر را بخوانند، در وصیت نامه نوشته کجا گنج است. بروند بردارند. بعد میگوید: علت اینکه من پیغمبر خضر، و تو پیغمبر موسی، مأمور به بنایی مفت هستیم برای این است که یک پدر خوبی مرده است، خدا میخواهد به خاطر خوبی پدر اموال پدر به نسل برسد. دست بیگانه نرسد. یعنی خوبی پدر رزق نسل را زیاد می کند. نگو: به من چه؟ مگر کلفت او هستم؟ مگر من نوکر او هستم؟ یک کار خیری دستت آمد بکن. خیر برسان، خیر میبینی. اگر هم خیر نبینی نسلت خیر خواهد دید. اینطوری است. میگویند: وقت تمام شد. خیلی از حرفهایم ماند. حالا ماند که ماند. مردم چه گناهی کردند؟
خدایا به آبروی محمد و امیرالمومنین و به آبروی خدیجه که همهی اموالش را داد و پیغمبر که جانش را داد. امیرالمومنین که هرچه داشت وقف کرد. به آبروی خوبان تاریخ بخل را از ما دور ما را اهل انفاق، اهل خمس و زکات، اهل کمک به دیگران «قربه الی الله» قرار بده. من یک جلسه می خواهم صحبت کنم، دربارهی اینکه چه پولی، چه کسی، کجا، به چه کسی بده. چون نه هر پولی ارزش دارد. نه هر کسی لیاقت انفاق دارد. نه باید به هر فقیری پول داد. نه هر چیزی را میشود داد. 1- چه چیزی بدهیم؟ 2- چه زمانی؟ به چه کسی؟ در چه راهی؟ با چه نیّتی؟ خصوصیات انفاق را یک جلسه میخواهم صحبت کنم.
1- کدام یک از واجبات در بیشتر موارد در کنار نماز آمده است؟
1) روزه
2 ) جهاد
3) زکات
2- براساس آیه 77 سوره توبه، ترک انفاق و زکات چه عاقبتی به دنبال دارد؟
1) نفاق در قلب
2) فقر و تنگدستی
3) درد و بیماری
3- در مورد انجام کدام واجب، پیامبر مأمور میشود از مردم تشکر کند؟
1) ادای نماز به جماعت
2) پرداخت زکات به محرومان
3) حضور جوانان در جهاد
4- آیه 268 سوره بقره درباره سرانجام انفاق چه میفرماید؟
1) خداوند وعده آمرزش داده است
2) شیطان وعده فقر داده است
3) هر دو مورد
5- در ماجرای باغ سوخته در سوره قلم، دلیل کیفر الهی چه بود؟
1) قصد وارثان در محروم ساختن نیازمندان
2) بیعدالتی وارثان در تقسیم ارث
3) غصبی بودن باغ به ارث رسیده