اخلاق، بیماریهای روح و قلب – 2

موضوع بحث: اخلاق، بیماری‌های روح و قلب – 2
تاریخ پخش: 24/01/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث ما در جلسه‎ی قبل درباره‌ی قلب و روحیه‌ها و حالت‌های مختلف انسان بود. قرآن می‌فرماید: بعضی از دل‌ها پاک هستند و بعضی از دل‌ها مریض و ناپاک هستند. دل مریض در شک و سوء ظن و انکار و تعصب و لجبازی و غرور و مانند این‌ها به سر می‌برد، همچون قساوت قلب است. دل سالم هم پر از مهر و ایمان و خلوص و توحید است. درباره‌ی دل‌ها صحبت می‌کردیم. مطالبی را گفتم که دیگر نمی‎توانم آنها را تکرار کنم. داشتیم بررسی می‌کردیم که دل چگونه مریض می‌شود و گفتیم که مسئله بسیار مهمی است. اگر دل پاک نباشد و مریض باشد، مانند ظرف نشسته‌ای است که در آن شیر بریزی. هرچه بیش‌تر در ظرف نشسته شیر بریزی، این شیرها زودتر فاسد می‌شوند. باید به امراض قلبی دقت کرد. چقدر در قرآن داریم: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِم»(مطففین/14) دل هایشان زنگار بسته است «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(انعام/43) دل هایشان قسی شده است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) در دلشان مرض است. چقدر قرآن فریاد می‌زند متأسفانه ما افراد زیادی را می‌بینیم که دچار امراض قلبی هستند. من هم یکی از آن افراد هستم، که چه بسا دچار و مبتلا به بسیاری از این امراض قلبی باشم.
امام زین العابدین(ع) در سحر ماه رمضان از خواب بر می‌خیزد. می‌دانی چه می‌گوید؟ می‌گوید: «اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی»(مصباح‏ المتهجد، ص‏590) خدایا تو را شکر که قلب مرا از شرک پاک کردی.
1- از امراض قلبی انحراف از حق (زیغ) و زنگ زدن (رین) است
در جلسه‌ی قبل چند مرض را بررسی کردیم. اولی مرض زیغ بود. زیغ به معنی انحراف است «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا»(آل عمران/8) خدایا قلب مرا منحرف نکن. گفتم: حضرت یوسف بعد از نجات از چاه و زندان و برادرانش گفت: خدایا قلب مرا پاک گردان. قلب پاک قلبی است که به غیر خدا تکیه نداشته باشد. یوسف پسری، سیزده، چهارده ساله بود. وقتی برادرانش خواستند او را به چاه بیندازند، لب چاه شروع به خندیدن کرد. به او گفتند: این چه جای خنده است؟ او را کتک زدند و بعد به چاه انداختند. وقتی کتک خورد، خنده‌اش گرفت. به او گفتند: این خنده‌ات چه دلیلی دارد؟ گفت: زمانی من پسر سیزده، چهارده ساله به شما که ده پسر قلدر و قوی هستید، نگاه کردم. گفتم: به به! با وجود این برادران چه کسی می‌تواند به من بگوید: بالای چشمت ابروست! دیگر نان من در عسل و روغن است. با وجود این برادران قوی دیگر غصه‌ای ندارم. حالامی بینیم به همان برادرانی که تکیه کردم، همان‌ها سرم ریختند و مرا کتک زدند و همان‌ها هم مرا به چاه انداختند. چه می‌خواهد بگوید؟ قرآن می‌خواهد بگوید: اگر تکیه به کسی بکنی نباید منتظر نتیجه‌ی خوبی بمانی. حتی اگر به مال تکیه کنی! تکیه بر هر چیزی غیر خدا سبب خیر نمی‌شود.
نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور والا خدا تو را غرق می‌کند. گفت: ایمان نمی‌آورم و خدا هم حریف نمی‌شود تا سیل مرا ببرد. فوراً به بالای کوه می‌روم تا غرق نشوم. خدا می‌گوید: آب را فرستادیم. کوه هم زیر آب رفت و او هم غرق شد. مگر وقتی خدا بخواهد، کوه توان جلوگیری دارد. بنابراین به هیچ کس نمی‌شود تکیه کرد.
مرض قلبی زیغ است. انحراف از توحید این است که به غیر خدا تکیه کنیم. من در این رابطه خاطرات جالبی دارم که وقتی آدم به غیر خدا تکیه می‌کند، چگونه ذلیل می‌شود. در دعا داریم «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِک»(صحیفه سجادیه، دعاى 46) آن‌هایی که به غیر خدا تکیه کردند، باختند. یکی امراض قلبی، انحراف از حق است. «رَبَّنا لا تُزِغْ» یعنی مرا منحرف نکن. یوسف(ع) می‌گوید: «توفنی مسلماً» یکی دیگر از امراض قلبی رین است.
رین به معنی زنگ زدن است. این دو مرض را در جلسه‌ی قبل بررسی کردیم و اکنون در جلسه‌ی سوم مرضی دیگر که مهرشدن قلب است را می‌گویم. ختم به معنی مهر شدن است.
2- خداوند توابین را دوست دارد و لجبازان را می‌سوزاند
«خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»(بقره/7) یعنی به روحشان، به دلشان مهر می‌زنیم. هرچه حرف حق می‌زنی، فایده‌ای ندارد. بعضی آدم‌ها می‌گویند: اگر خدا مرا ببخشد، چه می‌شود.
سؤال: آیا خدا رحمش کم است یا زیاد است؟ خدا رحمش زیاد است. پس اگر خدا رحمش بی نهایت است مرا می‌بخشد. خدا رحمش بی نهایت است اما شما را هم نمی‌بخشد. مانند این است که بپرسی، آقا اقیانوس اطلس چه میزان آب دارد؟ می‌گویم: خیلی زیاد. آن وقت بگویی، پس اگر خیلی زیاد است، کمی از آن در این توپ خواهد رفت. من خواهم گفت: خیر. یک ذره هم در این توپ نخواهد رفت چون این توپ محصور و در بسته است. چیزی که مهر و موم شده است در هر اقیانوس که بیندازی ذره‌ای آب به آن راه پیدا نخواهد کرد. در دریای لطف خدا هم که بیفتد، لطف خدا شامل حالش نمی‌شود. همین خدایی که ارحم الراحمین است. همین خدا جهنمی داغ دارد. جهنمی دارد که قرآن می‌گوید: «یَشْوِی الْوُجُوهَ»(کهف/29) پوست صورت‌ها سرخ می‌شود. جهنمی دارد که می‌سوزاند. قرآن می‌گوید: «کلما نزجت جلودهم» از نظر پزشکان حساسیت و قوه‌ی لامسه درپوست آدم قرار دارد. یعنی اگر دست آدم بسوزد و آتش به استخوان برسد، درد کاسته می‌شود. آن قسمتی که سوزش و شدت آن را درک و احساس می‌کند، پوست است. قرآن می‌گوید: «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»(نساء/56) پوستشان در جهنم می‌سوزد و پوست جدید جایگزین آن خواهیم کرد که باز هم حساسیت باشد و باز هم بسوزند.
بخاطر این که هفتاد سال مهلت داشت و هفتاد سال لجبازی کرد و یک لحظه می‌توانست با یک تغییر و با یک انقلاب، با یک دگرگونی، تغییر روش دهد. اما او دائم لجاجت کرد. هروقت می‌گفتند: حق، او امتناع می‌کرد. هر جا علم فسادی برافراشته بود، زیر پرچم فساد سینه می‌زد. گاهی برای رسیدن به فساد می‌دوید. گاهی می‌دید، اگر پیاده برود به فساد نمی‌رسد، با تاکسی می‌رفت تا به فساد برسد و گاهی می‌دید به فساد نمی‌رسد، پول می‌داد و بلیط می‌خرید تا به فساد برسد و گاهی غصه می‌خورد که‌ای وای چرا به فساد نرسیدم؟ آن وقت خدا چه خدایی است؟ خدا، خدایی است که گفته است، اگر توبه کنی، تو را می‌بخشم. نه این که تو را می‌بخشم، بلکه اصلاً تو را دوست خواهم داشت.
گاهی وقت‌ها، بچه، پدر، پسر ودختر، گاهی خلاف می‌کنند و پدرشان هم با ایشان قهر می‌کند. بعد کسی می‌آید و واسطه‌اش می‌شود، تا پدر این‌ها را ببخشد. پدر مادر می‌بخشند، اما باز علاقه کاسته می‌شود. خدا می‌گوید: اگر خلاف کنی، بعد پیمان ببندی، من تو را می‌بخشم. وقتی هم که تو را می‌بخشم، دوستت هم خواهم داشت. فقط نمی‌گوید: «یَقْبَلُ التَّوْبَهَ»(توبه/104) یعنی خدا توبه را قبول می‌کند. آیه‌ای داریم که خدا می‌گوید: علاوه بر این که قبول می‌کنم، دوستتان هم دارم «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابین»(بقره/222) یعنی نه فقط این که توبه‌ی شما را قبول می‌کنم. بلکه اصلاً به شما محبت هم دارم. این همه عمر کردی، این همه خلاف کردی. این همه لجبازی کردی. با خدا لجبازی کردی. در عین حال پشیمان شدی، تو را می‌بخشم. پشیمانی تو را هم قبول می‌کنم. دوستت هم دارم، ولی تو باز هم نیامدی. در دعا می‌خوانیم: «إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ»(بحارالأنوار، ج‏91، ص‏142) خدایا تو یک دری باز کرده‌ای و اسمش را توبه گذاشته‌ای. کسی که در باز شد و نیامد، چه؟
گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه نیست.
3- یکی از امراض قلبی ختم (مهر زدن) بر قلب است
حالا یکی از خطرها و مرض‌های قلبی ختم است. در آیه‌هایی از قرآن داریم: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» خدا بر دل هایشان مهر می‌زند. طوری می‌شوند که حرف حق را هرچه هم که بشنوند، اثری بر قلب هایشان نمی‌گذارد. در ایران ما کسانی هستند که این همه خدمات را می‌بینند، اما مثل این که بر دلش مهر خورده است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»(بقره/7) «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»(بقره/18) کر و لال و کور هستند. «فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ»(یس/9) گاهی مردم اینطور می‌شوند. مثل آدمی که خودش را به خواب زده است و نمی‌خواهد قبول کند. اسلام مغز آزاد می‌سازد. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»(یس/70) اگر کسی زنده بود، او را می‌سازد. حالا درباره‌ی این که چطور می‌شود که به دل مهر می‌زند.
قرآن می‌گوید: «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»(نساء/155) چون کفر ورزیدند، خدا هم بر دل هایشان مهرزد. در بازار به کسی که دائم بدحسابی می‌کند، نسیه نمی‌دهند. آخر حساب چنین فردی را می‌بندند. حساب کسی را که بد حسابی می‌کند، می‌بندند. عذرخواهی هم نمی‌کند. قرآن می‌فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون»(نحل/108-107) چه آیه‌ی مهمی است. قرآن می‌گوید: «اسْتَحَبُّوا» یعنی ترجیح دارد. می‌گویند: فلان کار مستحب است، یعنی ترجیح دارد. کما این که می‌گویند مکروه است یعنی انجام ندادنش ترجیح دارد. مثلاً می‌گویند: فلان عبادت مکروه است. می‌گویند: اگر مسافر، پشت سر حاضر، نماز جماعت بخواند مکروه است. در کارهای معمولی که می‌گویند مکروه است یعنی اگر نکنی بهتر است. اما اگر در عبادتی گفتند: مکروه است، نگویید اگر نکنی بهتر است. یعنی ثوابش از بقیه‌ی ثواب‌ها کمتر است. مثلاً می‌گویند: اگر کسی در مسجد بازار نماز بخواند، مکروه است. نه این که آدم در بازار نماز بخواند، باز هم مسجد بازار از خود مغازه بهتر است. منتهی نسبت به مسجد جامع ثواب کمتری دارد. مکروه در عبادات یعنی ثوابش کمتر است «اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» چون حیات دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند. در قرآن در دنباله‌ی این آیه چند جمله است. سپس قرآن می‌گوید: همین آقایانی که دنیا را ترجیح می‌دهند و «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا»(اعلى/16) «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ»(قیامت/21-20) قرآن می‌گوید: کسی و کسانی که دنیا را دوست دارند و آخرت را دوست ندارند، به دنیا حمله می‌کنند و آخرت را پشت سر می‌گذارند و پشت سر می‌اندازند. حیات دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند. «أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِم»(نحل/108) این‌ها کسانی هستند که بر دل هایشان مهر می‌زند.
4- انس با گناه باعث مهر شدن قلب می‌شود
پس یکی از امراض قلبی این است که خدا دل را مهر و موم می‌کند. آیا دل شما مهر و موم می‌شود؟ می‌شود دل شما طوری شود که دیگر حق را نپذیری؟ اگر در هر برخوردی بین دنیا و آخرت، طرفدار دنیا بودی، دنیاپرست شدی و آخرت را پشت سر انداختی «أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِم» پس معیارهای قرآن بسیار روشن است. بالاخره خدا به ما چه خواهد کرد؟ آیا قلبمان مهر خورده است یا مهر نخورده است. اگر طرفدار دنیا هستی، یک مشتری آمده و جنس می‌خواهد، نماز جماعت هم بر پاست. کدام را انتخاب می‌کنی؟ اگر مسئله‌ی مادی را انتخاب کردی: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»(نحل/108-107) به بنده می‌گویند: بیا در فلان دبیرستان، برای جوان‌ها صحبت کن. بازاری‌ها هم می‌گویند: بیا در مسجد صحبت کن. دبیرستان پول نمی‌دهد و بازاری‌ها پول می‌دهند. اگر من جوان‌ها را که آمادگی بیش‌تر دارند انتخاب کردم، که هیچ، ولی اگربازاری‌ها را انتخاب کردم و به بازار رفتم و پول گرفتم «اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» آینده‌اش این است که «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» من به جایی می‌رسم که حرف حق دیگر در من اثر نمی‌کند. قرآن می‌گوید: «کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدینَ»(یونس/74) ما بر دل کسانی که قانون شکن هستند، مهر می‌زنیم. یعنی دیگر بی خاصیت می‌شوند. الآن اگر شما ذره‌ای تریاک سوخته بخوری، تو را می‌کشد. اما تریاکی‌ها، به قدری مصرف کرده‌اند که اگر با انگشت هم مثل حلوا تریاک بخورند، اثری برایشان ندارد. مهر خورده است.
اگر شما یک ذره گرد و غبار آلوده استشمام کنی، ممکن است مریض شوی. اما کسانی هستند که از بچگی نظافت را رعایت نکرده‌اند و آن‌ها اصلاً طور دیگری شده‌اند. اصلاً همه را طور دیگری می‌بینند. حالا چطور می‌شود که آدم اینطور می‌شود؟ تکرار و اصرار بر گناه است.
زمان طاغوت که بی حجابی در خواهران زیاد بود، اگر در دبیرستان دخترانه باز می‌شد، می‌دیدی هشت صد دختر بی حجاب هستند. اما الآن اگر دبیرستان دخترانه تعطیل شود، می‌بینی که چند نفر از این دختران با حجاب هستند؟ فقط اندکی مراعات نمی‌کنند. یک تکه را پشت سر می‌گذاشتی، چند شراب فروشی می‌دیدی؟ زمان طاغوت که وضع بدحجابی تهران بیش‌تر از شهرهای دیگر بود. مثلاً اگر از کاشان کسی به تهران می‌آمد و هنوز تهران را ندیده بود، چهار نفر زن لخت می‌دید. می‌گفت: استغفرالله، استغفرالله. این چه شهری است؟ وضعیت این جا خیلی خراب است. چطور خدا این شهر را زیر و رو نمی‌کند؟ این که جهنم است. احساس مذهبی او داغ شده و می‌خواهد تهران زیر و رو شود. دو سه روزی به خانه‌ی دختر عمه‌ها، دختر خاله‌ها، دختر عموها و پسر عموها می‌رود و می‌گوید و می‌خندد. چهار پیراهن بی آستین می‌بیند. هفته‌ی بعد از او می‌پرسی، تهران چطور شهری است؟ می‌گوید: در تهران گناه هست ولی آدم خوب هم بسیار است. بعد کم کم دستش در مغازه‌ای، دکه‌ای یا در بازار بند می‌شود. چهار زن لخت هم می‌آیند و 4 تا 10 تومان به او عیدی می‌دهند و 4 مرسی هم به او می‌گویند. بعد می‌گوید: برو بابا! اصلاً بد حجاب‌های تهران از با حجاب‌های کاشان بهتر هستند. می‌بینی که چند درجه تغییر کرد! ! ! «اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» عیدی یک زن لخت را می‌گیرد و می‌گوید: این عیدی داد و از آن زن چادری بهتر است. یک مرسی می‌شنود، او را بر آن که صد رکعت برای خدا نماز می‌خواند، ترجیح می‌دهد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» اصلاً دلش مهر می‌خورد. این گونه است.
برادری که پای تلویزیون هستی. نگاه می‌کنی و می‌بینی نماز مسجد خلوت است، اگر غصه خوردی، زنده هستی. اگر دیدی طرفدار حق زیاد است، خیلی راحت آدم می‌تواند خودش را آزمایش کند. امام سجاد خودش را محک می‌زند و آزمایش می‌کند. بعد می‌گوید: خدایا چطور شده است که من مناجات را دوست ندارم. حدیث داریم: اولین پس گردنی که خدا به انسان می‌زند، اولین لذتی که خدا از انسان می‌گیرد، این است که خدا لذت مناجات را از انسان می‌گیرد. آدم دیگر بدش می‌آید. اگر هم به مشهد می‌رود، دلش برای کنار دریا پر می‌زند. دلش پر می‌زند که به کنار دریا برود. «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»(نحل/108-107) پس یکی از چیزهایی که باعث مهر شدن دل آدم می‌شود، انس با گناه است. فلذا گفتند: اگر گناه کردید، نگذارید این گناه بماند و زنگ بزند. زود با عذرخواهی از خدا جبران کنید.
5- اعمال روی یکدیگر اثر می‌گذارند
امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر یک خلاف کردی، فوراً یک کار خوب انجام بده. آخر بعضی از جوان‌ها هستند، به آن‌ها می‌گویی: این کار را بکن. می‌گویند: آقا، ما وضعمان خراب است. این که جوان خوبی است، گناهی کرده و ناراحت است. فکر می‌کند که دیگر با این گناه وضعش خراب شده است. بروم بقیه‌ی کارهایم را درست کنم. نمی‌خواهد به نماز جمعه بروم. گاهی جوان‌های خوبی هستند، چند کار خلاف که انجام می‌دهند، دیگر از بقیه‌ی کارهای خیر هم دست می‌کشند. این کار شیطان است که می‌گوید: برو و بقیه‌ی کارهایت را درست کن. اما امیرالمؤمنین می‌گوید: آقازاده تا کار خلافی کردی، پشت سر آن فوراً یک کار خیر انجام بده. اگر شب جمعه خلاف کردی، حتما جمعه به نمازجمعه برو! چون «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات»(هود/114) آیه‌ی قرآن است که کار خوب، کار بد را می‌شوید و از بین می‌برد. چون اعمال در همدیگر اثر می‌گذارند. گاهی خوبی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برند و گاهی عمل بد آن قدر بد است که عمل خوب را از بین می‌برد. بعضی عبادت‌ها مانند شلنگ گناهان را می‌شوید. بعضی عبادت‌ها سم است که غذای سالم را هم خراب می‌کند. اعمال در یکدیگر اثر می‌گذارند. خدا علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان را حفظ کند، بحث جالبی درالمیزان تحت عنوان(آثار اعمال بر یکدیگر) دارد. در آن جا هشت بحث دارد.
نتیجه‌ی مهر شدن دل این است که کلاً دید عوض می‌شود. بدها را خوب می‌بیند و خوب‌ها را بد می‌بیند. وقتی می‌خواهی ازدواج کنی، به نظر تو همسر خوب کیست؟ شغل خوب چیست؟ کسی که دلش مهر شده است به سراغ مسائل مادی می‌رود و می‌گوید: الآن این قدر حقوق دارد، عید آن قدر عیدی دارد و بازنشستگی آن هم فلان قدر است و لذا وقتی به هم می‌رسند، می‌پرسند: چقدر حقوق می‌گیری؟ نمی‌پرسند کار و شغلت چیست؟ دل عوض شده است.
حالا چطور هوا و هوس می‌گیرد؟ آیه داریم: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»(جاثیه/23) اگر کسی دنبال هوسش برود، کم کم دلش مهر می‌خورد.
6- شک مخرب از امراض قلبی است
یکی دیگر از امراض قلبی شک و ریب است. قرآن می‌فرماید: «و ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ»(توبه/45) هرچه برایشان استدلال می‌آوری، شک دارند و قبول نمی‌کنند. دل هایشان شکاک است. البته دو نوع شک داریم. شک دو نوع است. گاهی شک مخرب است، گاهی شک سازنده است. شکی که خراب می‌کند، شکی است که به آدم اجازه‌ی تصمیم گیری نمی‌دهد. این شک مغزم را نگه داشته و مچ پایم را گرفته و نمی‌گذارد تصمیم بگیرم. این شکی که اجازه‌ی تصمیم گیری به من نمی‌دهد و مرا در دلهره و تزلزل نگه می‌دارد، این شک مخرب است. اما بعضی شک‌ها شک سازنده‌اند. یعنی ابتدا شک می‌کند، سپس به دنبال تحقیق می‌رود. اگر در شک ماندی، شک خراب می‌کند. اما اگر شک کردیم و به دنبال شک قدم در راه گذاشتیم برای انجام تحقیق، این شک سازنده است. پس گاهی شک سکوی تحقیق است. گاهی شک بازدارنده‌ی تصمیم و قاطعیت است. این شک بد است.
امام صادق فرمود: «مَنْ شَکَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ إِنَّ حُجَّهَ اللَّهِ هِیَ الْحُجَّهُ الْوَاضِحَهُ»(کافى، ج‏2، ص‏400) مثلاً من به شما شک دارم، فکر می‌کنم ساواکی هستی، شما فکر می‌کنی من آخوند درباری هستم. طبق همین شک، من پشت سر شما و شما پشت سر من صحبت می‌کنی. حدیث از امام صادق است. کسی که شک یا گمان کند پس روی شکش اصرار و پافشاری می‌کند، عملش را خدا حبط می‌کند. این هم حدیث جالبی است. درسی از درس‌های زندگی است. ‌ای امت مسلمان! اگر نسبت به هم سوءظن و شکی بردید، تحقیق کنید. زودباور نباشید. به شکتان هم بی اعتنا نباشید. اما بیش از شک آثار دیگری بر آن مرتب نکن. کسی که شکی یا گمانی ببرد، بعد استقامت بورزد و عکس العمل نشان دهد، این کارهای خوبی هم که انجام داده است از بین می‌رود. باید مواظب باشیم گاهی دل انسان نسبت به فلان کس شک پیدا می‌کند. دل که شک کرد، سوءظن که بردی، باید تحقیق کنی و آبروی کسی را با سوء ظن نبری. من به نظرم آمده است که این آدم بدی است. پس حالا او را بکوبیم.
7- قساوت یکی از امراض قلبی و عوامل آن
یکی از مرض‌های قلبی قساوت است. عوامل قساوت چیست؟ چطور دل آدم سفت می‌شود؟ حالا اگر بخواهیم عوامل قساوت را بگوییم، باید مفصل حرف بزنیم. فقط فهرستش را از روایات برایتان می‌گویم. چگونه می‌شود که قلب انسان قساوت پیدا می‌کند؟
روایاتی داریم: پرخوری، پرخوابی، پرگویی، سر و کله زدن با آدم احمق، نشست و برخاست با آدم‌های عیاش و مترفین، شنیدن لهو و لعب، خنده‌ی زیاد، دوری از دانشمندان با تقوا، آرزوی زیاد، گاهی آدم آرزوهای زیادی دارد و وقتی آدم اینگونه است، آرزوی دراز اجازه نمی‌دهد من به فکرخودم باشم. مکرر دورها و آینده را می‌بینم. آدمی که مشغول راه رفتن است، وقتی پانصد متر جلوتر را می‌بیند، ممکن است همان جا در چاله‌ای، گودالی، چیزی بیفتد. حدیث داریم: هر کس آینده‌اش را نبیند، وضعش خراب است. نه این که انسان فقط جلوی پایش را ببیند و نه این که آدم فقط آینده را ببیند. آدم‌هایی هستند، هر کاری می‌کنند، نقشه‌هایی طول و دراز دارند.
بد نیست یکی از این آرزوهای دراز خنده آور را برایتان بگویم و شما هم بخندید. چطور است؟ عرض می‌شود، پانزده سال پیش من بچه‌های کاشان را جمع کردم و شروع به گفتن اصول دین کردیم. کسی در کاشان به من رسید و گفت: آقای قرائتی تو خیلی سیاستمدار هستی. بعضی از بازاری‌ها چگونه فکر می‌کنند؟ حالا نمونه‌ای از فکر بازاری را بشنوید. البته بعضی از آن‌ها این گونه فکر می‌کنند. بعضی از آن‌ها هم خیلی خوب هستند. اما بعضی از آن‌ها هم وضعشان خیلی خراب است. گفت: آقای قرائتی تو خیلی سیاستمدار هستی. گفتم: اتفاقاً من از سیاست چیزی بلد نیستم. این چه سیاستی است؟ گفت: تو الآن این پسرهای چهارده، پانزده ساله را جمع کردی و به ایشان اصول عقاید درس می‌دهی. این پسرها چهل سال دیگر که در بازار کاشان تاجر شوند، سهم عامه‌شان را به تو خواهند داد.
نمونه‌اش را می‌بینید. چقدر فکر، فکر پستی است. یا آن جوان می‌گوید: ما الآن اگر فلان شغل را انتخاب کنیم، حقوق بازنشستگی آن فلان قدر است. می‌بینی حالا که می‌خواهد استخدام شود فکر می‌کند که عوضش من چند سال دیگر بازنشست خواهم شد. در انتخاب کارش هیچ به این فکر نمی‌کند که این کار ارزش وجودی در عالم دارد یا ندارد؟ شب که سرت را روی متکا می‌گذاری، چه کرده‌ای؟ چه دردی را دوا کرده‌ای؟ چه گره‌ای را گشوده‌ای؟ کاری به این حرف‌ها ندارد. فقط می‌گوید: من چند سال دیگر بازنشسته می‌شوم. طول «اَمَل» باعث قساوت می‌شود. حدیث داریم: کسی که زیاد فکر خوشی‌های آینده‌اش باشد، قسی می‌شود.
می گویند: ملا نصرالدین دامنش را گرفته بود و در خیابان راه می‌رفت. گفتند: چرا چنین کردی؟ گفت: شنیدم یک پرنده در هوا تخم می‌اندازد. دامنم را گرفته‌ام که تخمش روی زمین نیفتد. به او خندیدند. گفت: خنده ندارد. به خانمم هم گفته‌ام آب را جوش بیاور من آمدم. آرزوی خانمش از شوهر، طول و درازتر بود. بسیاری از طول امل‌ها نمی‌گذارند ما به فکر آینده باشیم.
برادران حدیث داریم: شب به شب بنشینید و ببینید امروز چه کردید؟ امام کاظم(ع) در اصول کافی می‌فرماید: کسی اگر شب به شب حسابش را نسنجد و نقاط ضعف و قوتش را بررسی نکند، اگر نقطه ضعفی دارد، از خدا عذرخواهی کند. اگر درحق کسی تجاوز کرده است از او عذرخواهی کند. اگر شب به شب به حسابتان نرسید، آن وقت این گناهان جمع می‌شوند. مانند سیگار که اگر هفتاد سال سیگار بکشی، یک مرتبه تنگی سینه می‌گیری. دائم گناه روی گناه «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»(روم/10) مانند آدمی که دائم قرض می‌کند و پس نمی‌دهد. این‌ها روی هم جمع می‌شود و یک مرتبه ورشکست می‌شود. قرض‌های زیاد، ورشکستگی می‌آورد. سیگار زیاد، تنگی سینه ایجاد می‌کند. گناه زیاد «أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» قساوت قلب می آورد. یکی از وسایل و ابزار قساوت قلب که قرآن می‌فرماید: «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(انعام/43) گاهی خدا گله می‌کند و می‌گوید: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّه»(حشر/21) اگر این آیات قرآن را به کوه می‌فرستادیم، کوه تواضع می‌کرد. این آیات را بر قلب انسان نازل کردیم و تکان نخورده است. آدم داریم بارها دنبال پولش گشته ولی تاکنون دنبال خودش نگشته است. آدم داریم هرچه از دست می‌دهد و گم می‌کند، به دنبالش می‌دود ولی خودش را گم کرده است و به دنبالش نمی‌دود. زن‌های ما انقلاب کردند. خودشان را کشف کردند. زمان طاغوت زن‌ها وقتی شش بشقاب داشتند و یکی از آنها می‌شکست، آن بشقاب را بر می‌داشت و کل بازار را می‌گشت که بشقابی هم شکل آن پیدا کنند. الآن زن در نظام جمهوری اسلامی این هجده ساعت را به دهات می‌رود و تحت عنوان نهضت سوادآموزی به دختران دهاتی درس می‌دهد. این زن خودش را پیدا کرده است. آن زن فکر جماد بود و این زن فکر انسان است و من زمانی این را جایی گفتم که هستی چهار بخش است. جماد که پست ترین موجودات است. بعد یک درجه بالاتر نبات است. درجه‌ی بالاتر حیوان است و درجه‌ی بالاتر از آن انسان است. زمان طاغوت انسان پی بشقاب می‌دوید و بشقاب جماد است. ولی در جمهوری اسلامی انسان پی خدا می‌دود. فرقش این است. قساوت قلب این است که انسان پی جماد می‌دود و وقتی هدایت شد پی خدا می‌دود و وقتی هم کار می‌کند نمی‌خواهد عکسش را نشان دهند.
یکی از مرض‌های قلبی مسئله‌ی قساوت قلب است. چگونه انسان قساوت قلب پیدا می‌کند؟ 1- تغذیه اثر می‌کند. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»(مائده/3) گوشت مرده خوردن حرام است. خون خوردن حرام است. غذای چنان و چنین خوردن حرام است. یک سری غذاها را که اسلام گفته است نخورید به این دلیل است که غذا در روح اثر می‌گذارد و لذا سفارش شده است که یک سری از غذاها را نخورید که قسی القلب می‌شوید.
یک سری شغل‌ها قساوت قلب می‌آورد. پرخوری، پرخوابی، پرگویی قساوت قلب می‌آورد. کسی نزد یک نفر از علما و دانشمندان رفته بود و گفته بود من می‌خواهم نمازم را با حال بخوانم، چه کنم؟ ایشان به او دستور داد: قبل از خواندن نماز، دو سه دقیقه فکر کن! من می‌خواهم نماز بخوانم. می‌خواهم با خدا حرف بزنم، اگر یک وزیر شما را احضار کند، از دو روز قبل لباس هایت را اتو می‌کنی! بخصوص در رژیم قبل که اینطور بود. حالا که همه خودمانی شده‌اند. چقدر اهمیت می‌دادیم که من می‌خواهم خدمت ایشان برسم. می‌خواهم بروم و با چه کسی صحبت کنم؟ حواسم را باید جمع کنم. ایشان به اوگفت: اگر چند دقیقه قبل از نماز فکر کنی، بعد می‌توانی نماز را با توجه بخوانی. اما ما تا آن دقیقه‌ی آخر نماز را بی توجه می‌خوانیم. اگر بازاری هستیم، می‌گوییم: اسدالله پول‌ها را بگیر. حساب ما را روشن کن. ولی امامان ما هنگام نماز خواندن، قبل از نماز تأنی می‌کردند. امام حسن قبل از نمازش رنگش زرد می‌شد. از او علتش را می‌پرسیدند، جواب می‌داد می‌خواهم به محضرخدا بروم. امام سجاد قبل از نماز رنگش زرد می‌شد. می‌گفت: می‌خواهم به خدمت خدا بروم. می‌خواهم با خدا حرف بزنم. چرا ما با خدا حرف می‌زنیم و هیچ تکانی نمی‌خوریم؟ «وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(انعام/43) قرآن می‌فرماید: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ»(حدید/16) وقت این نرسیده است که حالا دیگر تکانی بخورید؟ آخر این گوش دروازه ایست که هرچه گفته می‌شود روی آن ضبط کنیم. حرف زیاد گفتن و شنیدن قساوت می‌آورد. اگر شما ده تومان بدهی و نوار بخری، حاضرنیستی روی این نوار ده تومانی چیزهای بی خود ضبط کنی. خدا یک نوار 60 ساله در مغزت گذاشته است پس این قدر هر حرف‌های به درد نخور روی آن ضبط نکن.
8- وقتی قدرت تشخیص نیست هرچیزی را نباید شنید
به علی بن ابیطالب(ع) گفتند: از کجا به این مقام رسیدی؟ فرمود: دروازه بان گوشم بودم. برادر محصل هرکس حرف می‌زند گوش نده. در اصول کافی حدیث داریم که کسی که گوش بدهد «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»(کافى، ج‏6، ص‏434) تو در سخنرانی چه کسی شرکت کردی؟ مگر حق داری در سخنرانی هرکسی شرکت کنی؟ تو که در سخنرانی کسی شرکت می‌کنی، پس عبد او هستی. اگر طرف حق می‌گوید، عبد حقی و اگر باطل گفت و تو در سخنرانی‌اش حاضر بودی، تو عبد باطل هستی. «مَنْ أَصْغَى» کسی که به ناطق یعنی گوینده‌ای گوش فرا دهد عبد اوست. بخصوص برای افرادی که قدرت تشخیص ندارند حرام است.
افرادی که سیم کشی بلد نیستند، حرام است که دست به هر سیمی بزنند. چون نمی‌دانند کدام سیم‌ها برق دارد و کدام ندارد. وقتی نمی‌توانی بفهمی این مقاله چه اندازه توطئه و خیانت دارد، خواندن هر مقاله‌ای جایز نیست. نگو، آزادی علم. آزادی علم برای کسی است که قابلیت تشخیص بین خیانت و حمایت را داشته باشد. کسی که نمی‌تواند و قدرت تشخیص او ضعیف است، برای او آزادی علم نیست. ما نباید بچه‌ای که فرق بین غذای سالم و فاسد را نمی‌فهمد آزاد بگذاریم. «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» درسمان پایان گرفت. لب چهار راه یک جوان برای صحنه سازی می‌ایستند و حرف می‌زند فوراً می‌بینی که یک عده دورش را می‌گیرند. از نظر اسلامی ایشان مخلص است یامغرض است. هدف دارد یا بی هدف است؟ مرض دارد یا سالم است؟ حق را می‌گوید یا باطل را می‌گوید؟ عبور کن! منتهی اگر خواستند نماینده‌ای از دو طرف تعیین کنند و بحث تلویزیونی آزاد انجام بدهند که مردم گوش کنند، نزد اهلش برو.
از یک بچه‌ی کوچک خوشم آمد. در اوایل انقلاب، معلمی از یکی از این گروهک‌ها سر کلاس حرف‌هایی می‌زد. شاگرد گفت: آقا شما می‌خواهی تحقیق کنی یا بهانه می‌گیری؟ گفت: نخیر بنده می‌خواهم تحقیق کنم. فوراً شاگرد گفت: ما از تو بی سوادتریم. این جا، جای تحقیق نیست.
یک زنی شوهرش کور بود. این زن هر شب نزد شوهر کورش می‌نشست و می‌گفت: ‌ای شوهر! حیف است که تو چشم نداری. زیبایی من حرام می‌شود. من خیلی زیبا هستم. اگر بدانی من چه چهره‌ی زیبایی دارم. مرتب ایشان از زیبایی هایش نزد شوهر کورش تعریف می‌کرد. آخر شوهر خسته شد. گفت: خانم من که کورم، نمی‌توانم زیبایی هایت را ببینم. اما تو اگر زیبا بودی بیناها تو را برده بودند. همین که تو را برای من گذاشته‌اند، دلیل بر این است که زیبا نیستی. به او که لب چهار راه ایستاده است بگو: تو اگرحرف حساب داشتی این جا نمی‌ایستادی، می‌رفتی به مسجد و با یکی از دانشمندان اسلام شناس در حضور مردم به بحث آزاد می‌پرداختید. حجه الاسلامی که بیست سال در اسلام شناسی کار کرده است، با او بحث می‌کردی تا ببینی و مسائل روشن شود. چراغ را روشن کن، در تاریکی رقصیدن هنر نیست.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment