اطلاعات در قرآن

1- اطلاعات مردمی در حکومت حضرت علی(علیه‌السلام)
2- تقدیر از خدمات و زحمات تلاش‌گران
3- طبیعی بودن رفتار در برابر دشمن
4- همکاری و همیاری مردم در امور جامعه
5- دقت در نقل اخبار در جامعه
6- مقایسه‌ی کارهای خود با آیات قرآن
7- دوری از عجب و غرور در پیروزی‌ها
8- دوری از نزاع و کشمکش  در جامعه
9- دل‌سوزی در انجام کارهای جامعه

موضوع: اطلاعات در قرآن

تاریخ پخش:  02/04/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

یکی از دوستان یک بحثی را به من نشان داد بحث خوبی بود، من این را به عنوان اینکه مقداری، ذره‌ای با قرآن انس دارم این بحث را قرآنی کردم و خدمت شما می‌گویم.

موضوع بحث ما اطلاعات در قرآن است. حالا مگر ما وزارت اطلاعات هستیم؟ همه‌ی ما باید به این اصول دقت کنیم. چون ما سه رقم اطلاعات داریم.

1- اطلاعات عمومی 2- اطلاعات خصوصی 3- اطلاعات ویژه

1- اطلاعات مردمی در حکومت حضرت علی(علیه‌السلام)

اطلاعات عمومی در نهج‌البلاغه داریم «بَلَغَنی» به من گزارش دادند، یعنی همه‌ی مردم می‌توانند خلاف را دیدند گزارش بدهند. شما فهمیدی چه کسی تریاک آورد و کجا برد؟ لب مرز… هرکس هر اطلاعاتی دارد، که به ضرر نظام، به ضرر جوان‌ها، به ضرر امت و به ضرر امنیت است باید اطلاع بدهد. لازم هم نیست حقوق بگیر وزارت اطلاعات باشد. یا حراست باشد. فهمیدی خطری است باید بگویی. «بَلَغَنی» یعنی عمومی.

اطلاعات خصوصی، حضرت امیر می‌گوید: به یک سری از افراد پول بده بروند گزارش تهیه کنند. «وَ ابْعَثِ الْعُیُون‏» (شرح‌نهج‌البلاغه/ج17/ص68) «وَ ابْعَثِ» یعنی برانگیز. «وَ ابْعَثِ الْعُیُون‏»، «الْعُیُون‏» یعنی بازرس!

اطلاعات ویژه «عَیْنِی بِالْمَغْرِب‏» (شرح‌نهج‌البلاغه/ج16/ص138) «عَیْنِی بِالْمَغْرِب‏» یعنی آن چشمی که در مغرب دارم به من گزارش داده است. «عینی» یعنی بازرس ویژه. «بَلَغَنی»، «وَ ابْعَثِ»، «عَیْنِی».

نکاتی را که اینجا نوشتم، حدود 40 نکته هست. اگر بتوانم در 25 دقیقه 40 نکته را بگویم، خوشحال هستم. بد هم نیست اگر کسی به خصوص قوای مسلح و وزارت اطلاعات و اصلاً جوان‌های دانشجو، اینها را بدانند، مردم هم بدانند که مشکلی نیست مگر آنکه قرآن روی آن دست گذاشته است. فقط قرآن برای نماز و روزه نیست.

1- باید رعایت اصول حفاطتی را بکنیم. باید طوری کنیم که اگر یکی رفت، همه‌ی شبکه نرود. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: باید نظام اسلامی نظامی باشد که حتی اگر رهبرش هم کشته شد، یا از دنیا رفت، نظام به هم نخورد. چون در احد گفتند: «قُتِلَ مُحَمَّد» تا گفتند: محمد کشته شد، یک عده فرار کردند. آیه نازل شد، نظام شما اینقدر آبکی است؟ «أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ» (آل‌عمران/144) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. اگر پیغمبر از دنیا برود، یا کشته شود همه باید فرار کنید. این آیه معنایش این است که نظام اسلامی باید به قدری محکم باشد که هیچ فردی جا‌به جا شدنش به نظام ضربه نزند. در مسائل اطلاعاتی هم باید یک طوری باشد که اگر یکی لو رفت، باقی لو نروند. بقیه لو نروند. مثل کلمه‌ی «واللَّهُ»! «واللَّهُ» اگر «واو» برود، «اللَّهُ» می‌شود. الفش هم برود «للَّهُ» می‌شود. لام دیگرش هم برود، «لَهُ» می‌شود. آن لامش هم برود، «هُ» می‌شود. یعنی برای خدا! یعنی گاهی باید طوری باشد که هیچ‌وقت نظام اینطور نیست. مثل ورامین، ورامین همه‌اش باشد می‌شود ورامین اسم یک شهر است. «واو» برود می‌شود رامین، اسم انسان است. «ر» قطع شود می‌شود امین، باز معنا دارد. «الف» قطع شود می‌‌شود مین، وسیله‌ی جنگی است. «میم» قطع شود می‌شود یِن واحد پول است. «ی» قطع شود می‌شود نون، تازه می‌خوریم. یعنی باید سیستم، سیستمی باشد که با رفتن یک حرف و یک فرد و یک طرح و لو رفتن یک چیزی، نظام از هم نپاشد. این یک مورد.

2- تقدیر از خدمات و زحمات تلاش‌گران

مسأله دوم، یک کسی که یک مأموریتی انجام داد باید پست به او داد. بالاخره باید او را ارتقاء داد. این دستگیری ریگی خیلی مهم بود. یعنی یک دقیقه کم و زیاد می‌شد نیروی هوایی و بندر عباس و فرودگاه و حراست و حفاظت و قوای مسلح و نمی‌دانم همه چیز با یک دقیقه کم و زیاد شدن نمی‌شد. یک کارهای لطیفی که کرد، باید این را مطرح کرد. «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْک‏» (بقره/251) ناز دستت اینکه یک پسر 15، 16 ساله به نام داود، رهبر کفر آن زمان، طالوت را بکشد، فوری باید  او را ارتقاء بدهید. یعنی اگر یک کسی یک ابتکاری، یک اختراعی، یک کاری کرد باید به او پست داد. پیغمبر ما عمامه‌اش را برداشت و سر علی‌بن ابی طالب گذاشت. حضرت پرچم را گرفت به یک نفر دیگر داد. گفتند: چرا؟ فرمود: این بیشتر قرآن را بلد است. یعنی نسبت به افراد برجسته و کارهای برجسته بی‌تفاوت نباشیم. این هم دومین مورد.

3- وقتی یک کسی یک کاری می‌خواهد بکند، نیاز به دلگرمی دارد. مِن و مِن نکن. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ» (بقره/2) این کتاب آسمانی است و شکی در آن نیست. سفت حرف بزن. مِن و مِن در دیگران اثر می‌کند. حضرت علی در جبهه فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِیَه» (کافی/ج7/ص460) به خدا قسم معاویه را می‌کشم. بعد یواش گفت: «إِنْ شاءَ اللَّه‏»! یک نفر گفت: آقا «إِنْ شاءَ اللَّه‏» را یواش گفتی؟ گفت: اگر من «إِنْ شاءَ اللَّه‏» را بلند بگویم، می‌گویند: حالا برویم ببینیم می‌کشیم یا نمی‌کشیم، شاید کشتیم شاید نکشتیم، باید یک کسی که دست به یک کاری می‌شود با مِن و مِن نباشد. با قاطعیت باشد.

خدا به موسی می‌گوید: برو، «إِنَّنی‏ مَعَکُما» (طه/46) موسی و هارون سراغ فرعون بروید، من با شما هستم. «أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) حرف‌هایتان را می‌شنوم، کارهایتان را می‌بینم. «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» (مؤمنون/27) ای نوح کشتی بساز.زیر نظر من، «وَ وَحْیِنا» خودم به تو می‌گویم چطور بساز. طرف باید دلگرمی داشته باشد، من با تو هستم.

مسأله‌ی دیگر اگر یک کسی می‌خواهد یک کاری بکند، باید مشکلات مادی‌اش تا اندازه‌ای حل شود. قرآن وقتی می‌خواهد بگوید: عبادت کن، می‌گوید: «فَلْیَعْبُدُوا» (قریش/3) می‌گوید ببین «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ» (قریش/4) مسأله‌ی نان نداری، مسأله‌ی امنیت نداری. یعنی باید یک امنیت شغلی، امنیت خانوادگی داشته باشد. خدا بهلول را رحمت کند. می‌گفت: می‌خواستم در مقابل رضاشاه بایستم، قیام کنم، می‌دانستم در مقابل رضاشاه بایستم، می‌گیرند و مرا اعدام می‌کنند. اول زنم را طلاق دادم. بعد هم برای زنم شوهر پیدا کردم و بعد قیام کردم. یک مسأله‌ای است.

بعضی مأموریت‌ها دلهره دارد. اصلاً خیلی از جوان‌های ما که دیگر «ما شاءَ اللَّه‏» «ما شاءَ اللَّه‏»، آدم غصه می‌خورد از بعضی جوان‌ها، می‌گوید: حاج آقا می‌خواهم ازدواج کنم می‌ترسم. بابا رضاشاه کوه را سوراخ کرد. تو از عقد خواندن می‌ترسی؟ بعضی‌ها، جرأت نمی‌کنند. می‌گوید: می‌ترسم بروم رانندگی یاد بگیرم. می‌ترسم شنا یاد بگیرم. می‌ترسم، دائم در هر کاری، حضرت امیر می‌فرماید که با آدم ترسو مشورت نکن. هی دلت را خالی می‌کند. حدیث داریم با آدم ترسو مشورت نکن. پس امید چه شد؟ یک کسی آمد گفت: من دنبال یک دختری می‌گردم صد در صد خوب باشد. سراغ داری؟ گفتم: اول خدا را از خدایی کنار بگذاریم. چون اگر صد در صد دختر خوب باشد، یعنی چه؟ یعنی نیاز ندارم توکل کنم. نیاز ندارم دعا کنم. صد در صد خوب است. مثل دو دو تا، چهار تا، دیگر دعا نمی‌خواهد. دو دو تا چهار تا است، توکل نمی‌خواهد. اصلاً معنای کارها یک سری باید جلو رفت، به خدا تکیه کرد. به خدا توکل کرد. باید دلگرمی باشد.

3- طبیعی بودن رفتار در برابر دشمن

مسأله‌ی دیگر در حفاظت، یک سری کارها اگر حساسیت باشد لو می‌رود. باید خیلی حالت طبیعی باشد. خواهر موسی که عقب رودخانه حرکت می‌کرد، ببیند این جعبه‌ای که برادرش در آن است، سرنوشتش چیست، اگر جیغ می‌زد لو می‌رفت. باید خیلی عادی باشد که شرایط، تقیه معنایش همین است. قرآن می‌گوید که: در دستگاه فرعون یک نفر بود، «یَکْتُمُ إیمانَه‏» (غافر/28) یعنی ایمانش را کتمان می‌کرد. حضرت ابراهیم دید ستاره‌پرست‌ها ستاره می‌پرستند. گفت: «هذا رَبِّی» (انعام/76)‏ این رب من هم هست. ستاره‌ها ناپدید شدند، ماه درآمد. گفت: هان! «هذا رَبِّی‏» این دانه درشت‌تر است. ماه هم محو شد، خورشید درامد. گفت: «هذا رَبِّی‏» این درست است. این درست می‌گوید. این «هذا أَکْبَر» (انعام/78) وقتی خورشید غروب کرد، گفت: دنبال کارتان بروید. چیزهایی که قابل تغییر هستند اینها به درد خدایی، یعنی یک چند قدمی با آنها رفت، تا اینها را منصرف کند.

4- همکاری و همیاری مردم در امور جامعه

در یک سری از کارهای خیر باید همه به هم کمک کنند. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیک‏» (قصص/35) موسی برو، من توسط برادرت هارون که بیانش از تو بهتر است کمک تو می‌کنم. یعنی گاهی برادر باید کمک برادر کند. گاهی همسر باید کمک همسر کند. اگر خدمات خدیجه نبود کار پیغمبر بعضی‌ جاها به مشکل برمی‌خورد. گاهی برادر باید کمک برادر کند. ابالفضل و امام حسین! اطرافیان سهم دارند در اینکه یک کسی که کار می‌کند همه کمکش کنند. اگر بازاری‌ها تصمیم بگیرند هر روزی هرکس بدهکار است همه پول‌هایشان را به او بدهند امروز چک این پاس شود. فردا یک نفر دیگر کمک کنیم چک این پاس شود، امروز ایشان داماد می‌شود، هرکسی یک چیزی بیاورد تمامش کند. جهازیه می‌خواهد، هرکسی یک چیزی بیاورد جهازیه را تمام کند.

حضرت موسی در مراکز قدرت دست داشت، یعنی عامل نفوذی داشت. در دربار فرعون مشورت کرد، گفتند: آخرین نظر این است که موسی را بگیریم و بکشیم، اعدام انقلابی و صحرایی. فوری «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَهِ یَسْعى‏» (قصص/20) آن کسی که عامل نفوذی بود یا طرفدار موسی بود، آمد گفت: آخرین نظر گرفتن و اعدام تو است، «فَاخْرُج‏» (قصص/20) فرار کن. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفا» (قصص/21). یعنی در مراکز قدرت، هزارها سال قبل در مرکز فرعون عامل نفوذی داشت.

در خبررسانی عجله کنید، مِن و مِن نکنید، چون گاهی وقت‌ها اگرخبر را الآن ندهید، فردا بی‌فایده می‌شود. «یَسعی» آن کسی که از دربار دوید به موسی گفت فرار کن. «یسعی» یعنی با دو آمد. در خبررسانی سرعت داشته باشیم.

هرچیزی را به هرکسی نگوییم. در قرآن یک آیه داریم انتقاد می‌کند، می‌گوید: بعضی از مردم تا یک خبری از پیروزی یا خوف شنیدند، این را فوری در بوق می‌کنند. شما حق نداری یک خبر را به هرکسی بگویی. این خبر را به کارشناس بگویید: «لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَه‏» (نساء/83) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. تا اهل استنباط تحلیل کنند، و طبقه‌بندی کنند. اخبار طبقه‌بندی دارد. بعضی از خبرها را ما ندانیم بهتر است. «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» (مائده/101) قرآن می‌گوید: یک سری از چیزها را اگر بدانی برایت ضرر دارد، ندانی بهتر است. این کلمه‌ای که می‌گویند هرچیزی را بدانی بهتر از آن است که ندانی، این کلمه غلط است. قرآن می‌گوید: «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُم‏» (بقره/102) خیلی از چیزها را بدانی بد است. بهتر این است که ندانی.

5- دقت در نقل اخبار در جامعه

خبر را آنگونه که هست منتقل کنید. «بِنَبَإٍ یَقین‏» (نمل/22) هدهد آمد گفت یک خبر یقینی دارم. خبر چیست؟ آخر سلیمان گفت: همه را می‌بینم هدهد را نمی‌بینم. چرا هدهد غایب است؟ چرا بدون اجازه نیست؟ یا بیاید او را می‌کشم، یا باید عذر موّجه بیاورد. آمد گفت: کجا بودی؟ گفت: یک خبری دارم یقینی که تو هم خبر نداری. اِ… می‌شود هدهد خبر داشته باشد سلیمان نداند. بله قرآن می‌گوید. می‌شود هدهد خبر داشته باشد و سلیمان خبر نداشته باشد. گاهی وقت‌ها مردم می‌گویند: بابا آن بالاها خودشان را بهتر می‌دانند! می‌گویند: والله اینطور نیست. خدا می‌داند ما بهتر نمی‌دانیم. حالا من که بالا نیستم. در نهضت سواد آموزی فکر می‌کنم می‌گویم: نه نمی‌دانستم. اینکه تو می‌گویی من نمی‌دانستم. فکر نکنید همه چیز را همه می‌دانند. خبر باید یقینی باشد، و هرکس هم خبر دارد از طریق صحیحش باید اطلاع بدهد.

از تمام ظرفیت‌ها استفاده کنید. حتی از حیوان، سلیمان گفت خوب خبر تو چیست؟ گفت: از منطقه‌ای پرواز می‌کردم. مردم خورشید پرست بودند. پادشاهشان خانمی بود. این خانم تخت بزرگی داشت. روی تخت نشسته بود و خلاصه مردم منحرف بودند. یعنی ببینید پرنده می‌فهمد، توحید حق است، خورشید پرستی باطل، می‌فهمد که این باطل را باید به پیغمبر خدا گزارش بدهد. از این معلوم می‌شود در مدیریت اگر یک زیر دست به تو گفت: من یک چیزی می‌فهمم که تو نمی‌فهمی! با ادب صحبت کن. شأن افراد را در نظر بگیر. هدهد به سلیمان گفت، من پرنده‌ی کوچولو هستم تو سلیمان. هم پیغمبر هستی و هم حکومت دست توست. من کوچولو می‌فهمم. تو نمی‌فهمی! حالا هدهد که بزرگ است. یک روز یک مورچه، یک مورچه به سلیمان گفت: حالیشان نیست. ای مورچه‌ها در لانه بروید. اینکه دارد می‌آید سلیمان است. آنها هم که با او هستند لشگر او هستند. همه شما را له می‌کنند، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» (نمل/18) یعنی متوجه نیستند. حالا ما اگر کسی به یک مدیر کل بگوید: شما نمی‌فهمی، من نمی‌فهمم! صد رقم پرونده برایش درست می‌کنیم. این را اخراجش می‌کنیم. نابودش می‌کنیم. قرآن می‌گوید: «فَتَبَسَّمَ» (نمل/19) «فَتَبَسَّمَ» یعنی سلیمان لبخند زد. اینقدر آزادی است که یک مورچه به سلیمان می‌گوید: نمی‌فهمی و سلیمان ناراحت … نمی‌شود. خیلی کار ما باقی دارد تا به قرآن برسیم. ما بزرگ‌ترهایمان گاهی وقت‌ها یک سندی را نگه می‌دارند که یک زمانی در انتخابات ریاست جمهوری استفاده کنند. او روزنامه پیدا کرده بود می‌گفت: ببین این… او عکس آورد. او نمی‌دانم یک کارهایی کرد که… حدیث داریم وای به حال کسی که، چقدر زشت است برای مسلمانی که با رفیقش رفیق شود، عیبش را از او دربیاورد، عکسی، فتوکپی، فیلمی، یواشکی فیلم بگیرد برای اینکه یک روزی این را رسوا کند. یک روزی این را رسوا کند. حدیث داریم وای به حال کسی که با کسی رفیق شود، زیر پایش را بکشد، یک عیبی از او دربیاورد، این عیب را برای روز مبادا نگه دارد. می‌خواهی بگویم؟ این کار خیلی خطرناک است. حدیث داریم.

خطر را سریعاً منتقل کنید. «یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ» (نمل/18) فوری، فوری «ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ» چون گاهی وقت‌ها افرادی لِفت می‌دهند.

در عملیات مراعات کودکان را بکنیم. «اللَّهُ أَکْبَر»! اگر یک مأموریتی داری، نگو نه المأمور معذور! هرکاری می‌خواهم بکنم. این را بترسانی. بی‌وقت بروی. قفل بکشی، از دیوار بپری. ارعاب درست کنی. کتت را دربیاوری. بیا! این رقمی چیست؟ مگر می‌خواهی صدام را بگیری؟ مگر می‌خواهی شاه را بگیری؟ یک گزارش است گفتند برو، چنان با هیبت وارد می‌شود، شما حق نداری حتی یک حیوانی را بترسانید. امیرالمؤمنین در نامه 25 نهج‌البلاغه به مسئول زکات می‌گوید: اگر رفتی… زکات شتری را بگیری، بین شتر و بچه شتر فاصله نیاندازی. نکند شتر را به قصد زکات بگیری و بیاوری بچه شتر بی‌مادر شود. یعنی حق نداری به بچه حیوان… اسلام این است. می‌خواهی مرغ بگیری حق نداری اگر مرغ خواب است سراغش بروی. مرغ بیدار را بگیر، مرغی که خواب است سراغش نرو. مرغ را نباید از خواب بیدار کرد. بین شتر و بچه شتر نباید فاصله انداخت. «لا تفرق بین الناقه و فصیلتها» ما اگر خودمان را با قرآن و نهج‌البلاغه متر کنیم، به نظرم خیلی‌ها نمره‌ی صفر می‌آورند، منتهی نه صفر ساده یک صفر اندازه در قوری.

6- مقایسه‌ی کارهای خود با آیات قرآن

اگر خودمان را با قرآن مقایسه کنیم. مثلاً قرآن می‌گوید: مؤمن این است. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) مؤمن کسی است که «فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ» (مؤمنون/2) در نماز خشوع داریم؟ اینجا که صفر آوردیم. «هُمْ لِلزَّکَوهِ فَعِلُونَ» (مؤمنون/4) ما زکات مالمان را می‌دهیم؟ خمس می‌دهیم؟ «لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» (مؤمنون/5) شهوت خودمان را حفظ می‌کنیم؟ «لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/8) قول می‌دهی عمل کنی. عهد و پیمان را عمل می‌کنیم. یعنی خودمان را با اول سوره‌ی مؤمنون، خدایا همه‌ی ما را با هم ببخش. یک آیه داریم «إِنَّمَا» یعنی فقط، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» فقط مؤمن کسی است که «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/2) علامت مؤمن این است که تا یاد خدا افتاد دلش بتپد. یعنی واقعاً صدای اذان بلند می‌شود دل ما می‌ریزد؟ اگر کسی صدای اذان را شنید دلش نمی‌ریزد، این در ایمانش شک کند. لااقل ایمان کامل ندارد. چون می‌گوید: «اِنَّما» یعنی فقط. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» فقط مؤمن کسی است که «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» صدای اذان را شنید دلش فرو بریزد. الان بازار ما اینطور است. خیابان ما، اداره‌ی ما، دانشگاه ما؟

در عملیات از تمام قوا باید بهره‌ بگیریم. از همه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» (انفال/60) «مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی هرچه درتوان داری. چه کاری می‌کنی؟ نجاری، آنچه می‌توانی دقت کن. بنا هستی، کارگر هستی؟ خوب تولید کنیم که بگویند جنس ایرانی است. جنس ایرانی مرغوب است. با کمال تأسف ما وقتی یک چیزی را صادر می‌کنیم حتی میوه، روی صندوق میوه‌های خوب را می‌گذاریم زیر صندوق میوه‌های بد. بعد دو قلم می‌خرند می‌فهمند ما خراب کردیم، دیگر با ما معامله نمی‌کنند. آدمی که کلک بزند زرنگ نیست، رزقش را قطع می‌کند. اگر چیز خوب صادر می‌کرد، نامش نامی می‌شد. کشورش نامی می‌شد. مشتری‌اش زیاد می‌شد. درآمد این کارها شیرین است. اما خیلی از شیرین‌ها مثل آب لیمو می‌ماند. آب لیمو هم شیرین است، اما بعد از یک لحظه تلخی‌اش درمی‌آید. ما فکر می‌کنیم آب لیمو… بله آب لیمو شیرین است، اما بعد از یک دقیقه تلخ می‌شود. خیلی از درآمدها شیرین است، بعداً مشتری می‌فهمد می‌گوید: ول کن این دروغ می‌گوید.

در کارها هدف را فراموش نکنیم. اگر بناست کسی را تنبیه کنیم، اگر بناست کسی را گوشمالی بدهیم، تا آن مرزی که خدا گفته، قرآن می‌گوید: ببین جنگ هم مرز دارد. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ» (بقره/193) جنگ برای این است که فتنه نباشد. اگر دیدی فتنه برطرف شد دیگر جنگی نیست. قرآن می‌گوید: با این برخورد کن، منتهی می‌گوید: «فَإِنْ تابُوا» (توبه/5) اگر توبه کرد، دیگر برخورد نیست. یکجای دیگر می‌گوید: «فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ» (توبه/5) اگر برگشت راهش را باز کن، یعنی دیگر گیرش نگذار. گیرش نگذار. همین که دیدی به هدف رسیدی دیگر برگرد.

یک خاطره برای شما بگویم. نقل شد یک پیرمرد پولداری از تهران خدمت آیت الله العظمی بروجردی رفت. گفت: من تاجر هستم، پول زیادی دارم. پسر من نااهل است، نمی‌خواهم بعد از من، ارث من به یک آدم نااهل برسد. من می‌خواهم اموالم را قبل از مردن به شما بدهم. پولهایش را داد و برگشت و مرد. پسر لات و هرزه بلند شد قم آمد. گفت: من یک کلمه می‌خواهم حرف بزنم. گفت: سلام علیکم! آقا من همان پسر هرزه‌ی آن تاجر هستم که چند هفته پیش نزد شما آمد. پولهای پدرم را به من بده من از همین الآن آدم خوبی می‌شوم. آقای بروجردی هم دستور داد به او بدهید. گفتند: آقا این فاسق است، این دروغ می‌گوید، این معلوم نیست راست بگوید. شما پول، پول سنگینی است. این با این پول می‌توانی حوزه‌ی علمیه را توسعه بدهی. مدرسه بسازید. کتابخانه درست کنید. چه و چه و چه… او گفت آقا تجدید نظر کنید. او گفت: آقا عجله نکن. آقا هنوز معلوم نیست توبه‌اش راست است، دروغ است. هی اینهایی که دور اتاق نشسته بودند، ناراحت بودند که پول سنگین را به یک آدم لات بدهند. آقای بروجردی دید در اتاق ولوله شده، گفت: بگذارید به شما بگویم. شما چه می‌گویید؟ شما می‌گویید من از این پول بیایم حوزه‌ی علمیه درست کنم. که چه شود؟ که چند تا عالم تربیت کنیم. بعد چه شود؟ این عالم ماه رمضان، محرم، تبلیغ بروند. بعدش چه می‌شود؟ یک لاتی شب عاشورا پای منبر بیاید تحت تأثیر قرار بگیرد و لاتی را کنار بگذارد. خوب حالا کنار می‌گذارد، چرا اینقدر تاب بخوریم؟ اول مدرسه بسازیم، طلبه تربیت کنیم، رمضان و محرم شود. شب عاشورایی پیش بیاید، یک لاتی پای منبر برود. شاید تحت تأثیر قرار بگیرد، خوب این حالا می‌گوید بده تا درست شوم. اگر دیدید، «فَإِنْ تابُوا» اگر دیدید توبه کرد، «فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ». رهایش کن دیگر. «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ» جنگ برای این است که فتنه نشود، فتنه که تمام شد دیگر دست بردار.  

7- دوری از عجب و غرور در پیروزی‌ها

گرفتار غرور نشویم. قرآن می‌گوید: «إِذا جاءَ» آخر گاهی وقت‌ها یک عملیاتی کسی می‌کند، غرور او را می‌گیرد. در کنکور قبول شدم، در این عملیات نمی‌دانم حراستی، حفاظتی، نمی‌دانم چه، برد و باخت، می‌گوید: غرور تو را نگیرد. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» (نصر/1) اگر نصر خدا، نصرت خدا آمد و فتح و پیروزی شد، «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/2) «فَسَبِّحْ» تازه حالا اول تسبیح تو است. «فَسَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ» استغفار هم بکن، یعنی هیچ‌ وقت در فتح و پیروزی نگو من به آخرین درجه رسیدم. هم باید تسبیح بگویی و هم باید استغفار کنی از کوتاهی‌هایی که کردی.

در عملیات اهانت را نادیده بگیرید. گاهی وقت‌ها وسط عملیات یک کسی می‌گوید: دزد، پررو، می‌گویی: حالا که به من جسارت کرد، چه؟ دیدی به ما چه گفت؟ بابا بالاخره در یک عملیاتی یک کسی فحش داده، به امیرالمؤمنین آب دهان پرت کردند. حضرت امیر روی خود نیاورد. رفت قدم زد و برگشت تا میزان شود. یا علی چرا قدم زدی؟ گفت: وقتی آب دهان انداخت جوش آوردم. می‌خواستم اگر شمشیر می‌کشم، به خاطر جوش آوردن خودم نباشد. به خاطر نفسم نباشد. به خاطر رضای خدا باشد. اگر در مأموریتی به شما جسارت شد، حالا پلیس راهنمایی است، می‌گوید: بایست! برو گمشو! حالا این نباید بگوید. پلیس عزیز ما است. حالا یک راننده‌ای خلاف کرد. حالا پلیس بگوید: خیلی خوب حالا که پلیس گفت برو گمشو من هم سرعت 140، می‌شود سرعت 240! چون راننده به من گفت: برو گمشو، پس من هم می‌‌زنم 240. در اجرای عملیات، حالا مرد بداخلاقی در خانه رفت. بگو: کوفت بخورد. به من چه که آش بپزم این مرد فلان بیاید بخورد. حالا جسارت کرد تو به روی خودت نیاور. بلند شو یک غذای خوب درست کن. انتقام نگیرید. همه از هم انتقام می‌گیریم. الا، یک الا بگویم که…

اگر شکست خوردیم به خودت مراجعه کن. شما وقتی راست آینه ایستادی دیدی قیافه زشت است آینه را که نمی‌شکنی. عیب خودت را برطرف کن.

8- دوری از نزاع و کشمکش  در جامعه

قرآن می‌گوید: شکست خوردی؟ اول سراغ عوامل داخلی بیایید. «فَشِلْتُمْ» (آل‌عمران/152) خودت شل شدی، «تَنازَعْتُم‏» از نظر روحی «فَشِلْتُمْ»، از نظر اجتماعی نزاع، کشمکش در شما افتاد. از نظر سیاسی «عَصَیْتُمْ» دستور رهبری را انجام ندادید. پیغمبر فرمود: منطقه‌ی احد را حفاظت کنید. شما به عشق غنایم جنگی منطقه حفاظتی را رها کردید و در میدان برای جمع کردن غنیمت آمدید. «فَشِلْتُمْ» از نظر روحی،«تَنازَعْتُم‏» از نظر اجتماعی، «عَصَیْتُمْ» از نظر سیاسی. یعنی در شکست ببینید کجا کار خودتان گیر است. به خودتان «فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِم‏» (انبیاء/64) هی نگو که این سیاست خارجی…

یک کسی هرچه بود می‌گفت: سیاست انگلیسی. گفتند: آقا این درخت‌های قم کج شده. گفت: سیاست انگلیس است. گفت: انگلیس در آموزش و پرورش قدیم، انگلیس در آموزش و پرورش اثر گذاشته بچه‌ها بی‌ادب هستند. بچه‌های بی‌ادب از مدرسه بیرون می‌آیند، به درخت‌ها آویزان می‌شوند، درخت‌ها کج می‌شود. (خنده حضار)

یک دکتر هم بود هرکس پیش او می‌رفت، شربت کرم به او می‌داد. یک کسی پایش شکست باز، گفتند: بابا آخر این پایش شکسته است. گفت: اگر کرم نمی‌داشت از درخت بالا نمی‌رفت! (خنده حضار) یعنی افرادی هستند که عوض اینکه به عوامل خودشان مراجعه کنند، بابا «فَشِلْتُمْ»، «تَنازَعْتُم‏» این همه را می‌گوید به خاطر او بود. تخم مرغ گران است می‌گوید: به خاطر نفت است. نفت گران است می‌گوید: به خاطر گاز است. گاز گران است می‌گوید: به خاطر مالیات است. او می‌گوید: به خاطر آموزش و پرورش است، او می‌گوید… همه توپ را جای دیگر می‌اندازیم. کسی نمی‌گوید من مقصر هستم. چقدر زیبا است، مردم پای تلویزیون بنشینند. یک مسئول بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، اشتباه کردم. بد کردم، معذرت می‌خواهم. فقط امام خمینی بود که فرمود اگر در رهبری خودم تقصیر و قصوری کرده‌ام از امت حزب الله تقاضای عفو دارم. این امام بود که این حرف را زد. چه اشکالی دارد بگوییم: بلد نیستم. نمی‌توانم اشتباه کردم.

اگر یک کسی را می‌خواهید از کار خلاف باز داری. کلمات قشنگ بگو. بگو: خواهرم، برادرم! زن فرعون می‌خواست فرعون را از کشتن موسی باز دارد. گفت: «قُرَّتُ عَیْنٍ لی‏ وَ لَکَ» (قصص/9) ما که بچه‌دار نمی‌شویم این نور چشم ما است. با کلمات قشنگ و با تحلیل‌های زیبا… مردیکه! هوی….! کلمات زشتی را مثلاً می‌گوییم. حتی کفتر پران را نگو، رفته پشت بام خاک بر سرت کنند. نکبت! بابا آن عشقی که در سر او هست، در کله‌ی تو هم باشد تو هم می‌روی کفتر پران می‌شوی. این حالا عشق به سرش زده است. دعایش کن. گناهکار را که دیدید انگار مریض دیدید. با کلمات زیبا جلوی فساد را بگیرید.

گاهی اگر نمی‌شود جلوی فساد کلی را گرفت، جلوی بخشی از فساد را بگیرید. خواستند یوسف را در چاه بیاندازند، یکی از این برادرها، بنیامین، گفت: «لا تَقْتُلُوا» (یوسف/10) نکشید. «أَلْقُوهُ فی‏ غَیابَتِ الْجُب‏» (یوسف/10) لااقل او را در چاه بیاندازید. نمی‌توانست بگوید اصلاً کاری با او نداشته باشید. چون حسادت شعله کشیده بود و این‌ها می‌خواستند نابودش کنند. این برادر گفت: حالا اگر می‌خواهید او را نابود کنید، «لا تَقْتُلُوا» او را نکشید. «أَلْقُوهُ فی‏ غَیابَتِ الْجُب‏» یعنی گاهی وقت‌ها جلوی فساد کلی را نمی‌توانی بگیری، یک خرده به یک مرحله پایین… بیکار ننشین. اگر یکجایی ده دقیقه گناه می‌کنند، شما می‌توانی آن را نه دقیقه کنی، وظیفه‌ات است. اگر یکجایی گناه کبیره می‌کنند، شما می‌توانی با تلاش تبدیل به گناه صغیره کنی، وظیفه‌ی تو است.

9- دل‌سوزی در انجام کارهای جامعه

از عوامل دلسوز استفاده کنیم. از کسانی بهره گیرید که اینها سوز داشته باشند. بعضی‌ها هستند اصلاً بی‌تفاوت هستند. هزار تومان بدهی بگویی: محافظ این باش، یا هزار تومان بدهی بگویی: محافظ او باش. می‌گوید: فرق نمی‌کند. می‌خواهی اینجا بایستم، می‌خواهی آنجا بایستم، هرجا شما می‌گویی! یک آدم‌هایی باشند سوز داشته باشند.

یک کسی اهل نماز نبود ولی به او گفتند: نمازخانه بساز. نمازخانه را ساخت و گفت: حاج آقا، این نمازخانه را ساختم حالا اختیار با شماست. هرجا شما بفرمایید محراب را همانجا می‌سازم. شما بفرمایید کجا بسازم؟ این فکر می‌کرد محراب مثل منبر است. هم می‌شود این طرف گذاشت، هم می‌شود آن طرف گذاشت. می‌گفت: هرجا بفرمایید… ببینید این اصلاً اهل نماز نیست. منتهی به او گفتند…

یکوقت در صدا و سیما یک کسی آمد به من گفت، همان اوایل، گفت: فیلمی برای نماز می سازم اشک همه مردم دربیاید. ولی باید حمایتم کنی. گفتم: حمایتت می‌کنم. گفت: نه باید حمایت کنی. من گفتم: خوب چه می‌خواهی؟ حمایتت می‌کنم. گفت: من کلیمی هستم. کلیمی می‌خواست فیلم نماز بسازد. خوب این چه چیزی نمازخوانش درمی‌آید. در اجرا باید کسانی را بگذارید که خودشان هم صاحب درد باشند. سوز داشته باشند.

بعضی‌ها مثل این مطرب‌ها در عروسی تمبک می‌زنند، همه می‌زنند و می‌رقصند خودش چشم‌هایش را می‌بندد. یعنی از بس که زده دیگر بی‌تفاوت شده است.(خنده حضار) این احساس ندارد. آخوند خوب آخوندی است که وقتی روضه بخواند خودش هم گریه کند. بعضی‌ها مثل مرده‌شوی شدند، دیگر فرق نمی‌کند. سنگ بشوید، آدم بشوید. نباید کار دولتی کاری باشد که این طرف طبق وظیفه مأموریت تبصره فلان، از ماده فلان، این سوز هم باید داشته باشد. در اسکناس یک نخ است آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. این هم یک مسأله که دیگر حرفم را جمع کنم. اشاره می‌کنند تمام شد. به هر حال… ما باید به سمت قرآن برگردیم. باید به تعداد جلسات عزاداری که روز عاشورا هست. در هر محله‌ای «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏»، یک جلسه‌ی نهج‌البلاغه و تفسیر هم باشد. برگردیم و خودمان را با قرآن متر کنیم. اگر با قرآن متر کنیم می‌بینیم خیلی‌ها نمره‌شان ضعیف است. عنوان بالا است، مثل لامپ‌ها را دیدی حبابش بزرگ است. اما باز که می‌کنی می‌بینی لامپش کوچولو است. افرادی هستند حباب‌های گنده ولی نورشان کم است. با قرآن که سراسر نور است تطبیق کنیم، بعد معلوم می‌شود خوب چه کسی است، بد چه کسی است. طاغوتی چه کسی است، حزب اللهی چه کسی است، این آقایی هم که طاغوتی نیست، حزب اللهی است، پول دستش نیامده، پول دستش بدهی فوری حزب اللهی می‌شود. ببخشید! پول دستش بدهی فوری می‌شود طاغوتی. این ندارد می‌گوید: دنیا ارزش ندارد. خوب ندارد به او بدهی می‌بینی اوه چه قالی‌هایی خرید، چه خانه‌ای، دست به چه کارهایی زد؟ ما داشتیم آدم‌هایی را که آدم‌های بسیار خوبی بودند، اما به دنیای مادی که رسیدند دست به کارهایی زدند که هیچ با فکر و شعار اول انقلابشان سازگار نیست. همه‌ی ما باید پای قرآن و روایات بنشینیم، «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» خودمان را با آنها تطبیق کنیم.

خدایا تو را به آبروی کسانی که حق گفتند و روی حق ایستادند، و تغییر موضع ندادند، تو را به آبروی کسانی که حق گفتند و عمرشان را پای حق صرف کردند، فکرشان، قلمشان، بیانشان، خونشان، جانشان، نسلشان، مالشان، آنهایی که «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) ما را از این گروه قرار بده. کمبودها و ضعف‌های ما را جبران بفرما.

‏«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 «سؤالات مسابقه»

1- حضرت داود با کشتن جالوت به چه مقامی رسید؟
1) پادشاهی
2) پیامبری
3) هر دو مورد
2- آیه 28 سوره‌ی غافر به چه امری اشاره دارد؟
1) مبارزه با دشمن
2) تقیّه در برابر دشمن
3) سکوت در برابر دشمن
3- آیه 102 سوره‌ی بقره از چه چیزی نهی می‌کند؟
1) آموزش چیزهای مضرّ
2) آموزش از کفار
3) آموزش غیر دین
4- بر اساس سوره‌ی مؤمنون، اولین ویژگی یک مؤمن چیست؟
1) وفای به عهد
2) عفت و پاکدامنی
3) خشوع در نماز
5- بر اساس قرآن، وظیفه ما در پیروزی‌ها چیست؟
1) حمد و تسبیح خدا
2) استغفار از کوتاهی‌ها
3) هر دو مورد

Comments (0)
Add Comment