امنیت، بستر اقتصاد و عبادت

1- مکّه، بلد امن الهی
2- قاطعیت در برابر هرگونه ناامنی در جامعه
3- احسان به دیگران، زمینه بهره‌مندی از خدمات دیگران
4- نیکوکاری والدین، عامل برخورداری فرزندان
5- تأمین امنیت و اقتصاد جامعه، زمینه گسترش عبادت
6- شدیدترین برخوردها، با بر هم زنندگان امنیت جامعه
7- سلام، یکی از نام‌های خداوند

موضوع: امنیت، بستر اقتصاد و عبادت

تاریخ پخش:  06/12/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

جلسه‌ی قبل راجع به استرس‌هایی که در سایه‌ی تجسّس، غیبت، شایعه، تهمت، پخش کردن اخبار تأیید نشده، افشاگری‌های نابجا، در این زمینه‌ها صحبت کردیم و گفتیم، اساس آرامش این است که انسان بنده‌ی خدا باشد، بنده‌ی خدا آرام است. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) خدا هم یکی است. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) یکی است. هم زود راضی می‌شود. «یا سریع الرضا» (بلد الامین/191) یکی است زود راضی می‌شود. اما مردم هم خیلی هستند و هم دیر راضی می‌شوند.و لذا نمی‌شود همه‌ی مردم را راضی کرد. این راضی می‌شود، او ناراحت می‌شود. دیگری را راضی کنی، آن یکی ناراحت می‌شود. مردم هم زیاد هستند و هم دیر راضی می‌شوند. خدا هم یکتا است و هم زود راضی می‌شود. قرآن یک مثل می‌زند. می‌گوید: اگر یک نوکری یک آقا بالای سر داشته باشد، راحت‌تر است. یا چند نفر با هم شریکی یک نوکر داشته باشند؟ این نوکر که چند تا ارباب دارد، پیرش درمی‌آید. چون او می‌گوید: بنشین. او می‌گوید: بلند شو. این می‌گوید: بخور. او می‌گوید: نخور. این می‌گوید: برو. او می‌گوید: نرو.

یوسف در زندان وقتی خواست نصیحت کند، گفت: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْر» (یوسف/39) آیا کسی چند تا آقا بالا سر داشته باشد، بهتر است، یا یک بالاسر؟ وقتی قانون ما، قانون خدا شد، قوانین بین‌الملل هر چه می‌خواهند بگویند، بگویند. ما قانونمان قانون خداست. «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَه‏» (لقمان/22) ما تسلیم… ما روی خود را… اینکه می‌گویند: رو به قبله بایست، یعنی چه؟ یعنی جهات دیگر را رها کن. رو به کعبه بایست. اینکه می‌گویند: سر نماز حضور قلب داشته باش، یعنی چه؟ یعنی حواست جمع نمازت باشد. حضور قلب یعنی جایی دیگر نرو. رو به قبله یعنی سمت دیگر نگاه نکن. تمرکز که در سایه‌ی توحید، در سایه‌ی امامت و نبّوت و خانه‌ی خداست، این حرف‌ها را جلسه‌ی گذشته گفتیم.

1- مکّه، بلد امن الهی

این جلسه می‌خواهیم امنیّت فیزیکی را بگوییم. اولا اینکه یک امتیازی دارد. من یادم نیست کدام کشورها بودم. یکی از این کشورهای غربی بودم. که به من گفتند: یکشنبه‌ها از ساعت فرض کنید 10 – 11 یک میدانی است، یک پارکی اینجا هست، هرکس در آن پارک می‌رود، هیچ پلیسی حق ندارد او را بگیرد. برو آنجا به هرکسی خواستی فحش بدهی، بده. که من هم گفتم: من می‌خواهم بروم، ببینم. ما هم در ماشین نشستیم و رفتیم دیدیم بله، یک پارکی است. یک کسی یک کرسی گذاشته است. مثلاً این به آن فحش می‌دهد. این به آن فحش می‌دهد. او به او فحش می‌دهد. یعنی دیگر آنجا امنیّت است. من همانجا گفتم: زنده باد اسلام. اینها در کل کشورشان، یک شهر، در یک شهر یک پارک، در پارک یک ساعت! ولی قرآن چه می‌گوید؟ قرآن می‌گوید: من یک مکه‌ای درست کردم، چند فرسخ در چند فرسخ به نام حرم! و آیه‌ی قرآن هم این است. «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا» (آل‌عمران/97)

هرکس در مکه برود امنیّت دارد. نه امنیّت برای انسان‌ها، حیوان‌ها هم امن است. «لا تَقْتُلُوا الصَّیْد» (مائده/95) آهوی آنجا را هم نباید گرفت. گیاهان آنجا هم در امان هستند. شاخه‌ی درخت را حق ندارید قیچی کنید. یعنی درختش در امنیّت است. حیوانش در امنیّت است. ملخ آنجا را حق ندارید بگیرید. یعنی اگر ملخ آمد روی لباست نشست باید صبر کنی خودش بلند شود. الله اکبر! هزار و چهارصد سال پیش خداوند یک منطقه‌ای به نام منطقه‌ی امن درست کرده است. بنده در گوش شما می‌زنم و فرار می‌کنم مکه می‌روم. تا در مکه هستم شما حق نداری به من جسارت کنی. باید صبر کنی از مکه که بیرون آمدم، بگیری بزنی. یک منطقه‌ای در کره‌ی زمین به نام مکه منطقه‌ی امن گذاشته است. همه هم باید با لباس مخصوص وارد آنجا شوند. با لباس احرام. هرچه لباس داری دور بیانداز، فقط کفن بپوش. یک پارچه‌ی سفید دور کمر، یک پارچه‌ی سفید روی دوشت. این از ابتکارات اسلام است. که منطقه‌ی امن قرار داده است.

حالا «وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ» (حج/25) هرکس هم در آنجا سوء قصدی داشته باشد، عذاب دردناک به او می‌چشانیم. یعنی کسی،«وَ مَنْ یُرِدْ» نمی‌گوید: «ومن یَفعَل» «یُرد» یعنی اراده کند. یعنی در آنجا به فکر ظلم هم نباید باشی. «وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ» یعنی کار خلاف، فکر خلاف، فکر انحرافی و کار انحرافی، «وَ مَنْ یُرِدْ» اراده‌ی آن کار را هم نباید بکند.

2- قاطعیت در برابر هرگونه ناامنی در جامعه

برای امنیّت مردم اسلام قوی‌ترین برنامه‌ها را دارد. می‌گوید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا» (مائده/38) دست دزد را قطع کنید. حالا به مناسبت امام جواد من امروز یک قصه‌ای را هم بگویم. قرآن می‌گوید: دست دزد را قطع کنید. خوب دستش را قطع کنید، از کجا؟ می‌شود از اینجا قطع کرد. می‌شود از اینجا قطع کرد. می‌شود از مچ قطع کرد. اهل سنت از اینجا قطع می‌کنند. می‌شود این چهار انگشت را قطع کرد. اختلاف شد. حکومت وقت، بالاترین مغزهای اهل سنت را دعوت کرد. گفت: قرآن که می‌گوید: دست را قطع کنید، دست از کجاست؟ هرکسی یک چیزی گفت. گفتند: حالا نزد امام جواد برویم.

به امام جواد گفتند: شما می‌گویید از کجا قطع کنیم؟ فرمود: چهار انگشت! گفتند: دلیل؟ گفتند: دلیل اینکه قرآن می‌گوید:«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏» (جن/18) «مساجد» جمع مسجد یعنی محل سجده. به مسجد هم مسجد می‌گوییم، چون محل سجده است. «الْمَساجِدَ لِلَّه» مساجد برای خداست. چون در سجده باید دو تا کف دست روی زمین باشد. این دو کف دست برای خداست. مردم اگر خلاف کردند، اینجا را قطع کن. این دو کف دست باید برای نماز بماند. خلیفه با اینکه شیعه هم نبود، اما از نظر علمی گفت: حق با امام جواد است. حق با امام جواد است. البته دست هر دزدی را قطع نمی‌کنند. کسی اگر از دانشگاه و پادگان و مسجد و حسینیه و بازار و پاساژ و خیابان چیزی دزدید، دزد هست او را می‌گیرند. زندان، شلاّق، هر برخوردی می‌خواهند با او بکنند که حلال است. از هر کار قانونی که قانون اجازه می‌دهد انجام بدهند. اما دستش را قطع نکنند. دست را باید جایی قطع کنند، که یک کسی دیوار خراب کند. یک قفلی بکشد. و باید دو تا شاهد عادل هم ببینند. خوب اگر شاهد عادل دید، خوب اگر تو عادل هستی نهی از منکر کن. آنجا که شاهد عادل می‌بیند که دزد دارد قفل می‌شکند، و جرأت نهی از منکر هم ندارد. این پیداست ناامنی و خفقان شده است.  ‏اگر اینجا برخورد انقلابی نکنیم اصلاً جامعه متزلزل می‌شود. می‌گویند: به قدری دزدی فراوان شده است، که حتی دزدها روبروی چشم افراد عادل قفل می‌کشند و دیوار خراب می‌کنند، و کسی جرأت نطق کشیدن ندارد. ما اینجا اگر خواسته باشیم به دزد رحم کنیم، دخترش غصّ می‌خورد. پسرش غصّه می‌خورد. زنش غصّه می‌خورد. بیکار می‌شود. آبرویش می‌ریزد. خواسته باشیم به فرد رحم کنیم، امنیّت جامعه از بین می‌رود. آنجا باید برخورد انقلابی بکنید، تا امنیّت جامعه بماند. 26 تا شرط دارد. دزدی را که می‌خواهند دستش را قطع کنند، 26 شرط دارد. هرکس دزدی کرد، دستش را قطع نمی‌کنند. دزد هست اما دستش را قطع نمی‌کنند.

3- احسان به دیگران، زمینه بهره‌مندی از خدمات دیگران

درباره‌ی امنیّت در قرآن آیاتی داریم. مثلاً می‌گوید که: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسرا/7) باز این هم از آیاتی است که یادتان هست. یک جلسه گفتم، «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ‏» (آل‌عمران/195) یادتان رفت؟«بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» یکبار دیگر. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»، «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» یعنی من از تو هستم و تو هم از او. اینجا یک آیه‌ی دیگر می‌خواهم بگویم. قرآن می‌فرماید که: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» یعنی اگر خوبی کنید، خوبی به خودتان برمی‌گردد.

من یک خاطره برای شما بگویم. زمان جنگ یک پزشک متخصّص جّراح مغز و اعصاب، ایرانی بود که مقیم آمریکا بود، وقتی دید ایرانی‌ها مظلوم قرار گرفتند، به غیرتش برخورد، بلند شد از آمریکا به ایران آمد، که رزمندگانی که نیاز به عمل جراحی مغز و اعصاب دارند، ایشان کمک کند. خوب این خیلی مردانگی می‌خواهد که یک نفر در آمریکا این مقدار غیرت دینی دارد. بی‌خیال نیست. بلند شد ایران آمد و مدتی کار کرد. بعد یکسری ابزار برای عمل جراحی یکسری چیزهایی می‌خواست بخرد. نیاز به دلار و نیاز به ضمانت داشت. بانک رفت و در بانک هم گفتند: ضامن می‌خواهند. این بنده خدا هم سی‌ چهل سال با کم و زیادش آنجا بوده است. گفتند: یک ایرانی بیاید ضمانت بدهد که ایشان کسی را نمی‌شناخته است. بیرون آمد. یک بنده‌ی خدای دیگر، رییس بانک این قصه را برای یک نفر گفت. او گفت: آقا من ضامن هستم. گفت: می‌شناسی؟ گفت: نه! همینکه از آمریکا آمده مدت‌ها اینجا رزمنده‌ها را جّراحی می‌کند و پول نمی‌گیرد، همین مرادانگی‌اش پیداست که آدم خوبی است. من ضامن می‌شوم. یک چک سنگین داد، برای این آقای پزشک، گفتند: آخر این پزشک را دیده‌ای؟ گفت: نه! نمی‌دانم چه کسی است؟ شما رییس بانک هستی، می‌گویی: یک چنین پزشکی است. من ضامنش می‌شوم. چک نمی‌خواهی؟ نه! نمی‌خواهی او را ببینی؟ نمی‌خواهی با هم گفتگو کنید؟ نه نمی خواهم. خوب این پزشک هم گفت: عجب! پیدا شد یک آدمی که اینقدر… خود آقا به من می‌گفت.

این تاجری که ضامن شده بود. می‌گفت: قصه گذشت و سالها و سالها ما بچه‌دار شدیم و بعد از آن بچه‌ی ما هم راه افتاد و یکبار در خانه پشت پشت می‌رفتم، ماشینم را عقب می‌بردم، خودم که پشت پشت می‌رفتم به بچه‌ی دوساله‌ام زدم. بچه‌ی دو ساله‌ی من زیر چرخ ماشین رفت. مقداری گوشش و چانه‌اش له شد. آمدم بر سر خودم زدم که خودم بچه‌ی خودم را کشتم. تار و پود وجودم به هم ریخت. دیگر نفهمیدم که این بچه می‌ماند یا از دست می‌رود. او را بیمارستان بردم. اتفاقاً آن پزشک آن لحظه در همان بیمارستان بود. آن پزشکی که من او را ندیدم، او را نمی‌شناسم و ضامنش شدم. بچه را که دید این پزشک چند تا عمل جراحی کرد و بچه الآن به صورت یک نوجوان قشنگ، بچه‌ی خوب و سالم! با چند تا عمل جرّاحی بچه را نجات داد.

این پدر چون وضع مالی‌اش هم خوب بود، نزد دکتر رفت و گفت: آقا می‌خواهم یک چک بدهم هر مبلغی می‌خواهی در آن بنویس. تو بچه‌ی مرده‌ی مرا زنده کردی. به لطف خدا! گفت: یک ریال نمی‌گیرم. گفت: آقا من وضع مالی‌ام خوب است. گفت: می‌دانم خوب است. مگر شما فلانی نیستی؟ می‌گفت: برق از چشمم رفت. گفت: شما اسم مرا از کجا می‌دانی؟ گفت: یادت نیست مثلاً 15، 16 سال پیش یک دکتری از آمریکا آمده بود، برای مغز و جراح برای رزمنده‌ها، وسایلی می‌خواست از خارج بخرد. دلار می‌خواست. ضامن می‌خواست. کسی را نداشت. شما در بانک رفتی و ضامن شدی. مگر شما همان نیستی؟ گفتم: تو از کجا می‌دانی او من هستم؟ گفت: برای اینکه من به رییس بانک التماس کردم اسم تو را به من بدهد. اسم شما را به من داد. این اسم شما در ذهن من هست. گفتم: خدایا!یک طوری من جبران کنم. می‌گفت: مثلاً هفده سال پیش دلار به دکتر دادم، بعد از هفده سال دکتر مجّانی بچه‌ی مرا عمل کرد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» حالا قرآن از این بالاتر را می‌گوید.

4- نیکوکاری والدین، عامل برخورداری فرزندان

قرآن می‌گوید: یک مرد نیکوکاری خواست بمیرد. وصیت کرد برای بچه‌های خودش که من یک گنجی دارم، زیر فلان دیوار است. بزرگ که شدید، بالغ شدید بروید دیوار را خراب کنید. گنج را بردارید و تقسیم کنید. این دیوار خراب شده بود. ممکن بود دیوارها خراب شد. گنج لو برود، اینهایی که عبور می‌کنند، بیایند گنج را ببرند. دو تا پیغمبر موسی و خضر وارد یک روستا شدند، خدا به خضر گفت: این دیوارها را بساز. حالا این روستا هم روستایی است که وقتی موسی و خضر وارد شدند، گرسنه بودند. به مردم روستا گفتند: آقا یک تکه نان بدهید ما بخوریم. یک نفر یک تکه نان به این دو پیغمبر نداد. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» یعنی طلب طعام کردند، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/77) اینها ضیافت نکردند. موسی ناراحت شد. گفت: خضر جان! ما یک تکه نان خواستیم به ما ندادند. حالا این روستایی که یک تکه نان به ما ندادند بخوریم، حالا بیاییم عملگی مفت بکنیم؟ کارگری مُفت بکنیم؟ آخر برای چه؟ لا اقل از اینها پول بگیریم. بگوییم: آقا نان بدهید بخوریم دیوارتان را درست کنیم. گفت: نه! مُفت. باشد!

حالا دیوار را که خضر ساخت، گفت: فلسفه‌ی دیوار این بود که زیر این دیوار گنجی است برای یک آدم خوبی، «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/82) این آیه‌ای که خواندم آیه‌ی قرآن است. این بچه‌های کوچک یتیم پدر خوبی داشتند. چون پدر آدم خوبی بوده، خدا می‌خواهد پولهای پدر دست بچه‌هایش برسد. دست بیگانه‌ها نرسد. دو تا پیغمبر گرسنه عملگی مفت کنند، که آن پول پدر به بچه‌هایش برسد. از این چه می‌فهمیم؟ «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» با هم بگویید. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» همین آیه را هم پای تلویزیون یاد بگیرید. غصه نخور! مگر نوکرش هستم؟ به من چه؟ به من ابلاغ نشده است.

اصلاً یک چیزی به شما بگویم. کسانی که مسئول امنیّت هستند، قوای مسلّح، چه پلیس، چه نیروی انتظامی، چه مرزبانان، چه سپاه، چه ارتش، چه بسیج، تمام اینهایی که مسئول امنیّت هستند، تقسیم کار کردند، هرکسی در یک گوشه به یک شکلی اینها در همه‌ی عبادت‌های مردم شریک هستند. چطور؟ بنده در خانه دیشب مطالعه کردم. چرا مطالعه کردم؟ در کوچه امن است. اگر پشت خانه‌ی من امن نباشد در خانه می‌ترسم. بلند شدم آمدم اینجا در دانشکده‌ی شما صحبت می‌کنم. چون امنیّت است. وگرنه می‌ترسم! شما الآن اینجا نشستید حدیث‌های مرا گوش می‌دهید. چون امنیّت است. اگر بیرون ناامن باشد، می‌ترسید اینجا بیایید. هرکس دانشگاه می‌رود. هرکس کار می‌کند. تجارت می‌کند. کشاورزی می‌کند. هرکس هر کار خیری می‌کند چون مملکت امن است. پس شما که مسئول امنیّت هستید، در همه‌ی عبادت‌ها شریک هستید.

5- تأمین امنیت و اقتصاد جامعه، زمینه گسترش عبادت

قرآن می‌گوید: اگر امنیّت نباشد، عبادت نیست. حضرت مهدی که می‌آید، قرآن راجع به او می‌گوید: «مِن» یعنی «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِم‏» (نور/55) یعنی بعد از خوفشان، «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِم‏أَمْنا» بعد از «أمنا» تازه می‌گوید: «یَعْبُدُونَنی‏» یعنی اگر خوف تبدیل به امنیّت نشود، «یَعْبُدُونَنی‏» صورت نمی‌گیرد. اول امنیّت و بعد عبادت. قرآن در آخرش می‌فرماید، سوره‌های آخر قرآن می‌دانید. می‌گوید: «فَلْیَعْبُدُوا» (قریش/3) باید مردم بنده‌ی من باشند. می‌گوید: چرا؟ می‌گوید: برای اینکه «الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ» (قریش/4) «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ» یعنی مشکل اقتصادی‌ات را حل کردم. «وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ» یعنی مشکل امنیّت را حل کردم. اقتصاد و امنیّت دو تا بازو هستند برای عبادت. شکم گرسنه حال ندارد نماز بخواند. «فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّیْنَا وَ لَا صُمْنَا» (کافی/ج5/ص73) حدیث داریم. اگر نان نبود، نه روزه می‌گرفتیم و نه نماز می‌خواندیم. امنیّت! بنابراین نگویید: آقا والله حالا ما مسئول امنیّت هستیم. در نیروی انتظامی هستیم. در سپاه هستیم. در ارتش هستیم. ببین آقاجان! شما درست است پست می‌دهی، اما این چند نفری که بیدار هستید، تمام عبادت‌هایی که مردم می‌کنند، شما در آن شریک هستید. شما در آن شریک هستید.

قرآن از شخصی به نام ذوالقرنین تعریف می‌کند. امکانات وسیعی داشت. آمد از منطقه‌ای بگذرد، مردم گفتند: یأجوج و مأموج دو قبیله هستند، به ما شبیخون می زنند. امنیّت ما را به هم می‌زنند. شما بیا ما خرج تو را می‌دهیم. یک سدّی بساز که اینها پشت دیوار گیر کنند، به ما حمله نکنند. فرمود: «آتُونی‏ زُبَرَ الْحَدید» (کهف/96) بروید آهن بیاورید، با مس و اینها را ذوب کنید، من یک دیواری برای شما می‌سازم، که قرن‌ها سوراخ نشود. یعنی ذوالقرنین سد سازی می‌کند برای امنیّت. جلوگیری از قوم یأجوج و مأجوج! ظاهراً هم ذوالقرنین پیغمبر بوده چون قرآن می‌گوید: «یَاذَا الْقَرْنَین» (کهف/94) که خدا با او حرف می‌زند، خدا با آدم عادی حرف نمی‌زند. یا باید پیغمبر باشد، یا مثلاً فرض کنید اگر پیغمبر نیست، شبیه پیغمبر باشد. مثل «یا مَرْیَمُ اقْنُتی‏» (آل‌عمران/43) گفته: «یا مَرْیَمُ» یعنی خدا با کسی مستقیم حرف می‌زند که یا پیغمبر باشد یا همتای پیغمبر باشد. در قرآن داریم «یَاذَا الْقَرْنَین»

امنیّت چقدر ارزش دارد؟ امنیّت به قدری ارزش دارد، حتی پیغمبر با کفّار به خاطر امنیّت شریک شد. الله اکبر! قبل از آنکه پیغمبر اسلام به پیغمبری برسد، در جوانی‌اش با کفّار مکه شریک شد. گفت: یک کسانی در مکه زیارت می‌آیند، افراد هرزه به اینها حمله می‌کنند. بیایید شریک شویم، هم پیمان شویم، هرکس ظالم، در مکه ظلم کرد جلوی ظالم را بگیریم. یعنی پیغمبر با کفار قرارداد می‌بندند که جلوی ظلم را بگیرند. امام زمان می‌فرماید: « بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً» (بحارالانوار/ج30/ص80) نمی‌گوید: «بَعد ما مُلِئَت کُفراً» دنیا که پر از ظلم شد، آقا تشریف می‌آورد. دنیا که پر از ظلم شد آقا می‌آید.

6- شدیدترین برخوردها، با بر هم زنندگان امنیت جامعه

اگر کسی امنیّت جامعه را به هم زد. قرآن می‌گوید: «یُقَتَّلُوا» (مائده/33) او را در شرایط خاصی باید کُشت. نه هرکس! «أَوْ یُصَلَّبُوا» (مائده/33) او را به دار آویخت. یا تبعیدش کرد. یعنی سخت‌ترین شکنجه‌ها در قرآن مربوط به کسی است که امنیّت عمومی را بر هم بزند.

یکی از چیزهایی که امنیّت را برهم می‌زند، اختلاط زن و مرد است. جاهاییکه می‌توانند زن و مرد از هم جدا شوند به نفع هردو است. خوب وقتی همه اینجا زن باشند، می‌توانند چادر را بردارند. اصلاً می‌توانند روسری‌ را هم بردارند. مرد که نیست. راحت هستند. می‌خواهی جایی کار کنی، در یک سالن زن‌ها کار کنند، راحت باشند. بر عکس آن هم مردها! این اختلاط زن و مرد. قرآن می‌گوید که: موسی به دخترهای شعیب گفت: چرا شما کنار ایستادید؟ «ما خَطْبُکُما» (قصص/23) شما چرا کنار ایستاده‌اید؟ گفتند: ما چوپانی می‌کنیم. الآن لب چشمه مردهای چوپان هستند، ما اگر برویم بزهایمان را آب بدهیم، تنه‌ی ما به تن مردها می‌خورد. می‌ایستیم، مردها که رفتند، ما می‌رویم گوسفندها را آب می‌دهیم. «لا نَسْقی‏ حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ » (قصص/23) آیه‌ی قرآن است. تفکیک زن و مرد! هرجایی می‌شود تفکیک کرد. بله حالا یکجایی نمی‌شود. اگر یکجایی می‌شود، تفکیک چیز خوبی است. به نفع زن هم هست. البته زن‌هایی که پاکدامن هستند. حالا ممکن است یک زنی دلش بخواهد مردها تنه به او بزنند. خوب او دیگر حالا خودش می‌داند. زنانی که عفیف هستند، که بدنه‌ی زنهای ما عفت را دوست دارند، نادر هستند افرادی که مثلاً مشکل داشته باشند، ولی تفکیک زن و مرد آرام بخش است. برای تحصیل هم خوب است.

جوان… آقا کتابت را بده. کتابت را بده. جوان در دانشگاه دارد مطالعه می‌کند. خوب، دختر هم خودش را آرایش می‌کند می‌آید از کنار این می‌گذرد. این جوان همینطور نگاهش می‌کنند. دو مرتبه یک خانم از اینطرف او می‌آید می‌رود. همینطور… بابا این تشنّج فکری است. یعنی تمرکز جوان را می‌گیری. به جوان می‌گوید: چشمت را پیش کش، به او هم می‌گوید: آرایش نکن. به نفع خودت است. یعنی کتاب دستت است. ولی نمی‌توانی درس بخوانی.

قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَه» (احزاب/60) «الْمُرْجِفُونَ»، «تَرجِفُ، راجِفَ، اراجیف» می‌گویند: فلانی اراجیف می‌بافد. «اراجیف، راجفه، ترجف» اینها در قرآن آمده است. «ترجفُ و مرجفون» در قرآن آمده است. یعنی ولوله انداختن. به سخنانی اراجیف می‌گویند که در جامعه ولوله می‌اندازد. افرادی در جامعه می‌آمدند یک شایعاتی پخش می‌کردند، دلهره ایجاد می‌کردند. قرآن می‌گوید: این «مُرجِفون» را بگیرید و بکشید. بکشیم؟ بله بکشید! برای اینکه امنیّت عمومی را به هم بزنیم. یک مقاله می‌نویسی یک فتنه می‌شود. یک عکس می‌کشی، یک فتنه می‌شود. یک مثل می‌زنی، یک فتنه می‌شود. ما در جمهوری اسلامی داشتیم. مثلاً کسی با یک مصاحبه، با یک سخنرانی، با یک مقاله، با یک کاریکاتور، با یک ضرب المثل فتنه راه انداخته است. «وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَه» برخورد ما با آدم‌هایی که ناامنی ایجاد می‌کنند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» (یونس/87) خانه‌هایتان را روبروی هم بسازید. قبله دو معنا دارد. یا خانه‌هایتان روبروی یکدیگر باشد. یا مقابل هم باشد. مثل صندلی‌های قطار، وقتی خانه‌ها روبروی هم هست، همدیگر را کنترل می‌کنند. همدیگر را کنترل می‌کنند. حفاظتش بیشتر است. 

اصلاً شعار اسلام سلام است. 46 آیه در قرآن راجع به سلام داریم. سلام یعنی چه؟ وقتی می‌گویند: سلام علیکم! سلام یعنی تو از طرف من از هر جهت در سلامتی هستی. یعنی از من هیچ آسیبی به تو نمی‌رسد. سلام علیکم، سلام علیکم! بی‌آسیب، بی‌آسیب! حالا مثلاً مرسی چه معنایی دارد؟ معنای متشکرم چیست؟ قربان شما، مخلصتم، جیرجیرکتم، نوکرتم (خنده حضار) چاکرتم! صد تا از این کلمات بار سلام ندارد.

7- سلام، یکی از نام‌های خداوند

اصلاً یکی از لقب‌های خدا سلام است. «السلام المؤمن المهیمن» یعنی یکی از اسم‌های خدا سلام است. سلام قول خداست. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» (یس/58) «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) نیروی مسلح ما می‌خواهد ادب بدهد، بدهد. ولی سلام هم بکند. دست بیاید اینجا که کار سلام را نمی‌کند. شما دو تا دستت را هم روی سرت بگذاری کار سلام را نمی‌کند.

یک کسی گفت: نمی‌شود نماز را فارسی بخوانیم؟ گفتم: نه! گفت: چرا؟ گفتم: فارسی کوتاه است. ما از درد بی‌کسی می‌گوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم»، به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان! از درد بدبختی می‌گوییم: بخشنده‌ی مهربان. برای «رحمان و رحیم» معنای بخشنده‌ی مهربان کوتاه است. مثلاً می‌گوییم: عمر طلا است. خیلی زحمت کشیدی. یعنی واقعاً عمر طلا است. چون ما بهتر از طلا نداریم، می‌گوییم: عمر طلا است. وگرنه عمر کجا و طلا کجا؟ هزار کیلو طلا به اندازه‌ی یک ساعت جوانی نمی‌ارزد. ما در ادبیات کم می‌آوریم. مثلاً می‌گوییم: فلانی مثل ماه می‌ماند. حالا خوب مثلاً ماه خیلی خوشگل است؟ کجای ماه خوشگل است؟ چه کسی گفته: ماه از زمین بهتر است؟ ماه از باقی ستاره‌ها بهتر است؟ به چه دلیلی ماه از باقی کرات بهتر است؟ منتهی حالا ما دستمان به جایی بند نیست، در این تاریکی می‌گوییم: ماه نور می‌دهد. می‌گوییم: خیلی خوب در این زشت‌ها این هم خوشگل است. که می‌گوییم: فلانی مثل ماه است، از درد بی‌کسی است.وقت طلا است از درد لاعلاجی است. کسی نمی‌تواند نماز را فارسی بخواند.

کلمات فارسی کوتاه است. مثلاً شما خواسته باشی به بچه‌ات بگویی: امام حسین چه کسی بوده است؟ شما می‌گویی که: امام حسین آدم خوبی بود. آخر به بچه نمی‌شود چیز دیگری گفت. من چه بگویم؟ بچه است. بچه وقتی به پدربزرگش می‌خواهد بگوید: دوستت دارم، می‌گوید: تو را به اندازه‌ی دو تا شکلات دوست دارم. خوب این ادبیات و فکرش کوتاه است. بیش از این. برای بچه شکلات مهم است. وقتی هم خیلی می‌خواهد بگوید: دوستت دارم، من شنیدم یک کسی به کسی می‌گفت: تو را به اندازه‌ی چهل تا گربه دوست دارم. (خنده حضار) خیلی خوب این گربه را دوست داشت. نمی‌شود نماز را فارسی خواند. نمی‌شود قرآن را فارسی خواند. قرآن باید عربی باشد. از درد لاعلاجی ما این را یک ترجمه می‌کنیم. و این ترجمه‌ها اضطراری است و گرنه او نیست. این او نیست. مثلاً می‌گوییم: «الهی أَذِقْنِی حَلَاوَه مناجاتِک» خدایا مزه‌ی نماز شب را به من بچشان. اصلاً جوان‌ها می‌گویند: مگر نماز شب مزه دارد؟ نزد این خواب خوشمزه است. می‌گفت: این نماز صبح جز مردم آزاری هیچ حکمتی ندارد. (خنده حضار) نزد این آدم نماز صبح مردم آزاری است. این بالغ نشده است. به یک بچه می‌گوییم: بستنی می‌خواهی یا عروس؟ می‌گوید: بستنی! بزرگ که می‌شود، دو ساعت کنار دبیرستان می‌ایستد این را یک نگاه بکند، برود. دو ساعت کنار یک دبیرستان می‌ایستد این را نگاه کند. اصلاً یک فیلم را یکبار دیگر می‌بیند که یکبار دیگر این را ببیند. یک صحنه‌ای از فیلم را خوشش آمده است، می‌خواهد یکبار دیگر آن را ببیند. اصلاً تمام وجودش این است که گل بزند. نسبت به گل زدن و فوتبال بالغ شده است. هرچیزی بلوغ می‌خواهد. عبادت بلوغ می‌خواهد. ببین چطور شهوت بلوغ می‌خواهد. بچه‌ی سه ساله بالغ نشده است. می‌گوید: بستنی از سی تا عروس بهتر است. ولی بالغ که شد حاضر است دو تا کوه را جابجا کند به عروس برسد. برای اینکه بالغ شده است. عبادت بلوغ است. تحصیل بلوغ می‌خواهد. ما هنوز نسبت به درس بالغ نشدیم. علامه‌ی امینی می‌خواست کتابی را مطالعه کند، دنبالش گشت، چند تا کشور پیدا نکرد، تا هندوستان. میزبان علامه امینی به ایران آمده بود، منزل ما آمد. خدمتش رسیدم. گفت: علامه امینی مهمان من بود. شش ماه ایشان در هندوستان یک کتاب را رونویس کرد، چون اجازه‌ی فتوکپی را اینها ندادند. وقتی برگشت گفتند: هوای هند گرم بود یا سرد بود، جا خورد. گفت: اصلاً نفهمیدم! یعنی چنان عشق علم دارد که شش ماه نمی‌فهمد هوا گرم است یا سرد؟ اینها عاشق بودند.

علامه محمد تقی جعفری می‌گفت: مشغول مطالعه بودم، در نجف فتیله‌ی چراغ من دود شد، دود گرفت. من نفهمیدم دودها از پنجره بیرون رفت. طلبه‌ها دیدند از اتاق من دود بیرون می‌آید. گفتند: اتاق ایشان آتش گرفته است. در را باز کردند. روی من افتادند. گفتم: چه شده است؟ گفتند: نمی‌فهمید دود است؟ گفتم: نه! عشق تحصیل.

آیت الله العظمی نجفی مرعشی می‌گفت: کتابی خواستم بخرم پول نداشتم. به کتاب فروش گفتم: این را برای من نگه‌دار، من الآن برایت پول می‌آورم. می گفت: پریدم بیرون و لخت شدم، عبایم را دوش گرفتم، قبایم را کنار خیابان نجف مثل شقّه‌ی گوشت، حراج است! حراج! می‌گفت: قبایم را کنار خیابان نجف فروختم و رفتم کتاب خریدم. الآن ما دانشجو داریم حاضر باشد ساعت مچی‌اش را برای کتاب بفروشد؟ ‌نه! ما ساعتمان را برای کتاب نمی فروشیم. ما به ماه اردیبهشت، اردی‌جهنّم می‌گوییم. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: دو تا امتحان دارم. می‌گوید: امروز، روز خوشی بود. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: صبح کله پاچه خوردیم و ظهر کباب برگ! یعنی هرشبی بخورد، خوش است. هر شبی بخواند، جهنّم است. تحصیل بلوغ می‌خواهد. عبادت بلوغ می‌خواهد. خدمت بلوغ می‌خواهد.

امام سجاد با کاروان ناشناس می‌رود، با کاروان آشنا مکه می رود. می‌گوید: به شرطی می‌آیم که هم پول بدهم و هم ظرف حاجی‌ها را بشویم. برای حاجی‌ها غذا بپزم. آن رییس کاروان هم نمی‌داند این چه کسی است؟ می‌گوید: خدا پدرت را بیامرزد. هم پول می‌دهی، هم کار می‌کنی. در مکه می‌فهمند این امام زین‌العابدین است. می‌روند می گویند: فهمیدی این چه کسی است؟ گفت: نه یک عرب است. هم پول داده و هم کار می‌کند. خوب آدمی است. او گفت: بابا این امام سجاد است. آمدند. گفت: اتفاقاً من لذت می‌برم برای حاجی‌ها کار کنم. یعنی امام زین‌العابدین از کار لذت می‌برد. ما از کار فرار می‌کنیم. از تحصیل فرار می‌کنیم. بچه‌های ما کتاب درسی‌شان را روز آخر پرت می‌کنند. تابستان که گرم می‌شود عوض کتاب، عوض باد زن خودش را باد می‌دهد. می‌خواهد کتک‌کاری کند، کتابش را لوله می‌کند و در کلّه‌ی طرف می‌زند. یعنی هم کتاب است. هم چماق است. هم بادزن است. هم می‌خواهد بنشیند، می‌گذارد زیرش و می‌نشیند. یعنی موکت است. شما از این چه می‌فهمید؟ می‌فهمید بچه‌های ما عاشق تحصیل نیستند. معلمش هم همینطور است. تا می‌گویند: امروز به مناسبت برف و باران مدرسه تعطیل است، بچه می‌گوید: جان! معلم می‌گوید: آخ جان! (خنده حضار) ما نسبت به تحصیل و عبادت و کار بعضی از ما بالغ نشده‌ایم.

خدایا به ما توفیق بده آنطور که تو می‌خواهی ما همانطور باشیم. جوان‌های ما، مرز ما، انقلاب ما، آبروی ما حفظ بفرما. کسانی که دوست ندارند جمهوری اسلامی در امان باشند اگر قابل هستند، هدایت و اگر قابل نیستند، همه طرح و توطئه‌هایشان را نقش بر آب بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس قرآن، در کدام شهر، گیاه، حیوان و انسان در امنیت‌اند؟
1) شهر مکه
2 ) شهر مدینه
3) شهرهای مکه و مدینه
2- آیه 195 سوره‌ی آل عمران، بر کدام اصل اخلاقی تأکید می‌ورزد؟
1) در مقابل بدی، نیکی کنید
2) در مقابل بدی، مقابله به مثل کنید.
3) اگر نیکی کنید، به خودتان باز می‌گردد.
3- چرا حضرت خضر و حضرت موسی مأمور شدند دیوار خراب یتیمان را تعمیر کنند؟
1) به خاطر صالح بودن یتیمان
2) به خاطر صالح بودن پدرشان
3) به خاطر فقیر بودن یتیمان
4- از نظر قرآن، زمینه عبادت خداوند چیست؟
1) سلامت جسمی
2) امنیت اجتماعی
3) وسعت اقتصادی
5- شدیدترین دستوارت دینی مربوط به چه کسانی است؟
1) کسانی که امنیت عمومی را بر هم زنند
2) کسانی که به دشمن پناهنده شوند
3) کسانی که از رفتن به جهاد سرباز زنند

Comments (0)
Add Comment