اهداف تعلیم و تربیت در اسلام

1- اهداف مادی و جسمی در تربیت انسان
2- اهداف اجتماعی و سیاسی در تربیت
3- توجه اسلام به نیازهای مادی و جسمی
4- هدف تربیت، خدایی شدن
5- نقش نیّت در تربیت
6- دور باطل در اهداف مادی
7- تلاش و همّت مظاعف برای رشد و کمال

موضوع: اهداف تعلیم و تربیت در اسلام

تاریخ پخش:  24/05/89

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث رمضان 89 مسأله‌ی تعلیم و تربیت است. گفتیم یک بحث سلسله‌ای باشد. که همه‌ی مردم به خصوص آموزش و پرورش، امور تربیتی، طلبه‌های جوان، بالاخره پدرها، مادرها، اینهایی که مسئول تربیت هستند، فرصتی هم هست و مدارس و دانشگاه‌ها تعطیل است، شاید بتوانیم. و بعد هم این را به صورت سی‌دی در بیاوریم در اختیار افراد باشد. موضوع این بود که هدف تربیت چیست؟

در جلسه‌ی قبل گفتیم که دنیا تا چه نگاهی بکنیم. اگر کسی برود، پارچه بخرد، می‌گویند: چه پارچه‌ای می‌خواهی؟ پارچه‌ی کت و شلواری جنسش با پارچه‌ی پیراهنی فرق می‌کند. هدف تربیت چیست؟ تربیت برای زندگی بهتر، رفاه، آرامش، تأمین، نظم، برنامه، دقّت، اینها هست. اما فقط اینها نیست. فقط اینها نیست. انسان موجودی است، هم مادی و هم معنوی. ولذا ما در تربیت این رقمی حساب کردیم.

در جلسات قبل معنای تربیت را گفتیم. حالا اهداف تربیت، ابعاد تربیت، ابزار تربیت، موانع تربیت، اینهایی که گفتیم. این جلسه ادامه‌ی جلسه‌ی قبل است که اهداف تربیت چیست؟

1- اهداف مادی و جسمی در تربیت انسان

یک هدف‌های مادی داریم. هدف‌های جسمی، مثلاً این انسان است. یک وقتی هدف‌های جسمی داریم. هدف‌های جسمی مثل تغذیه، مثل هوای سالم، مثل نظافت، که اینها همه مربوط به جسم است. مثل تفریح و ورزش، مثل لباس، مسکن، همسر، لباس، همسر، مسکن. یکوقت در این شعاع است. یعنی فقط به مادیّات می‌رسیم.

می‌گویند: یکی از علما داشت عبور می‌کرد، قدیم. دید در کوچه دو تا خانم به هم رسیدند، یکی از این خانم‌ها، به آن خانم گفت که: من تمام واجبات دخترم را درست کردم. این آیت‌الله ایستاد گفت: ما یک عمر آیت‌الله هستیم. هنوز جرأت نمی‌کنیم بگوییم: به تمام واجبات عمل کردیم. بعد دید می‌گوید: که لحاف کرسی برایش خریدم. مس خریدم. شکستنی خریدم. گفت: خوب پس فهمیدم واجبات تو چیست. تا ببینیم واجبات با چه نگاهی است.

دنیایی که انسان را فقط از راه مادی می‌بیند. خانم یا مردی که خودش را برهنه می‌کند، نیمه برهنه می‌کند، این اصل برایش تنش است. می‌خواهد تنش را نشان بدهد. شکلش قشنگ است. سینه‌اش قشنگ است. بازویش قشنگ است. می‌خواهد تنش را نشان بدهد. این اصل برایش تنش است. اصل برایش حیا نیست. اصل برایش آرامش مردم نیست که این مردم بدن من را می‌بینند، تحریک می‌شوند و جایی ندارند ارضاء شوند، اذیّت می‌شوند. می‌گوید: به درک! من قشنگ هستم می‌خواهم خودم را نشان بدهم. اصل برایش تنش است، روح نیست. یک اهداف جسمی است.

2- اهداف اجتماعی و سیاسی در تربیت

یک اهداف سیاسی است. که مثلاً می‌گوییم: مردم را تربیت کنیم، برای اهداف سیاسی. اهداف سیاسی یک مرحله بالاتر است. اهداف سیاسی مثل چه؟ مثلاً ما باید قانون داشته باشیم. ما باید رهبر داشته باشیم. ما باید استقلال داشته باشیم. بچه‌ها را تربیت کنیم برای قانون‌گرایی. رابطه با رهبر، استقلال، خودکفایی، ما باید قدرت داشته باشیم. ما باید خودکفا باشیم و… اینها هم یک اهدافی است یک خرده بالاتر از اهداف جسمی.

یک اهداف داریم، اهداف انسانی. این یک خرده مسأله‌اش بالاتر است. اهداف انسانی، این اهداف اجتماعی بود. این هم اهداف انسانی، مثلاً فقر زدایی، فقرزدایی، در جامعه‌ی ما فقیر نباشد، خوب است. جهل زدایی، در جامعه‌ی ما بی‌سواد نباشد، خوب است. نوع‌دوستی، همدیگر را دوست داشته باشیم، هدف خوبی است. عرض کنم به حضور جنابعالی که مشورت، عزّت، تعاون، باید با هم مشورت کنیم. باید عزت داشته باشیم. باید به هم کمک کنیم. اینها هدف‌های انسانی است.

یک هدف داریم، هدف فکری. بالاتر است. هدف فکری این است که ما باید به حکمت برسیم. به علم برسیم. به عقل جمعی برسیم. اینها هم هدف فکری است.

یک هدف داریم هدف نهایی. هدف نهایی این است که به خدا برسیم. هدف تربیت چیست؟ بچه‌مان را مدرسه می‌گذاریم. کدام مدرسه می‌گذاری؟ یکوقت می‌گویید: این مدرسه معلم‌هایش خوب هستند. نمره‌هایش بیست است. حالا این بچه، این معلم‌ها، این مدرسه‌ای که بچه‌ات را می‌فرستی، روی نماز بچه‌ها… من کاری به نمازشان ندارم! من می‌خواهم بچه‌ام در کنکور قبول شود. اصول دینش کنکورش است. و لذا در تشویق هم می‌گویند: این رییس دبیرستان خوب است چون از دبیرستان ایشان بچه‌های زیادی به دانشگاه رفتند. خوب این ارزش علمی دارد. ارزش اخلاقی چه؟ این بچه‌هایی که مثلاً درسشان خوب است، در کوچه همدیگر را مسخره می‌کنند یا نه؟ ادبشان در خانه چطور است؟ برخوردشان با استاد چیست؟ رابطه‌شان با خدا و نماز و مسجد و دین و قرآن چیست؟ ظلم ستیز هم هستند یا نه؟ حالا ممکن است نمره‌اش بیست باشد اما بگوید: ما کار نداریم. حالا آمریکا آمده تجاوز کرده به افغانستان، به عراق، حالا به ما چه؟ کشور ما که نیست. من فعلاً فیزیکم بیست است. آمریکا هم هرجا می‌خواهد… اصلاً کار ندارد. مثل اینکه می‌گوید: من لباسم را اتو کنم ولو خانه‌ی همسایه زلزله می‌شود. به درک! این بچه را برای چه می‌خواهیم تربیت کنیم؟

3- توجه اسلام به نیازهای مادی و جسمی

مرادمان از تربیت، چشم‌انداز ما چیست؟ چشم‌انداز، چشم‌اندازهای جسمی داریم. یعنی تربیت برای اهداف جسمی، اهداف اجتماعی، اهداف انسانی، اهداف فکری و علمی. همه‌ی اینها را ما قبول داریم. اسلام اینها را نفی نمی‌کند. برای همه‌ی اینها برنامه دارد. همین خوراک، شاید بگویم بیش از سه هزار حدیث، بله خیلی بیش از سه هزار حدیث ما برای غذا داریم. که چه غذایی بخورید. این چیزهایی که ما می‌خوریم تک تک آن در روایات آمده است. مثلاً اسلام راجع به عدس چه می‌گوید؟ راجع به لوبیا، راجع به باقالا، راجع به تره، راجع به پیاز، راجع به سیر، راجع به کاهو، راجع به کرفس، راجع به هویج، راجع به برنج، راجع به روغن، راجع به پنیر، راجع به ماست، راجع به شیر، راجع به خرما، راجع به انگور، چند هزار حدیث برای تغذیه داریم.

راجع به جسم، چقدر حدیث برای ورزش داریم. انشاءالله من یکی دو جلسه اسلام و تربیت بدنی را صحبت خواهم کرد. اسلام و تربیت بدنی. ما تربیت بدنی را قبول داریم. تربیت جسمی را قبول داریم. راجع به هوای سالم، روایاتی داریم. راجع به همسر خوب، مسکن خوب، لباس خوب، راجع به تفریح، خیلی حدیث داریم. آیه داریم، حدیث داریم. ما همه‌ی این اهداف را قبول داریم، منتهی می‌گوییم: اینها هدف نهایی نیست. بنا نیست لباس من قشنگ باشد. چون اگر لباس من قشنگ باشد، پلنگ هم لباسش قشنگ است. خیلی پولدارهای ما یک تکه از این پارچه‌ها مثلاً پوست آهویی، یک چیزی می‌گیرند فقط یقه‌شان را با پوست آهو درست می‌کنند. آن کل و همه‌ی بدنش پوست آهو است. شما حالا یک چند سانت پوست آهو گرفته‌ای، مثلاً این یقه‌ات را با پوست آهو…

مگر کمال به طلا است؟ خوب اگر کمال به طلا است، همین نزدیک اراک شما یک جایی یک معدن طلا است. در همین استان شما است. موته! در راه گلپایگان و دلیجان و آنجاست. سنگ طلا را هم من دیدم. سنگ است و داخلش برق می‌زند. مثل اینکه مثلاً کسی ذراّت طلا را پوش داده است. این خانم کمالش به این است که مثلاً یک کیلو طلا داشته باشد، یک سنگ شده است. بنا بود سنگ شویم؟ مثلاً دلم می‌خواهد در دنیا یک باشم. کشتی‌گیر دنیا شوم. وزنه‌بردار دنیا شوم. نمی‌دانم فوتبالیست دنیا شوم. خوب خیلی می‌خواهی مشهور شوی. کوه هیمالیا از همه مشهورتر است. یعنی شهرت هدف نهایی نیست. کسی بگوید: آقای قرائتی خوشا به حالت! می‌گویم: چرا؟ می‌گوید: برای اینکه در ایران تو را می‌شناسند. خوب کوه هیمالیا را هم همه‌ی دنیا می‌شناسند. بنا است قرائتی حدیث بخواند که هیمالیا شود؟ بنا است خانم طلا جمع کند که کوه موته شود؟ بپریم! خوب گنجشگ بیش از این خلبان‌ها می‌پرد. ببینیم! حیوان‌ها زیر برف هم می‌بینند. همسر داشته باشیم. اصلاً مرغ و خروس روزی چند بار با هم آمیزش جنسی دارند. بدون دفتر ازدواج، عقد، اتاق خالی، ترس، هیچی! اگر بنا است شهوت باشد، کاش خروس بودیم! اگر بنا است می‌پریدیم، کاش گنجشک بودیم. اگر بنا است زیبایی باشد، کاش طاووس بودیم. اگر بنا است مشهور باشیم، کاش کوه هیمالیا بودیم. اگر بنا است بالا برویم مگر دود بالا نمی‌رود، دود هم بالا می‌رود. رو سیاه است. ما انسان هستیم. این هدف‌ها همه جزیی است. همه‌ی این هدف‌ها باید به یک هدف نهایی برسد. ما باید بی‌نهایت شویم. مگر انسان می‌تواند بی‌نهایت شود، بله! قرآن می‌گوید: انسان ظرفیت را دارد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) آیه‌ی قرآن است. «کُلَّها» یعنی انسان ظرفیت بسیاری از علوم را دارد. همه‌ی علوم را دارد. همه‌ی علوم را دارد. ظرفیت ما خیلی بالا است.

این فِلَش کامپیوتر را برایتان مثل زدم. یکبار دیگر هم می‌زنم. کسی فِلَش کامپیوتر در جیبش هست؟ به من بده. چون الآن خیلی‌ها در جیبشان است. ببینید این فلش به کامپیوتر می‌زنید. این به اندازه‌ی یک تخم‌ کدو است. چند ثانیه صبر می‌کنیم، ده‌ها هزار مطلب به این منتقل می‌شود. تازه جماد است. چند هزار مطلب در چند ثانیه به یک فلز منتقل می‌شود. آنوقت خدا نمی‌تواند علوم را به مخ من و شما منتقل کند؟ پس ظرفیت ما دیپلم و لیسانس نیست. ما تا بی‌نهایت پیش می‌رویم. تا بی‌نهایت پیش می‌رویم. دیگر هم کسی نگوید: امام زمان چطور 5 ساله امام شد؟ اگر بشر توانست علوم را به این فلش منتقل کند، خدای بشر هم امیرالمؤمنین، و علم امام حسن عسگری و علم امام صادق را به بچه‌ی 5 ساله به نام امام زمان منتقل می‌کند. چطور بچه به امامت رسید؟ انسان تا بی‌نهایت است. این مثال را قبلاً هم زده بودم. حالا تکرار هم هست، ببخشید.

4- هدف تربیت، خدایی شدن

هدف تربیت چیست؟ هدف تربیت، خدایی شدن. چون اگر آدم هدف باشد، ما بچه‌هایمان را طوری تربیت کنیم، که جامعه بپسندد. خوب است. مراعات جامعه را دارد. مثلاً در تشییع جنازه نخند. چون همه دارند عزاداری می‌کنند، غمناک هستند، حالا تو می‌خندی؟ اگر جامعه وضع اقتصادی‌شان ضعیف است، شما زندگی‌ات را مرفّه قرار نده. به امام صادق (ع) گفتند: وضع گندم بد شد. فرمود: اگر وضع گندم بد است، چرا ما نان گندم می‌خوریم؟ جو و گندم را قاطی کنید. گفتند: وضع بدتر شد. فرمود: نان جو بخورید. یعنی ما باید مراعات جامعه را بکنیم. توجه به جامعه در اسلام سفارش شده است. گفته: مثل مردم باشید. «أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاس‏» (بقره/199) همان راهی که مردم می‌روند، بروید. خیلی جاها در فقه ما می‌گوید: به عرف، ببینید مردم چه می‌گویند؟

ما جامعه را قبول داریم. اما جامعه برای ما هدف نهایی نیست. لیسانس و فوق لیسانس را قبول داریم، اما لیسانس و فوق لیسانس هدف نهایی نیست. علم را قبول داریم، اما این مدرک‌ها علم نهایی نیست. هدف نهایی! چشم‌انداز ما باید چشم‌انداز تا بی‌نهایت باشد. من برای سلامتی خودم صدقه می‌دهم، خودم را قبول دارم. برای سلامتی مردم، آن را هم قبول دارم. چه اشکال دارد، نیت را چنین کنیم. من به یک فقیر صدقه می‌دهم، برای دفع بلا از همه‌ی زنده‌ها و مرده‌ها! هدف را بالاتر ببر. آب که روی صورتت می‌ریزی، خوب است برای اینکه صورتت نشاط پیدا کند. اما خوب وقتی نشاط پیدا می‌کنی، هدفت مادی است. وضو بگیر، آب که در صورتت می‌زنی، نیت وضو کن. نیّت وضو کردی، همان نشاط گیر تو می‌آید، یک ثواب هم گیر تو می‌آید. مگر برای خانم چادر نمی‌خری؟ خوب اگر برای خانم بخری، زنداری می‌شود. عید نوروز بخری، عیدی می‌شود. برای عروسی بخری، می‌شود عروسی. اما اگر تولد زهرا (س) اگر روز زن چادر خریدی، این غیر از اینکه خانمت چادر دار می‌شود، با همان چادر عروسی هم می‌رود، خوب برای خانمت هم چیزی خریدی، اما رنگ حضرت زهرا هم پیدا می‌کند. این عبادت می‌شود. ما می‌توانیم تمام کارهایمان را با نیت توسعه بدهیم.

5- نقش نیّت در تربیت

امام دید یک کسی خانه‌‌اش را خراب می‌کند. گفت: چرا خراب می‌کنی؟ گفت: خراب می‌کنم که دودها از آشپزخانه بیرون برود. گفت: خوب شما که آشپزخانه را سوراخ می‌کنی، چرا می‌گویی: سوراخ می‌کنم که دود بیرون برود؟ بگو: سوراخ می‌کنم که نور داخل بیاید. چون از همین سوراخی که دود بیرون می‌رود، از همین سوراخ هم نور داخل می‌آید. منتهی برای خروج دود ارزشی نیست. اما برای ورود نور، می‌گویی: می‌خواهم ببینم طلوع کرد یا غروب کرد. این خیلی مهم است.

تو که شیرجه می‌روی، خوب قصد غسل جمعه هم بکن. روز جمعه در خانه‌شان حمام است، حمام می‌رود، دوش هم می‌گیرد، اما نیت غسل جمعه نمی‌کند. این خسارت است. مگر نمی‌خواهی بنشینی، خوب آنطرف بنشین که سمت قبله است. لازم نیست نماز بخوانی. آدم وقتی می‌نشیند صندلی‌اش رو به قبله باشد، ولو عبادت نکند، انگار عبادت است. شما شب وضو بگیر، بخواب. خواب هم که هستی، انگار عبادت می‌کنی. تا صبح خوابی، ولی انگار عبادت می‌کنی، چون با وضو خوابیدی. انسان می‌تواند تا بی‌نهایت، دعا که می‌کنی مثلاً بعضی‌ها نماز شب که می‌خوانند، در نماز شب به چهل تا مؤمن، مثلاً می‌گوید: «اللهم اغفر ل…» بنده اگر نماز شب بخوانم، توفیقم بده، می‌گویم: «اللهم اغفر لعلی و من أَحَبَّ» هرکس او را دوست دارد. چون شما در نماز نمی‌گویی: «سمع الله لحمدی» می‌گویی: «سمع الله لمن حمده» یعنی هرکس حمد می‌کند. اگر بگویم: «سمع الله لحمدی» یعنی خدایا تو الحمدلله مرا شنیدی. من می‌گویم: «سمع الله لمن حمده» یعنی خدایا تو همه‌ی حمدها را می‌شنوی. نه حمد مرا می‌شنوی. چرا می‌گویی: «ایاک نعبد» زشت است بگوییم: «ایاک اعبد» یعنی تنهایی هم که نماز می‌خوانی حق نداری بگویی: «ایاک اعبد و ایاک استعین» ولو یکی هستی، باید بگویی: «نعبد و نستعین» یعنی یکی هم هستی، نگاهت نگاه جمعی باشد.

ببین امام چطور دعا می‌کند. «اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَان‏ٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوب‏» (بحارالانوار/ج95/ص120) همه‌ی گرفتارها، همه‌ی مریض‌ها، همه‌ی مرده‌ها، همه‌ی فقیرها، همه، همه، همه… ای خدا یک داماد خوب قسمت دختر من کن! (خنده حضار) دخترهای دیگر آدم نیستند؟ بگو: خدایا برای همه بی‌همسرها، کدام یک از ما هستیم که به مردم چین دعا می‌کنیم؟ یک میلیارد کافر آنجاست. خدایا وسیله‌ی هدایت همه‌ی منحرفین را هدایت کن.

آدم‌هایی که زن ندارند، فردگرا هستند. می‌گوید: خودم، کُتم، شلوارم، کیفم، کفشم (خنده حضار) اما زن که گرفت یک خرده باز می‌شود. می‌گوید: خودم، زنم، مادر زنم، بچه‌ام (خنده حضار) این خودم باز می‌شود. یکی از برکات ازدواج این است که آدمی که همسر ندارد، تا دَم دماغش را می‌بیند.  خودم، کتم، شلوارم، کفشم، کیفم، تا ازدواج کرد می‌شود: خودم، پدر زنم، مادرزنم، بچه‌ام، خواهر زنم، باز می‌شود. انسان تا بی‌نهایت می‌تواند پرواز کند.

در همین اراک چه زمین‌هایی برای زوّارهای امام حسین وقف شده است. تا صدام بود که نمی‌دادند، می‌گفتند: خوب گلوله می‌آید در سر خودمان می‌خورد. الآن یکی از مسئولین اوقاف می‌گفت: پول‌ها جمع شده، برای امام حسین صحن درست کنیم. خدا می‌داند چه وقت از دنیا رفته، بعد حالا این صحن را بسازند ممکن است،  پانصد سال بعد افرادی که کربلا می‌روند، در صحن جدید یا در هر صحنی درست کنند، آن سلام که می‌کنند، آن آقای اراکی هم درثوابش شریک باشد. ما می‌توانیم. ولذا در دعا داریم خدایا مرا شریک در همه‌ی خیرهای هستی قرار بده. الله اکبر! این را هدف می‌گویند. بعد می‌گوید: خدایا اگر کار من هم خوب است، همه‌ی مردم را در کار من، اگر کار من خوب است، همه‌ی مردم در کار من شریک باشند. اگر کار مردم خوب است، من در کار خیر مردم… این تربیت اسلامی این است.

شما در نماز حق نداری بگویی: «السلام علیَّ و علی عباد الله» باید بگویی: «السلام علینا» چرا «علیَّ»، «علینا» همه! شما در نماز حق نداری «اِهدنی» بگویی. باید بگویی: «اهدنا»، «السلام علینا»، «اهدنا» هدف بلند باشد. تربیت اسلامی چون آخرت را می‌بیند، چشم‌اندازش دور است. تربیت غیر اسلامی چون هدف را نمی‌بیند، همین خودم، دخترم، دامادم، عروسم، خانه‌ام، همسایه‌ام، این چشم‌انداز. اینکه می‌گویند: نیت خالص معنایش این است. قصد قربت یعنی هرکاری می‌کنی نیت تو رضای خدا باشد. معنای قصد قربت این است. و اگر قصد قربت نباشد، نماز باطل است. شما نماز بخوان ولی قصد قربت نکن، باطل است. این قصد قربت که دائم گفتند، می‌خواهد تو را از خاک به ماوراء ببرد. هدف تربیت چیست؟ چشم‌انداز بی‌نهایت!

6- دور باطل در اهداف مادی

چشم‌انداز بی‌نهایت. آرزویت چیست؟ والله این کنکور را بگیریم. سربازی هم برویم. بلکه انشاءالله در مثلاً دانشگاه مدرکی بگیریم، بالاخره وارد زندگی شویم. خوب برای چه؟ خوب هیچی زندگی کنیم دیگر! ببین دیدگاه دیگران. دیگران می‌گویند که کار بکن. کار برای چه؟ خوب برای اینکه یک لقمه گیر بیاوری بخوری. خوب برای چه می‌خوری؟ خوب بخوریم که جان داشته باشیم کار بکنیم. کار کن برای اینکه یک چیزی گیر بیاوری، بخوری. بخور برای اینکه جان داشته باشی، کار کنی. کار کردن برای خوردن، خوردن برای کار کردن. این هدف، این یک هدف مادی است.

اما هدف الهی، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156) من نظرم، اگر نظرخدا بود، شما دیگر قهر نمی‌کنی. مردم قدر ما را ندانستند. ما این همه به او درس دادیم، این بچه مدرسه‌ای ما را در کوچه دید، سلام نکرد. نکند! تو برای خدا درس دادی، اجر تو با خداست. سلام بکند یا نکند. در عروسی ما را دعوت نکرد. نکند! آخر ما عروسی‌مان دعوتش کردیم. تو برای خدا دعوتش کردی. اگر آدم برای خدا کار بکند، هیچو‌قت غصّه نمی‌خورد. چون من با مردم کار ندارم. من برای خدا آمدم سخنرانی بکنم. کمک بکنید یا نکنید فرقی نمی‌کند. اگر آدم برای خدا بود، قهر نمی‌کند. اگر برای خدا بود، استعفا نمی‌دهد. اگر برای خدا بود، عقده‌ای نمی‌شود. من بارها این مثل را زدم. این همه مردم ظهر عاشورا حسین حسین می‌کنند. حسین، حسین، حسین، حسین، حسین، حسین، امام حسن قهر نمی‌کند. بگوید: خوب یکبار هم حسن، حسن بگویید! خوب ما هم در این مملکت امام هستیم. برادر بزرگتر هم هستیم. اگر همه‌ی کره‌ی زمین حسین حسین کنند، امام حسن قهر نمی‌کند. اما اگر برای او چای بیاورند، برای من نیاورند، من قهر می‌کنم. یعنی ما وقتی هدف ما مادی بود، سر چای قهر می‌کنیم. سر اینکه من برای او نیم سکه آوردم. او برای من ربع سکه آورد. من افطاری دعوتش کردم، او دعوت نکرد. من دیدن او رفتم. او دیدن من نرفت. من برایش سوغاتی آوردم. او برای من نیاورد. اگر هدف دنیایی باشد، سر یک پارچه، سر یک روسری با هم قهر می‌کنند. امام در هواپیما می‌نشیند. از ایشان می‌پرسند، قیافه‌ی امام هم اینطوری است. از ایشان می‌پرسند چه احساسی داری؟ خوب ممکن است هواپیما سرنگون شود. می‌فرماید: هیچ! ما می‌خواهیم به وظیفه عمل کنیم. اگر رفتیم و حکومت اسلامی تشکیل دادیم، الحمدلله! اگر هم هواپیما را بختیار و شاه‌ و طرفدارهای شاه و آمریکا هواپیما را سرنگون کردند و باز هم شهید شدیم، الحمدلله!

قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «یَقْتُلُون‏» پشت سرش می‌گوید: «یُقَتِّلُون‏» (توبه/111) «یَقْتُلُون‏» یعنی این دشمن خدا را می‌کشد. «یُقَتِّلُون‏» یعنی دشمن خدا این را می‌کشد. بعد می‌گوید: هردو قشنگ است. من دشمن خدا را بکشم، الحمدلله پیروز شدم دشمن خدا من را بکشد، الحمدلله شهید شدم. ولذا قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن‏» (توبه/52) این کلمه در قرآن است. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن»

یک پیرمردی کاشان بود، خیلی نوه و نتیجه و اولاد داشت. عید بود و همه ریختند، این هم شروع کرد همه‌ی نوه‌هایش را بوسید. وسط اینکه همه را می‌بوسید یک خانمی هم نامحرم بود، او را هم بوسید. (خنده حضار) منتهی پیرمرد بود. هشتاد سالش بود. بالای هشتاد سالش بود. گفتند: پدر بزرگ این را بی‌خود بوسیدی! گفتند: چرا؟ گفت: این نامحرم بود! گفت: اِ… بیا پس بده. (خنده حضار) یعنی می‌خواست بگوید: دو سمتش مشکل است. خوب پیرمرد بود. این را یکوقت شما جوان‌ها یاد نگیرید. (خنده حضار)

عرض کنم به حضور شما که قرآن بخوانم. نصفش را من می‌گویم ببینم گرفتید یا نه؟ قرآن کنار «یَقْتُلُون» چه دارد؟ «یُقْتُلُون». یعنی «یَقْتُلُون» در قرآن است. چسبیده، کنار «یَقْتُلُون»، «یُقْتُلُون» است. قرآن می‌گوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» حُسنی یعنی نیکو. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» یعنی هردو نیکو است. جمهوری اسلامی تشکیل دادیم، یک هواپیما سرنگون شد. آدم وقتی هدفش خدا شد، نه قهر می‌کند. نه عقده‌ای می‌شود. نه استعفا می‌دهد. نه چشم‌داشتی به اینکه حالا ما چه کردیم. خوب آنها که برای ما نیاوردند که ما ببریم. او برای بچه‌های من چه آورد که برایش ببرم؟ این معامله است. اهداف، هدف بلند.

7- تلاش و همّت مظاعف برای رشد و کمال

ارزش هر کسی به همتش است. اینکه مقام معظم رهبری فرمود: همت مضاعف، این همت مضاعف در قرآن است. قرآن می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نسا/136) یکبار دیگر برایتان بگویم. «آمَ» «آمِ» «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» آیه‌ی قرآن است. ای کسی که ایمان داری، قانع به ایمان نباش. برو ایمانت را قوی‌تر کن. قران یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏» (بقره/155) بعد می‌گوید: صابر کم است. «لِکُلِّ صَبَّار» (ابراهیم/5) «صابر» یعنی صبر کن. «صبّار» یعنی خیلی صبر کن. یعنی مضاعف. خدا به پیغمبرش می‌گوید: «مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف/65) یعنی علم تو لَدُنی است. یعنی علم تو وصل به علم خداست. اما در عین حال «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/114) با اینکه علم تو بند به علم خداست، علم مضاعف، همت مضاعف، همت بلند!

برادرهای یوسف گفتند: غلط کردیم. یوسف گفت: همین الآن شما را بخشیدم. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»، (یوسف/92) «الْیَوْمَ» یعنی همین الآن، همین الآن همه شما را بخشیدم. این را روح بزرگ می‌گویند. خانم غیبت تو را کردم. تو را بخشیدم. ماه رمضان است. ماه رمضان ماه عفو است. خدا همه را می‌بخشد، من نبخشم. من می‌خواهم خدایی شوم. خدایا همینطور که همه را می‌بخشی، من هم هرکس به من ظلم کرده است را بخشیدم. این می‌شود خدایی. نخیر!من روز قیامت می‌خواهم یقه‌اش را بگیرم. پشت سر من بد گفته است. آبروی مرا ریخته است. بیا! کسی می‌تواند آبروی تو را بریزد. پس امامان چه می‌گفتند؟ امام (رضوان الله تعالی علیه) سفارش می‌کرد روی مناجات شعبانیه. در مناجات شعبانیه این جمله هست. «الهی بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی‏» (بحارالانوار/ج91/ص96) زیادی ما دست خداست. نقص ما هم… اینطور نیست که او بخواهد، مگر مردم هرچه بخواهند، مگر شاه هرچه خواست توانست. شاه خواست اسم امام خمینی را نبرند. برایش سه صلوات فرستادیم. به کوری چشمش! زلیخا خواست هیچ‌کس نفهمد. درها را سفت بست که هیچ‌کس نفهمد. همه فهمیدند! اینطور نیست که اگر زلیخا درها را ببندد، خدا کار خودش را می‌کند. تو درها را ببند. اما من لو می‌دهم. تو قانونی وضع کن که عکس امام خمینی نباشد. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه‌ی امام خمینی عکسش چاپ نشد. روی همه‌ی اسکناس‌ها هست. خدا دارد خدایی می کند. حالا این مثلاً غیبت تو را کرده است، نمی‌گذری. نه آبروی مرا ریخته است. آبروی تو دست این نیست. اگر خدا خواسته باشد به تو آبرو بدهد، هرچه مردم بیشتر به تو بد بگویند…

من دانمارک بودم. رفتم نزد… حالا اسمش را نمی‌گویم. یکوقت او را نگیرند. گفتم: وضع چطور است؟ گفت: از وقتی کاریکاتور کشیدند، به پیغمبر اسلام جسارت کردند، آمار مسلمان‌ها در دانمارک بیشتر شد. اینطور نیست. فیلم مارمولک را که ساختند، یک کسی گفت: آقای قرائتی آبروی روحانیّت رفت. گفتم: چرا؟ گفتم: مارمولک که حیوانی کوچولو است. می‌تواند آبروی ما را بریزد. یک نهنگ هم یک آخوند را خورد، حضرت یونس را پس داد. (خنده حضار) مگر آخوند یک وجودی است که با یک مارمولک از بین برود. امام حسین را زیر سم اسب کردند، تازه گنبدش طلا شده است. اگر شما طرفدار حق باشی، هرچه بیشتر تهمت بزنند، «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ» قرآن بخوانم. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) ما باید با خدا گره بخوریم. همه چیز حل می‌شود. هرکس خدا دارد، همه چیز دارد. هرکس خدا ندارد، هیچ چیز ندارد.

هدف‌های مادی، شکمی، شهوتی، حقوقی، پُستی، مقامی، ریاستی، چیزی نیست. رییس جمهور شد آقای رجایی خدا رحمتش کند. امام فرمود: آقای رجایی! رییس جمهور ایران شدی؟ ایران یک تکه از آسیا است. آسیا یک تکه از کره‌ی زمین است. کره‌ی زمین یک تکه از منظومه‌ی شمسی است. منظومه‌ی شمسی یک تکه از فلان کهکشان است. این کهکشان یک تکه از کهکشان‌های دیگر است. چیزی نیست. که حالا برای رییس جمهوری اینقدر جنایت و اینقدر های و هوی و چه چیزی است؟ حالا یا چهار سال یا هشت سال، چه خبر است! آقای قرائتی، می‌دانید سخنرانی می‌کنید چند هزار نفر، گفتم: بله، بنده سخنرانی می‌کنم، پنج هزار نفر می‌نشینند، دو هزار نفر می‌نشینند. اما اگر بگویند: قرائتی را اعدام می‌کنیم. ده هزار نفر می‌آیند. یعنی نگاه مردم که دلیل عزت نیست. مردم سخنرانی کنی گوش می‌دهند. یک میمون هم در تلویزیون برقصد، ممکن است نگاهش کنند. من نباید بگویم همه پای تلویزیون نشستند. من هم کنار بروم، یک میمون برقصد. همه نگاهش می‌کنند. (خنده حضار) من اگر خدا در کارم نباشم، قرائتی و میمون یکسان است. این کلمه برای آیت‌الله بهاءالدینی است. گفت: قرائتی نگویی: در تلویزیون هستم. اگر هدفت گم شود، خدا را فراموش کنی، اگر برای خدا کار نکنی، همه‌ی ایران تو را می‌بینند، همه‌ی ایران رقص میمون را هم می‌بینند. تو و میمون یکسان هستید. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِک‏» (بحارالانوار/ج95/ص389) در دعای ماه رجب است. باختند آنهایی که برای غیر خدا کار کردند.

خدایا تو را به آبروی آنها که فهمیدند و خودشان را به غیر تو نفروختند، و هدف را از شکم و شهوت و پول و پست و خودشان را از اینها بیرون کشیدند، با تو گره خوردند. به آبروی آنها توفیق بده ما هدف را گم نکنیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment