2- همسر و فرزند، امانت خدا در نزد انسان
3- حکومت و مسئولیت، امانت الهی
4- دین، امانت خداوند در نزد مؤمنان
5- نماز، از بزرگترین امانتهای الهی
6- جلسات و مجالس، امانت مردم نزد یکدیگر
7- خیانت در امانت، برابر با بیدینی
8- اداء امانت، نسبت به همه مردم
موضوع: امانت داری مردم و مسئولان در انتخابات
تاریخ پخش: 21/03/88
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بینندهها، ایّامی بحث را پای تلویزیون میبینند که در آستانهی انتخابات هست. انتخابات ریاست جمهوری. من فکر کردم چه بگویم، گفتم که یک بحثی بگویم راجع به اصل امانت. چون این رأی ما هم امانت است، خود ما کلید کشور را میخواهیم در دست چه کسی بگذاریم. کلید کشور امانت است. بعد حالا رییس جمهوری فردا رییس جمهور میشود، حالا هرکس شد. این رییس جمهور چه کسی را میخواهد معاون اول کند؟ چه کسی را میخواهد وزیر تعیین کند؟ چه کسی را استاندار، چه کسی را میخواهد فرماندار بگذارد؟ وزیر کشور میخواهد چه کسی را استاندار کند؟ تمام این مسئولیتها به عنوان اینکه روایت داریم امانت است، من راجع به امانت صحبت کنم، هم بحث عمومی است. چه آنهایی که رأی میدهند، چه آنهایی که رأی نمیدهند، چه کسی رأی بیاورد، چه کسی رأی نیاورد، یعنی همیشه سر و کار ما با امانت است. در قرآن یک آیهای داریم، 58 سورهی نساء. آیه را بشنوید. قاری: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» خیلی خوب «إِنَّ اللَّهَ» به درستی که خدا «یأْمُرُ» امر میکند، خداوند امر میکند، به چه امر میکند؟ فرمان میدهد. چه میگوید؟ میگوید: «تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» امانت را به اهلش بدهید. حالا امانت چیست؟ امانت چیست؟من مقداری از اینکه امانت چیست میگویم.
1- هستی، امانت خداوند در نزد مردم
1- کل هستی امانت است. چون یک آیه داریم که «جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ» (حدید/7) کل هستی یعنی «جَعَلَکُمْ» آیهی قرآن است، یعنی شما را قرار داده، «مُسْتَخْلَف» یعنی خلیفه، یعنی شما خلیفه هستید. جانشین هستید. جانشینی، اگر من جانشین کسی هستم، باید دستوراتی را که او به من گفته انجام بدهم. وگرنه جانشین… شما جانشین هستید. جانشین هستید، یعنی هرچه در اختیار شما است باید طبق آن کسی که… آقا من ماشین به شما دادم، مثلاً بروی صلهی رحم. تو ماشین را برمیداری سیزده بدر میروی. من خودکار دادم، بنویسی. این خودکار را در شکم رفیقت فرو میکنی. یعنی آن طوری که من گفتم. حالا، کل هستی امانت است.
اصلاً این نگاه، نگاه عجیبی است. آدم بداند این درخت دارد سبحان الله میگوید. چرا قطع میکنی؟ این برگهای زرد نعمت است. قرآن میگوید: «فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلی/5) یعنی برگهای سبز تبدیل به برگ زرد شود. برگ زرد هم نعمت است. اگر همین برگهای زرد پای درخت کود نشوند و جذب زمین نشوند، شاید کلی باید پول خرج کرد، برای این برگهای زرد و هیچکس در عمرش نگفته: خدا را شکر که برگ زرد از درخت میبارد. اصلاً خداوند یک نعمتهایی به ما داده است که از اول تنفّس تا آخر مرگ به فکرش نیستیم. در عمرتان گفتید: الحمدلله که میغلتم! نه! و حال آنکه امشب خدا نعمت غلتیدن را از شما بگیرد، یعنی همینطور هرکس از اینطرف خوابید دیگر تا صبح بخوابد. صبح نصف بدنش خِرِفت است. یعنی یک شب نعمت غلتیدن را بگیرد، دیگر همهی مردم فشل هستند. شما تا به حال گفتی: الحمدلله پلک من فنر دارد؟ گاهی ممکن است بگوییم: الحمدلله چشم دارم، ولی نگفتیم: الحمدلله این چشم من پلک دارد، پلک من هم فنر دارد. برای فنر… ولی در اصفهان کسی است چشمش سالم است، فقط فنر پلکش پاره شده است. هرکس را میخواهد ببیند چنین میکند. بچهها خوب هستند؟ چه موقع تشریف آوردید؟ باز پایین میافتد. چایتان را بفرمایید! یعنی اگر فنر پلک پاره شود، فشل هستیم. در عمرمان برای برگ زرد الحمدلله نگفتیم. وقتی نگاه میکنیم میگوییم که: «فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» الله اکبر! کل هستی در اختیار ما است و این امانت است. و اگر ما بدانیم امانت است، آنوقت الگوی مصرف ما هم اینطور نیست که هرچه دلم بخواهد. هرچه او میخواهد مصرف میکنیم. نه هرچه دلم بخواهد. یک مقدار که الگوی مصرف ما عوض شده چون فکر میکنیم من مالک هستم، میگویم: آقا ملک خودم است. به تو چه!برای خودم است. هرطور میخواهم خرج میکنم. قرآن گفته: ببین! ملک تو نیست. «جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ» تو خلیفهی من هستی. اگر بدانم تو خلیفه هستی پس باید هرطور که خدا گفت، انجام دهم.
یکی از راههایی که الگوی مصرف را اصلاح کنیم این است که مردم توجّه داشته باشند، گرچه ملکی دارند اما اختیار ندارند. به شعیب میگفتند: «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُک أَنْ نَتْرُکَ» قاری: «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُک أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/87) پیغمبری بود به نام شعیب، پدر زن حضرت موسی، به او گفتند: تو چرا مانع میشوی؟ «نَفْعَلَ» انجام بدهیم، «فی أَمْوالِنا» در مالمان، «ما نَشؤُا» هرچه دلمان بخواهد. چون حضرت شعیب میگفت: این رقمی خرج نکن، آنها در ذوقشان میخورد. میگفتند: به تو چه! «أَمْوالِنا» این مال خودمان است، «ما نَشؤُا» هرچه دلمان بخواهد. اینطور نیست که… ما اگر معتقد باشیم، که این اموال امانت است الگوی مصرفمان عوض میشود. خوب، چه امانت است؟ هستی امانت است.
2- علوم امانت است. آیات زیادی داریم که اگر حقی را باید بگویی، کتمان کنی راجع به کسانی که حقایق را کتمان میکنی، این هم خیانت است، قرآن میگوید: «یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (بقره/159) بخوانید. یعنی خدا و همهی اهل لعنت، لعنت میکنند. به چه کسی؟ به کسی که حق را میداند و نمیگوید. آمدند با شما مشورت میکنند. این دختر چه طور دختری برای ازدواج است؟ پسر چطور است؟ شما چون رفیقت است، عیبهایش را نمیگویی. میگویی: چه کار داریم؟ اینجا غیبت واجب است. اگر علمی داری و نگویی، حدیث داریم کسی که مورد مشورت قرار گرفت و حق را نگفت، خدا رأی او را از او میگیرد. یعنی خدا میگوید: حالا که به تو عقل دادم، و دین به تو دادم، و امانت داری نکردی، من فکر تو را میگیرم، جاهای دیگر اصلاً عقلت نرسد که چه بکنی.
2- همسر و فرزند، امانت خدا در نزد انسان
3- فرزند امانت است. میتوانیم دخترمان را به هر پسری بدهیم؟ میتوانیم هر عروسی را خوشمان آمد برای پسرمان بگیریم؟ میتوانیم هر معلّمی را سر کلاس بگیریم؟ بچهات را به چه کسی میسپاری؟ آخر این مدرسه چنین است، چنان است. راهش نزدیک است. خوب، راهش نزدیک است. ولی فقط راه نزدیک یک اصل است. معلّمش چطور است؟ استادش چطور است؟ شرایطش چطور است؟ ما داشتیم افرادی که… دختر شوهر میخواهد. باشد حالا لیسانست را بگیر. من نامه دارم از دختری که نفرین به پدر و مادرش میکند. نامهاش دست خود من آمده است. خدا پدر و مادرم را ذلیل کند. خدا چه کند، چه کند. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه من خواستگارهای خوبی در پیش دانشگاهی داشتم، در سالهای اول دانشگاه خواستگارهای خوبی داشتم. پدرم گفت: باشد لیسانس بگیری. لیسانس گرفتم گفت: باشد فوق لیسانس بگیری. حالا فوق لیسانس شدم، دیگر خواستگار نمیآید. پدر و مادر حق دارد که اگر بچهاش میخواهد ازدواج کند، مانع شود؟ بچّه امانت است. تشنهاش است باید به او آب داد. تشنهات است؟ باشد انشاءالله بعد از لیسانس به تو آب میدهم. خوب ببین حرف مسخره است. اولاد امانت است. بخوانید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»
4- همسر امانت است. حدیث داریم. این حدیثها را من دیشب دیدم. «إِنَّ النِّسَاءَ عِنْدَ الرِّجَالِ لَا یَمْلِکْنَ لِأَنْفُسِهِنَّ ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً وَ إِنَّهُنَّ أَمَانَهُ اللَّهِ» (مستدرک/ج14/ص251) همسر امانت است. لقمهی حرام خانه میبری؟ به خانمت نان حرام میدهی؟ خیانت به امانت است. خوب خانم که چارهای ندارد. خودش که نمیتواند کار بکند، شوهرش یک چیزی آورده است. تو اگر برای خانمت لقمهی حرام میآوری فکر نکن زنداری تو خوب است. لقمهی حرام میدهی. و زنها اگر به شوهرشان فشار بیاورند، که باید از این درآمد داشته باشی، شغلت را عوض کن، پستت را عوض کن و شوهرشان را وادار کنند، آن هم کمک در جرم است. همسر امانت است. به دلیل این حدیث.
3- حکومت و مسئولیت، امانت الهی
5- حکومت امانت است. حالا شب انتخابات بحث را گوش میدهند، حکومت امانت است. به چه دلیل؟ ببینید. «أَنَّ هَذِهِ الْإِمَارَهَ أَمَانَه» (مستدرک/ج17/ص355) حدیث داریم. «اِماره» با الف. امارت از امیر است، میگویند: فلانی امیر است. امارت یعنی امیر شدن، حاکم شدن، «أَنَّ هَذِهِ الْإِمَارَهَ أَمَانَه» این را میخواهی وکیل مجلس شود؟ در خبرگان است؟ در رییس جمهور است؟ شورای شهر است؟ هر پستی میخواهی به این بدهی امانت است. مواظب باش به چه کسی رأی میدهی. به اهلش! «وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ أَمْرٍ مِنْ تِلْکَ الْأُمُورِ رَئِیساً مِنْ أَهْلِ الْأَمَانَه» (مستدرک/ج13/ص156) امیرالمؤمنین به استاندار میگوید: هرجا مسئول میگذاری، مسئول باید امین باشد. امیرالمؤمنین میفرماید: «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ» (نهج البلاغه/ص366) پست لقمهی چربی نیست که بگویی:الحمدلله لقمهی چربی است. «وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَه» (نهج البلاغه/ص366) این پستها امانت است. امروز میدهند، فردا میگیرند.
اوامر و نواهی خدا امانت است. تمام دستورات امانت است. که ما با امانت چه کردیم، یعنی با دستورهای خدا چه کردیم؟ این چشم امانت است. گفتند: این را ببین. آن را ببین. به جا مصرف کردم. زبان امانت است. این را بگو: «قُولُوا»، «لا تَقُولوا» این را نگو. من با این امانت چه کردم؟ معده امانت است. «کُلُوا» کجا چه بخوریم. «لا تَأکُلُوا» چه چیزی نخوریم. با ارزاق چه کردم؟
4- دین، امانت خداوند در نزد مؤمنان
6- دین خدا امانت است. چه کسی را برای پیشنماز مسجد تعیین میکند؟ چون فامیل تو است؟ چون دلت برایش سوخته است؟ چون پدر در پدرش اینجا پیشنماز بوده است؟ واقعاً باید این مسجد را به ایشان داد، امانت است. الآن به مسجدهای ما خیانت میشود. یعنی یک مسجدی است، جای حساس پر جمعیّت، دادند به کسی که اهلش نیست. اهلش نیست نه یعنی آدم بدی است. ممکن است از اولیای خدا باشد، ولی اگر ولی خدا هم هست هنر ادارهی مسجد را ندارد. ما نمیخواهیم بگوییم: چه کسی بهشتی است چه کسی جهنّمی؟ ولی میخواهیم بگوییم: این جمعیّت و این منطقه و این مسجد، نباید پیشنمازش ایشان باشد. یک مسجد با عظمت را دادند به یک خادم بد اخلاق! این امانت است؟
یکی از علمای اصفهان حمّام رفت. صاحب حمّام به یک دلاّکی که کیسه میکشد، گفت: برو آقا آمده کیسهاش را بکش. وقتی کیسه میکشید، آمد گفت: حضرت آقا این دلاّکی که دارد کمر شما را کیسه میکشد، نماز شبش ترک نمیشود. آقا هم گفت: من برای نماز شب حمّام نیامدم. برای کیسه آمدم این هم نمیتواند کیسه بکشد. نماز شب خوان نمیخواهیم. میخواهم این کیسه بکشد. این هنر کیسه کشیدن ندارد. شما اگر برنج و روغن خریدی، یک آشپز نماز شب خوان میآوری. یا آشپزی که بتواند خوب بپزد. آخر چطور برنج و روغنت را به هر آشپزی نمیدهی. لباس قیمتی داشته باشی، به هر خیاّطی میدهی قیچی در آن بیاندازد؟ این که چون فامیل است، من به او حکم بدهم. چون دوست من است از ما توقّع دارد. اگر اینها باشد آنوقت حکومت اسلامی تبدیل میشود به جمهوری رودروایسی اسلامی! و این نباید باشد.
7- اموال مردم امانت است. یکبار امیرالمؤمنین بیت المال را تقسیم میکرد یک پیرمرد فقیر آمد گفت: آقا این همه پول داری تقسیم میکنی، یک چیز هم به ما بده. حضرت امیر فرمود: «لَیْسَ لِی وَ لَا لَک» (نهجالبلاغه/ص353) اموال نه برای من است، نه برای تو. نه از دسترنج خودم است، پیدا کردم. اینجا حدیثش را نوشتم. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بله، فرمود که: نه دسترنج من است، نه ارث پدر من است. امانت است. باید به اهلش بدهم. بعد به مردم گفت: ای مردم! این پول حق شماست بین شما تقسیم میکنم. اما اگر دوست داشتید به این پیرمرد هم، شما خودتان از ملک خودتان به این پیرمرد… به پیرمرد گفت: بنشین، به مردم گفت: به این کمک کنید. من نمیتوانیم از این پول بدهم. این پول را باید تقسیم کنم، منتهی هرکس سهمش را برداشت میتواند یک چیزی را هم به تو بدهد. خوب دیگر چه؟
8- مرده امانت است. اوه! مرده بله. حدیث داریم غسّال اگر دارد مرده را میشوید، در بدن مرده یک صحنهای را دید، حق ندارد بگوید که این مرده مثلاً چنین و چنان بود. بالاخره مرده شوی بدن را لخت میکند، بدن یک جایی لک داشته باشد، زخم باشد، خوب این معلوم میشود چاقو کش بوده. همهی بدنش سوراخ سوراخ بود، جای بخیّه بود. این معلوم می شود جوانیاش چاقوکشی میکرده است. حدیث داریم مرده در اختیار مرده شوی امانت است. حدیث است. این حدیثها برای خودم هم نو بود.
9- مزد کارگر امانت است. چرا مزد کارگر را نمیدهید؟ اصلاً من نسیه کردم، آن مقداری که شما پهلوی من پول داری امانت است. حدیث داریم اگر بدهکار دارد بدهد. اما نمیدهد. هرشبی که میخوابد پای او گناه دزد را مینویسند. خیلی حدیث داغی است. بابا طلب دارد خوب به او بده. نه حالا باشد یک دست…
5- نماز، از بزرگترین امانتهای الهی
10- نماز امانت است. وقتی صدای اذان بلند میشد رنگ امام میپرید. میگفتند: آقا رنگ شما پرید. فرمود: وقتی آمد که «إِنَّا» عرض کنم به حضور شما که «عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (بحارالانوار/ج5/ص309) ما امانت را بر آسمانها و زمینها عرضه کردیم. زیر بار نرفتند. انسان زیر بار رفت. فرمود: نماز امانت خداست. بعضیها چطور نماز میخوانند. آقا من یک ظرفی را به شما عاریه بدهم. امانت است، مهمانی داری، ظرف را بردار. این قالی را ببر. مهمانی داری در خانهات پهن کن. اما اگر شما امانت را پهلوی من بگذاری، امانت را آمدی در خانهی من پهن کردی، امانت را تحقیر کردی، این درست است؟ نماز امانت است. چطور نماز میخوانی؟ بعضیها به قدری بد نماز میخوانند، امام صادق فرمود: افرادی به قدری زشت نماز میخوانند که آنطور که با خدا حرف میزنند، با همسایهشان حرف بزنند، همسایه جوابشان را نمیدهد. مثلاً باید بگوید: سُبحان الله، سُبحان الله، سُبحان الله، سُبحان الله، میگوید: سُب، سُب، سُب… شما به پلیس بگو: پلیس، پلیس، پلیس، پلیس، (خنده حضار) اگر جواب تو را داد. حدیث داریم. حدیث داریم که بعضیها به قدری زشت نماز میخوانند. با یک لباسی نماز میخوانند، در خانه را میزنند، فوری لباس میپوشد پشت در میآید: سلام علیکم بفرمایید! ببینم چطور شد برای در خانه، لباست را عوض کردی، با خدا آنطور حرف میزدی؟ نماز امانت است. خوب نماز بخوانید. درست نماز بخوانید. اینها حدیث است.
6- جلسات و مجالس، امانت مردم نزد یکدیگر
11- «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَه» (بحارالانوار/ج72/ص465) من قبلاً این حدیثها را شنیده بودم. این جمله را، فکر نمیکردم حدیث است. بعد دیدم حدیث است. آقا نشستیم دو نفری حرف میزنیم، شما چرا ضبط میگذاری. ضبطهای کوچک آمده، آدم دارد با یک کسی حرف میزند، حالا یا شوخی یا جدّی، این نوار میکند. ممکن است من بخواهم این حرف را به ایشان بزنم،«الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَه»، «إذا حدثک إنسان و التفت إلیه فهو أمانه» (شرح نهجالبلاغه/ج18/ص177) در کوچه به شما رسیده حرفی میزند بعد جدا میشود. همین حرف امانت است. شما حق نداری بگویی فلانی به من چه گفت؟ عکسها امانت است. از آلبوم عکس کش میروند، تکثیر میکنند پخش میکنند. ما خیلی خیانتهای ناخودآگاه کردیم. آخر گاهی وقتها انسان ناخودآگاه یک عملی را انجام میدهد. آن خیلی مهم است. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
خدا آیت الله مدنی شهید محراب را رحمت کند. یک روز سر درس آمد، خیلی منقلب و کلافه و در یک حال غیر عادی. به طلبهها گفت: دیشب یک گناهی را کشف کردم که تا به حال توّجه نداشتم این گناه است. دیشب کشف کردم. آخر گناه معلوم است. ما میدانیم گناهانمان چیست. دروغ است، غیبت است، دزدی است. چه و چه است. آخر این چه گناهی است که آیت الله مدنی میگوید: من انجام دادم. بعد هم میگوید: نمیدانستم.مثل اینکه آدم پایش را روی قرآن میگذارد، نمیداند مثلاً این ورق قرآن است. گفتند: آقا می شود بفرمایید: چه گناهی بوده که شما دیشب کشف کردی؟ گفت: نشستم حساب کردم اسمش اسد الله بود. آیت الله مدنی شهید محراب، اسمش اسد الله بود. گفت: نشستم حساب کردم کتابهای مخلوق را بادقت خواندم. کتابهای مخلوق، کتابهای حوزه، لمعه بوده، رسائل، مکاسب، کفایه، خارج، این درسهای حوزه را با دقّت خواندم، تدریس کردم، مباحثه هم کردم. هم با دقّت خواندم، هم با دقّت مطالعه کردم، هم با دقّت مباحثه کردم، هم با دقّت تدریس کردم. مثلاً… اما خدا، خالق من یک کتاب به نام قرآن دارد. قرآن را نه با دقّت مطالعه کردم. نه با دقّت مباحثه کردم. نه با دقّت تحصیل کردم. نه با دقّت تدریس کردم. نا خودآگاه به کتاب مخلوق عنایت کردم، نا خود آگاه به کتاب خالق بیتوجّهی کردم.
الآن هم همینطور است. میگوییم: جلسه پر نشد. مردم نیامدند. خوب به قاری میگوییم: قرآن بخواند تا مردم جمع شوند. یعنی قرآن را به عنوان مکتب نگاه نکنیم، به عنوان تنبک، بزن تا مردم جمع شوند. تحقیر، تحقیرهای ناخواسته، ولذا ما به هم میگوییم: نمازِ را خواندی؟ نمازِ! شما بگو: کجا میروی؟ میروم جلسهی قرائتیِ… اگر من بشنوم که میگویی: جلسهی قرائتیه، میگویم: ببین، بگو: قرائتی، قرائتیه یعنی چه؟ نمازِ! بلند شو نمازِ را بخوان. بعضیها میگویند: ما که نماز خواندیم راحت شدیم. یعنی چه؟ یعنی گیر افتاده بودیم. اصلاً تعبیرها، تعبیرهایی است که قرآن میگوید که: اگر نماز سنگین است معلوم میشود خشوع ندارید.
امیرالمؤمنین میگوید: برای امانتداری مسئولین مملکتی بازرس بفرست. ما سه رقم جاسوس داریم. یک بازرس عمومی، که همهی مردم اگر دیدند یک جایی خلاف میشود، باید خبر بدهند. آقا تریاک وارد شد، فلانی به فلانی چه، یک اطلاعاتی… خدا شهید رجایی را رحمت کند. میگفت: آن زمان میگفت: سی و شش میلیونی، هرکس خیانتی دید، باید به اهلش اطلاع بدهد. این یک حکومت است که حضرت امیر میگوید. میگوید: «بَلَغَنِی أَنَّک» (شرح نهجالبلاغه/ج1/163) «بَلَغَنِی» یعنی گزارش مردمی، یک گزارش ویژه داریم، که میگوید: «وَ ابْعَثِ الْعُیُون» (شرح نهجالبلاغه/ج17/ص68) افرادی را پول بده بروند بازرسی کنند،که امانتها سر جایش است یا خیانت میشود. یک بازرس ویژه که میگوید: «عَیْنِی بِالْمَغْرِب» (نهجالبلاغه/ص406) عیون داریم، «عینی» داریم. «عینی» یعنی بازرس ویژه، بازرس بفرست ببینیم مسئولین درست عمل میکنند یا درست عمل نمیکنند.
7- خیانت در امانت، برابر با بیدینی
حدیث داریم ایمان ندارد کسی که امانت را خیانت کند. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (بحارالانوار/ج69/ص198) اگر کسی به امانت خیانت کند، حتی حدیث داریم به رکوع و سجد نگاه نکنید. ممکن است کسی رکوعش خوب باشد، نمازهای خیلی آبدار بخواند، اما یک بزغاله به این بدهیم تقسیم کن، کبابیهایش را در یخچال برای خودش میگذارد. یعنی 60 سال دو لیتر گریه میکند، سینه هم میزند چنان سینه میزند، ولی سر دیگ هیئت که میرود گوشتهایش را برای خودش برمیدارد. قمه میزند ولی گوشت را برای خودش برمیدارد. حدیث داریم به رکوع و سجود نگاه نکنید. سینه زدن که هیچ! به واجبات هم نگاه نکنید. ممکن است افراد همهی واجبات را انجام میدهند ولی در امانت امین نیستند. حدیث داریم «أَهْلَ الْأَرْضِ» مردم زمین، «لَمَرْحُومُونَ» خدا به آنها رحم میکند، «مَا تَحَابُّوا» به شرطی که همدیگر را دوست داشته باشند، «وَ أَدَّوُا الْأَمَانَه» (بحارالانوار/ج72/ص117) بچههای ما پاک هستند. یک دختر بچهای را من سراغ دارم کوچولو است. سر امتحان رفیقش یک چیزی به او یاد داد. او هم نوشت. بعد ورقهی امتحان را که به استاد داد، آمد گفت: خانم معلّم، یک نمره به من کم بده. سؤال شماره 5 را این بغل دستی به من گفت و من گناه کردم. ببین چقدر پاک است؟ گفت: یک نمره به من کم بده. من نمرهی 18 بگیرم، حلال بهتر از این است که نمرهی 20 حرام بگیرم. دلم سوخت به او گواهینامه دادم. خیانت کردی. خوب این اگر رانندهی کامل نشده شما گواهینامه به او بدهی فردا ماشین برمیدارد یک عدّه را میکشد. تو هم شریک در کشتن آنها هستی. این بوق ماشین امانت است. بوق میزند آمبولانس یا آتش نشانی کنار برو. لج میکند، میایستد. خوب اگر برای آتشنشانی تو کنار نمیروی، اگر آن خانهای که باید یک قالی بسوزد، سه تا قالی بسوزد، تو در اینکه دیر آتش نشانی به آن سوختگی رسید، محل سوخت آن مقداری که دیر رسید، تو هم بیمسئولیت نیستی. برو کنار! جان من امانت است. آقای پزشک تشخیص نمیدهی، بگو: بسمه تعالی بلد نیستم. خوب حالا شما این نسخه را ببر. عمل کن، دو روز دیگر بیا ببینم زندهای یا مرده؟ خوب بگو: بلد نیستم. جان من امانت است. بگو: مرض تو را تشخیص ندادم.
خوب حدیث داریم که در دادن امانت عجله کنید. امانت هم درست بدهید.
آ شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح یک کتابی را از یک کسی امانت گرفته بود، بعد موفّق نشده بود بدهد. از دنیا رفت، به خواب پسرش آمد که در کتابخانه میروی. آن کتاب با آن نشانی برای فلانی است. امانت است سریع برو به او بده. پسرش میگفت: از خواب بلند شدم، رفتم کتابخانه آن کتاب را برداشتم با دو رفتم بدهم، لب در افتادم. یا کتاب افتاد. کتاب افتاد و زخمی شد، فوتش کردم و پاک کردم و رفتم به او دادم. دیدم فردا شب به خواب من آمد. شب بعد آن، تو خواستی امانت را به مردم بدهی، لب در افتاد، کتاب زخمی شد، برو بگو: این پول را بگیر. به مقداری که به کتاب ضربه خورده است، با پول من را حلال کن. به او بگو ممکن است پول نگرفته حلال کند. اگر خیانت کردیم تا نو هستیم برویم جبران کنیم.
من بچه بودم. تابستان بعضی از دهات از جمله نیاسر کاشان میرفتم. درختهایی که میوه داشت میخوردم و فرار میکردم. البته چون مسئله بلد بودم، میگفتم: هنوز 15 ساله نشدم. خیلی میوهی دزدی خوردیم و فرار کردیم. طلبه شدیم، 15، 16 سالگی دیدم نوشته کسانی که مال مردم را خوردهاند باید صاحبش را راضی کنند، گرچه در کودکی باشد. ما گفتیم: در بچّگی، یک سری گناه بخشیده است. اما مال مردم بچّه ندارد. سه ساله هم بودی یک چیزی را کش رفتی، 93 ساله شدی باید بروی بدهی. پول برداشتیم نیاسر رفتیم. گفتم: آقا بیا. من از این درخت خوردم فرار کردم. این پول را بگیر و حلال کن. اکثراً نگرفتند. حلال کردند. یکی دو تا هم پول گرفتند، حلال کردند. چون این لقمهی حرام اثر میگذارد. ببین یک موش، یک سگ مرده که در استخر است، هرچه هم آب در آن میریزی بوی سگ مرده همهی آب را بد بو میکند. لقمهی حرام زندگی آدم را عوض میکند. فکر آدم حرام میشود. عقل آدم حرام میشود. لقمهی حرام بخوریم جای آن… مواظب باشیم امانتها… به چه کسی میخواهی رأی بدهی؟ میخواهی کلید مملکت را به چه کسی بدهی؟ فردا حالا هرکس رییس جمهور شد، آن پستها را میخواهد به چه کسی بدهد؟ با من است، دوستم دارد، دوستم ندارد.
رفتند به امام گفتند: بعضی افراد شخص شما را دوست ندارند. فرمود: دوست نداشته باشند. مگر دوستی من جزء اصول دین است. تا مادامی که دست به اسلحه نبردند، و امنیّت جامعه را به هم نزدند، سلیقههای هرکسی برای خودش محترم است. شما نباید بگویی چون امام را دوست ندارد، پس او را اذیت کنیم. با زور که نمیشود گفت: کسی را دوست داشته باش. حالا، بنابراین باید مسئله مهم باشد. یک مثلی در ایران میزنند. نصفش را من میگویم. نصفش را شما بگویید. میگویند: آدم خوش حساب…. این را من با کم و زیادش هزار بار شنیدم. دیدم حدیث داریم، حدیث داریم که «وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ تَشْرَکُ النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِم» (بحارالانوار/ج47/ص384) تو اگر آدم امینی باشی، شریک مال مردم هستی. آدم خوش حساب، این عین حدیث است. امانت هم نسبت به همه باشد. این آدم بدی است، چه بدی؟ اگر به هر بیدینی هم چک دادی، روز چک باید عمل کنی.
8- اداء امانت، نسبت به همه مردم
وفای به… پدر و مادرت چه خوب و چه بد باید احترام کنی. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» نمیگوید: «و بِالوالِدَینِ مُؤمِنَین» «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» وفای به عهد،و احترام به پدر و مادر و رّد امانت، خدا از یهودیها تعریف میکند. میگوید: بعضی از یهودیها را قنطار بدهی پس میدهند. بعضی یهودیها را یک قران بدهی پس نمیدهند. یعنی حتی اگر یهودی امین بود خدا در قرآن از او تعریف کرده است.
شب انتخابات است… اول این که همه شرکت کنید. در مسائل سیاسی باید شریک شد. به چه دلیل؟ پیغمبر در غدیر خم گفت: باید جمعیت زیاد شود. گفتند: آقا جوانها رفتند. فرمود: بگو: برگردند. آقا هوا داغ است. فرمود: برگردند! پیرمردها عقب هستند، گفت: صبر میکنیم تا برسند. مدت طولانی در غدیر خم ماند، که تندروها برگردند، پیرها برسند، تا آمار جمعیت در غدیر خم… ما باید در انتخابات آمارمان بالا باشد. به هرکس میخواهید رأی بدهید، هرکسی انتخاب کردید، بکنید. اما باید آمار رأی دهندگان زیاد باشد. پس آمار زیاد باشد به دلیل اینکه پیغمبر اسلام، زیر هوای داغ اینقدر داغ بود که کف پایشان میسوخت. لباسهایشان را کفش کردند. بعد دیدند مخشان داغ میشود، بعضیها لباسشان را روی سر میکشیدند، بعضیها زیر پا. یعنی در غدیر خم مردم سوختند که آمار بالا برود. آمار باید، آمار رأی دهندگان خوب باشد، و ما هم باید قصد قربت کنیم، به هرکس بهتر است رأی بدهیم.
خدایا این کشور را خودت همه چیزش را حفظ کن. رهبرش را، دولتش را، رییس جمهورش را، وکیلش را، وزیرش را، امتش را، جوانهایش را، نسلش را، ناموسش را، مرزش را، انقلابش را، عزّتش را، هرچه که به ما دادهای در پناه حضرت مهدی حفظ بفرما. اگر در امانتی خیانت شده است، تا یادتان هست جبران کنید. که بعداً دیگر مشکل میشود.
1- آیه 58 سوره نساء بر چه امری تأکید میورزد؟
1) ادای امانت به اهلش
2 ) حفظ امانات در نزد خود
3) نپذیرفتن امانت از دیگران
2- آیه 5 سوره اعلی، چه چیزی را نعمت خداوند میشمرد؟
1) زنده شدن درختان در بهار
2) زرد شدن برگها در پاییز
3) خشک شدن چوب درختان
3- حضرت شعیب، قومش را از چه چیزی باز میداشت؟
1) پرستش بتها
2) مصرف نادرست اموال
3) هر دو مورد
4- حضرت علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه، چه تعبیری در مورد حکومت به کار برده است؟
1) امانت و مسئولیت
2) قدرت و سلطنت
3) آلودگی و نجاست
5- بر اساس روایات، خیانت در امانت با چه چیزی برابر است؟
1) بیدینی
2) بیعقلی
3) بیعاطفگی