2- آسیب تلاشهای فرهنگی بدون نظارت اسلام شناس
3- احسان به والدین و اطاعت از آنها
4- زهد اسلامی یا بخل اسلامی؟
5- اعتدال در ستایش و سرزنش
6- اعتدال در اقامه نماز جماعت
7- حیاء به جا و بیجا
موضوع: اعتدال در کارها، نه افراط و تفریط (2)
تاریخ پخش: 31/04/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت عزیزان بحث افراط و تفریط را داشتیم. یعنی یک عده خیلی یخ هستند، یک عده هم خیلی داغ. شما میدانید غذای داغ هم مکروه است؟ اما غذای گرم نه، غذای داغ! که نیاز به فوت داشته باشد. قرآن یک آیه دارد میگوید: آدمهای افراطی نباید رهبر شوند. «لا تُطِع» یعنی از این آدمها اطاعت نکن. این آدمها چه کسانی هستند؟ «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» کسی که از خدا غافل است. «وَ اتَّبَعَ هَواه» دنبال هوا و هوسش است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف/28) کارهایش تندروی دارد. «لا تُطِع» اطاعت نکن یعنی چه؟ یعنی به درد رهبری نمیخورد. کسی که غافل است، از خدا غافل است. از قیامت و مسئولیت حساب و کتاب قیامت غافل است. از محرومین و مستضعفین غافل است. از تلف شدن استعدادهایش غافل است. عمرش تلف میشود ولی متوجه نیست که عمرش دارد تلف میشود.
به هر حال. بحث ما راجع به افراط و تفریط بود. یعنی انسان باید میانهرو باشد. به همین خاطر دعاها همه مستحب است، جز یک دعا. یک دعای واجب داریم و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) همهی دعاها مستحب است. دعای واجب که برای خودمان دعا میکنیم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» است. یعنی خدایا ما را در راه مستقیم، راه مستقیم یعنی چه؟ یعنی نه شرقی، نه غربی! نه افراط، نه تفریط. نه تند، نه کند. گرمازدگی مرض است. یخ زدگی هم بد است. نه خوب است آدم یخ زده باشد، نه خوب است آدم گرمازده باشد. منتهی مواردش را گفتیم. در یک جلسه صحبت کردیم و ادامهاش را هم در این جلسه بگوییم. پس بحث ما درسهایی از قرآن و عترت، موضوع: نه افراط، نه تفریط!
1- کوتاهی در کار نیک، حسرت در قیامت
افراط یعنی زیادهروی، تفریط یعنی کمکاری. در قرآن داریم «فَرَّطْت» (زمر/56) روز قیامت افرادی میگویند: خدایا کم کاری کردم. میتوانستم، بالاخره ما که یک قطعه زمین بزرگ داشتیم. چه میشد یک صد مترش را به یک بیخانه میدادیم. میگفتیم: آقا ما چند هزار متر زمین داریم، این صد متر را یک گوشهاش را به تو میدهیم. تو هم خانهدار شوی. افرادی که چندین هزار متر زمین دارند، و یک اتاقش را به کسی نمیدهند، آنوقت میگویند: «فَرَّطْت» این «فَرَّطْت» در قرآن است. میگوید: کوتاهی کردم. ما که پنج تا بچه داشتیم. فرض میکنیم خدا شش تا بچه به ما داد. یک بچه یتیم هم تحت پوشش میبردیم. ما که داشتیم میرفتیم، این آقا را هم که میشناختیم، در راه سوارش میکردیم. حالا یکوقت یک ناشناس است، میگویی: والله نمیدانم چه کسی است؟ ولی یک وقت آدم در خیابان میرود، میشناسد این فلانی است. خوب سوارش میکردی. هرکاری میتوانید بکنید، بکنید. بعداً غصه خواهید خورد. نماز جماعت بروید. فردا که پیر شدی، یا پایت در گچ شد، نمیتوانی بروی. ویلچری شدی. آنوقت ایامی هم که مسجد نمیروی، خدا ثواب مسجد را به تو میدهد. میگوید: ایشان تا پا داشت، میرفت. حالا هم که نمیرود ثوابش را به او میدهیم. یک سال وضعتان خوب است، دو دختر را جهاز بدهید. دو تا پسر را داماد کنید. هرکار خیری میتوانید بکنید، بکنید. اگر کسی کار خیری را انجام داد، بعد هم نتوانست، با اینکه نمیتواند… مثل دولت، شما سی سال برایش کار بکنی، بعد هم که کار نکنی در خانه بنشینی، حقوقت را میدهد. خدا خیلی «ارحم الراحمین» است. یک دانه میگیرد و یک خوشه میدهد. و گاهی یک دانه در زمین فرو میکنی، چند خوشه میدهد. «فی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَه» (بقره/261) گاهی یک دانه در زیر خاک میکنی، هفت تا خوشه، در هر خوشهای صد تا دانه! «وَ اللَّهُ یُضاعِف» (بقره/261) بعد میگوید: فکر نکن هفتصد تا است. من از هفتصد تا هم میتوانم اضافه بدهم. یک عمل خیری انجام میدهی، قرآن میگوید: «خالِدینَ فیها» (بقره/162) تا ابد کامیاب میشوی. من چقدر کار کردم؟ 50 سال کار کردم. میگوید: نه، جزای من «خالِدینَ» تا ابد است.
گفتیم افراط و تفریط در حجاب، در عبادت، در محبت، در شهوت، در خرج کردن، در احزاب سیاسی، در قتل، در قتل هم من یک خاطره دارم برای شما بگویم. اینها که جلسه تفسیر دارند بدون اسلام شناس، یک چیزی اینجا رُک بگویم. میترسم نگویم، قیامت گیر باشم. تمام کسانی که کار دینی و قرآنی میکنند باید زیر نظر یک اسلامشناس باشد. اسلامشناس هم کسی است که حداقلِ اقلِ اقل یعنی ضعیفترینشان باید ده سال در حوزه باشد. بنده حالا میترسم فردا علما من را توبیخ کنند که تو چرا در تلویزیون گفتی هرکس ده سال در تلویزیون باشد اسلام شناس است؟ من دیگر قیمت تعاونی حساب کردم. وگرنه بنده ممکن است سی سال هم درس بخوانم اسلام شناس نباشم. حالا حداقل، حداقل باید ده، پانزده سال در حوزه باشد. ما دارالقرآنهایی داریم در بسیاری از جاها دارالقرآن است، از مردم هم پول میگیرند، تصمیمات هم میگیرند. کارها خداپسندانه نیست. بنده در یک جایی رفتم. گفتند: کار فرهنگی کردیم. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار) گفتیم: خوب چه کردید؟ گفتند: هرچه «اِبن» است در قرآن درآوردیم. گفتیم: خوب «عیسی ابن مریم» چه کاری به کار فرهنگی دارد؟ گفتند: «اِبن» در آن است. مگر کسی که میخواهد تربیت کند نمیخواهد روی بچهها کار کند.
تمام جاهایی که میخواهند کار قرآنی بکنند باید زیر نظر یک اسلامشناس باشند. وگرنه گیر هستند. بنده اعتقادم این است.
2- آسیب تلاشهای فرهنگی بدون نظارت اسلام شناس
افرادی در مملکت خیلی زحمت میکشند، خیلی خودکشی میکنند، روزی شانزده ساعت، هفده ساعت، کمتر و بیشتر کار میکنند. قطعاً اینها جهنّمی هستند. بعضیهایشان! من روزی شانزده ساعت کار کنم در جهنم بروم؟ بله قرآن گفته است. قرآن گفته اگر یک کاری بکنید که استاندارد نباشد، جهنم دارد. «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ» (غاشیه/3) «تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» (غاشیه/4) «عَامِلَهٌ» یعنی عمل کرده، بیکار نبوده است. خیلی جان کنده است. «نَّاصِبَهٌ» نَصَبَ یعنی خودش را به تَعَب انداخته است. «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (شرح/7) «نَّاصِبَهٌ» خودش را به تَعَب انداخته است. هم کار کرده است، هم جان کنده است، اما نتیجه «تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» است. قیامت جهنم میرود. چرا؟ برای اینکه کار او روی فرم نبوده است. مثل کسی که ساختمان میسازد، کلی پول کارگر و بنا را میدهد، اما شهرداری میآید خراب میکند. میگوید: اینجا مسیر سیل است. اینجا شما حق ساختمان نداری. اگر صدها میلیون هم خرج کنی که این ساختمان استاندارد نباشد، شهرداری خراب میکند. «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ تَصْلىَ نَارًا حَامِیَهً» خیلیها در قرآن کار میکنند اما جای آنها جهنّم است. برای اینکه دور از چشم اسلامشناس هستند. یک نمونه بگویم. به مناسبت بحث…
من وارد یک جایی شدم، دیدم جمعی دارند روی قرآن کار میکنند. گفتم: شما اسلام شناس هم دارید. گفتند: نه ما دانشگاهی هستیم. فوق لیسانس ادبیات عرب! و نیاز به آخوند نداریم. گفتم: خوب! طبق ادبیات عرب این آیه را معنا کن. «لا یُسْرِف» (اسرا/33) یعنی اسراف نکن. «فِی الْقَتْلِ» در قتل یعنی در آدمکشی. اسراف نکنید. این آیه یعنی چه؟ یعنی یک نفر را میشود کشت؟ چون نگفته که نکش. گفته در کشتن اسراف نکن. افراط نکنید. بحث ما افراط و تفریط است. طبق ادبیات عرب این آیه یعنی چه؟ یعنی اسراف نکن. پس یکی را میشود ترور کرد. مگر با ادبیات عرب میشود قرآن تفسیر کرد؟ این آیه یک چیزی میخواهد بگوید. قرآن مثل چشم است. شما چشمت را با چاقو در بیاوری در نعلبکی بگذاری، نمیبیند. این چشم وقتی اینجاست میبیند. باید مویرگها و رگموها وصل باشد، تا ببینیم. چشم به تنهایی نمیبیند. این آیه به تنهایی چه میشود؟ گفتم: قصه این است. دو قبیله بودند، قبیلهی (الف) یک نفر از قبیلهی (ب) را کشت. آنها گفتند: حالا که یکی از ما را کشتی، ما ده نفر از شما میکشیم. یا ما چند نفر از شما را میکشیم. آیه آمد یکی به یکی… این یکی به یکی، یعنی در قصاص اسراف نکن. یعنی در کشتن قصاصی، نه کشتن همینطوری! فهم دین مهم است.
شما مفاتیح را باز میکنی، من این را به نظرم گفتم. احتمال دارد تکراری باشد. احتمال هم دارد جای دیگر گفتم. این را یادم است گفتم. منتهی یادم نیست در تلویزیون گفتم یا در سخنرانیهای دیگر… شما اول مفاتیح را نگاه کنید. نوشته دعای ساعت اول روز، دعای ساعت دوم، دعای ساعت سوم، دعای ساعت چهارم، دعای ساعت پنجم، میخندد. میگوید: مردم به فضا رفتند، آخوندها نوشتند دائم بنشین دعا بخوان. این دین است؟ این دین است. مردم اف 16 ساختند، تکنولوژی همهی دنیا را گرفت. شما آخوندها میگویید: دعای ساعت اول، دعای ساعت دوم! خوب ببین این فهم میخواهد. فهمش این است اگر شما رفتی ترمینال، پایانه دیدی مثلاً نوشته تهران- اصفهان ساعت 7، تهران- اصفهان ساعت 8، تهران- اصفهان ساعت 9، معنایش چیست؟ یعنی دائم برو اصفهان و برگرد؟ یا اینکه هر ساعتی خواستی بروی، ماشین هست؟ اگر نوشته داروخانهی شبانه روزی، معنایش این نیست که شبانه روز دارو بخر. معنایش این نیست که شبانهروز دارو بخور. یعنی هر ساعتی بیمار داشتی، دارو هست.
خوب فهم دین، «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل» یعنی چه؟ فهم میخواهد. یک کسی در خیابان راه میرفت، نگاهش به شکمش بود. گفتند: چرا چنین راه میروی؟ گفت: دکتر گفته: مواظب شکمت باش. (خنده حضار) خوب این مواظب شکمت باش، فهمیدن میخواهد. این نفهمید یعنی چه. حالا اگر اسلامشناس نبود، از فیلمهای نوارها استفاده کنیم. از روی یک کتاب مفید بخوانیم. بسیاری از قصهها دروغ است. بسیاری از حدیثها جعلی است، دروغ است. بسیاری از شعر شعرای درجه یک دروغ است. قرآن میگوید: اگر یک خبری شنیدید، حق ندارید تا این خبر را شنیدید، پخش کنید. این خبر را به خبرشناس بدهید. «لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» (نسا/83) آنهایی که اهل استنباط هستند. تحلیل گر دقیق و امینی هستند، تحلیلگران دقیق و امین تحلیل کنند بعد به شما بگویند.
3- احسان به والدین و اطاعت از آنها
در اطاعت از والدین و احسان به پدر و مادر، چه خوب چه بد. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) البته قرآن میگوید: اگر پدر و مادر خواستند از خط توحید تو را کج کنند، «فَلا تُطِعِ» دو جا «فَلا تُطِعِ» گفته است. یعنی در اینجا گوش به حرف پدر و مادرت نده، گوش به حرف پدرت هم نده. چون پدر و مادر دارند تو را از مرز خدا دور میکنند. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» احسان میکنم، اما اطاعت نمیکنم. مثل اینکه شما را دوست دارم، اما هرچه گفتی بخور نمیخورم. ممکن است من شما را دوست دارم، شما بگویی: این غذا را بخور. خوب من میفهمم این غذا برای من خوب نیست. همان قرآنی که چهار بار میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» دو بار هم میگوید: «فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/8) اطاعت از پدر و مادر مرز و اندازه دارد.
ازدواج یک معروفی است. یعنی پدر و مادرها مانع ازدواج هستند. به دخترش میگوید: حالا باشد لیسانست را بگیری، بعد! حالا باشد لیسانست را بگیری، بعد. بابا من این را گفتم. یک کسی تشنهاش است. میگوییم: تشنه هستی؟ بعد از لیسانس به تو آب میدهم. اِ… حرف غلط است. کسی که تشنه است، آب میخواهد. ممکن است یک دختری در دبیرستان باشد، مصلحتش ازدواج باشد. و خواستگار هم دارد. پدر و مادر حق ندارند اینجا مانع شوند. اینکه قرآن آیات زیادی دارد، میگوید: «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّه» (اعراف/45) راه خدا را میبندند. بعضی پدر و مادرها راه خدا را میبندند. حدیث داریم هر اولادی به طور طبیعی راه حق میرود. بعضی پدر و مادرها هستند که بچهها را کج میکنند. افراط و تفریط در اطاعت از والدین.
افراط و تفریط در خوردن. این را دیگر بلد هستید. «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» (اعراف/31) یکی از اینهایی که قرآن را قاطی میکرد، میگفت: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» (خنده حضار) یعنی یک آیه را از یک جای دیگر به جای دیگر میزد. «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» خوردن، ولی دور از افراط و تفریط. گاهی وقتها میگویند: آقا این برنج زیاد آمده است. اسراف میشود، بخور! خوردن اسراف است، نه گذاشتن. اگر نخوری، چند تا دانه برنج اسراف میشود. اما اگر بخوری یک آدم اسراف شده است. معنای اسراف هم این نیست که بخور، تا ته! چه خبر است اسراف میشود. معنای اسراف چیست؟ اصلاً گاهی وقتها ارزان خریدن غلط است. گاهی وقتها مصلحت این است که ما گران خرج کنیم. بد نیست یک خاطره بگویم.
ما یک خانهای برای 46 سال پیش تهران، نزدیک راه آهن خریدیم. رفیتم پشت بام دیدیم، موزاییکهایش مثل پنیر سوراخ سوراخ شده است. گفتیم: خوب، آجرها را بکنیم. موزاییکها را، یا ایزوگام کنیم، یا موزاییک. موزاییکها را که کندیم، دلمان نیامد دور بریزیم. گفتیم: حیف است. کارگر گرفتیم پایین آوردیم، که این را استفاده کنیم. یک کارگر گرفتیم، موزاییکها را از پشت بام پایین آورد. یک کارگر گرفتیم دائم با تیشه این سیمانهایی که چسبیده بود، بکند. یک کارگر گرفتیم، طبقهی همکف را با این موزاییکها فرش کند. بعد دیدیم سوراخ سوراخ است، یک کارگر گرفتیم، دوغ آب ریختیم. بعد دوغ آب باد کرد، یک کارگر گرفتیم آمد ساب زد. (خنده حضار) گاهی وقتها انسان به خیال اینکه صرفهجویی کند، غلط میکند. همهجا هم ارزان خرج کردن غلط نیست. همهجا ارزان خرج کردن…
یک رفیقی داشتیم، اتفاقاً معاون ما هم شد. گفت: حالا فهمیدم چرا معاون تو شدم؟ گفتم: چطور؟ گفت: برای اینکه عقل من و تو یکطور است. گفتم: چطور؟ گفت: همین کاری که تو برای موزاییک کردی، من هم برای لباسهایم کردم. (خنده حضار) یک کاسهی سفالی داشتیم، این ترکید و شکست. دلم نیامد دور بیاندازم. کاسه آن زمان پنجاه تومان میارزید. میگفت: دویست و پنجاه تومان چسب خریدم، این کاسهی پنجاه تومانی را به هم بچسبانم. رفتم بچسبانم، چسب روی قبای من ریخت. روی لباسم، دوباره دویست و پنجاه تومان قبایم را اتوشویی دادم. میگفت: حالا فهمیدم چرا با هم همکار هستیم. اینکه میگویند: اسراف نکن، معنایش این نیست که هرکس چیز است خوب است. گاهی یک صندلی محکم میخری گران! اسراف نیست. و گاهی صندلی میخری که هر سه سال یکبار همه به هم میریزد. قضاوت اسراف با ما نیست که چه چیزی اسراف است.
شخصی خدمت امام آمد گفت: من چند تا پیراهن دارم. اسراف است؟ فرمود: همه را میپوشی؟ گفت: بله! گفت: اگر همه را میپوشی اسراف نیست. ممکن است آدم روزی یک پیراهن بپوشد اسراف نیست. اسراف این است که مورد استفاده قرار نگیرد. وگرنه کسی چهار جفت کفش دارد، ولی چهار تا را که نمیپوشد. هر روز یکی را میپوشد. اگر مورد استفاده هست، اسراف نیست. غذا زیاد میپزی، اما دور نمیریزی. اسراف نیست. مقداری که مهمان هست، خوردند. باقیاش را یا در یخچال میگذاری یا به کسی میدهی. دور ریختن اسراف است. زیاد پختن اسراف نیست. اینها را باید معنا کرد. معنای دین مهم است.
4- زهد اسلامی یا بخل اسلامی؟
حالا، عرض کنم به حضور شما که ما خانه یک بزرگواری مهمانی رفتیم. اول انقلاب یک سوپی آورد، سر کشیدیم. آمدند سینی را بردند. آقا که تشریف آورد. سلامعلیکم! گفت: غذا خوردید؟ گفتیم: یک سوپ سر کشیدیم. گفت: غذای ما همان است. گفتیم: خوب میگفتی با نان میخوردیم. (خنده حضار) ما فکر کردیم این سوپ قبل از غذا است. گفت: ما انقلاب کردیم که زهد اسلامی را پیاده کنیم. گفتم: زهد یعنی چه؟ زهد یعنی نخور. نه اینکه به مهمانت نده. این زهد اسلامی نیست. این بخل اسلامی است. (خنده حضار) روایاتی که میگوید: حضرت امیر نان خالی میخورد، یعنی خودش نان خالی میخورد. شما یک حدیث پیدا نمیکنی حضرت علی به مهمانش نان خالی داده باشد. شما برای من غذا بیاور بخورم، تا آخر عمرت هم خودت نان خالی بخور. یک خرده فکر کرد و خوب سوادش بیست برابر من سواد داشت. خیلی مهم بود. گفت: راست میگویی من قاطی کردم! دو شاخهی تلفن را در برق زدم. یعنی زهد و بخل را… من تعجب میکنم. گاهی خواص قاطی میکنند، آنوقت عوام میگویند: ما نیاز به آخوند نداریم.
یک کسی دیوانه شده بود. روز اول دیوانگی، یک پرچم دست گرفت و شروع به خواندن کرد. های های های های کربلا میروم! یک دیوانه دیگر رسید گفت: کجا میروی؟ گفت: کربلا میروم. گفت: کی دیوانه شدی؟ گفت: امروز صبح! گفت: من سی سال قبل از تو دیوانه شدم، هنوز امامزادهی شهر نرفتم. تو روز اول دیوانگیات میخواهی کربلا بروی؟ (خنده حضار) ما خجالت میکشیم بعد از یک عمری هنوز دسته گل آب میدهیم. زهد و بخل را قاطی میکنیم. معنای زهد یعنی چه؟ معنای اسراف یعنی چه؟ اصلاً زهد یعنی چه؟ زهد یعنی روی حصیر بنشین یا دل به دنیا نبند، ممکن است کسی روی حصیر بنشیند. دل به این حصیر بسته باشد. این زاهد نیست. ممکن است کسی روی قالی بنشیند اما دل به قالی نبندد. ممکن است کسی یک دوچرخه قراضه دارد. ولی به برادرش هم نمیدهد. ممکن است کسی یک ماشین گران دارد، کلیدش را به رفقا میدهد میگوید: بروید استفاده کنید. زهد معنایش نداشتن نیست. معنای زهد این است که داشته باش، اما دل به آن نبند. گاهی وقتها آدم نمیخورد، زاهد نیست. مثلاً باقلوا میآورند، میگوید: من نمیخورم. میگویم: چرا نمیخوری؟ میگوید: آخر شیرینی قبل از غذا جلوی اشتها را میگیرد. من باقلوا نمیخورم، اما زاهد نیستم. باقلوا را نمیخورم چون میخواهم پلو بخورم. گاهی وقتها افرادی از دنیا میگذرند برای اینکه به دنیا برسند. یعنی راه رسیدن به پول این است که از خیر باقلوا بگذرد. هرکس از دنیا گذشت زاهد نیست. خیلیها گریه میکنند، ولی گریهشان روی معرفت نیست. گریهشان هم از روی معرفت نیست.
تقوا چیست؟ علم چیست؟ شما کامپیوتر را بزنید، «لَیْسَ الْعِلْم… این»، «بل العلم… این»، «لیس الزهد… این»، «بل الزهد… این»، «لیس الشجاعه… این»، «بل الشجاعه… این» باید معنا کنیم عزت یعنی چه؟ زهد یعنی چه؟ تقوا یعنی چه؟ شجاعت یعنی چه؟
5- اعتدال در ستایش و سرزنش
افراط و تفریط در ملامت و سرزنش، توبیخ داریم اما به مقدار کم. حدیث داریم اگر بچهات را زیاد توبیخ کنی، این بچه لجباز میشود. بلند شو استکان را بشوی تو که تجدید شدی. برو نان بگیر تو که تجدید شدی. بیا کار بکن تو که از کنکور رد شدی. بابا یکبار، حق ملامت نداری! کسانی که زیاد نیش بزنند، بچه تربیت نمیشود. بدتر لجباز میشود. حدیث داریم. تعریف هم به اندازه، تعریف هم به اندازه، اگر کسی را تعریفش را کردند باید بلند شود، جلوی تعریف را بگیرد. بگوید: آقا این حرف را نزن. من اینطور که شما میگویی نیستم. آقا من دکتر نیستم. خوب وقتی دکتر نیستی بگو: نیستم. نه بگذار بگویند. حالا که جا افتاده است، بگذار بگویند. آنوقت همان کلمهی دکتر ممکن است اسباب درد سر تو شود. همان مهندسی… لقبی را که اهل آن نیستید، اجازه ندهید کسی به شما بگوید. یک طلبهای، یک آقایی در یک جلسهای گفت: آیتالله قرائتی! من بلند شدم گفتم: آقا من آیتالله نیستم. گفت: بنشین! این کت و شلواریها الکی به هم دکتر و مهندس میگویند. بگذار ما آخوندها هم الکی به هم آیتالله بگوییم. (خنده حضار) ببینید اگر کسی لقبی را به او دادند، که اهلش نیست باید بگوید: من اهلش نیستم. اگر خوشحال شود قطعاً جهنمی است. قطعاً آن را از کجا میگوید؟ به دلیل قرآن! قرآن میگوید: «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا» (آلعمران/188) دوست دارند ستایش شوند به لقبی که در آنها وجود ندارد. «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَه» (آلعمران/188) احتمال ندهید اینها اهل فوز و رستگاری باشند. اینها قطعاً جهنمی هستند. به کسی گفتم: لقب شما چیست؟ گفت: لقب من چیزی است که در تو نیست. گفتم: چه چیزی در من نیست. گفت: شهامت… گفت: لقب من شهامت است. میخواست بگوید: کاشیها ترسو هستند. دروغ میگویند. کاشیها شجاع هستند. نمونهاش هم من! ولی حالا متلک میگفت. مواظب باشیم در تواضع بیش از اندازه تعریف نکنیم. بیش از اندازه توبیخ نکنیم.
6- اعتدال در اقامه نماز جماعت
در نماز نه افراط، نه تفریط! حضرت میفرماید: «لَا تَکُونَنَّ مُنَفِّرا» (بحارالانوار/ج33/ص608) یک طوری نماز نخوان که مردم فرار کنند. من بارها این را در تلویزیون و جای دیگر در مساجد گفتم. روحانیون عزیز بین دو نماز مسئله نگویند. حدیث، استخاره، تعبیر خواب، هیچ چیز! دو تا نماز را به هم بچسبانند. یک تعقیبات حضرت زهرا (س) آن هم یک دقیقه میکشد. چون افرادی میخواهند نماز بخوانند، ولی حال سخنرانی ندارم، بگویی: آقا من اگر بعد از نماز حدیث نخوانم فرار میکنند. خوب فرار کنند. خوب حالا اگر مردم را با قلاّب اسیر گرفتی، این برای شما ارزش است؟ سی نفر با رضایت بنشینند، بهتر از این است که پنجاه نفر با کراهت بنشینند. ما اگر کم حرف بزنیم و حرف خوب بزنیم، مردم فرار نمیکنند. بنده الآن هفت، هشت سال است دانشگاه هستم. جمعیت هزار نفر، دو هزار نفر دانشجو، استاد دانشگاه، میآیند مینشینند، بعد از نماز من هفت دقیقه صحبت میکنم. تقریباً همه مینشینند. شاید از دو هزار نفر، ده نفر، بیست نفر بروند. همین دانشگاه تهران که نماز جمعه است. اگر پنج دقیقه حرف بزنیم و حرف مفید بزنیم، مردم مینشینند. نماز میخوانیم طولش ندهیم. خیلی هم سریع نخوانیم که اگر کسی درد زانو دارد…
در مسجدهای ما متأسفانه یک کار بدی میشود. من رفتم یک مسجد تهران. دیدم هرچه مرد هستند پایین هستند. هرچه زن هستند بالا هستند. درد زانو در زنها بیشتر از مردها است. زنها حاملگی هم دارند که مردها ندارند. آنوقت هرچه زن حامله و درد پایی است، میگویند: پشت بام برو. هرچه جوان است پایین میآید. گفتم: آقا یک پرده بکشید، زنهایی که درد پا دارند پایین باشند. خیلی جاها مسجد را مثل ارث پدر تقسیم میکنند. دو سومش برای مردها، یک سومش برای زنها! اینکه ارث نیست. هرکس جمعیتش بیشتر است، در ادارهها هم همینطور است. چون من مدیر کل هستم، اتاقم باید دراز باشد. نه آقا! ممکن است اتاق مدیر کل روزی بیست نفر مراجعه کنند. اتاق معاونینشان چهل نفر. باید اتاق معاون بزرگتر از اتاق رییس باشد. چون مراجعین بیشتر هستند.
7- حیاء به جا و بیجا
افراط و تفریط در حیاء، بعضیها خیلی بیحیا هستند. هرچه میخواهند به هرکسی میگویند. بعضیها هم در مسایل واجب خجالت میکشند. میگویم: غسل بلد هستی؟ میگوید: نه! میگویم خوب، میگوید: من خجالت میکشم. قرآن بخوان. میگوید: خجالت میکشم. میگویم: بلند شو یک اذان بگو. میگوید: خجالت میکشم. میگویم: این شماره تلفن، تلفن کن از آن آقا بپرس. میگوید: خجالت میکشم. حدیث داریم خجالت نابجا احمقی است. «الْحَیَاءُ حَیَاءَان» ما دو رقم حیا داریم. «حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» (بحارالانوار/ج68/ص331) خجالت عقلی داریم. خجالت احمقی هم داریم. خجالت عقلی این است که چون پدر من است، ادب میکنم. هرچه هم به من جسارت کند چیزی نمیگویم.
ببینید این آخرین حرف است میزنم. قرآن راجع به مردم میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» (نحل/90) آیهی قرآن است. عدل یعنی عدالت. احسان هم یعنی نیکی. خدا امر کرده در جامعه با عدالت و نیکی رفتار کنید. با عدالت یعنی چه؟ عدالت یعنی هموزن. او گفت: احمق، میتوانیم بگوییم: خودت احمق هستی! ابتر! «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) خودش ابتر است. اینها خل هستند. فرمود: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/13) خودش خل است. اگر مردم گفتند: احمق، ابتر، میشود گفت: خودت احمقی، خودت… اما اگر پدر به بچهاش گفت: نِکبت! پسر حق ندارد بگوید: خودت نکبتی! (خنده حضار) در مردم «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» نسبت به پدر و مادر میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» نگفته: «وَ بِالْوالِدَیْنِ العَدلُ و إلاِحْسان» گرفتید چه شد؟ نسبت به مردم عدل و احسان، نسبت به پدر و مادر فقط احسان. یعنی اگر پدر در گوشت زد، شما حق نداری بزنی. بگویی: نه! من باید عادل باشم. او یکی زد، من هم یکی میزنم. نه، بابا این برای مردم است. عدالت برای مردم است. اگر مادر نفرین کرد، خدا مرگت بدهد! نگو: خدا تو را مرگ بدهد. اِ… بله، در قرآن داریم که خدا مرگت بدهد! «مُوتُوا بِغَیْظِکُم» (آلعمران/119) خدا مرگتان بدهد. از غیظ بمیرید. با مردم میشود هرطور او حرف زد، البته آن هم بهتر است که با مردم هم بهتر این است «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) با مردم هم اگر چیزی گفت، چیزی نگو «مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) «خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) «مَرُّوا کِراماً»، «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) یعنی قرآن گفته: مردم هم اگر متلک گفتند، قورتش بده. حالا اگر خیلی دیگر بریدی، همان کلمهای که او گفت، همان را بگو.
در خشم و شادی، در شادی داریم لبخند بزنید، اما بعضی در جشنها قهقهه میخندند. خوب این خندههای قهقهه بعدش عقوبت دارد. ولذا داریم وقتی یک جلسهای خیلی خندیدید بگویید: خدایا حالمان را نگیر. «الهی لَا تَمْقُتْنِی» (بحارالانوار/ج46/ ص290) یعنی کنترل کنید هم خشم را، هم شادی را…
در خواب نه افراط، نه تفریط، در پوشاک، در کار، نه دنیا را جمع کنید، دنیا پرست شوید. نه دنیا را ترک کنید. در این قرآن 115 کلمهی دنیا آمده است. 115 کلمهی آخرت. یعنی چه؟ یعنی دنیا و آخرت باید با هم باشد. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَه» (بقره/201) هم دنیا، هم آخرت! حدیث داریم کسی دنیا را رها کند از ما نیست. آخرت را هم رها کند، از ما نیست. اصلاً امتیاز ما بر مادیون این است. همان سیبزمینی و برنج و ماشین و مترو و فرودگاه و نمیدانم آب و برق و انرژی هستهای و هرچه دارند ما هم داریم. منتهی ما یک آخرت داریم که آنها آن آخرت را ندارند. مثلاً آدمهایی که نماز نمیخوانند. از همین دنیا استفاده میکنند. آبش، هوایش، اکسیژنش، غذایش، خوراکش، پوشاک، مسکن، منتهی ما هم همه استفاده میکنیم یک رابطه هم با خدا داریم. آنوقت روز قیامت او دستش خالی است. عقل کسی دارد که آخرت هم داشته باشد. «إِلَیْهِ الْمَصیر» (مائده/18) چشماندازش بیست ساله نباشد. چشماندازش «إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/46) تا ابدیت باشد.
خدایا کمتر از آنی و کمتر از یک چشمبه هم زدن ما را به خودمان واگذار نکن. همهی ما را برای همیشه در همهی کارها دست ما را بگیر.
1- قرآن، پیروی از چه کسانی را نهی کرده است؟
1) کسانی که از خدا غافل شدهاند.
2 ) کسانی که گرفتار افراط و تفریط شدهاند.
3) هر دو مورد
2- آیه 261 سورهی بقره، پاداش چند برابر الهی را مطرح میکند؟
1) هفت برابر
2) هفتاد برابر
3) هفتصد برابر
3- آیات ابتدایی سورهی غاشیه دربارهی چه کسانی است؟
1) تلاشگران دوزخی
2) تلاشگران بهشتی
3) گنهکاران دوزخی
4- سفارش قرآن دربارهی والدین چیست؟
1) گاهی عدالت، گاهی احسان
2) احسان در همهجا
3) اطاعت در همه جا
5- آیه 188 سورهی آل عمران، چه کسانی را جهنمی میشمرد؟
1) کسانی که دوست دارند مورد ستایش دیگران باشند.
2) کسانی که همواره دیگران را مورد ستایش قرار میدهند.
3) کسانی که دوست دارند به کاری که نکردهاند، ستایش شوند.