اعتدال در باورها و رفتارها -2

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث ما در ما رمضان 82 در جستوی راه مستقیم بود «اهدنا الصراط المستقیم» این راه مستقیم چیه؟ گاهی وقتها آدم می‏گوید چیه قصه نمی‏داند چیه مثلا نماز چیه؟ زمین می‏لرزد می‏گویند نماز آیات نماز زلزله بخوان آسمان باران نمی‏دهد می‏گویند نماز باران بخوان چه آمپولی است این نماز که خدا هم به زمین فرو می‏کند هم به آسمان زمین زلزله می‏شود نماز آیات نماز زلزله باران نمی‏آید نماز باران این راه مستقیم چی چیه که همه ما حتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) باید بگوید «اهدنا الصراط المستقیم» پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم باید بگوید با اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سوار بر راه مستقیم است «یس * والقرآن الحکیم * انک لمن المرسلین * علی صراط مستقیم» علی می‏دانید یعنی چه؟ علی یعنی تسلط.
بحث ما در جستجوی راه مستقیم راه میانه راه وسط راه اعتدال نه افراط نه تفریط چیه ماجرا که پیغمبری که خدا می‏گوید که «انک» بدرستی که «انک لمن المرسلین» تو از پیامبرانی «علی صراط مستقیم» تو بر صراط مستقیم مسلط هستی با اینکه… تو که تسلط بر راه مستقیم داری تو هم که پیغمبری در نماز باید بگویی «اهدنا صراط المستقیم» چی چیه قصه؟ مثل آدمی که صبح تا شام توی حمام است به آن هم بگوئیم برو زیر دوش صبح تا شام توی حمام است ولی باز هم می‏گوئیم برو زیر دوش کسی که تسلط بر راه مستقیم دارد باز هم می‏گوئیم بگو «اهدنا صراط المستقیم» (نمی‏شود گفت من مخترع برق هستم من مبتکر برق هستم من رئیس سازمان برق هستم من رئیس کارخانه برق هستم تو هم که رئیس کارخانه برق هستی تو هم باید برق خانه ات را روشن کنی. راه مستقیم، افراط و تفریط خیلی شاخه دارد اصلا عدالت توی هستی… اصلا وجود بشر عادل است اگر واقعا دست ما یکی اش بزرگ بود یکی اش کوتاه پای ما یکی اش بزرگ بود یکی اش کوتاه کله ما با سلول، با استخوان نمی‏خورد اگر اندام یک… مثلا فرض کنید که استخوانهای بدن رشد می‏کرد اما اعصاب رشد نمی‏کرد اگر 10 روز استخوان، حالا 10 روز یا یک ماه اگر یک ماه استخوان رشد کند اما اعصاب ما رشد نکند همه بدنمان درد می‏گیرد آخ آه! می‏گوئیم چیه؟ می‏گوید استخوآنها دارد فشار می‏آورد به بدنام اما اعصاب دنبالش کش نمی‏آید خیلیه! هوایی که هست هوای طبیعی است اگر هوای ما طبیعی نبود.
 یک جوان یک روز آمد توی نهضت سواد آموزی گفت آقای قرائتی می‏خواهم داماد شوم هیچکس زن من نمی‏شود گفتم چرا؟ گفتم یعنی چه؟ گفت پوست بدن من بدبو است گفتم پوستت گفت بله، بو کن من دستش را بو کردم دیدم عجب عجب نعمتی است واقعا اگر… مثلا ما اکسیژن می‏گیریم کربن می‏دهیم عوض اش درخت‏ها کربن می‏گیرند اکسیژن می‏دهند اگر همه مان اکسیژن می‏گرفتیم کربن می‏دادیم خلاص همه مرده بودیم این زاد و ولد اگر همه 10 سال دختر بزایند 10 سال همه پسر بزایند این مسئله نر و مادگی این مسئله اکسیژن و کربن این مسئله این دست و آن دست مسئله مخ و پا اصلا یک توازن و یک اعتدالی در کل آفرینش وجود دارد اگر نبود چی می‏شد؟ در قانون تعادل هست می‏گوید اینجا 2 تا شاهد اینجا یک شاهد اینجا 4 شاهد به این 10 تا شلاق بزنید به این 20 تا شلاق بزنید آن را 30 تا آن را ببخشید آنجا سفت بگیرید آنجا عفو کنید تمام قوانین‏ها طبق حتی نه نسل… نسل آینده را هم می‏بیند روزه بده… روزه بگیرید در شیرت اثر می‏کند بچه ات ممکن است مریض شود مادر روزه ات را بخور چرا؟ برای اینکه اگر روزه گرفتن در تغزیه نسل بعد هم اثر می‏کند تو از حالا روزه ات را بخور برای حفظ جسم نسل بعد)
اعتدال در احکام و تکالیف دینی‏
خیلی اسلام دین قشنگی است در کارها یکسری کارها را به مرد گذاشته‏اند چون قدرت و خشونت می‏خواهد مرد قدرت خشونت و قاطعیت اش قوی است یکسری کارها را مهر و عاطفه و حوصله می‏خواهد به زن واگذاشته‏اند یک کسی می‏گفت چرا زنها مثلا فلان شغل را نداشته باشند گفتیم بابا پست که نیست دنبال آن بدوی تکلیف است تکلیف را اگر خدا از روی دوش برداشت باید بگویی قربانش بروم که این تکلیف را از روی دوش من برداشت بعضی کارها تکلیف است و چون آن تکلیف خشونت می‏خواهد گفته‏اند این کار را باید به آدم عاطفی ندهید به آدمی بدهید که یک خورده قلدری اش بیشتر باشد وگرنه اگر عاطفی باشد در مقابل اش گریه کنی دل اش می‏سوزد و… ببینید اصلا تقسیم کار تنظیم خانواده مرگ و میر شما هیچ می‏دانید مرگ و میر چه تعادلی است؟ همین مقداری که می‏زایند با مقداری کم و زیاد می‏میرند یعنی همیشه کفه یه جوری است که… وگرنه اگر خدا مثلا مرگ را قطع کند چی می‏شود؟صبح از خواب بلند می‏شوی خوب پدرت هست 50 سال دارد پدر پدرت هم هست 90 سال دارد پدر پدرت هم هست 130 سال یک مشت یک قطار پیرمرد تا یک پیرمرد 80 ساله یکی یک آب جوش دهانشان بدهی شب شده دیگر آدم به هیچ کاری… یعنی واقعا می‏گویم اگر مرگ و میر نباشد این مرگ، اصلا خود مرگ و میر مرض، نعمت است خود مگر و میر همین مریضی نعمت است آدم خیلی گردن کلفت است نه خیر من زیر بار نمی‏روم یکمرتبه می‏افتد.
 حدیث داریم اگر مرض نبود خیلی انسان گردن کلفتی می‏کرد این مرض تنظیم باد است همین سرنگون شدن شاه صدام درس است وصل به غرب شویم نمونه شاه وصل به شرق شویم نمونه صدام قرآن یک آیه دارد می‏گوید به هر قدرتی وصل شوید انگار به تار عنکبوت وصل شده‏اید کسانی که سراغ غیر خدا می‏روند به خانه عنکبوت پناهنده شده‏اند دیدید صدام حفظ نشد شاه حفظ نشد پس یک تعادل هست حتی توی… گاهی آدم فراموش می‏کند یک چیزی را همین نعمت است که دیگر به هوش خودت مغرور نشو… من تیز هوشم همان تیزهوشه یکمرتبه یک چیزی یادش می‏رود اه! اه ندارد (امام (رحمه الله علیه) فرمود خدا یک دفعه حافظه را از من گرفت یادم رفت که اسم من روح الله است یک ربع فکر کردم که اسم من روح الله است آخر اسمت چیه؟ همین برای امام (رحمه الله علیه) مفید است که یعنی یکوقت مثلا… بداند که هرلحظه در محضر خداست هیچکس نباید خودش را…
تعدیل در باورها نسبت به خدا
امام سجاد (علیه السلام) که مریض می‏شود می‏گوید خدایا مریض شدم اما شاید همین مرض من برای تربیت از سلامتی اثرش بیشتر باشد مرض برای تعدیل است در اخلاق تعدیل در عقائد تعدیل همه چیز تعدیل این مسئله مهمی است که عرض کردم. در جلسه… راجع به تعدیل‏در… اینکه کارها را به خدا نسبت بدهیم یا به خودمان بعضی همه کارها را به خدا نسبت می‏دهند بعضی تمام کارها را به خدا نسبت می‏دهند بعضی تمام کارها را به خودشان نسبت می‏دهند کدام درست است؟ بعضی همه‏اش… به قارون گفتند از آن پولهایی که خدا به تو داده بده می‏گفت خدا کیه؟ «علی علم» آیه قرآن است «عندی» یعنی نزد من یک علمی هست مخ اقتصاد دان هستم من مدیریت بازرگانی دارم من! هر چه به فرعون، به قارون می‏گفتند بده خدا به تو داده می گفتند «احسن کما احسن الله علیک» یعنی خداوند احسان کرده به تو می‏گفت نه خیر «علی علم عندی» نمرود می‏گفت «اذا احیی» اینهایی که می‏نویسم آیه قرآن است «انا احیی» من حیات می‏دهم «وامیت» من مرگ می‏دهم مرگ و حیات دست من است خدا کیه بگویید ببینم دو تا زندانی بیاورید این زندانی اعدام این را آزاد کنید دیدید من یکی را اعدام کردم فرعون می‏گفت «و هذه الانهار» نمی‏بینید توی کاخ من چه نهرهایی است «تجری، هذه الانهارانهار نهرها تجری »جاری است «تحتی، تجری من تحتی» ببینید از زیر صندلی من جوی آب رد می‏شود من کاخ دارم باغ دارم «تحتی» زیر پای من «أنا» من «علی علم عندی» عند من «عندی، أنا، تحتی» بعضی‏ها می‏گویند من، من پدرت را در می‏آورم اوه! من می‏دانی پدربزرگم رئیس کارخانه سکنج است، مدرک، وصل می‏شود به یک کس هایی خدا را فراموش می‏کند نوح (علیه السلام) به پسرش گفت پسرجان ایمان بیاور سوار کشتی شو گفت من سوار نمی‏شوم گفت خدا اراده کرده کفار را غرق کند گفت من، خدا می‏خواهد من را غرق کند «سا» یعنی آینده «آوی» یعنی مأوا می‏گیریم «سآوی الی جبل» من تا ببینیم خدا هست «سآوی الی جبل یعصمنی» حفظ می‏کند من را اینکه می‏گویند فلانی معصوم است معصومه همان یعصمنی معصوم است یعنی محفوظ است یعنی گناه نمی‏کند «یعصمنی» یعنی حفظام می‏کند ما ببینم غرق می‏شوم «آوی» یعنی مآوا می‏گیرم محل می‏گیرم منزل می‏گیرم سرکوه تا کوه من را… هر چه نوح می‏گفت خدا این می‏گفت کوه این شرک است آقاجان، بچه‏ها بیایید سراغ بچه‏ها هیچ نیاز نیست من فوق لیسانسم آقاجان بندگی خدا نکن نه خیر من مراعات بهداشت را می‏کنم هیچوقت هم مریض نمی‏شوم! آقاجان بنده الان علم ترقی کرده خانه‏های ضد زلزله می‏سازیم دیگر سقف هم خراب نمی‏شود زود مست می‏شود دو کلمه بلد است دو فلس پول دارد یک وزنه بلند می‏کند یک خانه ضدزلزله می‏سازد
نعمت‏ها را از خدا بدانیم نه خود
قرآن می‏گویدبابا بد مستی نکن پول داری قارون را توی گل فرو بردند زور داری فرعون را توی آب خفه کرده‏اند یار داری ابولهب را ملعونش کردند «تبت یدا ابولهب» باور داری همه را پودر می‏کنم با من کشتی نگیر گردن کلفتی نکن اصلا چیزهایی که داری من به تو داده‏ام ببینید آقا، آدم گاهی حالا نمی‏داند چی بگوید یک کسی از شما دعوت می‏کند می‏گوید دوست دارم بیایید منزل ما میهمانی افطاری این هم کروکی این هم راهنما انواع پذیرایی را هم برای تو درست کرده‏ام این هم ماشین، ماشین را سوار شو راهنما هم بغلت می‏نشیند این هم کروکی تشریف بیاورید منزل ما منتظر شما هستم شما اول یک چاقو می‏زنی این راهنما را می‏کشی بعد هم سویچ را می‏گیری ماشین را بر می‏داری و در می‏روی این چه جور آدمی باید گفت خدا یک کروکی کشیده گفته طبق این کروکی بلند شوید بیایید این هم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) امیرالمومنین (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) این هم چشم و اعضا عقل هوش این هم سرای ابدی بهشت ما پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و امام حسین (علیه السلام) را زدیم کشتیم کروکی را هم گذاشتیم کنار ماشین را برداشتیم و در رفتیم با همین چشمی که بنا است عبادت کنم خیانت کردم با همین دستی که می‏توانستم کار خیر بکنم کار شر کردم یعنی همان ماشینی که می‏توانستم بروم توی خانه صاحب از اینطرف در رفتم کفران نعمت که آدم از نعمت هایش بجای اینکه از اینطرف برود از آنطرف می‏رود حالا… چی دارم می‏گویم؟
غفلت‏های خود را به خدانسبت ندهیم
بعضی همه کارها را، توی اعتدال هستیم نه بگوئید همه کاره خودمان هستیم نه همه کارها را به خدا نسبت بدهیم چرا رفوزه شدی؟ خدا به او داد به مانداد نه آقاجان خدا به هر دوتا داد تو پای منقل نشستی تریاکی شدی او رفت توی کتابخانه چرا همچین شدی ما زن و بچه شانس نداریم نه آقاجان تو در اختیار همسر رفتی سراغ شکل دختر کار نداری که این دختر اخلاقش فسادش او رفت غیر از شکل دنبال که… دختر پدرش کیه مادرش کیه اصلا لقمه حلال خورده این دختر با لقمه حرام بزرگ شده چرا شوهرت همچین شد دیگر خدا برای ما نساخت چرا می‏گویی خدا قرآن یک انتقادی می‏کند می‏گوید چرا هی گردن من می‏گذارید یک سال خوب است می‏گوئید «رب اکرمنی» خدا اکرام کرده سال دیگر بد است می‏گوئید «رب اهاننی» تو به من اهانت کردی «کلا» را گردن من می‏اندازی «بل لاتکرمون الیتیم» پارسال به تو دادیم به یتیم ندادیم امسال از تو گرفتیم «و لاتحاضون علی طعام المسکین» به مسکین طعام ندادی از تو گرفتیم چرا عیب‏های خودت را گردن ما می‏گذاری الان توی جمهوری اسلامی سیب زمینی گران است خوب این حکومت مان است دست آخوندهاست دیگر بابا آخر آخوندها سیب زمینی را گران کردند ما نمی‏گوئیم ما مقصر نیستیم ممکن است یک جایی من مقصر هستم اما به حضرت عباس سیب زمینی گردن من نیست ممکن است بگویی آقای قرائتی بحث تلویزیونی ات خراب بود چشم مخلص شما هستم آقا نماز را طول می‏دهید مسجد خلوت است چشم آقا سخنرانی ات مایه نداشت مردم دیگر جمع نمی‏شوند مردم گوشت کیلویی 5 هزار تومان می‏خورند می‏خواهند شما رفتی منبر یک چیز یاد بگیرند می‏بینند چیزی یاد نمی‏گیرند دیگر مسجد، بله آنجایی که مربوط به نوشتن است به تبلیغ است به گفتن است آنکه مربوط به من است من اگر، اگر،ها، اگر شما مقصر را من می‏دانید بررسی کنیم آنجایی که حق است چشم اما سیب زمینی هم آخر…
 یک قصه برایتان بگویم خوشمزه زمان قدیم یک ده بود کاشان بنام (نیاسر) جاده خوب نبود دو سه کیلومتری را سوار اسب شد آمد ما هم یک مکتب خانه‏ای داشتیم توی مدرسه‏های 40 – 50 سال پیش توی روستاهای بی جاده می‏گفت گفتند رئیس آموزش و پرورش کاشان دارد می‏آید بازدید گفتیم نه گفت به خدا می‏آید گفتیم راست می‏گویید گفت والله می‏آید ما تا گفتیم می‏آید یا نمی‏آید دیدیم رئیس پیاده شد تا پیاده شد سلام! من دویدم سر کلاس یک مش عباس خادم بود آنجا چپق می‏کشید مثل پیپ گفتم مش عباس گفت بله گفتم برو بیرون گفت چیه؟ گفتم رئیس آمده برای بازدید برو بیرون می‏گفت این زود چپقش را خاموش کرد و گذاشت جیبش مثل پیپ می‏ماند حالا، گذاشت جیبش و ایستاد رئیس آمد گفتیم بفرمایید چای گفت نه اول برویم سر کلاس من می‏خواهم جای دیگر هم بروم گفتیم آقا تشریف داشته باشید من کلاس را آماده کنم گفت نه همین الان برویم می‏گفت آمد سرکلاس دید اتاق پر دود است.
گفت چرا اتاق دود است گفتم آقای رئیس خدا می‏داند هیچ شبی دود نبوده امشب تصادف شد می‏گفت یک دستی کشید دید روی میز خاکستر است این مش عباس چپق که می‏کشید خاکسترهایش را می‏ریخت روی این گفت این خاکسترها چیه؟ این خاک بر سر گفتیم آقای رئیس خدا می‏داند هیچ شبی خاکستر نبوده امشب تصادفی است یکمرتبه دیدیم بوی کهنه می‏آید کهنه‏ای که آتش می‏زنی حالا کت مش عباس می‏سوزد سیخ ایستاده متوجه نیست گفت بوی کهنه می‏آید گفتیم اه! راست می‏گوید بچه‏ها کبریت روشن کرده‏اید گفتند نه، نه خیر گفتیم آقای رئیس خدا می‏داند هیچ شبی بوی کهنه نمی‏آمد.
 امشب تصادف شده بود عجب هی می‏گوئیم تصادف شده چه خاکی به سرمان کنیم آبرویمان رفت تتمه‏اش رفت می‏گفت رئیس گفت بلند شو ببینم به یکی از بچه‏ها گفت، پاشو سوال کند گفتیم ای خاک بر سر بچه از این بدتر دیگر توی کلاس نداریم می‏گفت تا رئیس رویش را آنطرف کرد به بچه بده گفتم بنشین به بچه خوبه گفتم تو بلند شو این بچه نشست و او بلند شد رئیس تا رویش را اینطرف کرد گفت بگو ببینم شما، به شما گفتم بلند شو؟ گفت نه آقای مدیر به او گفت بنشین به من گفت بلند شو می‏گفت مدیر، می‏گفت رئیس آموزش و پرورش گفت ببینم این هم تصادف شده؟ آخر این هم تصادف شده؟
 گاهی وقتها همه چیز را گردن تصادف می‏گذاریم بله یک بار دو بار می‏شود یک چیزی تصادف بشود آخر همیشه که تصادف نمی‏شود که من نمی‏دانم آنهایی که می‏گویند هستی خدا ندارد چه جوری فکر می‏کنند آخر تصادف، می‏شود یکبار یک چیزی را، دری به تخته‏ای بخورد اما این چشمی که چندین تخصص پزشک روی آن کار می‏کنند پزشک متخصص روی آن کار می‏کند دندانی که چندین دندانپزشک در چند رشته باید تخصص برای یک دندان چند رشته تخصص داریم برای چشم چند رشته تخصص داریم یک عضوی را افرادی باید کل عمرشان را زحمت بکشند تا یک شاخه‏اش‏ را بفهمند این همه حساب و کتاب و دقت و فرمول اینها همه‏اش تصادف است.
اعتدال در قضاوت‏ها و نسبت ها
اعتدال چیه؟ اعتدال یعنی اینکه نگوئیم مقصر آن است یا مقصر آن است بیائیم تقسیم کنیم یکوقتی ما… مثلا بنده خودم یکوقتی عصبانی بودم می‏گفتم که مثلا فلان کتاب تربیت نمی‏کند بعد گفتند آقای قرائتی این کتاب را به تو بدهیم تدریس کنی می‏توانی بعد دیدم نه یک خورده‏اش مربوط به کتاب است خورده‏اش مربوط به معلم است اگر کتابی هم ضعیف باشد معلم قوی باشد مثل ماشینی که ضعیف است ولی راننده‏اش مکانیک باشد با ماشین متوسط هم می‏تواند سفر کند اما اگر بهترین ماشین را بدهی دست یک راننده ناشی خراب می‏کند یعی خورده ماشین مسئله دارد یک خورده هم راننده یک خورده هم جاده یک خورده هم طبیعت که باران است لغزنده است باران نیست یک خورده هم اطلاعاتی که من دارم از جاده پیچ‏ها را بدانم یا ندانم یک خورده احتیاط و عدم احتیاطی که من می‏کنم ببینید در یک تصادف همه‏اش نگوئید مرگ بر ماشین مرگ بر راننده مرگ بر جاده مرگ بر… تقسیم کنیم آقا، اعتدال نه همه کارها را بگوئید دست خداست «رب اکرمنی رب اهاننی» خدا داد خدا نداد قرآن می‏خوانم سوره والفجر است می‏گوید «کلا» این تحلیل تو درست نیست «بل لاتکرمون الیتیم» «ولایحاضون علی طعام المسکین» آقان پولدار که پای بحث من نشسته‏اید اگر فردا خدا پولتان را گرفت نیست شدید بزنید توی سر خودتان حدیث داریم 8 جا محکم بزن توی سر خودت «فلا یلومن الا نفسه» بزن توی سر خودت یک جا بی دعوت رفتی گفتند جنابعالی کی باشی اگر خیط شدی خجالت بکش خودت را ملامت کن «فلایلومن الا نفسه» دو نفر حرف می‏زنند گوش ایستاده‏ای «فلا یلومن الا نفسه» خودت را… گاهی باید خودمان را ملامت کنیم «انا کنا…» بگذارید قرآن بخوانم چه قشنگ است چند تا «انا کنا» داریم توی قرآن «انا کنا ظالمین» خودمان ظلم کرده‏ایم «انا کنا طاغین» خودمان طغیان کرده‏ایم «انا کنا خاطئین» خودمان خطا کرده‏ایم این تحلیل درست است.
خوبی‏ها از خدا، بدی‏ها از ما
بچه مدرسه‏ای‏ها وقتی 20 می‏گیرند می‏گویند 20 گرفتم به خودش نسبت می‏دهد وقتی صفر می‏گیرد نمی‏گوید صفر گرفتم می‏گوید معلم به من صفر داد صفر را می‏گوید داد 20 را می‏گوید گرفتم خوب این نامردی است چرا آن را می‏گویی داد آن را می‏گویی گرفتم. چه منبر خوبی دارد چه مقاله‏های خوبی می‏نویسد، از بس که پررو است! نه آقا چرا می‏گویی پررو است بگو مطالعه کرده بگو تمرین کرده اگر فردا مال تان نابود شد، چقدر از این پولها توی بانک دارید درد مردم را دوا کرده‏اید قرآن می‏گوید کسانی که پولشان را کنار می‏گذارند و از این پولها به نفع فقراء و به نفع گرسنگان کار نمی‏کنند اینکه می‏خوانم قرآن است «یحمی بها» یحمی یا تحمی حالا شک کردم «جباههم» از این تکه‏اش قرآن است «جباههم» جبهه یعنی پیشانی و جنوبهم، جنوب، جنب یعنی پهلو، بغل یعنی پولشان را داغ می‏کنند به پیشانی و پهلویشان می‏زنند می‏گویند «هذا ما کنزتم» این کنز تو بود یعنی پول‌هایی که کنز کردی پولهایی که خواباندی مشکل مردم را حل نکردی این مزدش است «هذا» یعنی همین «هذا ما کنزتم» اگر نان شور به تو دادند نگو مرگ بر نانوا خمیر شور به او داده‏ای نان شور به تو داد خمیر تلخ به او دادی نان تلخ به تو داد این تخم را کاشتی این میوه را برداشتی. قرآن بخوانم گردن خدا نیندازید «تنصرالله ینصرکم» چرا مردم به ما اعتنا نمی‏کنند؟ تو رد می‏شوی توی 30 تا آدم یک سلام نمی‏کنی متکبری خوب سلام کن پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به بچه‏ها هم سلام می‏کرد آرزو داشتند که یکمرتبه قبل از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سلام کنند نمی‏شد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سلام می‏کرد آقا می‏آید و می‏رود…
 یک جشن فارغ التحصیلانی بود تهران برای فوق لیسانس‏ها و نمی‏دانم ما دعوت شدیم برای سخنرانی من هم حالا فکر کردم اینها همه‏اش فوق لیسانس هستند ما هم یک بحث خوبی در نظر گرفته بودیم نشستیم رئیس دانشگاه رفت خیر مقدم بگوید و اینها یک چند جمله هم با فارغ التحصیل‏ها صحبت کند گفت من تقاضا می‏کنم حالا که شما فارغ التحصیل می‏شوید و می‏روید سالی یک تلفنی به ما بکنید گفتم اه! واقعا به اینجا رسیده‏اند بعضی از جوانها که وقتی از دانشگاه رفتند سالی یک تلفن هم به استادشان نکنند اه اه!!! پس علم رفت بالا عاطفه آمد پائین خوب پس این عدم اعتدال است من اصلا بحثام را عوض کردم رفتم گفتم اگر علم رفت بالا عاطفه پائین بود این نامیزان است علم و عاطفه باید با هم باشد علم و اخلاق باید با هم باشد شما تحصیلکرده هستید رئیس دانشگاه باید التماس کند برای شما می‏گوید: ببینید گردن من نیندازید «عدتم عدنا» برگردید بر می‏گردم «تنصر الله ینصرکم» «یتق الله یجعل لهم مخرجا» تقوا داشته باشید من شما را از بن بست نجات می‏دهم تقوا داشته باشید من شما را از بن بست نجات می‏دهم خوب باشید من هم با شما خوبم نباشید…
خاطره‏ای از مرحوم ملاعلی همدانی‏
خاطره‏ای را من شنیده بودم از آخوند ملاعلی همدانی از مراجع تقلید از هم دوره‏های امام (رحمه الله علیه) بود من اهواز شنیده بودم رفتم همدان خانه ایشان از علمای مهم بود گفتم آقا من در اهواز یک چیزی شنیده‏ام آمده‏ام از خودتان بشنوم واقعا دیده‏اید خودتان دیده‏اید گفت چی شنیدی گفتم شما شنیده‏ام کربلا وارد صحن ابوالفضل (علیه السلام) شده‏اید دیدید شلوغ است خیلی سر و صدا گفتید چه خبره؟ گفتند یک بچه از روی منار پرت شده باباش گفته بایست این وسط زمین و آسمان ایستاده گفتم یک همچین چیزی می‏شود گفت بله گفتم دیدی؟ گفت بله نه من دیدم صحن پرت شد گفتم خب چه کردی؟ گفت پدره را پیدا کردم که اینکه گفت بایست ایستاد گفتم آقا ببخشید می‏شود بگوئید شما کی هستی؟ گفت من یک کارگر ساده جنس حمل و نقل می‏کنم حمال هستم گفتم یک آدمی که جنس حمل و نقل می‏کند می‏تواند جاذبه زمین را بگیرد وایسا یعنی چه؟ یعنی زمین دیگر جاذبه ندارد خوب مگر طبیعت دست تو است؟ گفت ببین شما ندید بدید هستید من از اول نوجوانی تصمیم گرفتم گناه نکنم هرچه خدا گفته گوش دادم حالا یک کلمه هم ما به خدا حرف زدیم خدا گوش داد چقدر شما برایتان سخت است افرادی که هرچه خدا می‏گویند اینها گوش می‏دهند اینها هم دعا که می‏کنند دعایشان مستجاب می‏شود شما ندید ب… شما هرچه خدا گفته گوش ندادید بعد هم حالا می‏گویی خدایا همچین اش کن ببین هرچه من می‏گویم گوش بده! خدا کارگر تو که نیست که خدای عزیز خدای حکیم با آدم ذلیل حرف زده شما گوش ندادید 3 ساعت به هرکس و ناکسی حرف زدی 2 دقیقه نماز نخواندی یعنی یک دقیقه حرف زدن با خدا باندازه تماشای یک گل بلژیک به مکزیک نیست 4 ساعت نشسته‏ای ببینی توپ بلژیک کجا می‏رود خوب 5 دقیقه بلند شو با خدا حرف بزن اگر خود شما با خدا قهری آنوقت چه توقعی دارید مددهای غیبی برسد اعتدال نه همه‏اش گردن خدا بیندازید نه همه‏اش به خودتان نسبت دهید شما تکان بخور امداد الهی می‏رسد از تو حرکت از خدا برکت «تنصر، ینصر عدتم عدنا یتق الله یجعل لکم مخرجا» نگو «رب اکرمنی»…
 بنابراین اعتدال عقل و علم با هم علم و عاطفه هم باهم تلاش ما و لطف خدا با هم برق منطقه با کلید ما با هم باید با هم باشیم این می‏شود اعتدال. خدایا در فکر و عمل و گفتار و رفتار در تولید و مصرف و سیاست و اقتصاد در تحصیل و عبادت و ورزش در تمام کارها ما را از تندروی‌ها کندروی‌ها دور و ما را در راه مستقیم در راه اعتدال قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment