اختتامیه مسابقات درسهایی از قرآن

موضوع: اختتامیه مسابقات درسهایی از قرآن

تاریخ پخش: 21/04/86

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بنده به خواب نمی‌دیدم، تصور نمی‌کردم که، تقریباً 35 سال پیش تک تک در خانه‌ها را می‌زدندند که تک تک بچه جمع کنیم، بالاخره هفت تا بچه جمع کردیم در یک مسجد، مسجد بی آقا، بی خادم، زیلوهای پر از خاک، و از قصه قرآن شروع کنیم و بعد هم حدود 10 سال طول بکشد و انقلاب بشود و بعد هم 27 سال در تلویزیون باشیم. من در خواب هم نمی‌دیدم. هر کاری که شده دور از چشم من شده است. من الان حتی آدرس مرکز ترویج را هم ندارم و اصلاً نمی‌دانم که در کجای تهران است؟ چون یک جایی تهیه کرده‌اند که من هنوز ندیده‌ام. برادرمان آقای سعیدی نژاد. برادران حجج اسلام آقایان بهشتی، کاشانی، آقای موحدی، آقای متوسل، آقای واعظی، جمعی از فرهنگیان. همینطور از یک کلاس شروع شد. یک کلاس و یک مدرسه و یک منطقه و تهران و حالا هم همه ایران. و حالا مشتریان سایتی و اینترنتی هم داریم.

بحث من هم اگر خوب است از قرآن است و اگر هم بد است از من است و من از خدا تشکر می‌کنم که این زمینه را پیش آورد من چیزی نیستم حالا یکوقت خداوند اراده می‌کند که اشرف مخلوق، پیغمبر به داخل غار برود و تار عنکبوت در غار حفظش کند. خوب حالا تار عنکبوت چیزی نیست ولی حالا خداوند اراده کرده است که این تار عنکبوت دم غار باشد. یا اینکه خدا اراده کرده است که شن‌های طبس، هلکوپتر آمریکا را سرنگون کند. گاهی خداوند اراده می‌کند: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرابا» (مائده/31) یک کلاغ می‌آید و یک چیزی را به بشر یاد می‌دهد. به هر حال هر چه خوبی است از خدا است. و اگر عیبی هست از من است. و من هم از خداوند و همه دست اندرکاران تشکر می‌کنم و از تک تک شخص شما هم تشکر می‌کنم.

خوبی این مسابقه این بوده است که مشتریان عادی را به مشتریان جدی تبدیل کرده است. من این را بارها گفته‌ام که خودم چندهزار ساعت در ماشین نشسته‌ام ولی چون دل نداده ام، هنوز رانندگی یاد نگرفته ام. اگر 30 ساعت دل می‌دادم یاد می‌گرفتم. پای تلویزیون خیلی آدمها را داریم ولی وقتی دل می‌دهد جور دیگری یاد می‌گیرد. برکت این مسابقه این است که… و فکر می‌کنم کار این مسابقه که حالا این برای وزارت ارشاد است. که اگر بگویند که ارزانترین کار فرهنگی در جمهوری اسلامی چیست؟ باید بگوییم که این کار است. یعنی سیصد میلیون تقسیم بر یک سال بشود. حالا بگوییم سیصدو شصت میلیون که حسابمان راست شود یعنی سیصد شصت و پنج میلیون می‌شود روزی یک میلیون. روزی یک میلیون تقسیم بر یک میلیون ششصد نفر بشود می‌شود نفری هفت هزار و ده قران. یعنی ما چه خدمتی بکنیم که با هفت هزار دو ده قران یک معلم ریش سفیدی مثل بنده بنشیند و این آقا نیم ساعت گوش بدهد. یعنی ارزانترین خدمت فرهنگی این است. بنابراین از جایزه‌ای که به شما می‌دهند من تشکر می‌کنم. به من خیلی‌ها لقب اشتباهی داده اند. بعضی‌ها اشتباهی به من می‌گویند دکتر. در حالی که دکتر نیستم. بعضی‌ها اشتباهی به من می‌گویند آیت الله با این حال که من مجتهد نیستم. اما در این 63 سال هیچ کس اشتباهی به من نگفته است که قرائتی سخاوت دارد از بس که کنس هستم. یعنی لقب سخاوت را حتی اشتباهی هم به من نداده‌اند که مثلا بگویند که قرائتی سخاوت دارد. و لذا یکوقتی اعلامیه زده بودند که استاد قرائتی درس اخلاق می‌دهد و یکی از رفقا برداشته بود و نوشته بود که درباره نظم و سخاوت سخنرانی می‌کند به دلیل اینکه نه منظم است و نه سخاوت دارد. بنابراین از اینکه جایزه کم است ببخشید دیگر ما چیزی نداریم. یک وقتی از سفر خارج آمدم و بستگان گفتند که سوغاتی ما چیست؟ گفتم یک قوطی کاکائو آورده‌ام که بریزید در دیگ شیر و یک فنجان هرکدامتان بخورید. اخوی من گفت نه برو بریز در فواره کاشان که فواره به همه کاشان پوش بدهد که به همه برسد. بنابراین اگر جایزه‌ها کم است من از کمی جایزه‌ها شرمنده هستم. ولی جایزه برای این است که بگوییم که آقا ما شما را دوست داریم و یک مقدار ابراز علاقه است وگرنه ارزش قرآن و ارزش زحمات شما نیست. و اما در این چند دقیقه برایتان چه بگویم؟

الآن مشکل دنیا چیست؟ هسته‌ای است؟ بتروشیمی است؟ مترو است؟ فرودگاه است؟ اقتصاد است؟ سیاسی است؟ به اعتقاد بنده مشکلی که الآن دنیای ما دارد این است که آرامش ندارد. یعنی همه چیز دارد ولی دل آرام نیست. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است اضطراب و فشار روانی آن هم بیشتر است و آمار فساد هم در آن کشور کم نیست. مشکل بشر امروز آرامش است. من یک بحثی دارم دررابطه با آرامش.

موضوع بحث: آرامش

در مورد آرامش عرض کنم که الآن مثلاً بوش یا صدام آرامش دارند؟ این متکبرین یا مستکبرین که رفت. دل آرام را چه کسی دارد یا چه کسی است که حاضر است بنویسد که من با دلی آرام و قلبی مطمئن. این دل آرام فقط در وصیت نامه امام است. تحصیل کرده‌های ما، پولدارهای ما، الان آمار طلاق در خانه مرفحین کمتر از فقرا نیست. فقرا به دلیلی به سمت طلاق کشیده می‌شوند و افراد پولدار هم به دلیلی دیگر. راجع به آرامش مقداری صحبت می‌کنم.

1- عوامل آرامش

 قرآن می‌فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28)  کلمه الا یعنی آگاه باش و حواست را جمع کن که جای دیگر نروی. مدرک آرامش نمی‌آورد یا پول آرامش نمی‌آورد. نگفته است که «تطمئن به ذکرالله» بلکه گفته است: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». کلمه الا هشدار است، یعنی جای دیگر نرو. مقدم شدن کلمه به ذکر الله. مثلاً نگفته است که «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» اگر اینطور می‌گفت یعنی هم به ذکر خدا و هم به چیز دیگر اما می‌گوید به ذکر الله تطمئن القلوب مثل اینکه می‌گویم تو را دوست دارم. وقتی که می‌گویم که تو را دوست دارم یعنی کس دیگر را دوست ندارم. به ذکر الله یعنی مدرک، دلار، تکنولوژی، هیچ چیزی شما را آرام نخواهد کرد و دنیا هم این تجربه را داده است. الان آمریکا آرامش ندارد. در مدارس آموزش و پرورش آمریکا پلیس حاکم است. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» خوب چطور؟ برای اینکه آدمی که ایمان دارد، 1- می‌گوید که دلهره از چیست؟ عوامل دلهره و اضطراب: گاهی می‌گوید من رها هستم، غصّه می‌خورد و می‌گوید خوب آمدیم که چه شود؟ اصلاً من برای چه آفریده شدم؟ خیلی‌ها از من پرسیده‌اند و من هم بارها جواب داده ام. یکبار دیگر هم می‌گویم. می‌گویند که خداوند برای چه ما را آفرید؟ جوابش را نمی‌دهم. می‌گوید حاج آقا، آقای قرائتی من از شما سئوال می‌کنم که چرا خدا ما را آفرید؟ من هم جنین می‌گویم… و دوباره هم تکرار می‌کند و من هم دوباره همان جواب را می‌دهم دو سه بار که این جواب را می‌دهم ایشان ناراحت می‌شوند. تا ناراحت می‌شود می‌گویم خوب جوابت همین است. تو می‌خواهی بگویی تو که می‌توانی حرف بزنی چرا حرف نمی‌زنی؟ خدا هم می‌تواند خلق کند پس چرا خلق نکند؟ از خاک می‌تواند برنج و گندم خلق کند و از برنج و گندم می‌تواند نطفه خلق کند و از نطفه می‌تواند انسان خلق کند. اگر کسی بتواند کاری را انجام دهد ولی انجام ندهد باید گفت که چرا این کار را نکردی. اگر یک کسی کاری را می‌کند که نباید گفت که چرا کردی. اصلاً اگر خداوند خلق نمی‌کرد باید می‌گفتیم که آیا در ذات او بخل است؟ خدایا تو که می‌توانی خلق کنی چرا نکردی؟ خداوند باید خلق بکند چون اگر خلق نکند بخل است. یک گوینده که می‌تواند جواب شما را بدهد اگر چنین کند شما عصبانی می‌شوید و می‌گویی تو که می‌توانی حرف بزنی برای چه حرف نمی‌زنی؟ پس خلق نکردنش سئوال است نه خلق کردنش. گاهی آدم غصه می‌خورد که من رها هستم. می‌گوید نه تو رها نیستی. هدف داری. چطور؟ هدف آفرینش چیست؟

2- هدف آفرینش انسان

به چهار دلیل ما آفریده شده ایم: ما هدفمند هستیم. هدف چیست؟ 1- قرآن می‌گوید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (زاریات/56)  من شما را آفریدم که مرا بشناسید و بیایید در خط خدا. عبادت یعنی خط خدا. نه حرف سعدی درست است که می‌گوید: عبادت بجز خدمت خلق نیست. خدمت به خلق یکی از عبادات است. هر کاری که رنگ الهی داشته باشد عبادت است. نماز، نجاری، بنایی، مطالعه، تحصیل. هر کاری که انسان در آن هدفش خدا باشد عبادت است. «اسْتَعْمَرَکُمْ فیها» قرآن می‌فرماید شما را آفریدم تا زمین را آباد کنید. خدا ما را آفرید برای آباد کردن. «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک/2) برای عمل نیکو آفریدم. این هدف ما است پس در نتیجه ما رها نیستیم. این سه آیه، از آیات قرآن است. آفریدم برای اینکه خدا را بشناسید و بنده او باشید. آفریدم تا زمین را آباد کنید. آفریدم تا عمل نیکو انجام بدهید. پس:

1- ما هدفمند هستیم و غصه نخور که ما رها هستیم: «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»

2- راه داریم. گاهی آدم دلهره دارد که نمی‌داند که کجا برود. مثل راننده‌های بیابان.

نه ما راه داریم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏» (فاتحه/6) راهنما داریم. راهنمای معصوم: انبیا و اولیاء. حساب و کتاب داریم: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/7) ریز و درشت کارهای ما حساب می‌شود. رشد داریم. اصلاً ما می‌توانیم در همه خیرها شریک شویم. بنده در تلویزیون صحبت می‌کنم و شما هم گوش می‌دهید و بعد می‌گویی الحمدالله بحث ایشان خوب بود. خدایا قبول کن. چون اگر قبول بشود ارزش دارد. همه بهترین‌ها جمع بشوند، بهترین آدم‌ها کیست؟ هر چه بهترین است جمع کنید. بهترین آدم، بهترین مکان، بهترین زمان، بهترین نیرو، بهترین کار. همه بهترین‌ها جمع بشوند. بهترین آدم ها، ابراهیم. بهترین کارها، ساختن کعبه. بهترین مکانها، مسجدالحرام. بهترین همکار، اسماعیل. همه بهترین‌ها جمع بشوند. قرآن می‌گوید ابراهیم بهترین آدم، با بهترین کارگر در بهترین جاها بهترین کارها را کرد. اما تازه می‌گوید: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) اگر قبول نباشد هیچ ارزشی ندارد. یعنی بهترین سوزن، بهترین نخ، بهترین پارچه، تا این خیاّطی نشود فایده‌ای ندارد. ابراهیم می‌گوید: «تقبّل منّی». گاهی وقتها یک کار کم قبول می‌شود و طرف را نجات می‌دهد. گاهی هزار ساعت قبول نمی‌شود. ولذا به امیرالمؤمنین گفتند: خیلی خود را به زحمت می‌اندازی. فرمود: اگر بدانم که یکی از کارهایم قبول شده است، اینقدر خود را به زحمت نمی‌اندازم. مهم نیست که بنده چند هزار ساعت در تلویزیون سخنرانی کرده ام. آیا یکی از آنها قبول شد یا نه؟ چیزی که مهم است این است که خدا قبول کرد یا نه؟ گاهی وقتها یک پارچه کوچک را برای باند و زخم قبول می‌کنند ولی ده تا لحاف کرسی را قبول نمی‌کنند. گاهی یک پول فلزی برای تلفن قبول می‌شود ولی هزار تا تراول و چک و اسکناس قبول نمی‌شود. مهم قبول شدن است. من رشد دارم و می‌توانم که رشد کنم. اصلاً می‌توانم در همه خیرها شریک بشوم. همراه دارم و آینده‌ام روشن است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏» (بقره/156) «إِلَیْهِ الْمَصیر». چرا امام می‌گوید من با دلی آرام وارد قبر می‌شوم؟ راهش روشن است. به یکی از علما گفتند اگر یک گوینده راستگویی به تو خبر بدهد که تو یک هفته بیشتر زنده نیستی و هفته آخر عمرت است این هفته آخر عمرت را چه می‌کنی؟ ایشان فرمود از اول عمرم هر کاری که کرده‌ام در این هفته هم همین کارها را انجام می‌دهم. یعنی از اول عمرم آینده برایم روشن بوده است و هیچ دلواپس خودم نیستم. لغزشم قابل عفو است. هیچ غصه نمی‌خورم بالاخره خدا دارم و خدا هم رحیم است و رحمان است و عفوو و غفور است. تجربه تاریخ دارم. چقدر آدم‌ها بوده‌اند که در دقیقه نود، خداوند به آنها لطف کرده است.

استاندار سابق استان مرکزی جناب آقای خواجه پیری که در خدمتشان هستیم می‌گفتند که آیت الله خونساری امام جمعه اراک بود نزد دکتر می‌رود و دکتر دارو می‌دهد. پزشک زنگ می‌زند و می‌گوید که آقای استاندار زود بیایید و به داد من برسید که یک فاجعه رخ داده است. گفتند که یک دارویی داده‌ام به آقای خونساری که اگر این قرص را بخورد ممکن است از دنیا برود. حالا آن دکتر هم دکتر متدینی بود. ایشان سریع آمدند منزل آیت الله خونساری و گفتند آقا نسخه و دارویتان را ببینیم. می‌گوید شما دارویتان را خورده اید؟ می‌گوید: بله. می‌گوید: همه را خوردید؟ می‌گوید خیر من این قرص را نخوردم. دلیلش را می‌پرسند می‌گوید: رفتم که بخورم به دلم برات شد که این یکی را نخورم و هر چه که خواستم این قرص را بخورم مثل اینکه مچم گرفته شد. استخاره کردم و بد آمد. بعد ایشان به آقای خونساری در رابطه با قرص چیزی نمی‌گوید. به اتاق دیگری می‌رود و با دکتر تماس می‌گیرد و از او می‌پرسد که قرص همین است او هم می‌گوید بله. یعنی گاهی وقتها در دقیقه نود که به جز خدا جبرئیل و میکائیل هم در آنجا نیست. من یک چنین خدایی دارم. فرعون با لشگرش به دنبال موسی رفتند. اصحاب موسی گفتند این طرف آب است و آن طرف هم فرعون و الآن نابود می‌شویم. فرمود: «إِنَّ مَعی‏ رَبِّی‏» (شعراء/62) خدا با ما است. یک بحثی دارم که انشاءالله در تلویزیون خواهم کرد. به نام دقیقه نود. یعنی در آن لحظه آخر خداوند چه می‌کند؟ در آن لحظه‌ای که همه مسئولین کشوری و لشگری همه خواب هستند، یکمرتبه شن طبس می‌آید و مشکل را حل می‌کند. شفیع دارم. پیغمبر و اهل بیتش. در کارم بن بست نیست. مجرم ترین کارها می‌تواند توبه کند. اینکه من دیگر به درد نمی‌خورم… قاتل حمزه، وحشی آمد و گفت: یا رسول الله من در جنگ احد عمویت را کشتم. راه توبه دارم؟ فرمود بله. خداوند تو را هم می‌بخشد. یأس ممنوع. پس آدم دلش آرام است به خاطر اینکه هم هدف دارم و رها نیستم. راه دارم، راهنما دارم. رفیق دارم. «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً» «ْمِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحین‏» در قرآن آیه داریم که افراد مؤمن با افراد صدیق و انبیاء. یعنی آن کسی که می‌میرد می‌گوید الان از کنار زن و بچه‌ام می‌روم به کنار سلمان، کنار حضرت ابراهیم، کنار امام صادق. «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً» (نساء/69) یعنی آدمی که ایمان دارد آرامش دارد و نمی‌ترسد و می‌گوید از این جدا می‌شوم و می‌روم جای دیگر.

به خانه یکی از علما رفتم که فرزندش شهید شده بود. گفتم به شما تسلیت می‌گویم. گفت باید تبریک بگویی. گفتک پسرم بزرگ شده بود و زن می‌خواست و من هم نه پول داشتم و هم باید سراغ دختر می‌رفتم و خانه هم می‌خواست. اما الان خدا برده هم به او حورالعین می‌دهد و هم بهشت را می‌دهد. گفتم این چقدر آرام است. یک فلجی بود که دست و پایش کج بود. چانه اش، کتفش، اصلاً همه چیزش کج بود. دائم می‌گفت الحمد الله رب العالمین. خداوند به من خیلی نعمت داده است. به او گفتند که آقا تو چه چیزی داری که اینقدر شکر می‌کنی؟ چشم داری؟ دست داری؟ پا داری؟ گفت: نه یک چیزی دارم که هیچ کدام از شما‌ها ندارید. هر کسی که به من نگاه می‌کند و فلجی من را می‌بیند می‌گوید خدا را شکر. پس من وسیله این شده‌ام که جامعه غافل بشوند جامعه ذاکر. یعنی من مردم را از غفلت بیدار می‌کنم. همه شماها هر چقدر هم که سخنرانی بکنید ممکن است مردم از غفلت نجات پیدا نکنند. ممکن است در نیم ساعت اگر سخنرانی‌ات درجه یک باشد و خودت هم اهل عمل باشی. اگر عالم با عمل باشی و بهترین سخنرانی‌ها و آیات و احادیث را بخوانی. ممکن است یک نفر متنبه بشود. اصلاً تا به قیافه من نگاه کردند یا خدا می‌افتند پس من شده‌ام وسیله غفلت زدایی. آدم وقتی که خدا دارد این رقمی است. در دنیا الان انرژی هسته‌ای و مترو و پتروشیمی و فرودگاه و تکنولوژی و همه چیز هست. چیزی که الان در دنیا نیست آرامش است و این آرامش تنها به ذکر الله تطمئن القلوب است. یکی از ابزار آرامش اطلاع از اسرار است. ما هر چه از اسرار بدانیم آرامشمان بیشتر است.

3- اطلاع از اسرار از عوامل آرامش

موسی دیدی خضر یک کارهای عجیب و غریب انجام می‌دهد. سوار کشتی شده و کشتی را سوراخ می‌کند. یک پسر جوان را دید و او را کشت. دیوار الکی را بنایی می‌کرد. موسی گفت اخر این چه کارهایی است که انجام می‌دهی؟ گفت: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (کهف/68) کسی که نمی‌داند حوصله هم نمی‌کند. یکسری از آدمها حوصله دارند و اسرار را می‌دانند. ما اگر اسرار نماز را بدانیم، نماز را راحت می‌خوانیم. یکی از عوامل آرامش اطلاع از اسرار است. یکی از عوامل آسایش تشکر مردم است. خداوند به پیغمبر می‌گوید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه» از مردم زکات بگیر و بعد میگوید «وَ صَلِّ عَلَیْهِم‏» به مردم درود بفرست. و بعد می‌گوید: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم‏» (توبه/103) همین که تو از مردم تشکر می‌کنی آرام بخش است. تشکر کنید که تشکر آرام بخش است. هفت مخترع در استان فارس بودند. امام جمع زنگ زد که می‌خواهیم از اینها تشکر کنیم. گفتم والله به مخترع و مهندس که نمی‌شود که یک سکه یا یک نیم سکه داد. به نظر من در نماز جمعه بیایند تا من دست این مهندسین را ببوسم. ما رفتیم شیراز و بعد هم رفتیم مسلاّ و این مهندسین آمدند بالا و ما دست اینها را بوسیدیم. همین که بنده آخوند دست اینها را بوسیدم این آرامش است. از خوبان تشکر کنیم «وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاء…» (نهج‌البلاغه/خطبه/53) امیرالمؤمنین فرمود خوب و بد یکی نباشد. ما باید تشکر کنیم، مدرسه‌ای که نمازش بهتر است باید تشکر کنیم. آقای حیدری که الان معاون یا مشاور آموزش و پرورش است ایشان یک زمانی مدیر کل استان خراسان بود می‌گفتند که یک مدرسه پیدا کرده ایم که 95 درصد بچه هایش سر نماز هستند. گفتند مگر اجباری است که 95 درصد سر نماز هستند؟ چون نماز آموزش و پرورش اجباری نیست. می‌گفت رفتیم بازدید. دیدیم که خود مدیر اذان می‌گوید و در صف اول دبیرهای فیزیک و شیمی. وقتی که مدیر اینطور باشد بچه‌ها تشویق می‌شوند که بیایند و نماز بخوانند. این تشویق خیلی مهم است. پیغمبر وقتی که دست کارگر را می‌بوسد تشویق می‌شود.

4- داشتن منطق

کسی که حرف دارد و منطق دارد در نتیجه آرامش هم دارد. بنده وقتی در یک میزگرد بدانم که برای حرفهایم استدلال و منطق دارم، حالا هر چقدر هم ایت الله و پرفسور دور و برم بنشیند، آرامش دارم. یک کسی که دستش در طلا است اگر همه بگویند که سفال است، خودش که می‌داند طلا است و آرامش دارد. حالا اگر سفال باشد و همه بگویند که طلا است باز هم دلهره دارد. اگر کسی بتواند حرفهایش را مستدل بزند. با استدلال حرف زدن باعث آرامش می‌شود. یعنی علم، استدلال، منطق، اعتماد به خود.

5- آگاهی از تاریخ

مثلاً ما می‌گوییم «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین‏» یعنی عاقبت با متقین است حالا ما دائم شک می‌کنیم که واقعاً اینطور است یا خیر؟ آقا دو نفر از دنیا رفتند: امام و صدام. عاقبت با کدامیک از آنها است؟ الان یک گربه حیفش می‌آید که روی قبر صدام ادرار کند. اما صدها هزار نفر سر قبر امام گریه می‌کنند. یزید کو؟ امام حسین کو؟ خوب «وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین‏» وقتی انسان ببیند که خداوند به وعده اش عمل می‌کند: «أَنْجَزَ وَعْدَه‏» خداوند به وعده هایش عمل می‌کند. «نَصَرَ عَبْدَهُ» (الکافی/ج4/ص431) خداوند بندگان خودش را… «وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین‏». «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ» (حجر/95) سر به سرت می‌گذارند. ما در آینده خواهیم گفت که سر به سر چه کسی بگذارید. دیدی پیغمبری که سر به سرش می‌گذاشتند الان در مکه چه خبر است؟ «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/4) نام تو را بلند می‌کنیم. ببینید چطور در اذان نام پیغمبر بلند است؟ انسان اگر بداند که خداوند به وعده هایش عمل کرده است. «وَ یَوْمَ حُنَیْن‏» (توبه/25) پیغمبر یادت باشد که در جنگ حنین چطور کمکت کردیم. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ» (توبه/25) در چند جا دم خطر حفظت کردم. انسان یاد نعمتها، یاد لطف ها، یاد عفو، یاد اینکه می‌تواند کارهایش را جبران کند.

یکی از ابزار غصه این است که مثلاً چرا من بوعلی سینا نشدم. چرا من رئیس جمهور نشدم. چرا من وکیل و سفیر و وزیر نشدم؟ چرا من مثل فلان تاجر نشدم؟ هیچ غصه ندارد. «یا من سوّت توفیق بَیْنَ الضَّعِیفِ وَ الْقَوِیِّ» شما اگر یک آهی می‌کشید.

آیت الله عظمی مکارم در زمان شاه در مهاباد تبعید بود. و ما شیفتی می‌رفتیم برای نوشتن تفسیرنمونه ما در خدمت ایشان بودیم و می‌نوشتیم که جلد هفتم یا هشتم بود که یکی از بستگان ایشان آمده بود دیدن ایشان به مهاباد، وقتی که می‌خواست برود دید که ما تفسیر می‌نویسیم و یک آهی کشید و همچین کرد…. خوش به حال شما ما که عمرمان را از دست دادیم خوش به حال شما که تفسیر می‌نویسید. به آیت الله مکارم گفتم آقا این آه او بهتر از این تفسیر ما است. حدیث داریم که هر کسی آه بکشد و آهش خالصانه باشد خدا تمام ثوابهای او را به این هم می‌دهد. یک کسی افطاری می‌دهد و شما آه می‌کشید، ما که خانه نداریم یا پول نداریم، اگر آه شما خالصانه باشد ثواب آن 1000 نفری که او افطاری داده است برای شما هم می‌آید. یک کسی ده هزار تومان به یک کسی کمک می‌کند ولی شما در جیبتان پولی نیست و آه می‌کشی، خداوند جبران می‌کند. گاهی هم خدا این رقمی جبران می‌کند و خیلی هم عجیب جبران می‌کند و به آدم جبران را نشان می‌دهد.

در شب نیمه شعبان در مدینه نشسته بودم، در یک هتلی به نام صندق الدخیل. پایینش پاساژ بود و طبقه بالا رستوران بود و از طبقه دوم به بالا هم مسافرخانه بود. در شب نیمه شعبان نشسته بودم که غذا بخورم، گفتم چی می‌شد که من پول داشتم و می‌رفتیم در این مغازه‌های پایین یک مقدار پیراهن و زیرپیراهنی و خودنویس و اینها می‌خریدیم و می‌رفتیم پای دیگ آشپزها و به آنها می‌گفتیم که امشب شب نیمه شعبان است و تولد امام زمان علیه السلام است و من این چند تا پیراهن و خودنویس و… را می‌خواهم که به شما هدیه بکنم به عنوان عیدی نیمه شعبان. چرا من پول ندارم؟ و فقط از ذهنم گذشت، خدا می‌داند اصلاً لب تکان ندادم و فقط از ذهنم عبور کرد. غذایمان را خوردیم و تقریباً یک 20 دقیقه یا نیم ساعت گذشت یا نه نمی‌دانم، یک کسی آمد و کنار من نشست و گفت حاج آقا اگر آشپزها آمدند و تشکر کردند، چیزی نگو فقط بگو ممنون. گفتم برای چه چیزی باید تشکر کنند؟ گفت من در اینجا نشسته بودم که به دلم برات شد که بروم به مغازه‌های پایین، مقداری جوراب و زیرپیراهنی و پیراهن و خودنویس بخرم و بروم پای دیگ آشپزها و بگویم که امشب شب نیمه شعبان است و قرائتی به شما عیدی داده است. حالا اگر آمدند شما نگو که نبوده یا دروغ بوده. چون هم خودت را خراب می‌کنی و هم مرا. من وقتی که این را شنیدم اصلا ماندم که چه باید بکنم و گفتم خدایا من که بنده صالح تو نیستم و مجرم هستم. چطور خدا هر آنچه که در دل می‌گذرد می‌فهمد؟ ما بنده خدا اگر یک لحظه یک آه خالصانه و صادقانه بکشیم،‌ای کاش من هم ثواب داشتم یا‌ای کاش من هم پول داشتم یا‌ای کاش من هم قدرت داشتم یا‌ای کاش پول داشتم و به فلانی وام می‌دادم.‌ای کاش این گره را حل می‌کردم.‌ای کاش‌ای کاش…. اگر این‌ای کاش‌ها صادقانه باشد، آخر بعضی از این‌ای کاش‌ها صادقانه نیست.

جوانی آمده نزد من و می‌گوید آقا رفته‌ام خواستگاری گفته‌اند اینقدر سکه. درتلویزیون بگو مردم دخترشان را اینقدر گران مهریه نکنند. خوب که داغ کرد. گفتم ببخشید شما توقع دارید که چقدر باشد. گفت مهر سنه، یعنی هر چقدر که مهریه حضرت زهرا بود. گفتم خوب شما خواهر هم دارید؟ گفت بله. گفتم خواهرت را به مهریه حضرت زهرا می‌دهی؟ گفت باید وارسی کنم. گفتم پس دیدی که دروغ می‌گویی؟ اگر بنا است که ارزان باشد خودت هم باید ارزان بگیری. خودش می‌خواهد هزار تا سکه بگیرد ولی به دختر مردم می‌خواهد ده تا سکه بدهد. دروغ می‌گوید. و لذا قرآن می‌گوید خیلی‌ها دروغ می‌گویند. برای چند نفری هم گفته است «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُون‏» (حجرات/15) اینها راست می‌گویند ما اگر در آهمان صادق باشیم نسبت به هر کمالی آه بکشی خداوند اجرش را به شما می‌دهد. می‌روی مسجد و می‌گویی خوش به حال اینها که خانه اشان نزدیک مسجد است ولی خانه ما دور است، اگر این آه شما صادقانه باشد در خانه هم که نماز فرادا می‌خوانی، ثواب جماعت داری. یعنی انسان می‌تواند با نیتش در همه خیرها شریک باشد. چرا غصه بخورم؟ چه کمبودی دارم؟ هیچ کمبودی ندارم.

جوان‌های عزیز من از شما و از معلمین شما و از آموزش و پرورش و از مجریان از تک تک شما تشکر می‌کنم، و بدانید که ما می‌توانیم در همه خیرها شریک باشیم، و لذا در دعا داریم: «اللهم أَلْهِمْنِی الْخَیْر کله» مثلاً به ما گفته‌اند که در ماه رمضان بگویید: «وَ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ» (بحارالانوار/ج84/ص318) خدایا هر سال برویم مکه. خوب همه مردم کره زمین می‌گویند خدایا هر سال برویم مکه. اصلا این دعا به حضرت عباس مستجاب نمی‌شود خود خدا هم می‌داند که این مستجاب شو نیست یعنی نمی‌شود که همه مردم کره زمین هر سال بروند مکه اصلاً در مکه جا برا ی اینهمه آدم نیست. با این حال که این دنیا به حضرت عباس مستجاب نمی‌شود و خود خدا هم می‌داند که این دعا مستجاب نمی‌شود باز هم می‌گوید که همه مردم بگویند که خدایا همه مردم هر سال بروند مکه. می‌گوید نه می‌خواهم فکرش را بکنی. تو فکرش را بکن و در خانه ات باش من به تو ثواب مکه می‌دهم. ما با نیت خیلی کارها می‌توانیم بکنیم. نیت شما این باشد که به همه سلام کنید حالا اگر هم یادتان رفت عیبی ندارد نیت شما این باشد که وقتی که صدقه می‌دهی فقط برای خودت ندهی برای رفع بلا از همه مسلمان‌ها بدهی. نیت بزرگ بکن وقتی که نیت بزرگ باشد آدم می‌تواند در همه خیرها شریک باشد. شما عزیزان نوجوان هستید، دختر و پسر از اول خودتان را با نیت در همه خیرهای هستی شریک کنید. وقتی انسان شریک شد دیگر غصه نمی‌خورد که چرا او دارد ولی من ندارم. من و بوعلی سینا هر دو به کتابخانه می‌رویم و دو ساعت مطالعه می‌کنیم، بوعلی سینا باهوش است سی تا مطلب می‌فهمد ولی من تیزهوش نیستم یک مطلب می‌فهمم. از در کتابخانه که بیرون می‌آییم، من و بوعلی سینا یک جور هستیم. چرا؟ برای اینکه قرآن نگفته است: «لَیْسَ لِلْإِنْسان‏ الا ما علم» بلکه گفته «إِلاَّ ما سَعى‏» (نجم/39) من سعی خودم را کردم. سعی من هم دو ساعت بود سعی او هم دو ساعت بود حالا او بیشتر از من فهمیده است. یک کسی صد تومان به نانوایی می‌دهد و یک کسی هم صدهزار تومان و هر دو نان می‌گیرند. به هر دو نان می‌دهند چون هر کسی به اندازه نیرو و توانش پول داده است. بیش از این نداشته و همین مقداری که داشته است را می‌دهد.

قرآن می‌فرماید: «لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ» (توبه/79) یک کسی دو سه تا خرما آورد که به جبهه کمک کند، پولدارها سر به سرش گذاشتند و گفتند که در جبهه جنگ است و این سه تا خرما آورده که کمک کند. حضرت فرمود که چرا او را مسخره کردید؟ این به مقداری که داشته است آورده و اجرش با کسی که صد میلیون برای جبهه کمک کرده است یکی است. چون او صد میلیون داشته و او هم سه تا خرما داشته است. هر چه که داشته‌اند داده اند. علی اصغر هر چقدر خون داشت داد. ابولفضل هم هر چقدر که خون داشت داد. اجرشان یکی است چون علی اصغر بیش از این خون نداشت. ما اگر به مقدار توانمان کار کنیم. هیچ وقت عقده‌ای نمی‌شویم. چرا سمت او رفتند و سمت دیگری نرفتند. هیچ، آرام آرام. دین خیلی آرام بخش است. خدایا آن آرامشی که با ذکر تو نصیب بندگان خوبت می‌کنی آن آرامش را نصیب همه امّت ما بفرما. هر چقدر که به عمر ما اضافه می‌کنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بی افزا. از همه شرکت کنندگان، از آیت الله قیوری، از ریاست محترم آموزش و پرورش، مدیران مناطق، از خواهرانی که از راه‌های دور و نزدیک آمده اید، از همه تشکر می‌کنم. من قابل نیستم که تشکر کنم و تشکر من اصلاً ارزشی ندارد. خداوند شاکر و شکور است اجرتان را از خدا بگیرید. علت اینکه این حرکت هم رشد کرد این است که نه بار سیاسی دارد، یعنی از این سئوال و جوابها نه می‌خواهیم وکیل و وزیر در بیاوریم و نه بار اقتصادی دارد یعنی هیچ هدق اقتصادی و سیاسی در آن نیست، فقط هدف این است که نسل نو جدی تر پای تلویزیون بنشینند و گوش بدهند و چون حرکت برای خدا شروع شد رشدی کرد که رشد فوق تصور بود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment