اهل بیت (علیهم‌السلام) و آیه مباهله

موضوع: اهل بیت(ع) و آیه مباهله

تاریخ پخش: 02/12/86

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بینندگان عزیز جلسه‌ای راجع به غدیر خم صحبت کردیم. حالا این هفته می‌خواهیم درباره‌ی یکی از آیات قرآن که مربوط به اهل بیت است صحبت کنیم. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ 61 را می‌خواهیم صحبت کنیم. اسمش هم ماجرای مباهله است. موضوع بحث: اهل بیت پیامبر در قرآن. یکی از آیات این است. می‌فرماید: «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْم‏… » این آیه‌ی قرآن است. ولی خیلی از کلماتش را فارس‌ها هم می‌فهمند. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل‏»

1- شیوه پیامبران، در دعوت مردم به سوی خدا

پیغمبر که می‌آید، اول باید معجزه نشان بدهد. چون می‌آید می‌گوید: من از طرف خدا هستم. مردم به او می‌گویند: خوب! تو اگر از طرف خدا هستی یک کار خدایی بکن. اگر کسی آمد و گفت: من پرش دارم. می‌گویی: خوب! بپر ببینیم. اگر گفت: پول دارم. بگو: ببینم دسته چکت کجاست؟ گفت: من راننده هستم. می‌گوییم: بلند شو بیا پشت فرمان بنشین ببینیم چه می‌کنی؟ می‌آید می‌گوید: من به یک قدرت الهی بند هستم. می‌گوید: خوب! یک کار خدایی باید انجام دهی که از دست بشر خارج باشد. معجزه! منطق هم باید داشته باشی که حرف منطقی باشد. بلوف نزنی. دروغ نباشد. مبالغه نباشد. حرف منطقی و معجزه! اما یک عده هستند، با این آچارها پیچشان باز نمی‌شود. لجباز هستند. می‌گوید: به آدم‌های لجباز بگو: بیا به هم نفرین کنیم. شما به جان ما نفرین کن. من هم به جان شما نفرین می‌کنم. هر نفرینی، هرکس با نفرین نابود شد، پیداست نفرین کننده حق است. نفرین شده باطل است. این را می‌گویند: ابتهال! آیه می‌گوید: «ثُمَّ نَبْتَهِل» ابتهال یعنی بیا به هم نفرین کنیم، ببینیم چه کسی حق است؟ خوب! این ماجرایی دارد که من ماجرایش را برای اینکه تاریخ است و یک خرده هم دقیق بخوانم از رو می‌خوانم. ابتهال یعنی باز کردن دست تا آرنج برای دعا! آدم دست‌ها را برای دعا بالا کند و توجه و تضرع دو گروه، دو گروه مخالف که هردو به هم نفرین می‌کنند. هر نفرینی گیرا شد، پیداست او حق است.

2- دیدگاه اهل سنت درباره آیه مباهله

این که می‌گویم، حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت هم این را گفتند. یعنی سنی قبول دارد. شیعه قبول دارد و پنجاه و یک نفر از صحابه نقل کردند. الآن تفسیرهایی که هست، تفسیرهای سنت، تفسیر فخر رازی، تفسیر کبیر، آلوسی، مراغی، کامل ابن اثیر، مستدرک حاکم، مسند امام احمد حنبل، روح البیان، المنار، ابن کثیر، این دیگر شیعه و سنی ندارد. شیعه‌ها هم که همه… ماجرا این است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

سال دهم هجری… سال دهم هجری یعنی تقریباً سال آخر عمر پیغمبر، چون پیغمبر53 سالش بود هجرت کرد. 10 سال هم مدینه بود. شد شصت و سه سالگی! سال آخر. پیغمبر در آخرین سال عمرشان افرادی را به نجران فرستادند که از بلاد یمن است برای تبلیغ، یعنی اعزام مبلغ داشتند. پیغمبر ما نامه‌های زیادی به افراد می‌نوشت. نامه‌های پیغمبر… خدا آیت الله احمدی میانه‌ای را رحمت کند. کتابی به نام «مکاتیب الرسول» دارد. یعنی نامه‌هایی که پیغمبر به اطراف می‌نوشت. هیئت‌هایی اعزام می‌کرد. گروه‌هایی برای تبلیغ می‌فرستاد. یعنی اعزام مبلغ داشت. نامه داشت. سال آخر عمرشان، یک گروهی را، هیئتی را، برای نجران فرستادند، که از منطقه‌ی شهرهای کشور یمن است. مسیحی‌ها هم یک گروهی را به مدینه فرستادند، که ببینند ماجرا چیست؟ گفتگوها و صحبت شد و آیه نازل شد که پیغمبر بگو: بیا این رقمی انجام بدهیم. «فَمَنْ حَاجَّکَ» «حَاجَّ» یعنی محاجّه! «محاجّه» یعنی جر و بحث! چانه زدن! یکی تو بگو یکی من! «فَمَنْ» کسی که، «حَاجَّکَ» یعنی با تو محاجه می‌کند.

3- شیوه جدال با مخالفان

اصلاً در محاجه و جدال اگر دیدی طرف لجبازی می‌کند، رهایش کن. «دَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کنت مُحِقّاً» (شرح‌نهج‌البلاغه/ج10/ص139) اگر دیدی طرف دارد پرچانگی می‌کند، بگو: حق با تو است. حق با تو است. خداحافظ! کش نده! در حج به خصوص گفته‌اند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ» (بقره/197) در حج جدال نکنید. در قرآن داریم که موعظه اگر می‌کنید، موعظه نیکو باشد. اما جدال احسن باشد. قرآن می‌فرماید: با دیگران که بحث می‌کنی، «وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» موعظه‌ی حسنه. حسنه نیکو! «وَجادِلْهُم‏» با اینها جدال کن. «بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» (نحل/125) موعظه را گفته: حسن! جدال را گفته: احسن! می‌دانید چرا؟ چون موعظه با خودی‌هاست. با خودی‌ها که حرف می‌زنی، نیکو حرف بزن. با بیگانه که حرف می‌زنی، نه نیکو حرف بزن. خیلی خیلی نیکو حرف بزن. «احسن» یعنی… احسن قوی‌تر است یا حسن؟! (پاسخ حضار) احسن! می‌گوید: با خودی‌ها خوب حرف بزن. با بیگانه‌ها خوب، خوب، خوب، خوب، خوب حرف بزن. چرا؟ برای اینکه او بیگانه است. مثل آدمی که خودی‌ها را پتوی کهنه رویش می‌اندازد. مهمان‌ها را پتوی نو! اگر مهمان داشت گاهی از پهلوی زن و بچه‌اش هم غذا را برمی‌دارد و به مهمان می‌دهد. چون او غریبه است. چون جدال برای بیگانه است. ولذا خیلی… مثل خانم‌هایی که سکنجبین می‌پزند. وقتی می‌بینند ترش است، شکرش را زیاد می‌کنند. چون طرف ترش است، می‌گوید: شما شکرش را… پس موعظه حسن! جدال احسن! «فَمَنْ حَاجَّکَ» این جمله را هم بد نیست دو تا کلمه حفظ کنیم. این حدیث‌های دو کلمه‌ای را حفظ کنیم. «دَعَ الْمِرَاءَ» «مراء» یعنی چانه زدن! ول کن. «وَ إِنْ کنت مُحِقّاً» اگرچه «کنت محقا» گرچه حق با تو است. اگر حق با تو است، خیلی چانه نزن. یعنی وقتت صرف چانه نکن. «فَمَنْ حَاجَّکَ» پیغمبر اگر دارند با تو چانه می‌زنند «فیه» در قرآن در راه تو! «مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْم» بعد از آنکه «جاء» جاء یعنی چه؟ بگویید: (پاسخ حضار) «جائک» آمد نزد تو «من العلم» بعد از آن که علم نزد تو هست، با اینکه علم نزد تو است ولی باز هم اینها چانه می‌زنند. «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ» اگر دیدی اینها پرچانگی می‌کنند، به آنها بگو: «تعالوا» بیایید. «نَدْعُ أَبْناءَنا» ما بچه‌هایمان را دعوت می‌کنیم. شما هم بچه‌هایتان را دعوت کنید. «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُم‏» ما بچه‌هایمان را می‌خواهیم. شما هم بچه‌هایتان را بخواهید. «نِساءَنا وَ نِساءَکُم‏» ما خانممان را دعوت کنیم. شما هم خانمت را دعوت کن. «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم‏» ما جان خودمان را احضار می‌کنیم. شما هم جان خودتان را احضار کنید. «ثُمَّ نَبْتَهِل‏» به هم نفرین کنیم. هر نفرینی گیرا شد معلوم می‌شود که چه کسی حق است. به اینجا که کشیده شد.

این قصه برای چه زمانی بود؟ این 24 یا 25 ماه ذی‌الحجه است. همین ایامی که چند روز به محرم مانده است. پنج شش روز به محرم واقع شد. محلش بیرون مدینه بود. تقریباً دو کیلومتری مسجد النبی که الآن دیگر شهر توسعه پیدا کرده است. الآن هم اسمش هست مسجد الاجابه! الآن هم تابلو که هست در مدینه خدا قسمتتان کند، مسجد الاجابه یعنی مسجدی که اینجا دعا مستجاب می‌شد. یعنی برای دعا رفتند. خوب! این مسئله در رابطه با مسیحی‌ها بود، ولی در المیزان داریم که پیغمبر با یهودی‌ها هم این کار را ‌کرد. اصولاً مباهله برای زمان خاصی نیست. انسان می‌تواند بگوید: آقا برویم مباهله کنیم. شما اگر زیر بار نمی‌روید، من یک نفرین به تو می‌کنم. تو هم یک نفرین به ما، هر نفرین مستجاب شد، معلوم می‌شود که نفرین کننده حق است. نفرین شده باطل است. بیایید با نفرین حرف آخر را بزنیم.

4- جایگاه لعن و نفرین در قرآن

چون راه اول راه نفرین نیست. راه اول منطق است. استدلال است. راه اول معجزه است. اگر کسی با استدلال و برهان و معجزه پیچش باز نشد، این دیگر آن طبقه آخری نفرین است. حضرت نوح آخر عمرش نفرین کرد. گفت: «لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» (نوح/26) خدا یکی از اینها را باقی نمی‌گذارد. چرا؟ به خاطر اینکه من دیگر شبانه روز اینها را خواندم و اینها گوش ندادند. دیگر من خسته شدم. «وَ قالَ نُوح‏» حضرت نوح گفت. «رَبِّ» خدایا «إِنَّهُمْ عَصَوْنی‏» اینها من را معصیت کردند. «وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً» (نوح/21) دنبال پولدارها می‌روند. «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً» (نوح/22) دائماً مکر و حیله می‌کنند و با هم شعار می‌دهند. می‌گویند: «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُم‏» (نوح/23) توجه! توجه! دست از بت‌ها برندارید. گوش به حرف این و آن ندهید. «وَ أَضَلُّوا کَثیرا» (مائده/77) مردم را گمراه کردند. خدایا «لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» خدایا یکی از اینها را روی کره‌ی زمین باقی نگذار. «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُم‏» خدایا اگر اینها را روی کره‌ی زمین باقی بگذاری، «یُضِلُّوا عِبادَک‏» نسل و آینده را هم گمراه می‌کنند. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» (نوح/27) زاد و ولد نمی‌کنند جز کافر و فاجر! یعنی اینها به قدری بد هستند که دیگر نسلشان هم خوب شو نیست. یعنی خاک باغچه طوری است که هر درختی بکاری کرمو است. این خاک باغچه را باید عوض کرد. پس ببینید ما نفرین هم داریم. منتهی بعد از 950 سال حضرت نوح نفرین کرد. ساعت اول… آخر بعضی وقت‌ها به خصوص مادرها، الهی… بشوی! خوب! مگر چه شد؟ استکان‌ها شکست. ای بابا! سر یک چیز جزئی، می‌گوید: انشاالله تکه تکه شوی. جنازه‌ات را برای من بیاورند. البته حالا من اینهایی را که می‌گویم، تازگی نشنیدم. بچه بودم در کاشان از بعضی زن‌ها شنیدم. چنین سر چیز جزئی پرپر بشوی. تکه تکه شوی. که چه؟ حالا! «فَمَنْ حَاجَّک‏» اما اگر کسی محاجه کرد با تو، یعنی دارد چانه می‌زند. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» با اینکه نزد تو علم است و تو علمت را به اینها منتقل کردی. یعنی اینها فهمیدند. آخر یک آیه در قرآن داریم که می‌گوید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُم‏» (نمل/14) اینها می‌گویند: نه! اما در دلشان می‌گویند: آره! ببین! مردم سادگی را دوست دارند. ولذا افراد اسراف‌کار افرادی که تجملات و ولخرج هستند، خودشان تشییع جنازه‌ی یک آیت الله که می‌آیند، می‌گویند: این آیت الله آدم زاهدی بود. یعنی خودش اشرافی زندگی می‌کند. اما سادگی را دوست دارد. آدم‌های هرزه صبح تا شب، هرزه حرف می‌زنند. هرزه نگاه می‌کنند. نگاه بد به ناموس مردم می‌کنند. اما وقتی می‌خواهد داماد شود، به مادرش می‌گوید: مادرجان ببین! یک دختر پاک! سر تا پایش ناپاک است. چشمش ناپاک است. دستش ناپاک است. با اینکه همه‌ی وجودش ناپاک است، اما باز هم می‌گوید: یک دختر پاک! پاکی را دوست دارند.

5- همراهی اهل بیت (علیهم‌السلام) با پیامبر

«فمن حاجک» کسی که با تو محاجه می‌کند، بعد از آن که «جائک من العلم» «فقل» بگو «تعالی» بیایید «ندعوا» بچه‌مان را می‌خواهیم. خانممان را می‌خواهیم. جان خودمان هم می‌آوریم. شما هم بچه‌تان را بیاورید. خانمتان را بیاورید. جانتان را بیاورید. نفرین کنید. اینها گفتند: باشد. مشورت می‌کنیم. مشورت کردند. رییس مسیحی‌ها گفت: ببینید، اگر با تمبک و دایره و دسته و بوق و کرنا آمد، خبری نیست. اما اگر دیدید با چند نفر از خودی‌ها آمد، بترسید. دیدند بله پیغمبر، زهرا(س) را آورده «نسائنا»، علی را آورده «انفسنا» دو تا بچه‌اش را هم آورده است. حسن و حسین! رییس مسیحی‌ها یک نگاهی کرد و گفت: این قیافه‌هایی که من می‌بینم، نفرین کنند. دنیا زیر و رو می‌شود. اصلاً عقب نشینی کنید و هرچه می‌گویند، بگویید: قبول است. فوری اینها زدند گاراژ! گفتند: نه! نه! هرچه می‌خواهید بگویید. حالا از این آیه چه استفاده‌ای می‌کنید. نکاتی که از این آیه استفاده می‌کنیم خدمتتان بگویم.

1- اگر انسان هدف داشته باشد و ایمان به هدفش داشته باشد، حاضر است که خودش را و بستگانش را در معرض خطر قرار بدهد. یک کسی نزد من آمد و گفت: حاج آقا! فلانی بسیار آدم فقیری است. واقعاً نان شب برایش واجب است. اینقدر از فقر این گفت،… گفتم: غرض! گفت: یک پولی بده! گفتم: خیلی خوب! تو ده تومان بده. من هم صد تومان می‌دهم. یکباره وا رفت. گفتم: ببین پس می‌خواهی پول از من بگیری، می‌گویی: فقیر است. خوب اگر فقیر است تو هم کمک کن. من نگفتم: تو به اندازه‌ی من! هرچه حقوق من است. من حقوقم 5 برابر تو است، تو یک برابر بده. دو برابر است. تو یک برابر بده. آدمی که راست می‌گوید باید خودش هم حاضر باشد. این یک مورد بود. قرآن به بعضی‌ها می‌گوید: «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (حجرات/15) این راست می‌گوید.

6- صداقت در گفتار و عمل، نشانه ایمان پایدار

ما راست نمی‌گوییم. بنده خودم که اینجا نشستم، در صداقت خودم تردید پیدا کردم. برای اینکه دیدم وقتی با مردم حرف می‌زنم، حواسم جمع است. وقتی با خدا حرف می‌زنم حواسم پرت می‌شود. چرا با خلق حواست جمع است. اما با خالق حواست پرت است؟ برای اینکه با خلق شهرت درونش است. نانی، نامی، پستی، پلویی، پولی، عزتی، با خلق هست. چرا وقتی ما درس می‌دهیم، سر درس آخرین دقت‌ها و تحقیقاتمان را انجام می‌دهیم. ولی وقتی با خدا حرف می‌زنیم «غیر الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» (فاتحه/7) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏…» چرا؟ او پایان نامه‌ی دکترا است. فوق لیسانس است. پایان نامه‌ی من است. می‌خواهم از آن نان بخورم. می‌خواهم… ما با خدا صاف نیستیم. اصلاً یک الله اکبر صادقانه چند نفر هستیم که یک الله اکبر صادقانه در کل هفتاد سال گفته‌ایم؟ یعنی هفتاد سال، هشتاد سال از عمرمان می‌رود. یک مرتبه بگوییم: الله اکبر! تو بزرگی! بزرگ‌تر از بازاری! یعنی بازار را می‌بندم برای نماز! بزرگ‌تر از رشوه هستی. تو رشوه را قبول نداری. من هم نمی‌گیرم. پولش سنگین است باشد، الله اکبر! یک الله اکبر صادقانه! یعنی وقتی می‌گوییم: خدا بزرگ‌تر است، عصبانی شدیم می‌خواهم لهش کنم. الله اکبر! خدا بزرگ‌تر است. الهی شکر! یک الله اکبر صادقانه! آدم اگر صادق باشد، جان خودش را وسط می‌گذارد. پیغمبر وقتی می‌خواهد نفرین کند، می‌گوید: زن و بچه‌ی خودم را می‌آورم.

آخرین برگ برنده، دعا است. «فقل تعالوا»

فرزند دختری هم مثل فرزند پسری، نوه‌ی انسان است. آخر بعضی‌ها درباره‌ی امام حسن و امام حسین می‌‌گویند: اینها بچه‌های علی(ع) هستند. بچه‌های پیغمبر که نیستند. می‌گوییم: بابا! متن قرآن است. «ابنائنا ابنائکم» پیغمبر گفت: بچه‌مان را می‌آوریم. بچه هم آورد چه کسی را آورد؟ حسن و حسین را آورد. یعنی نوه‌ی دختری هم مثل نوه‌ی پسری است.

7- حضور زنان در صحنه‌های دفاع از پیامبران

زن و مرد در صحنه‌های مختلف کنار هم هستند. اصلاً بعضی وقت‌ها نقش زن بیش از مرد بوده است. حضرت موسی را پنج زن نجات داد. فرعون تصمیم گرفته بود، هرزنی پسر زایید، بکشد. چون به او گفته بودند امسال یک خانمی یک پسری می‌زاید که کاخ تو را زیر و رو می‌کند. گفت: تمام زن‌هایی که پسر زاییدند، بچه‌شان باید سر بریده شود. مادر موسی، موسی را زایید. وحشت کرد. خدا «وَ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمّ‏ِ مُوسى» (قصص/7) وحی کرد که شیرش بده. در جعبه بگذار و در دریا بیانداز. این یک مادر موسی… «وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ» (قصص/11) به خواهرش گفت: عقب رودخانه برو و ببین که سرنوشت این چه شد؟ منتهی جیغ نزنی. خیلی آرام برو. مثل وزارت اطلاعات طوری حرکت کن که امروزی‌ها چه می‌گویند؟ می‌گویند: نسوزد. سوژه نسوزد. «وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ» خواهر موسی عقب رودخانه رفت و دید که فرعون کنار رودخانه نشسته است. جعبه را گرفت و دید یک نوزاد است. گفت: خیلی خوب! ما بنا بود که هرپسری را بکشیم. این هم یک پسر است. زن فرعون دوید و گفت: بابا این را معلوم نیست که چه کسی زاییده است؟ این را آب آورده است. ما هم که بچه‌دار نمی‌شویم. این بچه، بچه‌ی ما باشد. هیچی! با یک نهی از منکر رای فرعون را زد. این هم زن سوم. زن اول زایید و شیرش داد و در دریا انداخت. زن دوم دنبال رودخانه رفت تا ببیند چه می‌شود؟ زن سوم زن فرعون بود که جلوی کشتن را گرفت. خوب! حالا بچه شیر می‌خواهد. هر دایه‌ای را آوردند، سینه‌ی دایه را نمی‌مکید. می‌دانید چرا؟ برای اینکه قرآن می‌گوید: «وَ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمّ‏ِ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِیهِ» (قصص/7) گفتیم: شیرش بده. کسی که شیر مادر را بخورد، دیگر شیر غیر مادر را دهان نمی‌کند.

ما هنوز شیر اسلام را نخورده‌ایم. اگر ما شیر اسلام را بمکیم و بخوریم. اصلاً مکتب‌های شرقی و غربی و قانون‌ها و بین الملل پهلوی ما مزه نمی‌کند. اینها که هرساعتی بغل یک بین الملل تاب می‌خورند، اینها شیر اسلام را نخوردند. ما اگر شیر قرآن را بچشیم، دیگر کتاب دیگری پهلوی ما مزه نمی‌کند. من ادعا نمی‌کنم که شیر قرآن را مکیدم. می‌توانم بگویم: یک میلیاردم از یک قطره، یک خرده، یک ذره، قرآن را چشیدم. یک ذره‌ای به اندازه‌ی یک سر سوزن! به همین مقداری که با قرآن آشنا شدم، هر کتابی می‌خوانم پهلویم مزه نمی‌کند. کتاب‌هایی که مثلاً چند هزار ساعت رویش تحقیق شده است. می‌خوانم می‌گویم: بهترش در قرآن هست. این پهلوی این چیزی نیست. این مهم است. این منتهی چون… بهترش در قرآن هست. یعنی اگر کسی شیرینی یزد را بخورد، دیگر این شیرینی‌های بلژیکی و مکزیکی و اینها را می‌خورد می‌گوید: اینها چه است؟ باقلوای یزد بهتر است. غذاهای سنتی را کسی بخورد، تازه بعد از همه‌ی غذاهای رنگارنگ… باز حالا تابلو زدند دیزی سنتی! یعنی باز رفتند سراغ گوشت گوسفند و آبگوشت‌های محلی!

مادر موسی، خواهر موسی، زن فرعون، بعد زن خود موسی، دختر شعیب، که موسی بزرگ شد و داماد شد و اینها! یعنی در ماجرای موسی، مرد یکی بود و زن چهارتا! در کربلا زینب بود. در مکه هاجر کنار ابراهیم بود. در کنار پیغمبر خدیجه هم بود. یعنی زن و مرد در همه‌ی کارها دوش به دوش هم بودند. اینجا در نفرین هم گفت: خانم بیاور. جانمان را هم می‌آوریم. خانم زهرا بود. حالا زهرا یکی بود. چرا می‌‌گوید: «نساء»؟ در قرآن موارد زیادی است که یکی است ولی جمع می‌آورند. این در فرهنگ قرآن زیاد است.

8- توجه به کودکان و نوجوانان در مراسم مذهبی

در مجالس بچه‌ها را هم با خودتان ببرید. حدیث داریم که وقتی امام باقر(ع) می‌خواست دعا کند، به کوچولوها می‌گفت: بیایید. من دعا می‌کنم شما آمین بگویید. چون بچه بی‌گناه است. یعنی در دعاها بچه‌ها را هم شرکت بدهید. منتهی نه طولانی! طولانی نباشد. گاهی وقت‌ها ما یک کارهایی می‌کنیم، باید حساب بچه را هم بکنیم. مثلاً بچه‌های 7 ساله را به جمکران می‌آورند. «قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ» (بحارالانوار/ج84/ص339) دعای عارفان! گفتم: بابا این نفس ندارد. ولش کن برود بازی کند. (خنده‌ی حضار) یعنی گاهی وقت‌ها که می‌خواهیم بچه را تربیت کنیم ما اصلاً نمی‌فهمیم که چطور تربیت کنیم؟ فکر می‌کنیم اگر همه‌ی دعا را بخوانیم… دعا را که نگفته همه را بخوان. آن مقداری که حال داری بخوان. اگر می‌بینی مثلاً این دعای کمیل 40 دقیقه طول می‌کشد، یک ربعش را حال داری، یک ربعش را بخوان. قرآن از کسانی که با کسالت نماز می‌خوانند انتقاد می‌کند. می‌گوید: چرا اینها نمازشان با بی‌حالی است؟ نشاط در دعا یک ارزش است. حالا! در مجالس بچه‌ها را هم ببرید.

اهل بیت مستجاب دعوه هستند. پیغمبر اینها را برد یعنی اینها مستجاب دعوه هستند. بعضی‌ها به ما می‌گویند: چرا شما می‌گویید: یا علی! یا حسین! یا زهرا! ما افتخار می‌کنیم که می‌گوییم. چون اینها مستجاب دعوه هستند. به اینها می‌گوییم: شما از خدا بخواهید تا دعای ما را مستجاب کند. ما اینها را خدا نمی‌دانیم. ما اینها را اولیای خدا می‌دانیم. به اولیای خدا می‌گوییم: ای اولیای خدا! حسین جان! یا ابوالفضل! به اولیای خدا می‌گوییم: شما چون مستجاب دعوه هستید، به چه دلیل مستجاب دعوه هستید؟ به دلیل این آیه! دیگر سنی و شیعه، وهابی و غیر وهابی ندارد. این آیه‌ی قرآن است و همه قبول دارند. پیغمبر بچه‌هایش را برد برای اینکه آمین بگویند. پس معلوم می‌شود که آمین اهل بیت در دعا اثر دارد. پس من هم به اهل بیت متوسل می‌شوم.

اگر مومن محکم بایستد، دشمن، چون باطل است عقب‌نشینی می‌کند. اینها جلو آمدند. مسیحی‌ها عقب نشینی کردند.

آن وقت چیز آخری که می‌توانیم بگوییم این است که اینجا پیغمبر گفت: «نسائنا» چه کسی را آورد؟ بگویید! حضرت زهرا! از بچه‌ها چه کسی را آورد؟ امام حسن مجتبی! گفت: «انفسنا» خودمان را بیاوریم. چه کسی را آورد؟ حضرت علی(ع)! معلوم می‌شود که علی بن ابی طالب جان پیغمبر است. دیگر بحثی نداریم.

خدایا به پیغمبر قسم و به جانش قسم، و به زهرا قسم، و به امام حسن قسم، و به امام حسین قسم، به تمام اهل بیت قسم، قسمت می‌دهیم روز به روز معرفت، ایمان، عقل، علم، عمل، اخلاص، عمق، برکت، عزت ما را روز به روز بیشتر بفرما. هرچه به عمر ما اضافه می‌کنی، بر معرفت و مودت و اطاعت ما نسبت به خودت و اولیائت بیفزا. خدایا کسانی که معرفتشان کمرنگ است، توفیق معرفت بیشتر مرحمت بفرما. کسانی که با علم و آگاهی به اسلام و مسلمین ضربه می‌زنند، اگر قابل هستند هدایت کن. اگر قابل نیستند، آنها را در هم بشکن. آنهایی که قبر اهل بیت را منفجر کردند در سامرا یا در بقیع، خدایا فکرشان را و قدرتشان را منفجر کن. در قیامت جایگاه ما را جوار اهل بیت قرار بده. ما مفتخریم که به قول حضرت امام در وصیت‌نامه ‌اش می‌گوید: ما مفتخریم که امام باقر از ما است. امام صادق از ما است. ما مفتخر هستیم که حضرت مهدی را می‌شناسیم. خدایا این معرفت را روز به روز شکوفا‌تر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment