الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
جلساتی راجع به ازدواج صحبت میشود در جلسه قبل گفتیم که مشکلات ازدواج را خودمان هم میتوانیم حل کنیم البته اگر قانون مجلس هم باشد که مجلس خیز گرفته چه بهتر رئیس جمهور هم همت کند چه بهتر رضا شاه رفت بازدید تو پادگان از سرباز خانه دم آشپزخانه گفت غذا چیه سرباز دستش را ادب گفت قربان البته من بخواهم ادب بدهم دست چپم را باید بالا ببرم که شما که نگاه میکنید فکر کنید دست راست است چون من دست راستم پهلوی شما دست چپ میشود گفت قربان گفت غذا چیست گفت قربان آبگوشت است رضا شاه رفت در قابلمه را بلند کرد دید پلو است گفت پسر این که پلو است گفت قربان چه بهتر حالا اگر همه کمک کنند که قربان چه بهتر اگر مجلس هم نتوانست رئیس جمهور هم نتوانست خودمان میتوانیم مشکلات را حل کنیم گیر هم هیچ کجا نیست جز خودمان «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» المائده/105 اگر هر جلسهای با یک کلمه آشنا بشویم خیلی قشنگ است «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، مسئله ازدواج علیکم انفسکم در آیه قبل «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» الصافات/95 را گفتم گفتم با دست خودمان یک چیزی را میتراشیم بعد توش گیر میکنیم با دست خودمان آداب و رسومی را درست کردهایم توش ماندهایم حالا آن اتعبدون یک آیه بود این یک آیه دیگر است.
1- حل بسیاری از مشکلات در دست خود ماست
«عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» برشما باد خودتان یعنی بابا خودت خودت را خودمان خودمان را حل کنیم خودمون مشکلات خودمان را حل کنیم علیکم انفسکم خوب یکی از مشکلات مثلا من نامهای داشتم از خواهری نوشته که جناب آقای قرائتی من میل دارم ازدواج کنم این خواهر بزرگم هم میل دارد ازدواج نکند آن راه بندان کرده برای من و پدرم هم میگوید تا دختر اول بیرون نرود دختر دوم را هم شوهر نمیدهیم خوب حالا این از کجاست گیر کجاست مثلا رئیس جمهور بیاد حل کند تبصره دو از ماده فلان اول دومی بعدا اولی این تبصرهای نیست این را باید خود دختر و پسر حل کنند خود پدر و مادر باید حل کنند ما گیر هستیم مثلا عید قربان میشود من که پول ندارم گوسفند بخرم ندارید شریک شوید بیست نفرشریک شوند یک گوسفند بخرند و بکشند مگر قربانی را یک نفر باید بکشد وقتی پول ندارند 000 به آقا میگوییم آقا مسجد شما خلوت است میگوید آقای قرائتی من هشتاد سالم است با این سن که نمیتوانم مطالعه کنم با این سن که نمیتوانم سخنرانی کنم با این سن که نمیتوانم رابطه برقرار کنم با جوانهای دانشجو و دبیرستان خوب آقا گیر تو کسی نیست خود شما میتوانید گیر را حل کنید خوب چه جوری حضرت آیت الله حضرت حجه الاسلام شما پسرطلبه ندارید شاید داشته باشید دامادت طلبه نیست شاید باشد شاگرد طلبه نداری شاید باشد برادر خانمت طلبه نیست اصلا تو محله تو منطقه یک استاد دانشگاه یک طلبه جوان سراغ نداری یک دانشجوی زبل سراغ نداری، سراغ داری بهش بگو بیا آقا جان من پیر شدهام تو تازه نفس هستی نماز جماعت برای من پیر ارتباط با جوانها مال تو جوان حالا یا طلبه یا دانشجو یک کسی که به هم بخورند آخر گاهی وقتها به هم نمیخورند مثل اسفناج و گلابی یکی یکی خوبند ولی هیچ وقت اسفناج و گلابی قابل پیوند نیست نه.
2- برای رفع مشکل، از دیگران مشورت و مشارکت بخواهیم
قرآن میگوید اگر هم میخواهید شریک بشوید با کسی شریک شوید که گروه خونتون بهم بخورد به موسی گفتند برو پیش فرعون گفت من هارون بیاد «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» القصص/34 او بیانش از من بهتراست «أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» طه/32 او را در کار من شریک کن «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» طه/31 پشت من را به او ببند من را تقویتم کن پس ببینید با این که موسی پیغمبر اولوالعزم است، پیغمبر اولوالعزم گفت فلانی هم بیاید بی اثر نیست قرائتی بیست و شش سال است که در تلویزیون است من دیگر این نامهای خواندم جلسه قبل و باقیش را امروز میخوانم این نامه برای یک بچه مدرسهای است از آفریقا بنده ریش سفید دیدم این نامه بچه آفریقایی قشنگ است یک آقای مهندس بزرگواری هم این را ترجمه کرده است من دیدم خوب است این را برای شما بخوانم چه اشکالی دارد خدا رحمت کند آیت الله شهید اشرفی آقا زادهاش میگفت تو که تو تلویزیون صحبت میکردی شهید چهارم این پیرمرد مینشست و مینوشت گفتم آقا شما استاد قرائتی هستی چند برابر قرائتی سواد داری گفت قبول است اما فعلا من پیر شدهام و قرائتی جوان است البته آن زمان که من اول انقلاب بود بیست سال پیش و فعلا این حدیث را دم دست دارد بگذار من بنویسم چرا مزاحم هستی گاهی وقتها چه اشکالی دارد چه اشکالی دارد بنده ممکن است اگر با یک وزنه بردار رفیق بشویم مسجد را شلوغش بکنیم من اگر با یک فوتبالیست شریک شویم مسجد شلوغ شود اگر یک استاد دانشگاه با یک آخوند جفت بشوند اطلاعات دانشگاهی اطلاعات حوزوی ممکن است مسجد شلوغ شود اصلا چهارتا دانشجو با هم رفیق بشوند میتوانند مشکلات منطقه را حل کنند خیلی کار میشود کرد وقتی به ما میگویند در یک لیوان آب اینقدر انرژی خدا گذاشته است که میشود یک برق را شهر داد، یک شهر را برق داد یک شهر را برق میدهیم از نیرویی که در یک لیوان آب است اگر یک همچین حرفی معاون وزیر خارجه میگفت در ژاپن یک سطل آب بود گوجه کاشته بودن از این بته گوجه پنجاه کیلو گوجه گرفتن حالا ما از یک باغچه چند متری باید پنجاه کیلو بگیریم یا نگیریم ما هنوز چاههای حفاری نشده داریم استعدادهای کشف نشده داریم خیلی میتوانیم کار بکنیم یک قصه براتون بگویم شخصی آمد خدمت پیغمبر میخواهم بگم خودمان حل کنیم خیلی منتظر دولت نباشیم البته حضرت عباسی احدی به من نگفته که این حرفها را بزن اینها چیزهایی است که خودم من 00 هرچی میگویم از خودم است یک چیزی که خودم بپسندم کسی به من تلقین نکرده که این را بگو.
3- شیوه پیامبر برای رفع مشکل فقر
یک کسی آمد خدمت پیغمبر گفت یا رسول ندارم یک پولی به من بده بروم زندگی کنم فقیر هستم حضرت گفت فقیری جون که داری گفت آقا من وسیله ندارم ابزار کار ندارم حضرت مقداری نگاه کرد و گفت برو در خانهات و هرچه هست بردار و بیار گفت آقا بسمه تعالی هیچی یک کسی نمیرفت شناسنامه بگیرد بالاخره بلندش کردن تو ماشین بردنش اداره ثبت گفت بنویسید هیچ ابن هیچ ابن هیچ خودم هیچم بابام هیچ است جدم هم هیچ گفت بابا هیچی ندارم بالاخره پیغمبر گفت الا و لابد باید یک چیزی بیاوری رفت یک پلاسی بود یک فرش پاره جاجیم از این فرش پارهها یک فرش پاره پلاسی را برد اشت آورد گفت بسم الله سرمایه من همین است حضرت گفت کی حاضر است این را بخرد پلاس کهنه و پاره یک کسی گفت من یک درهم میخرم گفت بده به من پول را پلاس را فروخت و پول را گرفت گفت برو این را یک کله تبر بخر نه چوبش را کلهایاش را آن آهنش را رفت بازار و با همان یک درهم یک کله خرید حضرت فرمود که کی یک دسته بیل دارد یک دسته کلنگ یک دسته کلنگ کی در خانهاش است یک کسی گفت ما یکی در انبار خانهمان هست گفت برو بیارگفت من خودم میخواهم تبر این را بسازم دسته را پیغمبر در سر این تبر کرد و بغلهاش را هم کوبید و این را سفتش کرد و گفت این تبر این ابزار تولید برو بیابان هیزم بیاورو بفروش و خرجت را در بیاور گدایی ممنوع حالا این مصوبه دولت بود رئیس جمهوربود اون کسی که فقیر بود هرچه که داشت آورد پلاس پیغمبر از حداقل استفاده کرد از حداقل ما از حداقلها میتوانیم استفاده کنیم اگر بگویند هرکس جنس زیادی دارد در خانهاش بیاورد بیرون آیا تو ایران کسی هست که یک چمدان لباس زیادی نداشته باشد حالا بعضی خانهها که یک کامیون لباس دارند ولی آن خانه فقیرها هم یک ساک لباس زیادی دارد آن وقت اگر ما حساب کنیم ده ملیون ساک لباس زیادی داریم، ده ملیون ساک یعنی چهل و پنجاه تا کوه لباس تو زیرزمینها میپوسد و بچهها سرما میخورند.
4- امر به معروف عملی برای ازدواج فرزندان
باید خودمان مشکلات ازدواج را حل کنیم «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» المائده/105، خوب والدین که وضعشان خوب است واجب است پسرشان را دخترشان را امر به معروف کنند یکی از معروفها ازدواج است پدر بیاید من سراغ دارم پدری که به پسرش گفت بیا آقا جان تو اتاق تنهایی تو الان هفده سالت است و کم کم میل به همسر داری من میتوانم تو را دامادت کنم راضی نیستم گناهی بکنی به هوای اینکه همسر نداری هروقت خواستی به خودم بگو آقا بچه بی حیا میشود، خواهش میکنم این حرفها را نزن اگر قرار است بی حیا بشود جای دیگر بی حیا میشود اصلا ما گاهی وقتها خودمان را به خواب میزنیم این بچه شهوتش را به همه رفقایش گفته فقط به باباش نگفته باباش هم میگوید بچه من بسیار آدم عفیفی است آره هیچی حالیش نیست چرا خودمان را به خواب میزنیم مگر الان دیواری برای خانهها مانده است مگر ماهواره و اینترنت چیزی دیگر گذاشته است من خانه یک پیرمردی رفتم، پیرمرد ریش سفید یک جوانی آنجا نشسته بود گفتم که این آقا کی هست گفت ایشان بنده زاده است گفتم ایشان داماد هم شده است گفت از طریق چی چی چی اصلا دیوارها برداشته شده است ما خیال میکنیم پدر باید البته پدرهایی که امکانات دارند اونها که امکانات هم ندارند نمیدانم این مسئله را گفتم یا نگفتم یک چیزی بگویم زیادی گوش بدهید مسئله جدیدی است میخواهم بگویم حواستان را جمع کنید توجه توجه بسم الله الرحن الرحیم یکی از واجباتی که خیلی مهم است امر به معروف است، امر به معروف هم لبی نیست امر به معروف لبی که یک تذکر بدهی مال آدمهای فقیر بی چیز است یک تاجری که میتواند چهارتا جوان را به ازدواج دعوت کند اینها را عروس کند و داماد کند و میداند که بخاطر نداشتن همسر اینها گناه میکنند بر این تاجر واجب است از باب امر به معروف جلوی این منکر را بگیرد امر به معروف واجب میگویند امر به معروف واجب است همین است خوب اسلام برای اینکه کار را راحت کند گفته آقا پدر ومادرها مخارج ازدواج خود و فرزندانتان جزو مئونه است خمس ندارد اگر بنده جهزیه خریدم برای دخترم دیگر خمس ندارد یعنی اون جزو زندگیام است یعنی پدری اگر بچهاش را داماد کرد آنچه که خرج دامادی بچهاش میکند بطور متعارف خمس ندارد نه متعارف ببین این که میگویند زندگی خمس ندارد هر چه خرج کنی خمس ندارد یعنی هر چه بطورعادی خرج کنی اگر یک جایی کشید که طرف سوت میکشد خمس دارد زیاد شد خمس دارد مثلا بنده اگر گفتند انگشتر آقای قرائتی دو تومان است خمس ندارد پنج تومان ده تومان بیست تومان سی تومان اگر گفتند تا ده و پانزده تومان خمس ندارد ولی اگر گفتند یک انگشتر دست من است چهارصد هزار تومان انگشتر قرائتی چهارصد هزار تومان تا سوت کشیدی معلوم است خمس دارد علامت خمس سوت است این سوت که میکشی یعنی تو این کلاه برای سر تو گشاد است و اگر نه ممکن است آدم پولهایش جمع بشود بگویند آقا چقدر پول داری من الان بیست ملیون دارم خوب بیست میلیون چهار ملیون خمسش است باید خمس بدهم میروم خرجش میکنم فردا میروم یک ماشین بیست ملیونی میخرم نخیر ماشین بیست میلیونی برای تو زیاد است(رحم الله من عرف قدره) درود بر کسی که قدر خودش را بداند طلبه جوانی بود لمعه میخواندیم سال چهارم و پنجم طلبگیمان بود سال چهل و دو بود امام رضوان الله تعلی علیه دست میزد روی منبر میگفت وای بر علمای ساکت نجف وای بر علمای ساکت تهران وای بر علمای ساکت مشهد هی دست میزد و میگفت وای وای اول انقلاب بود امام فریاد میکشید ما هم بچه طلبه بودیم رفته بودیم ببینیم امام صحبت میکند درسش را که نمیفهمیدیم رفته بودیم ببینیم سخنرانیش را گوش بدهیم من گفتم وظیفه ما چیست با همشاگردیمان گفتیم برو آقا پیش امام بگو ما چه کار کنیم رفت پهلوی امام گفت وظیفه ما چیست امام دید یک بچه طلبه هست گفت شما چه میخوانی گفت ما سال چهارم هستیم طلبهها بندگان خدا چهار سال که میخوانند تازه هیچی میشوند دانشگاه خیلی خوب است چهار سال که درس بخوانی مهندس میشوی ما میوهمان دیر میرسد ما آیت الله اراکی نود سالگی به مرجعیت میرسد یعنی از حالا درسهای آخوندی خیلی دیر نتیجه میدهد میگفت آب رود نیل قورت من است خواب اصحاب کهف چرت من است یعنی چهار و هشت سال ما هیچ وقت به طلبه چهار ساله نمیگوییم فاضل به طلبه هشت ساله هم فاضل نمیگوییم طلبه دوازده سیزده سال که شد میگوییمها ثقه الاسلام حجت الاسلام بفهمی نفهمی بیست سال که درس خواند حالا میگویم یک مقدار فتیلهاش را بکش بالا حجه الاسلام بیست و پنج سال که شد میگوییم حجه الاسلام و المسلمین سی سال که شد میگوییم حالا یک آیت الله هم بهش گفتیم همینطورهفت هشت ده سال مثل ارتش نیست که چهار سال چهار سال بشود و سرتیپ امام جمعه یک جایی میگفت که ما با آقایون با هم اول انقلاب برادر و برادر بودیم ما هی درس خواندیم اون یکبار رفت شد تیمسارو سردار ما هنوز برادرخالی هستیم و یک کسی هم از این برادرها عصبانی شده بود اول انقلاب هی به هم میگفتند برادر میگفت ما رفتیم گفتیم خانواده شهید هستیم یک چیزی به ما بده نوشت برادر مدیر کل بازرگانی مثلا امام جمعه نوشت به مدیر کل بازرگانی مدیر کل بازرگانی هم نوشت برادر نمیدانم مدیر کل روابط عمومی او نوشت برادر انبار داری همینطور هی برادر برادر به هم نامه نوشتند و آخرش هم گفتند نداریم گفت انشا الله خدا بی برادرم کند که یک دور من را هی برادر برادر چرخاندید آخرش هم گفتید نداریم حالا توجه کنید اگر کسی میداند که این جوان و این دختر و پسر آسیب پذیر است و گناه میکند و مشکلش گناهش با ازدواج حل میشود و من میتوانم با وام و یا غیر وام او را دامادش کنم واجب است بر من که برای جلوگیری از منکر کمکش کنم تامین ازدواج جوان تامین.
5- ازدواج بر حج و عمره مستحبی مقدم است
ازدواج جوانها ازحج ازحج مستحبی مهمتر است با عمره و حج مستحبی کسی به گناه نمیافتد اینقدر من خندهام میگیرد پدر و مادرهای که پشت سر هم میروند عمره و بچه هاشان تو خیابان گناه میکند و این هم فکر میکند که کار خوبی میکند دین را باید از اهلش پرسید اینقدر آدمها وصیت میکنند که در وصیت نامهشان مردم آزاری میکنند لطفا کجا خاکم کنید بابا تو برف است نمیشود برد آنجا خاکت کرد لااقل زندهات مردم آزاربودی تو را به خدا مردهات مردم آزاری نکن وصیت که میکنی برو پیش عالم وصیت کنید هر جا که درد سر برای مردم نیست هر جا درد سر نیست خاکم کنید یخورده آسان بگیرد بعضیها در وصیت نامهشان هم من سراغ دارم کسی از این سیاسیون بود البته نه از این سیاسیون دانه درشت از این بچه سیاسیها آخه این بچه سیاسیها هم خیلی شورش میدهند مثل پول خورد پول خورد وزن ندارد جرق و جرقش زیاد است هزاری که شد لا اقل آرام میگیرد ولی جرق جرق سه تا چیز کم اذیت میکند خورده قرض و خورده پول و خورده علم خورده قرض مثلا کسی یک ملیون خواسته باشد آدم زجر نمیکشد اما این هفده هزارتومان میخواهد اون چهل پنج هزارتومان میخواهد این خورده قرض آدم را شکنجه میکند یکی هم خورده پول است وزنی ندارد یکی هم خورده علم است چهارتا کلمه درس خوانده است خدا را بنده نیست غرور علمی خورده علم حالا یکی از این خورده سیاسیها رفته بود جبهه وصیت کرده بود چنانچه مردم راضی نیستم آن جناح مخالف در تشیع جنازه من شرکت کند ببینید وقتی آدم عقلش کم است دینش کم است حتی میرود جبهه شهید هم میشود اما در وصیت نامه شهید مینویسد که فتنه را اضافه کنید در مقابلش در مقابلش داشتیم که وصیت کرده بود اگر من شهید شدم جنازه من را خاک نکنید تا جناحهای سیاسی بیایند روبوسی کنند تشیع جنازه بیایند یعنی یکی با وصیتش تفرقهها را وحدت میکند یکی با وصیتش تفرقه را بیشتر میکند خیلیها عروسی که میکنند میگویند بگذار در عروسیمان دخترمان عروس میشود بگذار همه فامیل که با هم قهر هستند دعوت کنیم آنجا هم صندلیهاشون را پهلوی هم بگذاریم و خلاصهاش اینها را ضمن اینکه دخترمان عروس میشود پسرمان داماد میشود این فامیل و همسایه هم که با هم قهر هستند یعنی دلش میخواهد از عروسی یک اصلاح ذات البینی هم بشود بعضیها نه نخیر اگر به این بگوییم او نخواهد آمد اگر به او بگوییم این نخواهند آمد همینطور یکجوری میکنیم که خیلی وصیت کردن عقل میخواهد الان همه چیزی عقل میخواهد نمیدانم این را برای شما گفتم یا نه این مهر نماز را به شما گفتم گفتم گفتم خوب یک کسی آمد پهلوی من گفت آقای قرائتی به به به چه ماه رمضانی مکه بودهام چه ماه رمضانی کیف کردم گفتم چه کردی گفت شبها تا صبح نماز تراویح میخواندیم.
گفتم نماز تراویح باطل است اهل سنت میخوانند بخوانند اما از نظر شیعه نماز جماعت فقط نماز واجب را میشود به جماعت خواند نماز مستحبی جماعتی نیست گفت پس هیچی گفتم هیچی باید از امام صادق بپرسی سی شب شب تا صبح عبادت کرده بود گفتیم بله از نظر امیرالمومنین مردود است گفتم دیگر چه کردی گفت اول غروب هم افطار کردم خوب افطارت را هم باید از مرجع تقلیدت بپرسی شاید بعضی از مراجع اجازه بدهند بعضی مراجع اجازه ندهند شما باید طبق نسخه عمل کنید. ما باید طبق نسخه عمل کنیم الان خانه شهرداری بیاید بگوید نمای خانه طبق نقشه نیست پایان کار به تو نمیدهند نقشه باید طبق نظر مهندس باشد حالا ما بالاخره یک کسی نماز که میخواند شک بین دو و سه که میکرد بلد نبود چه کند همچین میکرد نمازش را باطل میکرد میگفت خدایا این مفت که نیست این مفت برای خودت از اول الله اکبر میگفتی بابا اصلش حق نداری وسط نماز نمازت را بشکنی میگفت مفت دادم فکر میکرد اگر مفت بدهد یک عبادتی هم 000 بابا گاهی اسلام وصله پینه را قبول دارد نو را قبول ندارد وقتی گفتی الله اکبر دیگر حق نداری نمازت را بشکنی باید وصلهاش کنی مثل مسافر مسافر که سوار شد حق نداری پیادهاش کنی میتوانی از اول سوارش نکنی اما اگر سوارش کردی پیادهاش کنی میتواند برود از تو شکایت کند نماز مستحبی هم به هر حال بسیاری از افراد بارها مکه میروند بارها عمره میروند تو فامیلشان هم جوانهایی گناه میکنند و ایشان هم میتوانند با پول عمره جلوی گناه را بگیرد.
6- اولویت دادن به ازدواج جوانان در بودجههای دولت
خوب یک صلواتی بفرستید آقای قرائتی شما تو این دو جلسه همه بارها را رو دوش ما گذاشتی در آن آیه گفتی «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» الصافات/95 با دست خودتان آداب و رسومی درست کردهاید که توش گیر کرده اید. در این آیه هم گفتی م «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» المائده/105 گیر در خودت است دولت هیچ وظیفهای ندارد چرا یک مسئله هم برای دولت بگوییم بسم الله الرحمن الرحیم بر دولت اسلامی واجب است بودجههای تفریحی و رفاهی که نبودنش ضرر نمیزند برای ازدواج به کار بگیرد بودجههای دولت دارد بودجههای تفریحی و رفاهی این بودجههای تفریحی و رفاهی گاهی تفریحی و رفاهی واجب است مثلا اینکه یک زیر گذراست یک پل است مردم تو ترافیک هستند اذیت میشوند مشکل آفرین است آنهایی که مثل سد است سیل میآید یک سری چیزها هستش که بعضی از بودجهها واجب است بعضیها واجب نیست بودجههایی که واجب نیست وضرری به نظام وفرد وجامعه نمیزند اگر این بودجهها تفریحی رفاهی خرج ازدواج بشود مشکل ازدواج حل میشود منتها به شرط اینکه خودمان هم یک تکانی بخوریم وقتی زلیخا عاشق یوسف شد و درها را بست یوسف نگفت خوب درها که بسته است ما که چارهای نداریم قرآن میگوید «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ» یوسف/25 فرار کرد منتها یوسف ولو در بسته است زلیخا همه درها را قفل کرده بود تو باید یک فراری از خودت نشان بدهی بعد اگر تو فرار کردی خدا درقفل شده را رویت باز میکند باید از ما هم یک حرکتی بکنیم شما بگو بنده این انگشتر که واجب نبود این انگشتر واجب نبود این کار هم لازم نیست این کار هم لازم نیست از خودت و از ضروریاتت بزن بعد دولت هم میتوانند بودجههای تفریحی و رفاهی که نبودنش ضرر نمیزند خرج ازدواج کند خوب اگر یک قانونی گفت فلان عمل را انجام بده قانون است که این پول را خرج کنی ولی شما میدانی که این پول واجب نیست باید نامه بنویسند مردم به نمایندههای مجلس که تذکر بدهند این قانون را عوض کن چون این قانون شما(لا قربه فی النوافل یک قانونی یک پولی تصویب میکند برای یک کاری شما میدانی که این پولی که اینجا خرج بشود در مقابل یک مثل بچه، بچه یک چیزی بر میدارد میخورد مادرش میبیند با این غذایی که این میخورد دیگه غذای رسمیش را نمیتواند بخورد مادر باید جلوی دست بچهاش را بگیرد بگوید آقا جان نخورغذا میپزد من برای تو غذا پختهام این غذا برات خوب نیست تو این غذا را میخوری دیگه اون غذا را نمیتوانی بخوری یک بودجهای گاهی تصویب میشود ولی مردم منطقه شوراهای اسلامی مردم و انجمنها میدانند این بودجهای که دارد تصویب میشود در مقابل کار واجب زمین میماند چی چی بگویم چقدر کار واجب مانده است ما چقدر روستا داریم که مسجد ندارد چقدر روستا داریم که طلبه ندارد حالا انشا الله خدا سلامتی بدهد به مقام معظم رهبری و مراجع قم این مسئله دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات و مدیریت و همه بسیج شدهاند و چند هزار تا طلبه را چه تابستان و چه غیر تابستان به هجرت وا داشتن ما جایی داشتیم که مثلا هشتاد تا روستا بوده یک طلبه نبوده است آیا این هشتاد تا روستا طلبه نمیخواهند. یک چیزی بهتون بگویم که کلافه شدهام مغزم بهم ریخت داشتم از منطقهای میآمدم گفتم بروم نماز بخوانم این تکهاش را گفتم و بقیهاش را نگفتم رفتم نماز بخوانم گفت شما تلویزیونی هستید گفتم بله دوید رفت به مردم گفت قرائتی آمده نماز بخواند تو مسجد لب جاده بود و غروب بود رفتیم نماز بخوانیم دو سه تا پیرمرد ما را دیدن و گفتن برو بگو بیا تا اینجایش را گفته بودم از اینجاش نگفته بودم تا ما رفتیم نماز بخوانیم مسجد پر از جوان شد گفتم این روستا اینقدر جوان دارد گفتند بله گفتم این همه جوان تو روستا شغلتان چی هست تو معدن طلا کار میکنیم معدن طلا گفتم معدن طلا اینجا هست گفتند بله اینجا معدن هست گفتم خوب روحانیتون کیست گفتن پول نداریم آقا بیاوریم گفتم مگر یک آقا چقدر خرجش هست آخه آقا با پنجاه تومان صد تومان دویست تومان اگر یک آقای درجه یکی حالا تو بورس باشد حالا یک طلبه معمولی مگر چقدر مثلا یک زندگی معمولی و در ثانی اینهمه جوان رو معدن طلا کار میکنید گفتم از اون وزیر باید توبیخ بشود اون وزیری که اینهمه جوان را تو معدن طلا بکار میبرد آنوقت یک خورده مغز وزیر برای اینکه بالاخره جوانها نماز هم میخواهند بخوانند یا نه انجمن اسلامی روستا خواب است یا بیدار وزیر خواب است یا بیدار معاون وزیر خواب است یا بیدار خود جوانها خوابند یا بیدار امام جمعه منطقه خواب است یا بیدار آخه اینجا چند کیلومتری قم است در راه دلیجان موته معدن طلای موته اشتباه نمیکنم اسمش موته است دیگرخیلی همچین وا رفتم موته کجا است موته نزدیک قم پر از جوان معدن طلا وزیر ومعاون وزیر و امام جمعه و حوزه و دانشگاه و همه با هم خوابشان برده است.
7- توجه به نماز در ادارات و سازمان ها
بیمارستان ساخته میشود وزیر را میبرند برای افتتاح وزیر یک وقتی وزیر بود بردن و دید و گفتن آقا این دفتر را امضا کنید طرف وقتی میخواست امضا کند به این هیئت امنا گفت خوب من این بیمارستان با عظمت را که میخواهم بنویسم نماز خانه نداشت اینها به هم نگاه کردن و گفتند نماز خانه نه گفتند خوب میگوییم این اتاق نماز خانه است اون اتاق نمازخانه بعضیها که اصلا پرت هستند یک سالن ساخته بودند، یک نفر را برده بودند گفتند آقا ما منتظربودیم شما افتتاح کنید حالا بفرماید قبله را این ور بیندازیم یا اون طرف اختیار با شما هست این فکر میکند قبله مثل صندلی است میشه این طرف و آن طرف گذاشت اصلا حواسش پرت است کجا درس خوانده این آقا اصلا نمیداند چه چیزهایی ما تو جامعهمان دیدهایم گفت حالا بالاخره رد شویم. وزیر بهداری گفت نماز خانه این بیمارستان گفت آقا اون اطاق است گفت بریم بیینیم گفتند نمیخواهد همان اطاق کنج است گفت من باید ببینم رفت و دید این اطاق بیمارستان است گفت اینجا کجاش نماز خانه است گفت حالا نماز خانهاش میکنیم گفت چی چی آویزان است و آبی است و میخواند گفت ماهی گفت ماهی که آویزان نیست گفت آویزانش میکنیم گفت آبی نیست گفت رنگش میکنیم گفت نمیخواند گفت نوار تو شکمش میزاریم اینجا یک سجاده میگذاریم میشود نمازخانه وزیر گفت من بجای اینکه تشکر کنم شما را توبیخ میکنم صدها ملیون تومان خرج کردید یک اطاق برای نماز بیمارها و عیادت کنندگان شما که از نماز و از خدا و محل عبادت برای مذاکره رئیس سه تا سالن گذاشتی یک سالن دفتر یک سالن تلفن چی یک سالن آمفی تئاتر یک سالن کنفرانس ده پانزده رقم سالن در اینجا جاسازی کردهاید یک نمازخانه نساختهاید من از اینکه از شما تشکر کنم معذورهستم هرگز از شما تشکر نمیکنم مقام معظم رهبری فرمود اگر وزرای ما همشون مثل ایشان حساس بودن خدا رحمت کند شهید رجایی را وارد پادگان شد در اصفهان شهید رجایی گفت چه صدایی میاد صدای اذان است گفتند بله آقا صدا از تو پادگان نیست از بیرون است چون پادگان گفته بودن اذان را خاموش کنید چون اگر رجایی بفهمد که صدای اذان است سخنرانیش را قطع میکند اونوقت دستور داده بودن روابط عمومی که اذان پادگان امروز پخش نشود که رجایی به سخنرانیش ادامه بدهد وسط سخنرانی گفت این چه صدایی است اینها یادشان رفته بود که از تو شهر صدا میاد گفت پس چرا اینجا صدا نمیاد همه رسوا شدن بعد هم گفت وقتی اذان هست تلفن خدا صدا میکند و تلفن خدا که صدا میکند ما باید گوشی را بر داریم این درست نیست قرآن میگوید اگر صدای اذان را شنیدی بازهم نشستی در ایمانت شک کن شک کنم بله قرآن میگوید انما یعنی فقط انما المومنین یعنی فقط مومن اینها هستند که «إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ»، وقتی میگوید الله اکبر «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» دلش توبریزد اگر صدای اذان را شنیدی و هیچ ابرو به خم نیاوردی این دارد استکان میشوید اذان هم میگوید با با الله اکبر حی علی الصلاه، حی علی الفلاح دارد استکان میشوید اگر کسی صدای اذان شنید و تکان نخورد در ایمانش شک کند چون قرآن میگوید فقط مومن کسی است که «إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» الأنفال/2 دلش تو بریزد آخرین دقیقه یک کلمه بگویم دو تا آیه در قرآن فرقش چیست یک آیه داریم با یاد خدا دل تو میریزد یک آیه داریم با یاد خدا دل آرام میگیرد بالاخره تو میریزه یا آرام میگیرد «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» الرعد/28 یعنی دل آرام میگیرد «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، «ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ» دل تو میریزد دوتا آیه ظاهرش متضاد است من این را با یک مثل حل کردم بچه دستش را تو دست باباش که میزارد بچه هم به بابا و نه نه دلش آرام میگیرد هم اگر خلاف کند از ترس بابا ونه نه دلش تو میریزد یعنی بچه هم به امید مادر و پدر دلش آرام میگیرد هم از خلافکاری نسبت به مادر و پدرکه فهمیدن دلش تو میریزد ما باید هم با خدا دلمان آرام بگیرد هم از خوف خدا و تقوا و پروایی که نسبت به حریم الهی داریم دلمان تو بریزد خدایا یک جگری به ما بده یک همتی به ما بده یک خط شکنی به ما بده یک جسارتی به ما بده که تمام بافتههایی که بنده به عقل و وحی نیست بافتههای خیالی بافتههای رسوم بافتهها و آداب بافتههای که پاش به هیچ جا بند نیست جز اینکه گیر میدهد به کار ما از جمله گیر میدهد به ازدواج این بافتههای ناخواسته را ان شا الله با یک همت و جسارت حل کنیم تا ان شاالله ازدواج آسان بشود.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته