2- تفاوت شیوههای مقابله با دشمن داخلی
3- شیوه مقابله امام حسن (علیه السلام) با معاویه
4- مرزبانی عالمان دین از معارف دینی
5- فریب دشمن در جبهه جنگ
6- توصیههای اسلام برای مصون سازی جامعه
7- شیوه برخورد امام سجاد (علیه السلام) در دربار یزید
موضوع: ایجاد مصونیت در برابر خطرات و انحرافات (1)
تاریخ پخش: 14/06/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
ماه رمضان قبل از آنکه بیاید، پیغمبر خطبهای خواند. به مردم گفت: ماه مهمی دارد میآید. نفس کشیدن مثل سبحان الله، خوابیدن عبادت. دعا مستجاب، ساعاتش بهترین ساعات، شبهایش بهترین شبها، روزهایش بهترین روزها، مفصّل دربارهی اهمیّت ماه رمضان صحبت کرد. حضرت امیر در وسط سخنرانیاش پرسید که یا رسول الله این ماه رمضانی که این قدر خوب است، بهترین کار چیست؟ فرمود: وَرَع و تقوا، کلمهی تقوا را شما شنیدهاید. تقوا اصطلاحات مختلفی دارد. گاهی تقوا میگویند. گاهی بیمه میگویند. یعنی حفاظت میشود. یعنی مثلاً میگویند: فلانی بیمهی فلانی است، یعنی در حفاظت فلانی است. گاهی حفاظت میگویند. گاهی پرهیز میگویند. خودداری، گاهی میگویند عرض کنم که پدافند غیر عامل، به قول نیروهای مسلح، و گاهی مصونیّت میگویند. اینها همه یعنی چه کنیم که بیمه شویم؟ پس بحث ما دربارهی تقوا، بیمه، پدافند غیر عامل…
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: تقوا، حفاظت، مصونیت، بیمه، بیمه شدن، پدافند غیر عامل. همه یکی است با یک خرده کم و زیاد. عرض کنم که این پدافند و بیمه و حفاظت، گاهی در برابر دشمن خارجی است. گاهی در مقابل دشمن داخلی است. و فرق هم این است.
1- تفاوتهای دشمن داخلی با دشمن خارجی
ما دو تا دشمن داریم. دشمن دو رقم است. گاهی دشمن خارجی است. گاهی دشمن درونی است. دشمن خارجی جنگش، جنگ با دشمن خارجی را گفتند: جهاد کوچک! جهاد کوچک، جنگ با دشمن داخلی را جهاد اکبر میگویند. حالا چرا دشمن خارجی را جهاد کوچک میگویند. دشمن درونی را… دشمن خارجی چند تا شروط دارد.
1- اول دشمن خارجی شناخته شده است. دشمن شناخته شده است. آدم میداند چه کسی است. شناخته شده است. دشمن درونی شناخته شده نیست. خیلیوقتها… ولذا به ما گفتند: «اعدای عدوک» رئیس دشمنها هوا و هوس تو است. هوا و هوس در انسان هست، دشمن آدم هم هست. چه بلاهایی که به سر آدم نیاورده است. دشمن خارجی یک گلوله میزند، هوا و هوس آدم را معتاد میکند. شراب خوار میکند. عاشق یک همسر نا اهلی میکند. عاشق یک دختر نا اهل یا دختر عاشق یک پسر نا اهلی میشود. آنوقت به خاطر عشقش میسوزد و هرکس که دورش است میسوزاند. عمرش، فکرش، اخلاقش و خلاصه هستیاش را به خاطر یک هوس به باد میدهد. دشمن خارجی شناخته شده است. این را شناختیم.
2- راه نفوذش معلوم است. بالاخره ما در جنگ فهمیدیم، صدام یا از جنوب میآید یا از غرب. دیگر از شرق که نمیآید. ولی دشمن داخلی معلوم نیست از کجا وارد میشود. از دوست است، از همسر است، از پدر است، از مادر است، از معلم است، از کتاب است، از این فیلم است، از این سی دی است. از این خواب است که دید. یک خواب میبیند، زندگی را به هم میزند. مردی به من گفت: زن من خواب دیده که من یک زن دیگر گرفتهام. شش ماه زندگی ما به هم خورده است. میگویم: والله بالله ما یک زن بیشتر نداریم. میگوید: نه من خواب دیدم. یعنی از راه خواب، عرض به حضور شما که یک چیز الکی را مثلاً … دشمن خارجی راه نفوذش معلوم است از چه راهی است. نحوهی هجومش معلوم است. پس ببینید هم دشمن شناخته شده است. بگذارید بنویسم. دشمن شناخته شده، راهش شناخته شده است. دیگر نحوهی هجومش شناخته شده است. بالاخره هوایی است، زمینی است. تخریبش مادی است. تخریبش مادی است. یا به جسم است، یا به خانه است.
عرض کنم که دشمن خارجی مرزبان دارد. برج هست، مراقبت هست. دیدبان دارد. دشمن خارجی مردم حساس هستند. میگویند: بله، دشمن حمله کرده، نان میآورند، آرد میآورند، نمیدانم طلا میفرستند. دلسوزی میکنند. کمکهای مختلف میکنند. مردم حساس هستند. کمک میکنند. مردم حساس هستند و امداد میرسانند. کمک میکنند. خوب در دشمن خارجی میشود از تکنولوژی استفاده کرد. اینها و لذا آسان است. ایران هشت سال دشمن خارجی داشت، صدام با حمایت و قدرتهای دنیا حمله کرد. به هر حال ما هم صدام را شناختیم. راههای نفوذش را شناختیم. نحوهی هجومش را شناختیم. گاهی هوایی بود، گاهی زمینی بود. گاهی آبی بود، گاهی خاکی بود. تخریبهای آنها را فهمیدیم. موشک خورد چه چیزی را خراب کرد. عمق فاجعه چقدر است؟ میشد اندازهگیری کرد. به هر حال اینها…
ولی دشمن درونی ناشناس است. اسلحهاش هم ناشناس است.گاهی با گریه یک کسی را گول میزنند. یعنی مثلاً فرض کنید که مادر پهلوی بچهاش گریه میکند. که خانم شما چنین کرده، چنین کرده، چنین کرده است. مادر است و گریه میکند. از راه مادری و گریه این پسر را نزد عروس میشوراند. یا عروس گریه میکند، ناله میکند، این عروس با اشکش پسر را علیه مادرش… یعنی موشک نیست، اشک است. ولی پیر در میآورد. هم اسلحهاش ناشناخته است که اشک است یا فحش است. پول است یا… راه نفوذش معلوم نیست. نحوهی هجومش معلوم نیست. دشمن خارجی گاهی است. ولی هوا و هوس دائمی است. تخریبش معنوی است. شناختش سخت است. امکاناتش مشکل است. اگر یک کسی از درون بپوکد مردم حساس می شوند. مثلاً اگر پیشانی آدم زخم شود، همه میگویند: چه شده اینجا زخم شده است؟ اما اینکه کسی حسود باشد، میگوید: سلام علیکم! چه شده شما حسود هستی؟ آقا ببخشید چه شده شما چنین شدی؟ یعنی وقتی انسان از درون میپوکد، وقتی… حالا… تهاجم فرهنگی خیلی مشکل است. چون دختر عموی من دانشگاه رفته است، من هم باید دانشگاه بروم. مرتّب پشت کنکور میماند باز هم میایستد. خانم! امام فرمود: اگر در یک راهی موفق نشدی مسیرت را عوض کن، ممکن است در راه دیگر وفق شوی. چه اصرار داری که حالا دختر عموی شما از این طرف رفته است، شما هم حتماً از این طرف بروی؟
2- تفاوت شیوههای مقابله با دشمن داخلی
مگر امامان ما همه یک مسیر داشتند؟ امام حسن مجتبی که بینندهها روز تولدش بحث را میبینند، مسیر امام حسن مجتبی یک مسیر بود، مسیر امام حسین یک مسیر بود. تازه مقام امام حسن از امام حسین بالاتر بود. چون امام حسن امامِ امام حسین هم بود. ولی امام حسین امامِ امام حسن نبود. شیوههایشان فرق میکند. در برابر امام حسین، کربلا جنگ با اسلحه بود. ولی دربارهی امام حسن جنگ تهاجم فکری بود. در جبهه و آخر امام حسن هم اول جبهه رفت و بنا بود با معاویه جنگ کند. یک مرتبه یک تهاجم، ببین چه کردند؟ اینجا یک ورقه باز کردند، بالای آن نوشتند: صلحنامه! معاویه این را طرح داد. گفت: اینجانب معاویه! نه اینجانب معاویه… او نوشت اینجانب معاویه! اینجانب معاویه حاضر به صلح هستم به شرط آنکه هرچه امام حسن بخواهد. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، آخرش هم امضا کرد معاویه. خوب حالا امام حسن اینجا چه کند؟
معاویه جمعیتش بیشتر است. بعضی از سربازان امام حسن هم پول با پول خریده شدند. مزدور شدند. یعنی پول گرفتند سمت معاویه رفتند. حالا وسط جنگ معاویه یک صلحنامه در میآورد، میگوید: امام حسن من معاویه هستم، دلم میسوزد که دماغ مردم خون شود. نمیخواهم خونریزی شود. هرچه میخواهی قبول است.
3- شیوه مقابله امام حسن (علیه السلام) با معاویه
حالا اگر شما در جبهه بودی چه میکردی. اگر امام حسن این صلحنامه را امضاء نمیکرد، این صلحی که تحمیل شد، حتماً آن جمعیت کثیر معاویه، جمعیت قلیل امام حسن را میکشتند. تاریخ هم میگفت: حق با معاویه است. حق با معاویه است. حسن جان! قربانت بروم. تو که سرباز نداشتی، تو که پایت بریده شده بود، چون تروریستهای معاویه آمدند ران امام را تا استخوان بریدند. یعنی ضربه زدند گوشت بریده شد. در عین حال امام با پای بریده خودش را به جبهه رساند. تو که سربازهایت یکی فرار کرد. یکی از سربازهایت با پول خودش را فروخت. خودت پا نداشتی، جمعیت تو کم بود. او که گفت: بیا، او که خیلی دلش میسوخت. او که ورقهی سفید داد. چک بیامضاء، چک سفید امضاء داد. آخر دیگر چرا لجبازی کردی؟ امام حسن اینجا چه کرد؟ دید این یک تهاجم فرهنگی است. گفت: باشد قبول است؟ گفتند: قبول است.
گفت: مردم شاهد باشید. خودش گفت: هرچه بنویسی قبول است. بسم الله! بسم الله! بسم الله! به شرط اینکه پسرت یزید را ولیعهد نکنی. پسرت را ولیعهد نکنی، چون میدانست معاویه بالا بروید و پایین بیایید، تصمیم دارد پسرش ولیعهد شود. یک چیزی نوشت که معاویه ورقه را پاره کند. ورقه را که پاره کرد مردم میفهمند دروغ بود. یعنی مردم را بیمه کرد که بداند این، این است. چک سفید میدهد و بعد یک قِران آن را نمیدهد. به شرط اینکه حجربن عدی را نکشید. چون دستور قتل حجر بن عدی از شیعیان امیرالمومنین را داد. معاویه گفته بود: شیعیان علی را از بیت المال محروم کنید. گفت: به شرط اینکه شیعیان علی را از بیت المال محروم نکنید. دستور داده بود به امیرالمؤمنین ناسزا بگویند. فرمود: به شرط اینکه خطیبهای نماز جمعه به علی بن ابی طالب ناسزا نگویند. هرکاری معاویه تصمیم گرفته بود و بخشنامه کرده بود، امام حسن ضد آن را اینجا نوشت. گفت: بسم الله! معاویه دید عجب غلطی کرد. گفت: باشد، جمعیت تمام شد و مسجد کوفه رفتند و معاویه بالای منبر رفت. گفت: این ورقهای است که من دادم. یک ارزش ندارد. ورقه را روی منبر پاره کرد. این به او نگاه کرد، این را بیمه میگویند. این را تقوا میگویند. این را مصونیّت، این را پدافند غیر عامل میگویند. یعنی وقتی یک هجومی میآورد که بگوید: من خوبم، امام حسن باید همچنان کار انجام بدهد که بگوید: نخیر این این که میگوید نیست. یعنی امام حسن مردم را بیمه کرد. به مردم فکر داد. فرهنگ داد. نقش امام حسن اگر نگوییم بیشتر از امام حسین است، کمتر نیست. لذا امام حسین که کربلا میرفت، در راه پرسید وضع چطور است؟ یک نفر گفت: حسین جان دل مردم با شماست. یعنی با اهل بیت است. یعنی مردم از نظر فکری بیمه هستند، میدانند حق با بنی امیّه نیست. اما بالاخره شمشیرشان با بنیامیه است. شمشیرشان با بنی امیّه است.یعنی چه؟ دلشان با شما است یعنی چه؟یعنی امام حسن با آن صلحنامه و با آن موادی که نوشت، که معاویه عصبانی شد ورقه را پاره کرد، این کاری که امام حسن کرد، امام حسن (ع) به مردم فهماند که بنی امیه چه کسی است؟ پس فکر مردم را ساخت. منتهی هنوز مردم میفهمند اما جگر ندارند. آخر ببینید شاه که اول آمده بود، مردم میگفتند: شاه خوب است. چون شاه با لباس احرام مکه رفته بود. قرآن چاپ کرده بود. روز عاشورا روضه خوانی میکرد. خانمش با چادر مشکی روز عاشورا روضه امام حسین میرفت. شاه خوب است دیگر از خدا چه میخواهید؟ شد؟ اما یک ذره یک ذره افراد، انقلابیّون، شکنجهها، زندانها، یک ذرّه یک ذرّه، یک بیست سالی کشید مردم فهمیدند نه! شاه آن کسی که میگفت: نیست.
4- مرزبانی عالمان دین از معارف دینی
ولذا اگر ما به علما و دانشمندان، مرزبان بگوییم، کلمهی قشنگی را گفتهایم. یعنی دو تا مرز داریم. مرز خاکی، مرز فکری، آن هم مرز فکری است. یعنی وقتی مردم میروند کج فکر کنند، فوری… اگر هم یک عالمی مرز فکری مردم را حفظ نکند، توبیخ شده است. حدیث داریم اگر کسی بدعتی را ببیند… یعنی یک چیزی را دارند به دین وصل میکنند که جزء دین نیست. «فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَه» (بحارالانوار/ج48/ص252) بر عالم واجب است نعره بکشد. نه تلفنی، «یُظْهِرَ عِلْمَه» باید اظهار کند. به مردم بگوید: این راه غلط است. اگر اظهار کرد، اظهار کرد. اگر اظهار نکرد، آنوقت چه توبیخهای تندی نثار آن عالم درحدیث شده است. مرزبان! این حفاظت جامعه… حالا این یک حفاظت است. این حفاظت در برابر دشمن ابزاری دارد. ابزار حفاظت، ابزار دشمن خارجی چیست؟ این دشمن خارجی ابزارش چیست؟
1- اسلحه، 2- اختفا، یعنی چیزها را پنهان می کنیم که انبار مهمات کجاست؟ مخفی میکنیم. نیروها را، فریب،
5- فریب دشمن در جبهه جنگ
در جبهه فریب جایز است. حضرت به آشپز فرمود که: چند دیگ بار گذاشتی؟ گفت: آقا یک دیگ. فرمود: برو ده تا دیگ بار بگذار. گفت: آقا یک دیگ بس است. دیگهای بزرگ جمعیت سرباز یک دیگ بس است. فرمود: ده تا دیگ بار بگذار، در فاصلههای مختلف. یکی آبگوشت باشد، نه تا هم آبجوش باشد. زیرش را روشن کن. گفت: آخر نه تا دیگ آبجوش میخواهیم چه کنیم؟ حضرت فرمود: دیدبان دشمن در تاریکی ما را دارد میبیند. اگر یک دیگ بار بگذاریم خواهند گفت: جمعیت مسلمانها کم است. وقتی بفهمند جمعیت ما کم است، جرأت میکنند به ما حمله میکنند. تو دیگ بار بگذار، او که نمیداند در آن آب است یا آب گوشت. او میگوید: اوه! چه جمعیتی دارند! جرأت نمیکند بیاید.
یک بازاری یک حرف بدی میزد. میگفت: در بازار هم کلاهبرداری جایز است. گفتیم: چرا؟گفت: اسلام میگوید: در میدان جنگ کلاهبرداری جایز است. فریب! بازار هم میدان جنگ است. نَبُری تو را میبُرند. (خنده حضار) نخوری تو را میخورند. چون بازار هم میدان جنگ است، پس کلاهبرداری در بازار درست است. خوب این غلط است. فکر، حرف غلطی است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات/10) با هم برادر هستند. «مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم» (بحارالانوار/ج73/ص363) اگر کسی در بازار یا در اداره یا هرجا به یک مسلمان کلک بزند، مسلمان نیست. حالا کلک به این است که شما چای را در یک چینی بریزید، که آدم فکر کند رنگش خوب است. مغازه را یک رنگی بزنی، که آدم فکر کند این جنس خوب است. حتی حضرت دید یک کسی جنسش را در سایه آورده فروخته است. گفته: تو اگر جنست را در آفتاب بیاوری، مردم می فهمند جنس تو خوب نیست. سایه میگویی که… حالا…
فریب! پراکندگی مراکز حساس و پرجمعیت، این هم هست. که انسان جمعیتهایش را چند جا میگوید که اگر یکوقت یک موشک افتاد، این پراکندگی یکی از اصول است، هم نظامی است، هم اصول اقتصادی است. حضرت فرمود: سرمایهتان را یکجا خرج نکنید. یعنی هرچه پول داری سکه نخر. فردا نرخش کم میشود، سکّه سکته میشود. (خنده حضار) هرچه پول داری کشاورزی نکن. بارندگی نمیشود فلج میشوی. هرچه پول داری قالی نخر. یک دزد به تو بخورد، یک آتش سوزی، پاساژ قالی هوا میرود، پوچ میشوی. حدیث داریم هر تاجری پولش را در چند راه مصرف کند. یعنی پول داری همه را در جیبت نگذار، یک خردهاش را در این جیب بگذار. یک خرده را در این جیب بگذار. یک خرده را خانه بگذار. در چند جا بگذارید، که اگر یکجایی آسیب خورد، مثل هواپیمای دو موتوره، مثل دو تا کلیه، یک کلیه که ایستاد آن کلیه کار بکند. یک چشم مژه داخلش رفت، با آن چشم ببینی. یعنی همان کاری که خدا کرده است. خدا خیلی چیزها را جابه جا کرده است. خدا خیلی حفاظت کرده است. اصلاً حفاظت خدا را دقت کردی چیست؟ اصلاً آب دهان حفاظت دهان است. و الا دائماً حلق ما هر دو تا کلمه باید آب بخوریم. خود چشم با اشک شور حفاظت میشود. چون چشم از چربی است، چربی اگر با آب نمک قاطی نباشد، خود ابرو یک حفاظت است. ابروی مشکی که نور که میآید، فشار به این چربی نیاید. این ابروی مشکی برای این است که حفظ کند. خود گودی چشم حفاظت است که اگر چنین زدند، چشم شما آسیب نبیند. خود خطوط پیشانی حفاظت است که عرق که میآید از این طرف بیاید. هیچکس وقتی کار میکند عرقش از این طرف نمیآید. عرقش از این طرف جاری میشود. اینها همه حفاظت است. حفاظتهای طبیعی، پناهگاه در مقابل دشمن، خندق، حفظ مواد سوختی، یک مقدار بنزین پنهان کنیم. حفظ مواد غذایی، ذخیرهی غذایی اینها همه در مقابل دشمن… یعنی وقتی صدام حمله میکند، این کارها هست. اختفا، فریب، اسلحه، مراکز… چند ایستگاه رادیو داشته باشیم که اگر موشک یک ایستگاه رادیویی را زد، ایستگاه دیگر بتواند اطلاع رسانی کند. پراکندگی امکانات، حالا این برای در برابر دشمن. در مقابل حوادث طبیعی.
6- توصیههای اسلام برای مصون سازی جامعه
خود لباس «سَرابیلَ تَقیکُمُ» (نحل/81) قرآن میگوید: لباسها شما را حفظ میکند. اصلاً حجاب دختر را حفظ میکند. پوشش دختر را حفظ میکند. شما روی ماشینهای قیمتی چادر میکشی. هیچ وقت روی کامیون چادر نمیکشی. باز اگر کامیون بار اساسی داشته باشد، باز روی آن را هم چادر میکشی. ولی کسی روی آهن چادر نمیکشد. حجاب حفاظت است.
امیرالمومنین فرمود: خانههایتان را چوبی نسازید. برای اینکه اگر خانههایتان چوبی باشد،دشمن آتش میزند. خانههایتان از گچ و سنگ باشد. نه از چوب! حدیث داریم.
دفن مرده یک حفاظت است. اگر نگویند: مرده را دفن کن، تعفّن آن حفاظت است. درختکاری یک حفاظت است. اسلام اجازه نمیدهد کسی درختی را ببرد، ساختمان کند، مگر اینکه یک جای دیگر یک درخت بکارد. یعنی همیشه باید منطقه، فضای سبز به مقدار لازم داشته باشد. خود گلبولها در بدن که اگر میکروبی وارد شد، حفاظت است. شما روی حوض نرده میگذاری، روی پشت بام نرده میگذاری، جادههایی که دره دارد نرده میگذاری. خداوند قلب را نرده گذاشته است. پشت این دندههای سینه گذاشته است. دندههای سینه یک نرده است برای اینکه اگر یک مشتی خورد، قلب… حفاظتهای طبیعی.
یوسف در فیلمش دیدید. گفت: گندم را حفظ کنید. برای حفاظت در مقابل خشکسالی… اینها همه چیست؟ پدافند غیر عامل است. به قول قوای مسلح، حفاظت است. مصونیت دادن است. میخواهیم جامعه را بیمه کنیم. الآن که بارندگی میشود، گندم ذخیره کنید، برای هفت سال بعد که خشکی میشود.
حضرت نوح، وقتی خدا به او گفت: تمام زمین را آب میگیرد و همهی کفار غرق میشوند، یک کشتی ساخت از هر حیوانی یک نر و ماده در آن کشتی کرد. که نسل حیوانها را حفظ کند. اینها پدافند غیر عامل است. اینها حفاظت است. اینها نمونههای حفاظت است. حیوانها، خود فرار حیوان حفاظت است. حیوانها و فرار. شاخ آنها حفاظت است. گاهی پوستاندازی حفاظت است. همینکه مورچه در تابستان یک چیزی رادر لانه میبرد برای زمستان، این حفاظت است. همین که زنبور عسل نمیگذارد هر زنبوری روی هرجایی نشسته وارد کندو شود، اگر روی گل بد بو نشسته، راهش نمیدهد. این پلیس است. اگر زنبوری روی گل بدبو نشسته باشد، خواسته باشد در کندو برود، جلویش را میگیرند. این هستی خیلی قشنگ است. منتهی همینطور از کنار آن رد میشویم. اینها همه حفاظت مادی است. حالا میخواهیم بگوییم: پس ببینید صلح امام حسن حفاظت بود. میگویند: اگر لیموترش گیرت آمد دور نیانداز بگو: ترش است. اگر عُرضه داری از این لیموترش لیمونات درست کن. آدم عاقل کسی است که تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
7- شیوه برخورد امام سجاد (علیه السلام) در دربار یزید
خوب، یک آخوند درباری در شام رفت به نفع یزید سخنرانی کرد. امام سجاد هم اسیر، او را در مسجد آوردهاند. این آخوند درباری مزدور روی منبر رفت، از طاغوت و از خلیفه و از یزید ستایش کرد. حالا باید مردم مسجد را حفاظت کرد. چه کنیم؟ امام سجاد گفت: از این چوب بالا بروم؟ نگفت: منبر بروم. گفت: از این چوبها بالا بروم. چون منبری که حرف حق بالای آن نزنی، این منبر نیست. چیست؟چوب است. وقتی خودش نشست، فرمود: «فَلَمَّا صَعِدَ الْمِنْبَرَ» (مستدرک/ج1/ص250) حالا منبر شد. یعنی منبر وقتی منبر است که آدم حسابی روی آن حرف حسابی بزند. اگر نا اهلی رفت چوب است. اگر اهلی هم حرف درست نزد، چوب است. بعد یک سخنرانی کرد، یزید دید عجب دارند مردم روشن میشوند! در مقابل آن سخنرانیهای مسموم دارد مردم را افشاگری میکند. روشنگری میکند. یزید به مؤذن گفت: اذان بگو. تا گفت: الله اکبر! فوری از همین الله اکبر، امام سجاد استفاده کرد. گفت: بله من هم الله اکبر میگویم. «اَشهَدُ اَنَّ لا اِلهَ الاّ الله» گفت: من هم «اَشهَدُ اَنَّ لا اِلهَ الاّ الله» میگویم. تا گفت: «اَشهَدُ اَنَّ محمداً رسول الله» (صلوات حضار) گفت: مردم! این محمد رسول الله جدّ من است یا جدّ یزید؟
ببینید، آخوند درباری را آورد، مردم را خواب کند. امام سجّاد، آن تک فرهنگی را پاتک زد. آن تهاجم فرهنگی را تبدیل به یک سخنرانی خودش کرد. در سخنرانی به مؤذن گفتند: با اذان حرفهای امام را قطع کن. امام از کلمات اذان باز برای سالم سازی برای آن تهاجم فرهنگی آن آخوند مزدور… اینها… ما باید جامعهمان را چه کنیم؟چه کنیم؟ بچهی ما الآن آسیب دارد. راههایی که بچههایمان را بیمه کنیم چیست؟ راههایی که خودمان را بیمه کنیم، دخترانمان، پسرانمان، نسلمان، نوههایمان، کشورمان، ما چه کنیم مردم مقاوم باشند؟ اگر ساختمان مقاوم باشد، مردم مقاوم نباشند، ولو یک موشک بیافتد، ولو ساختمان خراب نشود، ولی چون خود مردم ترسو هستند و مقاوم نیستند، مردم فرار میکنند. اما اگر ساختمان مقاوم نباشد، مردم خودشان دانه دانه مقاوم باشند، خودشان یکجایی میروند خودشان را پنهان میکنند. مقاوم سازی شهرها… من تعجب میکنم، ما در مدارس برای مقاوم سازی بودجهی سنگینی دولت گذاشت. مدارسی که آسیب پذیراست، گفتند: مقاوم سازی. کار بسیار خوبی است. خوب، خوب، خوب. یکبار دیگر میگویم:خوب، خوب، خوب! اما مدرسه نباید نماز خانه داشته باشد. ایمان بچهها نباید مقاوم سازی شود. حالا کلاس فیزیک و شیمیاش مقاوم سازی شد، ولی خودش چون رابطه با خدا ندارد، با یک فیلم، با یک گناه، با یک تلفن، با یک نامه بچه متلاشی میشود. اگر قرار است کلاس بچه مقاوم سازی شود، باید دین بچهها هم مقاوم سازی شود.
شما در ماه رمضان شب قدر پول جمع میکنید که ایزوگام کنید، آسفالت کنید. پایههای مسجد را، توسعه مسجد را، فیزیک مسجد را خوب میکنی، آنوقت نباید برنامههای مسجد خوب باشد؟ حالا مسجد سوپردولوکس، چه کسی در آن میآید؟ چه چیز میگوید؟ برای چه کسی؟ چه اثری دارد؟ آیا این مسجد جوانها را بیمه میکند؟ ما یک مقدار در مقاوم سازیها باید ببینیم چه چیزی افراد را مقاوم میکند، فکر را مقاوم میکند. که یعنی هر وسوسهای میخواهد در آن بیاید، این وسوسه را پس میزند.
بینندهها بحث را روز تولد امام حسن مجتبی میبینند. این روز را تبریک میگویم. امام حسن خیلی عزیز بود. خیلی عزیز بود. یکبار امام حسن روی دوش پیغمبر بود، یک نفر گفت: حسن، کوچولو بود روی دوش پیغمبر بود. گفت: حسن، میدانی پایت را کجا گذاشتی؟ روی دوش پیغمبر سوار شدی. افتخار کن! پیغمبر فرمود: چرا او افتخار کند که پایش را روی دوش من گذاشته است؟ من افتخار میکنم که او پایش را روی دوش من گذاشته است. چند بار اموالش را در راه خدا داد. یک کسی به امام حسن نگاه میکرد. گفت: چقدر نگاه میکنی؟ گفت: خیلی اسب شما قشنگ است. گفت: بگیر برای تو! کریم است. شب تولد امام حسن، امیرالمؤمنین هم کنار زهرا نبود، جبهه بود. برای اینهایی که بچهدار شدند و شوهرانشان جبهه بودند. خدایا عیدی تولد امام حسن را این قرار بده فکر ما، قلب ما، دین ما، اخلاق ما، درون ما، باطن ما، ایمان ما را از هر رقم خطر حفاظت، مصونیت مرحمت بفرما. مسئولین ما را در کنار سد سازی، مقاوم سازی، در کنار کارهای عمرانی، توفیق مقاوم سازی روحی هم به آنها مرحمت بفرما. ساختمان مقاوم است اما اگر یک خرده رشوهاش بدهی یک مرتبه شل میشود، میگیرد. ساختمان با آرپیچی هم سوراخ نمیشود. اما خودش با یک اسکناس نرم سوراخ میشود. یک چک تراول نرم دل این را سوراخ میکند. ساختمانش بتون آرمه است، اما دلش با یک کاغذ یعنی مقاوم سازی فیزیکی هست، مقاوم سازی روحی همه جا نیست.
خدایا، آنچه که شب قدر برای خوبان تاریخ مقّدر میکنی، برای همه ما مقّدر بفرما. من دو سه جلسه می خواهم راجع به مقاوم سازی روحی صحبت کنم. تا ببینیم چه میشود. حالا این جلسهی اولش بود.