2- ازدواج، راه پیشگیری از گناه
3- اهتمام جامعه اسلامی به ازدواج جوانان
4- برنامه اسلام برای آزادی بردگان
5- ملاکهای انتخاب همسر
6- وعده خداوند به روزی همسران
7- مراسم خواستگاری در قرآن
موضوع: ازدواج و تشکیل خانواده در اسلام
تاریخ پخش: 23/05/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان نود بحثمان رنگ و بوی سؤال و جواب دارد. در این جلسه و جلسهی بعد «إِنْ شاءَ اللَّه» میخواهیم سؤالهای خانوادگی را جواب بدهیم. سؤالاتی در مورد مسائل خانوادگی،
دلیل ازدواج در قرآن چیست؟ اصولاً اسلام چون دین فطری است، طبیعت انسان نیاز به همسر دارد و دینی که مطابق با فطرت است، باید ازدواج را اجازه بدهد، مثل اینکه مثلاً انسان فطرتاً نیاز به خنده دارد. ما باید برای خنده سایت داشته باشیم. آموزش و پرورش میتواند یک سایت خنده درست کند خندههای حکیمانه و خندههای حلال، دانشگاه میتواند یک سایت خنده راه بیاندازد. دهها هزار سایت هست. خوب یک سایت هم برای خنده حلال، ما چرا وقتی میخواهیم بخندیم سر به سر هم میگذاریم. عوض اینکه با هم بخندیم به هم میخندیم. زبان همدیگر را تقلید میکنیم. استان همدیگر را مسخره میکنیم. با مسخره کردن میخندیم. پیداست عرضهی خندیدن حلال را نداریم. انسان طبیعتش خنده میخواهد.
یکی از مراجع که مریض شده بود. دکتر گفته بود یک کسی بیاید آقا را بخنداند. و اگر آقا بخندد مشکلش حل میشود. کما اینکه گریه، گریه هم درمان است. خیلی افراد وقتی گریه میکنند یک خرده احساس میکنند، سبک شدند. یعنی هم گریه درمانی داریم، هم خنده درمانی. و قرآن هم هردو را قبول دارد. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» (نجم/43) خدا هم میخنداند، هم میگریاند.
1- ازدواج، نیاز طبیعی انسان
دین فطری باید ازدواج داشته باشد. ازدواج باعث آرامش روح است. «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها» (اعراف/189) ازدواج برای 1- آرامش، قرآن چه میگوید؟ میگوید: «لِیَسْکُنَ» سکونت «إِلَیْها» همسر بگیر تا همسر برایت آرامش بیاورد. دیگر چه؟ باز یک آیهی دیگر میگوید: «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (روم/21) «لِیَسْکُنَ»، «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» دو تا آیه داریم.
2- برای حفظ دین، اگر یک اموری از مسیر طبیعی حل نشود، از مسیر غیر طبیعی حل میشود. افرادی که سنهای سیسال به بالا ازدواج میکنند، نصف دینشان مربوط به ازدواج است. آدمهایی که، دخترهایی که چهارده، پانزده سالگی ازدواج میکنند، پسرهایی که هفده، هجده سالگی ازدواج میکنند، دو سوم دینشان راجع به ازدواج است. «مَنْ تَزَوَّجَ»، «مَن» یعنی کسی که «تَزَوَّجَ» کسی که ازدواج کند «فَقَد» قطعاً «أَحْرَزَ» حفظ کرده، مردهای عادی «نِصْفَ دِینِهِ» (بحارالانوار/ج100/ص219) «ما مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِی حَدَاثَهِ سِنِّه» (بحارالانوار/ج100/ص221) «حَدَاثَهِ سِنِّه» یعنی نوجوانی، «عصم منّی…. ثُلُثَیْ دِینِه»، یعنی اگر دین نود درجه باشد، همسر 45 درجه دین را حفظ میکند، اگر سی سال به بالا ازدواج کند، اگر پسر بیست ساله ازدواج کند، دختر 14، 15 ساله ازدواج کند، اگر دین نود درجه است، سی سال به بالا باشد، نصف نود میشود 45 درجه دین را حفظ کرده است. اگر زود ازدواج کند، دختر زود شوهر کند، پسر زود زن بگیرد، از نود تا شصت تا. اگر میخواهید بچه تان برای خودتان باشد، به فکر ازدواج آنان باشید. سربازی نرفته خوب بعد میرود. سربازی مانع نیست. آخر لیسانسش را نگرفته، خوب بعد میگیرد. دیگر چه؟
2- ازدواج، راه پیشگیری از گناه
پیشگیری از گناه… وقتی در خانهی یکی از پیغمبرها حضرت لوط ریختند، در زمان حضرت لوط گناهی شایع شده بود، دو نفر قیافهی زیبا آمدند در خانهی حضرت لوط مهمان بودند، فرشته بودند در قیافهی انسان. لاتها فهمیدند دو تا مورد اینجا است. آمدند در زدند «یَا اللَّهُ» موردها را با من تحویل بده. حضرت لوط گفت: بابا من دخترهایم را عقد میکنم، به شما میدهم کار به مهمانهای من نداشته باشید. قرآن بخوانم. «هؤُلاءِ بَناتی» (هود/78) من دخترهایی دارم. «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُم» آن دخترها را عقد کنم به شما بدهم پاکتر است. «وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی» عربیهایی که میخوانم قرآن است. من را جلوی مهمانهایم شرمنده و خوار نکنید. یعنی حضرت لوط برای اینکه جلوی لواط را بگیرد، عقد دخترهایش را مطرح کرد.
اگر خواستیم گناه کم شود باید ازدواج را آسان کنیم. باید همه بسیج شویم، اگر ازدواج آسان شود، قوهی قضاییه کارش کمتر میشود. نیروی انتظامی کارش کمتر میشود، خود زن آدم را وادار به کار میکند. وقتی آدم زن و بچه دارد، غیرت کاریاش هم بیشتر میشود. بعد اگر زود ازدواج کنند، دو تا شاخهی نازک قابل پیوند هستند اما وقتی دختر سی سالش شد، پسر هم سی و پنج سالش شد، دو تا شاخهی کلفت، اینها دیگر پیوند مشکل است بخورند، هرچه نازکتر باشد زودتر پیوند میخورند.
وظیفهی مردم نسبت به ازدواج چیست؟
3- اهتمام جامعه اسلامی به ازدواج جوانان
1- دلسوزی؛ «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (کافی/ج2/ص164) یعنی آدمهایی که دخترهایشان را شوهر دادند، فکر کنند خیلی خوب حالا دخترهایمان سر و سامان گرفتند و پسرهایمان هم ازدواج کردند، برویم سراغ بچههای فامیل، بچههای همسایه. حالا شما سه تا بچههایت بیرون رفتند، اگر چهار تا داشتی چه میکردی؟ شما دو تا دختر را بیرون کردی، اگر سه تا دختر داشتی چه میکردی؟ شما فرض کن یکی از این دخترهای مردم هم دختر خودت است. برای ازدواج حساس شویم. واسطه شویم، «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَه» (بحارالانوار/ج2/ص24) حدیث داریم بهترین دلالیها دلالی ازدواج است. اقدام کنیم. تازه میگوید شهوت نوکر و آقا سرش نمیشود. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ» (نور/32) «عباد» عبد، عبد یعنی برده، یعنی برده هست، در جنگ اسیر شده، برده شده اما شهوتش جایی نرفته، حتی برای شهوت بردهها هم باید… یعنی مردم آزاد باید فکری برای شهوت اسرا… بالاخره اسیر جنگی شهوتش را میخواهد چه کند؟ «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُم» عباد یعنی برده، «اِما» یعنی کنیز. صلواتی بفرستید… (صلوات حضار)
گاهی میگویند چرا در اسلام بردهداری هست؟ هرچه من میپرسم، هرچه عقلتان هست جواب بدهید. فرض کنید اصلاً دین هم ندارید، خدای نکرده! یعنی ما به عنوان انسان حرف بزنیم، نه به عنوان یک مسلمان. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم». در دنیا زمانی بوده که جنگ نباشد؟ بگویید… نه… ببینید… همیشه جنگ هست. همیشه جنگ هست. در جنگ همیشه یکی غالب است یکی مغلوب. با مغلوبین، با مغلوب چه کنیم؟ مغلوب را چه کنیم؟
1- از دم بکشیم. 2- از دم آزاد کنیم. 3- همه را در اردوگاهها چادر بزنیم آنجا زندگی کنند. 4- تقسیم، تربیت، کمکم آزاد… هرچه شما رأی دادید همان را عمل میکنیم. اگر ما در جبهه پیروز شدیم، ما غالب شدیم آنها مغلوب، اینهایی که شکست خوردند بگیریم. هرکس مغلوب شد، از دم گردنش را بزن. درست است؟ خیلی سنگدلی است. بگوییم: هرکس اسیر شما شد از دم آزادش کن. میرود شمشیرش را تیز میکند و برمیگردد. بگوییم اینها را در اردوگاه کنیم، خوب یعنی چه؟ یعنی دشمن من آمده مرا در جبهه بکشد. حالا مغلوب شده، آنوقت او را در اردوگاه کنیم، من بیرون اردوگاه کار کنم. پول به دولت بدهم، دولت خرج آنها را… یعنی من غالب خرج مغلوب را بدهم. یعنی من کار بکنم برای کسی که در اردوگاه بیکار است. این هم درست نیست.
4- برنامه اسلام برای آزادی بردگان
طرح اسلام این است که میگوید افرادی که شکست خوردند و اسیر شدند، در خانهها پخشش کنید. پخش کنید، تقسیم کنید هرکس در یک خانه برود. مثلاً من هفت نفر هستم، بشوم هشت نفر. او سه نفر است چهار نفر بشود. تقسیم کنیم، بعد از تقسیم اینها تربیت شود. یعنی زندگی مسلمانها را ببینند و بعد به مرور هم آزاد شوند. روزه خوردی یک برده آزاد کن. فلان کار را کردی یک برده آزاد کن. از زکات برده آزاد کن. تقسیم، تربیت، آزاد کردن کم کم، بهترین راه همین راه آخر است. اسلام همین را میگوید.
در عین حال خیلی قشنگ است. اسلام میگوید: بالاترین شخصیت مملکت پیغمبر است. میگوید: پیغمبر تو نفر اول کرهی زمین هستی. برو با بردهها گفتگو کن. «یا أَیُّهَا النَّبِی… قل للذین» آیهاش از ذهنم پرید. ترجمهاش این است. برو با اینهایی که اسیر شدند این رقمی گفتگو کن. یعنی شخص اول مأمور میشود که… احترامشان را هم بگیرد. امیرالمؤمنین بازار رفت، دو تا پیراهن خرید، یک دو درهم، یک سه درهم. سه درهمی را به بردهاش داد. قنبر، غلام! گفت: آقا تو امیرالمؤمنین هستی، من غلام تو هستم. فرمود: تو جوانی! من باید جوانها را درک کنم. دلشان میخواهد لباسشان شیک باشد. این گرانتر است، شیکتر است. تو هم جوان هستی، جوان میخواهد شیک بپوشد این را تو بپوش. یعنی احساسات یک جوان را درک کنید.
آنجایی که دست به حرام نمیزنند جوان را آزاد بگذارید. گناه که نیست حالا دلش میخواهد اینطور باشد. خوب باشد. به گناه که رسید، آنجا نهی از منکر کنیم. اما تا آنجا که گناه نیست، در تنگنا قرار ندهید. تازه به جوان، به برده میتوانیم غلوم بگوییم؟ نه! باید فتی بگویید. «فتی» یعنی جوانمرد! کنیز را هم باید «فتات» بگویی. یعنی جوانمرد یعنی اسمش را هم خوب ببر. کار را هم تقسیم کنید. فاطمهی زهرا(س) یک کنیز به نام «فضه» داشت. در خانه میگفت یک روز تو کار کن، من استراحت. یک روز من استراحت میکنم… یک روز تو کار کن من استراحت، یک روز من کار کنم، تو استراحت. یعنی کار مساوی…
امام رضا(ع) با بردههایش غذا میخورد. یعنی هیچ تحقیری نباشد. حق ندارید برده را بزنید. حق ندارید تحقیرش کنید. اگر برده گفت آقا یک قرارداد امضا کن من بیرون بروم کار کنم، پولم را به تو میدهم آزادم کن. نرخ من چند است؟ مثلاً یک برده فلان مبلغ میارزد. یک قراردادی با هم بنویسیم من بیرون کار میکنم، این پول را به تو میدهم آزاد شوم. میگوید: باشد. قرارداد امضا کن. یعنی اگر خواست خودش را آزاد کند، قرارداد را امضا کن. راهی برای آزاد شدنش هست. مسلمانها هر خلافی کردند، بسیاری از خلافهایی که میکنند جریمه نقدیاش این است که یک برده بخرند آزاد کنند. اگر هم پول ندارند جریمهی بدنی دارد. دو ماه روزه بگیرند. هم جریمهی نقدی داریم، پول بده برده بخر آزاد کن. هم جریمهی اجتماعی هم داریم.
سه نفر در جبهه شرکت نکردند، پیغمبر دستور داد هیچکس با این سه نفر حرف نزند. مدینه برای اینها تنگ شد. هیچکس با اینها حرف نمیزند. حتی زن و بچهشان! دستور اعتصاب دادند هیچ کس با اینها حرف نزند. این نه مالی است نه بدنی. فشار اجتماعی است. در محاصره… اینها گفتند: حالا که پیغمبر ما را بایکوت کرده، ما را از گردونهی جامعه طرد کرده، بیا ما خودمان هم با هم حرف نزنیم. بعد خودشان را به یک پایه بستند، تا آیه نازل شد که خیلی خوب این سه نفر دیگر بسشان است. بروید طناب را باز کنید اینها را آزاد کنید، جامعه هم با اینها حرف بزند. آیه نازل شد «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا» (توبه/118) «ثلاثه» یعنی سه تا. آن سه نفری که «خُلِّفُوا» تخلف کردند، در جبهه نیامدند، و همهی شما علیه آنها اعتصاب کردید، حرف نزدید. الآن دیگر توبهشان پذیرفته شد، مثل باقیها زندگی کنند.
ما 28 رقم کیفر داریم. «إِنْ شاءَ اللَّه» یکبار خواهم گفت. شاید در همین ماه رمضان امسال گفتم. انواع کیفرهای سیاسی، کیفرهای اجتماعی، اسلام میخواهد جامعه یک جامعهی پاکی باشد. فقط هم کتک نمیزند، یک جوانی را نزد امیرالمؤمنین آوردند که ایشان مثلاً یک خلافی میکند. حضرت روی دستش زد. بعد یک پولش داد و گفت: برو داماد شو. یعنی هم روی دستش زد، و هم پولش داد گفت برو داماد شو. یعنی مهر و قهر با هم است.
5- ملاکهای انتخاب همسر
در انتخاب همسر خود دختر مهم است، یا در انتخاب همسر ملاک چیست؟ به عنوان معلم قرآن میگوید اولین ملاک دین است. «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَه» (بقره/221) مؤمنه یعنی ایمان دارد یا نه؟ عقیده دارد یا نه؟ بعد از ایمان اخلاق است. ممکن است مؤمن باشد، اخلاقش! بعد اصالت خانوادگی است. بعد از نظر فکری به هم بخورند. گاهی ممکن است ایمان دارد ولی مخش نمیکشد. قرآن یک آیه دارد میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» یعنی ای کسانی که ایمان دارید، چنین باشید، چنین باشید، چنین باشید، چنین باشید، بعد می گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» (آل عمران/118) اگر عاقل هستید.پیداست «آمنوا» هست، ولی عاقل… بگویید… نیست. فکرش با هم نمیخورد. در انتخاب همسر اصولی که باید رعایت شود، ایمان، اخلاق، خانواده، فکر به هم بخورد. هم کُفو باشد. کُفو را اسلام کُفو مالی قرار نداده. که قالیهای خانهی ما یکطور باشد، ماشین ما مثل هم باشد. لهجهی ما مثل هم باشد. حالا یکی لهجهاش یکطور دیگر است. یکی یک طور دیگر است. قد ما به هم نمیخورد. پیراهن نیست که به یک سایز بخورد. حالا ممکن است یک سانت کوتاهتر باشد، یک سانت بلندتر باشد. سنشان باید به هم بخورد. اما حالا لازم نیست حتماً سنشان مو به مو… حالا یا شش ماه او بزرگتر است، یا یکسال این بزرگتر است. اینها گیر نیست. دندانش مثل اینکه دو تا به هم میخورد. مثل اینکه راه کهمیرود دو میلیمتر… این حرفها را ول کن. ایمان، اخلاق، خانواده، کُفو البته شکل هم که معلوم است. باید ببینیش او را بپسندی. لازم نیست زیبا باشد و زیباترین دختر یا پسر باشد. ممکن است دو نفر هستند خوشگل درجه یک هم نیستند، معمولی هستند، اما وقتی نگاه به هم میکنند، همدیگر را دوست دارند. اصل دوستی است. اینقدر دختر و پسر خوشگل داریم با هم بد هستند. و اینقدر آدمهای معمولی داریم زندگیشان شیرین است. آنچه مهم است، ایمان، اخلاق، خانواده، تفکر، شکل هم که باید مورد قبول باشد. پدر حق ندارد به دخترش تحمیل کند تو باید حتماً زن این شوی. آیاتش را هم اینجا نوشتم. دیگر حالا آیاتش را نمیخوانم که به باقیاش برسیم.
6- وعده خداوند به روزی همسران
مشکل مالی را چه کنیم؟ قناعت، حالا چه کسی گفت ما از ساعت اول چنین باشیم. خانه ندارد، این مردهایی که در خیابان راه میروند، در کوچه و بازار و روستا راه میروند، کدامهایشان ساعت اول یک خانهی شخصی داشتند؟ این آقایی که به دامادش میگوید: خانهی شخصی داری؟ میگوییم: آقا ببخشید خودتان آن ساعتی که خواستگاری رفتید خانهی شخصی داشتید؟ گیر ندهیم. «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/32) رزق با خداست. «علی الله رزقها»
گاهی وقتها خود داماد تا زن نگیرد خانهدار نمیشود. خانمش قدمدار است. گاهی ازدواج میکند، باز هم خانهدار نمیشوند. بچهاش قدمدار است. وقتی بچهدار میشوند، همینطور که بچه وقتی متولد میشود در سینهی مادرش شیر میآورد، وقتی متولد میشود زندگی… شما یک نفر را پیدا کنید نشان من بدهید واقعاً در هفتاد میلیون دنبال این آدم میگردم، که بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، من زمان ازدواج وضعم بهتر بود. بعد از زن و بچه وضعم بد شد. تا آنجایی که ما چشممان آدم دیده اینها بعد از ازدواج وضعشان بهتر شده است.
کسی نزد حضرت آمد گفت که: وضعم بد است. گفت: ازدواج کردی؟ گفت: نه. گفت: برو ازدواج کن. گفت: من میگویم: ندارم بخورم، یک چیزی میگویند، میگویند: مورچه تو سوراخ نمیرود، موش… چه گفتم؟ مورچه! موش در سوراخ نمیرود، جارو به دمش میبندند. من میگویم ندارم بخورم، حالا شما میگویی: برو زن هم بگیر! لابد یک مشت هم بچه درست کنیم یک خیابان گدا. حضرت فرمود: آن کسی که تو را خلق کرده، دستور او این است که اگر جوانی وضع مالیاش بد است، ازدواج کند.
حتی حدیث داریم که فقیرها هم میخواهند وضعشان خوب بشود، خود فقیرها هم کمک کنند به یک فقیر دیگر. فقیر اگر به فقیری کمک کند، وضعش خوب میشود. ما نمیدانیم در این عالم یک خبرهایی هست. یک جاهایی مثل ماشین میماند، راننده استارت ماشین را میزند اگزوزش دود میکند. ما میگوییم: آخر این اینجا را چنین کرد، چرا عقبش دود میدهد. خوب مکانیک میفهمد که رابطهی اینها چیست؟ اسلام گفته میخواهی وضعت خوب شود ازدواج کن. البته باقیاش را نمیگویم از ترس زنها! خوب من هم میترسم دیگر. زن گرفت وضعش خوب نشد، گفت: برو یکی دیگر بگیر. (خنده حضار)
دختر خانهی پدرش است، وقتی عقد کرد خانهی پدرش میآید. ببخشید خانهی پدرش است میآید خانهی شوهرش! جای دختر عوض میشود. روزیاش قطع نمیشود. اصلاً کسانی که ازدواج نمیکنند از ترس خرجی میدانی چه میگویند؟ میگویند: اگر یکی باشم، خدا قدرت دارد خرج مرا بدهد. دو تا که شدم نان از کجا بیاورم؟ یعنی قدرت خدا ته میکشد. این در دلش این است. خدایا یکی باشم زور داری، دو تا باشم زور نداری. ولذا این را میگویند: سؤظن به خدا. کسی که ازدواج نکند از ترس خرجی، «فقد ظن بالله ظن السوء…» یعنی سوء ظن به خدا بردارد. یعنی بگوید: اگر یکی باشم خدا قادر است. دو تا باشم خدا قدرت ندارد.
7- مراسم خواستگاری در قرآن
مراسم بله برون! در مراسم بله برون، حضرت موسی آمد خانهی شعیب. شعیب گفت: من میخواهم یک دخترم را به تو بدهم. زشت نیست آدم به پسر بگوید: دخترم را میخواهم به تو بدهم؟ اگر داماد مثل موسی پیدا شد، دخترتان را مفت بدهید. مفت! موسی یک جوانی بود، انقلابی، تحت تعقیب، هنوز هم به پیغمبری نرسیده بود. منتهی فرعون او را شناخته بود، یک جلسهی شورای نظامی تشکیل داد، بگیرید هرکجا اعدامش کنید. خود موسی چون یک آدم انقلابی بود، سیاسی هم بود. یک عامل نفوذی در دربار فرعون داشت. آن عامل نفوذی دوید آمد گفت که «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَه ِیَسْعى» (قصص/20) بدو آمد گفت «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُون» (قصص/20) یک شورای نظامی تشکیل دادند «لِیَقْتُلُوک» تو را بکشند. «فَاخْرُج» فرار کن. خوب موسی منطقهی مدین آمد، کار نداریم.
بالاخره وارد خانهی شعیب شد. شعیب گفت: یکی از دخترهایم را میخواهم به تو بدهم. اگر داماد مثل موسی بود، پدر عروس پیشنهاد ازدواج کند طوری نیست. خود عروس خوب نیست پیشنهاد کند. چون اگر خود عروس بگوید من دوست دارم زن تو شوم، پسر بگوید نه این شکست میخورد. پسر به دختر بگوید میخواهم تو را بگیرم، جواب نه بشنود، پسرها پررو هستد، شکست نمیخورند. دخترها نازک هستند. دختر بگوید من را بگیر، کسی به او بگوید تو را نمیخواهم. این اذیت میشود. اما پسر نه، پسر یک خرده قلدرتر است. اینطور نیست که حالا دو جا… البته حالا بعضی از پسرها هم مثل دخترها شدند. میگوید اعصاب من خرد شد. پنج جا رفتم، هی او میگوید: من میخواهم درس بخوانم، میخواهم درس بخوانم. گفتم: خوب چیزی نیست. چند جا رفتی میگویند: نمیدهیم. گفت: بیست جا! گفتم: خوب برو تا پنجاهم! من خودم پنجاه مورد خواستگاری رفتم کسی زن من نشد. (خنده حضار) پنجاه و یکمی قبول کرد. حالا نمیدانم پشیمان شده یا نشده. چه اشکالی دارد؟ حالا یک کسی میگوید نه، نه که نه! جای دیگر. مشکلی ندارد. انسان نباید به چهار نفر که گفتند نه، عصبانی شود. اگر داماد مثل موسی بود پیشنهاد از طرف پدر دختر مانعی ندارد.
مراسم بله برون، قرآن میگوید: «وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» (قصص/27) من نمیخواهم به تو سخت بگذرد، هرجایی آسان است. میگویند: بهترین مهمان کسی است که بگوید آقا هرچه آسان است پذیرایی کن. به صاحبخانه نگو من چه میخواهم. بگو: چه چیزی برایت آسان است؟ گاهی کباب دارد، بگویی: نان و ماست، ماست ندارد. به او بگو: آقا چه چیزی در خانه است؟ حدیث داریم اگر مهمان خودش آمد، هرچه در خانه است برایش بیاور. از خانه بیرون نرو. اما اگر دعوتش کردی، باید برایش مایه بگذاری. اگر مهمان را دعوت کردی، به او بیاعتنایی کردی، حق دارد غیبت تو را بکند. از جاهایی که غیبت جایز است، البته همان، فقط بگوید بد پذیرایی کرد.
ما خانهی یک امام جمعهای رفتیم، تا ساعت یازده شب هیچ چیز نیاوردند بخوریم. یک ماژیک پیدا کردم، با یک نردبان. از پلهها بالا رفتم، به دیوار خانهی امام جمعه نوشتم که برنامهی پذیرایی منزل امام جمعه: 1- صبحش مثل صبح قیامت است. (خنده حضار) 2- ظهرش مثل ظهر عاشورا است. 3- شبش مثل شام غریبان است. مدتها این بود. گفت: قرائتی آبروی ما ریخت، گفتم: آقا ساعت یازده شب، من پنج ساعت است اینجا نشستم، من آدم هستم. (خنده حضار)
یک جای دیگر پذیرایی رفتیم، با دعوت رسمی، حالا بیست ساعت در ماشین بودم رفتم خانهی آقا. یک سوپ آورد جلوی ما گذاشت. ما فکر کردیم سوپ قبل از غذاست، سر کشیدیم آمدند سینی را بردند. گفتیم: آقا غذا همین بود؟ گفت: بله! گفتم: خوب میگفتی با نان میخوردیم. (خنده حضار) ما فکر کردیم قبل از غذاست. گفت: نه ما انقلاب کردیم که زهد اسلامی را پیدا کنیم. گفتم: زهد یعنی خودت نخور. نه اینکه به مهمانت نده. (خنده حضار) این بخل اسلامی بود.
ببینیم داماد چطوری برایش آسان است. موسی در مراسم بله برون گفت: من دخترم را به تو میدهم، هرطور برایت آسان است. هرطور برایت آسان است. بعد هم تعهد میکنم. گفت: «سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ» (قصص/27) خواهی دید که من آدم صالحی هستم. شعیب پیغمبر بود به دامادش گفت: خواهی دید که من آدم صالحی هستم. آدم صالح آدمی است که در بله برون به داماد گیر ندهد. پس شما فهمیدید چرا سر نماز میگوییم: «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین» یعنی السلام علینا و علی هر پدر زنی که در بله برون گیر ندهد! چون گفت: «سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ» من صالح هستم. صالح چه کسی است؟ کسی گیر ندهد! خوب بینندهها بحث را ماه رمضان خواهند دید و میبینند. یک دعاد میکنم یک آمین بگویید.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد برای همهی بیهمسرها همسر خوب مقدر کن. گرههای کوری که در زندگیها افتاده، گرهها را با دست قدرتت باز کن. آداب و رسوم غلطی که رسم ما این است، خوب بیخود رسمت است، یک پیرمرد مرده میگویند: صبر کنیم تا سالش شود. حالا، ممکن است سر سالش که شد، یک پیر دیگر مُرد. (خنده حضار) من چه خاکی بر سرم کنم؟ هیچ مانعی ندارد انسان یک کسی که مرد بعد از یک هفته، دو هفته، حالا فوقش تا چهله، تا سال، داداش من از آلمان بیاید. بناییام تمام شود. که چه؟ یک آداب و رسوم غلطی است و این باعث میشود که دختر و پسر زجر میکشند. خدایا همهی آداب و رسومی که ریشهی عقلی ندارد، ریشهی قرآنی ندارد، اینها را از جامعهی ما برطرف کن.