ایمان به خدا، مبنای تربیت اسلامی

1- توجه به تربیت خود و خانواده
2- پندگرفتن از تاریخ گذشتگان و اقوام پیشین
3- کار برای رضای خدا، نه مردم یا مسئولان
4- اراده و اختیار، زیربنای تربیت انسان
5- ایمان به قیامت، عامل کنترل انسان در دنیا
6- محاسبه‌ی عمل انسان و آثار آن، در دادگاه قیامت
7- تربیت انسان، بر مبنای تعالیم الهی نه بشری

موضوع: ایمان به خدا، مبنای تربیت اسلامی

تاریخ پخش:  25/05/89

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث‌های رمضان 89 است. موضوع تربیت است. که شنیدنش برای همه مفید است. چون از قرآن و روایات و مسائل تربیتی است. به خصوص برای آموزش و پرورشی‌ها و دانشجوها و طلبه‌ها و اصولاً برای هرکسی که می‌خواهد کسی را تربیت کند یا می‌خواهد تربیت شود. همه‌ی ما پای سفره‌ی قرآن هستیم. ببینیم خدا به ما چه می‌گوید؟ درباره‌ی مبانی تربیت باید بگوییم: که اصولاً انسان قابل تربیت است.

مبانی تربیت. یعنی چه؟ یعنی حالا انسان را رها کنیم. حالا مگر لازم است تربیت کنیم؟ ول کن بابا! مثل درخت‌های جنگل. درخت‌های جنگل نه کشاورزی می‌خواهد، نه سم پاشی می‌خواهد. خودش سبز می‌شود. همینطور که درخت‌های جنگل بدون کشاورزی، کشاورزان خودش سبز می‌شود، انسان را هم ول کنید. هرطور شد، شد. لازم است که ما حتماً دنبال این کار را بگیریم.

من یک بررسی دیشب داشتم که ما مأمور به تربیت هستیم. ما مأمور به چند چیز هستیم:

1- توجه به تربیت خود و خانواده

1- به تربیت خود، نمی‌توانیم خودمان را رها کنیم. قرآن می‌فرماید که: «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» (مائده/105) یعنی خودتان را حفظ کنید. «قُوا أَنْفُسَکُم وَ أَهْلیکُمْ‏» (تحریم/6) ما مأمور به تربیت بستگان هم هستیم. نمی‌توانیم بچه را رها کنیم، در کوچه برود، پارک برود. سینما برود. هر فیلمی، هر سی‌دی، هر ماهواره‌ای، بابا ولش کن جوان است دیگر. ما مأمور هستیم. «قُوا» یعنی حفظ کنید. «قُوا أَنْفُسَکُم‏» خودتان را حفظ کنید. «وَ أَهْلیکُمْ» (تحریم/6) اهلتان را هم حفظ کنید. ما مأمور هستیم به پیمودن راه مستقیم. «وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً‏» (انعام/153) قرآن می‌فرماید: این راه مستقیم من است. «فَاتَّبِعُوه» (انعام/153) پس باید تبعیت کنید. نمی‌توانی هر کاری خودت می‌خواهی انجام بدهی. من از نظر قرآن می‌گویم. هرچه می‌نویسم عربی‌هایش قرآن است.

«عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» بر شما باد به نفستان. یعنی مواظب نفستان باشید. خودتان را مهار کنید. هرچه دلم می‌خواهد، بخورم. خوب برای چه؟ هرطور دلم می‌خواهد بروم. خوب تصادف می‌کنی. هرچه دلم می‌خواهد ببینم. باید مواظب خودت باشی، بر خودت نظارت کن. شما یک ساختمان می‌سازی، می‌روی ببینی بنا چه کرده است. روی آجرها نظارت می‌کنی. روی خودت نظارت نمی‌کنی؟ یک غذا می‌خواهی بخوری، دقت می‌کنی مسموم نباشد. آنوقت این فیلم، این حرف، این کتاب، این مقاله، این رفیق، هرچه وارد مغزت شد باید قبول کنی؟ یعنی غذای جسمی که چند ساعت در معده است کنترل می‌خواهد. غذای فکری که یک عمری روی فکر ما اثر دارد، نظارت نمی‌خواهد. باید نظارت کنیم. ما مسئول خانواده‌ هستیم. ما مأمور هستیم. «فَاتَّبِعُوه» خدا گفته: راه مستقیم را به تو نشان می‌دهم، تو باید پیروی کنی. ما مأمور به «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» هستیم. به ما گفتند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» (بحارالانوار/ج58/ص129) یعنی اگر خدا عیب را می پوشاند تو هم عیب مردم را بپوشان. چرا آبرویش را ریختی؟ خدا از شما چقدر عیب سراغ دارد، می‌پوشاند. هرکسی کلی گناه کرده است. خدا ستّار است. آنوقت تو یک گناه از رفیقت دیدی، آبرویش را ریختی؟ ما مأمور به «تَخَلُّق» هستیم.

ما مأمور به ربانّی بودن هستیم. «کُونُوا رَبَّانِیِّین‏» (آل عمران/79) یعنی همه شما، یعنی یک رابطه‌ی تنگاتنگ با پروردگار باید داشته باشید. ما کارهایی که می‌کنیم، باید جواب بدهیم. «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّک» (انشقاق/6) تو داری می‌روی. جایی می‌روی که باید جواب بدهی. اگر راننده بداند که جلوی راهش پلیس است، و پلیس کنترل می‌کند. اینطور نیست که هر جور دلش می‌خواهد برود. کجا می روی؟ جلوی راه پلیس است. پلیس تو را می‌گیرد. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در کمین است.

2- پندگرفتن از تاریخ گذشتگان و اقوام پیشین

ما مأمور هستیم. «سیرُوا فِی الْأَرْضِ» (انعام/11) بارها در قرآن گفته: «سیرُوا فِی الْأَرْضِ» بلند شوید در جهان یک جهانگردی هدف‌دار بکنید. نه جهانگردی عیّاشی که یک عده دارند. نه جهانگردی جاسوسی که یک عده دارند. جهانگردی هدفدار! بلند شوید بروید از تاریخ پیشینیان عبرت بگیرید.

ما مأمور هستیم. ما مأمور پرورش فکر هستیم. نمی‌توانیم هرچه عقلمان رسید همان را عمل کنیم.  تو حق نداری هرچه عقلت می‌فهمد عمل کنی. «شاوِرْهُمْ» (آل عمران/159) خدا به پیغمبر که عقل کل است می‌گوید: با مردم مشورت کن. می‌شود آدم بگوید: آقا من کاری به مردم ندارم. خودم تشخیص دادم عمل کردم. خوب تشخیص دادی، عمل کردی. اگر شما یک بوته بودی در بیابان طوری نیست. یک بوته می‌خواهد سبز شود، می‌خواهد خشک شود. اما در یک زندگی اجتماعی گاهی یک تصمیم فرد در جامعه  اثر می‌گذارد. آقا من تصمیم گرفتم این کار را بکنم. اینجا جاده است. این رقمی که در باران می‌روی خوب آب چرخ ماشین تو به لباس مردم می‌ریزد. آقا به شما ربط ندارد من تصمیم خودم را گرفتم. خوب غلط کردی. تصمیم گرفتی هرطوری بروی ولو این آب گل به هرکس رسید، رسید. من تصمیم گرفتم خانه‌ام را اینطور بسازم. ولو این ساختمان تو مشرف به خانه‌ی همسایه‌ها شد. ولو جلوی آفتاب خانه‌ی همسایه‌ها را گرفت. در زندگی اجتماعی مگر می‌تواند عقل فردی تصمیم بگیرد. باید مواظب … شما بگو: من تصمیم گرفتم بخوانم. خوب می‌آیند با شما برخورد می‌کنند. تصمیم فردی در زندگی اجتماعی جایز نیست. «شاوِرْ» امر است. «شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر».

ما مأموریم که از خرافات دوری کنیم. اگر تربیت نباشد انسان دنبال خرافات می‌رود. دنبال خرافات می‌روی. حتی در مسائل سیر و سلوک هم اگر دستمان را در دست پیغمبر نگذاریم ما را یک جایی می‌برند که معلوم نیست کجا می‌برند. نصیحت‌هایی که می‌کنند، نصیحت‌های بدی است. حتی کارشناسان ما آنجایی که دستشان را از دست انبیا جدا کردند، کارشناسان ناشی هستند. الآن بچه‌های ایران می‌خوانند. در آفریقا رودخانه‌ی فلان از تانزانیا به زیمباوه می‌رود. رود فلانجا به فلان دریا می‌رسد. مثلاً حالا رود زیمباوه به فلان دریا رسید، من چه خاکی بر سرم کنم؟ این چه نقشی دارد برای من می‌گویی؟ کوه هیمالیا در شعاع فلان، سلسله جبال فلان، الآن این اطلاعات چه نقشی برای من دارد. خدا می‌داند اینقدر حرف بیخود در کتاب‌های آموزش و پرورش هست. که نه واجب است. نه مستحب است. نه نیاز فرد است. نه نیاز جامعه است. همه هم کارشناس‌ها نوشتند. روز قیامت باید جواب بدهند. ان کاغذی که حرام می‌شود. آن استادی که پول می‌گیرد و اینها را می‌گوید. آن عمری از جوان‌ها که صرف حرف‌هایی می‌شود که آنوقت دیپلم ما هزارها مطلب باید بلد باشد، بلد نیست. و هزارها مطلب که هیچ نیازی به آن نیست، بگویید بلد است. آنچه نیاز ندارد یاد می‌گیرد. و آنچه نیاز دارد، نمی‌داند. باید در کتاب‌ها یک کودتا شود. کودتا، با اینکه ویرگول و تشدید آن را هم عوض کنیم کافی نیست. هرچه می‌خوانیم باید یا مشکل فردی در آن حل شود، یا مشکل جامعه. وگرنه به من چه؟ شما بنویس بوعلی سینا چند کیلو است. خوب مگر الان مشکل ما وزن بوعلی سینا است. ما علم بوعلی سینا را می‌خواهیم. نه وزن او را! ما مأمور هستیم به دوری از حرف‌های بیخود، آداب و رسوم غلط، دوری از خرافات!

3- کار برای رضای خدا، نه مردم یا مسئولان

ما مأمور هستیم کارهایمان را رنگ الهی بدهیم. چون رنگ‌های غیر الهی پاک می‌شود. برای رضای شاه کار بکنیم. شاه رفت. رییس جمهور، رفت. می‌روند. خواهند رفت. برای رضای هرکس کار کنیم می‌پرد. شاه عباس شاه بود. تاج داشت. تخت داشت. طلا داشت. حرمسرا داشت. دربار داشت. همه پرید. فقط آنچه که از شاه عباس مانده است، کاروانسرای شاه عباسی است. آن هم چون در راه کربلا ساخته است. چیزهای خدایی می‌ماند. چیزهای غیر خدایی می‌پرد. شما برای اینکه جُک بگویی، بخندی سر به سر او می‌گذاری. از او می‌شنوی. اس‌ام اس به او می‌زنی. نمی‌دانم خوب خنده‌هایی که آدم در طول عمرش می‌کند. همه می‌پرد. یک لحظه می‌فهمد مثل خاراندن! وقتی دست آدم می‌خارد، تمام شد. وقتی که می‌خارانی حال می‌آیی. بعد از 5 دقیقه نه اینجا چیزی است، نه اینجا. سخنرانی‌ها هم همینطور است. سخنرانی‌هایی که اثر نداشته باشد، من اسمش را سخنرانی خاراندنی گذاشتم. یعنی در یک لحظه آدم گوش می‌دهد و یک لبخندی می‌زند. بعدش هم می‌پرد که می‌پرد که می‌پرد. تمام! آنچه می‌ماند آن است که رنگ خدایی داشته باشد. بارها گفتم: تخم مرغی را که ما رنگ می‌کنیم، با یک خرده آب دهان پاک می‌شود. دُم طاووسی را که خدا رنگ کرده، هرچه هم شیلنگ بگیری، پاک نمی‌شود. چیزهای خدایی می‌ماند، چیزهای خلقی می‌پرد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/96) قرآن می‌گوید: هرچه رنگ شما است، می‌پرد.

مامأموریم که خودمان را یکبار مصرف قرار ندهیم. لیوان کاغذی درست نکنیم. لیوان مسی و استیلی درست کنیم.

پس سؤال: آیا لازم است ما در تربیت فکر کنیم؟ بله! سرمایه را هدر دادن است اگر تربیت نکنیم. چون بهترین سرمایه ما هستیم. اگر به شما بگویند: سرمایه‌دار ترین مردم ایران چه کسی است، یکی از آن سرمایه‌دار ترین مردم ایران بنده هستم. چرا؟ به خاطر اینکه در تلویزیون که حرف می‌زنم، میلیون‌ها مغز پای حرف من می‌نشیند. من که میلیون‌ها مغز در اختیار من است، سرمایه‌دار هستم. نه آن کسی که سکه دارد و برج دارد و قالی ابریشمی دارد و هواپیمای شخصی. یا مزرعه دارد. آنها جماد دارند. معلم مخ نسل نو دارد. آموزش و پرورشی‌ها سرمایه‌دار هستند. نه اینکه پول دارند. مخ نسل نو دارند. استاد دانشگاه سرمایه‌دار است. طلبه سرمایه‌‌دار است. معلم سرمایه‌دار است. چون همه‌ی مردم جماد دارند، استاد دانشگاه و آموزش  پرورش و طلبه سرمایه‌ای ندارد. اما مخ دارد. مخ نسلی که نشستند و حرف‌هایش را گوش می‌دهند. آنوقت ما می‌توانیم بگوییم: تربیت مهم نیست. یعنی مخ‌ها را رها کن. شما زمینت را به هر معماری می‌دهی، هرطور بخواهد بسازد؟ آنوقت مخ و نسل و فطرت و همه را رها کنیم، هرکس هرطور می‌خواهد بار بیاید.

راجع به اهمیت تربیت کسی، فکر نمی‌کنم کسی یک ذرّه عقل داشته باشد، شک کند. البته افراد لاابالی هستند، که هم خودشان را رها کردند، هم نسلشان را. بخور بخور. بریم، برو برویم. (خنده حضار) ببین، ببین. رهای رها هستند. اصلاً مثل موم است. مثل موم یعنی هرکس هرطور می‌خواهد اینها را می‌سازد. این آدم‌های ول هم در جامعه داریم. ولی اینها غافل هستند. اینها غافل هستند. چطور ما قبول کنیم، کشاورز روی گیاه کار می‌کند. افرادی تربیت حیوان دارند. روی حیوان، اسب را تربیت می‌کنند. سگ را تربیت می‌کنند. گیاه را تربیت می‌کنند. روی قالی روی پشم نظارت می‌کنند که این قالی بافته شود که قیمتی شود. آنوقت بشر روی پشم و نخ و آجر و سرامیک و سنگ و انسان روی همه‌چیز کار بکند، آنوقت روی خودش کار نکند. خیلی خوب صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

4- اراده و اختیار، زیربنای تربیت انسان

عرض کنم که انسان یک موجودی است از ماده و غیر ماده. نگاه ما این است. انسان ماده نیست. هم ماده است، هم ماورای ماده. و انسان مختار است. می‌تواند خوب باشد، می‌تواند بد باشد. آیا ما اختیار داریم یا نه؟ دلایلی که ما اختیار داریم زیاد است. من چهار تا دلیل می‌گویم، که دیگر یک بچه‌ی کلاس سوم ابتدایی و استاد دانشگاه یکسان برایشان حل شود. قند برای همه شیرین است. ببینید سؤال از من و جواب از شما.

انسان در عمرش پشیمان می‌شود یا نمی‌شود؟ با هم بگویید… بله! اگر پشیمان می‌شود پیداست که انسان آزاد است. چون اگر مجبور بود، آدم مجبور پشیمان نمی‌شود. اینکه می‌گوید: چرا انجام دادم، یعنی می‌توانستم انجام ندهم. یعنی آزاد بودم. می‌شد انجام بدهم. می‌شد انجام ندهم. چرا انجام دادم؟ پس پشیمانی دلیل بر این است که انسان آزاد است. یعنی می‌تواند انجام بدهد، می‌تواند انجام ندهد. می‌تواند خوب باشد، می‌تواند بد باشد. کسی نگوید: آقا من نمی‌توانم خوب باشم. در این اوضاع، در این فیلم‌ها، در این نمی‌دانم ماهواره‌ها، در این خانواده با این پدر ، با این مادر، با این معلم، با این مجلّه، با این خیابان، من نمی‌توانم خوب باشم. کسی نمی‌تواند بگوید: با اینکه هوا سرد است، من نمی‌توانم سرما نخورم. نخیر! سالها زمستان آمد و رفت، همه جا هم سرد بود. و شما سرما نخوردی. یک بولیز پوشیدی. پس نمی‌شود گفت: چون همه‌جا سرد است، پس من هم باید سرما بخورم. چون هوا داغ است پس من هم گرما بخورم. نه، همه‌جا داغ است. اما شما با یک بادبزنی، با یک پنکه‌ای، با یک کولری، جایت را عوض می‌کنی. به هر حال یک شکلی خودت را نگه می‌داری. چطور در خیابان و کوچه همه‌چیز ریخته است. ولی شما با پوشیدن یک کفش پایت را از همه رقم تیغ و شیشه حفظ می‌کنی. به همان دلیلی که پایت را حفظ می‌کنی، در زمستان با یک جُبّه، سرما را از خودت دور می‌کنی، با یک باد بزن گرما را از خودت دور می‌کنی، نمی‌شود گفت: چون فساد است، بلکه یک اراده می‌خواهد.

کسی آمد نزد من گفت: آقا من نمی‌توانم جلوی چشمم را بگیرم. با این هم که ازدواج کردم، باز هم یک زنی، دختری را دیدم دوست دارم نگاهش کنم. به او گفتم: خودت را جریمه کن. گفت: چطور؟ گفتم: بگو مثلاً به هر نفر یک نگاه کنم، فلان مبلغ جریمه. اگر دو تا 5 هزار تومان، برای دو نگاه جریمه دادی، دیگر نگاه نمی‌کنی. خودت را جریمه کن. تعهد کن، نذر کن. خودت را جریمه کن. انسان می‌تواند اراده‌ی خودش را تقویت کند. از برکات روزه همین است. آخر بعضی‌ها می‌گویند: روزه برای  تنظیم غذایی است. آدم تنظیم غذایی از شب تا صبح تنظیم می‌کند. می‌گوید: روز تنظیم کن، که غذا را ببینی، نخوری. ببین، نخور. چرا؟ می‌خواهم اراده، مثل اینکه من می‌گویم: آقا من شما را می‌خندانم، اما نخندی. من حرکاتی می‌کنم، می‌گویم: نخندی‌ها! می‌خواهم ببینم اراده داری که اگر خنده‌ات گرفت، جلوی خنده‌ات را بگیری. تمرین اراده. ببین، نخور. ببین، نخور. تشنه‌ات هست، نخور. خودت را نگه‌دار. اصلاً یکی از برکات روزه تمرین اراده است. آدم وقتی ماه رمضان به خانم خودش دست دراز نکرد، به زن مردم هم می‌تواند دست دراز نکند. نان و آب خودش را وقتی نخورد، نان و آب مردم هم می‌تواند نخورد. چون اراده و تمرین کرده است. یکی از برکات روزه است.

یکی دیگر، شما تا به حال به کسی انتقاد هم داشتی یا نه؟ خوب بله. خیلی وقت‌ها به افرادی می‌گوییم: چرا این کار را کردی؟ همین که انتقاد داری یعنی چه؟ یعنی انسان آزاد است. می‌توانست انجام بدهد، می‌توانست انجام ندهد. شما انتقاد می‌کنی که چرا انجام نداده است. یا انجام داده است. پس انتقاد ما از دیگران دلیل بر این است که انسان آزاد است. اگر کسی رعشه دارد. دست خودش نیست. شما نمی‌گویی: آقا چرا دستت را می‌جنبانی؟ می‌گوید: بابا دست خودم نیست. به کسی که مرتعش است، دستش رعشه دارد، شما انتقاد نمی‌کنی. اما به کسی که دستش سالم است، چنین می‌کند. می‌گویی: بیا ببینم چرا دست تو بی‌جا حرکت کرد؟ انتقاد دلیل بر این است که انسان می‌تواند انجام بدهد، می‌تواند انجام ندهد. پشیمانی دلیل بر این است که انسان می‌تواند انجام بدهد، می‌تواند انجام ندهد.

شَک، تا حالا شک کردی که این کار را انجام بدهیم یا نه؟ بله! گاهی وقتی نمی‌دانیم برویم یا نرویم. همین که شک داری پیداست که آزاد هستی. انسان آزاد شک دارد که این کار را بکند یا نکند.

یکی هم تمام مردم کره‌ی زمین بچه‌هایشان را مدرسه می‌فرستند. نصیحت می‌کنند. همین که همه‌ی مردم کره‌ی زمین به بچه‌شان پند می‌دهند، این پیداست بچه می‌تواند خوب شود. وگرنه هیچ‌ وقت آدم نمی‌تواند به یک آجر پند بدهد. آجر جون! تو چنین باش. اصلاً آجر دست خودش نیست. شما به آدم پند می‌دهی. نه آجر! پند دادن، پشیمان شدن، انتقاد کردن، شک کردن اینها دلیل بر این است که انسان آزاد است. پس 1- انسان آزاد است. 2- هم مادی و هم غیر مادی است. حالا چون اینطور است ما باید این انسان را استفاده‌ی بهینه از او انجام دهیم.

5- ایمان به قیامت، عامل کنترل انسان در دنیا

حالا مبنای این تربیت چیست؟ بهترین چیزی که می‌تواند انسان را تربیت کند، ایمان به خداست. و ایمان به معاد. قرآن می‌گوید که: آقا چرا کم‌فروشی می‌کنی؟ چرا کم‌فروشی می‌کنی؟ مال مردم را کم ندهید. «أَ لَا یَظُنُّ أُوْلَئکَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ» (مطففین/4و5) شما فکر نمی‌کنید روز قیامت باید حق‌الناس را جواب بدهید. یعنی از راه ایمان به معاد می‌گوید مال مردم را نخور. مال یتیم را نخور. «فی‏ بُطُونِهِمْ نارا» (نسا/10) خوردن مال یتیم، انگار آتش می‌خوری. می‌گوید: گناه نکن. چون زیر نظر هستی.

شما اگر وارد یک خانه شدی، در این خانه که هیچ‌کس نیست، نه صاحب دارد، نه حساب، یخچالش هم پر است. هرچه نخوریم از جیب ما رفته است. بخور هیچ‌کس نیست. هیچ‌کس نیست. خیلی خوب! اما اگر دیدی دور تا دور خانه دوربین است. دور تا دور خانه دوربین است. از آن طرف هم دم در کنترل می‌کنند. بازدید بدنی می‌کنند. چیزی برداریم در جیبمان بگذاریم می‌بینند. اگر این خانه صاحب دارد، حساب دارد. شما در این خانه آرام هستی. آیا این کره‌ی زمین صاحب دارد یا نه؟ بله، حساب هم دارد؟ بله، دوربین‌ها هم کار می‌کند. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»، «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْه‏» (ق/18) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «یَلْفِظُ» همان لفظ است. هر لفظی از لبت بیرون می‌آید، می‌نویسیم. «إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید» (ق/18) یعنی کنار هر کلمه رقیب و عتید می‌نویسند. تمام کلمات تو ثبت می‌شود. «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (زخرف/80) فرشته‌ها همه‌ی کارهای شما را می‌نویسند. «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکویر/10) روز قیامت، نوشته‌ها و پرونده‌ها باز می‌شود. و انسان می‌گوید: «ما لِهذَا الْکِتاب‏» (کهف/49) این چه پرونده‌ای است؟ «لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/49) گناه صغیره و کبیره‌ای نیست مگر اینکه با دقت همه را نوشته است. ما اگر بدانیم دوربین هست. خدا ناظر است. در محضر خدا هستیم. همه چیز ما حساب می‌شود. نوشته می‌شود. روز قیامت پرونده باز می‌شود. به خودما می‌گویند: پرونده‌ات را بخوان. خودمان، خودمان را محکوم می‌کنیم. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» (اسرا/14) اگر بدانی خانه صاحب و حساب دارد، آرام هستی.

شخصی داشت می‌رفت. به یک خیمه‌ای در بیابان رسید. به صاحب خیمه گفت که: می‌توانی از این شیر میش‌ها به ما بدهی بخوریم؟ گفت: آخر صاحبش نیست. صاحبش به من اجازه نداده است. گفت: حالا که صاحبش نیست. بده بخوریم! فرمود: «فانّ الله» صاحبش نیست، خدا که هست. خدا که هست. اگر انسان ایمان به خدا داشته باشد، حالا هیچ‌کس نفهمید، خدا که می‌داند. ایمان به خدا وسیله‌ی تربیت است. ایمان به معاد وسیله‌ی تربیت است.

این نرخ دستش نیست. ولی اگر من در بازار کلاه سر این بگذارم، این نمی‌دانم تعزیرات حکومتی و اتاق بازرگانی و نمی‌دانم کلانتری و این نمی‌تواند. این یک آدمی است که اصلاً جایی را بلد نیست. قانون هم بلد نیست. قانون نمی‌داند. محل شکایت هم نمی‌داند. اما خدا که حاضر است. چرا سر این کلاه می‌گذاری؟ چرا کلاه سر این می‌گذاری؟ حالا یک دختری پدر ندارد، یا مادر ندارد، باید گولشان زد؟ یک پسری اگر سرپرست ندارد، باید گولش زد؟ مشتری اگر جنس و نرخ را نمی‌داند، تعزیرات حکومتی را نمی‌داند، باید گولش زد. کلاه سرش گذاشت؟ حالا او نفهمید باید خودنویسش را بدزدیم؟ ما اگر ایمان به خدا داشته باشیم، اتوماتیک تربیت می‌شویم. ولی اگر ایمان نباشد، تمام مردم همه‌ی آجرهای مدرسه و دانشگاه امور تربیتی شوند، اگر ایمان نباشد آدم باز هم شیطنت خودش را می‌کند.

بهترین چیزی که وسیله‌ی تربیت است، ایمان است. ما باید روی ایمان تکیه کنیم. ایمان به خدا. ایمان به حساب و کتاب. ایمان به اینکه این عمل نیست نمی‌شود.

6- محاسبه‌ی عمل انسان و آثار آن، در دادگاه قیامت

تمام اعمال ما ثبت می‌شود. قرآن می‌فرماید: «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏» (نجم/39) «وَ أَن لَّیْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى» ‏(نجم/39 و40) یعنی تلاشی که می‌کنی روز قیامت دیده می‌شود. بگذار اینها را بنویسم.چه آیاتی داریم. خیلی آیات قشنگی است. قرآن می‌فرماید که: «وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى‏» «سَعی» یعنی تلاشی که کنی، سعی و تلاش تو «سَوْفَ یُرَى» «یُرَی» یعنی دیده می‌شود. یعنی روز قیامت تلاش تو… قرآن می‌گوید: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا» آنچه عمل کردید، «حاضِرا» (کهف/49) عمل شما در مقابلت حاضر است. «یُرَی» دیده می‌شود. حاضر است. اینطور نیست که حالا ما یک چیزی گفتیم فرار کردیم، محو شود. هیچ چیزی در این هستی محو نمی‌شود. ایمان داشته باشیم. چیزی محو نمی‌شود.

7- تربیت انسان، بر مبنای تعالیم الهی نه بشری

چرا انسان را تربیت کنیم؟ دلیل: انسانی که روی گیاه کار می‌کند، گیاه را تربیت می‌کند. حیوان را تربیت می‌کند، خودش را تربیت نکند. هرچه جنس گرانتر است، شما گونی را به هرکس می‌خواهی بده بدوزد. اما فاستونی را به هر خیاطی نمی‌دهی. هرچه جنس گرانتر است، باید خیاطش مهم‌تر باشد. گرانترین جنس‌های هستی، بشر است. باقی موجودات جماد هستند. انسان، انسان است. گرانترین مواد هستی انسان است. بنابراین مربی‌اش باید خدا باشد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (فاتحه/2) خدا مربی ما است. چون خدا می‌داند چه ساخته است؟ روانشناسان غرب و شرق می‌دانند ما چه هستیم؟ اصلاً روح چیست؟ کدام دانشمند تا به حال فهمیده است، روح چیست؟ خدا باید مربی ما باشد. چون او می‌داند چه ساخته است. او می‌داند نیاز من چیست. او آینده‌ی مرا می‌داند. روانشناسان که آینده مرا نمی‌دانند. بازتاب عمل من در آینده را او می‌داند. اگر خواسته باشیم تربیت شویم باید دستمان را در دست قرآن بگذاریم. در دست اهلبیت، آنها می‌توانند ما را تربیت کنند. اهلبیت هم چون از قرآن است.

زمان جنگ 165 موشک در دزفول افتاد. مردم دزفول روانی نشدند. یکی از این موشک‌ها در دانشکده‌ی روانشناسی کشورهای غربی بیافتد، اساتید دانشکده‌ی روانشناسی روانی می‌شوند. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) خداست که دل آدم را نگه می‌دارد.

اگر خواستیم تربیت شویم باید مذهبی شویم. نه مذهبی که فقط ظاهر ما مذهبی باشد. یعنی ایمان واقعی! رابطه با خدا ما را تربیت می‌کند. آن چوپان در بیابان کلاس ایدئولوژی و جهان‌بینی نداشت. منبر و محراب نداشت. گفت: شیر میش را بده بخورم. گفت: صاحبش نیست. گفت: صاحبش نیست، خدا که هست. ایمان به خدا است که آدم را حفظ می‌کند. ولو هیچ پلیسی نباشد. هیچ کامپیوتری نباشد. ایمان باشد آدم حفظ می‌شود. دور تا دور آدم کامپیوتر بگذارند، از همه‌ی دور تا دور آدم ناظر بگذارند، ولی اگر انسان از درون، مثل چاهی که خشک است. چاهی که خشک است هرچه هم شیلنگ در آن بیاندازی، این چاه آبدار نمی‌شود. آب از بیرون نمی‌شود ریخت. چاه باید خودش آب داشته باشد. اگر دل ایمان به خدا داشته باشد، با خودش فکر می‌کند. من که نبودم. من که خودم، خودم را نساختم. خلاص! خودم، خودم را ساختم؟ نه! یک قدرتی می‌خواهد من را بسازد. عکس خروس نقاش می‌خواهد. آنوقت خود خروس بی‌نقاش است. عکس من عکاس می‌خواهد. آنوقت خود من عکاس نمی‌خواهم. خوب من که یک آفریدگاری دارم. او که این همه چیز به من داده است، چرا من به هر‌کس و ناکسی حرف می‌زنم. با خدا حرف نمی‌زنم.

سال 365 روز است. می‌گوید: 335 روز را بخور. این یک ماه رمضان ناهارت را غروب بخور. نمی‌ارزد این همه نعمت من به حرفش گوش بدهم. مگر پنج دقیقه، ده دقیقه نماز چقدر طول می‌کشد؟ مگر سی‌روز ناهار را عقب انداختن، چقدر طول می‌کشد؟

این خانم می‌گوید: خوب من که بنده‌ی خدا هستم. خدا از من خواسته که من حجابم را حفظ کنم. من که خودم هفتاد کیلو هستم. حالا این نیم کیلو هم روی آن! مگر حجاب… اصلاً مگر این لباس حجابی که اسلام گفته است، بیش از نیم کیلو وزن دارد؟ خوب یکسری لباس‌ها را که همه‌ی دنیا می‌پوشند. آنها حساب نیست. آن لباسی که مثلاً اسلام گفته است، اضافه است، فوقش نیم کیلو می‌شود. آخر من که هفتاد کیلو هستم، این نیم کیلو هم روی آن. نخیر! من هفتاد کیلو هستم. آن نیم کیلو را گوش به حرفت نمی‌دهم. من هم می‌خواهم هر روز ماه رمضان ناهارم را بخورم. اینها چه جواب می‌دهند؟ «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون‏» (مطففین/4) شما فکر نمی‌کند انسان که روز قیامت باید جواب بدهد. «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّک‏» (انشقاق/6) دارید سمت خدا می‌روید. «وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156)، «إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏» (نجم/42)، « إِلَیْهِ الْمَصیر» (مائده/18) داریم به سمت خدا می‌رویم. باید جواب بدهیم. یعنی اینقدر شکم تو از خدا مهم‌تر است. خدا می‌گوید: نخور! شکم می‌گوید: بخور.  نخور، بخور، بخور، بخور. آنوقت این خدا را ول می‌کند می‌گوید: بله قربان! به شکمش بله‌ قربان می‌گوید. می‌خورد. اسیر شکم… اگر خواسته باشیم تربیت شویم بهترین راه این است که یک خرده فکر کنیم. ایمان خودمان را تقویت کنیم. ایمان به خدا بهترین مبنا و بهترین اهرم تربیت است. روانشناسی و جامعه‌شناسی و اینها علومی هستند، بخوانید. ولی اینها ما را نجات نمی‌دهد. اگر می‌خواست نجات بدهد، آمریکا را نجات داده بود. اگر حقوق بشر نجات می‌داد، الآن آمریکا در افغانستان و عراق نبود. پیداست حقوق بشر هم خاصیتی ندارد. اگر حقوق بشر خاصیتی داشت، این حقوقدانان بشر جمع می‌شدند می‌گفتند: آمریکا رفتی افغانستان چه کنی؟ یهودی‌ها را از همه‌ی عالم فلسطین می‌آورید که چه شود؟ این پیداست که حقوق بشر هم خاصیتی ندارد. فقط اینها گنبدهایی هستند، که هیچ نمازی روی آن خوانده نمی‌شود. «إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها» (نجم/23) سازمان ملل، حقوق بشر، اینها القاب است. هیچ خاصیتی ندارد. هیچی!

یکی از آقایان می‌گفت: اول انقلاب دکتر و مهندس نمی‌گفتند. همه به هم برادر می‌گفتند. می‌گفت: یک نفر یک موتور می‌خواست. اداره‌ی بازرگانی رفت. به مدیر کل بازرگانی گفت: یک موتور به ما بده. مثلاً ما نمی‌دانم پدر شهید هستیم. یا برادر شهید هستیم. نوشت برادر! مدیر کل بازرگانی یک موتور… آن هم نوشت: برادر ارتباطات یک موتور! آن هم نوشت برادر حمل و نقل یک موتور! آن هم نوشت برادر انباردار یک موتور! دائم زیر نامه‌ها را پاراف می‌کردند. او به او، او به او، او به او، حواله می‌دادند. آخرین نفر گفتند: موتور نداریم. گفت: ای خدا بی‌ برادرم کند! شما یک گروهی به هم برادر برادر نوشتید، آخرش هم یک موتور به اینها ندادید. حالا حقوق بشر، سازمان ملل، غیر متحدها، کنفرانس فلان، کنفرانس فلان، همه‌ی اینها هست، هیچ‌کدام خاصیتی ما از آنها نمی‌بینیم. که مثلاً بگویند: اینجا یکی از این جنایت‌ها محکوم شد. و یا اگر محکوم کرد، اسرائیل یک ذره از این محکومیت ترسید. یک اقلیّتی هرچه جنایت می‌خواهد بکند، سازمان ملل هم دائم محکوم کند. البته محکوم نمی‌کند وقتی هم محکوم کند، او نمی‌ترسد. پشمی به کلاهشان نیست.

اگر قرار است یک وقتی انسان آدم شود، ایمان آدم را آدم می‌کند. نه این کنفرانس‌ها و نه این سازمان‌ها و نه این مدارک علمی. آنچه انسان را نجات می‌دهد ایمان است.

خدایا هرچه به عمر ما اضافه می‌کنی، بر ایمان ما، بر بصیرت ما بیفزا. آنگونه که تو می‌خواهی، ما را تربیت بفرما. این بشر خواب رفته‌ی غافل را از خواب غفلت و ما را از خواب غفلت بیدار کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment