2- خطر پوکی و شکنندگی در برابر حوادث
3- ایستادگی امام جواد(علیه السلام) در برابر مأمون
4- ستایش قرآن کریم از انسانهای نشکن و مقاوم
5- تقویت مبانی دینی جوانان در برابر شبهات مخالفان
6- خطر سوءظن و بدبینی در جامعه
7- دوری از کلیگویی و نسبتهای ناروا
موضوع: ایجاد مصونیت در برابر خطرات و انحرافات (7)
تاریخ پخش: 25/06/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چند جلسهای راجع به این صحبت کردیم، که دنیا، تکنولوژی، پیشرفت ساختمانها را محکم کرده است. آدمها چه؟ سد میسازیم، سنگر میسازیم، موشک میسازیم، ضد گلوله میسازیم، ضد هوایی میسازیم، پدافند میسازیم، ضد زلزله میسازیم، همهی کارهای محکمکاری را روی جمادات میکنیم.کار خوبی است، لازم است. اما آیا انسان هم ضد گلوله شده است؟ یا با یک فحش فرو میریزد؟ با یک شکست فرو میریزد. با یک طلاق، با یک مرگ و میر، با یک حادثه، هویتّش همه پودر میشود. چه کنیم آدمها مقاوم باشند؟ چند جلسه در این زمینه صحبتهایی داشتیم. جلسهی قبل بنا بود آخرین جلسه باشد ولی حرفهایمان ماند، آن مقدار حرفهایی که مانده خدمت شما عرض کنم.
انسانهای مقاوم و انسانهای پوک، انسانهای پاک و مقاوم و انسانهای پوک و… قرآن چند تا آیه… آیات زیادی از انسانهای مقاوم تعریف کرده است. که اینها هیچ چیز اینها را متزلزل نمیکند. دو سه آیه را برای شما میخوانم. قرآن میفرماید که: میآمدند به رزمندهها میگفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُم» (آلعمران/173) به قول ما کشتی آمریکا در خلیج فارس آمده است. تهدید شده است. گفتند: چنین، گفتند: چنان! دشمن علیه شما جمع شده است. نیروی دشمن «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُم فَاخْشَوْهُمْ» از اینها بترسید. اینها ذرّهای نمیترسیدند. فقط ایمانشان زیاد میشد.
1- مقاومت امام خمینی در برابر تهدیدهای دشمن
یک روزی به امام گفتند: کارتر رییس جمهور آن زمان، رییس جمهور آمریکا، گفته که: ما ایران را در محاصرهی اقتصادی قرار میدهیم. امام فرمود: اگر کارتر در عمرش یک حرف حسابی زده باشد، همین است. ما رابطهمان را با ایران قطع میکنیم. امام فرمود: اگر کارتر یک حرف حسابی زده باشد، همین است. ما از خدا میخواهیم رابطهی ما قطع شود. رابطهی آنها با ما رابطهی گرگ با میش است. اینها فرمول آبکی را یاد ایرانیها نمیدهند. مثلاً پپسی، بگو: موادش چیست؟ فرمول پپسی را، امکان ندارد به هیچ کشوری یاد بدهد. فرمول اف 16 هواپیما را، حاضر نیستند به ما یاد بدهند. این هم که الآن میسوزند برای این است که چرا خود بچههای ایرانی چیز یاد گرفتند! وگرنه آنها با ما چه رابطهای دارند؟ اگر کارتر یک حرف حسابی زده باشد، همین است. این انسان مقاوم است.
ما جوان بودیم حدود بیست سالمان بود. زمان شاه سابق، در مسجد فیضیه ریختند، تصادفاً من هم در فیضیه بودم. خوب چه کارهایی که نکردند. روز دوم فروردین بود و روز شهادت امام صادق بود. آیت الله العظمی گلپایگانی هم در فیضیه به مناسبت امام صادق روضهای داشتند و خوب من هم میدیدم که دائم جمعیت میآید، گفتم: خوب این همه جمعیت چطور آمده است؟ گفتم: خوب عید است دیگر، عید است و سال تحویل است و قم میآمدند زوّار، حالا پای روضه آمدند. ولی قیافهی آمدنها قیافهی نظامی بود. کت و شلواری بودند، اما همینطور خیلی با ترتیب به حالت رژه میآمدند. هم میخواستیم بگوییم: طبیعی نیست. هم میدیدیم آخر چطور تا به حال ندیده بودیم.یک مرتبه حاجی انصاری واعظ آن زمان قمی، واعظ درجه یک آن زمان بود. از واعظهای درجه یک بود. وسط سخنرانی ایشان یک مرتبه بلند شدند صلوات فرستادند. مثل اینهایی که جلسه را به هم میزنند. خلاصه یک مرتبه یک جاوید شاه گفتند، چماقها از کجا بیرون آمد نفهمیدیم. دِ بزن! خیلی سر و کله شکستند. بعضی از طلبهها را از طبقهی بالا پرت کردند. که هرکسی هرجایی بود، پنهان شد و من هم جزء طلبهها، چهل، پنجاه نفر در یک اتاق بودیم، منتهی هر لحظه میگفتیم: اگر شیشهها را بشکنند، شیشهها روی سر ما خواهد آمد. اینطوری… یک عده از آقایان فوری خانهی امام رفتند. به امام گفتند که: بعد از فیضیه خانهی امام میآیند و میشکنند، میزنند. امام فرمود: در را باز بگذارید. گفتند: آقا! فیضیه را قلع و قمع کردند. الآن اینجا میآیند. احتمال دارد اینجا بیایند. فرمود: تنبیهاش میکنم. اصلاً دائم… استاد ما میگفت: خودمان به امام گفتیم: آقا اینجا میریزند. فرمود: در را باز بگذارید من تنبیهشان میکنم. آخر چقدر انسان مقاوم است. یکبار امام فرمود: والله در عمرم نترسیدم. این انسانهای مقاوم، قرآن هم میگوید. میگوید که: انسانهای مقاوم، «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُم» برای شما جمع شدند، میخواهند شما را کودتا کنند. «فَاخْشَوْهُم» از اینها بترسید. ابدا نمیترسیدند. قرآن یک آیه دارد میفرماید: «لا یَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/39) از احدی نمیترسند. انسانهایی که انسانهای نشکن، آدم هست جورابش تا به تا شود گریه میکند. آدم هست میگوید: خاک بر سرم! میگویند: چه شد؟ میگوید: شش تا بشقاب خریدم، گلهایش با هم نمیخورد. یعنی گل بشقابش به هم نخورد، میگوید: خاک بر سر من. خدا مرا مرگ بدهد. چه شد؟
2- خطر پوکی و شکنندگی در برابر حوادث
در ماشین نشسته بودیم، راننده پشت فرمان یک مرتبه بر سرش زد و گفت: وای! گفتم: چه شد؟ گفت: فلان تیم باخت! یعنی با یک گل زدن، فشار خون بالا میرود. پایین میآید. چرا ما باید پوک شویم؟درس میخوانیم کنکور قبول شدیم، شدیم. نشدیم، نشدیم. مگر همهی خوشبختیها در کنکور است که حالا آن کسی که در کنکور موفّق نشده زار زار گریه کند. پدرش احساس سرشکستگی کند. نه من دیگر خانهی دخترخاله نمیآیم. رو ندارم بیایم. خانهی پسردایی نمیآیم. رو نمیدارم بیایم. چه شده؟ چه خبر است؟دانشگاه یک ارزش است روی چشم. اما حالا که هرکس دانشگاه نرفت حتماً بدبخت است؟ اینطور نیست. میلیونها آدم دانشگاه نرفتند، بدبخت هم نیستند. اینکه انسان خودش را در کنکور، در مسابقه، در امتحان،در تجارت، در متلک، در فحش، اینقدر… الآن عرض کردم خانهها ضد زلزله میسازند، اما آدمها ضد زلزله که هیچ… آدمها با یک فشنگ، کلت کوچک همه چیز را به هم میریزد.
اعصابم خورد است، با من حرف نزن. من دیگر نماز نمیخوانم. چرا؟ من میخواستم چنین شود، نشد! خوب مگر خدا نوکر تو است؟ مگر خدا بردهی تو و عبد تو است که هرچه تو میخواستی بشود، و حالا که نشده دیگر مسجد نمیرود، دیگر نماز نمیخواند. من از این آقا یک چنین توقعی داشتم. حالا که این توقع مرا انجام نداد، گفتیم: عروسی بیا، گفت: وقت ندارم. خوب حالا که آقا وقت ندارد عروسی دختر من بیاید، من هم دیگر مسجد نمیروم. ببین این چقدر پوک است؟ مسجدی است ولی پوک است. یک تقاضایی از آقا کرده است، آقا گفته: نمیتوانم بیایم. دیگر نماز نمیخواند، با مسجد قهر میکند. با آقا قهر میکند. این یک خرده باید بزرگتر باشیم. البته آدم بزرگ خیلی داریم. آدمهای بزرگی داریم که… قرآن میفرماید که: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَه» (نور/37) آدمهایی هستند وقتی تجارت میکنند، تا صدای اذان را شنیدند مغازه را میبندند. مشتری هرچه هم سود داشته باشد، تعطیل میکنند. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت» (هود/112) قرآن به پیغمبر میگوید که: استقامت کن. «وَ مَنْ تابَ مَعَک» (هود/112) آنهایی که با تو هستند باید مقاوم، یعنی نشکن باشید. نشکن باشید. امام حسین گفت: من زیر سم اسب میروم، اما به یزید بله نمیگویم. این نشکن است. عزیز است.
حالا عواملی که باعث می شود که انسان فروپاشیدن شود چیست؟ عوامل بیرونی داشتیم، جلسهی قبل گفتیم. رفیق بد مؤثر است در اینکه آدم را پوک کند. درون دل آدم را خالی کند. همسر بد دائم در گوش آدم بخواند، دل آدم را خالی کند. چه چیز تو از باقی مردم کمتر است؟ برادرت فلان، خانه خرید. ماشین خرید. تو هیچ عرضهای نداری. گاهی بچهها… یک پدری میخندید. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: بچهی کوچولوی من به من گفته: آقا پول بده. گفتم: آقاجان ندارم. رویش را به مادرش کرده، گفته: در کاشان گداتر از این نبود زن این شدی؟ (خنده حضار)
خوب گاهی وقتها یک متلک بچه پدر را داغون میکند. یک آدم محترمی دست به انبار یک جایی زده بود، چیزهایی دزدیده بود. گفتند: آقا اصلاً این کار به تو نمیآید. تو سابقهی این کار را نداری. هیچ به ذهن من نمیآمد شما اینکار را بکنی. گفت: راستش اشک دخترم بود. من نتوانستم جهازیهاش را تکمیل کنم، دو سه شب است دخترم سر سفره نمیآید غذا بخورد، و مینشیند گریه میکند، من دیگر خودم را باختم. گفتم: حالا از این انبار یک چیزی بردارم. یعنی اشک دختر باعث میشود که یک پدر آبرومند دست به یک خلاف بزند. نشکن باشیم. از خدا بخواهیم در ماه رمضان که خدایا ما نشکن باشیم. عزیز است یعنی نشکن است. متلاشی نشوید. چهل و سه رادیو به امام جسارت می کردند. امام نشکن بود. روز بمباران به دکتر گفتم: قلب آقا را ببین که الآن تهران بمباران می شود ببینیم قلب آقا چطور است؟ امام فرمود که: آقا اول قلب این آقا را ببین. یعنی گفت: قلب من سر جایش است. شما بروید قلب خودتان را ببینید. التماس کردم، گفت: ببین من ذرّهای نمیترسم. هرطور مردم تهران شدند، من هم میشوم. اما حالا چون شما التماس میکنید در سنگر میرویم. زیر حسینیهی جماران ظاهراً یکجایی بود که امام گفت: به خاطر شما میروم ولی خودم نمیترسم. اما چون شما دائم دست و پا میزنید، چشم میروم. نشکن بود.
3- ایستادگی امام جواد (علیه السلام) در برابر مأمون
امام جواد کوچک بود، مأمون الرشید آمد برود، همهی بچهها فرار کردند. خلیفه میآید فرار کردند. امام جواد کوچولو بود ایستاد. مأمون به او گفت که: چرا فرار نکردی؟ گفت: کاری نکردم! کوچه هم تنگ نیست. نه من خلاف کردم که فرار کنم، نه کوچه تنگ است. شما بیایید از آن طرف بروید. گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: این امام رضا است که اینطور بچهاش را تربیت میکند. بچههایمان را باید طوری حرف بزنیم که بتوانند حرف بزنند. الآن نسل ما، میلیونها نسل ما الآن بگویی: یک اذان بگو خجالت میکشد. از گفتن: الله اکبر خجالت میکشد. بگوییم: بلند شو در یک جلسه 5 دقیقه صحبت کن، خجالت میکشد. قرآن میگوید: به بچههایتان بگویید حرف بزن. بس که به بچه میگوییم: بچه حرف نمیزند! تا بزرگها هستند بچه حرف نمیزند. چه کسی گفت: بچه حرف نمیزند؟ قرآن میگوید: بچه حرف میزند. لقمان میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/17) «بُنَی» بچهی کوچولو، نماز بخوان حرف هم بزن. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» تو «بُنَی» هستی، بچهی کوچک هستی. ولی امر به معروف کن. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَر» باقی جاها خدا میگوید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ»، «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ»، «أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاه» ولی به بچه چون بچه که پول ندارد بگوید: زکات بده، میگوید: «أَقِمِ الصَّلاهَ» نگفته: «وَ آتَوُا الزَّکاه» «بُنَی» بچهی کوچولو که پول ندارد. اینجا میگوید: «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف»
ما باید یک کاری بکنیم، زن ما نشکن باشد. مثل زینب کبری، زینب کبری در جلسهی یزید بعد از شهادت برادرش، هم برادرش، هم برادرهایش ابالفضل، و هم دو تا جوانهایش. دو تا جوان زینب هم کشته شدند. یک زن داغ دیدهی اسارت، به یزید گفت: «لا» یعنی چه؟ «لا أَبَا لَکُمْ» (بحارالانوار/ج18/ص204) «اَب» یعنی چه؟ «لا أَبَا لَکُمْ» یعنی ای بیپدر! الله اکبر! این را نشکن میگویند. بیپدر! این زن است. «انی» به درستی که من «لاستصغرک» من تو را صغیر و کوچ میدانم. خیلی نزد من پست هستی.
امام سجاد در حال اسارت یک سخنرانی کرد، کوفه را به زلزله انداخت. چه کنیم که از درون فرو نپاشیم؟هویّت ما از دست نرود؟ تا میبینیم چهار نفر نشسته دیگر مستقل باشیم. تشخیص دادی حجاب این است، حجابت را نگه دار. همه طور دیگر بشوند.
ما سه رقم آدم داریم. بعضی از افراد هستند در جامعه هضم میشوند. مثل آب خوردن، آب شل است در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید. هوا شل است در هر ظرفی شکل همان درمیآید. آدمهایی که مثل آب و هوا شل هستند، در هر قالبی شکل همان میشوند. میگویند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) قرآن میگوید: بهشتیها از جهنمیها میپرسند: چرا جهنّمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! یکی اینکه ما اهل نماز نبودیم. یک اینکه گرسنهها را سیر نکردیم. با اینکه امکانات داشتیم، سوم اینکه به ساز جامعه میرقصیدیم. یعنی شل بودیم. رنگ جامعه را به خود میگرفتیم. نان را به نرخ روز میخوردیم. یک دسته جوانها اینطور هستند.
4- ستایش قرآن کریم از انسانهای نشکن و مقاوم
یک دسته جوانها نشکن هستند. مثل اصحاب کهف، گفتند: ما در منطقه باشیم، چون منطقه فاسد است ما هم فاسد میشویم. اصلاً از خیر شهر و رفاه شهر بگذریم، از بلوار و اتوبان و مترو بگذریم. اصلاً برویم در غار زندگی کنیم، مکتب و فکرمان را حفظ کنیم. اینها رفتند در غار زندگی کردند، که عقیدهشان را حفظ کنند. اصحاب کهف، سورهی کهف اصحاب کهف است. شما نمیدانم دیدید یا نه؟ در شهر شما هست یا نه؟ همدان نه. در تهران هست. سیکهایی هستند از هند آمدند، ذرهای لباسشان راعوض نمیکنند. لباسشان را نگه میدارند. ولی ما مثلاً یک مهمان میآید و بر میگردد فوری لباس را عوض میکند. اصحاب کهف قرآن ستایش میکند، میگوید: «فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم» (کهف/13) اینها جوانمردهایی بودند ایمان آوردند. ما هم به ایمانشان اضافه کردیم. اینها چنین و چنان، که در جامعه هضم نشدند.
یک عده هستند اصلاً جامعه را عوض میکنند. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» (انبیا/60) نه اینکه هضم نمیشود که هیچ. خودش را هم که حفظ میکند هیچ! علاوه بر اینکه خودش را حفظ میکند، جامعه را عوض میکند. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» نشکن باشیم. با ارتباط با خدا، با دعا، با استمداد و استعاذه و پناه بردن به خدا، با تحصیلات، با مشورت از دیگران و تجربهی دیگران. با این امکانات خودمان را مقاوم کنیم. مقاومسازی درونی. مثل آهنی که ضعیف است. هرچه هم فشار بیشتر آمد، باید… ببینید اگر این آهن میتوانید دو طبقه روی آن بسازید، اگر خواستیم سه طبقه بسازیم میآیند این آهن را کنارش دو تا آهن جوش میدهند. کنارش جوش میدهند. یعنی هرچه فشار زیادتر شد، هرچه قایق بزرگتر شد باید طنابش محکمتر باشد که بتواند این قایق را…
الآن نیاز به ایمان بیش از قدیم است. اخلاق پدر و مادر در الآن باید بیش از قدیم باشد. چون پدر و مادر قدیم، میشد بچهاش را بزند. بچه جایی نداشت برود. در کوچه میرفت و مجبور میشد شب برگردد. الآن اینقدر اردو و نمیدانم پارک و فیلم و سکس و رفیق و… یعنی وقتی همهی درها باز است، و یعضی از درها هم مرکز فساد است،اینجا باید پدر و مادر نگوید: خوب ما پدرمان کتکمان میزد، پس من هم باید به بچهام بزنم. بله شما پدرت کتکت میزد. آن زمان با این زمان فرق میکند. یک کسی گوشش درد می کرد گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد میکرد کشیدم! گفت: دندان چه کار به گوش دارد؟ممکن است یک زمانی کتک جواب میداد، الآن با این شرایط نمیشود گفت: چون من از پدرم کتک خوردم، پس تو هم باید از من کتک بخوری. مادر ما چنین بوده، حالا عروس ما هم چنین باشد. زمان را درک کنیم.
یک آقایی به یک فقیر پول داد، همراه آقا گفت: به این فقیر پول نده. گفت: چرا؟ گفت: این تریاکی است.گفت: اِ… من به تریاکی پول دادم؟ فکر کرد برگشت یک خرده دیگر هم داد. گفت: چرا دیگر اضافه دادی؟ گفت: آخر شما گفتی: تریاکی است پس خرجش سنگینتر است. یک خرده به او بدهم. اگر طرف تریاکی است.
5- تقویت مبانی دینی جوانان در برابر شبهات مخالفان
این خانمهایی که یا آقایانی که سکنجبین میپزند، میچشند. اگر دیدند (با بیان حرکت) ترشی اش زیاد است، شکرش را زیاد میکنند. «چونکه سرکه سرکگی افزون کند» مثنوی میگوید: اگر سکنجبین میپزید، میبینید ترشاش زیاد است، باید شکرش را زیاد کنید. هرچه فساد بیشتر شود، ما باید مقاوم سازی مان بیشتر شود. چقدر پول خرج دین بچهمان میکنیم؟ چقدر پول خرج کفش بچهمان میکنیم؟ چقدر خرج فیزیک و شیمی و مهندسی و دکتری و دانشگاه او میکنیم. چند میلیون دادیم که بچهی ما لیسانس شود؟ چند صد تومان دادید که این بچهی شما با یک عالم، با یک دانشمند ارتباط پیدا کند، این سؤال های بچه که ممکن است یک سؤال بکند، این فرو بریزد. گاهی وقتها بچههای ما با یک شبهه همه چیزشان فرو میریزد. خوب بچه های ما باید یک شماره تلفن داشته باشند. شماره تلفن یک اسلام شناس. مکرّر من این را گفتم. یک جوان میآید میگوید: آقا چرا اسلام گفته: هرکس دزدی کرد دستش را قطع کن؟ حالا یک بدبختی رویش فشار آمده است، یک غلطی کرده است. آنوقت شما به خاطر یک قالیچه و دو تا سکه، میگویی: اسلام میگوید چهار تا از دستهایش را قطع کن، چهار تا از انگشتانش را، حالا قبلاً که میگفتند: از اینجا قطع کن. اهل سنت هم الآن از اینجا قطع میکنند. منتهی امام جواد فرمود: نه از اینجا قطع کنید. گفتند: چرا؟ گفت: قرآن میگوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (جن/18) کف دست چون وقت سجده باید روی زمین باشد، «مساجد لله» یعنی جای سجده مخصوص خداست. یعنی کف برای خداست. شما میخواهی قطع کنی، چهار انگشتش را قطع کن که در اینجا ظاهراً مأمون الرشید بود. همهی علما را دعوت کرد. یکی گفت: دست را قطع کنیم کجا، از اینجا قطع کنیم؟ از آرنج قطع کنیم؟ از مچ قطع کنیم؟ هرکسی یک نظری داد، گفتند: ببینید امام جواد چه میگوید؟امام جواد فرمود: چهار انگشتش را قطع کنید. گفتند: به چه دلیل؟ گفت: قرآن میگوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» آنجایی که برای سجده لازم است، «لله» برای خداست. میگوید: آقا چرا انگشت را قطع کنیم؟ یک غلطی کرده شماقطع میکنید بیآبرو میشود. دیگر کسی دخترش را نمیگیرد. میگوید: داماد این دزده شده است؟ پسرش را زن نمیدهند. میگویند: عروس دزده شده است! کاری ندارد. یک تلفن به اسلام شناس، الو! سلام علیکم، خوب این بچه هم میگوید: بله، بعد هم میگوید: رأفت، مدنیت، نمیدانم حقوق بشر، از این حرفها هم میگویند و این برنامههای خشن برای زمان عربهای جاهلی خوب بوده است و امروز دنیای عرب و عجم و دنیای تمدن و حقوق بشر نمیسازد و از این حرفها میزند و بچه اش هم همینطور… خوب پوک است دیگر، گوش میدهد. چه کنیم؟ باید این بچه را مقاوم سازی کنیم. بنده از روز اول یعنی سی سال است این را گفتم کسی گوش نداده است. الان هم همین را میگویم باز هم کسی گوش نخواهد داد. ولی مثل من مثل کسی است که ماه را ببیند. کسی که ماه را ببیند فردا عید فطر است. ولو همهی مراجع بگویند: ثابت نشده است. کسی که خودش ماه را دید برای او عید فطر است. من برایم چیز است… چنین به یقین رسیدم. دیگر حرف کسی در من نمیتواند اثر کند چون خودم دیدم. آن چیزی که الآن دانشگاه را نجات میدهد، دبیرستان را نجات میدهد، این است که شبهاتی که در ذهن بچهها است، مطرح کنیم جوابش را بنویسیم. اشکال این، جواب این. اشکال این، جواب این. با اشکال و جوابها بچههایمان را مقاومسازی کنیم. که در مقابل یک شبهه فرو نپاشند. فرو نپاشند. آقا تلفن کن. چرا اسلام دست دزد را قطع کرده است؟ 1- اسلام دست هر دزدی را قطع نمیکند. بیست و شش تا شرط دارد. باید دزد حتماً دیوار را خراب کند. اگر کسی از پادگان و مسجد و بازار و پاساژ، حسینیه و خیابان و کنار خیابان چیزی را برداشت فرار کرد، حتی اگر کسی کیف زد، کیف کسی را روی موتور گرفت و فرار کرد. دزد هست او را میگیرند، هر قانونی هم هست اجرا میکنند. اما نباید دستش را قطع کنند. چرا؟ برای اینکه دست کسی را باید قطع کنند که دیوار خراب کند. یا قفل بکشد و باید هم دو تا شاهد عادل ببینند. خوب اگر نا امنی جامعه به اینجا رسید که دو تا شاهد عادل نشستند نگاه میکنند این دزد هم دارد قفل میشکند، خوب معلوم میشود نا امنی طوری است که افراد عادل هم جرأت نهی از منکر ندارند. اگر جامعه به اینجا رسید که دزد رو به روی چشم عادل قفل میشکند و نمیترسد، این اگر دستش قطع نشود، دیگر کسی در خانه خوابش نمیبرد. میگوید: نا امنی طوری است که مردم روبروی چشم افراد عادل قفل میشکنند. دیگر خواب از سر همه میرود. اینجا به خاطر امنیت عمومی چهار تا دست قطع میشود، تا امنیت عمومی حساب شود. بیست و شش تا شرط دارد. اگر قحطی باشد، اگر نان و آب باشد. اگر برای شریکش باشد. نمیدانم اگر … در صد تا دزد شاید یکی دستش قطع شود. ما گاهی وقت ها یک سؤالی داریم این سؤال را باید حساب کنیم، که این چطوری است؟
6- خطر سوءظن و بدبینی در جامعه
حالا بچههای ما فرو میریزند. باید اینها را بیمه کنیم. یکی از راهها سؤ ظن است. هرچه حرف میزنی گوش نمیدهد. چرا؟ این در ذهنش این است که وارثی کنیم. قرآن میگوید: سوءظن بعضی از سؤ ظنها حرام است. تحقیق کنید.
یک کسی به یک کسی میگفت: من پای تلویزیون مثلاً فیلم فلانی را خاموش میکنم. میگفتم: چرا؟ بحثهایش خوب است. گفت: آخر فلانی چند تا کارخانه دارد. گفتم: از خودش پرسیدی؟ تازه بر فرض کسی کارخانه داشته باشد. کارخانه داشتن حرام است؟ بپرس دارد یا ندارد؟ بعد بگو: اگر دارد از کجا آوردی؟ اگر دیدی دارد، یک و اگر دیدی از راه حرام است، پدرش ممکن است پولدار بوده کارخانه داشته، مرده و کارخانه به این رسیده است.ممکن است چند نفر شریک شدند ایشان چون اعتبار دارد، مدیر عامل شده است. البته بنده روی کرهی زمین با کسی در هیچ جایی شریک نیستم. این را در جریان باشید. محسن قرائتی زن یکی. با احدی هم شریک نیستم. ولی اگر کسی آمد به من گفت: فلانی کارخانه دارد، من به او بیدین نمیگویم. سوءظن حرام است. وارسی کنید. تحقیق کنید. خانم فلانی را گرفتند. پلیس میگوید: چرا یکطرفه میروی؟ خلاف میروی! گفته: به شما ربطی ندارد. من خانم فلانی هستم. زنگ میزنند، میگوید: بابا من خانمم در خانه است. رانندگی بلد نیست. حالا یک زن نا اهلی دروغ میگوید… هر دسته گل… حالا گیرم زن فلانی هم باشد، اگر زن فلانی است باید بگیرید، جریمهاش دوبله باشد. خدا در قرآن میگوید: زن پیغمبر خلاف کند دو برابر باید جریمه بدهد. چون زن فلانی است پس باید… باید جریمهات دو برابر شود.
سوءظن به کسی نبرید. چون سوءظن آدم را از درون میپوشاند دیگر بدبین میشود. بدبین که شد دیگر فاصله میگیرد. غیبت هم همینطور است. غیبت مثل کندن گوشت مرده نیست. مثل خوردن گوشت مرده است. بین کندن و خوردن فرق است. گوشت مرده را بکنی مریض نمیشوی، بخوری مریض می شوی. چرا گفتند: گوشت مرده؟ چون گوشت زنده را بکنی جای آن پر میشود. گوشت مرده را بکنی جای آن پر نمیشود. با غیبت آبروی طرف را میریزی. آبرو که رفت دیگر جای آن پر نمیشود. چرا میگوید: مرده؟ چون مرده نمیتواند از خودش دفاع کند. آن بنده خدایی هم که پشت سرش حرف بد میزنی نیست که از خودش دفاع کند. غیبت جامعه را متلاشی میکند. او برای او میگوید. او برای او میگوید. او برای او میگوید. همینطور وقتی به هم نگاه میکنند، هیکلها کنار هم است ولی هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند. چون هم سوءظن دارند، هم پشت سر همدیگر بدیهای همدیگر را شنیدند.
شایعه، شایعه! یکبار یک چیزی شایعه میشود، از بن دروغ است. گفتند: ماه را دیدند فردا عید فطر است. گفتند: چه کسی دیده؟ گفتند: فلان استان! کجا؟ مرکز استان. چه کسی میداند؟ امام جمعه! آقای امام جمعه شما میدانی؟ گفت: والله فلان محله ماه را دیدند. فلان محله چه کسی ماه را دیده است؟ مسجد. مسجد چه کسی ماه را دیده است؟ خادم! خادم چه کسی است؟ مش عباس! مش عباس کور است اصلاً چشم ندارد، هیچ چیز نمیبیند. یعنی گاهی وقتها همه چیزها بند به جایی میشود که از بُن دروغ است. تحقیق کنیم. قرآن میگوید: اگر فاسق خبری آورد تحقیق کن. حالا بنده به اینجا رسیدم که حتی اگر عادلی هم خبر آورد تحقیق کن. چون ممکن است این طرفی که حرف میزند عادل است، ولی یک فاسقی به این عادل خبر رسانده، او منشأ این فتنه است. تحقیق کنیم. تهمت، جامعه را از هم میپاشاند. نفاق، دو رو بازی، عبرت نگرفتن از تجربه، چه چیزهایی آدم را از درون میپوکاند؟ وقتی من به شما سوءظن دارم، و من پشت سر شما غیبتهایی شنیدم یا غیبتهایی کردم. وقتی شایعه علیه شما شد. بردند، خوردند، چه و چه… یکی از مسئولین را میگفتند: فلانی خودش و بچههایش فلانجا چه چیزهایی دارد؟ تصادفاً یک مدیر عامل آن منطقه با ما خیلی نزدیک است. گفتیم: شما چند سال مدیر عامل این منطقه هستی، وارسی کن واقعاً این حرفها دروغ است. میگفت: آقا ما چند سال مدیر عامل این منطقه بودیم، یک دانه گندم ایشان ندارد. همینطور میگویند. باید مواظب باشیم.
7- دوری از کلیگویی و نسبتهای ناروا
یکی از چیزهایی که جامعه را پوک میکند، این است که افراد را نسبت به هم، زن و مرد را، دختر و پسر را، یک بازاری کلاهبرداری کرده است. میگویند: بازاریها! یک اداری رشوه گرفته، اداریها! یعنی یک جزئی میگیریم ضرب در همهی جامعه میکنیم. شما حق داری مثلاً فرض کنید بگویی که: ترکها، کاشانیها، شیرازیها، اصفهانیها، یزدیها، میتوانی این حرف را بزنی؟ ما الآن جکهایمان غیبت میلیونی درونش است. شما میتوانی بگویی: یک فردی چنین بود. وقتی میگویی: کاشانیها، غیبت همهی کاشانیها را میکنی. تهرانیها، تبریزیها، مواظب باشیم. قالی بافتن چند ماه طول میکشد ولی حفظ قالی زیاد طول میکشد. زاییدن نه ماه است. ولی بچهداری خیلی است. ازدواج فرصتش کم است. اما همسرداری طول میکشد. عبادت ممکن است شما یک ماه رمضان قرآن خواندی، عبادت کردی. اما با یک طنز، با یک اس ام اس، با یک چیز تمام آن هوا میرود. خیلیها عبادت میکنند ولی آخرش هم جهنّم میروند. اِ… بله قرآن میگوید. میگوید: «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ» (غاشیه/3) «عَامِلَهٌ» یعنی عمل کرده است. خیلی… «نَّاصِبَهٌ» با صاد، یعنی خودش را به تعب انداخته است. «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ» خیلی زحمت کشیده است، خیلی هم خودش را به رنج کشیده است. چقدر؟ ولی «تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» (غاشیه/4) با اینکه خیلی جان کند اما جهنمی است. چرا؟ برای اینکه کارهای ما یا اولش خراب است، ریا است. یا اول برای خدا شروع میکنیم. وسط کار غرور ما را میگیرد. سه دور قرآن خواندم. ماه رمضان 5 دور قرآن خواندم، نماز شبم ترک نشد. یا غرور ما را میگیرد. چند تا دختر جهازیه دادم. چند تا چه کردم. چه کردم. یا اول برای خدا نیست که باطل است. یا اول برای خداست وسطش غرور اوج میگیرد، خراب است. یا آخر ماه رمضان آخر قرآن مان آخر کارهایمان، آخر روضهخوانی ما، آخر هیئتمان، یک عملی میکنیم همه را از بین میبریم. «حَبِطَتْ» حضرت فرمود: هر یک سبحان الله یک درخت در بهشت اضافه میشود. یک نفر گفت: اوه! بهشت ما چقدر درخت دارد؟ خیلی در عمرمان سبحان الله گفتیم. فرمود: گاهی هم یک آتش میفرستید، همه را میبرد. مواظب باشیم «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» خودمان هم خودمان را پوچ میکنیم. زحمتهایی میکشیم یک مرتبه همه را از دست میدهیم.
خدایا یک افرادی مقاوم بودند در قرآن تعریفشان را کردی. از احدی نترسیدند. صدای اذان را شنیدند، مغازه را بستند، گفتند: دشمن به شما حمله میکند، آب در دلشان تکان نخورد، یک آدمهایی مقاوم در قرآن تعریفشان را کردی. میلیونها و صدها میلیون هم آدم هست مقاومت ندارد. با یک حرف پوک میشود. خدایا به ایمان امیرالمؤمنین شهید ماه رمضان، به ایمان امام حسن مجتبی، مولود ماه رمضان، به ایمان همهی بندگان صالحت که در ماه رمضان و غیر ماه رمضان عبادت خالصانه کردند، روز به روز بر ایمان و مقاومت ما بیافزا. از همهی عوارضی که ما را از درون پوک میکند، خیابان محکم، ساختمان محکم ولی خودمان پوک، از همهی عوامل سست کننده و تزلزل آور، همهی ما را حفظ بدار.