ازدواج -14

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

بینندگان عزیز بحث را شبی می‌بینند که تولد آقا امام حسین(علیه السلام) است سوم شعبان، موضوع بحث ما هم ازدواج. این بحث ازدواج بیش از ده جلسه شد و خیلی هم از حرفهای نگفته هست و شاید هم بگذاریم برای بعد از ماه رمضان اگر عمری بود. اما بحث موانع ازدواج را اگر خواسته باشیم دسته بندی کنیم و راه حل هایش را هم خواسته باشیم بگوئیم این موانع چند جور است گاهی وقتها موانع مربوط به جوانهاست گاهی موانع مربوط به اطرافیان و بستگان است.
موانع، مسئله بیکاری است، مسئله یأس است، مسئله ضعف بنیه اقتصادی است، که راجع به اینها همه صحبت می‌کنیم مسئله بلند پروازی است، مسئله ناآگاهی است، مسئله ارضای کاذب است و غیره. . .
1- همکاری مردم و دولت در رفع موانع ازدواج
این گره‌های ازدواج هم همانطور که جلسه قبل گفتم نه مجلس تنها، نه دولت تنها، نه ملت تنها، اصولاً هیچ کاری را توی مملکت ما به تنهائی نمی‌شود انجام داد. کشاورزی اگر خواسته باشیم خوب بشود، باید کشاورزی تحصیلات دولتی، کود شیمایی، سمپاشی دولتی، تأمین خرید از کشاورز تا آرامشی داشته باشد که امسال سیب زمینی بهتر می‌شود یا پیاز بهتر می‌شود یک چیزهایی باید جمع بشود تا این کشاورزی خوب بشود. مسئله بیکاری را یک مقداری‌اش را باید از آموزش و پرورش جستجو کرد بسیاری از اطلاعاتی را که بچه‌های ما در دبیرستانها می‌خوانند بلد هم نباشند هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. سن نادر شاه و تاریخ حکومت نادر شاه را بدانیم بد نیست اگر هم ندانیم طوری نمی‌شود اما یک دیپلم ما وقتی بلد نیست یک دوچرخ باز کند و ببندد، یک دختر دبیرستانی ما در حد یک پیراهن ساده بتواند بدوزد ولو این دختر ما نفهمد که کوه هیمالیا چند متر است، دختر بداند یا نداد حالا چه خاکی به سرش کند، چه گلی به سرش بزند، چه خطری پیش می‌آید بسیاری از اطلاعاتی که اگر ما بدانیم کار پیدا می‌کنیم چون نمی‌دانیم بیکار هستیم.
2- آموزش هنرهای اشتغال زا به جوانان
دوره سربازی ایامی که جنگ نیست می‌شود جوانهایی که توی پادگان الاف هستند یک هنری یاد بگیرند که وقتی سربازیش تمام شد بیکار نباشند، دخترها وقتی پشت کنکور باشند اشکالی دارد هنری یاد بگیرند، نه هنر به معنای اینکه دو سه تا میخ بزنیم به تاقچه بعد نخ قرقره را شکل بیضی و لوزی در بیاوریم اینها اگر هم هنر باشد نان توی آن نیست، موسیقی هنر است اما چی توی آن هست حالا همه دخترهای ما بلد باشند که با یک آهنگ بخوانند، شکم گرسنه جهازیه هم ندارد، حالا تنبک بزند شکم گرسنه تنبک بزند چه گیرش می‌آید، یک هنری که نان توی آن باشد الان بعد از نفت اقتصاد ایران با قالی است؟ اگر بگوئیم بعد از نفت، فرش است گرچه فرش هم ضربه خورد اما این هنر قالیبافی مربوط به خانمهاست این مسئله بیکاری را باید دوره دبیرستان. . . . پدران ما وقتی بچه بودیم تابستان که مدرسه تعطیل بود ما را می‌فرستاند دنبال یک هنری مثلاً می‌گفت برو دنبال نجاری من یادم هست که یک تابستان رفتم دنبال نقاشی نقشه‌های قالی هست که از روی آن قالی می‌بافند بچه هایشان را می‌فرستادند دنبال هنری که بعد از دیپلم یک چیزی. . . الان دیپلم همینطور ایستاده، مسئله بیکاری را دانشگاهها شایده پاره‌ای از وقتها مثلاً این تعطیلات. . . لازم هم نیست که استاد باشد و بودجه باشد. یکوقت بنده نامه‌ای نوشتم که تمام روایات ما می‌گویند جوان هم تیراندازی یاد بگیرد و هم شنا(علموا اولادکم الرمایه و السباحه) تیراندازی و شنا، تمام روایات ما می‌گویند تیر اندازی و شنا اما الان توی پادگانهای ما تیراندازی یاد می‌دهند اما شنا یاد نمی‌دهند، آنوقت کشوری که هم شمال آن آب است و هم جنوب آن آب است، سربازش می‌افتد توی آب مثل آجر می‌رود پائین، روایات ما تمامش هم تیراندازی را گفته‌اند و هم شنا را این شنا چطور شد؟ گفتند خیلی خوب، دادند دست کارشناسها بردند در کمیته، گفتند اگر هر دو هزار سرباز یک استخر خواسته باشد هر استخر طول و عرض آن چند متر مکعب می‌خواهد استخر سرپوشیده باشد یا سرباز، رختکن چقدر باشد برآوردی کردند که چند میلیارد تومان خرج می‌شود تا ما به این حدیث عمل کنیم گفتم آقا خرجی ندارد گفتند چه جوری؟ گفتم باسمه تعالی ما مکتبی راه بیندازیم بنام مکتب مفتیسم حالا که ایسم ایسم خیلی شده است همین بحثی که الان شما توی تلویزیون می‌بینید بیست و شش سال است که اداره می‌کنیم بنده در این بیست و شش سال پول نگرفته‌ام حالا همین برنامه را اگر کسی دیگر خواسته باشد انجام بدهد اول می‌گویند طرح بیاور بعد می‌آیند برآورد بودجه می‌کنند هماهنگی جمع بندی روابط عمومی آخرش هم معلوم نیست که موفق باشد یا نباشد. ما گفتیم بگوئید هر سربازی که شنا بلد است یک ماه زودتر آزاد می‌شود، سربازی کسی که شنا بلد است هجده ماه، خودش آنوقتی که کارت چی می‌گویند؟ کارت حضور، هیچکدام بلد نیستید، کارتی سربازها می‌گیرند که بعد می‌روند سربازخانه، آن کارت آماده به خدمتی که می‌گیرند از وقتی که می‌گیرد تا وقتی که می‌رود خدمت خودش یک جایی استخری پیدا می‌کند شنا یاد می‌گیرد یا استخر مفت یا پولی بالاخره خودش می‌تواند شنا یاد بگیرد شما بگوئید که چهل روز زودتر آزاد می‌شوی خودش می‌رود و یاد می‌گیرد گفتند بله این هم یک راه است. مسئله بیکاری را باید از اول دبیرستان و از دوران راهنمائی باید نشست و طراحی کرد.
3- بی عاری یکی از عوامل بی کاری
ما الان کار برایمان عیب است. امام جمعه یاسوج می‌گفت جوانی آمد پیش من، حالا نمی‌دانم از یاسوج بود شاید هم از جای دیگری بوده، گفت آقا من کار ندارم گفتم می‌توانم چند تا گوسفند بدهم که شما اینها را بچران زادو ولد هم می‌کنند، گفت مگر من افغانی‌ام که این کار را بکنم. ببینید فکر این شده که کار مال افغانیهاست این مرض. . . این بیکار نیست بی عار است می‌گفت گفتیم که حالا ببر گفت حالا که گوسفند به من می‌دهی کی بچراند؟ گفتم من بعد از خطبه‌های نماز جمعه می‌آیم برای شما می‌چرانم. امام جمعه یاسوج می‌گفت حاضر است توی خیابان بنشیند زنجیر دست بگیرد چهل سانت بچرخاند تمام که شد از اینطرف بچرخاند ولی نمی‌خواهد که کار بکند می‌خواهیم با کار نازک نان کلفت بخوریم، نمی‌خواهیم با کار کلفت نان نازک بخوریم. به هر حال یکی از مشکلات بیکاری است وزارت کار و امور اجتماعی. . . توی فامیل‌ها می‌شود مثلاً بنده که یک کاری دارم دو سه جوان که از بستگان من هستند بگویم بیائید این کار را انجام دهید.
4- یأس از رحمت خدا، از موانع ازدواج
مسئله یأس. خیلی‌ها می‌ترسند اینهایی که یأس دارند گیر ایمانی دارند می‌گویند اگر یک نفر باشم خدا قدرت دارد که به من رزق بدهد اما اگر ازدواج کردم قدرت خدا تمام می‌شود اگر زن بگیرم نان از کجا بیاورم و بخورم یعنی خدا قادر است بشرطی که یکی باشم دو تا که شدم دیگر خدا قادر نیست. این یأس مشکل توحیدی دارد آدمی که ازدواج می‌کند جای دختر عوض می‌شود روزی‌اش که قطع نمی‌شود کسی آمد پیش حضرت و گفت آقا وضع‌ام بد است گفت برو زن بگیر گفت به! من می‌گویم که خودم ندارم بخورم تو می‌گویی برو زن بگیر بعد هم دو سه بچه درست کنیم یک خیابان گدا راه بیفتیم. حضرت فرمود بابا قرآن می‌گوید رزق شما در سایه بچه است «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ» الإسراء/31 ما به بچه هایتان رزق می‌دهیم، از صدقه سر بچه‌ها به پدر و مادر هم رزق می‌دهیم یعنی شما وقتی می‌روی لباس می‌شوری فکر می‌کنی که لباس می‌شوری اما دستهای خودت هم پاک می‌شود تمام افرادی را که ازدواج کرده‌اند شاید اگر از آنها سؤال کنیم شاید قریب به اتفاق اینرا بگویند که ما بعد از ازدواج وضع‌مان از قبل از ازدواج بهتر شده است.
مسئله یأس را باید تلویزیون حل کند کار فرهنگی خیلی باید بشود اصلاً کلمه فرهنگ کلمه هنر همه چیز قاطی شد ما باید یک خانه تکانی بکنیم توی لغات مثلاً حزب اللهی یعنی چه؟ مثلاً می‌گوئیم نوار فلانی را تکثیر کردند پخش کردند آبروی فلانی را هم ریختیم می‌گوئیم کی؟ می‌گوید این بچه‌های حزب الله، خوب غلط کرد، حزب اللهی است که این کار را کرد معلوم می‌شود که حزب اللهی نیست. ما اول می‌گوئیم که حزب اللهی است، بعد می‌گوئیم که این غلط را کرده است چون این غلط را کرده حزب اللهی نیست ما همینطور صاف می‌گوئیم که. . .
5- شناخت درست واژه‌های دینی و فرهنگی
کلمه متقی یعنی چه؟ تقوا یعنی چه؟ صبر یعنی چه؟ این لغت‌ها باید بازشناسی بشود به کسانی می‌گویند متقی که ممکن است هِرّ را از بِرّ تشخیص ندهد بخاطر اینکه هیچی حالیش نیست و سرش پائین است می‌گویند متقی، تقوا معنایش این نیست، اگر معنای تقوا این است پس حضرت زینب(سلام الله علیها) نعوذ بالله متقی نبود برای اینکه بلند شد رفت توی شهرها سخنرانی، تقوا نیست اینکه آدم حرف نزند و هر چه زدند توی سرش چیزی نگوید. صبر یعنی چه، زهد یعنی چه؟ شما گاهی وقتها یک باقلوا می‌آوری من نمی‌خورم می‌گویی واقعاً آقای قرائتی آدم زاهدی است پولش دادیم نگرفت، بابا گاهی من این باقلوا را نمی‌خورم تا بشقاب پلو بخورم، می‌دانم که اگر این شیرینی را بخورم جلوی اشتهایم کور می‌شود، گاهی آدم نمی‌خورد که بعد بیشترش را بخورد، گاهی آدم پای در می‌نشیند که به او بگویند برو بالا بنشین، این زهد نیست این شیطنت است، گاهی می‌گوید من قابل نیستم تا به او بگویند نه خیر خواهش می‌کنم شما قابل هستی، بعضی از این صاحبخانه‌ها که غذا به آدم می‌دهند می‌گویند ببخشید حاج آقا قابل نیست، می‌گوئیم نه خواهش می‌کنم زحمت کشیدید، این دنده‌اش می‌خارد که تعریفش کنیم می‌بیند که من دارم می‌خورم هیچی نمی‌گویم این برای اینکه من را کوک کند می‌گویند قابل نیست تا من را تحریک کند تعریفش کنم این جگرش حال می‌آید. دوباره می‌گوید از غذای خانه‌تان هم باز ماندید ممکن است طعمش را دوست نداشته باشید می‌گوئیم نه خواهش می‌کنم زحمت کشیدید این سه بار به من سیخ می‌زند تا این بشقاب تمام می‌شود من از او تعریف کنم، اینکه می‌گوید قابل نیست یعنی یک خورده تعریف کن ببینیم یا امضا می‌کنم می‌نویسم الاحقر، بعضی از بزرگان واقعاً خودشان را بزرگ نمی‌دانند، آن حسابش جداست اما بنده محسن قرائتی که می‌نویسم الاحقر، ممکن است درست نباشد، می‌نویسم الاحقر که یعنی من آیت الله هستم، چون اگر بگویند آقای الاحقر می‌گویم من احقر هستم؟ بابات احقر است ننه‌ات احقر است جد و آبادت احقر است یعنی می‌نویسم احقر ولی باور ندارم که من احقر هستم. باید ببینیم زهد یعنی چه، زهد یعنی نخوردن، زهد یعنی روی حصیر نشستن زهد یعنی نداشتن، زهد یعنی گدا بودن، معنای زهد چیه، معنای عزاداری چیه معنای سیاست چیه؟ این لغت‌ها خیلی قاطی شده است دوشاخ تلفن را توی برق می‌کنند دو شاخ برق را توی تلفن می‌زنند قاطی و پاطی می‌کنند مثلاً هنر یعنی چه؟ شجاعت یعنی چه؟ حضرت فرمود شجاع کسی نیست که زور بدنی دارد شجاع واقعی آن کسی است که جلوی نفس خودش را بگیرد وقتی عصبانی شد خودش را نگه دارد ممکن است یک ماشین که می‌رود شما با زنجیر او را نگه داری می‌گویند ماشاالله بازو را ببین ماشین را در حال حرکت نگه داشت ممکن است ماشین را نگه داری اما خودت که جوش آوردی نتوانی خودت را نگه داری. این مسئله شجاعت یعنی چه، علم چیه؟ مثلاً حوزه علمیه یعنی چه؟ حضرت امام فرمود هر کس علم واقعی می‌خواهد برود توی قرآن تدبر کند حدیث است(من اراد العلم فلیثور القرآن) هر کس علم می‌خواهد توی آیات قرآن دقت کند. من چند وقت پیش گفتم در سوره کوثر بنده طلبه هشتاد نکته جمع آوری کرده‌ام سه تا آیه هم بیشتر نیست، هشتاد نکته توی سه تا آیه. بنابراین نباید مایوس بشویم تلویزیون باید فرهنگ سازی بکند، زندگی‌های ساده را نشان بدهد، عقد‌های ساده جشن‌های ساده مهریه‌های کم، البته مردم هم باید کمک کنند. گاهی وقتها مردم عامی از کارشناسهای ما کارشناس‌تر هستند گاهی وقتها یک کسی لقب کاشناس دارد ولی چیزی هم بلد نیست. فیلم امام حسن عسگری(علیه السلام) را می‌خواستند بسازند برآورد بودجه کردند دادند به یک کارشناس که آقا برو سناریو بنویس بعد از شش ماه که بودجه‌اش تصویب شد آن کارشناس آمد و گفت امام حسن عسگری همان امام جعفر صادق است؟ ! آخر مدرک کارشناسی دارد ولی ممکن است واقعاً کارشناس نباشد و ممکن هم هست یک کسی مدرک نداشته باشد کارشناس باشد اگر کسی برای ازدواج آسان طرحی دارد ازدواجهای آسان را در یک صفحه بنویسید بفرستید بعضی از این نامه‌های شما می‌تواند برای رادیو و تلویزیون. . .
6- انتخاب همسر بر اساس توان مالی نه ایده آل ذهنی
باید به مردم امید داد می‌شود، ضعف بنیه اقتصادی، می‌گوید: پول ندارم، خوب پول نداری دختر ارزان داماد ارزان، خوب پول نداری می‌شود یک خورده بیائی پائین‌تر می‌گویند یک آقایی رفت بالای منبر حرفهایش یادش رفت یک کسی گفت آقا حرفهایت یادت رفته پله‌های منبر که یادت نرفته خوب بیا پائین! این هم حرفهایش یادش رفته بود و هم آن بالا نشسته بود. حالا اگر پول کم داری لااقل از آن آروز بیا پائین، خیلی از آن کارها را نمی‌شود کرد، آقایی هر جا عقد می‌خواند یک کله قند می‌گرفت نوکرش گفت توی مراسم ما از من نگیر گفت ببین اگر تو ندهی او هم می‌گوید همسایه است آن یکی می‌گوید مستعضف است، دیگر این کله قند را به ما نمی‌دهند. گفت رویت می‌شود که از ما بگیری؟ گفت نه من عقد را که خواندم شما یک ته قند بردار بگذار توی یک چیزی بعد باقی‌اش تو خالی درست کن که قالب قالب کله قند باشد منتهی ته آن قند باشد و باقی آن هم خالی باشد. ایشان هم همچین حرکتی انجام داد آقا رفت بگیرد دید تو می‌رود. گفت آقا یک خورده پائینترش را بگیر یک خورده پائینتر گرفت گفت یک خورده پائینترش را بگیر بعد گفت آقا زیرش را بگیر همه‌اش خالی است! حالا این آقا بنیه اقتصادی ندارد خوب بنیه اقتصادی نداری یک خورده پائینترش را بگیر مگر لازم است. می‌گوید پسر عمویم آن تالار بوده است من هم آن تالار باید باشم آن شانزده ماشین برایش بوق زده‌اند من هم باید هفده تا ماشین برایم بوق بزنند. توی بوق ماشین مانده است، توی تالار مانده است. چه فرقی می‌کند یک مقداری ساده می‌شود زندگی کرد و این زندگی ساده محبت می‌آورد. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان عبایش را انداخته بود و روی آن نشسته بود آیت الله ابراهیم امینی وارد شد فرمود روز عبای من بنشین گفت آقا من پایم را روی عبای استاد نمی‌گذارم گفت من دوست دارم بفرمائید بنشینید چهل سال فقه و اصول و فلسفه و تفسیر آیت الله امینی با کم و زیادش پیش علامه طباطبایی خواند آنها توی ذهنش نماند اما روی عبای من بنشین توی ذهنش ماند. گاهی زندگیهای ساده در عمق روح انسان اثر دارد یعنی اگر علامه طباطبایی روی مبلمان بود روی صندلی بود اگر هر رقم تشریفاتی بود این توی ذهنش نمی‌ماند. یکی از استاندارها که بعد هم وزیر شد می‌گفت من دوران دانشجویی پول نداشتم خورده پنیر می‌خریدم، می‌دیدم من پنیری را هم که بخرم درسته که نمی‌خورم خوردش می‌کنم آخر من بروم پول بدهم با این ضعف بنیه اقتصادی که دارم بروم پول بدهم پنیر بزرگ بخرم بعد ریزش کنم و بخورم از اول خورده پنیر می‌خرم می‌رفتم می‌گفتم یک سیر خورده پنیر بده می‌گفت خیلی هم فرق آن بود یک کیلو پنیر با یک کیلو خرده پنیر فرقش زیاد بود می‌گفت برای مرغها می‌خواهی می‌گفتم شما چکار داری برای مرغها. . . وقتی آدم پول ندارد. . . بنده خودم یک بقالی بود سر کوچه‌مان آخر شب می‌گفتم دانه‌های انگور را به ما بده چون خوشه انگور که فرو نمی‌رود باید دانه بخوریم آنوقت پول خوشه بدهم دانه کنم و بخورم دانه می‌خرم کلی هم قیمت آن ارزانتر است یک مقداری بیائیم پائین لباسمان را خودمان اتو کنیم سرمان را خودمان اصلاح کنیم. نمی‌دانم می‌ترسم راضی نباشند از اینهایی که یک زمانی رئیس جمهور بوده‌اند می‌گفت من و فلانی با هم می‌رفتیم حمام خودمان کیسه همدیگر را می‌کشیدیم الان وقتی حرفی می‌زنی مثل اینکه فحش داده‌ای قالیبافی. . نه من لیسانسم قالیبافی؟ توبه کن دو تا سجده سهو بجا بیاور، اینکه به یک لیسانس گفتم قالیباف، مثل اینکه به او فحش دادیم. ما فکر می‌کنیم که حالا. . . عرض کردم می‌شود آدم بعداً وزیر بشود وکیل بشود ولی دوره دانشجویی خورده پنیر بخورد می‌شود آدم دوره‌ای مشهور بشود ولی یک دوره‌ای هم دانه انگور خریده خورده، لباس دست دوم چه اشکالی دارد. باز من نمی‌دانم که راضی هستند یا نه. یکی از مهمین مملکت خانمش گفته بود به خانم بنده، خیلی مهم است گفته بود در عمرش قبای دسته دوم خریده هیچ وقت قبای نو نمی‌خرید چون قبای نو این قیمت است و قبای. . . می‌شود انسان یک خورده ساده‌تر انجام بدهد اصلاً می‌شود آدم وقتی می‌خواهد برود کیف بخرد شنبه تا چهار شنبه برود اداره جمعه هم بدهد به خانمش که چادر توی آن بگذارد و برود نماز جمعه بعد هم. . . همه برنامه‌ای می‌شود انجام داد از اول می‌شود طراحی کرد طراحی‌های چند منظوره خدا می‌داند که چقدر پول خرج می‌شود خدا می‌داند که چقدر پول خرج می‌شود ما توی نهضت که هستیم نهضت سواد آموزی خیابان دکتر فاطمی حساب کرده‌ام چند تا سالن چند صد میلیونی میلیاردی هشت تا سالن توی یک خیابان است با پول دولت هتل لاله یک سالن سازمان آب یک سالن دارد نهضت سواد آموزی یک سالن دارد وزارت کشور یک سالن دارد مسجد نور یک سالن دارد جهاد کشاورزی یک سالن دارد کانون پرورش فکری کودکان یک سالن دارد همینطور ارتش دو تا سالن دارد ما توی یک خیابان یازده تا سالن هر کدام. . . ارتش یک روز جلسه دارد سازمان آب یک روز دارد ما یک روز بخاطر یک ساعت مردن هر کدام یا تابوت خریده‌ایم گذاشته‌ایم توی خانه
7- دوری از اسراف در مراسم ازدواج
این ضعف بنیه اقتصادی از ولخرجی‌هایی است که یا توی خانه‌ها می‌شود یا. . . بعد روی ولخرجی اسم می‌گذاریم. گاهی مشکلات ریشه‌اش ولخرجی است یک عده ولخرجی می‌کنند یک عده بی پول می‌شوند. این ولخرجی‌ها سه تا تحلیل دارد. بعضی جاها می‌گویند آبرو، آخر خانم توی خانه هشت تا مهمان داریم چرا ده تا غذا پخته‌ای، ما تا آخر هفته باید غذای کهنه بخوریم می‌گوید آدم آبرو داری بکند. این فکر می‌کند آبرو داری یعنی اینکه خیلی غذا درست کند. توی دولت می‌گویند عزت نظام، توی وزارت امور خارجه می‌گویند دیپلماسی است توی مساجد و هیئت‌ها می‌گویند شعائر اسلامی است خوب قرآن می‌گوید «کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» یونس/12 آن کسی که اسراف می‌کند برایش زینت داده می‌شود یعنی عمل خودش را زیبا جلوه می‌دهد نمی‌گوید اینجانب ولخرج هستم، با ولخرجی نمی‌شود، مثل جوانهایی که حلقه طلا دستش هست می‌گوئیم طلا حرام است می‌گوید این حلقه نامزدی است خوب مگر حلقه نامزدی حرام خدا را حلال می‌کند. مثل گذشته را که گفته‌ام لابد یادتان هست شخصی جگر بو می‌داد دور منقلش گربه‌ها جمع شدند یکمرتبه گفت بلاله بلاله، فکر کرد که اگر بگوید بلال است گربه‌ها می‌روند خوب اگر به جگر گفتیم بلال، گربه‌ها که نمی‌روند. آقا نماز بخوان، بابا عروسی است حالا عروسی باشد، هم عروسی است هم نماز می‌خوانیم. بابا پارک است خوب پارک می‌نشینیم هم وقت نماز نماز می‌خوانیم دو مرتبه می‌نشینیم حالا اگر پارک است باید تا آخر شب تخمه بشکنیم؟ سه ساعت و نیم تخمه بشکن ما فکر می‌کنیم اسم کلمه پارک که آمد اسم عروسی که آمد ما خودمان را باخته‌ایم بلند پروازیهایی که می‌کنیم مانع است.
یک جوانی آمد گفت من نمی‌توانم به دخترها نگاه نکنم گفتم اگر توی این خیابان نگاه نکردی یک تلویزیون رنگی به تو می‌دهم گفت ده تا خیابان نگاه نمی‌کنم گفتم‌ای نامرد اینجوری نیست که نتوانی اگر بگویند نگاه نکن یک تلویزیون رنگی می‌دهیم. . . بعضی زنها درد پا دارند بگو بیا برویم خواستگاری مثل شیر می‌رود خواستگاری، حاج خانم‌ها می‌آیند مکه نماز بخوانند می‌گوئیم بگو الحمدلله می‌گوید الحمدرالله بجای لله می‌گوید رالله می‌گوید حاج آقا زبانم نمی‌گردد این حاج خانمی که زبانش نمی‌گردد، تمام ریال هایش را با عربی معامله می‌کند تمام ساک هایشان پر می‌شود، من نمی‌دانم چطور بالای اتاق حمد و سوره‌اش را بلد نیست زیر اتاق داخل پاساژ عربی حرف می‌زند اینها یک سری چیزهایی است که. . . من نمی‌دانم کلاه سر کی می‌گذاریم، خودت که می‌دانی، قرآن آیه‌ای دارد که می‌فرماید، این آیه قشنگی است این آیه مال وجدان است «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» البقره/22 می‌گوید خودت هم می‌دانی، اگر به من بگویند چند کیلو متر می‌دوی می‌گویم دو کیلو متر اما اگر یک گرگ دنبالم کند سی کیلو متر می‌دوم پس ببینید بیست و هشت کیلومتر دیگر توان دویدن دارم مسئله نا آگاهی، تجربه‌های دوستان تجربه‌های پدر و مادر، تجربه‌های فامیل، فیلم‌های مفید، کتابهای مفید، می‌تواند به انسان تجربه بدهد.
8- باورهای غلط در خانواده‌ها، از موانع ازدواج
ارضای کاذب، گاهی هم می‌بینی که علاقه‌ای به ازدواج ندارد از راه حرام خودش را تامین می‌کند مثل بچه‌هایی که توی خیابان یک چیزی می‌خورند بعد می‌آیند توی خانه غذای مادرش را نمی‌خورد بعضی از مشکلات مربوط به فامیل است. باور‌های غلط مثلاً می‌گوید عزت ما این است، این به ما نمی‌خورد، این به ما می‌خورد این در‌شان ما نیست این در‌شان ما هست این کلمه‌شان را درست می‌کند مثلاً به شما نمی‌خورد مگر شما کی هستی؟ ما لیسانس هستیم ایشان دیپلم است ببخشید دیپلم و لیسانس چقدر فرق دارد که به شما می‌خورد یا نمی‌خورد؟ دیپلم صد تا کتاب خوانده لیسانس صد و پنجاه تا کتاب خوانده مگر امروز پنجاه تا کتاب سواد است؟ امروز پنجاه تا کتاب سواد نیست چه خبر است حالا فکر می‌کنی که علی آباد خبری است! به ما نمی‌خورد ما بنز سوار می‌شویم این باباش ژیان دارد مگر خودت یادت رفته که خودت هم. . . تا خانه و ماشین‌اش عوض می‌شود سنگ به ابر می‌زند یک کسی آمده بود پهلوی پیغمبر می‌لرزید حضرت فرمود چرا می‌لرزی؟ گفت آخر تو رسول الله هستی، فرمود من توی خانه بز می‌دوشم. حضرت امیر(علیه السلام) مخصوصاً کفش هایش را روبروی مردم وصله می‌کرد، یعنی نگوئید که من امیرالمومنین هستم به جایی. . . امیر المومنین کفشش را وصله می‌کرد تا بدانند که چیزی نیست، تا ماشین‌اش عوض می‌شود می‌گوید بابا این در‌شان ما نیست این به ما نمی‌خورد به ما می‌خورد این فکر‌های غلطی است مگر زن مرجع تقلید باید مرجع تقلید باشد؟ حالا شما دکتر هستید باید زنتان هم دکتر باشد، شما آیت الله هستی زنت هم باید آیت الله باشد؟
خوردن و نخوردن به فکر است، هم فکر باید باشیم گاهی دو نفر با هم همفکر هستند(السلمان منا اهل البیت) شیعه و سنی نقل کرده‌اند که سلمان هم فکر پیغمبر بود ولی پسر نوح(علیه السلام) قرآن می‌فرماید(لیس منی) پسر نوح از ما نیست یعنی بچه پیغمبر از پیغمبر نیست اما سلمان ایرانی از پیغمبر هست، گروه خونی باید یکی باشد نه گروه ماشین و خانه و قالی، آن خانه‌اش موکت است ما قالی پشم و نخ که فکر نیست زندگی باید انس روحی باشد هم کفو و کفو و‌شان یعنی هماهنگی فکری امام که قیام کرد حسین فهمیده به فکر امام می‌خورد یک بچه سیزده ساله راهنمایی این بچه سیزده ساله به جایی رسید که امام فرمود رهبر من همین بچه سیزده ساله است یعنی امامی که هشتاد سال درس خوانده با این بچه سیزده ساله اینها با هم همخوانی داشتند یعنی فکرشان. . . گفت تکه تکه بشو اما زیر بار زور نرو این هم فکری است اما ممکن است یک کسی دیگر هم باشد آیت الله باشد ولی این آیت الله به امام خمینی فکرش نخورد.
 ویند وقت تمام شد، خوب تمام شد که هیچی، خدایا تو را به حق امام حسین(علیه السلام) که تولدش است امام حسین(علیه السلام) که وقتی متولد شد قنداقش را دادند به پیغمبر در گوش راست او اذان گفت در گوش چپ او اقامه گفت بعد زد به گریه، گفتند چرا گریه کردی؟ فرمود داشتم اذان می‌گفتم جبرئیل به من خبر داد همین نوزاد را می‌کشند منتهی به فاطمه نگوئید چون تازه زایمان داشته خبرش را به فاطمه ندهید.
خدایا تو را به حق امام حسین(علیه السلام) تو را قسم می‌دهیم همه مشکلات روحی، اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی، فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی همه مشکلات نظام ما را برطرف بفرما.
ما را از این گیر و گورها و خیالها و پندارها و آداب و رسوم غلط نجات بده.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

Comments (0)
Add Comment