ابزار جنگ نرم دشمن(1)

1- تضعیف مکتب، رهبر و امّت
2- تبلیغات دشمن برای شکستن اهل ایمان
3- ایمان تاکتیکی، برای فریب اهل ایمان
4- بهره‌گیری از هنر، برای تضعیف باورهای دینی
5- مانورهای سیاسی و نظامی، برای قدرت نمایی
6- تحریم اقتصادی، برنامه همیشگی دشمن
7- برنامه‌ریزی دشمن برای ضربه زدن به مسلمانان
8- ترویج فرهنگ غربی، برای تضعیف حجاب اسلامی

موضوع: ابزار جنگ نرم دشمن(1)
تاریخ پخش: 29/03/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در این جلسه نیم ساعته راجع به جنگ نرم و ابزار جنگ نرم در قرآن می‌خواهم صحبت کنم. جنگ گرم را می‌دانید، بمباران، انفجار، شمشیر، جنگ سرد را هم معنایش را می‌دانید. جنگ نرم یعنی جنگ فرهنگی، بیایند مخ را عوض کنند، فکر را عوض کنند و شخصیت طرف را بشکنند و او را از خودش خالی کنند بگویند: تو پوک هستی. تو شخصیت نداری. اگر مثل ما بودی روشن فکر هستی. مثل دیگران هستی امل هستی. راه‌هایی که طرف را در هم می‌شکنند ولی توپ و تانک هم نیست. امروز عصر که من این بحث را وارسی می‌کردیم شاید سی، چهل آیه به ذهنم آمد و نوشتم. انشاءالله سعی کنیم سی، چهل آیه را در نیم ساعت بگوییم.
1- تضعیف مکتب، رهبر و امّت
ابزار جنگ نرم؛ موضوع بحث خوبی است اصلاً می‌تواند کتاب شود. می‌تواند مقاله علمی شود. مورد نیاز همه هست. جنگ نرم یعنی چه کنیم طرف را بشکنیم؟ تنش سالم است ولی خودش، خودش را خوار می‌داند. اول مکتب را تحقیر می‌کنند، تحقیر مکتب، مثلاً می‌گفتند: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» (انفال/31) اگر خواسته باشیم ما هم مثل قرآن می‌آوریم. قرآن چیز مهمی نیست. قرآن می‌گوید: من معجزه هستم. می‌گفتند: نه! تو معجزه نیستی، ما هم خواسته باشیم مثل قرآن را می‌آوریم. یعنی مکتب و قرآن را تحقیر می‌کنند. یا در آیه دیگر می‌گوید: «إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (انفال/31) قرآن مثل افسانه‌های پیشینیان است. افسانه است. «افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا» (انعام/21) اینها را بافته است. به خدا نسبت داده است. یعنی راه‌هایی برای اینکه قرآن را بشکنند. این یک راه.
2- قرآن را نمی‌شکنند، مردم را می‌شکنند. به پیغمبرها می‌گفتند: اینهایی که دور تو جمع شدند، مردم فهیم و فهمیده نیستند. اینها از این لات و لوت‌ها هستند. اراذل و اوباش هستند. «وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْی‏» (هود/27) اراذل در فارسی هم داریم. می‌گوییم: فلانی اراذل است. یعنی آدم‌های رذل دور پیغمبر جمع شدند. آدم‌های فرهیخته و تحصیل کرده نیستند. «بادِیَ الرَّأْی‏» یعنی آن هم در نگاه اول مرید می‌شوند. اراذل هم یک مقدار دقت کنند از پیغمبر دست برمی‌دارند. هم اراذل هستند، هم با نگاه سطحی مرید شدند. گاهی می‌گفتند: مگر ما خل هستیم که ایمان بیاوریم؟ «أَ نُؤْمِنُ‏ کَما آمَنَ السُّفَهاء» (بقره/13) اینهایی که ایمان آوردند سفیه و خل هستند، ما هم خل شویم. پس ببینید می‌گفتند: قرآن مهم نیست. مثل آن را می‌توانیم بیاوریم. «اساطیر الاولین» افسانه است. «افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا» بافته و به خدا نسبت داده است. این برای مکتب است. امت را می‌گفتند: اینها اراذل هستند، اینها خل هستند.
گاهی رهبر را تحقیر می‌کردند. می‌گفتند: این یک بچه یتیم بوده، پیغمبر اسلام! «أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ‏ رَسُولًا» (فرقان/41) این است که خدا او را پیغمبر کرده است؟ این شاعر است. «أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» (طور/30) شاعر است. یا می‌گفتند: کاهن است! «وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ‏» (حاقه/42) کاهن است، یعنی پیشگویی می‌کند. دیدید بعضی کف دست را می‌بینند و پیشگویی می‌کنند. یا می‌گفتند: شاعر است. می‌خواستند پیغمبر را بشکنند. یا می‌گفتند: کاهن است. پیشگو است. یا می‌گفتند: مجنون است. «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ‏» (حجر/6) دیوانه هستی، جن زده هستی. یا می‌گفتند: یک گروهی پشت پرده به او کمک می‌کنند. «أَعانَهُ‏ عَلَیْهِ‏ قَوْمٌ آخَرُون‏» (فرقان/4) یک تیمی پشت پرده دارد پیغمبر را اداره می‌کند، یا می‌گفتند: یک انسانی یواشکی یادش می‌دهد. «یُعَلِّمُهُ‏ بَشَر» (نحل/103) یک بشری «یُعَلِّمُهُ» تعلیم می‌دهد. حرف‌های پیغمبر از خودش نیست. یا یک کسی یادش می‌دهد یا یک تیم و گروهی کمکش می‌کنند. یا شاعر است یا کاهن است، یا مجنون است، گاهی هم فال بد می‌زدند. «یَطَّیَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَه‏» (اعراف/131) به موسی «طیر» یعنی فال بد می‌زنند. از وقتی آمد روزگار ما سیاه شد. مشکلاتشان را به گردن پیغمبر می‌گذاشتند. پس سه مورد شد. تضعیف مکتب، یعنی دین قرآن تو افسانه است. ما هم خواسته باشیم می‌توانیم مثل آن را بیاوریم. یا تضعیف مکتب، یا تضعیف امت یا تضعیف رهبر! یا مکتب را بشکنند، یا رهبر را بشکنند یا امت را بشکنند. تبلیغات می‌کنند. چه می‌کردند؟
2- تبلیغات دشمن برای شکستن اهل ایمان
دم دروازه مکه پنبه به مردم می‌دادند و می‌گفتند: این پنبه‌ها را در گوشتان بگذارید، کسی به نام محمد آیه می خواند (صلوات حضار) گولش را نخورید. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» (فصلت/26) به حرف‌هایش گوش ندهید. پنبه در گوشتان بگذارید تا حرف‌های پیغمبر در گوش شما اثر نکند. یا فرعون وقتی ساحرها را دعوت کرد گفت: با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید، «وَ قَدْ أَفْلَحَ‏ الْیَوْمَ‏ مَنِ اسْتَعْلى‏» (طه/64) اگر توانستید با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید، رستگار هستید. قرآن می‌گوید: «قَدْ أَفْلَحَ‏ الْمُؤْمِنُون‏»(مؤمنون/1) او می‌گوید: «قد افلح» کسی که موسی را بشکند. یا ساحرها می‌گفتند: «وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» (شعرا/44) به عزت فرعون غلبه با ماست. یعنی شعار می‌دادند ما پیروز هستیم. تبلیغات می‌کردند.
به قارون می‌گفتند: تو اینقدر پولدار هستی به فقرا بده. خدا به تو داده است. گفت: چه؟ خدا به من داده است. «إِنَّما أُوتِیتُهُ‏ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی‏» (قصص/78) «علمٍ عندی» یعنی علمی دارم که فوق تخصص دکترا هستم. فوق تخصص اقتصاددان‌ها هستم. کارشناس ارشد هستم. بخاطر آن مدیریت من، بخاطر آن برنامه‌های موفق اقتصادی من بود که به اینجا رسیدم، خدا به من داده! خدا به من نداده است. «اوتیته علی علمٍ عندی» یک علمی دارم می‌گفت: برای خود من است.
بعضی وقت‌ها برای اینکه جنگ نرم انجام بدهند، گفتند: یک عده ایمان تاکتیکی است. هستند می‌آید ریش می‌گذارد آدم فکر می‌کند خیلی آدم حزب اللهی است. بعد می‌بینی نه یک توطئه‌گر بود. ایمان تاکتیکی را برای شما بگویم.
3- ایمان تاکتیکی، برای فریب اهل ایمان
جمعی از دانه درشت‌های یهود گفتند: صبح می‌رویم به پیغمبر اسلام ایمان می‌آوریم. غروب کافر می‌شویم. می‌گوییم: نخیر! دو تا فایده دارد. یکی اینکه دیگر هیچ یهودی هوس مسلمان شدن نمی‌کند. می‌گوید: مگر ندیدی دانشمندان و فرهیختگان هم که صبح رفتند، ظهر برگشتند. اگر اسلام دین خوبی بود اینها برنمی‌گشتند. صبح رفتند و شب برگشتند. هم یهودی‌ها در یهودی بودن سفت می‌شوند، هم به فکر مسلمان شدن نمی‌افتند و هم مسلمان‌ها در دلشان می‌لرزند. می‌گوید: اِ… ما که به پیغمبر ایمان آوردیم، علمای یهود آمدند و غروب برگشتند. معلوم می‌شود حرف پیغمبر را ما می‌پسندیم. دانشمندان حرف‌های ایشان را نمی‌پسندند. پس یک طراحی کردند صبح ایمان بیاورید و غروب کافر شوید تا… نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. تا یهودی‌ها در یهودی بودن محکم شوند و مسلمان‌ها در اسلامشان سست شوند. این ایمان تاکتیکی است. طراحی که کردند خدا از طریق جبرئیل به پیغمبر گفت: به مردم بگو: امروز صبح یک عده ایمان می‌آورند. از ایمان آوردن آنها خوشحال نشوید. اینها تاکتیکشان است. غروب هم برمی‌گردند. نه از آمدن اینها شاد شوید و نه از رفتن اینها خوشحال شوید.
مثل اینکه من قبل از سخنرانی‌ام بگویم: آقا امروز هفت نفر از وسط جلسه من بلند می‌شوند می‌روند. حواستان جمع باشد این هفت نفر توطئه کردند که وسط سخنرانی بلند شویم برویم که همه ولوله بیافتد. وقتی شما در جریان بودید، وقتی هفت نفر هم رفتند. آب از آب تکان نمی‌خورد چون شما خبر داشتید و من به شما خبر دادم. ای پیغمبر به مردم بگو: امروز صبح جمعی از یهودی‌ها مسلمان می‌شوند. غروب هم برمی‌گردند، نه از آمدنشان شاد شوید و نه از رفتن آنها غصه بخورید. آیه را بخوانید. «آمِنُوا بِالَّذِی‏ أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ» (آل‌عمران/72)، «آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ» یعنی طرف صبح ایمان بیاورید. «وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ» آخر روز کافر شوید، «آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ» صبح ایمان بیاورید و غروب برگردید. اینها جنگ نرم است.
خدا افراد را حفظ می‌کند. خدا خوب هم حفظ می‌کند. یک روز عید الزهرا بود در ماه ربیع، طلبه‌ها تصمیم گرفتند با استادشان یک شوخی بکنند. یکی قبل از آمدن استاد گفت: استاد که روی منبر نشست، گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، درس امروز درباره چه مسأله‌ای است تا ایشان بسم الله گفت و بحث را شروع کرد همه بلند شویم برویم. این استاد روی منبر یخ کند. برنامه ریختند و خواستند با استاد شوخی کنند. استاد هم بالای منبر رفت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، بحث ما درباره‌ی… تا گفت: درباره‌ی همه بلند شدند رفتند. فهمید توطئه است. گفت: خیلی خوب خواستید دماغ مرا بسوزانید. حالا برگردید یک خاطره بشنوید. طلبه‌هایی که داشتند بیرون می‌رفتند، گفتند: برگردیم ببینیم استاد دماغ سوخته چه می‌گوید؟ گفت بنشینید برای تو بگویم. همین که نشستند، استاد از روی منبر پایین آمد و رفت. (خنده حضار)
این درس تاکتیکی، ایمان تاکتیکی، اینها جنگ نرم است. ما نباید با آمدن چهار نفر خوشحال شویم، با رفتن چهار قهر کنیم. چهار تا دختر بدحجاب می‌شوند، فکر می‌کنند دین رفت. نه دین سر جایش است. یک مورچه در استکان آب افتاد، شروع به داد زدن کرد. دنیا را آب برد. گفت: نخیر دنیا سر جایش است. تو در آب افتادی. در این هوای داغ به خصوص خوزستان، دهان روزه و هوای حدود 50 درجه با ریزگرد، مردم راهپیمایی می‌کنند و مرگ بر اسرائیل می‌گویند. روز به روز قدرت اسرائیل از لحاظ خرید اسلحه و حرامزادگی بیشتر می‌شود و روز به روز در دنیا ذلیل‌تر می‌شود. چرا؟ او تانک و توپ دارد،  ما عذاب مهین داریم.
سه رقم عذاب در قرآن است. عذاب الیم، «وَ لَهُمْ عَذابٌ‏ أَلِیمٌ» (بقره/10)‏ الیم با الف یعنی عذاب دردناک! یک عذاب داریم عذاب شدید. «عَذابٌ‏ شَدِید» (آل‌عمران/4) یک عذاب داریم، عذاب مهین است. «وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ‏ مُهِین‏» (بقره/90) فرقش  چیست؟ عذاب الیم، الیم با الف، عذاب دردناک، عذاب سخت، عذاب مهین یعنی همراه با اهانت. یک مثال بزنم.
گاهی یک کسی تق در گوش من می‌زند. چنان می‌زند که برق از چشم من می‌پرد. این عذاب شدید است. چون با سر و صدا در گوش من زد. گاهی شدید نیست درد دارد ولی صدا ندارد. مثل یک سوزن در استخوان من فرو می‌کند. سر و صدا ندارد ولی مغز استخوان مرا سوزاند. گاهی نه سوزن فرو می‌کند و نه سیلی می‌زند. تف می‌اندازد. تف نه صدا دارد و نه درد دارد. اما مهین، به من اهانت می‌شود. اسرائیل با عذاب شدید با مسلمان‌ها می‌جنگد. هی فلسطینی‌ها را می‌گیرد و زندان می‌کند. شکنجه و گرفتار یک عذاب شدید است. ما که می‌گوییم: مرگ بر اسرائیل عذاب مهین است. یعنی به اسرائیل توهین می‌کنیم. او با عذاب شدید جلوی ما می‌آید. ما اگر دستمان به عذاب شدید نرسد و جلوی آنها برویم، لااقل با عذاب مهین تحقیرش کنیم.
4- بهره‌گیری از هنر، برای تضعیف باورهای دینی
استفاده از هنر؛ حضرت موسی بنا شد سی شبانه روز در کوه طور عبادت کند. خداوند کتاب آسمانی تورات را به او بدهد. سی روز او چهل شب شد. این ده روز که حضرت موسی غیبت داشت، یک هنرمند مجسمه سازی به نام سامری طلاهای زن‌ها را گرفت، از طلاها یک مجسمه گوساله درست کرد، طوری که باد که می‌خورد صدا می‌کرد. می‌گفت: «هذا إِلهُکُم‏» (طه/88) خدای شما همین است. خدای موسی هم همین است. «فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ‏ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِی‏» «الهکم» خدای شما همین گوساله است و «اله موسی» خدای موسی هم همین است. یعنی با هنر افراد را منحرف کرد. جنگ نرم است! گاهی با هدیه!
هدهد نزد سلیمان آمد، سلیمان گفت: کجا بودی؟ گفت: از منطقه‌ای پرواز می‌کردم. دیدم مردم خورشید پرست هستند. پادشاه آنها خانمی است. تاج و تخت مهمی هم دارد. «وَ لَها عَرْشٌ‏ عَظِیمٌ» (نمل/23) حضرت سلیمان یک نامه‌ای داد. جناب خانم بالقیس، تو پادشاه کشوری هستی، خورشید پرست هستی. خورشید پرستی را رها کن و به خداوند ایمان بیاور. «إِنَّهُ‏ مِنْ‏ سُلَیْمانَ‏ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ،أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» (نمل/30 و 31) خانمی که پادشاه بود و بت پرست و خورشید پرست بود، نامه را دید و گفت: من فکر می‌کنم یک هدیه به او بدهیم ساکت شود. یک هدیه بدهیم ساکت شود. گفت: «وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ» (نمل/35) من یک هدیه برای او می‌فرستم، یک پولی به او بدهی ساکت می‌شود.
قرآن یک آیه دارد می‌گوید: بعضی از منافقین به پیغمبر اشکال می‌کردند که معلوم نیست زکات‌ها را به چه کسی می‌دهد؟ بردند، خوردند! می‌گوید: اگر یک خرده هم به خودش بدهی دیگر چیزی نمی‌گوید. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ‏ فِی الصَّدَقاتِ» (توبه/58) «یلمزک» همان «هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ». «یلمزُ» یعنی نیش ‌می‌زند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ‏ فِی الصَّدَقاتِ» درباره‌ی مالیات اسلامی و زکات نیش می‌زنند. می‌گوید: خودشان بین خودشان بردند و خوردند. «َإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» (توبه/58) اگر یک سکه کف دستش بگذاری، راضی می‌شود. «وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ» اما اگر به او ندهی می‌گویند: بردند و خوردند.
بچه خودش استخدام شود، می‌گوید: جمهوری اسلامی خوب است. بچه خودش استخدام نشود، می‌گوید: برو بابا پارتی بازی است. نورچشمی‌ها را بردند. این جنگ نرم است که آدم با یک هدیه‌ای خواسته باشد کسی را خام کند.
یک شب خوابیده بودم، ماه اردیبهشت بود. تلفن زنگ زد. آخر شب بود. گفتم: چه کسی است این وقت شب زنگ می‌زند؟ گفتم: بفرمایید! خواب آلود بودم. گفت: آقا تبریک عرض می‌کنم. گفتم: تبریک، برای چه؟ گفت: عید نوروز است. گفتم: الآن اردیبهشت است! تو داری فروردین را تبریک می‌گویی؟ گفت: حالا یادم آمده است. فردا صبح دیدم یک کاری با ما دارد. فهمیدم تبریک دیشب او برای کار امروز صبحش بوده است. گربه برای رضای خدا موش نمی‌گیرد.
5- مانورهای سیاسی و نظامی، برای قدرت نمایی
یک کسی یک کاری دارد، هدیه و رشوه می‌دهد. گاهی مانور سیاسی، هیأت‌هایی در شرق و غرب، قرآن می‌گوید: پیغمبر اگر دیدی مخالفین تو گروه گروه این کشور و آن کشور و این شهر و آن شهر می‌روند، «لا یَغُرَّنَّکَ‏ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد» (آل عمران/196) تقلب یعنی گردش. آدم متقلبی است یعنی آدم رنگ و وارنگی است. کسانی که رنگ و وارنگ هی هیأت ده نفره، بیست نفره، شصت نفره، صد نفره می‌روند و می‌آیند. این هیأت‌هایی که به این کشور و آن کشورها می‌روند و می‌آیند، دلتان را به این خوش نکنید. صد کشور در ایران آمدند، صد کشور ما رفتیم. خیلی خوب، خروجی‌اش چه شد؟ پیاز کیلویی یک قران ارزان شد؟
یک کسی کاشان به یکی از بستگان ما گفت: شما فامیل آقای قرائتی هستی؟ گفت: بله. گفت: خوش بحالت! چه آقای خوبی است؟ شروع کرد از من تعریف کردن. آن فامیل ما گفت: این فامیل ما آقای قرائتی با همه کمالاتش که گفتی، برای تو! یک بستنی بده بخوریم! حالا هی رفتند و آمدند، چه شد؟
یک طلبه‌ای سه تا کتاب بغل دستش بود. یک نفر قمی به او رسید گفت: اینها چیست؟ گفت: یکی رسائل است و یکی مکاسب است و یکی کفایه است. سه کتاب علمی برای شیخ انصاری و مرحوم آخوند است. گفت: آ شیخ! حرف حسابی دو کلمه است. این کتاب‌ها را دور بریز. البته حرفش غلط بود. ولی می‌خواستم بگویم: گاهی می‌گوید: قرائتی با شهرتش برای تو! اتاق مهمان‌خانه با چه مبلمانی! ببینم از پارسال تا به حال چند فقیر در این اتاق سیر شده است؟ اینقدر اتاق هست فرش ساده است ولی گروه گروه گرسنه داخل این می‌آید و غذا می‌خورد و می‌رود. اتاق‌هایی هم هست که مبلمانش ده‌ها میلیون تومان است ولی سال می‌آید و می‌رود یک کلاغ داخل این اتاق نمی‌شود.
6- تحریم اقتصادی، برنامه همیشگی دشمن
گاهی وقت‌ها می‌گوید: چرا شما اینها را دوست دارید؟ اینها که شما را دوست ندارند. چرا اینقدر خودت را می‌بازی؟ چرا تملق می‌گویی؟ «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ‏ وَ لا یُحِبُّونَکُم‏» (آل‌عمران/119) شما آنها را دوست دارید، آنها شما را دوست ندارند. شما بی‌خود با اینها… گاهی می‌گوید: آنها دوست دارند شما به دردسر بروید. اصلاً تحریم اقتصادی برای این است. «وَدُّوا ما عَنِتُّم‏» (آل‌عمران/118) عَنَت یعنی سختی! «وَدُّوا ما عَنِتُّم‏» یعنی دشمن می‌خواهد شما در مضیغه قرار بگیرید. می‌خواهد شما را در فشار قرار بدهد.
گاهی می‌گفتند: به پیغمبر پول ندهید تا اینهایی که دور پیغمبر هستند، فقر به آنها فشار بیاورد و دست بردارند. «لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى‏ یَنْفَضُّوا» (منافقون/7)
گاهی انسان را در فشار قرار می‌دهند. یکی از علمای اصفهان یک همسری داشت. همسر او با رضاشاه همفکر بود. رضاشاه عمامه‌ها را برمی‌داشت و این خانم هم اصرار داشت که عمامه‌ات را بردار. ایشان هم گفت: تو فهمیدی آخوند هستم زن من شدی. حالا تو از آخوندی خوشت نمی‌آید، من لباس خودم را می‌پوشم. من بخاطر رضای خانم از لباسم دست برنمی‌دارم. یکبار این خانم تصمیم گرفت که وقتی حاج آقا حمام رفت، حمام بیرون خانه بود. یک بقچه بست و یک کت و شلوار و یک پیراهن یقه دار را در یک بقچه پیچید و به حمام رفت. به حمامی گفت: حاج آقا اینجا آمده بقچه‌اش را عوض کرده است. این بقچه را بگیر و لباس‌های حاج آقا را در بقچه بگذار. حمامی هم از ماجرا خبر نداشت. بقچه این خانم را گرفت و عمامه و قبا را در بقچه پیچید و به این خانم داد. حضرت آیت الله که از حمام بیرون آمد، بقچه‌اش را باز کرد،دید کت و شوار است. گفت: لباس‌های من کو؟ گفت: یک خانمی آمد گفت: لباس‌های شما عوض شده است. اینها را آورد و عمامه و قبا را برد. گفت: این خانم می‌خواهد من تسلیم او شوم؟ با لنگ در خیابان‌های اصفهان آمد. هرچه گفتند: آقا کجا؟ گفت: نشد که زن همفکر رضاشاه شود. زن اگر حرف حق دارد می‌پذیریم. اما خواسته باشد زن داخل همفکر رضاشاه مرا خلع لباس کند من زیر بار نمی‌روم. گاهی وقت‌ها انسان را در مضیغه قرار می‌دهند. در مقابل عمل انجام شده. نخیر من نیستم.
گاهی تعریف‌های بی‌جا می‌کنیم. من یک جایی بودم یک آقایی بلند شد گفت: آیت الله قرائتی! من بلند شدم گفتم: من آیت الله نیستم. آیت الله به فقیه می‌گویند. من مجتهد نیستم. گفت: بنشین! این کت و شلواری‌ها الکی به هم دکتر و مهندس می‌گویند. بگذار ما آخوندها هم الکی به هم آیت الله بگوییم. گاهی الکی یک لقب به کسی می‌دهند. نه دکتر است،نه مهندس است، نه آیت الله است. برای اینکه خوششان بیاید. حضرت امیر می‌گوید: «یتقارضون الثناء» یعنی حمد و ثنا را به هم قرض می‌دهند. او تعریف او را می‌کند و او هم تعریف او را می‌کند و به هم نان قرض می‌دهند. در مقابل عمل انجام شده قرار ندهید.
آنها دوست دارند شما سازش کنید. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‏ فَیُدْهِنُون‏» (قلم/9) تُدهِن از دُهن است، دُهن یعنی روغن مالی، ما در فارسی می‌گوییم: ماست مالی! شیره مالی، اینها می‌گویند: روغن مالی! «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‏» دشمن دوست دارد سازش کنی، با تو کنار بیایند. تو سازش نکن. «وَدَّ الَّذِینَ‏ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ» (نساء/102) دشمن دوست دارد که شما غافل شوید. ولی شما مواظب باشید غافل نشوید. یک خاطره برای شما بگویم. زیادی گوش بدهید فنی است. ای کاش فیلم بود و سرباز قبلاً تمرین کرده بودیم. ولی شما خوش فکر هستید. حرف را می‌گیرید. بدون فیلم هم می‌گیرید. آدم با دست‌هایش هم می‌تواند یک چیزی را بگوید.
یکی از علما به قم آمده بود. یک بحث علمی با آیت الله العظمی بروجردی کرد. آیت الله العظمی بروجردی استاد همه مراجع موجود است و تمام مراجع تقریباً شاگرد استاد بروجردی بودند. یک بحث علمی کرد و آقای بروجردی گفت: بله، ماشاءالله! در استان شما چه علمایی است؟ گفت: بله، شما فکر می‌کنید همه علما در قم جمع شدند؟ فکر می‌کنید علمای ما تنبک می‌زنند؟ با دستش چنین کرد! آقای بروجردی گفت:ببین تنبک را اینطور می‌زنند. اینکه اینطور است داریه است. حالا آدم با دست و پایش هم می‌تواند حرف بزند.
سال اول انقلاب بود، یک پیرمرد ترکی بود خیلی شیرین. این مکه رفته بود و خواست به عرب‌ها بگوید: شما بی‌غیرت هستید. پا گشایتان را عوض کنید. بدهید ایرانی‌ها شاید عوض کردند. این می‌خواست انقلاب صادر کند ولی بنده خدا ترک بود، مثل فارس‌های ما، ما عربی بد نیستیم. او هم ترک بود و عربی بلد نبود. عرب ترکی نمی‌فهمید و ترک هم عربی نمی‌فهمید. ولی ببین چطور حرف می‌زدند. ایشان برداشت گفت: شاه شاه! شاه، شاه! قرآن… یعنی زیر آرنجش، خمینی، خمینی، قرآن… یعنی خمینی قرآن را بالا برد و شاه قرآن را پایین برد! این دو ساعت سخنرانی را با یک نمایش نشان داد. آدم اگر خواسته باشد انقلاب صادر کند، زبان هم نداشته باشد انقلاب را صادر می‌کند. نخواسته باشد انقلاب صادر کند اصلاً گوشش بدهکار نیست.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید، سیزده سال مکه تبلیغ کرد و 53 ساله شد. فشار مردم مکه باعث شد که جمعی حبشه رفتند و پیغمبر هم با جمعی مدینه آمدند. شش سالی مدینه بودند و خواستند عمره انجام بدهند، با جمعی عمره رفتند، تا خواستند وارد مکه شوند،مکه دست بت پرست‌ها بود. بیرون مکه آمدند و جلوی اینها را گرفتند و گفتند: نمی‌گذاریم بروید. مکه دست ما است و شما را راه نمی‌دهیم. نزدیک بود جنگ شود صلح شد. اسم صلحش را صلح حدیبیه گذاشتند. در آن صحنه که مسلمان‌ها و بت پرست‌ها در مقابل هم قرار گرفته بودند، بت پرست‌ها بیرون مدینه آمدند… ببخشید بیرون مکه… ظهر شد پیغمبر سر نماز رفت، همه اقتداء کردند. رئیس مشرکین گفت: عجب مراسمی دارند. یکی جلو می‌ایستد به نام پیغمبر و همه اقتدا می‌کنند. چرا جنگ کنیم؟ نماز بعد را که می‌خوانند تا سر نماز رفتند همه را به رگبار می‌بندیم! خودشان سرشان را زمین گذاشتند و اسلحه هم ندارند. همه را به رگبار ببندید. اینها خودشان تسلیم ما هستند. چرا ما جنگ کنیم؟ در ذهنش آمد برای نماز عصر برنامه‌ریزی کند.
7- برنامه‌ریزی دشمن برای ضربه زدن به مسلمانان
آیه نازل شد، جمله جمله بخوان. «وَ إِذا کُنْتَ‏ فِیهِمْ» (نساء/102) ای پیغمبر وقتی بین مردم هستی،‏ «فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ» خواستی نماز بخوانی. «فَلْتَقُمْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ» دویست نفری که با تو هستند، اقتدا نکنند. «طائفه» از این دویست نفر، یک صد نفری اقتدا کنند. «وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ» این صد نفری هم که اقتدا کردند، شمشیر بغلشان باشد. شمشیر به کمرشان باشد و اله اکبر بگویند. «فَإِذا سَجَدُوا» که اگر این صد نفر، پس 1- از دویست نفر صد نفر اقتدا کنند. 2- صد نفر هم اسلحه داشته باشند. که وقتی این صد نفر به تو اقتدا کردند، رفتند سجده کنند، «فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ» پشت سر شما صد نفر شیفت بدهند. یعنی صد نفر اقتداء کنند، صد نفر شیفت بدهند که دشمن به شما حمله نکند. «وَ لْتَأْتِ طائِفَهٌ أُخْرى» رکعت دوم، پیغمبر که بحول الله گفت، مسلمان‌ها رکعت دوم دیگر اقتدا نکنند، قصد فرادی کنند. حمد و قل هو الله را تند بخوانند. رکوع، سجود، تشهد، سلام، بدوند نزد کسانی که سر مرز هستند. آنهایی که لب مرز هستند بیایند… نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید… اینهایی که لب مرز هستند بیایند به رکوع رکعت…بگویید… دوم برسند. یعنی عدالت فقط در کود شیمیایی و تخم مرغ نیست. در نماز جماعت هم عدالت است. یعنی چه؟ یعنی بازاری، حاج آقا، نماز مغرب بخواند و زود به دکان برود و پسرش بیاید نماز عشاء را بخواند. الآن قد قامت الصلاه می‌گویند، هرچه نسل منقرض است مسجد می‌آید و هرچه جوان سوپردولوکس است، دارد زعفران می‌فروشد. یعنی نه! شنبه من، یکشنبه تو! ظهر تو نماز برو و عصر من می‌روم! درست نیست که بازاری‌های محترم پیرهایشان به مسجد بیایند و جوان‌ها تجارت کنند.
رکعت اول صد نفر اقتدا کنند با شمشیر. رکعت دوم صد تا منتهی دیگر شمشیر نگفته است. گفته: هم شمشیر و هم کلاه خود! «لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ» آیه اول اسلحه بود. آیه دوم می‌گوید: «حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ» حذر با «ح» و «ذ» یعنی کلاه خود. حالا اینجا اگر ارتشی باشد خیلی می‌شود از او امتحان خوبی گرفت. ارتشی‌ها، سپاهی‌ها، بسیجی‌ها، سؤال ایدئولوژی، چرا رکعت اول اسلحه کافی است و رکعت دوم هم اسلحه و هم کلاه خود؟ از نظر تاکتیک نظامی. رکعت اول چون طرف جا می‌خورد، یک شمشیر بس است. رکعت دوم چون بین رکعت اول و دوم چند لحظه طول می‌کشد ممکن است دشمن یک فکر نویی برای ضربه بزند. چون فکر نو برای ضربه زدن دارد، شما هم باید تاکتیک خودتان را قوی تر کنید. گرفتید چه شد؟
یکوقت مقام معظم رهبری نگفته در جمعیت می‌آید. این نمی‌خواهد… یک محافظ بس است. اما اگر گفتند: عید نوروز در صحن جامع صحبت می‌کند، از قبل هم رادیو و تلویزیون گفته است، باید ناودان‌ها و پشت بام و زیر پله و جایگاه، حفاظت قوی باشد. رکعت اول یک شمشیر بس است. رکعت دوم چون دشمن فرصت فکر دارد، پس شما هم حفاظت خودتان را زیاد کنید. رکعت اول «وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ» اسلحه بس است، شمشیر بس است. رکعت دوم «حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ». یک کلاه خود هم اضافه کن. یعنی چه؟ یعنی هرچه دشمن مجهزتر می‌شود شما باید حفاظت‌تان بیشتر شود.
8- ترویج فرهنگ غربی، برای تضعیف حجاب اسلامی
کسی که زنش خوشگل‌تر است، باید حجابش قوی‌تر باشد. این خوشگل است، فکر می‌کند حالا که خوشگل است بگذارد مردم هم او را ببینند. حلوای نذری نیست که هرکس یک انگشت بخورد. تو ناموست برای خودت است. نگذار چشم هرزه به خانمت نگاه کند. الحمدلله غیرت که داری. اگر به زبان بگوید: من زنت را دوست دارم. به تو برنمی‌خورد! چرا در گوشش می‌زنی. خوب با زبان نمی‌گوید، اما با نگاهی که می‌کند همینطور یعنی دوست دارم. دوست دارم! چطور با زبان بگوید غیرت شما جوش می‌آید. خوب با چشم‌هایش دارد زل می‌زند، به خصوص زوار امام رضا!
یکی از علمای مشهد که یکوقتی امام جمعه بود و دو پسرش شهید شدند. ایشان با جمعی از اصفهان به کربلا می‌روند. لب مرز، گمرک می‌گوید: من می‌خواهم خانمت را ببینم و با عکس گذرنامه تطبیق کنم؟ می‌گوید: خیلی خوب می‌خواهی خانم مرا ببینی یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه، من خودم می‌خواهم خانمت را ببینم. یک آیت الله بود. شوهر همشیره دکتر بهشتی، خودش هم آیت الله بهشتی بود حاج آقا مصطفی شوهر همشیره دکتر بهشتی شهید مظلوم هم بود. این می‌بیند رئیس گمرک می‌گوید: خودم می‌خواهم خانمت را ببینم، به غیرتش برمی‌خورد. گفت: غیرت من اجازه نمی‌دهد تو زن مرا ببینی! می‌خواهی تطبیق کنی یک خانم بیاید ببیند. گفت: تا زن تو را نبینم، نمی‌گذارم کربلا بروی. گفت: من کربلا نمی‌روم. باقی‌ها خانمشان را نشان دادند و کربلا رفتند. ایشان سه روز هم کنار مرز ایستاد و آخر هم به امام حسین اشاره کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله! یک آدم بد چشمی اصرار دارد زن مرا ببیند. من هم غیرتم اجازه نمی‌دهد. از همین‌جا خداحافظ! از مرز برگشت. از قصر شیرین به کرمانشاه خانه آیت الله اشرفی شهید محراب برگشت. گفت: برگشتی، گفت: یک چنین ماجرایی بود و ما از خیر کربلا گذشتیم که کسی زن ما را نبیند. آمدیم اصفهان، پسرش می‌گفت. آیت الله بود. مجتهد بود. بسیار با تقوا بود. بسیار با تقوا بود. پدر دو شهید و مجتهد بود. می‌گفت: باقی همسفرهایش که از کربلا آمدند به خانه این آقا آمدند که کربلا نرفت. گفتند: آمدیم یک معامله کنیم. همه ما که همسفر تو بودیم، ثواب کربلای رفته را به تو می‌دهیم و تو ثواب کربلای نرفته را به ما بده! امام حسین به آنها فهمانده بود که زیارت او قبول است که نیامد. شما که زیارت آمدید و زنتان را نشان رئیس گمرک دادید، را نپسندیدم. او را پسندیدم که غیرت ناموسی داشت.
یک مقداری حریم باید نگهداریم. خانم شما با امام رضا کار داری. زنده ما، مرده ما، در برزخ کار داریم. لااقل در حرم، در مسجد، وقتی جوان عذب است، در مغازه ایستادی این جوان ازدواج نکرده است، یک مقدار خودت را حفظ کن. دل این را برای چه می‌بری؟ چه چیزی گیرت می‌آید؟یا دین دارد یا دین ندارد. اگر دین داشته باشد دلش را می‌سوزانی و آه او تو را می‌گیرد. اگر هم دین نداشته باشد، یک نگاه بدی و سوء قصدی و یک … یک مقداری باید غیرت دینی ما بالا باشد.
جنگ نرم این است. بی‌حجابی جنگ نرم است. بدحجابی جنگ نرم است. بی‌هنری جنگ نرم است. بعد از انقلاب در کتاب‌های درسی یک مطالبی بود که وقتی خواستند عوض کنند سفارتخانه‌ها جیغ زدند. معلوم شد زمان شاه کتاب‌های آموزش و پرورش ما را با اشاره سفارتخانه‌ها می‌نوشتند. من یک جمله می‌گویم ببینید چه جنایتی در زمان شاه در آموزش و پرورش شد.
ایران در اثر حمله اعراب مسلمان شد. یعنی چه؟ یعنی ایرانی‌ها هویت ایرانی‌تان را حفظ کنید. اینکه مسلمان هستید، عرب‌ها به شما حمله کردند و اسلام را در ایران بردند. با زور شمشیر، اما یک جمله دیگر، ایران در اثر علاقه به اهل‌بیت اسلام را پذیرفت. ایران در اثر شمشیر عرب‌ها، ایران در اثر عشق به اهل بیت مسلمان شد. اینها یک کلمه است.
یک چیز دیگر بگویم. اسرائیل به لبنان حمله کرد. این یک معنا دارد. اسرائیل متقابلاً به لبنان حمله کرد. این متقابلاً یک کلمه بیشتر نیست. ولی افکار را عوض می‌کند. یعنی چه؟ یعنی اول حزب الله حمله کرده و بعد اسرائیل متقابلاً دفاع کرده است. گاهی در آموزش و پرورش و گاهی در روزنامه‌ها، گاهی در سایت‌ها، گاهی در اخبار، یک کلمه اضافه می‌کنند ولی با آن یک کلمه جنگ نرم را به پا می‌کنند. یعنی فکر شما را عوض می‌کنند.
نیم ساعت شد؟ 37 دقیقه شد؟ درجه انسان هم 37 درجه است. پس پیداست حالا سالم هستیم. خیلی خوب. من وقتی حرف می زنیم چانه‌ام گرم می‌شود اضافه حرف می‌زنم.
یک کسی روی منبر رفت، سخنرانی کند. یک کسی رفت روی پله‌های منبر نشست و اینطور کرد. فو فو فو… گفتند: چرا اینطور می‌کنی؟ گفت: این روی منبر رفته است. چانه‌اش گرم شود خیلی حرف می‌زند. من در پله‌ها نشستم فوت کنم چانه‌اش گرم نشود.
خدایا جنگ نرم و سرد را علیه اسلام و مسلمین خنثی و به ما بصیرت خنثی کردن مرحمت بفرما. خدایا حرکات ما را علیه کفر و به نفع اسلام قرار بده. هرچه ماه رمضان به خوب‌ها می‌دهی، به آبروی همان خوب‌ها همه آنها را به همه ما مرحمت بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment