آیات کوتاه و کلیدی قرآن

1- روحیه‌ی خشوع و تواضع، شرط نیایش و نماز
2- یاد خدا، عامل دریافت لطف خدا
3- مشکلات، مقدمه رشد و پرورش انسان
4- زشتی و زیبایی، تلخی و شیرینی، سختی و راحتی در کنار هم
5- سختی‌های دنیا، عامل دل کندن از دنیا
6- حرکات ورزشی، در انجام تکالیف دینی
7- نظارت خداوند بر اعمال بندگان
8- آثار بی‌اعتنایی به نماز در رزق و روزی

قابل توجه کاربران محترم:
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.

موضوع: آیات کوتاه و کلیدی قرآن

تاریخ پخش:  08/10/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در بین دهها بحث دیشب که مطالعه می‌کردم، به ذهنم آمد چند آیه‌ی کوتاه و کلیدی برای فرد و جامعه تفسیر کنم که می‌تواند تابلو باشد. سازمان‌ها، چه شهرداری، چه اداره‌ها، چه مدارس، هرکس مثلاً می‌خواهد یک چیزی بنویسد، بازاری، مغازه‌دار، پشت شیشه می‌خواهد یک کلمه‌ی کوچک بنویسد، اینها یک تابلوهای خوبی است. قرآن پر از این تابلوها است. حالا ما اینجا بتوانیم چند تا را بگوییم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

یکی از تابلوها این است. «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» (بقره/45)

1- روحیه‌ی خشوع و تواضع، شرط نیایش و نماز

1- «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» خیلی از همسرها می‌پرسند، که همسر ما نسبت به نماز سنگین است. بچه‌ی ما سنگین است. دامادم، عروسم، معلمین آموزش و پرورش، جوان است نماز می‌خواند می‌گوید: داداشم نماز برایش سنگین است. چه کنیم؟ قرآن می‌گوید: دلیل اینکه نسبت به نماز سنگین است، «إِنَّها لَکَبیرَهٌ» کبیر یعنی چه؟ سنگین و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» آن کسی که نماز برایش سنگین است، معلوم می‌شود خشوع ندارد. من مکرر گفتم ولی از چیزهایی است که باید صد بار دیگر هم بگوییم. این خشوع یعنی چه؟ می‌گویند: «فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعی است. خشوع یعنی شرمنده شود. آنهایی که نماز نمی‌خوانند شرمنده خدا نیستند. یک دوربین به آنها بدهی می‌گوید: مرا شرمنده کردی. خجالت مند کردی. اما خدا یک جفت دوربینش داده، هیچ‌ به خدا نمی‌گوید: شرمنده‌ام. با اینکه این دوربین دهها امتیاز بر آن دوربین دارد. ظریف‌تر، سبک‌تر، نود سال فیلم‌برداری می‌کند، عکسش را عوض نمی‌کنیم. هم ساده برمی‌دارد و هم رنگی، هم از دور برمی‌دارد و هم از نزدیک، از سه زاویه عکس برمی‌دارد. خودش اتوماتیک حفاظت شده، با اشک شور چون چشم با پی است، پی فاسد می‌شود، مگر اینکه در آب و نمک باشد، با مژه، با پلک، با ابرو، ما دوربین نزدمان مهم است ولی چشم برای ما مهم نیست.

با دو، سه مثقال پی رابطه‌ی ما با هستی قطع می‌شود. شما این را ببند. رابطه‌ات با تمام هستی قطع می‌شود. باز می‌کنی،با همه‌ی هستی برقرار می‌شود. خدا بین شما و هستی را با دو سه مثقال پی برقرار کرده است. عرض کردم این را من خودم هم خاطرم جمع است که تکرار کردم، ولی دوست دارم اینقدر تکرار کنم که تقریباً همه‌ی مردم ایران بشنوند. چون هر دفعه که ما می‌گوییم یک مقداری از مردم می‌شنوند و عده‌ای پای تلویزیون نیستند.

تلویزیون یک فیلمی را مکرر نشان داد. پیرمردی با جوانش پارک رفتند. پیرمرد از جوان پرسید: این چیه؟ گفت: گنجشک است. لحظاتی گذشت، گفت: چیه؟ دوباره گفت: گنجشک است. منتهی یک خرده تند تر. دفعه‌ی سوم جوان گفت: پدر گنجشک است! چند بار بگویم! با تشر گفت. پیرمرد رفت  دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر یک زمانی کوچولو بودی، تو را در همین پارک آوردم. دهها بار پرسیدی: این چیه؟ گفتم: عزیزم گنجشک است! قربانت بروم گنجشک است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشک است. تو دفعه‌ی سوم سر من داد زدی؟ این پسر شرمنده شد. این را خشوع می‌گویند. خشوع یعنی انسان شرمنده شود. خدایا من شرمنده‌ی تو هستم!

دولت به ما یک سیم برق می‌دهد، تا پولش را ندهیم می‌آید قطع می‌کند. تو صبح تا شب به ما خورشید می‌دهی، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما یک گلدان می‌خواهیم درست کنیم، کلی باید خرج کنیم. جنگلها را، دهها هکتار در دهها هکتار برای ما سبز نگه می‌داری. شرمنده‌ام، یک خرده آب به ما می‌دهند، پول از ما می‌گیرند. دائماً در زمستان که هست باران می‌فرستی فکر تابستان و هندوانه‌های ما هستی. زمستان باران می‌فرستی که ما در تابستان بی میوه نباشیم. شرمنده‌ام!

ما برای اینکه به نماز دعوت کنیم باید نعمت‌های خدا را یادمان بیاوریم. این آقایی که به شما حقوق می‌دهد مگر چقدر می‌دهد که از پای میز بلند نمی‌شوی. آخر نعمت‌های خدا که فوق این است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» اشکال دارد این آیه را با هم دوبار بخوانیم؟! این آیه را حفظ کنیم. «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» یک، دو، سه… محکم بخوانید! {همه حضار با هم می‌خوانند}

2- یاد خدا، عامل دریافت لطف خدا

آیه‌ی دوم، قرآن می‌گوید: «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ» (بقره/152) یاد من باشید، من هم یاد شما هستم. اگر به شما بگویند: هرکس تلفن کند، به مقام معظم رهبری خودش گوشی را برمی‌دارد. همه‌ی ایران زنگ می‌زنند، می‌گویند: ببینیم صدای خودش است! یک نفر خودش گوشی را برمی‌دارد، بگویند: رئیس جمهور خودش گوشی را برمی‌دارد. می‌گوید: تو یاد من باش، خودم گوشی را برمی‌دارم. «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ» یاد من باش، یاد شما هستم.ما اگر یاد خدا نباشیم، یاد چه کسی باشیم… یاد خدا خیلی مهم است. آنوقت اگر ما یاد خدا باشیم چیزی گیر  خدا نمی‌آید، ما اگر یاد خدا باشیم چیزی گیر خدا نمی‌آید، اما خدا توجه به ما کند خیلی چیز گیر ما می‌آید. «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ» دو کلمه‌ای، «فَاذْکُرُونی‏» یاد من باشید. «أَذْکُرْکُمْ»!

ذکر خدا چیست؟ بالاترین ذکر خدانماز است، «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (طه/14) بالاترین ذکر خدا قرآن است. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» (حجر/9) یعنی «نَحْنُ نَزَّلْنَا القرآن».

3- مشکلات، مقدمه رشد و پرورش انسان

جمله‌ی سوم، «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم‏» (بقره/216) این هم جمله‌ی قشنگی است. خیلی از مشکلات را حل می‌کند. «عَسى‏» یعنی چه بسا، «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا» چه بسا شما کراهت دارید، «شَیْئاً» از چیزهایی بدتان می‌آید. «وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم‏» ولی به نفع شماست. اینطور نیست که من خوشم نمی‌آید. ممکن است خوشمان نیاید، اما خیر ما در آن باشد. شما ماشینت به نرده می‌خورد، ناراحت می‌شوید، «تَکْرَهُوا» کراهت دارید، ناراحت می‌شوید. اما وقتی می‌آیی پایین می‌گویی: اوه، خوب شد به نرده خورد. اگر نرده نبود، در دره می‌افتادم. گاهی وقت‌ها یک بیماری جلوی یک بیماری سختی را می‌گیرد. ما نمی‌دانیم در این هستی چه خبر است.

یکی از خادمین امام رضا می‌گفت: چهارپایه‌های چوبی است که روی آن می‌روند و گلدان‌هایی که روی قبر است عوض می‌کنند. می‌گفت: دختری بود غش می‌کرد، دکتر و درمان هم چاره‌ای نیندیشیده بودند، یا چاره‌هایشان مفید نبود. بابای دختر، این دختر را حرم آورد. گفت: دختر جان، خودت پای ضریح امام رضا برو بگو: من که خسته شدم. دختر در جمعیت رفت و خودش را به ضریح چسباند. این بنده خدا که چهارپایه گذاشته بود گلدان را جا به جا کند، رفت گلدان کهنه را بدهد و گل نو روی قبر بگذارد.این گلدان از دستش افتاد و خورد روی سر این دختر! خون فوّاره زد! حالا رفتیم به امام رضا توسل پیدا کنیم، بدتر شد! هیچی، دختر را بیمارستان آوردند، می‌گفت: این خادم می‌گفت، من هم که گلدان عوض می‌کردم منتظر بودم بیایند مرا بگیرند. بگویند: دختر مرا…! یک روز، دو روز دیدیم هیچکس سراغ ما نیامد، بعد از چند روز دیدم که یک کسی با شیرینی و گل آمده، گفت: آن کسی که گلدان را برداشت که بود؟ گفتم: من، من منتظر هستم که ببینم هرچه جریمه است بدهم. گفت: نه، یک رگی پاره شد، مقداری که خون آمد، مرض حمله‌ی دختر من هم خوب شد. حالا آمدم به شما شیرینی بدهم. ما نمی‌دانیم چه سختی‌هایی…

جوانی عاشق دختری شد، خیره خیره نگاه کرد، رفت ببیند این دختر کیست و خانه‌اش کجاست، همینطور که می‌رفت سرش به یک دیوار خورد. یک کلوخی پرت شد و سر و صورتش خونی شد. برگشت امام ایشان را دید. گفت: چرا صورتت خونی است؟ گفت: آقا راستش را بخواهی چنین شده است. گفت: خدا تو را دوست دارد. چون دوستت دارد وسط کار حال تو را گرفت. اگر تو را دوست نمی‌داشت رهایت می‌کرد بروی تا به فساد برسی. خدا دوستت داشته که وسط راه حال تو را گرفته است. قرآن می‌فرماید: «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً» خیلی وقت‌ها چیزی را دوست نداری «وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم». ‏

4- زشتی و زیبایی، تلخی و شیرینی، سختی و راحتی در کنار هم

کسی بود شکلش خوشگل نبود، امام فرمود: این قبیله، بچه‌هایشان تیزهوش می‌شوند. اگر می‌خواهی بچه تیزهوش باشد، یک دو سه قدم از شکلش بیا پایین. گفت: من بچه‌ی تیزهوش می‌خواهم. گفت: اگر تیزهوش می‌خواهی با فلان قبیله ازدواج کن. فلان قبیله نمره‌ی شکلشان پایین است اما نمره‌ی هوششان بالا است. ما فکر می‌کنیم که اگر دختر خوشگل بود، شوهر خواهرمان هم فلانی بود، داماد فلانی هم شدیم، شغلمان هم چنین بود، خیر است. نمی‌دانیم!

الآن اگر شاه را از قبر بیرون بکشند، بگویند: می‌خواهی شاه شوی؟ می‌گوید: نه! چرا؟ می‌گوید: اینقدر مرگ بر شاه گفتند که تمام لذت‌های جاوید شاه از بین رفت. اگر شلغم فروش بودیم راحت‌تر بودیم. نه زنده باد، نه مرده باد! کسی نباید ناراحت باشد، بله اگر مقصر هستی از تقصیر خودت ناراحت باش. چرا روی حوض نرده نگذاشتند و بچه‌ی من افتاد؟ چرا سیگار کشیدم و تنگی سینه پیدا کردم؟ چرا این را بی‌مشورت انجام دادم؟ چرا این تلخی پیش آمد؟ البته تلخی‌ها را مقصر خودم هستم، چون امام کاظم فرمود، امام هفتم. فرمود: اگر کسی پول حلالی را ندهد، مثلاً خمس نمی‌دهد. فکر می‌کند ده میلیونش هشت میلیون می‌شود، حیفم می‌آید. امام کاظم فرمود: به اینها بگویید: کسانی که پول حقی را ندهند، خدا زندگی‌شان را چنان می‌پیچاند، تا دو برابر ان دو میلیون یعنی چهار میلیون ضرر کنند. اگر یک ضرر چهار میلیونی دیدی، ببین کجا باید دو میلیون بدهی؟

سنگی را در جاده می‌بینی. بیا کنار بیانداز. نگو: به ما چه! ما که نینداختیم! می‌گویی: به ما چه؟ بی اعتنا هستی. یک کسی، یک مشکلی برایت پیش می‌آورد، دو برابر… در نماز هستی خوب دو تا دعا بخوان. حدیث داریم بعد از نماز واجب دعا مستجاب است. می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه» می‌دود! خدا به فرشته‌ها می‌گوید: به این بگو کجا می روی؟ ریشت دست من است! از اینجا می‌دوی و پشت چراغ قرمز می‌ایستی. تیز بازی نکن. لااقل با خدا تیز بازی نکنید. گاهی که تلخی پیش می‌آید ما باید راضی باشیم. این تلخی‌ها مقدمه‌ی چیزی است. گاهی زیر پایمان را داغ می‌کنند، فکر می‌کنیم بد است، نه داغ می‌کنند که برویم. چون اگر زیر پایمان را داغ نکنند، می‌ایستیم. تلخی‌ها باعث می‌شود که آدم دل از دنیا بکند.

5- سختی‌های دنیا، عامل دل کندن از دنیا

من تا حالا به بسیاری از پیرمردها گفتم: حتی به بعضی از پیرزن‌ها گفتم: می‌خواهی برگردی دوباره جوان شوی؟ گفت: نه، نه! اگر این تلخی‌ها نبود، همه به دنیا می‌چسبیدیم. تلخی‌ها باعث می‌شود که انسان بگوید: خوب این همه بچه شد ما این همه جان کندیم؟ این تلخی که از بچه‌ات می‌بینی، این همین شیرینی است. یعنی دل به هیچ‌کس خوش نکن. دل به هیچ‌کس خوش نکن. به پول دل خوش نکن. می‌بینی پول داشتی و همین پول باعث ذلت تو شد. به مدرک دکترا دل خوش نکن. ممکن است همین مدرک دکترا عامل سقوط تو شود. به شهر بزرگ دل خوش نکن. ممکن است همین شهر بزرگ عمرت را دارد می‌سوزاند. هرکس در تهران زندگی کند میانگین سه ساعت تقریباً، میانگین روزی سه ساعت عمرش در ماشین است. سه ساعت یک هشتم 24 ساعت است. یعنی ما یک هشتم عمرمان در ماشین است. یعنی تمام هشتاد ساله‌‌های تهران هفتاد سال عمر می‌کنند. اگر تفرش زندگی می‌کرد، اگر نائین زندگی می‌کرد، مراغه زندگی می‌کرد، اگر شهرهای جهرم و جیرفت زندگی می‌کرد هشتاد سالش، هشتاد سال بود. آمده تهران آنوقت آنجا خانه‌اش بزرگ است، اینجا خانه‌اش تنگ است، عوضش پشت خانه‌اش سنگ مرمر است. در خانه خفه می‌شود، پشت خانه سنگ مرمر است. ده سال هم از عمرش کم شده، متوجه هم نیست! آنوقت آن زن جهرمی و مراغه‌ای و نائینی می‌گوید که: ما شانس نداریم، شوهر خواهر ما تهران رفت… اوه… چی چی سوت می‌کشی! هوا سالم می‌خوری،

تبلیغ در شهرهای کوچک آسان است. مثلاً در یک شهر کوچک با یک جعبه پرتقال می‌شود بیست نفر، پنجاه نفر را جمع کرد. تهران هرکس می‌خواهد در یک جلسه‌ی نهج‌البلاغه بیاید، فکر می‌کند یک ساعت و نیم برود و یک ساعت و نیم برگردد، یک ساعت و نیم یک پروژه است. ولی شهرهای کوچک، کلاس‌هایش، درس‌هایش، صله رحمش… فاصله‌های دور صله رحم را سالیانه کرد. فقط عید! سه سالی یکبار و دوبار، مرگ و عزایی باشد.شهرهای کوچک ارتباطاتشان نزدیک‌تر است. انوقت ما گاهی وقت‌ها دیگر در روستاها هم زمین ورزش می‌سازیم. در روستا زمین ورزش ساختن مثل فواره در اقیانوس اطلس است. آخر روستا آب است و خاک است و اصلاً خود ورزش بهترین کشاورزی است. ما از بچه روستایی بیل می‌گیریم، فوتبال دستش می‌دهیم.بعد هم فکر می‌کنیم خدمات ارائه دادیم. نخیر! کار بیخودی کردی. فکر می‌کنیم اگر قالی ابریشمی را کنار بگذاریم، دست‌هایمان را لاک بزنیم، ماشین نویس شویم، این ایجاد اشتغال است. این ایجاد اشتغال نیست. تو هم نباشی کس دیگری ماشین می‌نویسد. قالی ابریشم چند میلیون آدم را به نان رسانده است. چند میلیون آدم را به نان رسانده است؟ حالا من دیپلم هستم باز هم قالی ببافم؟ اصلاً فکر ما عوض شده است. ما فکر می‌کنیم دیپلم قالی ببافد ننگ است. اگر کسی مثلاً لیسانس بگیرد و کار کند ننگ است، ولذا هی دنبال اداره می‌گردیم. این مشکل را ما کراهت داریم از کار.

همسر بنده در اول جوانی‌اش سال اول‌ ازدواج یک قالی ابریشمی بافت. آن سرمایه شد برای اینکه ما دادیم و یک خانه رهن کردیم. آن خانه‌ی رهن را بعد خانه‌ی خشتی خریدیم. بعد خانه‌ی آجری خریدیم. الآن بخشی از زندگی من به خاطر همان هنر خانم من است. چند تا از این خانم‌های ماشین نویس شوهرهایشان را خانه‌دار کرده‌اند؟ 500 تومان می‌گیرند، باید صد تومان هم رویش بگذارند، پول آرایش را بدهند، با پیراهن ساده که نمی‌شود اداره رفت. ما در دنیای خیال هستیم. مسؤولین ما فکر می‌کنند در روستا زمین ورزش بسازند، پول زمین ورزش را به روستایی بدهید چاه آب بزند. هرچه می‌خواهد ورزش کند، در همان کشاورزی ورزش هست. خدا در کشاورزی ورزش جاسازی کرده است. اصلاً عبادات ما پایه‌اش در ورزش است. می‌گوید: هر قدمی که برای نماز برداری. هر قدمی که برای تحصیل علم برداری. هر قدمی که برای صله رحم برداری. یعنی ثواب‌ها را روی قدم زدن برده است. اسلام اتوماتیک ورزش را گذاشته است.

ما صله رحم نمی کنیم، مسجدمان هم خلوت است، صله رحم هم سالی یکبار است، آنوقت می‌گوییم چه کنیم؟می‌گوییم: 5تومان رنو بگذاریم، مردم به اسم روزی با نمی‌دانم چه… با عمل سزارین، با زور رنو، مردم را می‌کشانیم چند قدم راه بروند.

6- حرکات ورزشی، در انجام تکالیف دینی

اسلام گفته: «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه» بدو! مردم اگر وقت نماز مسجد بروند اتوماتیک ورزش درست می‌شود. صله‌ی رحم، تحصیل علم، اینهایی که می‌گویم حدیث است. هر قدمی که برای تحصیل علم برداری، هر قدمی که برای صله رحم برداری، هر قدمی که برای مسجد برداری، اصلاً قدم زدن جزء دین ما است. «خَیْرُ مَا تَدَاوَیْتُمْ بِه‏ المشی» حدیث داریم بهترین دوای هر بیماری راه رفتن است. حدیث است. «خَیْرُ مَا تَدَاوَیْتُمْ» بهترین چیزی که «تداویتم» یعنی دوا، بهترین چیزی که باعث دوا است قدم زدن است. ما ورزشمان در دین است. رکوع و سجود ما یک ورزشی است‏ در نماز جاسازی شده است. البته رکوع و سجود برای ورزش نیست. رکوع و سجود برای قرب به خدا است، منتهی این قرب به خدا، برای نشاط به ما گفتند: با وضو باش. با وضو باش، نه اینکه مثل بعضی از آدم‌هایی که متوجه نیستند، دین را هم بد می‌فهمند. بعضی‌ها برای اینکه با وضو باشد، دو ساعت ادرارش را نگه می‌دارد می‌گوید: می‌خواهم وضویم باطل نشود! این غلط است. بی وضو باشی ثوابش بیشتر است. نه اینکه ادرارت را نگه دار با وضو باشی. یعنی بعد از دست‌شویی سعی کنید مرتب، با وضو باشید یعنی روزی چند بار صورتت را بشوی. خود اینکه انسان روزی چند بار صورتش را بشوید، هم عبادت است و هم هی نشاطش را تجدید می‌کند.

یک راننده می‌گفت: آقای قرائتی کار به نماز من نداشته باش. خدا پدرت را بیامرزد با این مسجدهایی که در جاده ساختی. گفتم: من نساختم، تبلیغ کردم مردم ساختند! می‌گفت: من کاری به نمازش ندارم. همین که پیاده می‌شویم، دستشویی می‌رویم، صورتمان را می‌شوییم، تصادفمان کم می‌شود. از خواب آلودگی بیرون می‌آییم یک بادی به صورتمان می‌خورد. ما اگر در جاده‌ها مسجد بسازیم تصادف کم می‌شود. لازم نیست جریمه را صد هزار تومان، دویست هزار تومان کنیم.

7- نظارت خداوند بر اعمال بندگان

دیگر چه؟ مسأله‌ی دیگر. جمله‌ی «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ» (بقره/223) «وَ اعْلَمُوا» بدانید، «أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ» شما با خدا ملاقات می‌کنید. در جاده گاهی وقت‌ها ما داریم می‌رویم، می‌بینیم راننده سرعت را کم کرد. گفتیم: چرا کم کردی؟ گفت: جلو پلیس است. البته از این معلوم می‌شود خودمان هم خلافکار هستیم. من که رانندگی بلد نیستم، آنهایی که می‌روند. ولی یکبار می‌بینند کم شد، می‌گویند: چه شد؟ می‌گویید: پلیس ایستاده! ما اگر بدانیم با پلیس ملاقات می‌کنیم کنترل می‌کنیم. بدانیم «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) بدانیم خدا در کمین است.

یکی از علمای نجف نقل شد که وقتی می‌خواست ایران بیاید، نزد استادش رفت و گفت: آقا ما سالها در نجف درس خواندیم، می‌خواهیم به ایران برویم. یک جمله‌ی یادگاری به من بدهید. این جمله یادگاری: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» (علق/14) بشر نمی‌داند خدا او را می‌بیند. خدا می‌بیند. چرا کم فروشی می‌کنی؟ بازرس نمی‌خواهیم. اگر این آقای فروشنده بداند که خدا او را می‌بیند. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کم فروشی نکنید. بعد می‌گوید: «أَ لَا یَظُنُّ أُوْلَئکَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِیَوْمٍ عَظِیمٍ» (مطففین/4و5) نمی‌دانی تو روز قیامت مبعوث می‌شوی و باید جواب این کم‌فروشی را بدهی. نمی‌دانی لقمه‌ی حرام که در شکم بچه‌ات رفت، این بچه‌ات فاسد می‌شود و باید پول بدهی و او را از زندان بیرون بیاوری.

حدیث بخوانم، نه یکی و دوتا. یک هیأت حدیث داریم. رزق همه حلال اندازه‌گیری شده است. کسانی که حالا شما هم در شهرداری هستید. فرق نمی‌کند. شهرداری و همه اداره‌ها، اگر خدای نکرده با رشوه کسی گول خورد، فکر می‌کند یک میلیون گرفت و کار این را حل کرد. این یک میلیون از گلویت پایین نمی‌رود. یعنی بعد عروست، دامادت، پسرت، همسرت، شریکت، یک کاری می‌کند این یک میلیون از گلویت در بیاید. حدیث داریم نه یکی و دو تا و چند تا، کلی حدیث داریم که رزق همه‌ی شما از حلال اندازه‌گیری شده است. کسانی که به حرام می‌پرند، خدا از حلال کمشان می‌گذارد.

8- آثار بی‌اعتنایی به نماز در رزق و روزی

آقای بازاری رزق شما اندازه شده است. امروز چقدر باید گیرت بیاید. سر ظهر «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه»  می‌گویند، شما می‌بینی تا حالا مشتری نیامده، حالا هم که ظهر است. حالا نماز را باشد عصر می‌خوانیم، مشتری را نگه داریم! تو مشتری را نگه می‌داری، یک مبلغی سود از این مشتری می‌گیری. فکر نکنی زرنگ هستی. می‌دانی چرا؟ همین مقداری که از وقت نماز به نماز بی‌اعتنایی کردی، چون خدا گفته «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکا» (طه/124) آیه‌ی قرآن است. کسی که از ذکر خدا غافل شود زندگی‌اش را تاب می‌دهیم. الآن زندگی‌ات گشاد شد؟ پول گرفتی؟ عصری یک کسی در دکان می‌آید، دو سه ساعت هم معطلت می‌کند، آخرش می‌گوید: بسیار خوب، حالا برمی گردیم «إِنْ شاءَ اللَّه‏»… من بروم آن طرف بازار و برگردم. یعنی عمرت را گرفته، سرت را بند کرده، آخرش هم از تو نخرید. اگر ظهر مسجد می‌رفتی، خدا به این مشتری الهام می‌کرد که از تو بخرد. ولی چون تو به خدا بی‌اعتنایی کردی، خدا به مشتری می‌گوید: به این مشتری بی‌اعتنایی کن. برو از یک دکان دیگر بگیر! جنس را از تو می‌گیرد، الافت هم می‌کند و جای دیگر می‌رود. یکبار دیگر بخوانم. حدیث‌های زیادی داریم که رزق همه‌ی مردم از حلال اندازه‌گیری شده است. کسانی که به حرام می‌پرند، خدا سهم حلالشان را کم می‌گذارد. روز قیامت هم یقه‌شان را می‌گیرد که چرا حرام‌خواری کردید؟ نمی‌شود گفت خیلی خوب حالا ما یک دو میلیونی حرام خوردیم، دو میلیون را از ناخن‌های ما بیرون کشیدی. بس است دیگر! می‌گوید: نه! این برای دنیا بود، آخرت هم باید جواب بدهی. سراغ رشوه نرویم. اگر رزق ما نباشد از گلوی ما پایین نمی‌رود.

یکی از دوستان می‌گفت: یک کسی می گفت من امروز برنامه‌ریزی می‌کنم، برای یک خواب راحت. گفتند: چه می‌کنی؟ همه‌ی افراد خانه را بیرون کرد، دو شاخه را هم کشید، زنگ در خانه را هم قطع کرد. گفت: یک استراحت مطلق. صد در صد! می گفت: تا خوابیدم دو تا گربه از خانه‌ی همسایه آمدند بالای سر من چنان به هم پریدند، یک متر بالا پریدم. بلند شدم دوباره دو شاخه را گذاشتم گفتم: خدایا خوابم هم تو بده! من در مقابل تو گفتم: من، حال مرا گرفتی!خواب من با توست، بیداری من با توست، «إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏» (انعام/162) «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»، «اقوم» یعنی بلند می‌شوم، «اقعد» یعنی می‌نشینم. خدایا «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ» دست خدا را ببینید. دست خدا را ببینید. ابر قدرت دنیا در عراق می‌آید با عزت، جمعیتی را می‌کشد، خودش را منفور می کند. قیامتش را سیاه می‌کند و بعد هم با ذلت بیرون می‌رود. حالا آدم می‌فهمد این دعا یعنی چه؟ در دعای ماه شعبان است. می‌گوید: «اِلَهی بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی» (بحارالانوار/ج91/ص96) زیادی من دست توست، نقص من دست توست. عزت دست توست، ذلت دست توست.

44 رادیو در دنیا به امام زمان جنگ جسارت می‌کرد. و 44 رادیو از صدام تعریف می‌کرد. حالا بیایید «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین‏» را ببینید. صدام چه شد، امام چه شد! نفس امام بعد از سالها در لبنان کار خودش را کرد و نفس امام در مصر و در دنیا کار خودش را کرد. الآن امام در دنیا چند تا عاشق دارد و صدام چند تا عاشق دارد؟ مواظب لقمه‌ها باشید. در شهرداری هستید. کار مردم را زود راه بیاندازید. کار مردم را زود راه بیاندازید.

در ایران خانه ساختن مساوی است با فرودگاه مالزی. در مالزی سفیر گفت: می‌خواهی ببینی فرودگاه چقدر بزرگ است؟گفتیم: بله. سوار ماشینمان کرد، تا ماشین می‌رفت، با ماشین، بعد هم ما را برد با قطار، در قطار. گفت: این فرودگاه را سه ساله ساختند. گفتند: اِ… خانه‌ی عمه‌ مرا هم سه ساله ساختند. (خنده حضار) گفت: خانه‌ی عمه‌ی شما دست شهرداری‌هاست. یک کارهایی را زود راه بیاندازید. لفتش می‌دهیم.

با یک کسی کار داشتم، در تلفن گفت: به ت…تدریج! گفتیم: خوب بگو: به تدریج، یعنی کم کم! گفت: نه! خود کلمه‌ی به تدریج را هم من به تدریج می‌گویم. لفتش می‌دهیم. همه ی کارها را می‌شود.     

در چین بودم، زمینی که پنبه می‌کارند، همانجا کارخانه است. که دانه‌ها را از پنبه جدا می‌کنند. در همان زمین، کارخانه‌ای است که از دانه‌ها روغن می‌گیرند. در همان زمین، پارچه بافی است، در همان زمین، خیاطی می‌کنند. از همان زمین پیراهن چینی مکه می‌رود. ما ذوب آهنمان یکجا است و معدنش یک جای دیگر. معدنش کرمان است، ذوبش اصفهان است، مصرفش مراغه! بد مدیریت می‌کنیم. قرآن یک آیه برای مدیریت بد دارد. می‌گوید: «سَخَّرَ لَکُم‏ الارض» زمین را به تو دادم. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهیم/23) خورشید و ماه را به تو دادم. یعنی نور به تو دادم، زمین به تو دادم. «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) آب هم به تو دادم. «سَخَّرَ لَکُمُ» یک آیه داریم پنج، شش تا «سخر» دارد. یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به تو دادم. آخرش می‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) تو بی عرضه هستی. وگرنه عوض چهار سال درس، می‌شود دو سال درس خواند لیسانس گرفت. شش ماه دانشگاه تعطیل است. شش ماه حوزه تعطیل است. 15 روز تعطیلی عید دارد، نمی‌دانم سه ماه تابستان دارد، بین ترم دارد، جمعش کنیم دو سال بیشتر نمی‌شود. حوزه هم همینطور است. ماه رمضان تعطیل است، تابستان تعطیل است، اگر «رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) راه بیفتد، برویم گرمسیر، برویم … مثل عشایر. داغ شد بندر عباس، اراک بروند. بوشهر داغ شد، ملایر بروند. اگر «رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» راه بیفتد، هم طلبه‌ها، هم دانشجوها زودتر به نتیجه می‌رسید. لفتش ندهید. لفتش می‌دهیم، یک چیزی را لفت می‌دهیم. عمرمان را ضایع می‌کنیم، استعدادهایمان را ضایع می‌کنیم.

امیدوارم که یک برنامه‌ریزی شود، کارها در هم فشرده‌تر، مفیدتر، جمع و جورتر، خدمات راحت‌تر، بی منت‌تر، سریع‌تر باشد. خوب سه چهار تا آیه را امروز با هم صحبت کردیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بستر اخلاقی گسترش نماز در جامعه کدام است؟
1) خشوع و تواضع
2) زهد و قناعت
3) رحمت و محبت
2- در فرهنگ قرآن، بالاترین ذکر خدا چیست؟
1) اقامه نماز
2) تلاوت قرآن
3) هر دو مورد
3- از نظر قرآن، خیر و نفع انسان در چیست؟
1) آسایش و راحتی
2) سختی و تلخی
3) کم خوری و کم خوابی
4- آیه 14 سوره علق بر چه امری تأکید دارد؟
1) علم و قدرت خدا
2) نظارت خدا بر کارهای ما
3) در کمین بودن خدا
5- بر اساس آیه 124 سوره طه، عامل گرفتاری‌های زندگی چیست؟
1) بی‌اعتنایی به مردم
2) بی‌اعتنایی به نماز و یاد خدا
3) ترک تلاش و کوشش

Comments (0)
Add Comment