آسیب‌های اجتماعی (2)

1- خدمت به دیگران، شرکت در کارهای نیک آنان
2- حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها)، پرستار بازماندگان واقعه عاشورا
3- نقش حاکمان نااهل در آسیب‌های اجتماعی
4- تحقیر و تملّق از آسیب‌های رایج در جامعه
5- خطر سکوت عالمان در برابر منکرات اجتماعی
6- شرم و حیای بجا و نابجا
7- خطر عقب‌نشینی از اصول و ارزش‌های دینی

موضوع: آسیب‌های اجتماعی (2)

تاریخ پخش: 10/02/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث ما در آستانه‌ی تولد حضرت زینب، روز پرستار پخش می‌شود. این روز عزیز را به همه‌ی مردم و به پرستارهای عزیز تبریک می‌گویم. یک حدیث برای پرستاری الآن در ذهنم هست می‌گویم. بعد بحثم چیز دیگر است. ولی حالا روز پرستار می‌ارزد که این حدیث را بخوانم. اصولاً همه‌ی کارهایی که خدمات است، حالا چه خدمات امنیتی، رفاهی، آتش نشانی، نظافت شهر، پلیس، اورژانس، اصلاً شما به کارهای خدماتی نگاه کم نکنید.

1- خدمت به دیگران، شرکت در کارهای نیک آنان

عدّه‌ای مکّه رفتند. کفش‌هایشان را پهلوی یک نفر گذاشتند. گفتند: تو از این کفش‌ها حفاظت کن. ساک و نمی‌دانم کفش و هرچه داشتند، اسباب، وسایل دستی را پهلوی او گذاشتند،گفتند: تو بنشین محافظ اینها باش. ما برویم اعمال حج را انجام بدهیم. دور خانه‌ی خدا طواف کنیم. حضرت به آن کسی که پهلوی کفش‌ها نشسته بود، فرمود: تو که حافظ کفش هستی ثوابت کمتر از آن کسی که طواف می‌کند، نیست. یک وقت انسان غصه نخورد که این چه شغلی است. نه جمعه داریم، نه پنجشنبه داریم. نه تابستان داریم. نه زمستان داریم. کار سخت است. درآمدش نمی‌دانم، کارهایی هست درآمدش بیشتر است، رفاهش بیشتر است. کار ما هم درآمدش یا ناقص است، یا کم است، یا متوسط است، کارش هم سخت است. این برای خدمات.

و اما پرستارها. گروهی مکه رفتند. در مدینه یکی مریض شد. یک نفر گفت: من پهلوی این بیمار می‌مانم، برای این بیمار غذا درست می‌کنم. باقی‌ها حرم پیغمبر رفتند. حضرت فرمود: ثواب آن پرستاری که کنار بیمار بایستد و برای بیمار غذا درست می‌کند، ثواب او کمتر از شما که آمده‌اید زیارت پیغمبر نیست.

خدمات در خانه هم همینطور است. بنده اگر در تلویزیون حدیث می‌گویم، حتماً همسر من در کار من شریک است. نباید او بگوید: چرا من غذا درست کنم، شوهر من در تلویزیون بلبل زبانی کند؟ اگر کار من، اگر، اگر کار من ثوابی داشته باشد، همسر من، آن راننده‌ای هم که مرا آورده او هم شریک است. آن کسی که برق اینجا را تعمیر کرد. آنکسی که پشت دوربین ایستاده است. آنکسی که این چاله و چوله‌های خیابان را صاف می‌کند که من به مقصد برسم. یعنی خلاصه قرآن می‌گوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل‌عمران/195) همه از همدیگر هستند و همه در کارهای خیر هم شریک هستند. آنجا هم که نمی‌توانیم شریک باشیم، حتی با دعا می‌توانیم شریک باشیم.

در یکی از جبهه‌ها پیروزی پیش آمد. یک نفر به امیرالمومنین گفت: کاش فلانی بود این پیروزی امروز ما را می دید. حضرت فرمود: او در این پیروزی شریک است. گفت: آخر او نیست. مرحوم شده است. فرمود: چون دل او با ما است، در اجر ما شریک است. یعنی اگر ما دلمان این باشد در همه‌ی خیرهای هستی می‌توانیم شریک باشیم، الآن در آفریقا، در اروپا، در آمریکا، در اسپانیا، در آن طرف دنیا یک کار خیری می‌شود شما اگر به آن کار خیر دل ببندی و علاقه‌مند شوی و به آن کار خیر دعا کنی، لازم نیست که شما می‌گویی: رزمندگان ما را وقتی دعا می‌کنی پیروزشان بفرما، را لازم نیست در ایران جنگ شود. بالاخره وقتی می‌گویی: رزمندگان ما را، هرجا به اسم اسلام یا مسلمانی با یک غیر مسلمانی درگیر شدند، شما در پیروزی آن مسلمان شریک هستی. چون دائماً دعایشان کردی. ما می‌توانیم با نیّت خود در همه‌ی خیرها شریک باشیم. به هر حال روز پرستار را تبریک می‌گوییم. زینب کبری هم، من این را یکی دو بار در تلویزیون گفتم. اجازه بدهید تکرار کنم.

2- حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها)، پرستار بازماندگان واقعه عاشورا

اخیراً در دانشکده‌ی دکترای مدیریت یک بحثی، شاخه‌ای باز شده به نام مدیریت بحران! مدیریت بحران یعنی یک مثلاًحادثه‌ای مثل بم که پیدا می‌شود که مردم این رقمی عزیزهایشان را از دست دادند، خوب اصلاً استاندار کرمان، فرماندار بم، اصلاً مسئولین، امام جمعه، اصلاً همه‌ی مسئولین نمی‌دانند چه کنند؟ اینجا یک مدیریت بحران می‌گویند که از همه‌ی ایران از همه‌ی استان‌های مجاور می‌روند کمک می‌رسانند. مدیریت بحران، در رشته‌ی مدیریت یک شاخه دارد. واقعاً اگر خواسته باشیم بگوییم مدیریت بحران را در کره‌ی زمین، اول مدیر بحران چه کسی است باید بگوییم: زینب کبری! عصر عاشورا واقعاً بحران بود. صبح همه چیزی داشت، عصر هیچ چیز نداشت. ما رئیس جمهورمان که می‌خواهد سخنرانی کند، به هر حال از قبل باید متنی که می‌خواهد بخواند، تنظیم کند. افرادی به او کمک کنند. به او اطلاعات بدهند. یک متن دو صفحه‌ای می‌خواهد بنویسد حتماً اگر فکر نکند،… زینب کبری سخنرانی‌های سنگین، آن هم در مقابل یزید و ابن زیاد، بعد تسلط بر اعصاب خود، روحیه دادن به همه‌ی اسرا، پاسداری از امام سجاد، نقل روایات امام سجاد به جامعه، واقعاً مدیریت بحران است. اگر خواسته باشند بگویند: فوق پروفسورهای مدیریت بحران در تاریخ اسلام، می‌گوییم: زینب کبری! قصّه‌ی حضرت زینب را ساده نگیرید. ساده نگیرید. بسیاری از تحصیل کرده‌های درجه‌ یک ما یک حادثه برایشان رخ بدهد، همه چیزشان به هم می‌ریزد. 165 موشک در دزفول افتاد. یکی از این موشک‌هایی که زمان جنگ در دزفول افتاد، در دانشکده‌ی روانشناسی غرب بیافتد، اساتید دانشکده‌ی روانشناسی، روانی می‌شوند. آدم همه چیزش را از دست بدهد تازه بگوید: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» (بحار الانوار/ج45/ص115) من هرچه می‌بینم زیباست. خدا را شکر که ما یک چنین عناصری در تاریخ‌مان داریم. الگوهایی داریم که هیچ مکتبی ندارد.

بحث ما چه بود؟ در جلسه‌ی قبل موضوعمان آسیب‌های جامعه بود. گناه علنی، شایعه، افسردگی، زخم زبان، نفاق، 4، 5 مورد را گفتیم. این جلسه هم چند تا دیگر را می‌گوییم. ادامه‌ی بحث قبلی. موضوع: دنباله‌ی بحث قبل، آسیب‌ها در جامعه.

3- نقش حاکمان نااهل در آسیب‌های اجتماعی

پنجم: حاکمیت نااهل؛ اگر در یک منطقه‌ای یک آدمی که اهلیت ندارد حاکم شود، این یکی از… چون «الناس علی دین ملوکهم» (بحارالانوار/ ج103/ص7)، «وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنید» (هود/59) قرآن می‌فرماید: عده‌ای دنبال جبّار و عنید می‌رفتند. می‌دانستند این ستمگر است ولی باز هم می‌گفتند: جاوید شاه! الآن به لطف خدا طوری شده که اگر بالاترین مقام کشور، امام، مقام معظم رهبری، اگر یک گناه کبیره را از او ببینید اصلاً دیگر رهبر که نیست، مرجع تقلید هم نیست. اصلاً به درد پیشنمازی هم نمی‌خورد. گواهی‌اش هم قابل قبول نیست. با کسی رودروایسی نداریم. اینکه انسان آن کسی را که مسئول است این عقل داشته باشد. یعنی اهلش هم لازم نیست که حتماً شرایط خاصی داشته باشد. در این کار اهل باشد. ممکن است یک کسی نسبت به کارهای دیگر اهلیت ندارد. مثلاً بنده به درد خیلی از پست‌ها نمی‌خورم. اما به درد معلّمی می‌خورم.در معلمی اهل هستم. ولو ممکن است صد تا پست دیگر پیش بیاید نسبت به آن پست‌ها نا اهل باشم. هرکس آدم خوبی است به درد هر کاری می‌خورد. می‌گویند: آقا فلانی آدم خوبی است. خیلی خوب آدم خوبی است. ولی اینکاره… سابقه‌ی جبهه دارم. ما مخلص جبهه و رزمنده‌های جبهه‌ هستیم. اما سابقه‌ جبهه برای مسئولیت کافی نیست. آقا حافظ کل قرآن هستم. ما مخلص قرآن هستیم. اما حافظ قرآن به درد این کار نمی‌خورد. ما الآن اینکاره می‌خواهیم. حتی نماز اول وقت، گاهی وقت‌ها… می‌گویند: «الصلاه فی وقتها» (بحارالانوار/ج41/ص185) نمی‌گوید: نماز در اول وقت، یعنی گاهی ممکن است یک شرایطی پیش بیاید که اصلاً نماز اول وقت هم غلط باشد. الآن باید نماز اول وقت را از خیر مستحب بگذری، به این کار برسی. الآن باید به این کار… در روایات داریم «صلاه فی وقتها» نمی‌گوید: «فی اول وقتها»، «فی وقتها» یعنی ممکن است الآن که این بیمار شکمش را پاره کردند، دارند عمل جراحی می‌کنند، این آقای جراح الآن خواسته باشد برود نماز بخواند ممکن است بیمار بمیرد. اینجا اول وقت ایشان بعد از عمل جراحی است. «الصلاه فی وقتها» نه «فی اول وقتها»! بله! اصل این است که آدم نماز اول وقت بخواند. اما در یک شرایطی اصلاً نماز اول وقت خواندن… مادر بچه‌اش گریه می‌کند. نماز اول وقت بخواند یا بچّه؟ بچّه! بچّه! اگر ما بدانیم که مستحباتی را انجام بدهیم مسجد خلوت می‌شود. باید از مراجع بپرسیم که اگر اینجا یک اذان هم بین دو نماز بگویند و نافله بخوانند و نماز غفیله بخوانند و پول جمع کنند، برای یک سری کارها و اگر این مراسم نماز جماعت که باید یک ربع طول بکشد ما سه ربع طول دادیم، مسجدی که باید 500 نفر بیایند 200 نفر بیایند. این جایز است یا جایز نیست؟ جایی هست که آدم از مراجع بپرسد، بنده هم الآن نظری ندارم. از مراجع بپرسد.

همه‌ جا مستحب، مستحب نیست. خیلی جاها اصلاً مستحب‌ها، مثلاً می‌گویند: مستحب است که آدم قبل از غذا نمک بخورد. حالا این آقا آمده نشسته می‌گوید: آقا ببخشید! صاحبخانه بی‌زحمت نمک بیاورید. این بنده خدا حالا حواسش پرت است. نمی‌داند نمکدان کجاست. نمک‌ها را سابیدند. در نمکدان ریختند، نریختند. اصلاً همه را قاطی می‌کند، می‌گوید: آقا نمک خواست. می‌گوید: خاک بر سرت کنند. یا الله! می‌رود به همه‌ی آشپز و نمی‌دانم تمام اطرافیانش را بد اخلاق می‌کند که آقا می‌خواهد به مستحب انجام بده. آقا غذایت را بی نمک بخور، مردم آزاری نکن! گاهی وقت‌ها ما می‌خواهیم یک مستحبی را انجام بدهیم یک عده‌ای را گیر می‌دهیم. وصیّت می‌کنیم من را کجا خاک کنید. بابا حالا برف است. پرواز نیست. آخر مشهد برف می‌آید. اینجا برف می‌آید. این جنازه را چطور ببریم. تو زنده بودی ما را اذیت کردی، حالا هم مرده‌ای، اذیتمان می‌کنی. (خنده حضار) باید مواظب باشیم در مستحبات‌مان مردم آزاری نکنیم. در وصیت‌هایمان مردم آزاری نکنیم. در خیلی از وصیت‌ها فتنه است. و لذا قرآن، خدا لطف کرده است. خدای حکیم جا گذاشته است. گفته: آنجا که در وصیّت فتنه است عمل نکن. «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً» (بقره/182) اگر از آن کسی که وصیت کرده می‌ترسی که فتنه شود، شما اینجا وصیت را عوض کن. البته زیر نظر یک اسلام شناس، یک عالم ربّانی، باز شما دو شاخه تلفن را در برق نزنی بدتر کنی. زیر نظر یک اسلام‌شناس بگو: آقا یک چنین وصیتی است ولی اگر ما امروز به این وصیت عمل کنیم، در این فامیل فتنه می‌شود. مسأله‌ی وصیت اهل می‌خواهد. هر کاری یک اهلی دارد. قرآن هم سفارش کرده که امانات را به اهل آن بسپارید. به کسی که این کاره است. شما از امام یاد بگیرید. عزیزترین فرد بعد از حضرت مهدی (ع) حضرت امام بود. اما روز عاشورا که می‌خواست روضه بخواند، مرحوم کوثری می‌آمد روضه می‌خواند. امام همه چیز بود اما روضه خوان که نبود. در روضه‌ خوانی آقای کوثری می‌آمد روضه می‌خواند. نمی‌شود گفت: چون من امام هستم مثلاً باید مداحی هم بکنم. خیلی‌ها فکر می‌کنند چون پدر شهید هستند. چون سابقه‌ی جبهه دارند. چون فوق لیسانس هستند. چون نمی‌دانم پسر فلانی است. چون نمی‌دانم فلان‌جا کمال دارد، پس باید این کار را هم بکند. نخیر! آن کمالش قبول است ولی این اصل را ما قبول نداریم. گاهی قبول داریم، گاهی هم نداریم. مسأله‌ی…

4- تحقیر و تملّق از آسیب‌های رایج در جامعه

یکی از آسیب‌ها تحقیرها و تملّق‌ها است. هردو بد است. برای تملق گفتند: «إِذَا مُدِحَ الْفَاجِرُ» اگر یک نامردی را ستایش می‌کنی، «اهْتَزَّ الْعَرْش‏الله» (بحارالانوار/ج74/ص152) عرش خدا به لرزه درمی‌آید. که شما داری یک نا اهل را بالا می‌بری. بالا بردن نا اهل تملّق است. از طرفی تحقیر هم درست نیست. قران راجع به فرعون می‌گوید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه فَأَطاعُوه‏‏» (زخرف/54) فرعون مردم را تحقیر می‌کرد. هم تحقیر گناه است، هم تملّق. انصاف!

امیرالمومنین می‌فرماید: خوبی که دیدی اگر بیش از خوبی تعریف کردی، «ملق» ملق یعنی تملّق است. چاپلوسی است. اگر کمتر گفتی، حسادت داری. معلوم می‌شود خوبی مردم را تحمل نمی‌کنی. اگر میانه، به اندازه‌ی کمالش تعریف کردی، یعنی انصاف داری. در گفتگو‌ها گاهی وقت‌ها تملّق می‌کنند.

می‌گویند: خانمی، پیرزنی از دنیا رفته بود دفتر آقایی، نوشت که به آن پسر پیرزن گفته بود که: خبر فوت مادر شما را به حضرت آیت الله العظمی فلانی اطلاع دادیم، ایشان به شدت ناراحت شدند. آوردند آقا امضا کند، وقتی رفت امضا کند، گفت: به شدت ناراحت نشدم. این تملّق است. بروید عوض کنید. «شدت» را از نامه برداشتند. نوشتند: خبر فوت مادر بزرگوار شما را به حضرت آیت الله العظمی اطلاع دادیم، ایشان ناراحت شد و تسلیت گفت. رفت امضا کند، گفت: ناراحت هم نشدم. (خنده حضار) بالاخره حالا سنی از او آمده دیگر باید مُرد دیگر. گفتند: خودت بگو! چه چیزی بنویسیم؟ گفت: بنویس خبر فوت مادر شما رسید، خداوند ایشان را بیامرزد و به شما هم صبر بدهد. نه ناراحت شدم، نه به شدت. اینها یک چیزهایی است که عرض کنم به حضورتان که دائم آن را باد می‌کنیم. استخفاف و تملّق.

5- خطر سکوت عالمان در برابر منکرات اجتماعی

سکوت عالم؛ شما منکر را می‌بینی ساکت هستی. قرآن یک آیه داریم می‌گوید: «لُعِن‏» کسانی که ملعون هستند، خدا لعنت، یعنی چه کسی لعنت کرده است؟ «عَلى‏ لِسانِ داوُد» (مائده/78) نه ما، پیغمبران بزرگواری لعنت کردند به کسانی که منکر را می‌بینند و بی‌تفاوت هستند. بالاخره منکر را دیدی یک عکس‌العملی از خودت نشان بده. لااقل «وُجُوهِ مُکْفَهِرَّهٌ» (کافی/ج1/ص60) عبوس کن. همچنین شما گل می‌دهی و غنچه می‌گیری، انگار نه انگار که این در حال گناه است. لااقل یک عبوس کنید که آنطرف احساس کند که شما از او ناراحت هستی. از او ناراحت هستی. نه آدم باید خوش برخورد باشد، نخیر! ما داریم «وُجُوهِ مُکْفَهِرَّهٌ»، «وُجُوهِ مُکْفَهِرَّهٌ» یعنی عبوس کردن. ما در اسلام عبوس داریم. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» (فتح/29) «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم‏» غلیظ باش. به پیغمبر گفتند که: این علی‌بن ابی طالب، همه چیزش خوب است. یک خرده خشک است. خشن است. فرمود: «خَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ» (بحارالانوار/ ج21/ص 385) خشکی‌اش در…

زنی از اشراف، سرقت کرده بود. گفتند: یا رسول الله! ایشان خیلی مهم است. از اشراف، قبیله‌ی فلان، خاندان فلان، شما دست ایشان را قطع نکن. فرمود: اصلاً علتی که خداوند اقوام قبلی را هلاک کرد، این بود که فقرا که گناه می‌کردند، شلّاق می‌خوردند، اغنیا که گناه می‌کردند، شلّاق نمی‌خوردند. رمز سقوطشان این بود. بعد دیشب حدیثش را دیدم. نوشته بود که «لو سرقت فاطمه» (نهج البلاغه/ج20/ص19) اگر فاطمه‌ی زهرا دخترم هم سرقت کند، دستش را قطع می‌کنم. با کسی رودروایسی نداریم. قانون اساسی ما می‌گوید: رهبر مردم با سایر افراد، در اجرای قانون یکسان هستند. یعنی قانون برای همه قانون است. امیرالمومنین می‌فرماید: «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ» (کافی/ج5/ص57)  علت اینکه خداوند اقوامی را بد بخت کرد این بود که افرادی خلاف می‌کردند، افرادی هم امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کردند.

«آفه العامه العالم الفاجر» (غررالحکم/ح45) یکی از آسیب‌های اجتماع این است که دانشمندان ما تقوا نداشته باشند. دانشمند بی‌تقوا، دکتر است، دانشمند است، اما تقوا ندارد. مرض را تشخیص نداده، بی‌خود نسخه می‌نویسد. آقا! آقای پزشک عزیز! سلام علیکم و رحمه الله! مرض را که تشخیص ندادی، سه تا مردانگی بکن.

1- راحت بگو بلد نیستم. از پیغمبر که بالاتر نیستی. «قل» خدا به پیغمبر می‌گوید: «قلَ إِنْ أَدْری‏» (جن/25) بگو: بلد نیستم. راحت بگو بلد نیستم. چرا خجالت…

2- پول ویزیت را پس بده. بگو: چون من مرض تو را تشخیص ندادم، پول را هم برگردان. این دو تا.

3- بگو: فلانی در فلان محل در این مرض تخصصش از من بیشتر است. به یک کس دیگر آدرس بدهد. این پزشک متّقی است. تقوای پزشکی این است. اخلاق پزشکی این است.

1-    نمی‌دانم. پول را پس بدهد. آدرس بدهد که فلان پزشک بهتر است.

بلد نیستم. عالم است از او سؤال می‌کنند، بگو: بلد نیستم. اصلاً روایت داریم که بلد نیستید به راحتی بگویید: بلد نیستم.

6- شرم و حیای بجا و نابجا

آدم‌هایی که خجالت می‌کشند بگویند: نمی‌دانیم اینها معلوم می‌شود حیا دارند و حیا دو رقم است. حیا عقل و حیا حمق. حدیث داریم «الْحَیَاءُ حَیَاءَان‏» (بحارالانوار/ج68/ص331) ما دو رقم حیا داریم. حیا عاقلانه، حیا احمقانه. حیا احمقانه کسی که خجالت بی‌جا می‌کشد. خجالت ندارد، بگو. آقاجون! من زن می‌خواهم. مادرجون خواستگاری برو. نه! خجالت می‌کشم. به همه‌ی رفیق‌هایش می‌گوید: زن می‌خواهم. به پدرش نمی‌گوید. به همه رفیق‌هایش می‌گوید، به پدرش نمی‌گوید. من سراغ دارم عالمی را که چند تا دختر داشت، خدا رحمتش کند. سید پیرمردی بود. عالم بود. روی منبر گفت: طلبه‌ها! اگر داماد خوب کسی سراغ دارد من دختر دارم، خواستگاری بیایند اگر پسندیدند، بگیرند. پای منبر او ما کلّی خندیدیم. بعد دیدم اصلاً فرهنگ قرآن این است. حضرت شعیب خودش به موسی گفت: من دوست دارم دخترم را به شما بدهم. اگر دامادی مثل موسی پیدا کردید، دخترتان را مفت به او بدهید. خانه دارد، ندارد. بابا طرف کمال دارد. سربازی رفته یا نرفته. پدرش چه کاره است؟ لهجه‌اش به ما می‌خورد. ماشینش به ما می‌خورد. شرایط فرهنگی، اقلیمی، چه کار داری اینها همه را ول کن. مُخ به مُخ می‌خورد. تفکر عروس و داماد به هم می‌خورد. فکر مهم است. قالی که مهم نیست. ما قالی داریم و او موکت. مگر ازدواج قالی و موکت است؟ ما ماشین داریم و آنها دوچرخه، مگر ازدواج ماشین با دوچرخه است؟ ازدواج آدم‌ها است و آدم‌ها ارزششان به مخشان است. و الا شکم را که حیوان‌ها هم دارند. لباس را که حیوان‌ها هم دارند. دندان را که آنها هم دارند. پرواز را که حیوان‌ها هم می‌پرند. شرف ما به فکر ما است. فکر به فکر می‌خورد؟ دیگر هیچ گیر ندهید. حدیث داریم اول خواستگاری که برای شما می‌آید، اگر گیر اخلاقی و مکتبی و فکری ندارد، طفره نروید. حالا بگذار باشد ببینیم کس دیگری هم می‌آید. یک وقت می‌بینی می‌گوید: باشد این هم که هست، در رفت که رفت که رفت. دیگر نیامد. دلیلی ندارد شما عقب بیاندازید.

یکی از آفت‌های دیگر سوء استفاده‌هایی است که می‌شود. این هم از آفات اجتماعی است. من دخترم را خانه‌ی شما فرستادم خیاطی یاد بگیرد. چرا به او می‌گویی: جارو کن؟ ظرف‌ها را بشوی؟ مگر کلفت شما است؟ من پسرم را فرستادم مکانیکی یاد بگیرد. چرا شما او را به نوکری می‌گیری؟ این سوء استفاده کردن است. هرکسی هر پستی دارد باید مواظب باشد از پست… قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ» (آل‌عمران/79) اگر یک بشری را خدا حکم و نبوت به او داد، اگر به یک بشری مقام نبوت دادیم،حق ندارد بگوید: «کُونُوا عِباداً لی‏» شما نوکر من باشید. بنده‌ی من باشید. یعنی خدا به پیغمبرها می‌گوید: تو که پیغمبر هستی حق نداری مردم رابه بردگی بکشانی. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ» کسی حق ندارد به خاطر اینکه مقام نبوت دارد به مردم بگوید: «کُونُوا» باشید «عِباداً لی» برده‌ی من باشید.

7- خطر عقب‌نشینی از اصول و ارزش‌های دینی

یکی از آفات اجتماعی عقب‌گردها است. ارتجاع! در جبهه یک نفر گفت: پیغمبر کشته شد. جنگ احد! عدّه‌ای فرار کردند. عدّه‌ای خودشان را باختند. آیه نازل شد، حالا پیغمبر هم کشته شود یا از دنیا برود، شما باید عقب‌گرد کنی؟ آیه‌اش این است. «أَ فَإِنْ ماتَ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. اگر پیغمبر «مات» مُرد، «میّت»، اگر پیغمبر از دنیا رفت، «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» یا در جبهه شهید شد. «انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُم‏» (آل‌عمران/144) یعنی شما باید برگردید. از این آیه معلوم می‌شود مسلمان‌ها باید تشکیلاتشان چنان باشد، که حتی با رفتن اولین و بهترین رهبر هم نظامشان گسسته نشود. این آیه برای تشکیلات است. اگر از شما بپرسند قرآن راجع به تشکیلات آیه دارد؟ یکی از آیات تشکیلات این است. خداوند می‌فرماید: باید نظام شما چنان منسجم باشد مثل این ساختمان‌هایی که اسکلت فلزی است، طوری ساخته می‌شود که اگر یک آهن آن هم برش دادی، ساختمان فرو نمی‌ریزد. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» اینکه انسان به کسی تکیه کند که… بله از شهرداری پول بگیریم کار فرهنگی بکنیم. حالا اگر شهردار پول نداد، هیچ پایین می‌افتیم! از مراجع پول بگیریم، از تاجر پول بگیریم، خوب حالا اگر تاجر نداد، باید از شهرداری، سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، حوزه، مراجع، بازار، هیأت‌ها، از هرکس می‌توانید کمک بگیرید، بگیرید. اما روی پای خودتان بایستید. به نحوی که اگر او کمک نکرد، شما سرنگون نشوید. به من می‌گویند: این تخته سیاه را تا چه موقع می‌خواهی، سی سال است پای تخته سیاه… عوض کن دیگر. این همه تکنولوژی عوض شده، تو خیلی اُمّل هستی. می‌گویم: ببین، این تخته سیاه را هیچ‌کس نمی‌تواند از من بگیرد. پشت ماشین می‌گذارم، کنار هر کوچه‌ای می‌توانم بایستم کلاسداری کنم. اما این تشکیلات شما یکی از این ابزارش نباشد، فَشَل هستید. قبر خصوصی بهتر از بهشت شریکی است. تخته سیاه را کسی نمی‌تواند از من بگیرد، چون… ولی باقی چیزها، برق رفت، قوّه نداشتیم. آقای قرائتی نمی‌خواهی حالا بعد از سی سال سبک کارت را عوض کنی؟ چرا می‌خواهم. منتهی من هم سبک را عوض کنم نیاز دارم به یک تیم‌ها و گروه‌هایی که اگر بودجه نباشد، ماشین نرود بیاورد، تاکسی تلفنی نباشد، شام و نهار نباشد قهر می‌کنند، من هم پایین می‌افتم.  اما اینجا کل ایران با من قهر کند هیچ‌ طوری هم نمی‌شود. دوربین را سرش را بچرخانند. من همین کار را ده سال قبل از انقلاب داشتم. باید برنامه‌ریزی طوری باشد که اگر امکانات بود، استفاده کنیم. اگر امکانات هم نبود سرنگون نشویم.

من یکوقت مثل زدم به کلمه‌ی «ورامین». گفتم: کلمه‌ی ورامین، همه که باشد می‌شود ورامین، اسم یک شهر است. حالا (واو)‌اش هم قهر کرد چه می‌شود؟ رامین. اسم انسان است. (ر) هم قهر کرد، چه می‌شود؟ امین، باز معنا دارد. می‌گویند: فلانی آدم امینی است. (الف) هم قهر کرد. چه می‌شود؟ مین، مین وسیله‌ی جنگی است. زمان جنگ! میم هم قهر کرد، چه می‌شود؟ یِن واحد پول است. (ی) هم قهر کرد، می‌شود نون، که می‌خوری. (خنده حضار) یعنی با هیچ عضوی این ورامین سرنگون نمی‌شود. اما ما طوری سیاست‌گذاری می‌کنیم که خیلی‌ها کارها بند است. اگر فلانی تلفن کند، نکند هیچی! اگر ماشین بیاید، سرویس نیاید هیچی! اگر فلانی کمک کند. یعنی وابسته! وابسته به بانک و سود که شد اقتصاد آمریکا هم باشد سرنگون می‌شود. وابسته به نفت شدن غلط است. حالا اگر نفتمان خشک شد، باید خودمان هم خشک شویم؟ از نفت کمک می‌گیریم، اما نه طوری که اگر نفت خشک شد، ایران خشک شود. من باید از کاغذ استفاده کنم. اما اگر این دفتر من گم شد نباید فلج شوم. بالاخره دفترم گم شد، یادداشتم گم شد، خودم چهار تا حرف داشته باشم. رابطه‌ی ما با افراد باید رابطه‌ی پتو باشد با ملحفه. پتو از ملحفه استفاده می‌کند، هر وقت هم جدا شد، جدا شود. خود پتو یک پتو است. ما از آقایان استفاده می‌کنیم، از دولت و ملت استفاده می‌کنیم. اما یک طوری تکیه نمی‌کنیم که اگر او افتاد پایین بیافتیم. این روی پای خودش، بچه‌هایمان هم باید مستقل کنیم. یعنی بچه‌ها از پدر و مادر استفاده کنند، اما هر بچه‌ای خودش یک کاری بکند. شغلش باید در بازویش باشد. الآن اکثر بچه‌های ما هنر ندارند. یا خیلی‌هایشان حالا اکثر نگویم. به نان پدرش بسته است. ولذا مرتب می‌گوید: چه کنیم؟ الآن وقتی می‌گویند: فلانی هشت تا بچه است، می‌گوید: اوه، اوه! هشت تا، اوه، اوه! چه می‌دهد می‌خورند؟ چون هشت تا یعنی هشت تا شکم. حدیث داریم اولاد بازو است. یعنی تا گفتند: فلانی هشت تا بچه دارد، بگویند: خوشا به حالش! هشت‌تا، دو هشت تا می‌شود 16 تا بازو دارد؟ بچه را اسلام می‌گوید: «عضد» بچه باید بازو باشد. الان بچّه بازو نیست. بچّه چیست؟ شکم است. تا می‌گویند: هشت تا! می‌گویند: بیچاره! عوضش باید بگویند: بچّه، هشت تا بچّه دارد. 16 تا بازو دارد. یک خرده باید اینها را حساب کنیم. در جامعه هرکسی یک شغلی بلد باشد. دخترها فکر نکنند لیسانس باشند شغل دارند. ما چند میلیون لیسانس داریم، الآن شغل نیست. ما خودمان در نهضت سوادآموزی، از77 الآن ده سال است، یک نفر را استخدام نکردیم. نمی‌توانیم استخدام کنیم. این دختر می‌گوید: پس چه کنم؟ می‌دانی چرا؟ برای اینکه هنر دستی ندارد. هرکسی باید یک هنر داشته باشد. شغل دولتی بود الحمدلله، نبود الله اکبر! وابسته به هیچ‌کس نباید شد. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت‏» (فرقان/58) می‌گوید: توکّل می‌کنی، به خدایی توکّل کن که نمی‌میرد. باقی چیزها همه رفتنی است. نفت خشک می‌شود. مزرعه خشک می‌شود. قنات خشک می‌شود. پول گم می‌شود. ماشین سرنگون می‌شود. اعتبار از بین می‌رود. زنده‌ باد‌ها مرده باد می‌شود. به هیچ چیزی تکیه نکن. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت‏» به خدای توکل می‌کنیم که ابدی است. «یا نعم الرفیق» در دعای جوشن داریم خدایا تو رفیق خوبی هستی. قبل از توّلد با من بودی، بعد از مرگ هم با من هستی. باقی‌ها…

«این قبیل دوستان که می‌بینی*** مگسانند دور شیرینی»

خدایا خود ما، دین ما، دنیای ما، رهبر و دولت و امت ما، نسل و ناموس ما، مرز و انقلاب ما، هرچه که به ما لطف کرده‌ای در پناه امام زمان حفظ بفرما. قلب آقا امام زمان را از ما برای همیشه راضی بدار.

 «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آیه 59 سوره هود به کدام آسیب اجتماعی اشاره دارد؟
1) ریا و نفاق
2 ) ظلم و ستم
3) شایعه پراکنی
2- بر اساس آیه 54 سوره زخرف، برخورد فرعون با قومش چگونه بود؟
1) تحقیر و استخفاف
2) قتل و اسارت
3) آزادی و بی‌بندوباری
3– بر اساس روایات، خطر کدام یک از گروه‌های اجتماعی بیش‌تر است؟
1) بی‌سواد بی‌تقوا
2) باسواد بی‌تقوا
3) بی‌سواد باتقوا
4- قرآن کریم به کدام خطر بعد از رحلت پیامبر(ص) اشاره دارد؟
1) اختلاف و نزاع
2) شرک و بت پرستی
3) بازگشت و عقب گرد
5- بر اساس روایات، عامل هلاکت اقوام پیشین چه بوده است؟
1) گناه مردمان
2) سکوت عالمان
3) هر دو مورد

Comments (0)
Add Comment