اصول و آفات کار فرهنگی (2)

1- فکر و فرهنگ، مایه‌ی برتری انسان بر حیوان
2- خطر انحراف در کارهای فرهنگی
3- هدایت یک انسان، برابر هدایت یک جامعه
4- منطق و استدلال، همراه با عواطف و احساسات
5- پژوهش‌های غیر ضرور، با وجود کارهای ضروری‌تر
6- توجه به اولویت‌ها در امور فرهنگی
7- احترام به تلاش‌های دیگران و گذشتگان
8- دوری از معرفی الگوهای نادرست و ناکارآمد

موضوع: اصول و آفات کار فرهنگی (2)

تاریخ پخش: 30/03/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثمان راجع به اصول کار فرهنگی و آفات آن بود. بحثی داشتیم منتهی حرف زیاد بود، بخشی از حرف‌هایمان به این جلسه کشیده شد. ادامه‌ی بحث.

چون این بحث نیاز عمومی است. در پادگان‌ها، در دارالقرآن‌ها، در آموزش و پرورش، دانشگاه، تربیت معلم، اصولاً پدرهایی که می‌خواهند بچه‌شان را تربیت کنند، مادرها، هرکسی می‌خواهد یک کار فرهنگی بکند، روی چه مبنایی کار بکند؟ چه کند؟ چون کار فرهنگی خیلی مهم است.

1- فکر و فرهنگ، مایه‌ی برتری انسان به حیوان

چون ارزش ما به فرهنگمان است. والا در شکم که گاو از ما جلوتر است. بعضی از حیوان‌ها بیشتر از ما می‌خورند. دویدن حیوان‌ها هم از ما بیشتر است. چشم بعضی حیوان‌ها هم از ما، بعضی حیوان‌ها زیر برف را می‌بینند. ما نمی‌بینیم. پرواز پرنده‌ها از ما بهتر است. آنها فرودگاه نمی‌خواهند. هوا هر طور باشد می‌پرند. آمیزش جنسی حیوان‌ها، نر و مادگی‌شان خیلی راحت‌تر، بدون عقد، مهریه، دفتر ازدواج، اتاق خالی، یعنی ما در شکم و شهوت و خواب و پرواز و در این چیزها که شرفی نداریم. شرف ما در مخ ما است. ارزش ما مخ ما است. خدا مخ را آن بالا گذاشته است. زیر مخ، قلب را گذاشته است. احساسات! اول فکر دوم احساسات. زیر احساسات شکم را گذاشته است. زیر شکم شهوت را گذاشته است. یعنی خدا ما را از این طرفی خلق کرده است. مغز، قلب، شکم، شهوت. منتهی بعضی جواب که می‌دهند از این طرف جواب می‌دهند. اول شهوت سرش شلوغ است. بعد شکم، بعد آنجایی که احساسات است. حالا اگر ایام امتحان بود دو نفر هم در کتابخانه کتاب می‌خوانند. یعنی خدا ما را از این طرف خلق کرد. ما از این طرف جواب می‌دهیم. این جایگاه فکر و فرهنگ خیلی مهم است.

قدیمی‌ها جلد کتاب‌هایشان چرمی بود. یعنی چرم را خرج جلد کتاب می‌کردند. چون کتاب برای مغز است. الآن جلد کتاب مقوا شده، چرم را خرج کفششان می‌کنند. یعنی چرم پایین آمد. مقوا بالا رفت. چرمی که ارزش دارد، پایین آمد. کفش چرمی شد. ورنی شد. نمی‌دانم چه شد… اما جلد کتاب که برای مغز است، جلد مقوا است. کتاب نزد ما ارزش ندارد. ولذا اول سال، بچه‌ها کتاب می‌خوانند. کتاب، اول سال کتاب است. همین که هوا گرم می‌شود، کتاب بادزن می‌شود. تا می‌خواهد امتحان بدهد، بنشیند می‌بیند خاکی می‌شود کتاب را روی کتابش می‌گذارد می‌نشیند. موکت می‌شود. در کوچه هم که با بچه‌ها دعوایش می‌شود چنین می‌کند. یعنی این کتاب نیست، هم کتاب است، هم چماق است. هم بادزن است. هم موکت است. این پیداست نگاه ما به کتاب، پایین آمده است. چرم پایین رفته، مقوا بالا آمده است. کتاب ما چماق ما هم هست.

ما باید باورمان بیاید سرمایه‌دار کسانی هستند که کار فرهنگی می‌کنند. این سرمایه‌دار است. چون باقی سرمایه‌دارها چهار چیز دارند. یا برج و سکه دارند. یا مزرعه دارند و پاساژ و قالی و نمی‌دانم مغازه، یا نمی‌دانم یک چیزی مادی دارند. خانه‌ای، زندگی‌ای، فلانی،… ولی کسی که کار فرهنگی می‌کند مخ دارد. مخ افراد در اختیار او هستند. کسی که مخ در اختیارش است، سرمایه‌دارتر از کسی است که طلا و برج و سکه و مزرعه در اختیارش است. به تاجرها سرمایه‌دار نگویید. به مسئولین فرهنگی سرمایه‌دار بگویید. چون مغز نسل نو در اختیار اینها است. او سرمایه‌دار است. سرمایه‌ی اصلی این مخ است. بنابراین می‌ارزد که ما قصه را خیلی جدی بگیریم. قصه را خیلی باید جدی بگیریم.

2- خطر انحراف در کارهای فرهنگی

در قرآن برای کارهای اقتصادی، اگر منحرف شود یک «وَیل» داریم. انحراف کار اقتصادی یک «وَیل» دارد. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1) وای بر کم فروش‌ها! چون کم فروشی انحراف کار اقتصادی است. به انحراف کارهای اجتماعی یک «ویل» داریم. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) «هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» یعنی وای بر کسانی که نیش می‌زنند. یک متلک به او می‌گوید او را تحقیر می‌کند. در جامعه نیش می‌زند طرف را خراب می‌کند. اگر در جامعه کسی را خراب کنی یک «ویل» داریم. اگر در اقتصاد منحرف شوی، یک «ویل» داریم. اما اگر کار فرهنگی انحراف پیدا کند این دیگر خیلی انحراف دارد. سه تا «ویل» داریم. آیه‌ی 79 سوره‌ی بقره است. در یک آیه سه مرتبه می‌گوید: «ویلٌ» «ویلٌ» «ویلٌ». «ویل» اول «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (بقره/79) «وَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ» وای به کسانی که یک چیزی می‌نویسند می‌گویند: این، قانون خدا است. یعنی به دروغ یک چیزی را می‌نویسند می‌گویند: اخلاق اسلامی این است. اقتصاد اسلامی این است. نمی‌دانم سیاست اسلامی این است. مدیریت اسلامی این است. وای به کسانی که یک چیزی را روی سلیقه‌ی خودشان می‌نویسند این را به خدا نسبت می‌دهند. دیگر چه؟ می‌گوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِم‏» (بقره/79) دوباره در همان آیه می‌گوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ» اول می‌گوید: «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ» دوباره می‌گوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ» مرتبه سوم می‌گوید: «وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» (بقره/79) در یک آیه سه مرتبه «ویل» آمده است برای کسانی که انحراف فرهنگی دارند. به کسی که قالی کسی را بدزدد، پول کسی را بدزدد، ظالم می‌گویند. اما کسی که فکر کسی را بدزدد می‌گویند: اظلم! «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏» (انعام/21) یعنی انحرافات دیگر ظلم است. انحراف فرهنگی اظلم است.

3- هدایت یک انسان، برابر هدایت یک جامعه

گاهی انسان با یک فیلم یک کسی را منحرف می‌کند. گاهی با یک شعر، گاهی با یک طنز، گاهی با یک متلک، گاهی با یک نامه، برعکسش هم هست. گاهی با یک فیلم کسی را هدایت کند. با یک نامه، با یک شعر کسی را هدایت کند. آیه‌ی قرآن داریم «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا»  (مائده/32) کسی یک نفر را زنده کند انگار همه‌ی مردم را زنده کرده است. امام می‌فرماید: زنده کند یعنی یک نفر را هدایت کند. یعنی یک نفر یک کسی را هدایت کند، انگار کل کره‌ی زمین را هدایت کرده است. اینقدر ثواب دارد. کار فرهنگی خیلی کار مهمی است. هرچه پول خرج مخ شود می‌ارزد. غصه نخوریم که چقدر پول برای تحصیلات بچه‌مان دادیم. شما اگر می‌خواهی غصه بخوری، غصه برای کفشش بخور. برای لباسش، برای پول‌هایی که مثلاً خرج ازدواجش می‌کنی. خرج مسکنش می‌کنی. خرج جهازش می‌کنی. چقدر برای جهاز یا مسکن بچه‌ات پول می‌دهی. چقدر برای مخ بچه‌ات پول می‌دهی؟ هرچه پول مخ دادید غصه نخورید. حدیث داریم با کسی رفیق شوید که وقتی پهلویش می‌نشینید «یُعِلْمِکُمْ مَنْطِقُه‏» مخت را بالا ببرد. یعنی منطقش، «یعلمکم» به تو آموزش بدهد. پهلوی کسی می‌نشینی بنشین، پهلوی کسی… با یک کسی باش که وقتی می‌نشینی از او چیز یاد بگیری. «یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه» (الکافی/ج1/ص39) با او می‌نشینی تو را یاد خدا بیاندازد.

عرض کنم که، آفات کار فرهنگی را در جلسه‌ی قبل گفتیم. 1- انحراف در پژوهش‌ها و دانستنی‌ها. این شعاری که ما در ایران رسم است این شعار، شعار غلطی است. شعار غلطی است. منتها خوب خیلی جا افتاده است و باید، یک کارهای غلط را باید صد بار آدم در تلویزیون بگوید، تا این مثلاً دو مرتبه فرهنگ عوض شود. با یکبار… این هم که گفتند: نماز بخوان. در نماز هم دائم می‌گویند: بگو الله اکبر! اول نماز الله اکبر، «کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/4) الله اکبر! «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، الله اکبر»! بین دو سجده الله اکبر! این تکرار برای چیست؟ برای اینکه برای ما چیز دیگر بزرگ است. پول بزرگ است. مقام بزرگ است. عزل و نصب و زنده باد، مرده‌ بادها بزرگ است. این دائم می‌گوید: الله اکبر! دائم دارد مثل موج از آن طرف می‌کشد. این طناب هم از آنطرف می‌کشد. یک موجی که یک قایق را دائم به سمت دریا هل می‌دهد، این را باید یک بندی باشد که این را از این طرف نگه دارد. گول نخوری. گول نخوری. حواست جمع باشد. مثل جاده‌هایی که خیلی لغزنده است، هر بیست متر نوشته خطر! خطر! خطر! چرا اینقدر تابلو خطر است؟ چون انصافاً خطر است. هرجا خطرش بیشتر است، تابلویش هم باید بیشتر باشد. چون ما زیاد منحرف می‌شویم، چون که سرکه سرکگی افزون کند، مثنوی می‌گوید: وقتی شما سکنجبین می‌پزی، می‌چشی. (با بیان حرکت) همینکه دیدی ترش است، شکرش را زیاد می‌کنی. چون ترشی مادیات دائم ما را از این طرف می‌کشد، خدا هم گفته: الله اکبر بیا اینطرف! با یکبار دوبار هم حل نمی‌شود.

انحراف! استدلال‌های خشک، یکی از آفات، استدلال‌های خشک است. انحراف اول، در جلسه‌ی قبل گفتیم

4- منطق و استدلال، همراه با عواطف و احساسات

انحراف در پژوهش، تحقیق می‌کند روی چیزی که هیچ باری ندارد. خاصیتی ندارد. دومین انحراف، استدلال خشک است. استدلال باید همراه با عاطفه باشد. عقل خالی برای زندگی کافی نیست. اگر عقل خالی کافی بود، خدا فقط می‌گفت: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل‏» (نحل/90) بس است. می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل ‏…» کسی هست بقیه‌اش را بلد باشد؟ با هم بگویید… «… وَ الْإِحْسانِ» آفرین! یعنی غیر از عدل احسان! احسان! این جامعیت است. محبت خیلی مهم است. به بعضی از افراد که می‌گوییم: بهترین عکس امام خمینی کدام است؟ می‌گوید: همان عکسی که امام استکان چای دستش است، پهلوی حاج خانم می‌برد. او کار به فلسفه و عرفان امام ندارد که رهبر انقلاب است. می‌گوید: ببین، امام با همه‌ی بزرگی‌اش دارد برای خانمش چای می‌برد. این مهم است. این مهم است. ما استدلال می‌خواهیم، اما عاطفه هم می‌خواهیم. استدلال‌ها… کتاب‌هایی که فقط استدلالی است. عاطفه در آن نیست. جاذبه ندارد. از آفات کارهای فرهنگی، این استدلال خشک است. انسان نیاز به خنده دارد. باید خنده‌ی مردم هم تأمین شود. رشد باید رشد جسمی، روحی، عاطفی، علمی، منطقی، همه باید با هم رشد کنند. اگر زنی بچه زایید. کله‌ی بچه بزرگ بود، اما بازوهایش لاغر، مردنی است. کله اندازه‌ی یک گردو، بازوهایش اندازه‌ی یک بشکه باز مردنی است. یعنی باید… آبگوشت‌های هیئت‌ها که می‌بینید خوشمزه است، می‌دانید چرا خوشمزه است؟ چون کل گوسفند را یکجا در دیگ می‌گذارند. لذا آبگوشتش معطر است. این خانه‌های ما که آبگوشت‌هایش خوشمزه نمی شود چون، گوشت قرمز درست می‌کنند آبگوشتش مثل آب جوش می‌ماند. یعنی جمع گوسفند با همان استخوان و چربی و گوشت لخم و… یعنی همه با هم که شد، شما یک دختر را اگر تکه تکه‌اش کنی. موهایش را در یک نعلبکی بریزی، چشم‌هایش را در یک نلبکی بریزی، هیچ کس عاشق این دختر نمی‌شود. اما وقتی با هم شد یک دختر می‌شود. پسر می‌شود. یعنی گاهی وقت‌ها دین را وقتی مثله می‌کنی جاذبه ندارد. نامردهایی که کاریکاتور ساختند، یا فیلم ساختند برای پیغمبر، قسمت‌های جهاد را گفتند. جهاد را… می‌گویند: ببین پیغمبر این آیه آمده، این هم شمشیر! من که فیلمش را ندیدم. ولی طبعاً اینطوری است. فیلمی که ساختند آیه‌ی «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/73) «وَ اغْلُظْ» یعنی بر اینها غلیظ باش. بعد فوری شمشیرش را روی این می‌کشد، دین وحشی! بله، جهاد داریم اما «وَ اخْفِضْ» چه؟ «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ» (اسراء/24) پیغمبر بال‌هایت را با محبت باز کن. «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْب‏» (آل‌عمران/159) پیغمبر خیلی خوش خلق هستی. «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/4) تو خیلی خوش اخلاق هستی. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) آیا من به تو سعه صدر ندادم؟ با همه خوش برخورد هستی. آیات لبخند و خوش خلقی پیغمبر را نمی‌گوید. یک آیات که می‌گوید: پیغمبر جهاد کن، فوری آیه را می‌خواند. شمشیر پیغمبر را می‌کشد، می‌گوید: این دین اسلام است. یک گوشه‌اش را نشان دادن بد است. شما پوستین را اگر از آن طرفش کنی، هر بچه‌ای می‌ترسد. لولو می‌شود. دین را باید با هم معرفی کرد. استدلال‌های خشک از آفات است. باید سعی کنیم که مثلاً یک بچه‌ی 14 ساله، یک بچه‌ی 16 ساله، یک دانشجو احساساتش چیست؟ احساسات آن… نیازها… اول بود.

سوم بی‌توجهی به اولویت‌ها است. این هم سومین آفات است. آفات کار فرهنگی را بنویسم. شاید یک وقت ارشادی، سازمان تبلیغاتی، دفتر تبلیغاتی، حوزه‌ای، آموزش و پرورشی، خواست یک وقت این را پوسترش کند. چون از خودم هم نیست. آنچه از قرآن و حدیث گرفتم، آنچه تجربه دارم، چون الآن تقریباً بیست سال تا شصت و… 45 سال است من معلم هستم. حدود سی سالش را در تلویزیون بودم و هیچ کاری هم قبول نکردم جز کار فرهنگی. هیچ کاری قبول نکردم جز کار فرهنگی. بعد از 45 سال، تجربه‌ی بین المللی هم دارم. یعنی من حدود 100 سفر خارج هم داشتم. بعد از این تجربه می‌ارزد که یک جوانی که، یک خواهری، برادری که می‌خواهد کار فرهنگی بکند، این تجربه را به عنوان یک همکار بپذیرد. اگر خواست بپذیرد. نخواست که هیچ!

5- پژوهش‌های غیر ضرور، با وجود کارهای ضروری‌تر

1- پژوهش آفات، پژوهش‌های کم اثر یا بی اثر. من پای منبر یک روحانی رفتم. دیدم ده شب سخنرانی می‌کند یک شب حضرت علی از ابراهیم مهمتر است. یک شب حضرت علی از موسی مهمتر است. یک شب حضرت علی از عیسی مهمتر است. گفتم: آقا، الآن مشکل مملکت ما این است؟ کشور ما نسبت به حضرت علی عاشق است. حتی روستاهای ما یک وقت من شمردم، ما 300 علی آباد داریم. در لغت نامه‌ی دهخدا شمردم. ما با امیرالمومنین جوش خوردیم. حالا ده شب ثابت کنی حضرت علی از یکی یکی… این چه مشکلی را حل می‌کند؟ حالا یک شب طوری نیست. دو شب طوری نیست. آخر ده شب، اینها که پای منبر نشستند دیگر هیچ نیازی ندارند؟ آخر تقسیم کن. یک پدر و مادری که جهازیه می‌خرد هرچه پول دارد لحاف کرسی نمی‌خرد. یک لحاف، یک پتو، یک استکان، آخر نیازهای دیگر هم هست. گاهی وقت‌ها نیرویمان را صرف یک چیز خاص می‌گذاریم. پژوهش‌های کم اثر یا بی‌اثر!

2- استدلال خشک! منطق لازم است اما همراه با عاطفه. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل» این برای منطق است. «وَ الْإِحْسانِ» این برای عاطفه است.

6- توجه به اولویت‌ها در امور فرهنگی

3- بی‌توجهی به اولویت‌ها! یک مرتبه یک مسئله‌ای مثل قمه زنی مهم می‌شود. می‌روند خانه‌ی این آقا، آن مرجع، خودشان را یقه چاک می‌کنند. مثلاً که چه؟ فرض کنیم که شما ثابت کردی که قمه زدن روز عاشورا جایز است. حالا فرض کنیم. جمع بسیاری از علما گفتند: نکنید، امام فرمود: نکنید. مقام معظم رهبری گفت نکنید. حالا یک دو تا آقا، 5 تا آقا، ده تا آقا، عکس‌هایشان را جمع می‌کنند. همه را مثلاً… می‌خواهم بگویم: حساب کن، این قمه زدن را کسی نگفته است واجب است. روی کره‌ی زمین هیچ نفس کشی نگفته واجب است. هیچ نفس کشی هم نگفته مستحب است. تازه خودتان را شاخ و شانه کُشید، ممکن است بگوید: جایز است. خوب این جایز است چقدر سرمایه می‌خواهد؟ این هم در یک روز، در عاشورا، این هم قمه زدن در 3 دقیقه، بگو: 5 دقیقه، 5 دقیقه. یعنی شما برای کاری که نه  واجب است نه مستحب، فقط جایز است، این هم یک روز، این هم 5 دقیقه، این همه نیرو صرف کردی که قمه بزنی؟ آنوقت نسلی که بعضی‌شان تارک نماز هستند. بعضی‌شان کاهل هستند. شکم‌ها همه گندم زکات نداده است. یعنی «یُقیمُونَ الصَّلاه» زکات، تمام دین را… اصلاً به فکر نیست که راجع به نماز نسل چه کنیم؟ لقمه‌هایی که در شکم ما است، این لقمه‌ها از این نانواها است. نانواها از این گندمش از این سیلوها است. بسیاری از مردم هم زکات نمی‌دهند. اصلاً 5 دقیقه راجع به نماز و زکات فکر نمی‌کند. اما شاخ و شانه می‌کشد که ثابت کند که حتماً قمه بزنیم. یک کسی هم گفت: ببین من قمه زدم، گفتم: خوب خدا نجاتت بدهد. می‌خواهی بزن، بزن! من نمی‌گویم … حالا اینقدر مهم نیست که حالا من هم علیه آن حرف بزنم یا به لَه‌اش! … ولی می‌خواهم بگویم: ببینید اولویت‌ها چیست؟

خواستگار برای دخترش می‌آید، خواستگار خوبی است. دخترش هم وقت ازدواجش است. اولویت دختر شما همسر است یا لیسانس؟ می‌گوید: نه! باشد لیسانسش را بگیرد. فوق لیسانسش را بگیرد بعد انشالله… تو اگر لیسانست را بگیری، شوهرت فوق لیسانس می‌شود. مادر چنین می‌گوید: اگر فوق لیسانس شوی شوهرت دکتر می‌شود. بعد فوق لیسانس می‌شود دیگر خواستگار نمی‌آید. آنوقت پیر دختر می‌شود. دختر 37 سال، 38 سال، اولویت، ازدواج ضرورت است. ازدواج ضرورت است. لیسانس و فوق لیسانس فضیلت است. ضرورت مهمتر است یا فضیلت؟ این مهم است. لیسانس و اینها که… مثل یک آدمی که تشنه‌اش است. من این مثل را یکبار دیگر هم زدم. تشنه‌تان است خوب انشالله لیسانست را بگیر آبت بدهم. اِ…! این حالا تشنه‌اش است. آدم به آدم تشنه نمی‌گوید: بعد فوق لیسانس خوب مثلاً آب می‌دهم. همسر خوب اولین همسری که برای دخترتان آمد، اگر از نظر فکری، اخلاقی، ایمانی، بچه‌ی سالمی است، به او بدهید. سربازی نرفته خوب بعدش خواهد رفت. حالا گیر نده، ممکن است این پسر کمالاتی دارد که بعد پیدا نشود. به سربازی گیر ندهید. به مدرک، اینها چیزی نیست. سربازی‌اش تمام می‌شود. مدرکش را می‌گیرد. ببینید ما در اولویت‌ها گاهی وقت‌ها ضرورت را له می‌کنیم برای رسیدن به فضیلت. ازدواج ضرورت است و تحصیل… این مسئله‌ی مهمی است که باید عرض به حضور جناب عالی که به آن عنایت بکنیم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

7- احترام به تلاش‌های دیگران و گذشتگان

4- زحمات دیگران را نادیده نگیریم. بی‌انصاف نباشیم. بعضی‌ها که می‌خواهند کار فرهنگی بکنند می‌گویند: نه، قدیمی‌ها غلط کردند. نه، ما هرچه داریم از قدیمی‌ها داریم. بالاخره گاهی وقت‌ها افرادی که کار فرهنگی می‌کنند یادشان می‌رود. یک کسی یک کتابخانه‌ای درست کرده بود خیلی مهم. یک کتاب را مثل لوستر، در یک جعبه گذاشته بود، وسط این خانه آویزان کرده بود. اینها که می‌آمدند از کتابخانه بازدید کنند، می‌دیدند که یک کتاب آویزان است. می‌گفتند: خوب همه‌ی کتاب‌ها در قفس است. چرا این را آویزان کردی؟ مثل لوستر! گفت: آخر این مهمترین کتاب است. گفتند: چه کتابی است که مهم است؟ گفت: کتاب آب، بابا است. گفتند: چطور؟ آب، بابا که مهم نیست. گفت: چرا؟ اگر این را نمی‌خواندم، سر از این کتابخانه در نمی‌آوردم. کلاس اول، یعنی ما نباید قدیمی‌ها را فراموش کنیم. بالاخره ما هرچه داریم از قدیمی‌ها داریم. بی‌انصافی نکنیم.

5- مسئله‌ی دیگر عدم سوء سابقه یا نداشتن شناخت و محبوبیت شخص مبلغ، این هم یکی از آفات است. بی‌توجهی به اولویت‌ها این یکی بود. مسئله‌ی دیگر بی‌توجهی به پیشینیان، به پیشینیان هم باید توجه داشته باشیم. مسئله‌ی محبوبیت! عدم محبوبیت معلم و مربی و هرکس که کار فرهنگی می‌کند، چون گاهی وقت‌ها طرف کار فرهنگی می‌کند اصلاً سابقه‌اش را نمی‌دانیم این چه کسی است، حالا آمده کار فرهنگی می‌کند. آخر این کجا بوده است؟ کجا درس خوانده است؟ سابقه‌ی خودش چیست؟ از چه خانواده‌ای است؟ گاهی وقت‌ها یک کسانی پرچم دار کار فرهنگی می‌شوند که شناخته شده نیستند. بعد هم از کارهای پرخرج، حالا من نمونه‌هایش در سرم هست نمی‌توانم بگویم. چهار نفر جوان جمع می‌شوند یک کارهایی… بعد هم ورشکست می‌شوند. هنوز هیچی نشده مثلاً یک تابلو می‌زند و یک آرمی درست می‌کند و اساسنامه و ثبت می‌دهد و بعد هم تأمین اعتبار می‌کند و بعد هم موفق نمی‌شود و بعد خودشان منشعب می‌شوند. دو گروه می‌شوند. دو گروه چهار گروه می‌شوند. هیچ همینطور… کار را ساده شروع کنیم. کار فرهنگی را طوری شروع کن که اگر کسی کمکتان کرد، الحمدلله! کسی کمکتان نکرد روی پای خودت بایست. من این مثال را بارها زدم. بارها این مثل را زدم که باید طوری انجام بدهید که حالا اگر کمک کرد و مثلاً… یعنی رابطه‌ی ما با همه با مراجع، با فرماندار، با استاندار، با حزب فلان، با خط سیاسی، روابطمان رابطه‌ی ملحفه و پتو باشد. با یک سنجاق وصل شویم. هروقت هم نخواستیم، سنجاق را برداریم ملحفه از پتو جدا شود. یعنی در دل کسی نرویم. اگر من در دل یک حزبی رفتم، اگر آن حزب سرنگون شد، من هم سرنگون می‌شوم. ما الان هستیم. از رئیس جمهور استفاده می‌کنیم. از نمی‌دانم امام جمعه استفاده می‌کنیم. از فرماندار استفاده می‌کنیم. حالا اگر فردا امام جمعه قهر کرد من باید سرنگون شوم؟ فرماندار عوض شد من باید سرنگون شوم؟ طوری طراحی کنید یک کار ارزان قیمتی بکنید که نیاز به حمایت خیلی نداشته باشد… هرکس حمایت کرد الحمدلله! اگر هم یک وقت پول نداشتند، قانون به آنها اجازه نداد، سلیقه‌ی شما را نپسندیدند سرنگون نشوید. افرادی هستند کار فرهنگی درست می‌کنند …

افرادی هستند کار فرهنگی می‌کنند کشکول دست می‌گیرند. از این پول می‌گیرند. از آن پول می گیرند. از آن… هنوز هیچ کار نکرده، کشکول گدایی دست گرفتند. این را… روی پای خودتان باشید.

یادم نمی‌رود که 40 سال پیش که پای تخته سیاه رفتم، هیچی، هیچی، هیچی، از صفر به معنای واقعی، این را برای طلبه‌های جوان می‌گویم که مثلاً یادم هست که در مشهد خانه‌ی آقایی بودیم که الان امام جمعه‌ی سبزوار است. 40 سال پیش، تخته سیاه هم نداشتیم. رفتیم یک کارتون مقوا پاره کردیم گذاشتیم و با ذغال روی کارتون کلاسداری کردم. نه گچ داشتم، نه تخته سیاه. تخته سیاهم کارتون بود. مقوا، جمعیت 20 نفر بودند و یادم هست که من گاهی با جوراب‌هایم تخته را پاک می‌کردم. تخته پاکن هم نداشتم. یعنی اگر روی پای خودتان باشید، هر خط سیاسی پاییزش شد یا بهارش شد، شما سرنگون نمی‌شوید. به خدا بچسبید. یک پر کاه اگر به کوه بچسبد، تکان نمی‌خورد. اما اگر به هر درختی بند شود همینطور که درخت ارّه شد و باد آمد برگ کاه هم… ما پر کاه هستیم. اگر به خدا تکیه کنیم هیچ کس تکانمان نمی‌دهد. اما اگر به پول آقا و بودجه‌ی فلان و تأمین اعتبار و این حرف‌ها… من یک کاری کردم حالا دارم آن کار را می‌خواهم برگردانم. کاری که در بحث زکات کردیم، گفتیم: هر روستایی مقداری زکات بدهند، دولت هم همان مقدار را روی آن بگذارد خرج همان روستا کنند. مثلاً این روستا 50 میلیون زکات جمع کردند. 50 میلیون هم زکات دولت روی آن بگذارد، می‌شود 100 میلیون خرج مشکلات روستا. حالا گفتیم اگر فردا یک دولتی پیدا شد گفت: من کمک زکات… بگویید… نمی‌کنم. آن وقت مردم ما نباید زکات بدهند؟ ما باید زکات را برای خدا بدهیم. دولت داد الحمدلله رب العالمین! فردا نفتمان خشک شد، دولتمان سلیقه‌اش طور دیگر شد، زکات نداد. نمی‌گویم: خوب حالا که دولت زکات، کمک نمی‌کند پس من هم زکات نمی‌دهم. مثل اینکه بگوییم: اگر مسجد چای می‌دهند می‌گوییم: یا حسین! اگر چای نمی‌دهند روز عاشورا بی عاشورا! اِ..! امام حسین را باید حسابش را از دیگ‌های پلو کنار کشید. یعنی اگر پلویی هم نبود. چای هم نبود، طوق و بیرق هم نبود ما یا حسینمان را بگوییم. کار فرهنگی نباید وابسته به احدی باشد. جز خدا! این هم یک وابستگی…

8- دوری از معرفی الگوهای نادرست و ناکارآمد

مسئله‌ی دیگر معرفی الگوهای غلط! در کار فرهنگی الگوهای غلطی را نشان ما می‌دهند. پایش به هیچ جا بند نیست. ما در یک سالن رفتیم دیدیم یک پسری را آوردند کار فرهنگی می‌کند. پدرش چنین می‌کرد. حالا پدرش به یک کسی چنین می‌کرد. پیو…! یک آیه می‌خواند. بعد هو هو… (حاج آقاسوت می‌زند) یک آیه می‌خواند. گفتیم: این بازی‌ها چیست درآوردی؟ کدام یک از اولیای ما گفتند: این رقمی قرآن یاد بچه‌ها بده؟ (حاج آقا با حرکت را نشان می‌دهد) این یعنی چه؟ مثلاً که چه؟ این پایش به کجا بند است؟ هرکاری می‌خواهید بکنید امام رضا فرمود: لب من که تکان می‌خورد، حدیث برای امام رضا(ع) است. فرمود: لب من تکان می‌خورد بگویید: ای امام رضا، این ریشه‌ی حدیث تو کدام آیه‌ی قرآن است؟ تا من بگویم: من امام رضا حرف‌هایم بند به قرآن است. به ما گفتند: بند به قرآن و اهل بیت باشید. یک کسی روی سلیقه می‌آید آموزش رمزی یاد می‌دهد. حالا یاد بچه‌اش بدهد. اما این برای من الگو نمی‌شود. الگوی من را باید قرآن و حدیث معین کند. نه تو! یا مثلاً فرض کنید همخوانی خوب است. یک هنر است. تواشیح یک هنر است. من با تواشیح مخالف نیستم. با تواشیح عربی مخالف هستم که برای فارس‌ها عربی بخوانی. آخر برای فارس‌ها عربی بخوانی، ببین اینکه نمی‌فهمد. این مثل این است که کراوات را در مدرسه‌ی فیضیه برای آخوندها بفروشی. اصلاً مشتری ندارد. شما اگر کراوات را بردی فیضیه بفروشی، عمامه را اتریش بردی. آخر… باید حساب کنیم آخر کجا، چه؟ همخوانی هنر است که جمع شوند با یک صوت خوبی یک چیزی را بخوانند. خوب علی ای همای رحمت را بخوانند. اسماءالحسنی را بخوانند. واحد و احد و… بالاخره آدم می‌فهمد اینها اسم‌های خدا است. یک سوره‌ای یک چیزی، اما تواشیح به اسم یک کار فرهنگی میلیون‌ها تومان خرج می‌شود. بعد هم مثلاً همه باید مثلاً لباسشان یک رنگ باشد. حالا اگر لباسش تا به تا باشد نباید بخواند؟ من اگر لباسم رنگ شما نبود از گردونه خارج هستم؟ یا مثلاً صوت قرآن باید حتماً اینطور باشد. حالا یک کسی صدایش بد بود نباید در جلسه‌ی قرائت بخواند؟ ما یک طوری فرهنگ سازی می‌کنیم، که هرکس صدایش خوب نیست، جرأت خواندن نداشته باشد. هرکس صدا ندارد اذان نگوید. بله، اذان را خوش صدا بگوید. منتها معنایش این نیست که اگر قرائتی صدایش درجه یک نیست، درجه سه است، دیگر حلقوم من خشک شود. یک عمری از من گذشت و من یک اذان نگفتم. چون گفتند: نه، اذان را خوش صدا بگوید. خدا رحمت کند آیت الله عظمی گلپایگانی، آیت الله شهید مطهری، مرحوم بهشتی، آیت الله احمدی میانه‌ای می‌گفت. مرحوم بهشتی طوری در مسجد حجتیه اذان می‌گفت که تمام مسجد حجتیه صدایش را می‌فهمیدند. مسجد حجتیه‌ی قم چند هزار متر است. اذان آدم بگوید. البته خوش صدا باشد بهتر است. متوسط هم باشد طوری نیست. ما نیاییم اذان را چفت کنیم، به اذان‌های بین المللی. تواشیح به رنگ لباس. عربی برای فارس‌ها که نمی‌فهمند. یک سری کارهایی، اینها آفات کار فرهنگی است. پول خرج می‌شود. عمر هم خرج می‌شود. اما نه در قرآن آیه داریم، و نه در روایات. سلیقه‌ای است. بنا نیست من سلیقه‌ی شما را انجام دهم. من اگر خواسته باشم دنبال هوس بروم خودم هم هوس دارم. مگر بید به کمر هوس خودم خورده است. هوس خودم را کنار بگذارم. دنبال هوس تو بروم. اینها یک کارهای مثلاً فرض کنید که… یا مثلاً فرض کنید که کسی را در تلویزیون آوردند که مثلاً این سوره‌ی کوثر را به یازده زبان ترجمه می‌کند… می‌گفت: خوب، به زبان ژاپنی، این پسر ژاپنی می‌گفت. خوب حضرت عباسی اینها که پای تلویزیون در ایران نشستند ژاپنی بلد هستند؟ اصلاً این دروغ هم بگوید آدم نمی‌فهمد این راست می‌گوید یا نه؟ حالا در ثانی یک پسر تیز هوشی و یک پدر خوبی بچه‌اش را به یازده زبان سوره‌ی کوثر را ترجمه کرد. این وقت این الگوی من است؟ این چه الگویی است؟ معرفی الگوهای غلط!

یک جایی یک تابلویی دیدم ساندویچی 16 کیلو، هرکس در هفت دقیقه بخورد یک ماشین جایزه‌اش است. هرچه نگاه کردم ما داریم کجا می‌رویم؟ 16 کیلو غذا را یک نفر 5 دقیقه بخورد. آنوقت جایزه‌اش یک ماشین است. آخر این چه کاری است؟ نمی‌دانم والله مسئولین کجا هستند؟ کجا دارند نسل را می‌برند؟ شبیه بعضی از مرتاضان هند شدیم.که مثلاً زحمت می‌کشد 40 روز یک مغز بادام می‌خورد. چه کسی گفته؟ چهل روز نمی‌خوابد. چه کسی گفته؟ من طلبه که شدم من را پهلوی یک آقایی بردند. گفتند: این آقا را می‌بینی؟ گفتم: بله، گفت: این ابرویش را تراشیده است. گفتم: چرا؟ گفت: گفته ابرویم را بتراشم که خجالت بکشم در خیابان بیایم. آنوقت بنشینم مثلاً الفیه را حفظ کنم. گفتم: خوب این آقا خُل است. تو برای ما الگوی خل معرفی می‌کنی. حفظ الفیه نه واجب است نه مستحب. ادبیات را باید خوب بخوانیم. به قدری باید ادبیات ما قوی باشد، که قرآن بی‌اعراب، حدیث بی‌اعراب را بتوانیم درست بخوانیم. اما حفظ الفیه، این چه الگوهایی است؟ من حالا اگر خواسته باشم دهانم را باز کنم. الگوهای غلط که در جامعه‌ی ما مطرح می‌شود خیلی زیاد است.

من در یک عروسی رفتم. دیدم نان و پنیر و هندوانه می‌دهند. گفتم: مگر اینجا عروسی نیست؟ گفتند: نه، داماد گفته من می‌خواهم حزب اللهی باشم. گفتم: حزب اللهی یعنی نان و پنیر و هندوانه؟! این عروس وقتی به دنیا آمد، اسلام گفت: به احترام عروس یک گوسفند عقیقه کن. آنوقتی که هیچ چیز بلد نبود یک گوسفند فدایش کردیم. حالا که هم با سواد است، هم با کمال است، هم با جهازیه خانه‌ی تو آمده است، آن زمانی که هیچ نداشت یک گوسفند عقیقه کردیم. حالا که همه چیز دارد، نان و پنیر و هندوانه، آخر این خل بازی‌ها چیست؟ ببین گاهی وقت‌ها از این طرف می‌افتیم. گاهی وقت‌ها از آن طرف می‌افتیم. ایران ما گاهی چهل ستون دارد. گاهی بیستون! بابا هیچ کدام، چهار ستون! یعنی یا افراط یا تفریط. الگوهای غلط.

خدایا دست ما را بگیر. هرچه بر عمر من می‌گذرد، من می‌فهمم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) آن به آن به صراط مستقیم نیاز داریم. من اینجا تقریباً سی، چهل حرف نوشتم. 5 تا را گفتم. نمی‌دانم حالا جلسه‌های بعد ادامه بدهم یا نه؟ کارهای فرهنگی باید کارشناسی باشد. یعنی باید در صدا و سیما یک اتاقی باشد، اتاق فکر. تمام دانشمندان ایران شماره‌ی آنجا را داشته باشند. هر پیشنهادی دارند به آن اتاق فکر بگویند. بهترین علما و بهترین اساتید دانشگاه باید در اتاق فکر صدا و سیما باشند. سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، دانشگاه اینها همه باید با هم همفکری کنند. حالا من خبرهایی دارم که چه بودجه‌هایی در دانشگاه خرج چه پژوهش‌هایی می‌شود. ده میلیون به یک محقق داده بودند، که برو ببین چطور ایجاد موج می‌کنیم؟ آمد پهلوی من گفت: آقا چطور ایجاد موج کنیم؟ گفتم: در قرآن ما نگفته موج ایجاد کن. گفته: بنده‌ی خدا باش. منتها در راه بندگی خدا گاهی موج ایجاد می‌شود. مثل امام حسین. امام حسین که نرفت موج ایجاد کند. رفت امر به معروف کند. رفت نهی از منکر کند، منتها در مسیرش کشته شد و این کشتن موجی ایجاد … بگویید… شد. ابراهیم به خاطر فرمان خدا بت‌ها را شکست. منتها این بت شکنی ایجاد موجی کرد. امام خمینی به خاطر خدا قیام کرد، منتها موج شد. این فکر کرده بود خود ایجاد موج یک موضوعیت دارد. من گفتم: اصلاً ایجاد موج نداریم. ما باید بنده‌ی خدا باشیم در راه بندگی خدا گاهی سکوت است. گاهی موج است. اصل موج برای ما ایجاد نیست. گفت: اِ…! گفتم: اِ ندارد. گفت: پس ده میلیون را چه می‌کنم؟ گفتم: برو به صاحبش بده. ده میلیون گرفته‌ای که چه کنی؟ ایجاد… سوالت غلط است.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد به همه‌ی ما لطف کن کمتر از آنی گرفتار خودمان و وسوسه‌ها و نفسانیات نباشیم و ما را به راه مستقیم هدایت کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment