اختلاف‌های مفید و مضر

1- اختلاف رنگ و زبان مردم، نشانه‌ی قدرت الهی
2- اختلاف طعم و رنگ میوه‌ها، نشانه‌ی لطف الهی
3- نزاع و اختلاف، عامل شکست در برابر دشمن
4- تهمت و لعنت، نشانه‌ی جامعه‌ی دوزخی
5- خطر تفرقه و جدایی در یک جامعه
6- عوامل اختلاف و تفرقه میان افراد جامعه
7- راه اصلاح، پاسخ خوب به بدی‌های دیگران
8- وظیفه‌ی مؤمنان برای اصلاح کدورت‌ها

موضوع: اختلافات مفید و مضر

تاریخ پخش: 10/05/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در این جلسه بحثمان راجع به آشتی دادن است. اختلافاتی که در بین ما هست، آستین بالا کنیم این اختلافات را حل کنیم. دو نفر با هم بد هستند. قهر هستند. آشتی کنان، اصلاح ذات البین، درباره‌ی اصلاح می‌خواهم صحبت کنم.

1- اختلاف رنگ و زبان مردم، نشانه‌ی قدرت الهی

اختلاف هرجا از خداست خوب است. هرجا از ما است بد است. ما اختلافات مفید هم داریم. اختلافات دو نوع است. اختلافات مفید، اختلافات مضر. اختلافات مفید، سبب خداشناسی است. قرآن می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُم‏» (روم/22) «اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُم» از نشانه‌های قدرت خدا این است که هرکسی یک شکل حرف می‌زند. و لذا هیچ وقت نباید کسی، کسی را مسخره کند. زبان ترکی برای ترک ارزش است. زبان رشتی، زبان مازندرانی، زبان لر، زبان عرب، زبان کرد، زبان اصفهانی، یزدی، شیرازی، هرکس زبانش برای خودش عزیز است و این لطف خداست. اینکه خواندم آیه‌ی قرآن است. «وَ مِنْ آیاتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُم‏» اختلاف زبان‌ها از نشانه‌های خداست. اصلاً اگر همه‌ی مردم یک طور حرف می‌زدند ما باید مردم را رنگی کنیم که از رنگشان بفهمیم. در تلفن حرف می‌زدند نمی‌فهمیدیم چه کسی است؟ اما الآن از لهجه طرف را می‌شناسیم. وگرنه اگر صدا یک شکل باشد اصلاً آدم نمی‌تواند تلفنی با هم صحبت کند. چون همه صداها یک شکل است، الان ببینید در تلفن صدای میز بیاید (حاج آقا روی میز می‌زنند و حرکت را نشان می‌دهند) خوب آن کسی که این صدا را می‌شنود در تلفن نمی‌فهمد چه کسی است؟ چون همه تخته‌ها یک شکل است.

لطف خداست که هرکسی یک شکلی است. لطف خداست هرکسی یک لهجه‌ای دارد. هیچ کس حق ندارد کسی را به خاطر لهجه‌اش تحقیر کند و فکر کند مثلاً لهجه‌ی او اصل است، و لهجه‌ی دیگران فرع است. این اختلاف مفید است.

2- اختلاف طعم و رنگ میوه‌ها، نشانه‌ی لطف الهی

«ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها» (فاطر/27) میوه‌های رنگارنگ، این اختلاف رنگها، «نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُکُل» (رعد/4) طعم‌ها، اختلاف طعم‌ها، اختلاف رنگ‌ها. «شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» (ص/51) می‌گوید: از عسل، از زنبور، هم عسل سفید، هم عسل سرخ، هم عسل زرد، همین رنگ عسل‌ها این اختلاف دارد. این اختلاف لطف و قدرت خداست. حالا آنجا که اختلاف از خداست، این اختلاف، اختلاف مفیدی است. چون اگر همه‌ی مردم یکسان بودند، شکلشان، لهجه‌شان آدم فکر می‌کند یک کارخانه‌ای است همه را یکسان بیرون می‌دهد. اما اگر هرکسی یک گونه است پیداست این دستی است. صنایع دستی، فرق می‌کند با صنایع ماشینی. صنایع ماشینی همه یکسان بیرون می‌آید. اما صنایع دستی هنرمند دارد «یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاء» (آل‌عمران/6) یکوقتی یک جایی رفتیم صنایع دستی سفال بخریم. من نشسته بودم قصه برای زمان طاغوت است. می‌خواستم همه گل‌هایش یک شکل باشد. آن آقا گفت: آشیخ! گفتم: بله! گفت: تو متوجه نیستی؟ اگر گلش فرق داشته باشد می‌گویند: دستی است. اگر همه یک شکل باشد می‌گویند: ماشینی است. تو اگر آمده‌ای صنایع دستی پس باید دنبال این بگردی که همه متفاوت باشد. پس ببینید این اختلاف مفید است «وَ مِنْ آیاتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُم‏ و الوانکم» هرکسی یک رنگی است. «مُخْتَلِفاً أَلْوانُها» «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» «أَلْوانُها» «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» «أَلْوانُهُ» برای عسل است. «أَلْوانُها» برای میوه است. این اختلافاتی است که کلید خداشناسی است.

یک اختلاف مفید دیگر هم داریم. که حدیث داریم، «اخْتِلَافُ أُمَّتِی رَحْمَهٌ» (وسائل‏الشیعه/ج27/ص140) اختلاف امت رحمت است. بعد طرف فکر کرد یعنی با هم جنگ کنند، فرمود: نه، اختلاف یعنی رفت و آمد. یعنی گروهی بروند تحصیل کنند. به شهرشان برگردند. اینها از آنها یاد گیرند. یعنی رفت و آمدهای علمی. «اخْتِلَافُ أُمَّتِی رَحْمَهٌ» یعنی رفت و آمدهای علمی. همینکه مدرسه‌ها باز می‌شود او دانشگاه می‌رود. او می‌رود کتابخانه. او پای درس می‌رود. او پای سخنرانی می‌رود. این اختلافات این رقمی. این اختلافات مفید است. اما اختلافات مضر.

3- نزاع و اختلاف، عامل شکست در برابر دشمن

در جنگ احد، بنا بود پیروز شوند شکست خوردند. آمدند گفتند: یا رسول الله! مگر شما نگفتی: خدا با ما است. چطور شکست خوردیم؟ فرمود: تقصیر خودتان است. «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَه‏» (آل‌عمران/152) خدا به وعده‌ای که داده بود صادقانه عمل کرد. ببین عربی‌هایی که می‌خوانم شما به کلمات من نگاه کنید. هرکلمه‌ای را می‌فهمید، می‌فهمید. آن را که یک مقدار فنی است من ترجمه کنم. «وَ لَقَدْ» یعنی قطعاً «صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَه‏» یعنی خدا وعده‌ای که به شما داده بود «صَدَقَ» صادقانه وفا کرد. شما در احد هم پیروز شدید. منتها می‌دانید چرا شکست خوردید؟ «فَشِلْتُم» شل شدید. «تَنازَعْتُمْ» نزاع در شما افتاد. «وَ عَصَیْتُمْ» پیغمبر گفت: منطقه را خالی نکنید. به عشق غنائم جنگی دویدید آمدید غنائم جنگی را بردارید شکست خوردید. پس رمز شکست سه چیز است. 1- «فَشِلْتُم» شل شدید. «عَصَیْتُمْ» معصیت کردید از فرمان پیغمبر. «تَنازَعْتُمْ» نزاع، اختلاف در شما افتاد. این سه تا کلید، کلید شکست. کلید شکست شما همین است. شل شدن از نظر روحی، معصیت از نظر سیاسی، تنازع از نظر اجتماعی، از نظر روحی شل شدید. روحیه‌تان را باختید. از نظر سیاسی اطاعت از فرماندهی نکردید. از نظر اجتماعی در شما اختلاف افتاد.

4- تهمت و لعنت، نشانه‌ی جامعه‌ی دوزخی

اختلاف مضر، در جهنم همه با هم بد هستند. قرآن می‌گوید: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/38) او به او لعنت می‌کند. او به هم لعنت می‌کند. اگر در جامعه همه به هم فحش دادند، آن جامعه جهنمی است. در یک خانه او به او فحش می‌دهد. او به او فحش می‌دهد. این پیداست خانه جهنمی است. در یک کارخانه در یک دانشگاه، مدرسه، پادگان، بازار، مزرعه، در هر جامعه اگر مردم به هم فحش می‌دهند این جامعه جهنمی است. چون علامت جهنم این است. «کُلَّما دَخَلَتْ» باز عربی‌هایی که می‌خوانم شما نگاه کنید. «کُلَّما» یعنی هرجا، «دَخَلَتْ» یعنی «أُمَّهٌ لَعَنَتْ» لعنت می‌کند، «أُخْتَها» امت دیگر را. اصلاً کلمات عربی را یک خرده بادقت بخوانیم می‌بینیم بسیاری را می‌فهمیم. «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» او به او لعنت می‌کند، او به او لعنت می‌کند. خانه‌ی بهشتی، کارخانه و مزرعه و دانشگاه بهشتی آنجاست که «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26)  همه به هم خوبی بگویند. اگر همه خوبی همدیگر را گفتند، بهشتی هستند. اگر همه بدی همدیگر را گفتند، جهنمی هستند. قرآن راجع به جهنم می‌گوید که: «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» (ص/64) «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» «أَهْلِ النَّارِ» را که می‌فهمید یعنی چه؟ یعنی اهل جهنم خصومت با هم و دشمنی دارند. حالا ما فکر می‌کردیم مشرک بت پرست‌ها هستند. خورشید پرست، ماه‌پرست، بت پرست مشرک است. ولی قرآن یک چیز تازه‌ای می‌گوید. می‌گوید: «وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ» (روم/31) یعنی چه؟ از مشرکین نباشید. مشرکین بت پرست‌ها هستند؟ می‌گوید: نه! «مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ» (روم/32) آنها که در دین «فَرَّقُوا» تفرقه به وجود می‌آورند. یعنی مشرک فقط بت پرست نیست. کسی هم که در مکتب ایجاد تفرقه کند، او هم مشرک است. «لَا تَکُونُواْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ – مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ» (روم/31و32)

کلید شکست تنازع است. اختلافات در دین خطرناک است. حالا، قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَنازَعُوا» اختلاف نداشته باشید. «فَتَفْشَلُوا» شل می‌شوید. «وَ تَذْهَبَ ریحُکُم‏» (انفال/46) بادی که به پرچمتان می‌خورد دیگر نمی‌خورد. یعنی اگر گرفتار اختلاف شدید دیگر عزتتان از بین می‌رود. اگر کسی،همدیگر را قبول نداشته باشد، اینها خصلت یهودی‌ها و مسیحی‌ها است.«وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى‏ شَیْ‏ء» (بقره/113) یهودی‌ها می‌گفتند: مسیحی‌ها کسی نیستند. مسیحی‌ها می‌گفتند: یهودی‌ها کسی نیستند. و جالب این است که در زمان ما اسرائیل و آمریکا یعنی یهودی‌ها و مسیحی‌ها با هم شریک می‌شوند و آنوقت مسلمان‌ها با هم اختلاف دارند. خیلی بد است. دشمنان ما رفیق شدند. دوستان ما با هم خوب نیستند. این فاجعه است.

5- خطر تفرقه و جدایی در یک جامعه

اگر مردم گوساله پرست باشند، که رفیق باشند بهتر از این است که خداپرست باشند با هم دعوا کنند. این خیلی مهم است. حضرت موسی بنا بود سی شب عبادت کند تورات در کوه طور نازل شود. سی شب، چهل شب شد، در این ده روز فاصله، 5 عامل به هم دست داد. 1- نبود رهبری مثل موسی. گرچه هارون بود. ولی خوب حساب موسی از هارون جدا است. نبود موسی، سادگی مردم، سابقه‌ی گاو پرستی و گوساله پرستی، زرق و برق طلا، هنرمند منفی که توانست از این طلا یک گوساله درست کند. سامری آمد یک گوساله درست کرد و گفت: «هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏» (طه/88) خدای شما همین گوساله است. خدای موسی هم همین گوساله است. یک عده هم دور گوساله جمع شدند. حضرت موسی از کوه طور آمد و عصبانی زلف‌های برادرش را گرفت. «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّه‏» (اعراف/150) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. این موی سر برادرش را گرفت، «یجُرّ» کشید، و ریشش را گرفت و گفت: چرا گذاشتی مردم سراغ گوساله بروند؟ گفت: «إِنِّی خَشیت‏» گفت: داداش جان! «إِنِّی خَشیت‏» من ترسیدم. «أَنْ تَقُول» برگردی به من بگویی «فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیل‏» (طه/94) ترسیدم بگویی: تفرقه شد. من دیدم گوساله پرست باشند که تفرقه نباشد بهتر از این است که خداپرست باشند و… خیلی مهم است. گوساله‌پرستی از تفرقه بهتر است.«إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیل‏» این آیه خیلی مهم است. این آیه را معمولاً کمتر استفاده می‌کنند. معمولاً درباره‌ی وحدت این آیه را می‌خوانند. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل‌عمران/103) این آیه در بورس است. ولی این آیه در بورس نیست. قرآن هم بعضی آیه‌هایش کم شانس است. بعضی آیه‌ها را همه‌ی مردم به آن عمل می‌کنند. مثل آیه‌ی «کلوا» بخورید. تنها آیه‌ای که همه به آن عمل می‌کنند همین است. اما آیه‌ی «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ» «آتُوا الزَّکاهَ» «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه‏» «جاهَدُوا» آیه‌ی جهاد و خمس و اینها را خوب یک عده عمل می‌کنند، یک عده کم عمل می‌کنند، یک عده هم عمل نمی‌کنند. از آیاتی که صد در صد عمل می‌کنند آیه‌ی … چه؟ «کُلُوا» است. خوب، بعضی آیه‌ها را فقط امام خمینی به آن عمل کرد و چند نفر از یارانش. مثلاً آیه‌ای که دو سه نفر به آن عمل کردند این آیه است. «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/39) از احدی نترسید. این هم ما اگر امام خمینی را نمی‌دیدیم می‌گفتیم: به این آیه هم هیچ کس عمل نکرده است. از احدی نترسید. بالاخره مردم می‌ترسند. یک چاقوکش در تهران بود. می‌گفت: همه‌ی چاقوکش‌های تهران از من می‌ترسند. بعد می‌گفت: من از زنم می‌ترسم. بعد می‌گفت: زن من از سوسک می‌ترسد. بالاخره «لا یَخْشَوْنَ أَحَدا» خیلی باردار است. از احدی نمی‌ترسیم. بعضی آیه‌ها را تا حالا من پیدا نکردم کسی به آن عمل می‌کند یا نه، آن آیه این است. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» (فرقان/64) بیتوته یعنی شب تا صبح در حال سجده. من در این شصت و چند سال عمری که دارم نفهمیدم چه کسی به این آیه عمل می‌کند. این آیه مصداقش چه کسی است؟ شب تا صبح در حال سجده،آیات قرآن، از آیاتی که برای وحدت است، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً» در بورس است. اما این آیه چه؟ هارون به موسی می‌گوید: ترسیدم دست به عمل انقلابی بزنم بیایی بگویی: «فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیل‏» گفتم: گوساله پرست باشند فتنه نشود. یکی از آیات اختلاف این است که اختلاف کنار قهر خداست. قرآن می‌گوید: ما سه رقم عذاب داریم. «عذاباً» قرآن می‌خوانم شما ترجمه کنید. «عَذاباً مِنْ فَوْقِکُم‏» عذاب آسمانی، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُم‏» «أَرْجُل» رجل، پا یا از زیر پایتان. عذاب زمینی. «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعا» (انعام/65) یا تفرقه. یعنی خداوند تفرقه را کنار عذاب آسمانی، گفته: ما سه رقم عذاب داریم. عذاب آسمانی، عذاب زمینی، عذاب تفرقه. خیلی تفرقه خطرناک است.

6- عوامل اختلاف و تفرقه میان افراد جامعه

خوب، «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِه‏» (انعام/153) راه‌های تفرقه هم باید حساب کنیم چطور با هم بد نشویم. اول گفته: سوء ظن. من نسبت به شما سوظن دارم. می‌گویم: به نظرم، یک سوء ظنی دارم. دنبال سوء ظن تجسس می‌کنم. بلند می‌شوم ببینم قصه چیست؟ تجسس که کردم یک عیبی پیدا می‌کنم غیبت می‌کنم از شما جدا می‌شوم. پس اول، یعنی ورودی‌اش این است. گام به گام آمده. قرآن می‌گوید: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ» (بقره/168) خطوات جمع خطوه، خطوه یعنی گام به گام. یعنی آدم گام به گام بد می‌شود. مثل اینکه اول سیگاری می‌شود بعد تریاکی می‌شود. بعدهروئینی. اول انسان سوءظن می‌برد. همینطور یک سوءظن برده است. به نظرم شوهرم یک زن دیگر گرفته است. رفیق ما می‌گفت: که شش ماه است خانم با ما قهر است. می‌گوید: به نظر من تو یک زن گرفته‌ای. من خواب دیدم تو یک زن گرفته‌ای. این نامه‌هایی که این ایام به من دادی، چند تا از این نامه‌ها خانم خواب دیده، خواب را ول کن. اولیای خدا خوابشان ارزش دارد. ما بنا نیست که هرکس خواب ببیند دنبال خواب برود. خواب حجت نیست. اگر شما خواب دیدی که پیغمبر از شما پذیرایی کرد و ابالفضل آمد دست شما را گرفت، ولی خودت می‌دانی هم نمازت غلط است. هم گاهی نمی‌خوانی. نمره‌ات صفر است، آن هم صفر اندازه‌ی در قوری، حالا اگر هر شب هم 124000 پیغمبر به خواب شما بیاید باز هم نمره‌ات صفر است. خودتان را به این خواب‌ها دل خوش نکنید. من خواب دیدم که…

حالا، اختلاف، اختلاف مفید، کارهایی که خدا رنگارنگ می کند. «اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُم‏»، «الوان»، «أَلْوانُها»، «أَلْوانُه‏» اختلاف مضر، «فَشِلْتُم‏»، «تَنازَعْتُم‏»، «عَصَیْتُمْ»، «عَذاباً مِنْ فَوْقِکُم‏»، «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُم‏»، «یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً»، «خَشیتُ أَنْ تَقُولَ»،  اینها اختلافات مضر است. حالا اختلاف را ما باید اصلاح کنیم. راجع به اصلاح، وارد اصلاح شویم. یک صلوات ختم کنید که ببینیم…

7- راه اصلاح، پاسخ خوب به بدی‌های دیگران

راه‌های اصلاح، این یک بحث قشنگی است عنایت کنید. چه کنیم اختلاف حل شود؟ 1- اول از خودمان یک برخورد انقلابی کنیم. «ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» پاتک بزن به نحو خوب! او فحش داد تو برو بگو: آقا من به شما فحش نمی‌دهم، بیا با هم رفیق شویم. آقا من از تو ناراحت هستم. بگو: خوب من از شما ناراحت نیستم. تو غلط کردی! بسیار خوب من غلط کردم شما آدم خوبی هستی. یک خرده کوتاه بیاییم تمام می‌شود. قرآن بخوانم. می‌گوید: «ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» یعنی او که بد کرد، تو «احسن» تو نیکو انجام بده. «فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَه» آنوقت بین تو و او دشمنی بود، «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ» (فصلت/34) یعنی اگر یک خرده کوتاه بیایی، افرادی بودند، آمدند گفتند که: آقامن از شما نارحت هستم. گفتم: آقا من بد هستم. غافل شدم. معذرت می‌خواهم. تمام شد و رفت. چرا ناراحت هستی؟ نخیر! بی‌خود ناراحت هستی.آقا بگو: معذرت می‌خواهم تمام شود برود. ما گاهی وقت‌ها گیر شرق و غرب نیستیم. گیر خودمان هستیم. یعنی اجازه نمی‌دهم که بگویم: آقا من غلط کردم. مقصر من هستم. حق با تو است. یک کلمه بگو: حق با تو است،مقصر من هستم، تمام می‌شود. نخیر حق با من… آقا اگر هم حق با تو است، بگو: حق با تو است. برای اصلاح ذات البین گناه را به گردن بگیر، بخورش تمام شود برود. اول گام برای آشتی این است که خود شما خودت را بشکنی. بشکن! در عوض یک نفر به تو نزدیک می‌شود. یک نفر علاقه‌اش به تو زیاد می‌شود. خودت را بشکن. بگو: آقا مقصر من هستم. تمام می شود و می‌رود. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَه …» (قصص/54) «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ» یعنی بدی‌ها را با حسنه دور کنید. دیدن من نیامده است. تو به دیدنش برو. برای من سوغاتی نیاورده است. در عروسی‌اش من را دعوت نکرده است.شما دعوتش کن. به من افطاری نگفت بیا. من به او می‌گویم بیاید. به من سلام نکرد. من سلامش می‌کنم. تمام می‌شود می‌رود. اینکه کاری ندارد. اول گام باید خودمان را بشکنیم. اگر خودمان را بشکنیم آنوقت راه‌ها باز می شود. یک جایی به خودت ضربه بزن، از خودت بگذر آنوقت می‌بینی چه درهایی باز می‌شود. خیلی‌ها از من می‌پرسند، چه کنیم خدا به ما توفیق بدهد؟ درها روی من بسته شده است. هرچه می‌دوم به جایی نمی‌رسم. کارم گیر کرده است. به کارم تاب خورده است. گیر کجاست؟ قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهی گیرت را باز کنم، گیر را باز کن. گیر را باز کن، گیرت را باز می‌کنم. آیه‌ی قرآن است. یک کسی وارد جلسه می‌شود جا نیست. بلند شو کنار برو. جایش بده. تکان بخور یک خرده… قرآن می‌گوید: «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ» یک کسی که وارد جلسه می‌شود با چشمانش دنبال جا می‌گردد تنگ هم بنشینید جایش بدهید، بعد نمی‌گوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم فی المجالس» تو در مکان جایش بده، خدا همیشه جا می‌دهد. یعنی همه‌ی راه‌ها را برایت باز می‌کند. بگو: خدایا یک مومنی وارد شد جا نداشت. من زودتر بیرون رفتم، اینجا بالای سر امام رضا است، جا تنگ است، من می‌خواستم دو تا دو رکعتی بخوانم یک دو رکعتی می‌خوانم. آن دو رکعتی را به یک زوار دیگر می‌دهم. بعد به امام رضا بگو: یا امام رضا، این زوار تو بود من جایم را به او دادم، تو هم به من کمک کن. بعد ببین امام رضا حاجتت را می‌دهد یا نه؟ نشسته مردم هم نگاه می‌کنند منتظر هستند. خوب زوار است می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، این هم آمده نشسته تکان نمی‌خورد. وقتی تکان نمی‌خوری آنوقت می‌خواهی امام رضا به حرفت گوش بده. این زوار امام رضا نیست. خوب بلند شو. اصلاً بنده می‌خواهم زیارت جامعه بخوانم. یک زوار می‌گوید: حاج آقا می‌شود یک زیارت برای من بخوانی؟ من می‌گویم: باشد. ما از خیر زیارت جامعه… یک زیارت ساده می‌خوانیم که این هم بفهمد. روان‌تر باشد زود تمام شود. بعد همینکه من زیارت نامه‌خوان این زوار شدم، بعد ببین امام رضا چه چیزهایی به تو می‌دهد. قرآن می‌گوید، «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ» شما در مجلس به او جا بده، بعد می‌گوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم‏» (مجادله/11) دیگر اینجا «فِی الْمَجالِسِ» نیست. می‌گوید: تو در مجلس، یعنی تو در مکان جا بده، خدا همیشه جا می‌دهد. یعنی همه‌ی راه‌ها را باز می‌کند. «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم‏» دیگر مطلق است. می‌گویند: آشپزخانه‌ها اُپن است، اُپن یعنی دیگر در ندارد. اینجا در دارد. فقط در مجالس، یعنی گشایش در مکان از تو گشایش همه‌جا خدا! شما بشکن، بگو: نخیر! من خودم را پهلوی عروس ذلیل نمی‌کنم. به عروسم بگویم: معذرت می‌خواهم؟ هرگز! من مادربزرگ هستم. او باید بیاید دست مرا ببوسد. آقا خودت را بشکن، ببین خدا چقدر نشکن برایت می‌گذارد. هرچه بیشتر تواضع کنیم…

یک کسی سوار، روی دیوار نشسته بود، تشنه‌اش شد. دید کسی نیست به او آب بدهد، اگر هم پایین بپرد ممکن است پایش بشکند. تشنگی به او فشار آورد گفت: خیلی خوب با ناخن‌هایم این دیوار خشتی را می‌تراشم. هی دیوار زیر پایش را خالی کرد، هی یک ذره یک ذره پایین آمد. یک مقدار که جان کند، کم کم توانست از دیوار بپرد یا به آب برسد. ما هرچه خودمان را پایین بیاوریم به آب می‌رسیم. هرچه پایین بیاییم به آب می‌رسیم. من نمی‌دانم حتماً این مثال را شنیدید. دیگر آدمی که 30 سال است در تلویزیون است تقریباً نمی‌تواند یک چیزی بگوید که تکرار نکرده باشد. بالاخره بعد از 30 سال چند هزار تا سخنرانی بعضی کلماتش هم تکراری است. حالا اگر شنیدید که دو بار بشنوید. این کراوات نیست که بگویی: دو تا روی هم ببندم زشت است. کراوات را دوتا روی هم ببندی زشت است. دو تا کت روی هم بپوشی زشت است. اما بعضی چیزها تکرارش هم عیب ندارد. مثل گل! گل را اگر ده‌بار هم بو کنی، زشت نیست.

می‌گویند: کسی سوار اسبی بود. می‌خواست برود به نهر آبی رسید. نهر هم نیم متر آب داشت. اسب از آب نمی‌آمد برود. می‌تواند برود. چون نیم متر آب است، اسب از نیم متر آب می‌گذرد. اسب ایستاد، هرچه شلاق کوبید نرفت. سیخ کوبید نرفت. افسار را کشید نرفت. خودش در آب رفت افسار را کشید دید نمی‌رود. یک مردی گفت: چه شده است؟ گفت: آب کم است. در نهر آب کمی است. می‌تواند برود، اما این اسب ایستاده است. از عقب می‌زنم نمی‌رود. از جلو می‌کشم نمی‌رود. سیخ می‌کوبم نمی‌رود. گفت: یک بیل بردار آب را گلی کن. یک بیل برداشت و آب را گلی کرد و اسب از آب رفت. گفت: خدا پدرت را بیامرزد. ما را از بن بست نجات دادی. این دلیلش چه بود؟گفت: آب که تمیز بود اسب می‌آمد خودش را در آب می‌دید، هرکس خودش را ببیند حاضر نیست پا روی نفسش بگذارد. و کسی که خودش را ببیند پا روی نفسش نگذارد حرکت نمی‌کند. اگر می‌خواهید حرکت کنید باید آب را گلی کنید که خودتان، خودتان را نبینید. اگر خودت را نبینی حرکت می‌کنی. من دیدن او بروم! من فوق لیسانس هستم به این دیپلم سلام کنم! من به او چای بدهم؟ گیر هستیم. صد تا کتاب خواندیم گیر کردیم. خانه‌مان بالا شهر است. ماشینمان، مدرکمان، عنوانمان، پزمان، یک خرده پزی که داریم دیگر عارمان می‌شود. اول راه اصلاح این است که خودت را بشکنی، آقا فرض کن من مقصر هستم. حلال کن بیا با هم رفیق شویم.آقا خلاف کردم معذرت می‌خواهم. فحش دادم معذرت می‌خواهم. جسارت کردم معذرت می‌خواهم. تمامش کن برود. این قدم اول است. پس راه آشتی اول این است که از خودمان شروع کنیم.

8- وظیفه‌ی مؤمنان برای اصلاح کدورت‌ها

2- مردم شروع کنند. قرآن آیه داریم می‌گوید که: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» (حجرات/9) اصلاح کنید «بَیْنَهُما» آیه‌ی دیگر می‌فرماید که: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم‏» (حجرات/10) اصلاح کنید بین دو نفر را که با هم قهر هستند. مگر شما نمی‌گویی: حزب اللهی هستی! سالی چند نفر را با هم آشتی می‌دهی؟ گاهی وقت‌ها باید پول خرج کنید. خرج کنید. امام صادق پولی به یکی از یارانش داد، فرمود: اگر دیدی بین شیعیان ما اختلاف است، این پول را بده اینها را با هم آشتی بده. امام رضوان الله تعالی علیه به دادستان پول داد. دادستان جمهوری اسلامی زمانی که امام زنده بود. این را دادستان به من می‌گفت. می‌گفت: امام یک پولی در اختیار من گذاشت. گفت: بعضی جاها گیر در پول است. قانون هم نداریم که… تا بروی قانون پیدا کنی دنیا را آب برده است. شما می‌دانی این مشکل با صد هزار تومان با یک میلیون حل می‌شود. این پول را بده حلش کن. نگذار همه‌ی کارها قانونی شود. قانون گاهی وقت‌ها تا می‌روی قانون درست شود اوه دنیا را آب برده است! خدا شهید هاشمی نژاد را رحمت کند. متلک می‌گفت به زمان شاه. حالا امیدوار هستم این متلک شامل ما نشود. می‌گفت: برفش را خانه‌ی همسایه ریخته بود، آن خانه‌ای که برف در آن ریخته بود رفت شکایت کرد. این تا پرونده به قاضی رسید و حکم صادر شد، وسط مرداد شد. وسط تابستان، قاضی هم نوشت لطفاً باید به اسرع وقت، برف‌ها را از خانه بیرون ببرد. آمدند گفتند: آقا به ما گفتند: برف‌ها بیرون برود. گفت: بابا برف‌ها آب شد دنبال کارت برو. گاهی وقت‌ها یک چیزی را تا می‌رود قاضی و دادستانی دنیا را آب برده است. گاهی پول، مفضل این پول را بگیر، آشتی بده. از جیب خودت، آشتی بده. جمع شویم آقا این دوتا مسلمان سر چه مشکل است؟ یک خرده کوتاه بیا آشتی بده. اگر کسی دو مسلمان را با هم آشتی بدهد، از همه‌ی نمازهای مستحبی و روزه‌های مستحبی ثوابش بیشتر است. یعنی از حج مستحبی، بعد از واجبات، ثوابی بالاتر از آشتی دادن نیست. یعنی آقایانی که می‌خواهندعمره بروند، اگر فکر می‌کنند پول عمره را بین دو نفر مشکلشان را حل کنند، یک پسر و دختری است اینها همدیگر را می‌خواهند هردو هم پسر خوبی هستند، دختر خوبی هم هستند هیچ مشکلی هم ندارند. فقط مشکلشان مال است. بیایند ما دو تا، ما سه تا، به خانمت بگو که می‌خواهیم مکه برویم پول مکه‌مان را بدهیم ازدواج اینها را راه بیاندازیم. آنوقت اجر هم داریم. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَهً» (نساء/85) کسی اگر دلالی کند آشتی بدهد، نصیبی دارد یعنی بهره‌ای دارد. یک کسی می‌پرسد، آقا من می‌خواهم کمک مستحب کنم، بروم جمکران، بروم امام رضا، بروم عمره، حج، چه… نذر، عاشورا، تاسوعا، همه ثواب دارد. اما حدیث داریم بعد از واجبات هیچ ثوابی بهتر از آشتی دادن نیست. اشاره می‌کنند وقت تمام شد.ولی حرف‌های من ماند. باقی حرف‌هایم را جلسه‌ی بعد می‌زنم.

خدایا در دل ما کینه‌ی هیچ کس را قرار نده. هم خودمان را اصلاح کنیم هم یک عیب‌هایی داریم در جامعه اصلاح کنیم. هم در خانه اصلاح کنیم.  هم در فامیل، هم در شهر و ما باید مصلح باشیم. خدایا توفیق آشتی دادن و اصلاح درون، اصلاح بیرون، این چنین توفیق را نصیب ما بفرما. دنبال بحث اصلاح را ان‌شاءلله جلسه‌ی بعد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment