الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
بحث امروز ما، بحث این جلسه ما امروز گفتم این جلسه برای اینکه بحثها شب پخش میشه میگن مگه قرائتی روز حرف میزنه گفتم این جلسه که هم شامل هم شب بشه هم روز بحث این جلسه ما همراه چند جلسه قبل راجع به ازدواجِ خداوند حکیم همه کارهاش رو حکمتِ وقتی که به یکی یه چیزی رو میده رو حکمت وقتی یه چیزی رو میگیره رو حکمت مثلاً نوزاد فوت نمیتونه بکنه چون بچه وقتی بدنیا میاد بکجا میخواد فوت کنه اما مکیدن و میدونه چون فعلاًً زندگیش بند به مکیدن یعنی خدا مکیدن رو یاد داده اما فوت کردن و یاد نداده پیشونی ما صافِ اما گوش ما چین و چروک داره چون این گوش میخواد امواج بگیره با این هیئت جهت صدا روآدم تشخیص میده اگر گوش ما مثل پیشونی صاف باشه صدا را میفهمیم حالا نمیدونم کدوم طرف آب دهن ما شیرین اشک ما شور اشک از ده ماده ترکیب شده که ساختمان چشم باید با همین ماده مرطوب نگه داشته بشه با همین آب نمک آب دهن ما به اندازه تولید میشه زیاد تولید میشه مشکل داشتیم کم تولید میشه مشکل داشتیم خدا حکیم از موی درون بینی گرفته تا گودی کف پا گرفته تا اینکه ما کربن میریزیم عوضش درختها کربن میگیرند اکسیژن میسازند.
1- غریزه جنسی، براساس حکمت
هستی حکیمانه است یکی از حکمتهای خدا همین غرایز از جمله غریزه جنسی، شهوت شهوت اگر نباشه هیچ انگیزهای برای تشکیل زندگی نیست انگیزه نباشه نسل قطع میشه یعنی ضامن بقای نسل این غریزه منتها این غریزه مثل گاز میمونه گاز اگر از کپسول مسیر خودش وارد چراغ شد همش نفع است حرارتش و نورش روشناییش پختن غذاش اما اگر این گاز بصورت انفجاری باشه همش خطر از شهوت باید استفاده طبیعی کرد(ناخونک زدن تحریک مصنوعی کردن اگر ببینید غذا به طور طبیعی دفع بشه سالم اگر شما خواسته باشی انگشت بزنی تو حلقت غذا رو بیاری بیرون این آفت داره) بطور طبیعی خداوند جوری ساخته اتوماتیک ضعفا رو جبران کرده خدا انوجای هم که چیزی نمیده حکمت مثلاً نوزاد عقل نداره چقدر خدا حکیم واقعاً اگر بچههای نوزاد کوچولوها عقل میداشتند هروز صبح که مادرشون میخواست قنداقشون عوض کنه لباسشون عوض کنه کلی این بچه خجالت میکشید اما چون عقل نداره میخنده مثل اینکه کار خوبی کرده یعنی انوجایی هم که خدا عقل نمیدهد رو حکمت عقل هم دادن خدا حکیمانه است هم ندادنش حکیمانه است همش حکمت ما اکسیژن و میگیریم کربن میدیم درخت کربن میگیر اکسیژن میده هر دوش حکیمانه است باید تنظیمی بشه این فضا که درو زمین حکیمانست کم بشه سنگهای آسمونی له میکنند ما رو باید یه مقداری ضخامت فضا جوری باشه که این سنگها رو بتونه مشتعل کنه غریزه جنسی از ابتکارات خداست خدا میگند مبتکر بدیع، بدع بدیع با عین بدیع السماوات بدیع یعنی یه کاری کرده که ابتکاری خداوند بدیع غیر از اینکه خالق ممکنه کوزه گرم خالق یعنی کوزه خلق میکنه اما همه کوزه هاش یه شکله اما بدیع یعنی دو تا شکل مثل هم نیست دو تا شکل مثل هم باشه صدای او فرق میکنه صداشون مثل هم باشه علیای حال این همیت غریزه جنسی از الطاف الهی(خوب این غریزه مثل لوله میمونه اگر یه لوله چند تا شکاف داشت دیگه وقتی شیرو وا میکنی آبش زور نداره مثل معده اگر معده همینطور که میره یه انگشت حلوا خوردیم یه خرما م خوردیم یه پسته هم خوردیم یه آدامس هم خوردیم یه شکلات هم خوردیم دیگه وقتی میریم خونه اشتها نداریم چون چیزی رو دیدیم ناخونک زدیم خوردیم و بعد دیگه اون اشتها نداریم یه مرد و جوونی چش چرون یه نگاه به اون میکنه و یه خورده کیف میکنه یه خورده نگاه به اون میکنه اون همینطور بعد وقتی میره خونه این خانومش دیگه خیلی دوسش نداره چون نیروی محبتش متمرکز نیست نیروش بیرون پخش شد وقتی نیروش پخش شد تمرکز نداره هر چی علاقه)
2- آرایش بی جا، نفی آرامش دیگران
من معتقدم این خانمها که خودشون آرایش میکنند ضربه به خودشون میزنند چون مثلاً چند هزار تا خانم آرایش کرده میاد خودشو نشون مردا میده این مردا وقتی نگاههای مختلف به اینا کرد علاقه مرد به خودش جذب میکنه وقتی میره خونه به همسرش علاقه چندانی نداره فردا هم یه خانم دیگه شوهر همین خانمی که امروز دل برد یه خانم دیگه دل شوهر این خانم بگین خواهد برد یعنی شما امروز با قیافت علاقه مرد م را نسبت به خانمش جلب میکنید فردا هم خانمها دیگه که از شما جون ترند چون شما که دیگه تو این سن نمیمونید یه ده سال بیست سال جور دگه از شما بهترا مییاند از شما بهترا که اومدند لباساشون شیکتر میشه اونوقت همینطور که شما دل را بردی زنهای آینده دل شوهر شما رو خواهند برد داریم اگر به زن کسی خیانت کردی حدیث داریم اگر به زن کسی خیانت کردی به خانومت خیانت میکنند اینها حساب داره اینا حساب داره چشم باید پاک باشه جامعه پاک میشه خانمها جلوه گری نکنند هوا داره گرم میشه گرمتر میشه هدفشون از این کار چیه خودشون مطرح میکنند اون وقت بعضی از دخترها فکر میکنند هر چی قشنگتر خودشون مطرح کنند دلربا ترند جونا بیشتر میاند سراغش با اینکه همون جونی که امروز با این دختر با چشم و ابرو خوش وبش میکنه یا با گفتن و اینا خوش و بش میکنه همین جون خواسته باشه بگیره این دختر را نمیگیره میگه اینا معلوم نیست همینطور که من باشون بودم شاید ده تا دیگم باشون حرف زده یعنی خود اون جونی که امروز شما رو میپسنده برای گفتگو برای ازدواج شما رو قبول نخواهد کرد فکر نکنید که اینا. . . ما باید مسئله شهوت از طریق ازدواج منتها چیزی که بشه ازدواج و آسان کرد بسم الله.
3- پرداخت بخشی از مهریه در آغاز زندگی
یکی از راههای ازدواج اینه که دوماد یه مقدار مهریهای که میخواد بده یه مقدار و قبلش بده این هم مشکل جهازیه حل میشه هم برکاتی داره من چند تا از برکاتش میگم مثلاً داماد اینقدر سکه گفته بگو آقا یک پنجمش و یک دهمش و یک بیستمش و چند سکه اگه زودتر بده بار جهازیه برداشته میشه این یکی دوم عروس به خواطر جهازیه ش منت به دوماد نمیذاره چون میدونه از پول دوماد جهازیه ش رو جور کرد عروس میگه دوماد دوستم داره خودش زندگی من و درست کرده عروس میگه دوماد زندگی رو کمک کرد برای جهاز یه من نسبت به مرد یه مقدار تواضعش بیشتر مرد نیش نمیزنه بگه جهازیت کم میگه خوب توکم سکه دادی میخواستی جهازیم بیشتر باشهها ببینید اینا برکاتشها یکی از راههای که بسیاری از مشکلات راحل میکنه این که مرد وقتی که مثلاً میخواد بگه فرض کنید صد تا سکه دویست تا سکه پنجاه تا سکه بگه آقا ده تا سکه ش و بیست تا سکه ش و الان میدم مشکل جهازیه حل میشه مشکلی که دوماد و فامیل دوماد خواند گفت جهازیه دختر آخه نمیدونید اینا که دختر دارند چقدر قصه میخورند میگه بابا این دختر من بره خون شوهرش فامیلای شوهر میگن جهازیهاش کم نیست انوجوری شوهر شما ده تا سکه داد جهازیهاش همینه این کار سابقه داره بله جهازیه حضرت زهرا با پول حضرت امیرِ حضرت امیر وقتی اومد خواستگاری پیغمبر گفت چیچی داری گفت یه اسبی دارم و یه زرهای دارم و شمشیر دارم نمیدونم چیی دارم گفت خیلی خوب اینا که حالا واجب داشته باش اونا که خیلی واجب نیست برو بفروش رفتند فروختند و پول آوردن و اونوقت صورت جهازیهای تنظیم شد که اینا رو برای حضرت زهرا تهیه کنید که حالا انشاءالله جهازیه حضرت زهرا یادم باشه تولد حضرت زهرا بگم یه جهازیه ساده دغدغه مادر عروس از مادر شوهر و دغدغه فامیل عروس از فامیل شوهر حل میشه چون جهازیه از خود شوهر بخشی از دین داده میشه شوهر تحقیر نمیکنه خانم رو برای کم و زیاد عروس عروس دوست داره شوهر و میگه این در زندگی من کمکم کرد اینا برکات و در تاریخ هم همینطور بوده مقداری نقدینه باشه این میتونه حل کنه اما اگر مهریه رو.
4- رقابت در کمالات نه تجمّلات
مهریه رو حدیث داریم بهترین زن این احسنهن وجها اقلهن مهرا بهترین زن این که شکلش خوب باشه مهرش کم باشه نه حالا مثلاً چشم و هم چشمی در کمالات قرآن میگه(وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون) یعنی اگر میخواهید رقابت داشته باشید تو اینا رقابت داشته باشید آقا دختر عمو اینقدر سکه من باید بیشتر باشم من چیم از اون کمتر اون دیپلم من فوق دیپلمم اون نمیدونم بابا ش کاسب من بابام تاجر اون نمیدونم باباش استوار بابای من سرهنگ این چشم و هم چشمی اگر اینطور باشه مهر حضرت زهرا باید چقدر باشه گاهی وقتها یکی از مشکلات این که ما همسطح نیستیم از نظر علمی ما از نظر فکری باید همسطح باشیم نه از نظر علمی فرق بین فکر و علم ممکن از نظر علمی هم سطح باشند ولی فکری به هم نخور ممکن قیمت یه قالی با قیمت یک ماشین یکی باشه مثلاً این قالی 5 میلیون باشه ماشین هم 5 میلیون اما آیا ماشین و قالی میشه با هم پیوند داد خیلیها هر دو لیسانسند هر دو فوق لیسانسند از نظر علمی مگه زن مرجع تقلید باید مرجع تقلید باشه مراجع تقلید خانمهاشون یا خانه دارند همشون تقریباً خانوماشون خانومهای خونه داریند هشتاد سال شیرین زندگی میکنند فکرشون بعضی از عروسها یه غیضهای میکنند بایست شوهر من زبونش اینجور رقمی نباشه لهجه نداشته باشه مثلاً لهجه چش آقا این لری حرف میزنه کاشونی حرف میزنه یزدی حرف میزنه ترکی حرف میزنه نمیدونم رشتی حرف میزنه مثلاً لهجه عیب مگه ما مسلمان نیستیم بسم الله الرحمن الرحیم از قران بخونم و من آیاته. . . . . . . . . . . . . . اختلاف السنتکم(سوره روم، آیه 22) لهجه از قدرت نمایی خداست خدا نمایش داده که هر کسی با یک لهجه حرف بزنه قرآن بخونم هیچ آیه و حدیثی نداریم که فلان لهجه از فلان لهجه ارزشش بیشتر آقا لهجت و رها کن چرا چرا بله یکوقت میگن قرائتی تو اگر کاشونی حرف بزنی مردم نمیفهمند مردم نمیفهمند خوب اینجا باید حرف بزنم ممکن یه لهجه باشه مردم نفهمند هر شهری یه جوری حرف میزنند که اکثر مردم نمیفهمند مثلاً تخفیف میدهند اگر مردم نمیفهمند باید لهجه یه جوری باشه که مردم بفهمند ولی من این شمال دوست دارم بخاطر لهجش بخاطر فامیلاش فامیلاش چه اشکال دارند آقا فامیلش چنین چنین شغل پدرش شغل پدرش چه اشکالی داره ما در اصل برامون لقمه حلال مهم به سلمان فارسی گفتند ریش تو بهتر یا دم سگ میخواستند سلمان را بشکنند تحقیرش کنند سلمان یه نگاهی کرد و گفت که هر کدوم که از پل سراط بگذر.
5- عزّت واقعی، نه خیالی
آقا فلانی غنی فلانی فقیر با خانواده فقیر وصلت کردی حدیث بخونم حدیث داریم ان الغنا والفقر بعد الارض الالله فعلاً نگید کی فقیر کی غنی کی غنی کی فقیر ما یه خورده گیر اعتقادی داریم مثلاً فکر میکنیم عزتمون این که شوهرمون اسم و رسم داشته باشه عزتمون این که با فلان فامیل وصلت کنیم خیال میکنیم عزتمون خیال میکنیم عزتمون خیال میکنیم عزتمون توی دنیای خیالیم(متاسفانه تو دنیای آخوندام تو این خیالها هست متاسفانه تو طلبه هام اینها نفوذ کرده من یادم نمیره حدود الان 60 سالم 40 سال پیش تقریباً طلبه بیست ساله بودم به این فکر افتادم بچهها رو جمع کنم براشون کلاس بذارم چطور ما پزشک اطفال داریم من بشم آخوند اطفال حالا بیست و چند سالم بود تقریباً حالا درست یادم نیست ولی ده سال تقریباً قبل از انقلاب بود وقتی راه میرفتم تو یه شهری این بچه کوچولوها عقب من میدویدند یه نفر گفت آقای قرائتی تو به فکر آیندهات نیستی گفتم مثلاً آینده چی میشه گفت آخه این بچه کوچولوها که عقب کسی میدوند دونبال دو چیز میدوند یا عقب دیونه میدوند یا عقب سگ توله یا بچه سگ میبینند بچهها عقبش میدوند یه دیونه هم ببینند بچهها عقبش میدوند حالا تو داری راه میری یه مشت بچه کوچولو هم عقبت میدوند این زشت گفتم نه زشت نیست مگه پزشک اطفال زشت من میخوام آخوند اطفال باشم آخوند بچهها خدا میدونه یادم کسانی که میگفتند ما برای آینده تو غصه میخوریم تو در آینده بدبخت خواهی شد هیچ کس تو رو آدم حسابی نخواد دونست همه اونای که به فکر عضمت بودند کنار رفتند ما از راه کلاس بچهها حالا الان شما همه مهندسید یا نمیدونم تکنسینید یا نمیدونم فوق لیسانسید اصلاً من گاهی جلسه دارم که از دم پریروز شیراز بود یه جلسه داشتم حدود صد نفر همه پزشک بودند تهران ما یه جلسهای داریم همه پزشکِ فوق تخصصند غیر فوق تخصص نیست اگر خدا خواسته باشه بده از همون بچهها آدم کلاس بزرگا میره برای عزت خودتون فکر نکنید فقط بنده خدا باشید خدا بلد خدا باشه آخه ما گیرمون اینه که ما بلد خداییم به هر چی من یادت میدم گوش بده این رقمی خدایی کن ما بنده گی خودمون و یادمون میره کلاس برای خدا میزاریم جیب ما همین شما خواهش میکنم برا خدا کلاس نذار ید. خواهش میکنم که شما برای خدا کلاس نگذارید، دخترت را بده همچین میشود بعد همچین میشود بعد. . . خدا میداند که چقدر آدم به من نصیحت کردهاند که آقای قرائتی تلویزیون را ول کن بیست و پنج سال توی تلویزیون درست نیست یک مدتی توی تلویزیون نیا که مردم بگویند قرائتی کجاست؟ بعد بیا که بگویند آمد! گفتم بابا آخر این همه شهید دادهاند انقلاب شده است یک انقلاب شده، مجلسی، طوسی، مفید، حلّی، طبرسی، چقدر مراجع و علما خون و دل خوردهاند و امکانات نداشتهاند حالا در سایه انقلاب و امام و شهدا به ما گفتهاند بیا یک آیه حدیث بخوان حالا به من بگویند کجاست؟ من اگر همه شبکهها هر شب بیایند هر چه دارم میگویم بعد میگویم علمم تمام شد خداحافظ، کجاست، دکان است، با هواپیما برو پرستیژ آن بالاتر است) ماشین عروس این رقمی باشد که از آن خیابان برویم بیشتر بوق بزنیم بیشتر بوق بزنیم همهاش دردسر است مشکل جوانهای ما این است که خیال میکنند عزتشان توی بوق است عزت آنها توی خانه شخصی است عزت آنها توی مهر بالاست، عزت آنها ازدواج با فلان آقا است، اینها خیالی است این تیغها را در بیاوریم تمام میشود ما بیشتر از مشکل اقتصادی مستضعف فکر هستیم.
یک کسی میخواست از ایران فرار کند فرودگاه او را گرفتند گفتند زنجیر طلا گردن تو است این ارز مملکت است گفتای پسر جان عرض مملکت این طلا نیست ارز مملکت مخ من است که دارم میروم بیرون البته خوب برگشت بد هم نیست عدهای میروند برمی گردند خبری جایی نیست. مشکل ما مشکل این است.
6- دقت، مشورت و سپس توکل به خدا
توکل، اصولاً ما نمیدانیم که پسره کی است؟ اگر همه چیز را بدانیم که توکل توی آن نیست آقا دو تا چهار تا است توکل کن خوب توکل نمیخواهد دو دو تا چهار تا است معنای توکل این است که بخشی را تحقیق میکنیم بخشی را هم نمیدانیم به خدا واگذار میکنیم اگر همهاش بگوئیم من باید یقین داشته باشم بالاخره شما بعد از بیست سال بازنشست میشوی هفت سال دیگر قراردادیت رسمی میشود بعد نه سال دیگر قول میدهی که از خانه پدرت بلند شوی آنوقت کجا خانه چند متری میخواهی بگیری آپارتمانی یا ویلا؟ شهر یا حاشیه شهر؟ تمام زیر و بم زندگی را روز اول میخواهند بدانند خوب بسم الله اگر همه چیزی را بدانی آنوقت معنای توکل چی است؟ معنای توکل این است که بخشی مشورت میکنی دقت لازم میکنی و بخشی از آنرا به خدا واگذار میکنی همهاش محاسبه نیست قرآن بخوانم برایتان، ببخشید از خودم حرف میزنم بد است از قرآن بگویم «وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلْ» آل عمران/122 فقط بر خدا توکل کن آنهایی که میگویند اگر من با فلانی باشم فلانی عوضاش با فلانی. . . چه مشکلاتی برایمان پیش میآید یک کسی به یک کسی سفارش میکرد میگفت من نگران وضع تو هستم میخواهی داماد شوی پس یک نصیحت به تو میکنم گفت بگو، گفت اگر میخواهی زن بگیری زن سید بگیر برای اینکه زن سید بگیر چون اگر فردا فقیر شدی ما بتوانیم بگوئیم زن ایشان سید است به هوای زن سید خمس به زنت بدهیم آنوقت زنت به تو کمک کند ببینید سر تا پا شرک است نوح به پسرش گفت ایمان بیاور سوار شو خدا اراده کرده که کفار را غرق کند گفت من غرق نمیشوم تا ببینم غرق میشوم «قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی» هود/43 یعنی من فوری میروم سراغ کوه، کوه من را حفظ میکند من غرق نمیشوم فوری میروم سر کوه قرآن میگوید پسر نوح هم غرق شد تمام اینهایی که میگویند مدرکات را بگیر سآوی الی مدرک، مدرک حفظم میکند ما اینقدر فوق لیسانس گرسنه داریم، اینقدر آدم داریم که مدرک ندارد ولی سیر است تحصیل خوب است ولی نه اینکه تحصیل تکیه گاه شما باشد تحصیل ارزش است به شرطی که جای توکل ننشیند.
آدم برادر داشته باشد خوب است اما برادر نباید جای توکل بنشیند یکبار یوسف(علیه السلام) خندید گفتند چرا میخندی؟ گفت من دیدم که ده تا برادر دارم گفتم با وجود این ده تا برادر کسی نخواهد توانست بگوید بالای چشم تو ابرو است حالا میبینم به همان که دلم خوش بود همانها آمدند من را توی چاه انداختند توکل فقط بر خدا اینها مهم است.
(زمانی که امام(رحمه الله علیه) ترکیه تبعید بودند طلبه نجف بودم که امام تشریف آوردند نجف چون بابای من را ترسانده بودند که چرا پسرت را طلبه کردهای چون بابای من بازاری بود میگفتند بازاری بچهاش را بفرستد دنبال تجارت آن زمان هم که طلبگی یعنی فقر البته حالا هم غیر از آنهایی که پستی دارند یا قاضی هستند یا خطیب هستند یا نویسنده هستند بدنه طلبهها در سطح ضعیفی هستند یعنی شاید بشود گفت نود و پنج درصد طلبهها زندگیشان بسیار ساده است پنج شش درصد حالا وکیل هستند وزیر هستند قاضی هستند امام جمعه هستند آنها حالا ماشینشان از. . . . ولی باقیها ماشینشان توی جوب افتاده است حداقل حقوق است الان بالاترین حقوق حوزه علمیه قم صد و بیست هزار تومان یعنی باسواد ترین طلبهها مگر اینکه نویسنده باشد گوینده باشد یک کار اجرایی بکند به بابام گفتند چرا پسرت را طلبه کردی بدبخت شد یک حدیثی داریم هر کس برود مکه بیمه میشود دیگر فقیر نمیشود ما طلبه نجف بودیم بابام پولی فرستاد گفت با ماشین برو مکه که من از بس که بازاریها من را ترساندهاند که تو گدا میشوی من خاطرم جمع بشود که تو لااقل گدا نمیشوی با ماشین که میرفتیم چون هشت روز رفت آن بود و هشت روز برگشت از راه بیت المقدس و اردن و سوریه و مرز تبوک یکی دو روز هم توی مرز ده پانزده روز توی ماشین بودیم آنجا چهل پنجاه تا از این نانهای ماشینی دو آتشه خشک میکردند توی کیسه شکری همراه خودشان میبردند به نانوا گفتیم چهل تا نان به ما بده مسافر مکه هستیم آخر شب رفتیم چهل تا نان را گرفتیم نانها را که دستمان داد گفتیم آقا ببخشید یک نان هم بده امشب بخوریم بعد گفتیم یعنی چه خوب یکیاش را بخور مثل اینکه آدم یک صندوق انگور بخرد بعد هم بگوید آقا یک سیر انگور بده الان بخورم حرف غلط است با خودم گفتم کسی که چهل تا نان دستش است که گرسنگی نمیخورد خوب یکیاش را بخور گفتم آقا ببخشید این کلمهای که گفتم لغو بود نانها را آوردیم اتاقمان کوچک بود اتاق بغلیمان بزرگ بود گفتیم این نانها را خشک کنیم میخواهم ببریم مکه اجازه گرفتیم نانها را خشک کردیم بعد آمدیم اتاق غذا بخوریم دیدیم سفره نان نیست رفتیم اتاق بغلی دیدیم در را قفل کرده است و رفته است رفتیم بخوابیم دیدیم گرسنهمان است مدرسه آیت الله بروجردی بود سه طبقه بود هر طبقه هشتاد تا اتاق داشت ما دیدیم همه طلبهها خوابیدهاند حدود دوازده شب است سه تا چراغ روشن است رفتیم گفتیم آقا شما توی سفره نان ندارید سفر را باز کردند باندازه یک اسکنان مثلاً هزار تومانی یک تکه نان سوخته سیاه این که سیر نمیشویم این اتاق و آن اتاق هر کدام یک پاره نان گرفتیم و رفتیم بنده الان شصت سال دارم در عمرم یک شب نان گدایی خوردهام و آن شبی بوده است که چهل تا نان داغ روی دستم بوده است تکیه نکنید به کارخانه تکیه نکنید به مدرک تکیه نکنید به اینکه رأی اول را میآورید ممکن است امسال رأی اول را میآورید سال بعد رأی آخر را هم نیاورید.)
7- توکّل به خدا در مورد آینده زندگی
حدیث داریم اگر ایمانت به چیزی است که توی دستت است پول زور، اگر به چیزهایی که داری دل خوش هستی ایمانت قوی است به شرطی ایمان شما قوی است که به آنچه در دست خدا است دل ببندی نه به آنچه که در دست خودت است ما یکوقت توی هواپیما نشسته بودیم سرمهماندار گفت تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه کجا مینشیند آمد گفتم خانم بگو انشاء الله گفت انشاء الله نمیخواهد کامپیوتر نشان داد گفتم هواپیماهایی که سقوط میکند کامپیوتر ندارد؟ گفت چرا همه دارند، گفتم اگر بخواهد سقوط کند خدا که منتظر نمیماند اگر کامپیوتر دارد سقوط نکند اگر کامپیوتر ندارد سقوط کند قهر خدا، مقدرات الهی منتظهر کامپیوتر تو نیست برو بگو گفت چشم میروم میگویم این خانم هم رفت گفت تا چند لحظه دیگر هواپیما در فرودگاه مینشیند انشاء الله برگشت گفت آقای قرائتی انشاء الله را گفتم، گفتم آفرین خواستم یک جایزه به او بدهم جایزه نداشتم به بغل دستیام که یکی از نمایندههای مجلس بود گفتم شما چیزی نداری خودنویسی چیزی، گفت چرا؟ خودنویسی گرفتیم و جایزه دادیم به این خانم آخر من خودم نداشتم ماه رجب یک دعایی هست که دستشان را به ریششان میگیرند همچین میکنند یک کسی ریش نداشت ریش بغلیاش را گرفت همچین کرد! حالا این. . . حالا شاید هم اگر خودم بودم نمیدادم بهرحال معلوم نیست میدادم. . . عرض کنم به حضور شما جوانهای ما ازدواج نمیکنند چون بعضی از آنها مثل پسر نوح شدهاند پسر نوح میگفت «سآوی إلی جبل یعصمنی» من پناه میبرم به کوه من را حفظ میکند پناه میبرم به فامیل این فامیل من را حفظ میکند پناه میبرم به مدرک خانه شخصی. . . عروسی که میگوید تا خانه شخصی نداری سراغ من نیا این سآوی الی خانه شخصی، اگر بناست خوش باشی توی خانه اجارهای هم خوش هستی اگر بناست خوش نباشی توی خانه شخصی هم خوش نیستی. به این مقدمات زیاد توجه نکنید.
«قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمْ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ» الأحزاب/16 فکر نکنید که اگر ساختمانهای برجی باشد دیگر. . . صدام چقدر پناهگاه برای خودش ساخت؟ اینقدر پناهگاههای زیرزمین محکم برای خودش ساخته بود که با هیچ قدرت و بمبی متلاشی نمیشد عالی ترین استحکامها را صدام برای خودش حفظ کرده بود شاه ما با صدام چند تا فرق داشت شاه ما بیرونیها را دیده بود صدام توی عراق سنگر درست کرده بود هم شاه را دیدید که گریه کنان فرار کرد و هم صدام را دیدید که با دستبند جلو آمد خدا میخواهد من هستم خیلی تکیه نکنید.
8- پاکی و ایمان، محور اصلی در انتخاب همسر
اگر پسر خوبی است به او زن بدهید اگر دختر خوبی است او را بگیرید والله این شغل عمویش، شغل پدرش به نظرم فلان است، مادرش چیه، برادرش چیه، اگر دختر خوبی است، روی دختر چند تا حساب کنید روی پسر چند تا یکی این دختر و پسر لقمه چی خورده است با لقمه حلال رشد کرده است یا لقمه حرام؟ فامیل پاک هستند یا ناپاک؟ حدیث داریم اگر فامیل ناپاک باشند ولو دختر خوشگل باشد پسر خوشگل باشد ولی فامیل آنها خوب نیستند حدیث داریم مثل آنها مثل گل قشنگی است که ریشه آن توی پهن است گل خوشگل است اما ریشهاش توی پهن است اعتقاد دارد یا نه؟ در انتخاب همسر اصل ایمان و اعتقاد است «وَلَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ» البقره/221 اگر اعتقاد نباشد.
رئیس دفتر ازدواجی به من گفت عروس از داماد هزار سکه گرفت گفتیم بابا این ندارد این خودش را هم بکشد نخواهد داشت گفت نه ما این داماد را باید اینقدر چهار میخ کنیم که فرار نکند میگفت بنده خودم عقد کردم با هزار سکه بعد از چند هفته خودم آمدم توی همان دفتر خودم آمد دختر آمد گفت آقا مهرم حلال جانم آزاد اینطور نیست که هزار سکه را «ألا بذکر الله تطمئن. . . ألا بذکر هزار سکه تطمئن. . . این تطمئن القلوبش به هزار تا سکه است پسر نوح میگفت کوه من را نجات میدهد ما میگوئیم. . . یک مقداری باید جای توکل بماند تحقیق باید بشود مشورت هم باید بشود گاهی وقتها میگویند عروس وقتی راه میرود به نظرم یک میلی متر بابا عروس سی تا کمال دارد این پسر به نظرم یکی از این بندهایش. . . مثل اینکه داماد چهار انگشتی است؟ آقا جان به بلال گفتند این اشهد أن لا إله الا الله را اسهد أن لا إله إلا الله فرمود بلال اینقدر کمال دارد که خدا سین او را جای شین. . . این معنایش اینست توی انتخاب همسر یک دختر و پسری که کمال دارند والله شما. . . یکی از این دندانهایش پشت دندانش وقتی میخندد این نوک دندانش. . . بابا آن وقتی که میخندد همچین کن و بخند. . . داماد به این خوبی را بخاطر یک میلی متر ساق پا یک میلی متر. . . زن آدم باید وقتی نگاهش میکند دوستش داشته باشد پسر را وقتی نگاهش میکنی باید دوستش داشته باشی اصل علاقه را من قبول دارم شکل را هم قبول دارم اما وسوسههایی را که نشان میدهد. . . حالا اینرا ردش کنیم شاید یک خواستگار بهتر آمد ما داریم یکی از افرادی که توی ایران کارخانههای مهمی دارد دخترش بزرگ بود گفتند این دختر خواستگار اول که برایش آمد گفت من بابام کارخانه دارد شاید بهترش بیاید دو سه سال گذشت دیگر هیچکس نیامد آقا به بنده میگویند آقای قرائتی یک حدیث بخوان میگویم چشم بسم الله الرحمن الرحیم حدیث این است اگر بگویم بایستید تا جمعیت جمع بشود یکوقت میایستیم تا جمعیت جمع بشود میبینی حدیث هم از دست رفت ما گیر شرق بودیم راحت شدیم گیر غرب بودیم راحت شدیم حالا گیر خودمان افتادهایم گیر خیالمان گیر وهممان گیر وسواسیمان گیر حرف مردم، «قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» الأنعام/91 بگو خدا باقی را بریز دور(چهل و سه تا به امام دری وری میگفت امام گوش نمیداد) اگر داماد و عروس خوب هستند حرف مردم را گوش نکنید شما همینجوری یواشکی عقد کردید تالار نگرفتید؟ بسم الله الرحمن الرحیم تالار نگرفتیم چون دیدیم اگر تالار بگیریم باید به داماد فشار بیاید و قرآن میگوید به داماد فشار نیاورید حضرت شعیب دخترش را داد به حضرت موسی گفت چه جوری؟ به قول امروزیها تالار بگیریم یا نگیریم فرمود «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» القصص/27 داماد گفت که ما آسانمان این است که این کار را نکنیم بسیار خوب. . . بسیاری از قیدها را ما خودمان گذاشتهایم از گیر شرق بیرون آمدیم الحمدلله رب العالمین از گیر غرب بیرون آمدیم الحمدلله رب العالمین از گیر خودمان و آداب و رسوم هم باید بیرون بیائیم همینطور که در جبهه خط شکن بود باید ما در دنیا. . . بنده خودم در دنیای آخوندی پنج تا خط شکنی کردم خط اول اینکه همه گفتند میرویم منبر من گفتم میروم پای تخته سیاه همه برای بزرگها حرف میزنند من گفتم برای بچهها حرف میزنم همه میگریاندند من گفتم میخندانم همه صبر میکردند تا مردم دعوت کنند من گفتم در خانهها را میزنم بچهها را دعوت میکنم یک خورده جابجا کردم موفق شدم خیلی وقتها خودمان گیر خودمان هستیم این گیر را بردار مشکل حل میشود.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد(صل الله علیه و آله و سلم) ایمان و اراده و توکلی به ما بده آنچه خرافات است آنچه آداب و روسوم غلط آنچه پندار وهم آلود است از ذهن ما بیرون برود و هر چه زودتر ازدواج آسان بشود.
والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته